آذری قمی؛ از نظریه پردازی ولایت فقیه تا مرگ در حصر خانگی

جلال یعقوبی
روزنامه نگار

بی بی سی فارسی
به روز شده:  ۲۰:۱۳ گرينويچ – سه شنبه ۱۱ فوريه ۲۰۱۴ – ۲۲ بهمن ۱۳۹۲

احمد آذری‌قمی، ۱۵ سال پیش، در ۲۲ بهمن ۱۳۷۷ درگذشت. وی یکی از مهم ترین نظریه پردازانی بود که در تثبیت “ولایت” رهبر جمهوری اسلامی نقش داشت.
با این حال، اما به دلیل انتقادهایی که در پایان عمر خود به آیت‌الله خامنه‌ای مطرح کرد، منزوی شد و در حالی که در خانه خود محصور بود، در سکوت خبری درگذشت.
احمد آذری قمی در پایان عمر خود طی نامه ای سرگشاده به “مردم ایران و به ویژه جوانان”، به خاطر نقشی که در رسیدن آقای خامنه‌ای به رهبری داشت عذرخواهی کرد.
این گزارش، به مرور زندگی سیاسی و دیدگاه های انتقادی این مدرس حوزه علمیه قم اختصاص دارد.
در نوشتن گزارش، از کتاب محسن کدیور اسلام‌‌شناس تحت عنوان فراز و فرود آذری قمی: سیری در تحول مبانی فکری ایت الله احمد آذری قمی” استفاده شده و تمام نقل قول‌های بدون منبع متن، از این کتاب هستند.
سال های همراهی با آیت الله خمینی
نام احمد آذری‌قمی، همواره یادآور راست‌گراترین جریان محافظه‌کار در ایران است. او مدتی در ابتدای پیروزی انقلاب، سمت دادستانی انقلاب مرکز را داشت ودر شهریور ۱۳۵۸ از این سمت استعفا کرد.
آذری‌قمی دلایل استعفای خود را “بیماری و ابتلا به مرض قند، فشار کاری و کارشکنی‌ها و اخلال برخی افراد در دادسرا” اعلام کرد. آذری‌قمی بعدها گفت: “من آن موقعی که دادستان انقلاب بودم و نظرتان باشد یک شب ۲۱ نفر در تهران اعدام شدند، بنی‌صدر ظاهراً رفته بود، گزارش نادرستی به ایشان [آیت‌الله خمینی] داده بود که همه اینها را در عرض دو ساعت محاکمه کرده‌اند . ایشان خیلی عصبانی شد که ما از تهران رفتیم با آقای محمدی گیلانی و آقای هادی غفاری هم تشریف داشتند. ایشان به قدری ناراحت و عصبانی، که من عرض کردم آقا اجازه می‌خواهم چند جمله بگویم، فرمودند که من وقت ندارم.” (متن مذاکرات مجلس شورای اسلامی- دور دوم- ۱۴ مرداد ۱۳۶۳)
آذری‌قمی چند سال نیز ریاست جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را برعهده داشت. سیدحسین موسوی تبریزی، درباره ماجرای نامه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم مبنی بر خلع مرجعیت آیت‌الله شریعتمداری، گفته است: “آیت‌الله آذری‌قمی دبیر وقت جامعه مدرسین نقش محوری داشت که با برخی از آقایان روحانیت مبارز تهران هماهنگ کرده بود. ایشان آن متن را نوشت و عده‌ای از آقایان امضا کردند و فورا به رسانه‌ها داده شد.” (مهرنامه- شهریور ۱۳۹۲) محسن کدیور اما معتقد است که آن متن به قلم محمد یزدی بود.
او می‌نویسد: “به هر حال اعلامیه‌های عزل آیت‌الله شریعتمداری به قلم محمد یزدی مسئول کمیته‌ی امور سیاسی جامعه مدرسین و در زمان ریاست آذری قمی صادر شده است.”
