فصل ششم: گزارش تکان‌دهندۀ سیدمنیر مقلّد آیت‌الله خمینی

این فصل از دو باب تشکیل شده است. در باب اول بخشی از خاطرات سیدمنیرالدین دربارۀ سیدمحمد روحانی نقل و بررسی می‌شود. باب دوم به نقد و بررسی جایگاه علمی و میزان اعتبار راوی اختصاص دارد. ارزیابی دعاوی وی خاتمۀ این فصل است.

باب اول. سیدمحمد روحانی در آینۀ خاطرات سیدمنیرالدین

حجت‌الاسلام سیدمنیرالدین حسینی شیرازی فرزند آقانورالدین در خاطرات خود به نکات مهم دیگری دربارۀ سیدمحمد روحانی و اقدامات انجام شده علیه وی اشاره کرده است.

الف. «امام این جمله را در جلسات دوازده‌گانه‌ای که در باب حکومت اسلامی در نجف داشتند بیان کردند: «عمامه از سرِ روحانیون درباری بردارید و آنان را متهم به بی‌دینی کنید!»

وقتی حضرت امام مباحث معروف خود را در باب حکومت اسلامی آغاز کردند، فشارهای روحی روانی به ایشان و پیروانشان بیشتر شد، ولی ارادتمندان جوان ایشان با فعالیت‌های مناسب خود توطئه‌ها را خنثی کردند. شیوۀ یاران امام چنین بود که به‌جای مقابله از خودشان دفاع کردند. روشن بود که برخی از توطئه‌گرانِ آنجا را دولت ایران تغذیه می‌کرد و ساواک و سفارت ایران از آنان جانب‌داری می‌کرد.»[۱]

ب. «سیدمحمد روحانی:

بنده خدمت امام رسیدم تا وضعیت سیدمحمد روحانی را استفسار کنم. باید عرض کنم که آقای روحانی در شمار علمایی بود که به همراه بیت آقای خوئی در ابتدای ورود بنده به نجف به دیدنم آمدند… عمده‌ترین مخالفی که ما داشتیم آقای نخجوانی از بیت آقای خوئی و آقاسیدمحمد روحانی بود. برادران انصاری هم خصومت می‌کردند، ولی روشن بود که آنان را هم آقای سیدمحمد روحانی تغذیه می‌کرد.

مدتی بعد آقاسیدمحمد روحانی مطلبی را طرح کرد که خبر آن را یکی از ارادتمندان حضرت امام که در زمرۀ شاگردان آقامصطفی (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) بود، به گوش ما رساند. اینجا بود که احساس وظیفه کردیم که باید در مقابل آقای روحانی موضع بگیرم. من برای اینکه مطمئن شوم امام با این موضع‌گیری موافق هستند نزد ایشان رسیدم و نام آقای روحانی را بردم، امام سکوت کردند.

حال که صحبت به اینجا رسید ذکر این مطلب خالی از فایده نیست، آقای سیدحمید روحانی نویسندۀ کتاب نهضت امام خمینی در کتاب خود مدعی شده است که آقای سیدمحمد روحانی گرچه به دلیل جنبۀ شخصیتی‌اش با حضرت امام مخالفت می‌ورزید، ولی انتسابی به ساواک نداشت و در آن سال‌ها هم بیهوده این مطلب را دربارۀ ایشان شایع کرده بودند.

بنده به رغم علاقه‌ای که به آقای سیدحمید روحانی دارم، عرض می‌کنم که تاریخ را باید با فلسفۀ الهی آمیخت. حساسیت به تاریخ نباید باعث شود که تصدیق کلام صدّیقان در نظر مورخ کوچک شود، بلکه چنین تصدیقی اصالت دارد. صدق خبری و مُخبری، به صدق توحیدی باز می‌گردد. اگر کسی آب به آسیاب ابلیس ریخت، نفس همین امر برای انتساب به ساواک کافی و از هر سندی بالاتر است. ما با ساواک برای چه مخالف بودیم؟ یا با آمریکا؟ آیا جز این بود که با دستگاه خدا مخالفت می‌کردند؟ بیانی که امام معصوم(ع) می‌فرمودند که «فاحتط لدینک» یعنی در دینت احتیاط کن، شاید آنان در دینشان مقدس باشند، صیانت اسلام را نباید به دست آنان سپرد.

