اخلاق محمدی

خلاصه: پیامبر هدف بعثت خود را تتمیم و تکمیل اخلاق ذکر کرده است، رسالتی اخلاقی. محسن کدیور با استناد به وصایای پیامبر به امام علی و معاذ بن جبل کوشید طی هشت بخش مصادیقی از مکارم اخلاق را از زبان خود پیامبر معرفی کند. بحث از تشریح محبت در تعالیم پیامبر و اسلام آغاز شد، محبت به خدا و انسانها. در گام دوم نوبت به معرفی منابع میراث اخلاقی پیامبر رسید. کدیور در گام سوم “قاعده طلائی اخلاق” را در صدر مکارم اخلاق محمدی تبیین کرد. آن چه را که برای خودت می پسندی برای دیگران بپسند، آنچه را برای خودت نمی پسندی برای دیگران هم نپسند. در گام چهارم سه معیار سعادت اخروی از زبان پیامبر معرفی شد، علاوه بر قاعده طلائی اخلاق، در نظر گرفتن رضایت و خشم خداوند در انجام هر عملی، و بالاخره کسی که خواست از عیب دیگری انتقاد کند قبلا آن عیب را از جان خودش زائل کرده باشد. در گام پنجم وصایای هفده گانه پیامبر (ص) به معاذ بن جبل که همگی جان مایه اخلاقی دارند توضیح داده شده است. کدیور در گام ششم تلازم سلطه و استبداد در کلام نبوی را تشریح کرده است. اگر می خواهید قدرت استبداد و فساد نیاورد، قدرت را تحت نظارت در آورید. در گام هفتم سه مصداق اعلای مکارم اخلاق تذکرداده می شود: آنکه از تو گسست بپیوند؛ هر که محرومت کرد برخوردارش کن، هر که به تو ظلم کرد عفوش کن. در گام هشتم علائم مومنان، متکلفان، ستمکاران، ریاکاران و منافقان از زبان پیامبر تبیین شده است. منافق کسی است که خلف وعده می کند، خیانت در امانت می کند و دروغ می گوید. کدیور در پایان جنبش سبز را جنبشی اخلاقی دانست.

“لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا” (احزاب ۲۱)

برای شما در پیامبر خدا الگوی نیکوئی است، برای کسی که به خداوند و آخرت امیدوار است و خداوند را فراوان یاد می کند.

در روز مهمی خدمت شما می رسم، ۲۸ صفر روز رحلت رسول رحمت حضرت ختمی مرتبت محمدبن عبدالله (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) سبط اکبر ایشان. این روز برای مسلمانان غم انگیزترین است، با اینکه دقیقاً ۱۴۲۰ سال از رحلت جان گداز پیامبر ما می گذرد، همین که باز دور هم جمع شده ایم، می خواهیم یاد پیامبر خود را گرامی بداریم و آن پیام هنوز در میان ما زنده است، دلالت برعظمت آن بزرگوار می کند. خدا به ما توفیق بده که قدردان نعمتی باشیم که به ما مرحمت کرده است، نعمت معرفت قرآنش، نعمت شناخت پیامبرش، نعمت شناخت اهل بیت و نعمت عمل به وظایف دینی مان.

عنوان بحث امشب من “اخلاق محمدی” است، یعنی اینکه می خواهیم از محضر ایشان بیاموزیم که با چه خُلقی، با چه روشی با خودمان، با خدایمان، با هم نوعانمان رفتار کنیم. پیامبر وقتی می خواست خودش را معرفی کند، می فرمود: “انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق” من مبعوث شده ام تا کرامتهای اخلاقی را تمام  و کامل کنم، به عبارت ساده تر پیامبر هدف بعثت خود را تتمیم و تکمیل اخلاق ذکر کرده است. پیامبر رسالت اخلاقی برای خود ذکر کرده است.

باید ببینیم که آیا توانسته ایم نمایندگان خوبی برای پیامبر خود باشیم یا نه؟ هر جا که از ما مسلمانان یاد می شود به یاد آن فضائل و مکارم اخلاقی که پیامبر ما به ما آموخته است می افتند ویا خدای ناکرده بر عکس است و ما به هیچ وجه نمایندگان خوبی برای آن پیامبر بزرگوار نبوده ایم؟ بحثم شامل هشت گام است بسوی تحقق اخلاق محمدی، به این امید که همگی بتوانیم این درسهای ارزشمند اخلاقی را در خود محقق کنیم.

گام اول: دینداری با محبت آغاز می شود

هر یک از انبیا ء صفتی دارند، یکی کلیم الله است، یکی خلیل الله است، یکی روح الله است، و محمد (ص) حبیب الله است، دین ما با محبت آغاز شده است، محمد (ص) حبیب خدا است ، همچنان که می گوئیم مصطفی برگزیده خداوند است، حبیب الله دوست خدا است، حبیب از محبوب و حب است، یعنی پایه دین من و تو عشق است. امام صادق عالمترین وبالاتر ین شاگرد این مکتب می فرماید: “هل الدین الا الحب؟” آیا دین غیر از دوست داشتن است؟ ما با عشق به خدا ایمانمان را آغاز کرده ایم، ما با عشق به پیامبر دینداری خود را اثبات می کنیم. چقدرزشت است دینی که عصاره و محور آن محبت است به عناوینی مثل خشونت و قساوت معرفی شود.

