انسان، دین و علوم دینی

 انتظارات بی‌پایه از دین، باعث غفلت از وظایف اصلی آن می‌شود

محسن کدیور: علوم دینی نیازمند پالایش و نقد است

جمعه ۲۶ تیر ۱۳۹۴

چکیده : محسن کدیور در گفت و گو با کلمه می گوید: باید قرائت عقلانی، انسانی و اخلاقی از دین در جامعه عینیت بیابد و ملموس شود تا بتوان درباره‌‌ی چگونگی تعامل آن با علوم انسانی سخن گفت. باید بپذیریم که علوم دینی ما نیازمند پالایش، به‌روزشدن، پذیرش قواعد تفکر انتقادی، نگاه تاریخی و هرمنیوتیک است. البته دغدغه‌ی اصالت و هویت دین هم قابل احترام است، اما خود اصالت و هویت هم جای بحث دارد….

کلمه – روشنک ابراهیمی:

یکی از بحث های مهمی که در دهه اخیر در محافل علمی و دانشگاهی مطرح بوده است، بحث علوم دینی و تحول علوم انسانی است. مبحثی که منجر به طرح سوالات اساسی در میان جوانان و دانشجویان شده است. سوالاتی از این دست که هدف دین چیست و انتظار بشر از آن چیست؟ رهیافت های علوم انسانی چطور می تواند با یک قرائت عقلانی، انسانی و اخلاقی از دین قابل جمع باشد؟ آیا علم دینی را می توان به دیگر حوزه های علوم انسانی بسط داد؟ و با توجه به کارآمدی علوم غیردینی، اصولا چه نیازی به علم دینی است؟

این سوالات را با دکتر محسن کدیور، اندیشمند دینی و نویسنده مجموعه کتاب های “اندیشه سیاسی در اسلام” در میان گذاشتیم، که به همراه متن کامل پاسخ های ایشان در پی می آید:

برخی، ادیان و اسلام را یک حقیقتی می‌دانند که انسان ها باید خودشان را با آن حقیقت تطبیق دهند و به اصطلاح در خدمت او باشند. برخی هم معتقدند که قضیه برعکس است و ادیان آمده‌اند که در خدمت انسان باشند و در گذر زمان خودشان را با خواسته های متغییر انسان تغییر دهند. دسته سومی هم معتقد به یک حد میانه هستند. شما اگر بخواهید به این پرسش پاسخ دهید، با کدام دسته موافقید و یا باوری غیر از این دیدگاه ها دارید؟

اگر مقصود از دین تلقی رایج از آن است، که آمیخته‌ای از امور حقیقی، عرفی و خرافی است، اینکه انسان در خدمت آن باشد، نه تنها حلّال مشکل نیست، بلکه خود مشکل‌زاست. اما اینکه ادیان همانند مومی در دست انسان باشند تا خود را با خواسته‌ها و تمایلات متغیر و رنگارنگ انسان ها منطبق کنند، این هم راه به‌جایی نمی‌برد، چرا که نه دلیلی بر صحت و حقانیت تک ‌تک این خواست‌ها و تمایلات دردست است نه دلیلی بر مفید بودن چنین دینی برای آدمی. مشکل رویکرد نخست ابهام در امر دین است، مشکل رویکرد دوم ابهام در انسان‌شناسی آن است.

اگر از ابتدا به دو نکته درباره دین و انسان اذعان کنیم، بحث آسان‌تر می‌شود. یکی اینکه دین واقعی، یعنی آنچه واقعا در بین دین‌داران رایج است، امری دربست کامل و بی‌نقص نیست.

در این مجموعه حداقل سه‌گونه مؤلفه یافت می‌شود:

الف ـ امور متعالی و رهایی بخش،
ب ـ اموری که در زمان و مکان خطاب اولیه خود برای تعالی انسان مفید بوده‌اند، اما الآن لزوما چنین نیستند،
ج ـ امور خرافی و منافی با تعالی انسان در گذشته و حال.

