۲۴ سال خودکامگی و تزویر

بیست و چهار سال از رهبری حجت الاسلام و المسلمین سید علی خامنه ای گذشت. در این مجال طی ده نکته‌ی کوتاه نسبتِ خودکامگی و تزویر با مصلحت نظام مورد بررسی قرار می گیرد. فرضیه‌ی من در این نوشته این است: رهبری و مرجعیت رهبر خودکامه‌ی ایران با همیاری و مشارکت روحانیون مدرسه‌ی آیت الله خمینی با خوانشی از قاعده‌ی «حفظ نظام اوجب واجبات است» صورت گرفته که عنوان شرعی و اخلاقی آن «تزویر» است.   

پرده‌ی اول: رهبری بر اساس نقل قولی از آیت الله خمینی

آقای خامنه ای برای رهبر شدن هیچ کوششی نکرد، این یک واقعیت است، علتش تهذیب نفس و مقامات معنوی ایشان نبود، فاصله‌ی وی با شرائط رهبری آن قدر بود که نه او و نه هیچکس دیگر به ذهنش خطور نمی کرد که سرنوشت ولایت فقیه پس از آیت الله خمینی به رهبری آقای خامنه ای بیانجامد. «آن چه كه در خصوص تعيين رهبر واقع شد و بارِ اين مسئوليّت، بر دوش بنده كوچكِ ضعيفِ حقير گذاشته شد؛ براى خود من حتى يك لحظه و يك آن از آنات گذشته زندگى، متوقّع و منتظر نبود.» ( سرگذشت خودنوشت در کتاب خبرگان ملت، ج ۱ ص ۷۳)

رهبری آقای خامنه ای متکی بر نقل قولهایی بود که هاشمی رفسنجانی از قول آیت الله خمینی در مجلس خبرگان روایت کرد، آن نقل قولها مورد تایید احمد خمینی و آقای موسوی اردبیلی واقع شد. خبرگان بر اساس اینکه آیت الله خمینی آقای خامنه ای را صاحب صلاحیت جانشینی خود دانسته است، به وی رای داند و او با حکم حکومتی نانوشته‌ی آیت الله خمینی که به زعم آنان مافوق قانون اساسی بود رهبر شد. (۱)

 هاشمی رفسنجانی در کارنامه‌ی خود درباره‌ی جلسه‌ی مورخ ۱۴ خرداد ۱۳۶۸مجلس خبرگان رهبری نوشته بود: «من هم در چند مورد صحبت کوتاهی کردم و نظرات امام را درباره‌ی صلاحیت رهبری آقای خامنه ای نقل کردم. از قول حاج احمد آقا و آیت الله موسوی اردبیلی هم که در جلسه خدمت امام بودند، همین مضامین تایید شد. (بازسازی و سازندگی: کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی ۱۳۶۸، ص ۱۵۱)

در پاورقی همان صفحه‌ی کتاب فوق این دو مورد نقل شده است:

۱. آقای هاشمی نقل کردند: «در جلسه ای با حضور سران سه قوه، آقای نخست وزیر (موسوی) و حاج احمد آقا در محضر امام بحث شد. حرف ما با حضرت امام این بود که اگر این قضیه اتفاق بیفتد [برکناری قائم مقام رهبری] ما بعدا با قانون اساسی مشکل داریم، زیرا ممکن است خلأ رهبری پیش بیاید. ایشان گفتند: «خلأ رهبری پیش نمی آید و شما آدم دارید.» گفتم: «چه کسی؟» ایشان در حضور آقای خامنه ای گفتند: «این آقای خامنه ای».