به هر تقدیر من بر این باورم که صدق خبری و یا مخبری باید در فلسفۀ تاریخ حل شود. من درعین‌اینکه در جای خود برای آقای سیدمحمد روحانی احترام قائلم و حتی می‌توانم بپذیرم که ایشان طبق استنباط شخصی خود عمل کرده باشد، به وجود اصول مسلّم هم اعتقاد دارم و براین‌اساس خیال می‌کنم ایشان [سیدمحمد روحانی] از این اصول تخطی کردند، و ما هم طبق این خطا با ایشان [سیدمحمد روحانی] برخورد کردیم.»[۲]

بررسی:

این برگ از خاطرات حجت‌الاسلام سیدمنیرالدین حسینی شیرازی فرزند آقانورالدین ازجمله مهم‌ترین اسناد انقلاب اسلامی در حوزۀ اخلاق سیاسی است. به دلیل اهمیت با تفصیل بیشتری به آن می‌پردازم.

۱. آقامنیرالدین عامل برانگیزندۀ خود علیه فقهای مخالف آیت‌الله خمینی را این جملۀ ایشان در اواخر دروس ولایت فقیه و حکومت اسلامی می‌داند: «آنان را متهم به بی‌دینی کنید!» اصل این جمله که نقل به مضمون شده در زمینۀ خود در فصل هفتم خواهد آمد.

۲. اما عبارت فوق دربارۀ روحانیون درباری شأن نزول یافته است (جل‌جلاله‌گویان!). وی این‌گونه مسئله را برای خود حل کرده است: «روشن بود که برخی از توطئه‌گران آنجا [نجف] را دولت ایران تغذیه می‌کرد و ساواک و سفارت ایران از آنان جانب‌داری می‌کرد.» این همان تهمتی است که آقای روحانی زیارتی ۲۲ سال بعد از واقعه و ملاحظۀ اسناد ساواک فهمید در مورد سیدمحمد روحانی از اساس دروغ بوده است، اما رفیق او آقامنیرالدین هنوز باور نکرده است!

۳. حجت‌الاسلام سیدمنیرالدین حسینی شیرازی براساس سند فوق برای استفسار وضعیت آیت‌الله سیدمحمد روحانی خدمت آیت‌الله خمینی می‌رسد. زمان این تشرف به قرینۀ گزارش‌های قبلی می‌باید مرداد ۱۳۴۹ باشد.

۴. علت تصمیم آقامنیرالدین این بود «آقاسیدمحمد روحانی مطلبی را طرح کرد که خبر آن را یکی از ارادتمندان حضرت امام که در زمرۀ شاگردان آقامصطفی(ره) بود، به گوش ما رساند. اینجا بود که احساس وظیفه کردیم که باید در مقابل آقای روحانی موضع بگیرم.» وی فاش نمی‌کند که مطلب آقای سیدمحمد روحانی چه بوده است. اما «احساس وظیفه» می‌کند که باید علیه آیت‌الله روحانی موضع بگیرد.

۵. آقامنیرالدین طلبۀ متشرّعی بوده، خودسرانه اقدامی نکرده، پس از احساس وظیفه برای موضع‌گیری علیه آیت‌الله روحانی «برای اینکه مطمئن شوم امام با این موضع‌گیری موافق هستند نزد ایشان رسیدم و نام آقای روحانی را بردم، امام سکوت کردند.» مطابق این سند وی کاری را که می‌خواسته علیه سیدمحمد روحانی بکند برای آیت‌الله خمینی تشریح کرده تا از موافقت ایشان اطمینان حاصل کند، ایشان هم نهی نکرده‌اند، سکوت کرده‌اند و آقامنیرالدین سکوت را علامت رضا دانسته و اقدام کرده است: «ایشان از این اصول تخطی کردند، و ما هم طبق این خطا با ایشان برخورد کردیم.» (برای آشنائی با میزان اعتبار این بخش از خاطرات به باب بعدی مراجعه شود).

