نقد روشنفكري ديني

نقد مصاحبه «روشنفکری دینی»، روزنامه‌ی حيات نو، ۱۲ مرداد ۱۳۷۹
ماهنامه بازتاب اندیشه در مطبوعات روز ایران، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما با همکاری مؤسسه فرهنگی طه، شماره ۵، مرداد ۱۳۷۹، ص ۶۵-۶۲

چكيده: در اين مقاله نويسنده با اشاره به سه مؤلفه تعقل، آزادي و اصلاح طلبي در تعريف روشنفكري، نسبت دين با روشنفكري را مورد بررسي قرار مي دهد و تلاش مي كند تا به نوعي ميان روشنفكري و دينداري پيوند برقرار نمايد.
روشنفكري مقوله اي جديد است. در تعريفي كه از روشنفكري ارائه مي شود مي توان به سه مؤلفه اشاره كرد: اگر اين سه مؤلفه در فردي وجود داشته باشد مي توان او را روشنفكر دانست. مؤلفه اول خردگرايي است. روشنفكر به تعقل اهتمام جدي دارد و محور كارهاي او را تعقل تشكيل مي دهد. مؤلفه دوم آزادگي است. اعتراضهايي كه از سوي روشنفكر در مقابل قيود آزادي ابراز مي شود بر همين اساس است. مؤلفه سوم اين است كه روشنفكران عموما افرادي اصلاح طلب هستند و مي توان اين اصلاح گري را تا حد يك انقلاب پيش برد.
وقتي كه نسبت روشنفكري (با سه مؤلفه فوق) با دين و در جامعه ما با اسلام سنجيده مي شود، موضوع كمي پيچيده تر است. در مورد مؤلفه اوّل و دوم ممكن است اين سؤال پيش آيد كه آيا روشنفكري اساسا با دين سازگار است يا نه؟ به اين پرسش هم پاسخ مثبت و هم پاسخ منفي داده اند. برخي گفته اند اين دو ناسازگار هستند و نمي توان طرح عقلانيت را به انتها رسانيد مگر اينكه نسبت به دين «لابشرط و لااقتضا» و بي تفاوت بود. جالب اين است كه اين جواب را هم برخي از روشنفكر بيان كرده اند و هم برخي از دينداران.
در اين ميان جريان ديگري وجود دارد كه فكر مي كنم در نيم قرن اخير در جامعه ما به شدت رشد كرده است. اين جريان به نوعي سازگاري ميان روشنفكري و دين، يا دين و عقلانيت، يا دين و آزادي يا به بيان عمومي تر، تجدد و سنت قائل است و معتقد است كه مي توان اين دو را سازگار كرد. ميزان اين سازگاري در ميان اين گروه كه روشنفكر ديني ناميده مي شوند متفاوت است. با اين مقدمه مي توان روشنفكري ديني را تعريف كرد. در اينجا منظور ما از دين، اسلام است: روشنفكري ديني، روشنفكري است كه آن سه مؤلفه مذكور (خردگرايي، آزادگي، اصلاح گري) را در خود دارد، ولي به مؤلفه چهارمي نيز معتقد است: دغدغه دين داشتن. پس دغدغه اصلي روشنفكري ديني، دنبال كردن اهداف دين و منافات نداشتن اقوال و افعالش با دين است. در نيم قرن اخير افرادي در جامعه ما ظاهر شدند كه اين چهار مؤلفه را در خود جمع داشته اند. اگر بخواهيم معرفت موجود ديني را با همه لوازم آن بپذيريم، در مواردي به تعارض با پروژه عقلانيت و روشنفكري مي انجامد. روشنفكر ديني در هر دو منطقه تصرف كرده است. يعني هم در حوزه روشنفكري تصرفاتي كرده و قيودي قائل شده و هم در حوزه معرفت ديني به تلقي گذشتگان از دين سوهاني كشيده و پالايشي انجام داده است. چنين است كه او هم توانسته روشنفكر باقي بماند و هم ديندار.
