دهه فجر سی ویکم و اعدام مخالف

توفیقی است که امشب به شکل مجازی در محضر اساتید و و دانشجویان ایرانی دانشگاه واترلو در کانادا باشم، البته تکنولوژی جدید این امکان را فراهم کرده است که از فاصله های دور هم بتوانیم با همدیگر تماس صوتی تصویری داشته باشیم .

عنوان سخن امشب “دهه فجر سی یکم و اعدام مخالف” است. در آغاز یاد امام حسین (ع) که نامش ملازم حق طلبی و آزادی خواهی و ظلم ستیزی است را در آستانه اربعینش گرامی می دارم.

تفاوت دهه فجر سی و یکم با گذشته

بخش اول بحثم را با یک سوال شروع می کنم: سی سال است که دهه فجر را در ایران گرامی می دارند، جشن می گیرند و تبلیغات فراوان می کنند. ولی امسا ل تفاوتهایی با سالهای گذشته دارد ، دهه فجر سی و یکم انقلاب اسلامی چه تفاوتی با دهه فجر های گذشته دارد ؟ سالگرد انقلاب امسال چه تفاوتی با سالگردهای قبلی انقلاب دارد ؟

می توان به چهار تفاوت اشاره کرد، یکی مهمتر است، و موارد دیگر هم یاد کردنی است.

در سوگ دومین معمار جمهوری اسلامی

اجازه دهید بحث را متبرک کنم با نام قافله سالار بزرگی که از میان مارفته است. تفاوت این دهه فجر با قبلیها، در آن سی مورد معمار دوم جمهوری اسلامی حضور داشت. اما در سال سی ویکم متأسفانه ما از نعمت حضور آیت الله العظمی منتظری بی بهره هستیم. اگر بخواهیم دو معمار برای جمهوری اسلامی ذکر کنیم بی شک معمار اول مرحوم آیت الله خمینی است و معمار دوم مرحوم آیت الله منتظری است و امروز هر دو روی در نقاب خاک کشیده اند، رحمةالله علیهما.

منتظری حق بزرگی به گردن ما و انقلاب اسلامی دارد. او کوشید که در سه دهه اخیر و حد اقل در این بیست وپنج سال، انحرافی که در مسیر انقلاب ایجاد شد و بنای جمهوری اسلامی کج بنا نهاده شده بود، را اصلاح بکند و نظام را به مسیر طراحی شده آغازین برگرداند. در این را ه ملامتها شنید، رنجها کشید، اما بالا خره موفق شد که پیام خودش را به گوش مردم ایران برساند وعلائم حق و معالم [نشانه های] راه را به همگان بشناساند و با رساترین صدا بگوید چه می خواستیم و چه شد. بنابر این تفاوت اول این است که امسال از نعمت حضور معمار دوم جمهوری اسلامی بی بهره هستیم ، من در مورد حضرت استاد در جلسات متعددی سخن گفته ام و هنوز هم جای سخن گفتن دارد، اما اجازه دهید در باره معظم له به همین مقدار بسنده کنم.

هشدار به منتقدان:به راه پیمائی سالگرد انقلاب نیائید!

تفاوت دوم دهه فجر امسال با دهه های فجر گذشته در این است که هر سال رادیو تلویزیون جمهوری اسلامی کوشش فراوان می کردند که مردم را دعوت کنند که مردم به راهپیمایی بیائید و امسال برخلاف سالهای گذشته کوشش می کنند که نیایید و فقط همانها که مورد نظر حکومت هستند بیایند ، این تفاوت ، تفاوت بسیا ر مهمی است که امسال بخش بزرگی از مردم تصمیم گرفته اند که بیایند اما حکومت چندان نمی پسندد که آنها بیایند و می خواهد فقط آنها که وفادار به حکومت هستند بیایند، خوب این تفاوت، تفاوت بسیار جدی است.