۶. آقامنیرالدین به دوست و همراه خود آقاسیدحمید زیارتی روحانی ایراد گرفته که «چرا در کتاب خود مدعی شده است که آقای سیدمحمد روحانی گرچه به دلیل جنبۀ شخصیتی‌اش با حضرت امام مخالفت می‌ورزید، ولی انتسابی به ساواک نداشت و در آن سال‌ها هم بیهوده این مطلب را دربارۀ ایشان شایع کرده بودند.»

۷. استدلال تاریخی حجت‌الاسلام سیدمنیرالدین حسینی شیرازی این است: «اگر کسی آب به آسیاب ابلیس ریخت، نفس همین امر برای انتساب به ساواک کافی و از هر سندی بالاتر است. ما با ساواک برای چه مخالف بودیم؟ یا با امریکا؟ آیا جز این بود که با دستگاه خدا مخالفت می‌کردند؟» مهم‌ترین مصداق آب به آسیاب ابلیس ریختن مخالفت با نایب برحق امام زمان و عدم اطاعت از فرامین پیامبرگونۀ ایشان است. پس به هر مخالفی ولو ساواکی و جاسوس آمریکا نباشد می‌توان نسبت ساواکی و آمریکایی بودن داد. چنین افرادی ذاتاً و ملاکاً ساواکی و آمریکائی هستند و خود خبر ندارند!

۸. حجت‌الاسلام منیرالدین حسینی شیرازی با این استدلال نبوغ انگیز خود مرحوم آیت‌الله سیدمحمد روحانی را از کسانی دانسته که به دلیل مخالفت با آیت‌الله خمینی آب به آسیاب ابلیس می‌ریزد، پس انتساب وی به ساواک بر اساس صدق خبری و مخبری به صدق توحیدی باز می‌گردد. پس اینکه آقای زیارتی روحانی ساواکی بودن آیت‌الله روحانی را پس از ۲۲ سال تکذیب کرده اشتباه است، کار درست همان است که ۲۲ سال قبل شایع شد که وی مزدور ساواک است و از حکومت ایران پول می‌گرفته است.

۹. «ما طبق این خطا با ایشان برخورد کردیم.»این «ما» چه کسانی هستند؟ آقامنیرالدین اقرار می‌کند آنچه بر علیه آیت‌الله روحانی در سال ۱۳۴۹ در نجف اتفاق افتاده ایشان ازجمله فاعلان آن بوده و ۳۴ سال بعد هم از آن دفاع کرده است، برخلاف آقای زیارتی روحانی که براساس اسناد قبلی به شراکت در جرم متهم بوده اما پس از ۲۲ سال آن‌را محکوم کرده بی‌آنکه به شراکت خود اشاره کند. احتمال دوم هم این است که منظور از ما «من» است و ایشان برای تعظیم مقام خود فرموده‌اند «ما»!

۱۰. آقامنیرالدین با شفافیت نمی‌گوید برای عملی کردن آنچه از عبارت منسوب به آیت‌الله خمینی «آنان را متهم به بی‌دینی کنید» و احساس وظیفه در قبال آیت‌الله روحانی چه اقدامی را با آیت‌الله خمینی در میان گذاشته و ایشان را مطلع کرده و با سکوت ایشان کسب رضایت کرده و نقشه‌اش را عملی کرده است. قرائن موجود در گزارش‌های قبلی نشان می‌دهد که وی درگیر توطئۀ سه‌وجهی پیش گفته علیه آیت‌الله روحانی شده که کمترین آن جعل چک بانک رافدین بوده است. برای اطمینان بیشتر به سند بعدی از زیان یکی از شاهدان عینی در فصل بعدی توجه فرمائید.

۱۱. راستی خاطرات و به‌طور کلی ادعاهای حجت‌الاسلام سیدمنیرالدین حسینی هاشمی شیرازی چقدر قابل اعتماد است؟ نامبرده چقدر سواد و وثاقت داشته و در حوزۀ علمیه چه جایگاهی داشته است؟ کلا آراء و نظرات ایشان چقدر قابل اعتناست؟ باب بعدی برای پاسخ‌گویی به این سنخ پرسش‌ها تدوین شده است.