۲. حجت الاسلام و المسلمین مرحوم حاج سید احمد خمینی (ره) نقل کردند: «وقتی که آیت الله خامنه ای در سفر کره شمالی بودند، امام گزارشهای آن سفر را از تلویزیون می دیدند. از آن منظره دیدار از کره، استقبال مردم و یا سخنرانی ها و مذاکرات خود در آن سفر خیلی جالب بود و امام گفته بودندالحق ایشان شایستگی رهبری را دارند.» (پیشین)

۳. حجت الاسلام سید احمد خمینی کتبا هم شهادت داده است: «حضرت امام بارها از جناب عالی [آقای خامنه ای] به عنوان مجتهدی مسلم و بهترین فرد برای رهبری نام بردند.» (پیام تبریک یادگار امام به رهبر جدید، رسالت ۱۶ خرداد ۱۳۶۸)

۴. چند سال بعد سرکار خانم دکتر زهرا مصطفوی دختر مرحوم آیت الله خمینی هم اینگونه کتبا شهادت داده است: «من و تمام کسانی که از نزدیک با امام ارتباط داشتند شاهد بودیم که امام با کمری خمیده خیمه‌ی انقلاب را بر پا نگه داشت، و عَلَم آن را به دست آیت الله خامنه ای سپرد تا راه امام و اسلام ناب و مبارزه با دشمنان قسم خورده‌ی خارجی و داخلی این ملت را پی بگیرد، و جنگ فقر و غنا تیشه به زراندوزان زند و در خطاها و لغزشها هدایتگر باشد و قدمی از انقلاب و اسلام منحرف نشود.

من مدتها قبل از برکناری قائم مقام رهبری شخصا از محضر امام درباره‌ی رهبری پرسیدم و ایشان آیت الله خامنه ای را نام بردند، و پرسیدم که آیا شرط مرجعیت و اعلمیت در رهبری لازم نیست و ایشان نفی کردند، و از مراتب علمی ایشان پرسیدم و صریحا فرمودند که ایشان اجتهادی را که ولی فقیه لازم است دارد.

مردم شریف ایران نیز با درایت و هشیاری راه خویش و هدایت امام را در تعیین رهبری یافت و شهادت آیت الله اردبیلی و آیت الله هاشمی رفسنجانی و اخوی عزیزم مرحوم حاج احمد آقا آن قهرمان مبارزه با استکبار و لیبرالها و امین امام را با جان و دل پذیرفت، و امروز نیز در این انتخاب و انتخابهای دیگر رهرو راه امام می داند و در راه آرمانهای خویش هیچ انحرافی را نمی پذیرد.» (روزنامه‌ی اطلاعات، ۱ آذر ۱۳۷۶، ص ۲)

حاصل نقل قولهای هاشمی رفسنجانی و پسر و دختر آیت الله خمینی تایید صلاحیت آقای خامنه ای به عنوان فرد متعین برای جانشینی بنیانگذار جمهوری اسلامی بود.

 پرده‌ی دوم: ادعای مرجعیت بر اساس همان نقل قولها

قانون اساسی ۱۳۵۸ تغییر داده شد تا شرط مرحعیت از رهبری برداشته شود. اما آقای خامنه ای و روحانیون مدرسه‌ی آیت الله خمینی بلافاصله بعد از وفات ایشان به این نتیجه رسیدند که رهبر جمهوری اسلامی باید عنوان مرجعیت هم داشته باشد تا حکمش نافذ باشد. (۲) صدور گواهی های اجتهاد از سوی مدرسه‌ی آیت الله خمینی برای آقای خامنه ای از سال ۱۳۶۹ آغاز شد. به سه نمونه که مستند تائید اجتهاد آقای خامنه ای همان نقل قولهای هاشمی رفسنجانی و احمد خمینی از مرحوم آیت الله خمینی است توجه فرمائید:

الف. مرحوم آیت الله محمد فاضل لنکرانی: «علاوه بر اشاره و بلكه تصريح امام عظيم الشأن (قدس سره الشريف) در موارد متعدد به صلاحيت و شايستگي رهبري ايشان دليل عمده بر مقام اجتهاد معظم له مي باشد.» (۸ مرداد ۱۳۶۹، درر الفوائد فی اجوبة القائد، ص۱۳-۱۲)

ب. آیت الله محمد مومن قمی: «هنگام رأی گیری در مجلس خبرگان برای رهبری حضرت آیة الله خامنه ای دامت برکاته اجتهاد معظّم له با قیام بیّنه‌ی شرعیه نزد این جانب ثابت بود …» (۱۵ مرداد ۱۳۶۹، پیشین، ص۲۳-۲۲) این بینه‌ی شرعیه شهادت آقایان هاشمی رفسنجانی، احمد خمینی و موسوی اردبیلی بوده است. 