واضح است که امور دسته‌ ی “ج” هرگز مفید فایده نبوده و نیستند، بلکه مضر بوده و هستند. اما امور دسته‌ی “ب “در زمان و مکانهای مشابه دوران خطاب نخست مفید فایده بوده‌اند، اما اکنون چنین نیستند و از موانع رشد و تعالی محسوب می‌شوند. این امور در زمره‌ی متغیرات منسوخ قرار می‌گیرند. اعتبار دین تنها به‌مؤلفه‌های دسته‌ی “الف” است. تعیین تکلیف کردن برای انسان که تو موظفی در خدمت دین با هر سه مؤلفه‌اش باشی قابل دفاع نیست. آن‌چه نباید فراموش کنیم این‌است‌ که با پیشٰرفت علوم و تجارب انسانی به‌ تدریج قلمروی دسته‌های “ب” و “ج” افزایش می‌یابد و قلمرویی که برای دین باقی مانده نسبت به قرون قبل بسیار کوچک‌تر شده است. این کاهش قلمرو شامل حال فلسفه نیز شده است. از این کاهش قلمرو باید استقبال کرد، اما برای تعمیق آن باید چاره‌جوئی کرد.

از سوی دیگر خواسته‌ها و تمایلات انسان لزوما اصیل نیست. خواسته‌های انسانی نیز حداقل به سه دسته قبل تقسیم است:

الف ـ مطالبات کمال‌جویانه و حقیقی،
ب ـ مطالبات غیرمضر که منافع زودگذر دارند،
ج ـ مطالباتی که ضرر درازمدت و فایده‌ی کوتاه مدت دارند.

مطالبات دسته‌ی “الف” اصیل و ارزشمند هستند. مطالبات دسته‌ی “ب” مشکلی ندارند. اما مطالبات دسته‌ی “ج” مشکل‌زا هستند. اگر قرار باشد امری در خدمت دسته‌ی “الف” و “ب” باشد مشکلی نیست، اما هر امری از جمله دین را موظف به خدمت کردن به‌ مطالبات دسته‌ی “ج” انسان، فاجعه‌ آفرین است.

اذعان به این دو نکته درباره‌ی دین و انسان اثبات می‌کند که نه رو‌یکرد انسان در خدمت دین قابل دفاع است، نه رویکرد دین در خدمت انسان. پس رویکرد سومی لازم است و آن تعامل بین مؤلفه‌ی “الف” ادیان و مؤلفه‌های “الف” و “ب” انسان است.

اما پرسش ستبری این‌جا مطرح می‌شود: چگونه بین مؤلفه‌های سه‌گانه‌ی دین و انسان تمییز قائل شویم؟ چگونه امور متعالی دین را از امور متغیر منسوخ یا خرافی آن تمییز دهیم؟ چگونه مطالبات کمال‌جویانه و غیرمضر انسان را از مطالبات کاذب او تشخیص دهیم؟

عقل و شهود انسان و برخی تعالیم وحیانی به‌کمک هم این مهم را به‌عهده می‌گیرند. عقل انسان در علومی از قبیل فلسفه، علوم انسانی و اجتماعی متبلور شده است. مقصود از شهودِ انسان عرفان است. مراد از تعالیم وحیانی دسته‌ی “الف” تعالیم دینی است. با توجه به‌ اینکه همه‌ی گزاره‌های دینی یا همه‌ی دستاوردهای عقل و شهود انسان مشکوک نیستند و حداقل برخی از آنها به سادگی قابل شناسایی هستند، از همان‌ها برای تمییز بین موارد مبهم و مشکوک کمک می‌گیریم. این سرخط راهکار اصلی من است.

از نظر شما انتظار بشر از دین چیست؟ و رابطه انسان با دین چگونه شکل می گیرد؟

انتظار بشر از دین می‌تواند موارد هفت‌گانه‌ی ذیل باشد:

اول ـ معنی‌بخشی به‌زندگی، زنده‌کردن روان آدمی، هم سو کردن جان با جانان، آرامش‌بخشی، آکندن زندگی از امید، و وصول به طمأنینه؛

دوم ـ آشنا کردن انسان با امر متعالی، شناخت مبدء، پاسخ به این سوال: ازکجا آمده‌ام؟ آمدنم بهر چه بود؟

سوم ـ آشنا کردن انسان با معاد، پاسخ به این سؤال: به کجا می‌رویم؟ سرای دیگر چگونه است؟ چه تدارک و تمهیداتی برای آن باید پیش‌بینی کرد؟

چهارم ـ آشنائی با غیب و ملکوت، پاسخ به این پرسش: در پس عالم شهود و ناسوت چه خبر است؟ کروبیان و جبروتیان و ملکوتیان که‌هستند؟

پنجم ـ ضمانت اخلاق، به این معنی که گزاره‌های اخلاقی توسط عقل آدمی قابل دست‌یابی است و تعبدی نیستند. اما نفس اماره‌ی آدمی برای ترک فعل اخلاقی بسیار فعال است. دین بهترین ضامن اخلاق است و پیامبر اسوه‌ی اخلاق.