باب دوم. بررسی جایگاه علمی آقاسیدمنیرالدین

۱) فعالیت‌های حجت‌الاسلام سیدمنیرالدین حسینی هاشمی شیرازی در جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم در کتاب رسمی تاریخ آن این‌گونه گزارش شده است:

الف. حجت‌الاسلام سیدمنیرالدین حسینی شیرازی از تاریخ ۷ اسفند ۱۳۶۰ عضو رسمی جامعه مدرسین حوزۀ علمیۀ قم بوده است. وی از ابتدا عضو فعال کمیسیون اقتصاد و چندی بعد قائم‌مقام بخش اقتصاد جامعه (مسئول بخش اقتصاد آیت‌الله مظاهری) بوده است.

از تاریخ ۱۲ فروردین ۱۳۶۱ [یعنی ۵ هفته بعد از عضویت] نامبرده به اتفاق آقایان سیدمهدی روحانی، علی احمدی میانجی و سیدجعفر کریمی چهار نمایندۀ جامعه مدرسین در شورای عالی اقتصاد در زمان نخست‌وزیری مهندس میرحسین موسوی بوده‌اند. حضور این آقایان و مواضع خاصشان دربارۀ اقتصاد اسلامی گره‌گشا نبود. برای رفع اختلاف جامعه در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۳۶۱ به دیدار آیت‌الله خمینی می‌رود. شرح این دیدار را از کتاب خاطرات حجت‌الاسلام منیرالدین حسینی (ص۲۶۷) می‌خوانیم:

«جامعۀ مدرسین از حضرت امام وقت گرفت و با مستندات متقن و علمی خدمت امام شرفیاب شدیم. جامعۀ مدرسین طرح کرد که الگوی تعاونی‌ها برای تبدیل کردن مالکیت خصوصی به دولتی است و در پایان با نظام اختیارات اقتصادی اسلام سازگار نیست. حضرت امام(ره) نگاهی به جمع و به سمتی که بنده نشسته بودم کردند و برای اولین و آخرین بار برق اشکی را دیدم که در چشم حضرت امام چرخید، ایشان فرمودند: متفکرین جوان حوزه در این اندیشه باشند که انقلاب فرهنگی به نتیجه برسد تا ما بتوانیم راه پیاده کردن اسلام را به دست بیاوریم. ما یا به نسخه غرب مبتلا هستیم یا شرق. بعد فرمودند مردم فرزند دارند مال و جان خودشان را قربانی کردند اگر کسی در این انقلاب کاری از دستش بر بیاید و انجام ندهد در روز قیامت معذور نیست. و افزودند اگر شما را از در بیرون کردند از پنجره وارد شوید.»[۳]

بعد از این دیدار آیت‌الله خمینی از سه فقیه پیشنهادی جامعه (آقایان صافی گلپایگانی، کریمی و احمدی میانجی در تاریخ ۳ تیر ۱۳۶۱) آقایان سیدجعفر کریمی و علی احمدی میانجی را به‌عنوان نمایندۀ خود در شورای عالی اقتصاد تعیین می‌کند. جامعه هم در تاریخ ۳۱ تیر۱۳۶۱ برای دو نفر دیگر از اعضای خود (آقایان سیدمهدی روحانی و سیدمنیرالدین حسینی) به‌عنوان نمایندگان جامعه در شورای عالی اقتصاد حکم رسمی صادر می‌کند. آیت‌الله موسوی اردبیلی بعد از دیدار خود با آیت‌الله خمینی خبر می‌دهد که ایشان حضور نمایندگان مستقل ازسوی جامعه را در شورای عالی اقتصاد لازم ندانستند.[۴]