اگر در اینترنت اسلام را جستجو کنید، خواهید دید که بیشتر مواردی که آمد با ترور و خشونت همراه است. ظاهرا هنوز نتوانسته ایم به دنیا اثبات کنیم که دین ما، دین رحمت است و نه دین قساوت وخشونت و ترور، چه سبک مغزانی که به نام اسلام افعالی خلاف شرع انجام می دهند و آبروی پیامبر را می برند و چه بدخواهانی که چشم ندارند ببینند که هنوز بعد از گذشت ۱۴۲۰ سال از وفات پیامبر، بیشترین نرخ تغییر دین، تغییر به اسلام است، علی رغم این همه اسلام هراسی و اسلام ستیزی و با عرض معذرت، بد اخلاقی ما مسلمانان. در کتاب خدا و سنت رسولش چنان جاذبه هایی هست که هنوز در حال جذب است ، اگر چه که ما نمایندگان خوبی نیستیم و باید عذر تقصیر به پیشگاه پیامبر خود بیاوریم. در کتاب خدا، قرآن کریم حقانیتی نهفته است که علی رغم همه این مشکلات حق جویان آن را می پذیرند وبه سوی این دین اقبال نشان می دهند و جالب اینجا است که مطابق آمار موجود بانوان از آقایان در این تغییر دین به اسلام بیشترند.

به یاد پیامبر مان می پرسیم ایشان که بود؟ چه کرد؟ و از ما چه خواست؟ عنوان مکارم اخلاق،  عنوانی کلی است. خداوند پیامبر را به عنوان الگو و اسوه به ما معرفی کرده است. اسوه یعنی آن کسی که به او تأسی می کنند، تأسی کردن یعنی جا پای او گذاشتن، وقتی روی برف راه می رویم، جای پای ما روی برف قرار می گیرد، اگر فردی به دنبال من راه افتاد ودقیقا ً پایش را همان جا گذاشت که من گذاشته ام، می گویند به من تأسی شده است. قرار است که ما به پیامبر تأسی و اقتدا کنیم و او الگوی ما باشد وما او را به عنوان سرمشق رفتاری خود بپذیریم و این سرمشق رفتاری را خدا به ما توصیه کرده است، برای کسی که ایمان دارد ، عمل صالح انجام می دهد و فراوان یاد خدا می کند.

گام دوم: میراث اخلاقی پیامبر (ص)

پیامبر چه میراثی برای ما نهاده است تا ما از آن به عنوان مکارم اخلاق یاد کنیم؟ هر سال وقتی که این ایام فرا می رسد،کوشش می کنم بیشتر برای یاد گرفتن خودم میراث پیامبر (ص) را  دوره کنم. فکر می کنم در هر یک از اعیاد و وفیات و مناسبتهای دینی همه ما چنین کنیم ، بعد از اینکه عمری ازما گذشت ، از مجموعه این روزها برای زندگی بهتر و آخرت نیکوتر توشه ای فراهم آورده ایم.

از جمله مواردی که می توان به عنوان میراث اخلاقی پیامبر یاد کرد ، موارد متعددی است که به نام احادیث نبوی در کتابهای فریقین، شیعه وسنی به جا مانده است، پیامبر وصایای متعددی به اصحاب خود کرده است و این وصایا در کتابهای روائی برای ما به یاد گار مانده است. از جمله این کتب ابن شعبه بحرانی در کتاب تحف العقول عن اخبار آل الرسول است. هر فصل این کتاب به یکی از اولیاء دین اختصاص دارد. این کتاب به فارسی هم ترجمه شده است. منبع معتبر دیگر آخر کتاب من لایحضره الفقیه شیخ صدوق است. به هر حال احادیث اخلاقی پیامبر تفسیر عبارت “انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق” ایشان و ترجمان آیه شریفه “انک لعلی خلقٍ عظیمٍ” سوره قلم است.

اگر از ما بپرسند شما که می خواهید جا پای پیامبرتان بگذارید، می باید چه خصلت هایی را در خودتان متجلی کنید؟ مواردی است که هر انسانی که می خواهد سعادتمند باشد می باید در خود ش باز سازی کند. اخلاق اکتسابی است و می باید اخلاق را در خودمان ایجاد کنیم. می باید روی خودمان کار کنیم. ورزشکارانی که در المپیک شرکت می کنند، شاید یک کشتی گرفتن نه دقیقه بیشتر نباشد، اما برای این چند دقیقه کشتی گرفتن، چند سال روی بدن خود کار کرده است تا بتواند آن نه دقیقه را در تشک درست کشتی بگیرد.

اگر قرار است شب قدر اجز جزیل ببریم می باید آن سال را روی خودمان کار کرده باشیم و اگر می خواهیم آخرت نیکوئی داشته باشیم، می باید این فضائل را در خود مان ایجاد کرده، رذائل را ازجانمان پاک سازیم، همچنانی که روزانه به حمام می رویم وخودمان را تطهیر و پاکیزه می کنیم ومی شوئیم، روح ما نیز نیاز به حمام معنوی دارد. اخلاق حمام معنوی روح ما است. آیا برای چنین تنظیف وپاکیزگی معنوی هم برنامه ای تعریف کرده ایم؟ هر کسی می تواند به خودش مراجعه کند و بگوید روزانه چه مقدار روی بهداشت معنویش سرمایه گذاری کرده است؟ اخلاق بهداشت معنوی و مایه سلامت روح ماست. ما تا دندان مان درد میگیرید به دندان پزشک مراجعه می کنیم  اما تا به حال شده است که لحظه ای از خودمان بپرسیم که روح ما هم نیاز به پزشک دارد؟

بالاترین پزشک جان پیامبر ما است، این تعبیر از امیر المومنین علی (ع) است، ببیند چقدر زیبا پیامبر را در نهج البلاغه توصیف می کند: “طبیب دوار بطبه” او نمی نشست تا بیماران به مطب او بیایند، او خود به خانه مردم سرمی زد، یعنی او پزشکی بود که خودش سراغ بیمارانش می رفت. پزشک جان بود، پزشکی جان همین فضائل اخلاقی است که می خواهیم دوره کنیم.