اختلاف با آیت الله خمینی
آذری‌قمی، بعدها “بنیاد رسالت” را تاسیس نمود که در دهه شصت، روزنامه رسالت را منتشر می‌کرد. این روزنامه از منتقدان سرسخت سیاست‌های اقتصادی دولت میرحسین موسوی بود. با حذف رقیبان سیاسی روحانیت در سال‌های اول انقلاب، اختلاف‌ها به میان نیروهای هوادار آیت‌الله خمینی هم کشیده شده بود.
علی‌اکبر محتشمی‌پور مهمترین اختلاف‌های راستگرایان با دولت موسوی را در این موارد خلاصه کرده است: “اموال مصادره شده از سرمایه‌داران غصبی است و باید بازگردانده شود، زمین‌های کشاورزی که برطبق اصلاحات اراضی به کشاورزان داده شده غصبی است و باید بازگردانده شود، دخالت دولت در امور اقتصادی و بازرگانی شرعاً حرام است، تعاونی‌ها ریشه‌ای کمونیستی دارد، موسیقی و شطرنج مطلقاً حرام است، مخالفت با لایحه تشدید مجازات محتکران و گرانفروشان، مخالفت با لایحه دریافت مالیات، مخالفت با لایحه قانون کار.” (چند صدایی در جامعه و روحانیت ـ ص۷۱)
در آن روزها، جناح موسوم به “راست” که از آقای خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت حمایت‌ می‌کرد، خواستار کنار رفتن میرحسین موسوی بود. اما مخالفت آیت‌الله خمینی مانع اصلی کنار گذاشتن او شد. پس از آنکه علی خامنه‌ای مجدداً به ریاست‌جمهوری رسید، اختلاف‌های این دو جریان به اوج خود رسید.
علی‌اکبر ناطق‌نوری در خاطرات خود گفته است: “وقتی برای بار دوم مقام معظم رهبری به ریاست جمهوری برگزیده شدند، بین ایشان و امام یک بحثی در مورد انتخاب نخست وزیر بود، ایشان می‌گفت اگر من رییس جمهور بشوم، در انتخاب نخست وزیر هر کسی را که بخواهم خودم باید تصمیم بگیرم و این علامت را هم امام ظاهرا داده بودند که خود شما تصمیم بگیر، لذا ایشان کاندیدا شدند […] چند روزی که گذشت، نظر امام عوض شد. علتش این بود که گویا آقای محسن رضایی به عنوان فرمانده سپاه خدمت امام رسیده و گفته بود که موقعیت آقای موسوی در جنگ و بین جوان‌ها به گونه‌ای است که اگر ایشان نخست‌وزیر نشوند، جنگ لطمه می‌خورد.”
ناطق‌نوری می‌گوید که علی خامنه‌ای نامه‌ای به آیت‌الله خمینی نوشت و در آن خواست که او نظر خود را “حکم” کند: “اگر حضرت عالی تشخیص می‌دهید که باید مهندس موسوی را معرفی کنم، حکم کنید، شما رهبر هستید. شما روز قیامت جواب دارید، ولی من جواب ندارم کسی را که مصلحت نمی‌دانم، نخست‌وزیر کنم، مگر این که حکم ولی‌فقیه بالای سر او باشد.” اما با پافشاری آیت‌الله خمینی، نخست‌وزیر تغییر نکرد. (خاطرات ناطق‌نوری-جلد دوم- ص۷۶)
احمد آذری‌قمی یکی از طرفین این اختلاف بود و از درخواست سیدعلی خامنه‌ای مبنی بر تغییر نخست‌وزیر حمایت می‌کرد. راستگرایان کوشیدند تا علی‌رغم حمایت آیت‌الله خمینی، زمینه تغییر نخست‌وزیر را فراهم کنند. آذری‌قمی در مرکز این اختلاف‌ها قرار گرفت و حتی از نقد نظرات آیت‌الله خمینی هم ابایی نداشت.