 ج. مرحوم آیت الله علی مشکینی: «حضرت مستطاب آيت الله حاج سيدعلي خامنه اي (مد ظله العالي) واجد مقام فقاهت و اجتهاد و قدرت استنباط احكام شرعيه كه تصدي مقام معظم رهبري بدان نيازمند است، مي باشند. چنانچه معظم له حائز ساير شرايط ولايت امت و رهبري جامعه مسلمين نيز بنحو اوفي مي باشند و اين امر را خبرگان محترم رهبري از روي درايت و اطلاع خود و استفاده از بيانات و تأييدات رهبر عظيم الشأن راحل امام خميني (قدس الله سره) در مواقع متعدده، تأييد و تصويب نموده اند…» (۱۵ مرداد ۱۳۶۹، پیشین، ص ۱۱-۱۰)

جامعه مدرسین حوزه‌ی علمیه‌ی قم و جامعه‌ی روحانیت مبارز تهران در آذر ۱۳۷۳ آقای خامنه ای را به عنوان یکی از مراجع جائزالتقلید اعلام می کنند. اگر نقل قولهای هاشمی رفسنجانی و احمد خمینی نبود آقای خامنه ای مرجعیت را به خواب هم نمی دید.

 

پرده‌ی سوم: «صلاحیت رهبری سران سه قوه و امثال اینها» نه آقای خامنه ای متعینا 

  بیست و جهار سال بعد در جریان رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی برای دهمین ریاست جمهوری به دستور آقای خامنه ای معلوم شد مرحوم آیت الله خمینی آقای خامنه ای را برای جانشینی خود تعیین نکرده بود! بلکه به عنوان مثال سران قوای سه گانه را مناسب برای رهبری معرفی کرده بود. 

۱. ابتدا سرکار خانم دکتر زهرا مصطفوی دختر مرحوم آیت الله خمینی شهادت سابق خود را اینگونه تصحیح کردند: «همان روزی که تأئید امام بر رهبری حضرتعالی را از زبان ایشان شنیدم و همواره آن نظریه را در مواقع لازم بیان کرده ام تأئید صلاحیت برادر آقای هاشمی را هم شنیدم زیرا امام بعد از نام جنابعالی نام ایشان را هم ذکر کردند. خوشبختانه و به حق حضرتعالی مورد رأی خبرگان قرار گرفتید ، لذا لزومی نمی دیدم تا ذکری در این مورد از ایشان به میان آورم.» (روزنامه‌ی بهار، نامه به رهبری ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۲) پس واضح و مبرهن شد مرحوم آیت الله خمینی عَلَم را به دست آیت الله خامنه ای نسپرده بود و شهادت قبلی ایشان خلاف واقع بوده است.

۲. از آیت الله موسوی اردبیلی نقل فوق اینگونه شنیده شده است: «وقتی امام به برکناری آیت الله منتظری از سمت قائم مقام رهبری مصمم می‌شود، جلسه سران سه قوه شامل رئیس جمهور (آقای خامنه ای) نخست وزیر (میرحسین موسوی) رئیس مجلس (آقای هاشمی) رئیس قوه قضائیه (آیت الله موسوی اردبیلی) و حاج سید احمد خمینی به حضور امام رسیده و نگرانی خود را از برکناری آیت الله منتظری ابراز داشته و می‌گویند در صورت رحلت شما، ما بعد از شما کسی را غیر از آقای منتظری نداریم.  امام در پاسخ به نگرانی آنها برای انتخاب فقیه جایگزین خود می‌گوید: مثل یکی از شما آقایان و به آقایان خامنه ای، هاشمی و اردبیلی اشاره می نماید.» (۳)

