در جمهوری اسلامی تنها راه مواجهه با منتقد قانونی طلب توبه است

جرس: نامه ی محیی الدین حائری  شیرازی، از اول هم بنا نبود به دست مخاطبان اصلی ان برسد؛ این را نویسنده ی نامه بهتر از هر کسی می دانست. آنچه نویسنده  نمی دانست  واکنش  یاران و همراهان جنبش سبز و افکار عمومی  بود و آنچه نمی توانست پیش بینی کند پاسخِ  بی نظیرِ میرحسین موسوی بود؛ تنها سه جمله ، گویی به نیابت  ثلاثه ی محصوره و به نیت سه سال حصر.

نامه از سوی همراهان جنبش سبز با واکنش ها و جواب های متعددی روبرو شد. در ادامه ی  این  واکنش ها، محسن کدیور به جرس می گوید:  “آقای محیی الدین حائری شیرازی عضو محترم دفتر رهبری را باید در اجرای منویات رهبر جمهوری اسلامی دانست. در پیشگاه نظام توبه کنید تا رستگار شوید! نظام از حصر شما خسته شده و می خواهد قضیه را تمام کند اما تنها راه، شکستن رهبران جنبش سبز و اعلام ندامت از راه رفته و بازگشتن به دامان آلوده‌ی نظام است. واضح است که اینگونه نامه‌ها که به دست محصور نمی رسد تنها مصرفش کوشش برای کم کردن فشار افکار عمومی بر نظام است.”

 این عالم و پژوهشگر دینی با اشاره به درخواست توبه ی رهبران جنبش سبز  از سوی حائری شیرازی، این درخواست را “نتیجه ی منطقی  نظریه ولایت مطلقه ی فقیه “می داند و می گوید در این نظریه ” در حقیقت ولایت مطلقه‌ی فقیه نماینده‌ی تام الاختیارخداوند در کره‌ی زمین است و اطاعت از او یعنی اطاعت از خداوند و نافرمانی او یعنی نافرمانی خداوند. بنابراین واضح است که توبه و بازگشت به دامان او بازگشت به دامان خداوند و توبه‌ی الی الله است. “

استاد دانشگاه دوک آمریکا، نامه مذکور را ” سند روسیاهی، قانون‌‌ستیزی و بی‌اخلاقی استبداد دینی” می داند و تاکید می کند که  ” این سند دال بر خودخدابینی مسئولان نظام است. در چنین نظامی تنها راه مواجهه با زندانی سیاسی، معترض مسالمت جو و منتقد قانونی طلب توبه و سلب هویت و نقض هویت معترض و مخالف و منتقد است. “

متن کامل گفتگوی جرس با محسن کدیور پیرامون نامه ی  محیی الدین حائری شیرازی به رهبران جنبش سبز را  در ادامه بخوانید:

آقای دکتر؛ مدتی پیش آیت الله حایری شیرازی در نامه ی سرگشاده‌ای به رهبرانِ محصورِ جنبش سبز، از آنان خواست که در پیشگاه نظام توبه کنند. اصولا «توبه» در پیشگاه «نظام» چه مفهومی می تواند داشته باشد؟

صورت مسئله ساده تر از اینهاست. نظام جمهوری اسلامی همانند دیگر نظامهای استبدادی اعتراض، مخالفت مسالمت‌آمیز و انتقاد قانونی را برنمی تابد، از آنجا که نوع استبداد این نظام استبداد دینی است اعتراض و مخالفت و انتقاد را فتنه و معصیت معرفی کرده راه برون رفت از آن را نیز توبه و بازگشت به خداوند می داند. 
لازمه‌ی این رویکرد این است که حاکمان جمهوری اسلامی در مسند ربوبی نشسته اند و جانشین خداوند و خلیفة‌الله (و نه حتی خلیفه‌ی رسول الله و نایب امام) هستند. چند دهه است بر خلاف اجماع مفسران امامیه مقام رهبری رااولی الامر قرآنی معرفی کرده و اطاعت مطلقه از اوامر و نواهی وی را اطاعت از خدا و رسول دانسته اند. با استناد به روایاتی علیل السند و الدلالة مدعی شده اند «اگر کسی حکم فقیه را قبول نکند حکم‌الله را استخفاف کرده و ائمه را رد کرده، و کسی که ائمه را رد کند خدا را رد کرده و این در حد شرک بالله است.»