ب. «در این جلسه [۷ دی ۱۳۶۲] همچنین موضوع اظهارنظرهای برخی از اعضا که به‌عنوان نظر مدرسین تلقی می‌شود صحبت شد. عمدۀ این مباحث مربوط به موضع‌گیرهای حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدمنیرالدین حسینی و مجموعۀ فرهنگستان (آکادمی) علوم اسلامی بود. آیت‌الله امینی دراین‌باره گفت: برخی اعضای جامعه کارهایی انجام می‌دهند و حرف‌هایی می‌زنند که به گردن جامعه [مدرسین] می‌گذارند و یا گذاشته می‌شود مانند آقای حسینی و مجامع فرهنگی (آکادمی علوم اسلامی) که حرف‌های خودشان را می‌زنند و به حساب جامعۀ [مدرسین] گذاشته می‌شود و گاهی حرف‌های خام و نپخته می‌گویند و می‌نویسند و به حساب جامعه گذاشته می‌شود، ازاین‌رو می‌بینیم که از همه طرف مورد اشکال قرار می‌گیریم و همه فکر می‌کنند که ما در مقابل امام هستیم، چون دولت مورد تأیید امام [میرحسین موسوی] را می‌کوبیم و تضعیف می‌کنیم، و گاهی می‌گویند برخورد شما با دولت مانند برخورد با دولت‌های طاغوتی است، و خلاصه من معتقدم جامعه [مدرسین] پشتوانۀ انقلاب است و باید حیثیت آن محفوظ بماند… . «مجامع فرهنگی» [فرهنگستان علوم اسلامی (آکادمی)] اگر زیر نظر جامعه هست معلوم شود، اگر نیست چرا کارها و گفته‌های [آنها] به ما نسبت داده شود… . آن‌گاه آقای یزدی در مورد «مجامع فرهنگی» فرمودند این مطلب حق است که مجامع [فرهنگستان] چه مطالبش حق باشد چه باطل، چون مربوط به جامعه نیست باید این ارتباط روشن شود.»

در نهایت هم پیشنهادهایی مطرح می‌شود و ازجمله اینکه «به‌وسیلۀ اعلامیه یا اعلام دبیر جامعۀ [مدرسین] اعلام شود که «مجامع» (فرهنگستان علوم اسلامی) با جامعۀ مدرسین ارتباطی ندارد… . آن‌گاه آقای [منیرالدین] حسینی فرمودند در رابطه با تصمیم آقایان در مورد ارتباط یا عدم ارتباط «مجامع» با جامعۀ مدرسین حرفی ندارم و تسلیم هستم، اما اینکه آقای فاضل [لنکرانی] فرمودند [صحبت آقای فاضل در این کتاب درج نشده!] جامعه را ابزار استفاده خود قرار داده‌ایم برایم قابل تحمل نیست. زیرا در طول این مدت دو سال برای آقایان روشن شده که ما می‌خواهیم فقه اصیل خودمان پیاده شود و قصد دیگری نبوده است.» صورت مذاکرات و مصوبات جلسات جامعۀ مدرسین ۷ دی ۱۳۶۲، این موضوع سبب شد پس از چندی حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدمنیرالدین حسینی شیرازی در جلسات جامعه مدرسین حضور پیدا نکند.»[۵]

ج. «در اواخر سال ۱۳۶۲ در راستای کارآیی هرچه بیشتر جامعۀ مدرسین در نشست خود «در مورد جهات مثبت و منفی جامعۀ مدرسین و اینکه از چه راهی می‌توان برای تحکیم بیشتر و رفع نواقص جزئی و کلی آن اقدام کرد بحث‌هایی شد و نتیجۀ بحث‌ها این شد که حتماً برای رفع نواقص باید اقدام کرد و در چگونگی آن باید بحث شود، ولی درعین‌حال جلسات باید به‌طور منظم تشکیل شود.»[۶]

به دنبال این تصمیم هیئتی مرکب از حضرات آیات آقایان آذری قمی، فاضل لنکرانی، امینی، طاهری خرم‌آبادی، مؤمن و ربانی املشی تشکیل گردید تا در مورد مسائل و مشکلات جامعۀ مدرسین بررسی و مطالعه کنند.

