زمامداری و سیاست ورزی پیامبر و ائمه

پرسش: آیا پیامبر اسلام علیه السلام در پی تشکیل حکومت اسلامی بودند یا در پی تشکیل جامعه ی اسلامی . امام خمینی در کتاب الرسائل خود معتقدند که پیامبر علیه السلام در ارتباط با شئون مردم دارای سه وجه می باشند:  الف- وجه نبوت،  ب-وجه حکومت،  ج- وجه قضاء.  به نظر می رسد که وجه حکومت و وجه قضاء الحاقاتی هستند که بنا بر شرایط می توانند همراه با نبوت باشند یا نباشند و وجود یا عدم آنها به وجه نبوت ارتباطی ندارد، همچنان که بسیاری از پیامبران تحت حکومت فرمانروایان دیگری به تبلیغ پرداخته اند؛ لذا پیامبر در پی تشکیل جامعه ی اسلامی بوده اند که هر کسی  از آن،  به عنوان حاکم، مورد انتخاب قرار می گرفته ، مقید به احکام و ضوابط اسلامی باشد . اما ایرادی که در اینجا مطرح می شود این است که اگر پیامبر علیه السلام در پی تشکیل جامعه ی اسلامی بوده اند و نه در پی تشکیل حکومت اسلامی ؛ چرا در زمان حیات مبارکشان حاکمی غیر خود انتخاب نکردند ، تا خود نیز با فراغت بالی بیشتر به امر تبلیغ دین پرداخته و به عنوان یک ایدئولوگ به نظارت بر انجام قوانین الهی اقدام کنند؟ همچنین در امر انتخاب جانشین خود این امور و شئون مختلف را از هم جدا نکردند ، مثلا بگویند حاکم سیاسی مدینه و ممالک اسلامی فلان کس ، و امام دینی و علمی علی علیه السلام . مگر نه این است که امام علی علیه السلام در زمان خلافت خلفای سه گانه به شهادت تاریخ در بسیاری از امور، ایشان را  یاری می نمودند و در این مدت نیز کارهای شایسته ای انجام گرفت که چه بسا اگر خود امیر علیه السلام هم خلیفه بودند اقدام به انجام آنها می کردند ؛ ضمن آنکه اصلاح امور دنیا امری نیست که با حاکمیت معصوم یا غیر معصوم  آنچنان تفاوتی کند وتصور اینکه با خلافت معصوم به یکباره مدینه ی فاضله ای از آسمان بر زمین فرود آید خطای محض است ، همچنان که علی علیه السلام طی مدت خلافت خود درگیر مسائلی شدند که خلفای قبلی نیز کم و بیش با آنها مواجه بودند ، خلاصه ی کلام اینکه چه ایرادی دارد امام معصوم ادعای حاکمیت نکند و تحت لوای حاکمی دیگر که از جامعه ی اسلامی بر خواسته به امور دینی و راهبری معنوی امت بپردازد ؛ که با این کار توالی فاسدی که باعث دشمنی دیرینه ی دو گروه بزرگ مسلمین با هم شده از میان برود .

 

پاسخ:
قضاوت و حکومت تلازمی با نبوت ندارند. تفصیل این بحث را در فصول نخستین کتاب «حکومت انتصابی» مطرح کرده ام. پیامبر در مدینه علاوه بر رسول الله امیر هم بود. این دو سمت جدا بود. علی عبدالرازق نویسنده مصری در کتاب الاسلام و اصول الحکم در ۱۹۲۷ در زمان سقوط خلافت عثمانی برای نخستین باردر این زمینه به بحث پرداخت و از الازهر اخراج شد. این کتاب در دهه‌ی اخیر دو ترجمه در زبان فارسی دارد.
از امارت پیامبر در مدینه دو تفسیر در دست است. اول تفسیر سنتی به این عنوان که امارت پیامبر هم به نصب الهی و جزئی از رسالت وی بوده است. تفسیر دوم این امارت به انتخاب مردم بوده و امری مستقل از نبوت ایشان بوده است. بر مبنای اول بدست گرفتن قدرت سیاسی جزئی از تعالیم اسلامی است. بر مبنای دوم جامعه‌ی مدنی و تغییر فرهنگ مردم مهمتر از قدرت سیاسی و امارت است.
با اما و اگر درباره‌ی گذشته نمی توان قضاوت کرد. بالاخره رسول خدا حکومت تشکیل داده است و حکومتش هم با رضایت مردم از ابتدا تا انتها همراه بوده است. در اینکه پیامبر معرفت دینی و امر سیاسی برای پس از خود را عجین یا تفکیک کرد، باز تفاسیر مختلف است. اکثریت مسلمین بر این باوردند که این دو امر تفکیک نشد. آنگاه اختلاف کرده اند که آیا به اجماع مسلمین نهاده شد یا ابن عمّ پیامبر به هر دو سمت منصوب شد. تفسیر دیگر معرفی علی به عنوان منبع دینی و وانهادن امر سیاست به خود امت است.
درباره ائمه‌ی هدی (ع) اکثرشان ادعای حکومت و امارت نداشتند. در زمان امام جعفر صادق (ع) زمینه هم ظاهرا فراهم بود و امام فرهنگ سازی را بر کوشش برای بدست گرفتن قدرت سیاسی ترجیح داد.
سیاست و اصلاح امور دنیا نیازی به زمامداری قدیس و اولیاء الله و پیامبر و امام و حکیم و فقیه ندارد. منتخبان مردم می توانند تحت نظارت عمومی و با رعایت موازین حقوقی و اخلاقی سیاست را تدبیر کنند و آزادی دین ورزی مومنانه را نیز تامین کنند.
مهمتر از قدرت سیاسی اصلاح فرهنگ عمومی از طریق متحول کردن جان مردم است. رسالت پیامبر و روش اهل بیت او را من اینگونه می فهمم.
موفق باشید
محسن کدیور