نتیجه‌ی منطقی تفسیر رسمی متون فوق و نظریه‌ی ولایت مطلقه‌ی فقیه چیزی جز این نیست که مخالفت با اوامر ولی فقیه، اعتراض به وی، انتقاد از سیاستهای او به ویژه اگر با اقبال عمومی و پشتیبانی مردمی همراه باشد، فتنه، معصیت و تجاوز به حریم خداوند محسوب می‌شود. در حقیقت ولایت مطلقه‌ی فقیه نماینده‌ی تام الاختیارخداوند در کره‌ی زمین است و اطاعت از او یعنی اطاعت از خداوند و نافرمانی او یعنی نافرمانی خداوند. بنابراین واضح است که توبه و بازگشت به دامان او بازگشت به دامان خداوند و توبه‌ی الی الله است. 

معصیت پنداری مخالفتهای سیاسی و توبه انگاری ندامت مخالفان و منتقدان روش رایج مستبدان تاریخ اسلام از امویان، عباسیان، غزنویان، سلجوقیان، صفویان، قاجاریان و غیره بوده است. در نظامهای ایدئولوژیک توتالیتر مارکسیستی و فاشیستی نیز هر مخالفتی با رهبران خیانت به خلق معرفی می شده است. تعابیر مختلف مضمون و معنای واحدی را بیان می کنند. در رژیم شاهنشاهی زندانیان سیاسی پس از شکنجه در مصاحبه‌ای تلویزیونی از اقدامات ضدامنیتی خود ابراز ندامت کرده از اعلی‌حضرت همایونی طلب بخشایش می کردند و بعد از سلب حیثیت سیاسی مورد عفو ملوکانه واقع می شدند. 

جمهوری اسلامی مصاحبه‌های تلویزیونی اقرار علیه خود و نفی هویت و سلب حیثیت سیاسی مخالفانش را با عنوان جدید تواب‌سازی با جدیت دنبال کرده است، با این تفاوت که دادگستری دوران پهلوی زیر بار اوامر ملوکانه نمی رفت و شاه مجبور بود منویاتش را از طریق دادگاه نظامی دنبال کند، اما جمهوری اسلامی فاتحه‌ی دادگستری مستقل را بالکل خواند و قوه‌ی قضائیه‌اش را دربست در اختیار نظام سیاسی و حفظ آن به هر قیمتی قرار داد. 

نامه‌ی آقای محیی الدین حائری شیرازی عضو محترم دفتر رهبری را باید در اجرای منویات رهبر جمهوری اسلامی دانست. در پیشگاه نظام توبه کنید تا رستگار شوید! نظام از حصر شما خسته شده و می خواهد قضیه را تمام کند اما تنها راه، شکستن رهبران جنبش سبز و اعلام ندامت از راه رفته و بازگشتن به دامان آلوده‌ی نظام است. واضح است که اینگونه نامه‌ها که به دست محصور نمی رسد تنها مصرفش کوشش برای کم کردن فشار افکار عمومی بر نظام است. 

خانم رهنورد و آقایان موسوی و کروبی تا کنون خداپسندانه مقاومت کرده اند و به امید خدا به مقاومتشان ادامه خواهند داد. رافت اسلامی در قاموس رهبران جمهوری اسلامی جایی ندارد. نظام ولایت مطلقه‌ی فقیه از ارائه خدمات پزشکی حداقلی به رهبران محصور تا کنون امتناع کرده است، به این امید که محصوران یا خانواده‌ی ایشان برای حفظ جان هم که شده دست از مقاومت بردارند و تسلیم شوند. این سنت سیئه رویه‌ی دائم جمهوری اسلامی از آغاز تا کنون بوده است. 