ازجمله تصمیمات این هیئت موضوع عضویت آقای حاج سیدمنیرالدین حسینی شیرازی بود که مقرر گردید:

«با توجه به اینکه آقای حسینی شیرازی مورد علاقه و توجه همۀ آقایان جامعه است و احترام به شخصیت و حفظ حیثیت ایشان مورد قبول همه می‌باشد، ولی از این نظر که از جهت علمی در حد عضویت جامعه نیست، و ایرادهایی دراین‌زمینه برای جامعه به‌وجود آورده است، لذا باید به شکل آبرومندی ترتیبی داده شود که خود ایشان از جامعه کناره‌گیری نماید بدون آنکه این موضوع در جلسۀ عمومی مطرح گردد.»[۷] «بدین‌ترتیب ایشان از عضویت در جامعۀ مدرسین کناره‌گیری می‌نمایند.»[۸]

۲) اکنون گوشه‌هایی از سرگذشت حجت‌الاسلام منیرالدین حسینی شیرازی را به قلم خودشان در دو منبع رسمی مرور می‌کنیم:

یک. «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدمنیرالدین حسینی شیرازی (۷۹-۱۳۲۴) فرزند آیت‌الله سیدنورالدین حسینی الهاشمی مؤسس حزب برادران (م۱۳۳۵) همزمان با فوت پدرش در یازده سالگی لباس روحانیت را به تن و جانشین پدر در رهبری حزب برادران شد. جهت تکمیل تحصیلات سطح، روانه قم شد اواخر ۱۳۴۳ بعد از تبعید امام خمینی به شیراز برگشت. در سال ۱۳۴۶ روانه عتبات شد و در درس امام شرکت کرد. در سال ۱۳۴۹ از نجف به شیراز بازگشت. در تابستان ۱۳۵۰ موفق شد که مجدداً به دیدار امام در نجف برود. سال ۱۳۵۱ به گنبدکاوس تبعید شد و سپس در قم ساکن شد.

تیزبینی او در شناخت مبانی فکری جریان‌های سیاسی به نحوی اعجاب‌آور بود به گونه‌ای که جریانات فکری و سیاسی را سال‌ها قبلِ برملا شدنِ ماهیتِ واقعیِ آن‌ها شناسایی و به مخالفت با آنان و افشاگری علیه آن‌ها می‌پرداخت.[۹] همواره از مواضع امام و پس از ایشان از مواضع رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دفاع می‌کرد.[۱۰]

با تأکید حضرت امام استاد حسینی کاندید نمایندگی مجلس خبرگان قانون اساسی شد و به نمایندگی از مردم استان فارس در این مجلس حضور یافت. وی در استوار شدن قانون اساسی بر پایۀ اصل مترقی ولایت فقیه که در آن شرائط حتی در مجلس خبرگان نیز با مشکلات و محذورات همراه بود و نیز تبیین جایگاه قانونی شورای نگهبان نقش اساسی ایفا نمود.

همچنین به دلیل دقتِ‌نظر و بحث‌های مفصلی که ایشان در باب اقتصاد اسلامی داشتند ازسوی حضرت امام خمینی(ره) به عضویت شورای اقتصاد کشور منصوب شدند. او از اعضای جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم بود و در جلسات آن شرکت می‌جست و گاه حضور او در تصمیم‌گیری‌ها بسیار حیاتی بود، ازجمله می‌توان به سخنان او در جامعۀ مدرسین در هنگام کاندیداتوری بنی‌صدر برای ریاست‌جمهوری اشاره کرد…

ایشان با پیروزی انقلاب تلاش نمود تا ضمن شناخت آسیب‌های سیاسی و فرهنگی و اقتصادی راه‌های برطرف‌سازی چالش‌های فرارو را طراحی کند و انقلاب را از خلأ تئوریک نجات دهد، ازاین‌رو به تأسیس فرهنگستان (آکادمی) علوم اسلامی همت گماشت.»[۱۱]

دو. «سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی فرزند نورالدین متولد ۱۳۲۲ فارس، نمایندۀ مردم فارس، عضو گروه مسائل اقتصادی و امور مالی، میزان تحصیلات: اجتهاد، مشاغل قبل و بعد از انقلاب: تحصیل و تدریس.»[۱۲]

بررسی:

در دو شرح‌حال فوق مواردی جای تأمل دارد:

یک. اینکه ایشان در معرفی خبرگان در سال ۱۳۵۸ خود را مجتهد معرفی کرده یقیناً خلاف واقع است. از امارات بیّن عدم اجتهاد وی اخراجش از عضویت جامعۀ مدرسین به دلیل ضعف علمی در سال ۱۳۶۲ است.