 ۳. یکی دیگر از اعضای بیت آیت الله خمینی که خواسته نامش فاش نشود توضیخات بیشتری داده است:«امام خمینی حتی دو تا سه هفته پس از استعفای آیت‌الله منتظری در ۸ فروردین ۱۳۶۸ نیز هیچ فردی را برای جانشینی خود در نظر نداشته و معتقد بوده که این مسأله به ایشان ارتباطی ندارد و از وظایف خبرگان رهبری است. رهبر فقید جمهوری اسلامی پس از مشورت‌هایی که با اطرافیانش درباره ضرورت پیشنهاد گزینه‌ای برای جانشینی خود داشت، حدودا در اوایل اردیبهشت ۱۳۶۸ (یعنی دو یا سه هفته پیش از بستری شدن در بیمارستان) به دخترش خانم زهرا مصطفوی و برخی دیگر از اعضای بیت خود گفته که گزینه‌هایی مثل آقای خامنه‌ای، آقای هاشمی رفسنجانی و امثال اینها برای رهبری مناسب هستند.» (۴)

بین اینکه آیت الله خمینی شخص آقای خامنه ای را به عنوان صاحب صلاحیت جانشینی خود متعینا معرفی کره باشد، و اینکه اولا انتخاب رهبری را حق خبرگان دانسته و صرفا از باب مثال سران قوای سه گانه و«امثال اینها» را واجد شرائط دانسته باشد فاصله‌ی زمین تا آسمان است.  

چهار. شهادتهای متعارض

مطابق پرده‌ی اول و دوم اینگونه تبلغ شده بود که  آیت‌الله خمینی آقای خامنه‌ای را متعینا فرد مناسب برای جانشینی خود معرفی کرده است، نقل قولی که به رهبری آقای خامنه‌ای انجامید. مطابق پرده‌ی سوم مشخص شد که بنیانگذار جمهوری اسلامی آقای خامنه‌ای را به جانشینی خود تعیین نکرده بلکه به عنوان مثال سران قوای سه گانه‌ی وقت از جمله آقایان موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی و خامنه ای و امثال ایشان را برای عهده داری رهبری جمهوری اسلامی صالح دانسته است.

بر این اساس شهادت هاشمی رفسنجانی و احمد خمینی و تایید آن توسط آقای موسوی اردبیلی و نیز شهادت سرکار خانم مصطفوی ناقص و خلاف واقع بوده است، انها با کتمان بخشی از شهادت این امر خلاف واقع را القا کردند که مرحوم آیت الله خمینی متعینا آقای خامنه‌ای را برای جانشینی خود معرفی کرده است. حال آنکه با شهادت اخیر سرکار خانم مصطفوی مشخص شد که این امر صحت نداشته و ذکر نام ایشان در کنار یک یا دو نفر دیگر  آن هم به عنوان مثال افراد صاحب صلاحیت بوده است و ایشان حق تعیین رهبر را متعلق به خبرگان می دانسته است.

البته کلیه‌ی این نقلها از آیت الله خمینی با نص «وصیت نامه الهی سیاسی» ایشان در تعارض است: آنچه به من نسبت داده شده یا می شود مورد تصدیق نیست مگر آنکه صدای من، یا خط و امضا من باشد با تصدیق کارشناسان، یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم”. (صحیفه‌ی امام، ج ۲۱ ) منقولات یاد شده هیچیک از شرائط الزامی وصیت نامه را ندارد، بنابراین کلیه این نقل قولها از درجه‌ی اعتبارساقط است.

ولی فقیه شرعا حق تعیین جانشین خود را ندارد و نظریه‌ی ولایت عهدی فاقد هرگونه مبنای شرعی معتبر است.