گام سوم: “قاعده طلائی اخلاق” در صدر مکارم اخلاق محمدی

شاید درخشان ترین نکته ای که در میراث اخلاقی پیامبر برای ما باقی مانده است قاعده طلایی اخلاق است. ارزش این قاعده طلایی را فیلسوفان اخلاق معاصر درک کرده اند و در تمام ادیان هم یافت می شود، در اسلام ما هم هست، در تعالیم پیامبر و نیز در تعالیم ائمه هم یافت می شود. قاعده طلائی اخلاق چیست ؟ بسیار ساده است، آن چه را که برای خودت می پسندی برای دیگران هم بپسند، آنچه را برای خودت نمی پسندی برای دیگران هم نپسند. اگر همین یک قاعده را از همین امشب به خودمان قول بدهیم که عمل کنیم ، باورکنید جامعه ما گلستان می شود، هر کاری که در رابطه بادیگران خواستیم انجام دهیم ببینیم این کار را راضی هستیم دیگران نسبت به ما انجام بدهند و یا این سخن را که در باره دیگران می گوئیم آیا می پسندیم که درباره ما هم گفته شود.

این قاعده را از زبان دوست ترین بنده خدا بشنویم. پیامبر این نکته را در ضمن مجموعه وصایایش به امیرالمومنین علی بن ابی طالب کرده است: “ما کرهته لنفسک فاکره لغیرک، و ما احببته لنفسک فاحببه لغیرک”. آن چیزی را که برای خودت مکروه و ناپسند می دانی، برای دیگران هم نا پسند و مکروه بشمار و آنچه را که برای خودت دوست می داری برای دیگران هم دوست بدار. شبیه آن واعظ غیر متعظی نباش که منبر رفته بود و مرد م را به ایثاردعوت کرده بود و گفته بود که اگر شما از هر چیزی دو تا در خانه دارید و همسایه شما یکی هم ندارد، حق ندارید هر دو را برای خود نگهدارید، باید یکی را  به همسایه بدهید و بعد که به خانه بازگشت، چیزی را از همسرش خواست، همسرش پاسخ داد که خودت روی منبر گفتی که به همسایه بده، واعظ گفت: من آن رابرای همسایه گفتم برای خودمان که که نگفتم!

حال اگر قرار باشد قاعده طلائی اخلاق را انجام بدهیم می باید از خودمان شروع کنیم، بسیاری مسائلی را که در باره دیگران می گوئیم، بدون تعارف حاضر نیستیم در مورد خودمان گفته شود، دوست داریم همه از ما تعریف کنند، اما حاضر نیستیم که از دیگران تعریف بکنیم، از اینکه پشت سرما حرف بزنند بدمان می آید اما پشت سر دیگران حرف می زنیم.

می خواهی خدا به تو بخندد؟ خنده خدا چیست؟ اینکه خدا رغبت بکند که ما را به بندگی بپذیرد. نام بهشت رضوان است، رضوان یعنی رضایت خدا. اگر عاشق کسی باشی و او به تو پشت کند، به تو اخم کند، همه دنیا را از دست داده ای، و اگر به تو بخندد یعنی همه چیز انگار دنیا را به تو داده اند. برای بنده خدا چیزی بالاتر از لبخند خدا نیست، لبخند خدا رضوان الله است، رضایت او است.

گام چهارم: سه معیار سعادت اخروی

در جای دیگر پیامبر به امام علی می فرماید:

“ثلاثة تحت ظل العرش یوم القیامة:

[۱] رجل احب لاخیه ما احب لنفسه؛

[۲] و رجل بلغه امر فلم یتقدم فیه و لم یتاخر حتی یعلم ان ذلک الامر لله رضی او سخط؛

[۳] و رجل لم یعب اخاه حتی یصلح ذلک العیب من نفسه فانه کلما اصلح من نفسه عیبا بدا له منها آخر، و کفی بالمرء فی نفسه شغلا.”

سه نفر هستند که در روز قیامت در سایه عرش الهی (مسرور) هستند:

(اول) کسی که آنچه را که برای خود دوست دارد، برای برادرش دوست دارد؛

(دوم) فردی که کاری برایش پیش می آید، او آن کار را نه جلو می اندازد و نه به تأخیر می اندازد (انجام نمی دهد) تا اینکه بداند که آن کار مورد رضایت یا غضب خداوند است؛

و (سوم) کسی که از برادرش عیبجوئی نمی کند، مگر اینکه آن عیب را از جان خود اصلاح کرده باشد، این گونه است که هرگاه عیبی از خود می زداید، عیب دیگری بر او بروز می کند، اگر انسان به (اصلاح) خود مشغول باشد، او را کافی است.

پیامبر مکارم اخلاق را برشمرد. اول، قاعده طلائی اخلاق همان را که بر دیگران پسندیدی بر خود بپسند. دوم، در انجام هر کاری معیار را رضایت و خشم خداوند بدان. به عبارت دیگر شرط دینداری این است که هر کاری را که می خواهیم انجام بدهیم، بپرسیم که غیر از رضایت من و طرف عقدم آیا رضایت خداوند در آنجا لحاظ شده است یا نه؟ خدا این کار را می پسندد یا نمی پسندد؟ اگر می پسندد انجام دهم و اگر نمی پسندد ازآن کار پرهیز کنم و انجام ندهم. مومن کسی نیست جز اینکه در هر کاری رضایت محبوب را در نظر می گیرد.

وقتی دو نفر نامزد می کنند، می پرسد چه لباسی بپوشم؟  می گوید آنچه محبوبم دوست دارد، چه غذایی بخورم؟ آنچه او دوست دارد، کجا بروم؟ آنجا که او بپسندد. اگر بنده خدا هستی وقتی کاری می کنی می باید از خودت بپرسی، آیا او می پسندد یا نه؟ دینداری معنایی جز جلب محبت خدا را ندارد، اگر چنین کردی آن روز نزد خدا خندان خواهی بود . مگر قرار نیست ما در روز قیامت در جایی قرار بگیریم که شایستگی آن را داشته باشیم و محبوب خدا باشیم؟ راهش همین است .