درمرداد ۱۳۶۴ و در جریان رای اعتماد به دولت، او که به عنوان مخالف سخن می‌گفت، تاکید کرد: “از آن روز اول که امام مهندس بازرگان را انتخاب فرمودند که ما همان موقع هم قبول نداشتیم، ولی سه هزار نفر از فضلا و طلاب قم و جامعه مدرسین حرکت کردند بازرگان ، بازرگان حمایتت می‌کنیم. برای این که منتخب امام هستی. بنی‌صدر هم‌همچنین ، قطب‌زاده هم‌همچنین ، آن‌هائی را هم که امام به‌اصطلاح اظهار می‌کرد: می‌شناسم، تا آن موقعی که انحرافی نبود و می‌دانستیم که مورد توجه و علاقه امام هستند و حتی جناب موسوی نخست‌وزیر محترم را همین اخیراً که ایشان تقویت کردند و گفتند راجع به دولت تضعیف نشان نکنید و چه نکنید.”
آذری‌قمی اضافه کرد:”امام به عنوان یک مرشد و ناصح امین باید به وظیفه‌اش عمل بکند و به وظیفه‌اش هم عمل کرده است و می‌کند در مقاطع حساس آن نظر خودش را ابراز می‌کند که به نظر من چنین است و چنان است، اما یک وقتی با مردمی که به اصطلاح، ‌آن‌ها مأمور به شور و بررسی و این مسائل نیستند با آن‌ها صحبت می‌کند. یک وقت با نمایندگان مجلس صحبت می‌کند که می‌گوید نمایندگان مجلس من این نظرم است یعنی نصیحت من است و الا خود دانید.” (متن مذاکرات مجلس شورای اسلامی- دور دوم- ۱۴ مرداد۱۳۶۳)
این سخنان خشم آیت‌الله خمینی را درپی داشت. چند روز بعد، آذری‌قمی در نامه‌ای علنی که خطاب به “علمای اعلام” نوشت، افشا کرد: “دو روز پس از این سخنان من در مجلس، شیخکی به نام قرائتی به خانه‌ام آمد و به روایتی از حاج احمد خمینی که پیام پدرش را به قرائتی ابلاغ کرده بود، به این مفهوم به من ایفاد کرد: ‘به آقای آذری‌قمی بگویند که نفوذ و مقام ایشان به گرد پای نفوذ و مقام شریعتمداری در میان علمای اعلام نمی‌رسد. بهتر آن است دیگر پا را از گلیم خود درازتر نکنند.’ وقتی این شیخک این پیام را ابلاغ کرد او را با شدت و عصبانیت و تربیتی که سزاوارش بود از خانه بیرون کردم و پس از آن به تحقیق پرداختم و دیدم که این پیام صحت دارد. بنا براین لازم دانستم این پیام را به شخص آقای روح‌الله خمینی بنویسم و ۳۰ فقره رونوشت آن را برای ۳۰ تن از علمای اعلام و دلسوخته‌ای که در این پنج سال شاهد از بین رفتن احکام شرع و التقاط این احکام و نفوس با فتواهای نادرست بوده و دلی خونین دارند بفرستم.” (به سوی سرنوشت- خاطرات هاشمی- ص ۳۰۸)
این اختلاف‌ها موجب رنجش آیت‌الله خمینی از آذری‌قمی شد. هاشمی رفسنجانی در خاطرات هشتم شهریورماه از هشدار آیت‌الله خمینی به روزنامه رسالت خبر داده و از قول او می‌نویسد: “دست‌هاتان را یک قدر نگه دارید، قلم‌هایتان را یک قدر نگه دارید،‌ توجه بکنید به اینکه هر چیزی نباید نوشته شود، هر چیزی نباشید منتشر بشود و من به شما عرض می‌کنم که من ممکن است یک روزی اگر چنانچه خدای نخواسته تعقیب بکنند آقایان، ممکن است من یک وضع دیگری پیش بیاید برایم.”
همچنین به گفته اکبر هاشمی‌رفسنجانی، رهبر فقید جمهوری‌اسلامی علی‌رغم درخواست آذری‌قمی، حاضر نشده بود که به روزنامه او کمک مالی کند. (همان – ۱۶ اسفند ۱۳۶۵) او همچنین دستور داده بود که روزنامه رسالت به جبهه ارسال نشود.