پنج. چرا شهادت خلاف واقع؟

پرسیدنی است چرا هاشمی رفسنجانی چنین کرد و چرا بیت آیت الله خمینی این امر خلاف واقع را تایید کردند؟ در حد اطلاع اندک نگارنده به نظر می رسد هاشمی شناخت کافی از آقای خامنه ای نداشته است. می پنداشته امکان تقسیم کار با وی هست، خامنه ای رهبر تشریفاتی کشور می شود از قبیل ریاست جمهوری وی در دهه‌ی اول و خودش مثل دوره‌ی آیت الله خمینی کشور را اداره می کند. ظاهرا مزایای آقای خامنه ای برای رهبری سیادت، تجوید، لحیه، فن خطابه‌ و آغاز نام وی با حرف خ (مشابه نام خمینی) بوده است، یا موازینی در حد همین حد از اعتبار. او مورد وثوق آیت الله خمینی، معتقد به ادامه‌ی خط امام و با هاشمی هم کاملا هماهنگ بوده است. قرائن متعددی در کارنامه و خاطرات هاشمی موید این تحلیل است.

در مورد موضع بیت آیت الله خمینی ابهاماتی جدی به چشم می خورد. احمد خمینی در سه چهار سال آخر حیات پدرش نقش اصلی در حذف آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری ایفا کرد، رنجنامه‌ی وی تنها یک مثال است. همفکران او در مجمع روحانیون مبارز از یک سو و محمد محمدی ری شهری (داماد آیت الله مشکینی، مقام قضائی و وزیر وقت اطلاعات) از سوی دیگر  او را در این امر یاری کردند. به نظر می رسد احمد خمینی سوداهایی در سر داشته که نه پدرش موافق بوده و نه سران سه قوه می پسندیدند. (۵) وقتی مقابل سناریوی هاشمی قرار می گیرد چاره ای جز همراهی نمی بیند، و بعد برای جبران مافات در تایید و شهادت بر فضائل و مناقب رهبر جدید کمی تا قسمتی زیاده روی می کند. مدتی بعد هم کلا می بُرد، افسرده می شود و به مرگی مشکوک از دنیا می رود.

شش. اجتهاد مسلم! آقای خامنه ای

نقل قول «اجتهاد مسلم» آقای خامنه ای از آیت الله خمینی توسط احمد خمینی آن هم به طور مکرر با عقل جور در نمی آید. احتمال اینکه احمد خمینی معنای اجتهاد مسلم را درست درک نکرده باشد منتفی نیست. از جمله شواهد اینکه آیت الله خمینی آقای خامنه ای را مجتهد نمی دانسته مورد زیر است.

وقتی آقای خامنه ای در نماز جمعه‌ی تهران در تبیین ولایت مطلقه‌ی فقیه از منظر آیت الله خمینی اشتباه می کند و بنیانگذار جمهوری اسلامی اشتباه او را تذکر می دهد و وی نظر استاد را می پذیرد، آیت الله خمینی برای دلجویی این تعبیر را درباره‌ی وی به کار می برد:  «چون برادري آشنا به مسائل فقهي و متعهد به آن که از مباني فقهي مربوط به ولايت مطلقه فقيه جدا جانبداري مي كند.» (۲۱ دی ۱۳۶۶، صحیفه‌ی امام ج ۲۰) این قوی ترین تعبیر صحیفه‌ی امام در مورد خورشید انقلاب است.

از سوی دیگر وقتی آیت الله قدیری در مورد فتوای آیت الله خمینی درباره‌ی شطرنج و خرید و فروش آلات موسیقی مناقشه می کند و آیت الله خمینی خطای او را تذکر می دهد، بالاخره در دومین نامه‌ی آیت الله خمینی به دومین نامه‌ی آقای قدیری اینگونه پاسخ و از وی دلجویی می کند: «من شما را مجتهد و صاحب نظر در فقه می دانم.»( ۱۲ مهر ۱۳۶۷، صحیفه امام ج ۲۱)

آیت الله خمینی در تعابیر فقهی دقیق بوده است. برای قدیری نوشته «مجتهد و صاحب نظر در فقه»، برای خامنه ای نوشته «آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن». اظهر من الشمس است که آیت الله خمینی آقای خامنه ای را مجتهد نمی دانسته است.

