موسوی، در نقد سلسله مقالات آقای کدیور در خصوص آیت الله شریعتمداری

سلسله مقالاتی از دانشمند محترم و محقق جناب اقای کدیور بر محور مضمونی مظلومیت آیت الله شریعتمداری برروی سایت جرس منتشر شده است که نمیتوان با عنایت به اهمیت فوق العاده آن بی توجه از کنار آن گذشت. دقت در صورتبندی مطالب و اسناد و تحلیل های ارائه شده پرسش هایی را در ذهن خواننده چون منی بر می انگیزد که شایسته است ایشان به این پرسشها پاسخی مناسب ارائه نمایند.

اگرچه در مقاله اول توضیح داده اند که این مقالات تنها یک نتیجه حاشیه ای از یک تحقیق گسترده در خصوص سیر اندیشه سیاسی آیت الله شریعتمداری میباشد و دوستان باید صبر کنند تا آن تحقیق گسترده نیز به زودی انتشار یابد. اما سئوال اساسی این است که چه ضرورتی یک حاشیه ای از متن یک تحقیق گسترده را که شاید منظور نظر و تحقیق ایشان نبوده است به یکباره مهم و برجسته میسازد بگونه ای که حتی قبل از انتشار تحقیق اصلی دست به انتشار آن میزنند؟ آیا واقعا احساس مسئولیت در قبال عظمت موضوع بود که ایشان را بدین کار راغب ساخت؟در فرازی از مقاله اول ایشان هدف اصلی نگارش را اینچنین توضیح میدهند:این مکتوب در پی اثبات تقصیر مقامات عالیه‌ی جمهوری اسلامی در عدم اعزام بموقع آیت الله شریعتمداری به بیمارستانهای مجهز در تهران علیرغم اطلاع از بیماری وی بر اساس اسناد موجود است. چهل و سه سند جدید درباره‌ی «شکسته شدن ناموس انقلاب» طی ده بخش ارائه شده است.
اگرچه در این فراز اظهار مینمایند هدف اثبات تقصیر مقامات عالیه جمهوری اسلامی و در راس آن امام است اما خیلی زود متوجه میشویم که مهمترین محور تحلیل ایشان اثبات یک نوع خصومت و دشمنی از سوی امام نسبت به آقای شریعتمداری میباشد و امام که در قدرت قرار گرفته نسبت به رقیب دیرینه اش بسیار زیرکانه و رندانه اقداماتی برای حذف صورت داده است و از همه مهمتر شرایط مرگ وی را به اسباب طبیعی یعنی بیماری سرطان فراهم آورده است و البته در مقاله سوم نیز با مقایسه امکانات پزشکی در اختیار امام با امکانات موجود برای آقای شریعتمداری به این ادعا رنگی قوی تر میبخشد.

اگرچه آنچه را که ایشان فرموده اند به لخاظ عقلی، ممکن است !!!!!! اما بدلیل غیر محتمل بودن آن، وجدان جامعه پذیرای اتهامی به این سنگینی نیست.

لازم بذکر است، جناب آقای کدیور که ظاهرا با افراد خانواده آقای شریعتمداری توفیق مجالست زیادی را یافته اند و نیز ظاهرا وکالتی اجتماعی جهت استیفای حقوق پایمال شده آقای شریعتمداری و وراث ایشان عهده دار شده اند بیشترین اعتماد و توثیق را به اظهارات شفاهی و یا حتی مکتوب ایشان پیدا نموده اند.