ماجرای اختلاف با دولت موسوی، حتی به جدال علنی آیت‌الله خمینی با علی خامنه‌ای رئیس جمهور وقت هم منجر شد. در ماجرای قانون کار که دولت موسوی به دنبال تصویب آن بود، اما شورای نگهبان مقاومت می‌کرد، نهایتا آیت‌الله خمینی به نفع دولت وارد عمل شده و برداشتی از ولایت‌مطلقه را مطرح کرد که بر اساس آن حاکم اسلامی، اختیار تعطیل برخی احکام مذهبی را هم داشت.
آقای خامنه‌ای، در نمازجمعه تهران اعلام کرد که ولی‌فقیه نمی‌تواند احکام اسلام را تغییر دهد و این برداشتی اشتباه از سخنان آیت الله خمینی است. اما رهبر فقید جمهوری اسلامی شانزدهم دی‌ماه ۱۳۶۶، خطاب به وی نوشت: “از بیانات جنابعالی در نماز جمعه این طور ظاهر مى‏ شود که شما حکومت را که به معناى ولایت مطلقه‏ اى که از جانب خدا به نبى اکرم- صلى الله علیه و آله و سلم- واگذار شده و اهم احکام الهى است و بر جمیع احکام شرعیه الهیه تقدم دارد، صحیح نمى‏ دانید.”
او اضافه کرد: “حکومت، که شعبه ‏اى از ولایت مطلقه رسول الله- صلى الله علیه وآله و سلم- است، یکى از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتى نماز و روزه و حج است. حاکم می‌تواند مسجد یا منزلى را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم می‌تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند؛ و مسجدى که ضِرار باشد، در صورتى که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت می‌تواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است، در موقعى که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یک جانبه لغو کند. و می‌تواند هر امرى را، چه عبادى و یا غیر عبادى است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامى که چنین است جلوگیرى کند. حکومت می‌‏تواند از حج، که از فرایض مهم الهى است، در مواقعى که مخالف صلاح کشور اسلامى دانست موقتاً جلوگیرى کند.” (صحیفه امام، ج‏۲۰، ص۴۵۲)
پس از مرگ آیت‌الله خمینی، جانشینی او به مساله‌ای مهم تبدیل شد. در آن زمان آذری‌قمی تا آستانه انتخاب به عنوان رهبر پیش رفت. در ماجرای تقابل راستگرایان با دولت موسوی، آذری‌قمی و علی خامنه‌ای چنان به هم نزدیک شده بودند که در ماجرای انتخاب رهبر جدید، آقای خامنه‌ای پیشنهاد کرد که آذری‌قمی رهبر جمهوری اسلامی شود.
شهریور ماه گذشته، محمد امامی کاشانی در برنامه “شناسنامه” که از شبکه سوم تلویزیون دولتی ایران پخش می‌شود، برای اولین‌بار افشا کرد که آقای خامنه‌ای “روی انتخاب مرحوم آذری‌قمی” به عنوان جانشین آیت الله خمینی اصرار داشته است. وی افزود: “حتی بین آقا و آقای آذری صحبت‌هایی هم رد و بدل شد، اما در نهایت مجلس به مقام معظم رهبری رای داد.” (خبرگزاری فارس – ۲۹ شهریور۱۳۹۲)
نکته مهم آن است که آقای آذری‌قمی خواستار رهبری آیت‌الله گلپایگانی‌ ـ از مراجع‌تقلید ـ بود. به نوشته محسن کدیور، آقای آذری قمی “در مجلس خبرگان به ولایت آیت‌الله گلپایگانی و معاونت اجرایی حجت‌الاسلام والمسلمین خامنه‌ای رای داد”.
یک ماه بعد از مرگ آیت‌الله خمینی، و در حالی که رهبر جدید کار خود را به تازگی آغازکرده بود، احمد آذری‌قمی مقاله‌ای با عنوان “انتخاب خبرگان و ولایت فقیه” منتشر کرد که در آن آمده بود ولی‌فقیه اگر بخواهد می‌تواند “حتی توحید را به طور موقت تعطیل نماید.” (روزنامه رسالت، ۱۹ تیر ۱۳۶۸) بعدها این سخنان به یکی از خبرسازترین متن‌های منتشر شده در دفاع از ولایت‌فقیه تبدیل شد.