این یقین به عدم اجتهاد بعد از خطای فاحش وی در نماز جمعه‌ی مورخ ۲۸ بهمن ۱۳۶۷ درباره‌ی قبول توبه‌ی ظاهری مرتد فطری که با واکنش تند آیت الله خمینی مواجه شد افزایش می یابد. خود آقای خامنه ای هم بی آنکه به روی خود بیاورد بعد از رهبری حرف آیت الله خمینی را تکرار کرد!

هفت. رهبری و مرجعیت مصلحتی

به نظر می رسد آیت الله موسوی اردبیلی هم بر اساس مصلحت سنجی سناریوی تدوین شده توسط هاشمی و تایید احمد خمینی را پذیرفت، هر چند چهار سال بعد در آخرین خطبه های جمعه اش (۳ دی ۱۳۷۲) با کنایه‌ی ابلغ من التصریح گفت که مرحوم آیت الله خمینی کلمه‌ای درباره پس از خود نگفته و خطی در این مورد ننوشته است و «وصیت نامه‌ی الهی سیاسی» وی را شاهد آورد.

دیگر روحانیون مدرسه آیت الله خمینی که اکثر اعضای خبرگان رهبری را تشکیل می دادند ساده لوحانه به سناریوی رهبری آقای خامنه ای بر اساس نقل مخدوش هاشمی رفسنجانی از آیت الله خمینی با تایید احمد خمینی تن دادند و تشخیص سطحی مصلحت نظام را بر رعایت موازین شرع و اصول قانون اساسی مقدم دانستند.

مطابق قانون اساسی سال ۵۸ رهبر می بایست مرجع تقلید و صاحب صلاحیت علمی لازم برای افتاء باشد. آقای خامنه ای یقینا فاقد هر دو شرط بود. بازنگری قانون اساسی در آذر ۱۳۵۸ شرط مرجعیت را حذف کرد، اما در بند یک اصل ۱۰۹ «صلاحیت لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه» باقی ماند. آقای خامنه ای یقینا چنین صلاحیتی را نیز فاقد بوده است.

 روحانیون مدرسه‌ی آیت الله خمینی با ارفاق فراوان فرد فاقد صلاحیت خودی را بر مسند ولایت نشاندند، و سپس اکثریت ایشان او را به عنوان مرجع تقلید هم به مردم معرفی کردند. هر دو منصب آقای خامنه ای یعنی رهبری و مرجعیت بر اساس مصلحت نظام صورت گرفته است. اگر او برای رهبری قدمی برنداشت، اسناد متعدد نشان می دهد که ایشان برای مرجعیت از ابتدای رهبری خود برنامه ریزی کرده بود. آقای خامنه ای حتی به اینکه یکی از مراجع جائزالتقلید باشد راضی نبوده، برای مرجعیت اعلی و مرجع عام جهان تشیع خیز برداشته بود که با اعتراض آیت الله منتظری در آبان ۱۳۷۶ موقتا متوقف شد.

هشت. دیکتاتوری شخصی در ده گام

جناب آقای خامنه ای از آغاز رهبری خود  گامهای زیر را به سوی رهبری شخصی، دیکتاتوری و خودکامگی برداشته است:

یک. سپردن تشخیص صلاحیت نامزدهای مجلس خبرگان به منصوبان رهبری در شورای نگهبان و تبدیل مجلس خبرگان به مجلس منصوب، تشریفاتی و تحت امر

دو. نظارت استصوابی شورای نگهبان منصوب رهبری بر کلیه انتخاباتهای جمهوری اسلامی

سه. اقدام به افتاء علیرغم فقدان شرائط شرعی و آغاز مرجعیت با کوپن قدرت سیاسی

چهار. تلاش مذبوحانه برای تصاحب مرجعیت اعلی

پنج. تشکیل معاونت مرجعیت و حوزه در وزارت اطلاعات و سرکوب مراجع مستقل

شش. نفی نقش نظارتی مجلس خبرگان رهبری بر رهبر و تبدیل آن به نقش حراست از رهبری

هفت. متلاشی کردن احزاب، انجمنها و تشکلهای مستقل، توقیف مطبوعات آزاد و مسلط کردن نهادهای امنیتی بر مقدرات کشور، ایجاد جو خفقان و سانسور، سرکوب منتقدان و آزادی خواهان از طریق ارعاب و زندان و ترور

هشت. مهندسی انتخابات ریاست جمهوری از سال ۱۳۸۴ به بعد و خیانت در امانت ملت

نُه. سیاسی کردن قوه قضائیه و سلب استقلال آن

ده. استفاده‌ی ابزاری از اعتقادات و باورهای دینی مردم به نفع قدرت مطلقه‌ی سیاسی

  به این سلسله می توان افزود.