ششم ـ آموزش مناسک و عبادات، پاسخ به این پرسش: چگونه دین‌ورزی کنیم؟ چگونه با جانان عشق‌ورزی کنیم؟ چگونه با امر متعالی سخن بگوئیم؟ چگونه جان را آینه‌دار حق کنیم؟

هفتم ـ آموزش شِبه مناسک، پاسخ به پرسش‌هایی از این قبیل در مأکول و مشروب و منکوح (خوردنی‌ها، آشامیدنی‌ها، و امور جنسی) چه آدابی را رعایت کنیم؟ خطوط کلی زندگی اجتماعی انسان چه باید باشد؟

چهار انتظار نخست معرفتی و مربوط به ‌باورهاست، انتظار پنجم اخلاقی است. انتظار ششم و هفتم مربوط به عمل آدمی است. در چهار انتظار نخست عرفان ملازم دین است. در انتظارات دوم تا چهارم فلسفه رفیق دین است. انتظار پنجم محصول مشترک علم اخلاق و دین است. انتظار ششم خالصا دینی است. هرچند عرفان هم دراین زمینه ورود پیدا کرده است. در انتظار هفتم دین با فلسفه‌ی علوم اجتماعی رقابت می‌کند. می‌بینید که دین اکنون رقبای جدی دارد.

دین (مؤلفه‌های دسته‌ی الف) برای انسان معنی‌ دهنده، الهام‌بخش، منبع معارف، شکوفا‌ کننده‌ی عقل، احیا‌کننده‌ی قلب، دروازه‌ی عوالم غیب، سکوی پرش به ملکوت، ضامن اخلاق، معلم مناسک و ترسیم‌کننده‌ی خطوط کلی زندگی اجتماعی برای مؤمنان است.

حال با این توضیحات آیا بین علوم انسانی جدید و علوم دینی یک رابطه و هم‌خوانی وجود دارد یا در روش شناسی با هم متفاوتند؟ و آیا همان‌گونه که علوم انسانی قابل نقد و بررسی هستند علوم دینی نیز قابلیت نقد را دارند؟

علوم دینی یکی از زیر مجموعه‌های علوم انسانی است و تحت قواعد عام و روش‌های عمومی این علوم قرار دارد. بدیهی است مثل هر حوزه‌ی دیگری قواعد و روش‌های خاص نیز دارد. علوم دینی با بسیاری از رشته‌های دیگر علوم انسانی ارتباط و داد و ستد دارد: از جمله فلسفه، عرفان، اخلاق، تاریخ، هرمنوتیک، روان‌شناسی دین، جامعه‌شناسی دین، هنر.

علوم دینی مثل هر علم انسانی دیگری قابل نقد است. علوم دینی در طول تاریخ توسط عالمان دینی که انسان بوده‌اند ساخته شده، لذا مشمول موازین تکوین تدریجی، عقل جمعی، و تفکر انتقادی هستند. کتب سنتی علوم دینی پر از نقد عالمان دینی به ‌یکدیگر است. قداست بخشی به‌هر امر انسانی مقدمه‌ی رکود و تلاشی آن است. نقد، عامل سرزندگی و شکوفائی است. اینکه این علوم از امر متعالی بحث می‌کنند هرگز نباید به‌این نتیجه بیانجامد که خود این علوم هم متعالی و ماورای خرد آدمی و در نتیجه نقدناپذیرند. علوم دینی بیش از دیگر علوم انسانی نیازمند نقد هستند.

عدم تفکیک علوم انسانی از علوم دینی فضا را بر دانش و علم تنگ و محدود می کند؟ و اساسا علوم دینی تا چه میزان حق دخالت در مسائل علم را دارد و آیا می تواند جوابگوی مسائل نوظهور و جدید علمی باشد؟

همان‌گونه که در پاسخ به پرسش قبل تبیین شد علوم دینی شاخه‌ای از علوم انسانی است و با رعایت قواعد عام علوم انسانی و داد و ستد با دیگر رشته‌ها پیش می‌رود. علوم دینی مجاز به تعیین تکلیف برای هیچ علمی نیست، چه علوم تجربی، چه علوم انسانی، چه علوم اجتماعی، چه علوم عقلی، چه علوم شهودی. نه حق دخالت در این علوم را دارد، نه توان پاسخ‌گویی به پرسش‌های آنها را دارد. با برخی از این علوم داد و ستد موردی دارد. اگر پرسش به‌شکل جزئی و موردی مطرح شود می‌توان شفاف‌تر پاسخ داد. از علوم دینی انتظار پاسخ‌گوئی به پرسش‌های طبی، اخترشناسی، اقتصادی، سیاسی، مدیریتی و حقوقی نمی‌توان داشت. چنین انتظاراتی در گذشته بود، اما امروز ادله‌ی قوی بر نادرستی چنین انتظاراتی قابل اقامه است.