سوم، کسی که اگر خواست از عیب دیگری انتقاد کند قبلا آن عیب را از جان خودش زائل کرده باشد. یک سوزن به خود یک جوالدوز به دیگران. این سخن عیسی مسیح در سنگسار زن بدکار است: سنگ اول را کسی بیندازد که خود دامن آلوده نکرده باشد.

از شرایط نفوذ امر به معروف و نهی از منکر این است که قبل از بیان معروف و منکر برای دیگران لطفاً خودتان اقدام کنید، اگر درست است، خودت عمل می کردی، وقتی خودت عمل نمی کنی حتما ً خبری نیست و می شود آن را به کناری گذاشت! برای همین است که فرزندان ما به زبان ما نگاه نمی کنند، بلکه به عمل ما نگاه می کنند. اگر دیدند که در عمل چیزی را رفتار کرد یم، قبول می کنند و در غیر این صورت هر چه آنها را نصیحت کنیم نمی پذیرند. می گویند پدر و مادر ما خودشان به این امور باور ندارند، اگر باور داشتند که عمل می کردند.

 

گام پنجم: وصایای پیامبر (ص) به معاذ بن جبل

پیامبر وصیتی دارد به معاذبن جبل، معاذ فرستاده پیامبر به یمن بوده است به عنوان معلم دین. این وصیت در بسیاری کتابهای شیعه و سنی نقل شده است. اکثر نکات این وصیت ارزنده اخلاقی است. مرحوم اقبال لاهوری می گفت اینگونه قرآن بخوانید که آیات به شما وحی شده است. وقتی اینگونه بخوانید تلاوت وطراوت  دیگری دارد و زنده تر می شود. حال در این مورد هم فرض کنیم پیامبر من و ترا به جایی می فرستاد و این وصیت را به دست ما می داد و می گفت به اینها مورد به مورد عمل کن.

“اوصیک بتقوی الله و صدق الحدیث و الوفاء بالعهد و اداء الامانة و ترک الخیانة و لین الکلام و بذل السلام و حفظ الجار و رحمة الیتیم و حسن العمل و قصر الامل و حب الآخرة و الجزع من الحساب و لزوم الایمان و الفقه فی القرآن و کظم الغیظ و خفض الجناح.”

ای معاذ ترا به تقوای الهی و راستگوئی و وفای عهد و امانتداری و ترک خیانت و گفتار نرم و افشاندن سلام و رعایت همسایه و مهربانی با یتیمان و درستکاری و کوتاهی آرزو و دوست داشتن آخرت و پروای حساب و همراهی با ایمان و فکر دقیق در قرآن و فرو خوردن خشم و فروتنی سفارش می کنم.

مکارم اخلاق از جمله این هفده سفارش نبوی است. در درجه اول خدا ترسی، تقوا داشتن یعنی ترمز داشتن، یعنی خط قرمز داشتن. مومن کسی است که ترمز دارد، گمرک دارد، زبانش هر حرفی نمی زند، چشمش هر جایی را نگاه نمی کند، گوشش هر چیزی را نمی شنود، دستش به هر جایی دراز نمی شود، و با پاهایش به هر مکانی نمی رود، کنترل دارد، ترمز دارد، این امور نام دینیش تقوا است، کسی که از خدا حیا می کند، کسی که اگر می خواهد کاری بکند بلافاصله از خود می پرسد ناظری هست که  مرا ببیند؟

در فلسفه اخلاق ناظر بیرونی امر مهمی است که آن ناظر وجدان و در نزد دینداران خداوند است. کسانی که نتوانسته اند به محضر خدا نائل شوند، در توصیف این ناظر بیرونی که مهمترین عامل اخلاقی یک فعل است، در می مانند. مهمترین پشتوانه اخلاق، دین است، به خاطر ناظری به نام خداوند. هر جا می روی در نظر داشته باش که تو در محضر اوئی. اگر بدانیم و مطمئن باشیم که او همه هست کار تمام است. یک تعبیری را امام علی بکار می برد و می گوید یادت باشد که در محضر دادگاهی می روی که “الحاکم هوالشاهد”، قاضی خودش شاهد عمل تو بوده است. یعنی تو در آنجا دیگر نمی توانی انکار کنی، نمی توانی دروغ بگوئی، خودش دیده است وخودش قضاوت می کند، قضاوت آن هم  با قاضی عادلی است، قاضی خداوند است، این نامش تقوا است که بالاترین صفت دینی ما است. “ان اکرمکم عندالله اتقیکم”.

نکته دوم که به معاذ فرمودند: “صدق الحدیث” راستگویی. پیامبر نسبت به دروغ گویی بسیار حساس است. همه گناهان در یک اتاق نهاده شده است که کلید آن اتاق دروغ است، و در صورتی که می خواهید آن را باز کنید، دروغ بگوئید ، همه گناهان دیگر مجاز می شوند، و اگر می خواهید درستکار باشید با راستگویی آغاز کنید. وانصافا ً از خودمان بپرسیم  نرخ دروغگویی بین ما مسلمانان چقدر نازل است! شرمنده خواهیم بود که بگوئیم که پیامبر ما بعد از تقوا مهمترین توصیه اش صدق حدیث و راستگویی است وما هزار دلیل سرهم می کنیم که راست نگوئیم، حال یا خدعه شرعی است یا تربیت عرفی است یا درد بی دمان دیگری است! در کمتر شرایطی حق دروغ داریم، دروغ را تنها در اصلاح ذات البین گفته اند مجاز است، قرار است با حرف راست من میانه دو نفر به هم بخورد، یا بین زن وشوهری به هم بخورد در اینجا را می گویند یا سکوت کن و نهایت آن این است که مجوز می دهند که اینجا می توانید خلاف واقع بگوئید تا اصلاح ذات البین کنید.