نُه. مسئولیت سنگین مدرسه‌ی آیت الله خمینی

در ابتدای بیست و پنجمین سال زمامداری آقای خامنه ای می توان گفت بازنده‌ی اصلی این ربع قرن رهبری طاغوتی مدرسه‌ی آیت الله خمینی است که بر اساس مصلحت حفظ نظام که البته اوجب واجبات است رهبری شخصی و خودکامگی را بر کشور مسلط و مرجعیت شیعه را مبتذل کرده است. آقای خامنه ای یقینا به تنهایی نمی توانست رهبری و مرجعیت را به دست بگیرد. اکثریت مدرسه‌ی آیت الله خمینی شریک جرم او بوده اند. آنها حق ندارند امروز که قدرت مطلقه‌ی خودکامه آنها را رد صلاحیت کرده یا از مشارکت در قدرت باز داشته نقش خود را در تکوین دیکتاتوری شخصی و خودکامگی و استبداد دینی انکار کنند.

صداقت، اخلاق و مروت اقتضا می کند آقای هاشمی رفسنجانی، بیت آیت الله خمینی از جمله خانم مصطفوی و بازماندگان احمد خمینی، و همه‌ی نمایندگان مجلس خبرگان رهبری و دیگر شخصیتهایی که در این ربع قرن در تحکیم دیکتاتوری شخصی آقای خامنه ای سهیم و دخیل بوده اند خود را نقد کنند و از آنچه بر گُرده‌ی ملت سوار کردند پوزش بخواهند. خودکامگی مزوّرانه‌ی آقای خامنه ای مولود مشروع فقه مصلحتی و قرائت قدرت طلبانه از اسلام مدرسه‌ی آیت الله خمینی است، هر چند شخص ایشان از سوابق مبارزاتی و علمی و پشتوانه‌ی مردمی آیت الله خمینی نیز برخوردار نیست.

ده. مثلث خودکامگی، تزویر و مصلحت نظام

جناب آقای خامنه ای بدون هیچ تردیدی در آغاز بیست و پنجمین سال زمامداریش رهبری خودکامه، دیکتاتوری شخصی و مصداق بارز استبداد دینی، ولایت جائر و طاغوت است. وی و نظریه‌ی ولایت مطلقه‌ی فقیه و سیاست دینی مبتنی بر آن اکنون از موانع رشد و تعالی ملت ایران هستند. رهبری و مرجعیت او هر دو بر اساس تزویر و شهادت خلاف واقع و اطلاع او و روحانیون مدرسه‌ی آیت الله خمینی از فقدان صلاحیت وی صورت گرفته است. مبنای نظری این انحرافات اساسی از موازین دینی و اخلاقی قاعده‌ی مصلحت نظام در دستگاه فقه حکومتی آیت الله خمینی است: حفظ نظام اوجب واجبات است. این قاعده آنگونه که در این ربع قرن شاهد تحققش بوده ایم اکسیری بوده است که با آن هر خلاف شرع و اخلاقی توجیه و مباح شده است. مصلحت نظام به معنای مصلحت شخص رهبر خودکامه از افسد فاسدات است. جدایی نهاد دین (حوزه، مرجعیت، روحانیت و مسجد) از دولت بهترین راه حل برای سلامت دین و پیگیری تعالیم اجتماعی سیاسی آن از طریق رقابت آزاد مومنان در جامعه‌ی مدنی است.    

 
محسن کدیور

۱۵ خرداد ۱۳۹۲

kadivar.mohsen59@gmail.com
یادداشتها:

(۱) تفصیل بحث را در مقاله‌ی استیضاح مرجعیت رهبری (۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۲) آورده ام.