چه ضرورتی هست به دنبال علوم دینی برویم؟

به‌همان ضرورت که به دنبال دین هستیم! دین یکی از نیازهای اصیل انسان است. این نیازها مربوط به‌گذشته نیست، تا انسان انسان است این نیازها باقی است. علوم دینی روی‌کرد عالمانه در پاسخ به‌همان پرسش‌هاست. نفی علوم دینی خوش‌آمد به روی‌کرد عوامانه و غیرکارشناسانه به‌دین است، میدان دادن به‌خرافات و شِبه‌باورها و سوء فهم‌های دینی است که گاهی فاجعه‌آفرین است، تسلیم تحریف‌ها و جعلیات و تقدیس‌ها و غلوهای جاهلانه یا معاندانه شدن است، و بالاخره غفلت از ظرایف و لطائف حقیقت و متون دینی است. اگرچه قلم‌رو و انتظار از علوم دینی در مقایسه با گذشته به‌شدت کاهش یافته، اما در عوض عمق و ژرفای بیشتری یافته است.

امروز علوم دینی بازاری پررونق دارد، چه برای دین‌باوران و چه برای دین‌ناباوران. گروه اول به دنبال شناخت بیشتر گوهر ایمانی خود هستند تا مؤمنانه‌تر و عالمانه‌تر و با بصیرت بیشتری دین‌ورزی کنند، گروه دوم واقعیتی به‌نام دین را پذیرفته، در پی تبیین بی‌طرفانه و گاه ستیزنده با این واقعیت هستند. نگاهی به کمیت و کیفیت انتشارات مطالعات دینی در سده‌ی اخیر در جهان مؤید گرم بودن این بازار است.

در یک جمع بندی کلی، رهیافت های علوم انسانی چطور می تواند با یک قرائت عقلانی، انسانی و اخلاقی از دین قابل جمع باشد که در عین حال به فروپاشی اصالت و هویت دین نیانجامد؟

متاسفانه نمی توان برای علوم اعم از دینی و غیردینی نسخه‌پیچی کرد. علوم وحشی‌اند، دست‌آموز و گل‌خانه‌ای نیستند. باید قرائت عقلانی، انسانی و اخلاقی از دین در جامعه عینیت بیابد و ملموس شود تا بتوان درباره‌‌ی چگونگی تعامل آن با علوم انسانی سخن گفت. قبل از بحث از چنین اموری در مرحله‌ی متقدم باید بپذیریم که علوم دینی ما نیازمند پالایش، به‌روزشدن، پذیرش قواعد تفکر انتقادی، نگاه تاریخی و هرمنیوتیک است. البته دغدغه‌ی اصالت و هویت دین هم قابل احترام است، اما خود اصالت و هویت هم جای بحث دارد. اصالت با کدام قسمت‌های دین است؟ کدام قسمت‌ها هویت‌بخش هستند؟ پاسخ به این پرسش‌ها لزوما یکسان نیست. بگذارید اصالت و هویت هم با روش علمی مورد بحث قرار گیرند.

اگر قلمرو دین را گسترش دهیم، آیا باز به تقسیم بندی علوم دینی و غیردینی باور دارید؟

به‌ منطق و میزان چنین گسترشی بستگی دارد. اگر قلم‌روی علوم دینی به حدی گسترده باشد که فرضا سیاست و اقتصاد و حقوق و مدیریت و طب را در برگیرد و تمام علوم را به دینی و غیردینی تقسیم کند، نتیجه‌ی آن رشد سرطانی و کاذب انتظارات بی‌پایه از دین در عرصه‌هایی است که متعلق به‌خرد جمعی انسانی است و دین در آن عرصه‌ها حرفی برای گفتن ندارد. گذاشتن بار سنگین و فوق طاقت بر شانه‌ی دین است، که باعث غفلت از وظایف اصلی دین یعنی هدایت انسان به قلمروهای فراعقلی و معنی‌بخشی به‌زندگی و ضمانت حیات اخلاقی می‌شود.