حدود یک ماه بعد، نهضت آزادی ایران در اعتراض به این مقاله، با اشاره به جمله آیت‌الله آذری‌قمی نوشت: “این آخری آن قدر شگرف و شگفت‌انگیز است که اگر کسی با شنیدن آن شاخ درآورد نباید تعجب کرد و ملامتش نمود. شیخ نفرموده‌اید که منظورتان از ‘تعطیل توحید’ چیست. آیا نپرستیدن خدا و پیروی نکردن از راهنمایی ها و رهبری او، به خاطر قدرت حکومت و یا مصالح امت است و یا شریک گرفتن و شرک به خدا؟” این بیانیه با عنوان “نهضت آزادی (دربسته و دست و زبان بسته) ایران” امضا شده بود.
با وجود این شخص آقای خامنه ای یا منسوبان او، هیچ گونه اعتراضی به تعبیر آذری قمی از اختیارات ولی فقیه نشان ندادند.
نتیجه انتقاد به آقای خامنه ای
جمع بندی محسن کدیور از زندگی احمد آذری‌قمی حکایت دارد که این مدرس حوزه، پس از رهبری آیت‌الله خامنه‌ای تا سال ۱۳۷۳ “از پیشگامان دفاع از ولایت مطلقه‌ ایشان تا مرز تعطیل توحید عملی و انحصار جواز اخذ وجوهات شرعیه توسط رهبری است.” اما پس از آن “ابتدا منکر صلاحیت حجت‌الاسلام والمسلمین خامنه‌ای برای افتاء و مرجعیت می‌شود و بتدریج با تکیه بر شرط اعلمیت فقهی برای رهبری، انتخاب آقای خامنه‌ای را از باب ضرورت دانسته، از وی به شدت انتقاد می‌کند.”
احمد آذری‌قمی، پس از آن، نامه‌های متعددی، خطاب به بنیاد رسالت، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و وزارت اطلاعات نوشته و اعلام مرجعیت آیت‌الله خامنه‌ای را نادرست خواند. اولین نوشته آیت‌الله آذری‌قمی که نشانه تغییر مسیر فکری اوست، نامه‌ای است که در آبان سال ۱۳۷۴ به بنیاد رسالت نوشته است. او در این نامه ضمن قبول اصل ولایت‌فقیه و همچنین مصداق آن (علی خامنه‌ای) تاکید کرد که اصرار بر “نفی صلاحیت مرجعیت آقای خامنه‌ای دارم” او نوشته بود: “من به وظیفه‌ی شرعی خود عمل می‌کنم و برای پیامدهای اطلاعاتی آن حتی قتل آماده‌ام. بیش از این لازم نمی‌دانم مطلب را تعقیب کنم.” این نامه پس از آن نوشته شد که آذری‌قمی اجازه چاپ رساله خود را نیافته بود.
پس از انتخاب محمد خاتمی به ریاست‌جمهوری، آیت‌الله آذری‌قمی نامه‌هایی انتقادی متعددی را منتشر کرد. از جمله او در نامه خود خطاب به جامعه مدرسین قم با اشاره به اعلام چند تن از علمای قم به عنوان مرجع و آوردن نام آیت‌الله خامنه‌ای در کنار آنان نوشته بود: “قطعا بر خلاف نظر آقای [محمد] یزدی، آیت‌الله خامنه‌ای به آنها نمی‌رسد. ایشان [یزدی] فرموده‌اند که معظم‌له یا از شش نفر دیگر بالاتر و حداقل مساوی می‌باشند… باید بگوئیم جناب یزدی یا معنای اجتهاد و فقه را نمی‌داند، یا دروغ صریح و تملق می‌گوید.” او می‌افزاید: “مقام معظم رهبری به من فرمودند که رهبری تمام اوقات مرا مشغول کرده است، پس اعلمیت و مرجعیت از کجا آمد؟ چرا وعاظ السلاطین شهادت دروغ می‌دهند؟ جزای آنها با صاحب شریعت!”