سومین توصیه، وفا به عهد است. مسلمان کسی است که به عهدش وفا می کند. قول نمی دهد اما اگر قول داد برسر قولش ایستاده است. “المومنون عند شروطهم” این هم کلام پیامبر است.  می دانی ایمان با چه تعریف می شود؟ اگر عهدی کردی و قراردادی نوشتی برسر قراردادت می ایستی، این تضمین ایمان و علامت دینداری تو است، حتی اگر طرف تو مسلمان نباشد.

امیر المومنین در عهد نامه مالک اشتر بر رعایت قراردادهایی که با غیر مسلمانها امضاء کرده اید تاکید می کند. امروز تمام پایه حقوق جدید بر قرارداد است و دین ما این قرارداد را پذیرفته است. قرارداد کلیدی است که درهای متعددی با آن باز می شود.

مورد چهارم، “اداء الامانة”، امانت داری کنید ، امام سجاد می فرماید اگر شمر آن خنجری را که با آن پدرم سید الشهدا را با آن شهید کرد وبه خون او هم رنگین بود  نزد من به امانت میگذاشت به او پس می دادم. مسلمان نیست کسی که در امانت داری خیانت کند. مورد پنجم، “ترک الخیانة”، رها کنید خیانت کردن را، خیانت کردن ابعادی دارد ، چه در گفتار وچه در کردار. کسی که خیانت بکند از اسلام فاصله گرفته است حال هرچند که اسم خدا وپیامبر را بیاورند ، مسلمانی به عمل است ونه صرفا ً به لقلقه زبان.

مورد ششم، “لین الکلام” کلام نرم، سخن تند و خشن، سخن دینی نیست. “قولا له قولا ً لینا” وقتی خدا می خواهد موسی وهارون را نزد فرعون دیکتاتور بفرستد به آنها می فرماید با او با زبان نرم سخن بگوئید. حال توجه کنید که در کشور ما کسانی که نماینده دین هستند و لباس پیامبر پوشیده اند، آیا با مردم با زبان نرم سخن می گویند یا بازبان خشن؟ اینها معالم دین ما است واینها مواضعی است که پیامبر به دست ما داده است ، گفته است هرکه را خواستی بدانی فردی نبوی و اسلامی و محمدی است ببین این ضوابط در رفتار او یافت می شود یا نه؟ اگر یافت شد راست می گوید واگر یافت نمی شد، او دروغ می گوید.

اگر در نماز جمعه به جای اشاعه محبت و رحمت و بخشش در جامعه، از اعدام و کشتن مخالف و از خرد کردن دهان منتقد گفته شد، خوب چنین خطیبی پیامبر را درست نشناخته است و به جای اینکه نماینده پیامبر باشد، نماینده بنی امیه است. این روش آنها بود که دهان خُرد می کردند و نه روش پیامبر ما. قول نرم این است که حتی با مخالف خودت هم با ادب و منطق سخن بگوئی. امیر المومنین وقتی می خواست اصحاب جمل را توصیف کند، می گفت “هؤلاء اخواننا  بغوا علینا” اینها برادران ما بودند و به ما ستم کردند. حال ما می خواهیم در مورد مخالف قانونی خودمان سخن بگوئیم چگونه سخن می گوئیم؟

آیا ما پذیرفته ایم که ممکن است من که رهبر یا رئیس کشور هستم، کسانی باشند که با سیاستهای من مخالف باشند، اما اینها هم آدمهای درستی باشند، این احتمال هست که چهارتا آدم درست هم با من مخالف باشد؟ یا نه هر که بامن مخالف بود، حتما ً باید در نطفه او تردید کرد؟ حتما ً حرامزاده است که با من مخالفت می کند و اگر نه با من مخالف نبود! اگر کسی اینگونه فکر کرد نعوذ بالله او خودش را خدا می داند، یا خودش را معصوم می داند، خوب من جایز الخطا هستم و ممکن است کسی هم با من مخالف باشد، مگر من جزء اصول دین هستم؟! کسی ممکن است بامن مخالف باشد و آدم کاملا ً درستی هم باشد.

اصلا ً مگر دموکراسی معنایش غیر از این است ، معنایش این است که ممکن است کسانی با ما موافق نباشند و آدمهای بسیارخوبی هم باشند، معنای آن این نیست که هر که با من مخالف بود حتما ً بد است! حالا اگر رهبری در مورد مخالفانش این کلمات را بکار برد: “بدخواه، بد دل، معاند، فریب خورده، ریا کار”؛ راستی آیا چنین کسی حق دارد خود را جانشین پیامبر بخواند؟

پیامبر با مخالفین خود چگونه سخن می گفت؟ پیامبر وقتی مکه را فتح کرد، چه کسانی در مقابل او بودند؟ اینها آن درسهایی است که باید از پیامبر خود یاد بگیریم، سال هشت هجری پیامبر به مکه وارد می شود. مردم گفتند “الیوم یوم الملحمة” امروز روز انتقام و خونریزی است. پیامبر دست آنها می گیرد “الیوم یوم المرحمة”، من پیامبر رحمت هستم  “و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین”، مرا که برای ملحمه و انتقام نفرستاده اند! مرا فرستاده اند که رحمت بیفشانم. خانه دشمن من ابوسفیان مأمن است. همه در امان اسلام هستید. این رسم درتاریخ ماند، اگر می خواهید نبوی باشید باید بدنبال رحمت بروید، اگر به دنبال قساوت و خشونت وانتقام رفتید، محمدی نیستید، نبوی نیستید، سفیانی و اموی هستید.