نظامی که حق اعتراض مسالمت آمیز و مخالفت قانونی و انتقاد را به رسمیت نمی شناسد نظامی بی‌رحم، ظالم و نامطلوب است. نامه‌ی حائری شیرازی سند روسیاهی، قانون‌‌ستیزی و بی‌اخلاقی استبداد دینی است. این سند دال بر خودخدابینی مسئولان نظام است. در چنین نظامی تنها راه مواجهه با زندانی سیاسی، معترض مسالمت جو و منتقد قانونی طلب توبه و سلب هویت و نقض حیثیت معترض و مخالف و منتقد است. نامه‌ی حائری شیرازی و سخنان دیگر اولیاء جمهوری اسلامی به متون آبای کلیسای قرون وسطی و دستگاه تفتیش عقاید آن دوران اشبه است. ظاهرا جمهوری اسلامی با تاخیری چند قرنه می خواهد ایران را به چنان دورانی بازگرداند. 

آقای حایری شیرازی، با اشاره روایتی در انجیل، تلویحا رهبران سبز را در جایگاه ابلیس و نعوذ بالله نظام را در جایگاه خدا قرار می دهد! مبنای دینی و شرعی چنین تعابیری برای معرفی مناسبت‌های حکومت با شهروندان و منتقدان چیست؟

آقای حائری شیرازی و دیگر یاران آقای سید‌علی خامنه‌ای واقعا به خرجشان رفته که نظام جانشین خداوند در زمین است و منتقدان و مخالفان و معترضان شیطان‌صفت و ابلیس‌منش هستند. آقای خامنه‌ای تا کنون با شبیه سازی به دوران صدر اسلام خود را جای پیامبر و امام علی و مخالفانش را جای قاسطین و مارقین و ناکثین می نشاند، آقای حائری شبیه سازی را یک پله ارتقا داد، نظام را به مرتبه‌ی الوهیت ترقی و منتقد و مخالفان را به مرتبه‌ی ابلیس تنزل داد. فتوای چند ماه قبل آقای خامنه ای مبنی بر حرمت مخالفت و انتقاد علنی از مسئولان نظام تنها از این زاویه قابل توجیه است. 

کلا ولایت مطلقه‌ی فقیه مبتنی بر اصل «حفظ نظام اوجب واجبات است» مردم را رعیت و مُوَّلَی‌علیهم و در حوزه‌ی عمومی محجور و نیازمند قیمومت و ولایت فقهای عدول می داند. اگر ولی مطلق فقیه اعمال ولایت نکند رعایای تحت ولایت به وسوسه‌های ابلیس منحرف می‌شوند. تنها راه هدایت و رشد رعایا اطاعت مطلقه از اولیای فقیه است و لاغیر. این رویکرد را می توان ماکیاولیسم اسلامی نامید. در این نظام حقوق شهروندی در معارضه با تکلیف برتری به نام لزوم اطاعت مطلقه از ولایت امر رنگ می‌بازد. تعابیر امثال آقایان حائری شیرازی و مصباح یزدی تنها در سایه‌ی استبداد دینی امثال شیخ فضل‌الله نوری قابل درک است. من با چنین برداشتی از اسلام بیگانه و به آن کافرم. 

حایری شیرازی؛ در نامه ی خود بارها از رهبری پیشین جمهوری اسلامی با عنوان “امام” یاد می کند، اما ترجیح می دهد که تصمیات فعلی جمهوری اسلامی را به پای “نظام” بنویسد و نامی از رهبری فعلی به میان نمی آورد. علت این امر چه می تواند باشد؟


مخاطبان نامه‌ی آقای حائری شیرازی یعنی آقایان موسوی و کروبی از پیروان مرحوم آیت الله خمینی بوده اند و هنوز به روش و منش ایشان عشق می ورزند. وی کوشیده مخالفت ایشان با مسئولان فعلی نظام را با مخالفان دهه‌ی اول با بنیانگذار جمهوری اسلامی شبیه‌سازی کند. البته اینگونه‌ شبیه سازیهای بی پایه ممکن است برخی ساده دلان نوجوان بسیجی و شیفتگان ناآگاه نظام را قانع کند، اما ادبیات آقای حائری و دیگر روحانیون حکومتی به قدری ضعیف و کم مایه است که بعید است حتی محافظه کاران و اصول گرایان را نیز راضی کند. 