در تابستان ۱۳۷۶ نیز نامه‌ای خطاب به علی فلاحیان، با عنوان “مقام منیع و خطرناک وزارت اطلاعات” نوشت که در آن آمده بود: “آیا به نظر جنابعالی [با این شیوه] مرجعیت آقای خامنه‌ای که [وزارت] اطلاعات با معاونت آقای فلاح جا انداخته… آیا مسلمانان جهان [و] خارجی‌ها وجه قبیحی از مرجعیت و رهبری نساخته و نمی‌سازند؟ یعنی رهبری به ضرب زور معظم‌له مرجع تقلید معرفی کرده و برخلاف سنت جاریه قرن‌ها عمل کرده است.”
چند هفته بعد در نامه‌ای سرگشاده به تاریخ ۲۴ آبان ۱۳۷۶ خطاب به “هموطنان عزیز”، نوشت: “اوج اشتباه من و به اشتباه انداختن دیگر خبرگان و سائر افراد ملت اظهار ولایت‌مطلقه و اثبات آن برای رهبر فعلی حتی در مقابل مراجع دیگر بود، اگرچه مرجعیت را در اختیار حوزه و علمین آقای گلپایگانی و آقای اراکی قدس سرهما می‌دانستم، ولی سایر احکام ولائی، من‌جمله اخذ وجوه را در انحصار مقام رهبری می‌دانستم، که در کبرای کلی یعنی انحصار در ولی‌فقیه به عقیده خود باقی، ولی رهبری فعلی را ولی‌فقیه نمی‌دانم، نصب خبرگان معظم‌له را، بعد از وفات امام قدس‌سره منشأ شرعی نداشت، زیرا ایشان نه مجتهد مطلق بودند، و نه اعلم.”
او اضافه کرد: “در این رابطه از خدا و ملت ایران پوزش می‌طلبم، امید است که هر دو به پاداش اعتراف به قصور یا تقصیر از من دربگذرند.” و بالاخره اینکه: “حضرت حجت‌الاسلام خامنه‌ای از مقام ولایت بر حسب نظر امام راحل قدس سره و قانون و شرع منعزل می‌باشند. اما بر حسب نظر امام که فرموده‌اند ولی‌فقیه اگر دیکتاتوری کند ساقط می‌شود. و اما قانون برحسب اصل ۱۰۹ قانون اساسی که می‌گوید ولی‌فقیه باید صلاحیت افتاء در تمام ابواب فقه را داشته باشد، بلکه بر حسب تناسب حکم و موضوع احاطه‌ فعلی و نزدیک به فعلیت لازم است.”
در همان ایام، آیت‌الله حسینعلی منتظری مرجع تقلید شیعه نیز طی یک سخنرانی در جمع طلاب درسی خود از “مبتذل کردن” مرجعیت شیعه انتقاد کرد. او با تاکید بر اینکه رهبر باید “اعلم” باشد خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای گفت: “حالا صرف نظر از مساله رهبری، مرجعیت را چرا دیگر؟ شما که در شان و حد مرجعیت نیستید” و اضافه کرد: “و خود آیت‌الله مومن به من گفت یکی از این آقایان که می‎رود در دفتر ایشان در قم می‎نشیند و مسائل را مطابق نظر آقای خامنه ای جواب می‎دهد. به ایشان گفتم که ایشان که رساله ندارد، شما چگونه فتاوا را بر طبق نظر ایشان جواب می‎دهید؟ گفت ما روی تحریر امام جواب می‎دهیم! گفتم مردم آخر مساله ایشان را می‎خواهند، گفت: می‎گویند ایشان فتوایش مثل فتوای امام است، ما روی تحریر امام جواب می‎دهیم! خوب این معنایش مبتذل کردن مرجعیت شیعه نیست؟” (بهای آزادگی-ص۳۰)
پس از آن بود که زمینه حمله و حصر آیت‌الله منتظری و همچنین احمد آذری‌قمی فراهم شد. در واکنش به این موضع، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در دهم آبان ۱۳۷۶ اطلاعیه‌ای صادر کرد که در آن به “کژاندیشان مغرض” هشدار داده شده بود. چند روز بعد روزنامه رسالت خبر داد که جمعی از طلاب و فضلای حوزه علمیه قم خواستار لغو عضویت آذری‌قمی در جامعه مدرسین شده‌اند. انصار حزب‌الله نیز در اطلاعیه‌ای تهدید کرد: “به آقای آذری قمی ابلاغ می‌کنیم در صورتی که این شایعه صحت داشته و ایشان پایش را بیشتر از گلیمش دراز کرده باشد و مطالب موهن نوشته باشد، حزب‌الله قلم او را آنچنان می‌شکند که صدای خورد شدن آن قلم لرزه بر بدن تمامی یاوه‌نویسان بیندازد.”