بیست ودوم بهمن بود ومی توانستید همه مشکلات این هشت ماه را بپیچید وبگوئید الیوم یوم المرحمة، امروز بخشش است، مملکت گلستان می شد. راستی چه کسی را بخشیدید؟! صرفا ً مجرمین عادی و نه متهمین سیاسی را. یک مرجع تقلید بلندمی شود بعد از هفده سال می رود تهران ومی گوید من با این ویلچر با پای علیل  آمده ام پیش شما تا بگویم به خاطر خدا به این امور پایان دهید، همه زندانیان سیاسی را آزاد کنید، من اینها را می شناسم، اینها بد خواه مردم نیستند، در زندانها را باز کنید، همه چیز حل می شود، دعوایی است، خوب، حَکَم قرار می دهیم و مسئله را خاتمه دهیم، آیا نمی شد چنین کرد؟ این راه پیامبر ما است راه مرحمت، شماچه کرده اید؟

بذل السلام، افشاندن سلام. مسلمان کسی است که برای سلام گفتن از دیگران پیشی می گیرد. در زمان پیامبر کسی نتوانست به پیامبر(ص) در سلام سبقت بگیرد. او زودتر از همه سلام می کرد، حتی به بچه ها،آنها  پشت دیوار پنهان می شدند تا پیامبر را غافل گیرکنند و به ایشان سلام کنند، پیامبر(ص)  سایه را می دید و زودتر به آنها سلام می کرد، برای اینکه به من و تو یاد بدهد، نه اینکه من بزرگترم و تو باید به من سلام کنی، پیامبر بزرگ به کوچکتر ها سلام می کرد، تو هم سلام کن، سلام سلامتی است.

نکته بعدی حفظ الجار. “الجار ثم الدار” می خواهی خانه بگیری اول دقت کن که همسایه تو کیست؟ اگر همسایه گرسنه بخوابد ترا عقاب می کنند، چرا ؟ اگر خبر نداشتی یک گناه و اگر خبر داشتی و اقدام نکردی گناه بزرگتر. مسلمانی این است که با همسایه مهربان باشی، حقوق همسایه را رعایت کنی. نکته نهم رحمة الیتیم. الله الله فی الایتام . رحمت به یتیم ، مسلمانی با این آغاز می شود، که تو دست نوازش به کسی که از سایه پدر محروم شده است بکشی.

نکته دهم و یازدهم حسن العمل وقصر الامل ، نیکوکاری و آرزوی کوتاه، عمل صالح خود را گسترش بده وامنیه ها و آرزوها و آمال خود را کوچک کن. هر چه می توانی گسترش عمل نیک و پائین آوردن انتظارات وتوقعات. نکته دوازدهم حب الاخرة، دوست داشتن آخرت. همه باید مطمئن باشیم که این شتری است که در خانه تک تکمان می خوابد، لذا آخرت دوستی به این است که خودمان را آماده کنیم، دیده اید وقتی در جاده ای که تصادف می شود ، اتوماتیک همه سرعتها کم می شود، اما چند کیلومتر که رفتی و فراموش کردی دوباره سرعتت زیاد می شود، تا یک جنازه ببینی، عجب، مرگی هم هست، بعد از یاد می بریم که ما هم قرار است بمیریم.

لذا به ما توصیه کرده اند که هفته ای یکبار به زیارت اهل قبور بروید، در آنجا است که به یاد ما می آید که من وتو هم قرار است اینجا بخوابیم، کسانی که به اواخر عمر نزدیک می شوند، حال و روزشان عوض می شود ، باورمی کنند که رفتنی هستند، اگر از همان اول باورکنیم و ایمان بیاوریم که مردنی هستیم  به گونه ای دیگر عمل خواهیم کرد، مهمترین معلم اخلاق مرگ است. “نعم الواعظ الموت” این معلم تربیت می کند. اگر باور کنیم که خواهیم مرد، بهتر زندگی خواهیم کرد.

نکته سیزدهم الجزع من الحساب، از حساب پروا پیشه کنیم. حساب چیست؟ قرار است درآخرت به تک تک اعمال ما رسیدگی کنند، از مثقال ذرةٍ نخواهند گذشت چه خیر باشد، چه شر باشد، “فمن یعمل مثل ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره” از حالا خود را آماده کنیم . اگر بدانیم که کسی از ما می پرسد مطمئنا ً بهتر عمل خواهیم کرد. نکته چهاردهم  لزوم الایمان، با ایمان همنشین باشیم . از ایمان جدا نشنویم.

نکته پانردهم و الفقه فی القرآن، مسلمانان امروز روز رحلت پیامبر( ص ) بود، سالی چند بارختم قرآن می کنید، چقدر با معانی قرآنت آشنا هستی؟ آیا می توانی قرآن بخوانی، به بچه هایت قرائت قرآن یاد داده ای؟ سوالاتی است که لا اقل در ۲۸ صفر پرسیدنی است. معنای فقه، فهم دقیق است، یعنی آیات را با دقت بخوانید و بفهمید تا عمل کنید.

نکته شانزدهم کظم الغیظ ، خشم را فروخوردن، آنکه زود عصبانی می شود، اخلاقش اشکا ل دارد. و بالاخره نکته آخر خفض الجناح، فروتنی، تواضع، خاکی بودن. این هفده نکته وصیت پیامبر به معاذ بود. همگی نکات بکر اخلاقی بودند.

گام ششم: تلازم سلطه و استبداد

بخش بعدی سخنم مربوط به وصایایی است که از پیامبر (ص)  به امام علی (ع) توصیه شده است. پیامبر (ص) می فرماید: “اربعٌ فی جنبهن اربعٌ: من ملک استأثر، و من لم یستشر یندم، کما تدین تدان، و الفقر الموت الاکبر، فقیل له: من الدرهم و الدینار؟ قال: الفقر من الدین.”