دفاع از سیاستهای غیرمدبرانه‌ی آقای خامنه ای به قدری پرهزینه و غیرمقبول است که امثال آقای حائری ترجیح داده نام ایشان را نیاورد و مداحی‌های خود را با ضمیر غائب مصرف کند. جمهوری اسلامی همانند نظام شاهنشاهی بر مبنای تصمیمات شخصی مقام معظم رهبری می چرخد. حلقه های برخوردار اطراف رهبری نیز از این تصمیمات استقبال می کنند. اما رهبری با اختیارات مطلقه و بی‌حد و حصر جرأت به عهده گرفتن مسئولیت تصمیاتش را ندارد و همواره خود را پشت نقاب نظام مخفی می کند. نظام اسم مستعار شخص آقای خامنه‌ای است. 

آنچه آقای حائری شیرازی و همکاران و همفکرانش در دفتر رهبری به روی خود نمی‌آورند این است که از بهمن ۱۳۸۹ سه نفر از شهروندان ایرانی به نامهای زهرا رهنورد، میرحسین موسوی و مهدی کروبی بر خلاف قانون و بدون تشکیل دادگاه مشمول مجازات حصر در خانه‌های خود شده اند. ایشان حتی از حقوق زندانی مندرج در آئین نامه‌ی سازمان زندانها هم برخوردار نیستند. مجازات شهروندان معترض بر اساس مصلحت نظام و به اراده‌ی شخص اول بدون تشکیل دادگاه چیزی جز ولایت جائر یا استبداد برهنه نیست. اگر دادگاه صالحه تشکیل می شد و این محصوران در دادگاه علنی حق دفاع از خود داشتند آبرویی برای استبداد دینی و آمران و عاملان تجاوز به حقوق ملت باقی نمی ماند. 

اگر قرار باشد کسی توبه کند عاملان و آمران قتل نزدیک نود نفر در تظاهرات مسالمت آمیز ۱۳۸۸، آمران و عاملان شکنجه‌ی منجر به مرگ پنج جوان رشید در بازداشتگاه کهریزک، آمران و عاملان زهرا کاظمی در زندان اوین، زهرا ابراهیمی در بازداشتگاه همدان و ستار بهشتی در بازداشتگاه نیروی انتظامی تهران، عاملان و آمران ضرب و جرح زندانیان سیاسی اوین در پنجشنبه‌ی سیاه فروردین ۱۳۹۳، آنها که با مهندسی آراء محمود احمدی نژاد را از صندوق رای درآوردند و هشت سال بر مردم تحمیل کردند، آنها که با سوء تدبیر خود منافع ملی ایران را برباد داده اند، و جمهوری اسلامی را به نظامی غیردموکراتیک و استبدادی تبدیل کرده‌اند، اینها باید توبه کنند نه کسانی که به دعوت مردم از مطالبات برحق آزادی خواهانه‌ی ملت دفاع کرده اند. 

بهترین راه آزمون دعاوی حامیان و منتقدان نظام تن دادن به همه پرسی ملی است. یکی از محصوران یا زندانیان سیاسی همانند میرحسین موسوی با مقام رهبری آقای خامنه‌ای یا یکی از همفکران و همکارانش از قبیل آقای حائری شیرازی یا مصباح یزدی روی باسکول بروند. ترس از توزین توسط ملت دفتر رهبری را به این ژاژخواهی‌ها کشانده است. مسئله بسیار ساده است. حامیان جمهوری اسلامی از اقبال اکثریت مردم ایران بی‌بهره اند، لذا رسما زور می گویند و به زور سرنیزه و با دروغ بر مردم حکومت می کنند