دقت كنيد كه من نگفتم روشنفكر ديني در اصل دين تصرف كرده است. اين داعيه بعضي از متدينان است. در آنچه كه به عنوان فرهنگ ديني ياد مي شود عرفيات فراواني راه پيدا كرده است. روشنفكري ديني در مقام پالايش اين عرفيات از تعاليم ديني به تمامي از ناحيه كتاب و سنت نيست؛ بلكه بخشي از اين فرهنگ، برداشت انسانهاي متأثر از مكان يا زمان خاص است كه به تدريج به عنوان عرف ديني مطرح شده است؛ گرچه ممكن است به هيچ وجه ريشه و منشأ ديني هم نداشته باشد. آيا روشنفكر ديني مي تواند خردورزي را تا به انتها پيش ببرد و به پروژه آزادي تا آخر وفادار باشد؟
روشنفكر ديني در بخش نظري، فارغ از اعتقادات شخصي و ديني خود مي تواند تا به انتها در مورد هر امري بحث كند و بينديشد. به تعبير ديگر، در حوزه نظري، براي ديندار چه روشنفكر و چه غيرروشنفكر ـ به شرط اينكه عالم و متخصص باشد ـ هيچ مرزي وجود ندارد.
در هيچ يك از متون ديني ما هيچ مرز ممنوعي در حوزه نظر و انديشه مشاهده نمي شود. حتي در حوزه بيان در مجامع علمي نيز هيچ خط قرمزي به لحاظ ديني ندارد. بنابراين، اگر منظور از عقلانيت جواز نقادي همه سطوح و حوزه هاست، مي توان گفت متخصص و عالم در هر امري مي تواند چنين كند. براي عالم هيچ خط قرمزي در انديشه وجود ندارد. به نظر من عقلانيت انتقادي در حوزه نظري و انديشه ورزي و براي متخصصان آزاد است و هيچ قيد و بندي ندارد. شخص عالم حق دارد در مجامع علمي در مورد هر موضوعي ـ اعم از ديني و غيرديني ـ با رعايت ضوابط علمي سخن بگويد، تنها قيد، رعايت موازين و زبان علمي است. همين و بس.
يك موضوع باقي مي ماند: آيا اين گونه بحثها را به حوزه عمومي كشاندن، به نحوي كه متخصصان و غيرمتخصصان درباره آنها اظهار نظر كنند، مجاز است يا نه؟ اگر در متون و تعاليم ديني ما قيودي در مورد طرح اين گونه مباحث نظري وجود دارد، اين قيود متوجه حوزه عمومي و طرح اين مباحث براي توده مردم است. به ميزاني كه جامعه رشد كند، مهياي ورود به چنين مباحثي مي شود و به همين ميزان اين مباحث به تدريج در جامعه امكان طرح پيدا مي كند. اما اينكه آيا مصلحتي نيز براي طرح اين گونه مباحث در حوزه عمومي وجود دارد بحث ديگري است.
نكته ديگري نيز وجود دارد. آيا ما در پروژه عقلانيت، عقل را تنها منبع ادراك مي دانيم يا نه؟ پاسخ اين است كه ديندار چه روشنفكر و چه غيرروشنفكر بر اين باور نيست كه عقل تنها منبع ادراك و داوري است. ما منبعي فراتر و اقوي از عقل نيز داريم. آنچه ديندار روي آن دست مي نهد و با روشنفكر غيرديني در مورد آن تعارض منظر جدي پيدا كند، پذيرش منبعي فراعقلي ـ و نه غيرعقلي ـ است. اين منبع عقلي، وحي است. اگر روشنفكري به معناي نفي هرگونه منبع ادراكي غيرعقلي باشد، قطعا روشنفكر ديني در اين زمينه، با ديگران تفاوت و مناقشه جدي دارد. اين همان مؤلفه چهارمي است كه قبلاً گفتم (دغدغه دينداري) بايد در روشنفكر ديني باشد. معني دغدغه دينداري اين است كه حاكمي به نام وحي، مدركي به نام وحي و منبعي به نام وحي در امور خاصي حضور مستقيم دارد. پذيرش اين امر گام اول در دينداري است. بنابراين ما منبعي غير از عقل براي معارف خود داريم. اين منبع فراتر از عقل انسان (جمعي و تاريخي) است. علاوه بر اين داوري ها نيز منحصر به داوري عقل (اعم از عقل جمعي و تاريخي) نيست. دينداري يعني پذيرش اين دو نكته در مورد وحي؛ يعني ما هم منبع معرفتي فراعقلي داريم و هم منبع داوري فراعقلي.
گرچه چنان كه گفتم، اين منبع نيز همچون منبع عقل، نقدپذير است ـ البته با همان قيودي كه گذشت: با ضابطه علمي، از سوي متخصصان، به تعبير ديگر چنين نيست كه تمام آموزه هاي وحياني توقيفي و تعبدي باشد.