عرفان سهروردی

دریافت فایل صوتی

 

عرفان سهروردی
۲۷ دی ۱۳۹۳، ۱۷ ژانویه ۲۰۱۵، بنیاد سهروردی، تورنتو

سیری کوتاه در حیات سهروردی
شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرک سهروردی متولد ۵۴۹ سهرورد از قرای زنجان متوفی ۵۷۸ در ۳۸ سالگی در حلب. سهروردی نزد مجدالدین جیلی در مراغه، ظهیرالدین قاری در اصفهان، و فخرالدین ماردینی شاگردی کرده است. در مباحثه متهور و بی باک و بی پروا بود. اهل ریاضت سخت (یک بار افطار در هفته به اندکی طعام)، خلوت نشینی، قلندری، ملامتی و ژنده جامه بود. فراوان سفر می کرد. در انتهای مطارحات نوشته است: «عمر من نزدیک ۳۰ سال است بیشتر در سفر و آموختن. کسی را نیافتم که خبری از علوم شریفه نزد او باشد یا به آن عقیده ای داشته باشد.» بالاخره در مدرسه حلاویه جلب در درس رئیس حنفیه شریف افتخارالدین شرکت کرد و مورد توجه شریف و حسد معاصران قرار گرفت.
به او سخنانی نسبت دادند که نگفته بود. اختلاف علما با وی بالا گرفت. به گوش ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی رسید. مناظره مدرسان مدرسه حلاویه و سهروردی در حضور ملک ظاهر برگزار شد. سهروردی چیره شده. ملک به او التفات کرد. علما شکایت به صلاح الدین ایوبی بردند و سهروردی را به کفر متهم کردند که مایه فساد حلب و ملک ظاهر می‌شود. صلاح الدین به قتل سهروردی فرمان داد. ملک ظاهر مماطله کرد و استمهال نمود. به فرمان ملک دومین مناظره برگزار شد. در مناظره دوم هم سهروردی قوی ظاهر شد و حجتی باقی نماند.
گزارش مناظره در بستان الجامع عماد اصفهانی (متوفی ۵۹۷) آمده است، از جمله: «تو گفته ای خدا قادر است پیغمبری خلق کند چرا که قدرت او نامحدود است.» آنان با انکار امکان فی حد ذاته پیامبری آن را با باور به پیامبری پس از محمد (ص) یکی دانسته سهروردی را به انکار خاتمیت متهم کردند و شتابان به ریختن خونش فتوا دادند. ملک ظاهر علیرغم میل باطنی تسلیم شد. روایات قتل متفاوت است: گرسنگی در زندان، خفه کردن، قتل با شمشیر، انداختن از دیوار قلعه و سوزانیدن. شهرزوری: «حضرت رسالت را در خواب دیدند که استخوانهای او را جمع ساخته بود و می گفت این استخوانهای شهاب الدین است.» (نزهة الارواح)

ابعاد سه گانه سهروردی
سهروردی از سه زاویه شاخص است:
اول. او «سقراط» حکمت دوران اسلامی است: شیخ شهید یا شیخ مقتول. او نیز همچون سقراط جانش را بر سر عقیده اش نهاد و توسط ظاهربینان تنگ نظر اعدام شد. حلاج و عین القضات هم قبل از او بر همین منوال به جرم بر زبان راندن آراء متفاوت با زمانه خود کشته شده بودند.
دوم. سهروردی «فردوسی» حکمت دوران اسلامی است. احیای مجدد حکمت الهی ایران قدیم، استفاده از اساطیر ایرانی و حکمت نور و گره زدن شاهنامه با حکمت.
سوم. او مؤسس مکتب حکمت اشراق است. او جانشین «ابن سینا» در «حکمت مشرقی» است. سهروردی هرمس (ادریس، پیامبر صابئین) را پدر حکمت می دانست. پس از او حکمت دو شاخه شده بود یکی در یونان و دیگری در ایران. از شاخه یونانی انباذقلس و فیثاغورث و مهمتر از همه افلاطون قابل ذکر است. از شاخه ایرانی جاماسف و فرشاوشتر و بوذرجمهر و از همه مهمتر زردشت. البته او بین حکمت ایران باستان و «کفر مجوس و الحاد مانی» تفاوت می گذاشت.
او خسروانی همچون کیومرث و فریدون و کیخسرو را برخوردار از این حکمت می دانست. اسوه‌های سهروردی در غرب عالم اسلام ذوالنون مصری و ابوسهل تستری و در شرق بایزید بسطامی، حلاج و ابوالحسن خرقانی بوده اند. حکمایی که دم از سکینه می‌زدند.