(۲)مشروح این بحث در مقاله‌ی افتاء و مرجعیت با اکسیر مصلحت نظام (۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۲) آمده است.

(۳)به نقل از سردار محسن رشید، رئیس سابق دفتر مطالعات و تحقیقات سپاه در وبلاگ شخصیش در تاریخ اول خرداد ماه ۱۳۹۲.

(۴)بخش کوتاهی از این مصاحبه‌ی منتشرنشده در تاریخ ۳ خرداد ۱۳۹۲ در جرس نقل شده است.

در وبلاگ ایمایان مطلب زیر نیز نقل شده است که من از صحت ان بی اطلاعم: «مرحوم آیت‌الله توسّلی سال ۸۵و در آستانه‌ انتخابات خبرگان برای سخنرانی به حزب اعتدال و توسعه آمدند … امّا قبل از سخنرانی و در جمع خصوصی خاطره‌ی جالبی تعریف کردند. ایشان نقل کردند که اواخر عمر امام و بعد از ماجرای برکناری آیت‌الله منتظری روزی امام به آقای هاشمی پیغام می‌دهند که با شما کار مهمّی دارم. آقای هاشمی که می‌آید، امام در حضور حاج‌احمدآقا و من به آقای هاشمی گفتند که شما خودتان را برای رهبری بعد از من آماده کنید و از نظر من شما گزینه‌ی اصلح هستید. هاشمی که غافلگیر شده بود مخالفت می‌کند و از امام می‌خواهد که فکر دیگری بکند. امام امّا تأکید می‌کنند که نظرشان همین است. در نهایت آقای هاشمی از امام درخواست مهلت می‌کند و قسم شرعی می‌دهد که افراد حاضر این موضوع را جایی مطرح نکنند. چند روز بعد حال امام وخیم می‌شود و در بیمارستان بستری می‌شوند و همان جا از دنیا می‌روند.»

(۵)در کتاب «واقعیتها و قضاوتها» (۱۳۷۷) قابل دسترس در پایگاه اطلاع رسانی آیت الله منتظری اطلاعات و اسنادی در این زمینه یافت می شود.

منابع:

الف. کتب و نشریات کاغذی:

 – السید علی الخامنئی، درر الفوائد فی اجوبة القائد، بیروت، دارالوسیلة،۱۴۱۳/۱۹۹۳/۱۳۷۱.

– صحیفه‌‌ی امام، مجموعه آثار امام خمینی(بیانات، پیامها، مصاحبه ها، احکام، اجازات شرعی و نامه ها)، مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، ۱۳۸۵، ج۲۱.

– بازسازی و سازندگی: کارنامه و خاطرات اکبر هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۸، به اهتمام علی لاهوتی، ته‍ران‌: دف‍ت‍ر ن‍ش‍ر م‍ع‍ارف‌ ان‍ق‍لاب‌‏، ۱۳۹۱.

 – همپای انقلاب، خطبه های نماز جمعه حضرت آیت الله العظمی موسوی اردبیلی، گردآوری و  تدوین محمد باقر نجفی کازرونی، قم، انتشارات دانشگاه علوم انسانی مفید، ۱۳۸۵.    

– خبرگان‌ ملت‌، تهران، دبیرخانه‌ی‌ مجلس‌ خبرگان‌ رهبری‌، جلد اول، ۱۳۷۸.

 واقعیتها و قضاوتها، دفتر آیت الله منتظری، ۱۳۷۷.

– روزنامه اطلاعات، سال۱۳۷۶.

– روزنامه رسالت، سال  ۱۳۶۸.

– روزنامه بهار، سال  ۱۳۹۲.

ب. منابع مجازی

– وبسایت جنبش راه سبز (جرس)

 وبلاگ سردار محسن رشید.

 وبلاگ ایمایان.

– محسن کدیور، استیضاح مرجعیت رهبری (۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۲)، افتاء و مرجعیت با اکسیر مصلحت نظام (۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۲)