۱۹ آبان ۱۳۷۶، عده‌ای با شعار “مرگ بر ضد ولایت فقیه” به مجلس درس احمد آذری‌قمی در مدرسه‌ فیضیه قم حمله کرده و ضمن ضرب و شتم وی، از ادامه تدریسش در حوزه جلوگیری کردند. پس از آن و تا پایان عمر، او در حصر قرار گرفت. ۲۸ آبان نیز خانه و حسینیه آیت‌الله منتظری مورد حمله قرار گرفت و او نیز به مدت پنج سال در حصر خانگی قرار گرفت.
بعد از این حوادث، این روحانی محصور در نامه‌ای خطاب به رئیس دادگستری تهران نوشت: “لشکریان ولایت فقیه همچون لشکریان شاه شیشه شکستند، و درها را شکسته از جا کندند، قرآن و مفاتیح و کتب حدیث را از بالا پرت کردند و کف کوچه را از اوراق آنها پر کردند. چیزی را سالم نگذاشتند. صدای زینب‌های زمان را درآوردند که: یزید بزن، خوب می‌زنی! این چوب ولایت‌فقیه است، نوش جان کن. نه به خانواده‌ مریض و نه به فرزند مریض من رحم نکردند، و چند روز آنها را بدون دوا و استراحت رها کردند.”
آذری‌قمی بعدها از حصر خانگی و در اردیبهشت سال ۱۳۷۷ طی نامه‌ای دیگر “خطاب به مردم ایران به ویژه جوانان” نوشت: “رهبری آقای خامنه‌ای معلول تلاش من بوده است، که از این سبب و جهات دیگر از خدای خود و از شما جوانان عزیز عذر می‌خواهم.”
احمد آذری‌قمی در اواخر عمر مبتلا به سرطان‌خون شده بود که به دلیل شرایط حصر امکان مداوا نیافت. محسن کدیور در تحقیقی که راجع به زندگی آذری‌قمی منتشر کرده، به نقل از محمد مومن قمی از مدرسین حوزه علمیه قم نوشته است: “کمی قبل از فوت آیت‌الله آذری‌قمی [اواخر پائیز ۱۳۷۷] من به دیدار ‘آقا’ [آقای خامنه‌ای] رفتم و از ایشان درخواست کردم اگر اجازه بفرمایند حصر بیت آیت‌الله آذری برداشته شود تا بلکه ایشان بتواند برای درمان بیماری حادش روانه‌ی بیمارستان گردد که در غیر این صورت در مورد ایشان بیم جانی می‌رود. آقا در پاسخ خواسته‌ی من گفتند: به دَرَک!”
حصر احمد آذری‌قمی ۱۵ ماه طول کشید که در این مدت به دلیل بیماری‌اش سه بار به حالت کما رفت. پزشکان متخصص و همچنین خانواده و دوستانش تلاش‌هایی برای رفع حصر کردند که بی‌نتیجه ماند. او در روز ۲۲ بهمن ۱۳۷۷ در بیمارستان خاتم‌الانبیای تهران وابسته به سپاه پاسداران، در حالی که تحت نظارت ماموران امنیتی بود، درگذشت.