یک وکیل حقوقی حق دارد برای استیفای و یا دفاع از حقوق موکل بنحو احسن ادله های خود را صورتبندی نماید تا نظر مخاطبین خود را برای صدور رای بنفع موکل جلب نماید. از اینجهت نمیتوان به کار ایشان کوچکترین ایرادی وارد ساخت که برعکس قابل تحسین است اما در جایگاه محقق و دانشمندی بیطرف نمیتوان اظهارات جانبدارانه و سست را ادله مباحث قرار داد که متاسفانه از این دست لغزشها در متن مقاله کم اتفاق نیافتاده است. فقط به یک نمونه از این دست لغزشها اشاره میکنم – آنجا که ایشان در تحلیل و تبین ماهیت مردمی که امام و یا سایر افراد در اسناد مورد استناد به آنان اشاره رفته به خاطرات آقای محمد یزدی متوسل میشوند و آنانرا از قماش حاج غلام و شعبان بی مخ ها توصیف میکنند.( حال آنکه در مقاله سوم از غیر موثق بودن خاطرات آقای یزدی نیز سخن میرانند.) اما آنجاکه میخواهند در خصوص غائله تبریز سخن برانند کسانی که به صدا و سیمای تبریز هجوم برده و آنرا اشغال مینمایند را از جنس خود مردم تبریز قلمداد می نمایند و جای هیچ شک و شبهه ای هم باقی نمیگذارند. جناب آقای کدیور آیا امکان ندارد که پخش اعلامیه جعلی با عکس آقای شریعتمداری و ایجاد بلوا و آشوب در تبریز آنهم در زمان ریاست آقای قطب زاده شیطنتی حساب و توافق شده ( و احتمالا موید ارتباط دیرینه ) با آقای شریعتمداری برای ایجاد غائله بعنوان یکی از حلقه های اولیه کودتای مفروض باشد؟ آنگاه برخلاف مدعای شما که برای اثبات بی ارتباط بودن قطب زاده با شریعتمداری مطرح شد قضیه صورت دیگری بخود میگیرد؟ دقت فرمائید من از احتمال و امکان آن سخن گفتم و نه حتمی بودن آن. که در اینصورت آیا این درست نیست که قران کریم فرموده”الفتنه اشد من القتل” بقره آیه ۹۱ قتلی که همان قران میفرماید اگر یک نفر را بناحق بکشید مثل آن است که همه انسانها را بقتل رسانده باشید و در مقایسه فتنه را بدتر از آن میخواند. آیا فتنه و غائله حزب خلق مسلمان قابل انکار و تردید است؟ یا اینکه اسنادی هم در بی کناهی و مظلومیت آنان در دست دارید و در آینده نزدیگ آنها را منشر خواهید ساخت؟ چگونه است که مرجعی فتنه ای را اشد من القتل نداند و در لوای او هرچه خواستند کردند و اگر به فرض محال ایشان را با اعمال حزب خلق مسلمان مخالف قلمداد کنیم ولی قادر به کنترل آن نبوده اند یقینا اختیارات حکومتی اجازه میدهد تا بنحو مطلوبی برای خاموش کردن فتنه، ایشان را از کانون و دستاویز فتنه گران خارج سازد. و این هیچ قرابت و شباهتی با آنچه که رهبری امروز انجام داده و یا میدهند ندارد. حال میبینیم قضیه ایشان جدا یک قضیه پیچیده ای است و تا همه ابعاد آن در فضایی سالم و آزاد روشن نشود قضاوت و نتیجه گیری نهایی کمی شتابزده خواهد بود. نمیدانم اصرار شما به جانشین خلف خواندن آقای خامنه ای نسبت امام از چه موضعی سرچشمه میگیرد؟ در صورتی که همگان میدانند این وصله زدن ها با هزار کیلو چسب به امام نمی چسبد. ( خصوصا اینکه هنوز افتراق مواضع امام با مواضع آقای خامنه ای در زمان حیات امام در خاطره انقلاب زنده و باقی است) نقد امام و خطاهای ایشان مسئله ای است که در فضای سالم و حق طلبانه ای باید صورت پذیرد نه با شبیه سازی در فضاهایی که رهبری امروز با باند تبهکارش برای نابودی میراث انقلاب کمر همت بسته اند صورتبندی نمود. بنابراین توسل به فضاهای روانی ذهنی دست ساخته رهبری امروز را فرصت طلبی زیرکانه و باطلی برای یک نوع انتقام گیری ظالمانه از امام ارزیابی میکنم که البته ساحت آقای کدیور را از این عمل غیر اخلاقی بدور میدانم. بنابراین از ایشان استدعا دارم در مورد پرسش اینجانب پاسخی مناسب ارائه فرمایند- کدام ضرورت ایشان را به نقد امام در فضای بسته و مسموم امروزی وادار ساخته است؟ آیا فراموش نموده اند که یاران امام در همان شرایط نامطلوب “عبدالله راستگو” که شما خیلی به ایشان توثیق نموده اید قرار دارند و نمیتوانند در این فضا حقایق را فاش بگویند. آیا این یک رندی نیست که اصطلاحا رقیب را کف و دست بسته ببینند و هماوردی بطلبند؟ اینجاست که پرسشها جدی میشوند و پاسخهای جدی تری را میطلبند.

جناب آقای کدیور!!!! جنابعالی از پاسخ های احساسی و دوری برخی مدافعین امام سخن رانده و آنانرا به حق ناکافی و ناکارآمد ارزیابی نموده اید و درحقیقت بیان داشته اید که شور نباید جای شعور را بگیرد. باید بخاطر این سخن نغز از شما تشکر کرد اما سئوال جدی اینجاست چگونه است که خود در سراسر سلسله مقالات تان دقیقا انگشت بر احساسات خواننده گذاشته و با برانگیختن آن، آنها را به قضاوت میخوانید. یک بار به مقاله ها توجه کنید همه مدعاها و اسناد بطور انکار ناپذیری به منظور برانگیختن احساس خواننده صورتبندی شده است که تحلیل این بخش از کار شما جدا به زمان نیاز دارد و باید در مقایسه با شیوه های ژورنالیستی مورد مداقه و تحلیل قرار گیرند.

نکته پایانی این سطور اینکه انصافا اگر ایشان هم امام و هم آقای شریعتمداری را خاکستری میدانند و از اینرو به نشان دادن سیاهی های امام اقدام فرمودند لازم است برای تنویر افکار عمومی و پرهیز از سوء ظن چند سطری در نشان دادن سفیدی های امام نیز بنویسند تا خاکستر نمایی های ایشانرا باور نمائیم و متقابلا از سفیدی ها و سیاهی های آقای شریعتمداری هم بطور اجمال چند سطری را مرقوم فرمایند تا بپذیریم ایشان هم خاکستری بوده اند. اگرچه مبرهن است مفهوم خاکستری مفهوم مطلق و یکسانی نیست و الزاما تداعی معانی واحدی را ندارد ( و بطور عرفی حد سیاهی از خاکستری جدا میشود) اما برای همین مقدار بحث به هر شکلی که بفرمایند پذیرفته است. فراموش نکنیم که اگرچه آقای شریعتمداری دارای مقام سیاسی مسلط نبوده اند اما به هرحال در یک صورتبندی ابتدائی ایشان هم پایگاه سیاسی داشته اند و هم مقام و موقعیت مرجعیت دینی بنابراین هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ دینی باید به دقت محک خورده شوند.

امید است به فرصتی ممکن و بس فراختر برای تحلیل و بیان لغزشهای انکار ناپذیر ایشان در مقالات دست یابم علی ایحال از همه دوستانی که دستی بر آتش دارند و احتمالا فرصت و امکان بیشتری از من دارند درخواست دارم به این مهم بپردازند.

والسلام