دو. این ادعا که «با تأکید حضرت امام استاد حسینی کاندید نمایندگی مجلس خبرگان قانون اساسی شد» مستند نیست. براساس سند زیر می‌توان گفت آیت‌الله خمینی در مورد نامزدهای خبرگان نهایتاً نظر مخالف نداشته است و با نامزدی ایشان موافق بوده است، نه بیشتر:

«درخصوص اعضای خبرگان قانون اساسی اسامی تک‌تک افراد را برای امام خواندیم. در مورد برخی از این افراد لیست هفتاد و چند نفری، امام انگشت گذاشتند و گفتند: «بهتر است در مورد این افراد تحقیق بیشتری بشود.» گاه می‌فرمودند: «اگر فلان شخص به‌جای فلانی قرار گیرد بهتر است.» سرانجام و با جمع‌بندی نظرات تصمیم نهایی گرفته شد و حاصل تصمیمات اعلام گردید و درنهایت هم انتخابات برگزار شد.»[۱۳]

اما اینکه با تأکید ایشان کسی نامزد شود چندان مطابق واقع به نظر نمی‌رسد. این ادعا چیزی شبیه گزارش آرزومندانۀ زیر است:

«حضرت امام(ره) نگاهی به جمع و به سمتی که بنده نشسته بودم کردند و برای اولین و آخرین بار برق اشکی را دیدم که در چشم حضرت امام چرخید، ایشان فرمودند: متفکرین جوان حوزه در این اندیشه باشند که انقلاب فرهنگی به نتیجه برسد تا ما بتوانیم راه پیاده کردن اسلام را به دست بیاوریم.»[۱۴]

سه. این ادعا که «به دلیل دقت‌نظر و بحث‌های مفصلی که ایشان در باب اقتصاد اسلامی داشتند ازسوی حضرت امام خمینی(ره) به عضویت شورای اقتصاد کشور منصوب شدند.» کذب محض است! نامبرده از ۱۲ فروردین تا ۳ تیر ۱۳۶۱ یعنی به مدت کمتر از ۳ ماه یکی از چهار نمایندۀ جامعۀ مدرسین در شورای عالی اقتصاد بوده است، و بعد که قرار می‌شود ولی فقیه در شورای اقتصاد نماینده داشته باشد آقایان سیدجعفر کریمی و علی احمدی میانجی دو نماینده آیت‌الله خمینی در شورای یادشده بوده‌اند. بعد جامعۀ مدرسین نامبرده و مرحوم سیدمهدی روحانی را هم به عنوان نمایندگان جامعه در شورای اقتصاد معرفی می‌کنند، مرحوم آیت‌الله خمینی حضور نمایندگان جامعۀ مدرسین (یعنی ازجمله ایشان) را در شورای اقتصاد تصویب نمی‌کند. آقای منیرالدین هرگز در عمرش نمایندۀ آیت‌الله خمینی در شورای عالی اقتصاد نبوده است. اما دقت‌نظر ایشان در اقتصاد اسلامی همانند دیگر تعاریف مذکور در زندگی‌نامۀ فوق چیزی بیش از اعجاب نفسِ خلاف واقع نیست.

چهار. آقاسیدمنیرالدین به مدت دو سال از تاریخ ۷ اسفند ۱۳۶۰ تا ۱۶ اردیبهشت ۱۳۶۳ عضو رسمی و فعال جامعۀ مدرسین بوده است. البته از تاریخ ۷ دی ۱۳۶۲ عملا در جلسات جامعه شرکت نمی‌کرده است. درنهایت هم «به دلیل ضعف علمی و ایرادهایی که دراین‌زمینه برای جامعه به وجود آمده بود»، عضویت ایشان در جامعۀ مدرسین لغو و محترمانه اخراج می‌شود.