چهار چیز است که با چهار امر دیگر همنشین هستند و جدا نمی شوند: هرکه سیطه یافت، مستبد می شود. آنکه مشورت نکرد، پشیمان می شود. آنچنانکه جزا می دهی جزا می بینی. فقر مرگ بزرگتر است. پرسیده شد: فقر مالی؟ فرمود: فقر دینی.

هر کسی که سلطه و قدرت یافت، استبداد می ورزد. این همان ولایت تسلطیه ای و تملکیه ای است که میرزای نائینی در تنبیه الامه ذکر کرده است این سخن، سخن یک فیلسوف سیاسی نیست ، این سخن یک پیامبر است. استیثار یعنی دیگران را فدای خود کردن و نه خود رافدای دیگران کردن. ایثار یعنی از خود گذشتگی. استیثار یعنی  استبداد ورزیدن. هر کسی که قدرت بورزد، استبداد می کند. فیلسوفان سیاسی مدرن می گویند، قدرت فساد می آورد، قدرت مطلقه، فساد مطلق می آورد. قدرت نظارت می خواهد.

اگر می خواهید قدرت استیثار و استبداد و فساد نیاورد، قدرت را تحت نظارت در آورید، این نظارت فقط نظارت اخروی نیست، نظارت دنیوی هم می خواهد، حوزه عمومی نظارت بیرونی می خواهد. نظارت بیرونی به زبان دینی امر به معروف ونهی از منکر و النصیحة لائمة المسلمین است و به زبان امروزی روزنامه آزاد، پارلمان، مجلس عالی و یا دادگاه عالی ناظر می خواهد، همه اینها را تعبیه کرده اند تا قدرت فساد و استبداد نیاورد، حال اگر قانونی نوشته شد و به جای اینکه قدرت را محدود کند، به قدرت نامحدود و مطلقه رسمیت داد، متوجه این ریزه کاریها و ظرائفی که پیامبر و فلاسفه سیاسی گفته اند نشده است.

وجه دوم، هر کس مشورت نکند پشیمان می شود، این “امرهم شورا بینهم” که در قرآن ما هست یعنی اینکه شما کار دنیویت را که می خواهی بکنی مشورت کن، موظف به مشورت هستی، “شاورهم فی الامر”، که خدا به پیامبرش می گوید ، نه اینکه هر وقت دوست داشتی مشورت کن، نه اینکه در نماز و روزه وحج مشورت کن، در اموری که به مردم مربوط است مشورت کن، چون کار مردم است و مال مردم است با خودشان مشورت کن، مشورت نکنی نادم و پشیمان می شوی.

موردسوم، با هر دستی که بدهی باهمان دست می گیری، هر شکلی جزا دهی جزا می بینی. این جمله سه کلمه بیشتر ندارد، اما یک دنیا معنا دارد، هر گونه که با مردم سلوک کردی با تو سلوک می کنند، هر گونه با مردم رفتار کردی مردم هم با تو همنطور رفتار می کنند، ای پدر ومادر هر جوری که با بچه های خود عمل کردی آنها هم همانطور با تو عمل می کنند، این دوتا از همدیگر جدایی ناپذیراست.

مورد چهارم، فقر مرگ بزرگتر است، سوال می کنند منظور فقر اقتصادی است؟ پیامبر (ص) می فرماید: منظور من فقر در دین است، بی ایمانی است. آنکه دلش از ایمان تهی است، مرگ بزرگ را برای خودش خریده است،  در جای دیگر درمورد فقر اقتصادی سخن گفته است.

گام هفتم: سه مصداق اعلای مکارم اخلاق

سخن دیگری از پیامبر (ص) به امام علی (ع): “یا علی ثلاثة من مکارم الاخلاق: تصل من قطعک؛ تعطی من حرمک، تعفو عمن ظلمک.”

سه چیز ازمکارم اخلاق است: با آن که با تو قطع ارتباط کرده وصل شو؛ به آنکه ترا محروم کرده اعطا کن؛ از کسی که در حقت ستم کرده درگذر و ببخش.

در این حدیث مکارم اخلاق را خود پیامبر (ص) تفسیر می کند. مکارم الاخلاق سه شعبه دارد به آنکه از تو گسست بپیوند. هر که محرومت کرد برخوردارش کن، هر که به تو ظلم کرد عفوش کن. اینها تعالیم پیامبر بزرگوار ما است، او درس بزرگواری می دهد. اگر می خواهی پا جای پای پیامبر بگذاری با کسانی که با تو قطع رابطه کرده اند بویژه خویشاوندانت، صله رحم کن. به کسی که ترا نداده است، تو برخلاف او عمل کن و از همه زیباتر مورد بعدی است. اگر به تو ستم کردند تو عفو کن، تو حق داری که قصاص کنی، حق داری تو هم مقابله به مثل کنی، اگر می خواهی حقوقی باشی قصاص امر حقوقی است، اما عفو کاری اخلاقی است و لذا در جنایت عمدی، می توانی قصاص کنی، می توانی دیه بگیری، اما اگر از خدا راهنمائی بخواهی می گوید بزرگواری کن و ببخش.

گام هشتم: علائم ستمکاران و منافقان

حدیثی است که اجزاء مختلف دارد و پیامبر (ص)  صفات افراد مختلف را ذکر کرده است. پیامبر (ص) مجموعه ای از افراد را به امام علی معرفی کرده اند و برای هر کدام هم سه صفت ذکر کرده اند و فرموده اند این افراد را اگر می خواهی بشناسی با این صفت ها بشناس.