مقدمه‌ای بر عرفان سهروردی
المشارع و المطارحات: «حکیم متاله کسی است که بدنش چون پیراهنی می گردد که یک بار آن را می کند و بار دیگر می پوشد و انسان مادام که بر خمیره مقدس حکمت آگاه نباشد و قادر نباشد که بدن خود را چون پیراهنی بکند یا بپوشد تا اگر خواست به عالم نور عروج ند و اگر خواست در هر صورتی ظاهر گردد در شمار حکما در نمی‌آید.» مرگ اختیاری بزرگترین نشانه وصول. در رویاگونه کتاب تلویحات مکالمه با ارسطو را نقل می‌کند که در آن رسیدن به مقام بایزید و سهل بن عبدالله تستری را طلب می‌کند. علم حضوری اتصالی شهودی در آن به وضوح مطرح می‌شود.
سهروردی از رساله‌های رمزی ابن سینا و مشکوة الانوار غزالی (م ۵۰۵) متاثر است. یک قرن قبل از مولوی (۶۰۴-۶۷۲)، و چند دهه قبل از ابن عربی (۵۶۰-۶۳۸) زیسته است و با توجه به بُعد مسافت جغرافیایی، این دو عارف از هم مطلع نبوده اند. عرفان سهروردی بیشتر از جنس عرفان عملی است تا عرفان نظری. در سهروردی فلسفه با شریعت و طریقت آشتی می کند. او حکمت اشراق را برآیند حکمت افلاطونی و حکمت ایران باستان دانسته حکیم اشراقی را جامع بحث و ذوق معرفی می‌کند، که قطب عالم امکان و انسان کامل صوفیه است، که همان ریاست حقیقی امامت شیعی را دارد، اگر چه خود شافعی مذهب بوده است. او قائل به ادامه نبوت باطنیه بوده (نه نبوت رسالیه) و این یعنی تشیع سری ویا ادامه ولایت بعد از ختم نبوت.
«نباید پنداشت که انسان به مجرد قرائت کتابی بی آن که طریق قدس بپیماید و انوار روحانی را مشاهده کند از اهل حکمت تواند شد.» (المشارع و المطارحات)

«اقلیم هشتم» کلید فهم عرفان سهروردی
سهروردی به سه عالم قائل بود: عالم عقل (عقل طولی)، عالم نفس (نفوس نه‌گانه فلکی) و عالم جسم (اجسام افلاک و عالم تحت القمر). فلک الافلاک را می توان مرز میان عالم معقول (عالم انوار قواهر، عالم انوار مدبره) و عالم محسوس (عالم برازخ اثیری و عنصری) دانست. سهروردی در این میانه به عالم چهارمی قائل شد: جایگاه صور معلقه ظلمانی و مستنیر. او در تمثیلی زیبا عالم مثال را اقلیم هشتم دانست. شهرهای جابلقا و جابرسا و هورقلیا در آن واقع‌اند، عالم مثل معلقه که نباید ان را با مثل افلاطونی اشتباه کرد.
بسیاری از عجایب و غرایب از انبیاء و اولیا به علت وصول به این عالم و معرفت مظاهر و خواص آن است. عالم صور مثالی موجودات مادی و روحانی. حوادث نفس آنجا اتفاق می‌افتد، هکذا رویاهای صادقه. هانری کربن در ارض ملکوت این عالم را تشریح کرده است. نفوس پاکی که در اثر ریاضت از عالم مادی رهیده اند به این عالم صعود می کنند و با فرشتگان و انوار ملاقات می کنند. و برخی حقایق را مشاهده می کنند. صعود به این عالم با بدن عنصری ممکن نیست. با بدن هورقلیایی ممکن است. مشاهده بهشت و دروزخ شخصی در آن رخ می دهد.
سهروردی اقلیم هشتم را «ناکجاآباد» می‌داند: عالم مُثُل معلقه. در عالم مثال حقایق نظری عقلانی نیز صورت مثالی می‌یابند و قابل مشاهده‌اند. در آن نزول معقولات و ارتقای محسوسات به این مرتبه مثالی رخ می‌دهد. هر چه در عالم محسوس می گذرد چیزی جز بیان رمزی نیست. اول در این عالم رخ می دهد بعد در عالم پایین تر. تاریخ قدسی را باید با تاویل معنوی یافت همچنانکه سرگذشتهای قرآنی و حماسه های پهلوانی. مکاشفات عرفانی و سرگذشت پیامبران همه در این عالم رخ می دهد. تاویل یعنی صعود به عالم مثال و دیدار با فرشته راهنما.
حکیم اشراقی کسی است که به چنین مقامی رسیده باشد. در آثار سهروردی تاویلات قرآنی موج می زند: «قرآن را چنان بخوان که گویی جز در شأن تو فرود نیامده باشد.» (کلمة التصوف)
به نظر وی سلوک صوفیانه بدون تربیت فلسفی قبلی خطر گمراهی دارد.
در عرفان سهروردی دنیا دار غربت است. ما از شرق نورانی (شرق معنوی نه جغرافیایی) به غرب تاریک مادی تبعید شده ایم: «غربت غربیه». باید بندها را از پا باز کنیم و به سوی کوه قاف در ناکجاآباد پرواز کنیم.