نتیجۀ فصل

یک. اگر سخنان منیرالدین در کتاب خاطراتش صحّت داشته باشد معنایش این است که وی نقشۀ خلاف شرع و ضد اخلاقی‌اش در تخریب آیت‌الله سیدمحمد روحانی را با آیت‌الله خمینی در میان گذاشته و منیرالدین از سکوت ایشان موافقت استاد و مرجع تقلید خود را با نقشه‌هایی که کشیده استفاده کرده و سپس نقشه را عملی کرده و تا آخر عمر هم از اقدام غیراخلاقی و نامشروع خود به توهّم خط امام دفاع کرده است. لازمۀ صحّت نقل وی تخریب آیت‌الله خمینی و عدم پایبندی ایشان به مبانی اخلاقی است.

دو. اما با توجه به اطلاعاتی که در باب دوم این فصل ارائه شد مشخص شد که اولاً نامبرده از دانش کافی برخوردار نبوده است، ثانیاً به دلیل همین کم‌مایگی بعد از دو سال از جامعۀ مدرسین اخراج شده است. ثالثاً ایشان در موارد متعددی ازجمله اجتهاد، عضویت در شورای عالی اقتصاد به‌عنوان نماینده امام، عضویت در مجلس خبرگان با تأکید ایشان، و نبوغ و خلاقیت خود خلاف واقع گفته است. به نظر می‌رسد سخنان ایشان با تخیّلات و آرزوهایش آمیخته است و منقولات ایشان بدون تأیید منابع دیگر به تنهایی قابل اعتماد نیست.

سه. مطالب منقول از خاطرات وی که اقرار به کرده‌های خود اوست و معرّف ذهنیت بیمار وی است به قوّت خود باقی است. تنها موردی که قابل اعتماد نیست در میان گذاشتن طرح تخریب سیدمحمد روحانی با آیت‌الله خمینی و سکوت موافقت‌آمیز ایشان است.

چهار. اینکه فردی با این سطح از دانش و بینش نمایندۀ مردم فارس در مجلس خبرگان قانون اساسی، دو سال عضو و قائم‌مقام بخش اقتصادی جامعۀ مدرسین، چهار ماه یکی از چهار نمایندۀ آن در شورای عالی اقتصاد، و بنیانگذار مؤسسه‌ای به نام فرهنگستان علوم اسلامی قم (آکادمی) متکی بر بودجۀ عمومی بوده باعث تأسف است. منش و روش آقاسیدمنیرالدین مایۀ وهن جمهوری اسلامی است.

 

یادداشتها:

[۱]. خاطرات حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدمنیرالدین حسینی شیرازی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳، ص ۲۰۱.

[۲]. پیشین، ص ۲۱۸-۲۱۶.

[۳]. جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، تدوین محسن صالح، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۵، جلد ۲: فعالیت‌ها ۸۴-۱۳۵۷، ص ۳۲۹-۳۳۰.

[۴]. پیشین، ۷ مرداد ۱۳۶۱، ص۳۳۲.

[۵]. پیشین، ص ۳۷۸-۳۷۷.

[۶]. صورت مذاکرات و مصوبات جلسات جامعۀ مدرسین، ۲/۱۲/۱۳۶۲.

[۷]. پیشین، ۱۶/۲/۱۳۶۳.

[۸]. پیشین، ص ۱۳۵-۱۳۴.

[۹]. جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، جلد سوم: زندگی‌نامۀ اعضای جامعۀ مدرسین، ص ۱۴۵.

[۱۰]. پیشین، ص۱۴۶.

[۱۱]. پیشین، ص ۱۴۷-۱۳۹.

[۱۲]. صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تهران، ۱۳۶۸، ج۴ ص ۳۵۱.

[۱۳]. خاطرات آیت‌الله محمد یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۰، ص ۵۲۵.

[۱۴]. خاطرات حجت‌الاسلام منیرالدین حسینی، ص ۲۶۷.