“ان للمومن ثلاث علامات: الصیام و الصلوة و الزکاة؛ و للمتکلف من الرجال ثلاث علامات: یتملق اذا شهد، و یغتاب اذا غاب، و یشمت بالمصیبة؛ و للظالم ثلاث علامات: یقهر من دونه بالغلبه، . من فوقه بالمعصیة، و یظاهر الظلمة؛ و للمرائی ثلاث علامات: ینشط اذا کان عند الناس، و یکسل اذا کان وحده، و یحب ان یحمد فی جمیع الامور؛ و للمنافق ثلاث علامات: ان حدث کذب، و ان ائتمن خان، و ان وعد خلف.”

مومنان را سه علامت است: روزه و نماز و زکات.

متکلفان سه نشانه دارند: پیش رو تملق می کند، پشت سر غیبت می نماید، در مواجهه با مصیبت دشنام می گوید.

ستمکار را سه علامت است: بر مادون خود با غلبه زور می گوید، و با مافوق خود به سرکشی و گناه رفتار می کند، و ستمکاران را پشتیبان است.

ریاکار سه نشانه دارد: نزد مردم اظهار مسرت می کند، در تنهائی کسل است، و دوست دارد در تمام امور از او تعریف شود.

منافق سه علامت دارد: اگر سخن بگوید دروغ می گوید، اگر به او امانت دهند، خیانت می کند، و اگر وعده دهد، خلف وعده می کند.

اگر می خواهیم بدانیم که خود ما مومن هستیم یا نه، دقت کنیم که آیا این امور را رعایت می کنیم یا نه؟ ایمان دیگران را به خداوند بسپاریم. آیا در ماه رمضان روزه می گیریم؟ آیا نماز بجا می آوریم؟ آیا مالیات شرعی به مستحقان می پردازیم؟ اینها شرط کافی نیست، شرط لازم ایمان است. یعنی اگر فردی این سه مورد را انجام داد نمی تواند بگوید که من مومن کاملی هستم ولی از جهت دیگر، مسلمانی که نماز نمی خواند، مثل خیمه ای می ماند که ستون ندارد. مومن بودن عملا با نماز خواندن آغاز می شود. اگر درنماز کاهلی کرده ایم به پیامبر قول بدهیم که جبران کنیم. ایشان فرمودند من از دنیای شما سه چیز را انتخاب کردم که یکی از آنها نماز است. نور چشم پیامبر نماز است، بندگیمان را با نماز آغاز کنیم.

آدمهایی که مومن نیستند وبه زور می خواهند خود را مومن جا بزنند، متکلف خوانده می شوند، مومنان زورکی. وقتی به ما می رسند قربان صدقه می روند، زمانی که غائب می شویم، پشت سرمان صفحه می گذارند و غیبت می کنند. وقتی مصیبتی به او وارد می شود شماتت می کند و دشنام می دهد، صبور نیست.

ستم کار هم سه علامت دارد: به زیردست خودش با سلطه و زور مسلط می شود. در مواجهه با با لادست خود گناه می کند،حق و امر خدا را زیر پا می گذارد و یاور معاون ظالمان است.

برای کسی که ریا می کند، اهل خودنمائی و همواره در چشم مردم بودن است نیز سه علامت است: وقتی با مردم است اظهار نشاط می کند، در تنهائی کسل است. دوست دارد که در تمام امور از او تعریف کنند. آنکه انتظار دارد حتی در اشتباهاتش مدح شود از این زمره است.

می خواهید منافق را بشناسید؟ منافق فرد دورو است. منافق از مرائی یک پله بالاتر است، نفاق می ورزد، دوچهره است، یک نقاب دارد برای دیگران ویک صورت واقعی دارد. وقتی سخن می گوید دروغ می گوید. اولین صفت منافق دروغ گویی است. اگر به او اعتماد شود، امانت به او بسپارند خیانت می کند. دومین صفت منافق خیانت در امانت است. اگر وعده داد خلف وعده می کند. پس از زبان پیامبر (ص) منافق کسی است که خلف وعده می کند، خیانت در امانت می کند و دروغ می گوید.

وجالب اینجا است که مردم ما برخاسته اند و فریاد برداشته اند که ای دولت مردان ای حاکمان دروغ ممنوع است. دروغگو دشمن خداست، دروغ نگوئید، آمار خلاف ندهید، گزارش خلاف واقع ندهید. و ما از مسئولانمان انتظار داریم که صدق حدیث داشته باشند، مثل کف دست پاک باشند و بشود به آنها اعتماد کرد. مردم ادعا می کنند در امانتشان خیانت شده است. در امانت ملی آراء انتخاباتی خیانت شده است. رأی ما امانت بود، چرا در رأی ما خیانت کردید؟ وعده دادید، چرا به وعده خود عمل نکردید؟ وعده عمل به قانون اساسی، وعده رفاه و آوردن پول نفت در سفره مردم، وعده آزادی و عدالت، وعده اینکه هیچکس مثل شاه برای یک ملت خودسرانه تصمیم نگیرد.

اکنون مائیم و این سه صفت معیار نفاق و دولتمردانی که دروغ می گویند، در امانت ملی خیانت می کنند و خلف وعده کرده اند.

لذا می گویم در کشور ما جنبشی اخلاقی در جریان است. ما برخاسته ایم و اعتراض می کنیم تا اخلاق برکشورمان حکومت کند. در سنگ نوشته های اطراف شیراز داریوش هخامنشی نوشته است: “خدایا کشور مرا از دروغ وخشکسالی نجات بده.” بعد از ۲۵۰۰ سال، ایران ما هم بارانش کم است و هم دروغش زیاد! خداوندا ما را از شر دروغگویان رهائی ببخش. والسلام.

۲۸ صفر ۱۴۳۱، ۲۵ بهمن ۱۳۸۸

بنیاد توحید، دالاس، تگزاس