مردمی که می خواهند بیایند و حکومت تمایل ندارد که آنها حضور داشته باشند، دسته ای واقعا ً به انقلاب اسلامی وفادار هستند و وفاداری آنها هم کمتراز جناح حاکم نیست. آنها این بار تصمیم گرفته اند که بیایند و عرض اندام کنند. ولی حکام و سیاستمدارن و صاحبان فعلی جمهوری اسلامی می گویند شما فتنه گر هستید و حق ندارید بیائید. و به بیان ساده تر اگر بیایید قلم پایتان را خورد می کنیم. ارفاقا اگر می خواهید بیائید، ساکت باشید وصرفا ً شعارهای ما را تکرار کنید وشعاری از جانب خودتان ندهید. مردم هم می خواهند شعار خودشان را بدهند.

فی الواقع حکومت می گوید شعار درست همان است که از جانب “وزیر شعار” گفته شود. و مردم هم آن شعاری را که شنیدند باید تکرار کنند، وانت و بلندگوهای متعددی را هم فرستاده اند در میان جمعیت، تا آنها بگویند و مردم هم تکرار کنند، یعنی یک تظاهرات تمام عیار حکومتی و ولایت پسند. ولی در زمان انقلاب، اینگونه بود که همواره مردم خود شعارها را می ساختند، و شعارها از دل مردم بیرون می آمد، و کسی به آنها دیکته نمی کرد.

امسال هم مثل سی ویک سال پیش مردم تصمیم گرفته اند که خودشان همان شعارهایی را که دوست دارند را بدهند، ولی با موانع متعددی مواجه هستند . فی الواقع اگر مطابق قوانین جمهوری اسلامی قرار بود عمل شود و یا مطابق جهان پیشرفته پیش برویم، باید حکومت فرصت مساوی و مناسبی به کسانی که با او متفاوت می اندیشند بدهد و آنها در صف مستقلی تظاهرات خود را برپا کنند وبه صف وفاداران جمهوری اسلامی واقعا موجود (پیروان سینه چاک ولایت) کاری نداشته باشند، یک روز حکومتی ها تظاهر ات بکنند و یک روز ملتی ها و سبزها. صبح بسیج و ولایت مداران تظاهرات کنند و بعد ازظهر منتقدان و مخالفان. آنها شعار خودشان را بدهند وما هم شعار خودمان رابدهیم، نه ما وارد جمع آنها شویم و نه آنها وارد جمع ما شوند.

اما مشکل اینجا است که در جمهوری اسلامی واقعا ً موجود باید یک حرف زده شود و آن حرف هم همان حرفی است که حکومت از رادیوتلویزیون اعلام می کند و یا از بلندگوهای رسمی به گوش مردم می رساند، بقیه هم باعرض معذرت، خفه شوند، هیچ نگویند وهرچه ما می گوئیم باید تکرار کنند. اگر همین یک جمله را مابفهمیم می شود فلسفه وجودی حکومت فعلی، یعنی همه خاموش باشند یک نفر زبان باشد، همه گوش باشند و یک نفر دهان باشد، همه بشنوند ویک نفر بگوید، و آن یک نفر هم رهبر کشور است، مقام عظمای ولایت یعنی همین.

رسوبات بساط شاهنشاهی

اگر سن شما اقتضاء نمی کند، سن من و اساتید حاضر اقتضاء می کند، ما انقلاب کردیم که چنین بساطی را جمع کنیم . من به یاد دارم که در آن زمان هم که من در شهر شیراز دبستان می رفتم، مدرسه ما نزدیک خیابان زند بود ، هر بار که جشنهای ۲۵۰۰ ساله بود، ما را به صف می کردند، پرچم می دانند دستمان، ناظم هم بالای سرمان و می بردند کنار خیابان وساعتها ما را در سرما وگرما نگاه می داشتند که شاه بیاید و یا نخست وزیر و رئیس جمهور کشور های دیگر در معیت او بیایند و این دانش آموزان بخت برگشته بگویند جاوید شاه و من آن نفرتی را که از همان زمان به خاطر اجبار این شعارها در دل کوچکم بود به عنوان یک بچه دبستانی، هنوز از خاطرم نرفته است ، آرزوداشتم روزی هم باشد که آن چیزی را که خودم مایل هستم بر زبان برانم.

خوب انقلاب کردیم که دیگر کسی ما را مجبور نکند و کسی به جای ما تصمیم نگیرد، ما خودمان بگوئیم رهبر یا رئیس جمهور و یا هر بزرگی که آنجا نشسته است چه باید بکند ، او قرار است نماینده و وکیل ما باشد و نه ما بنده و نوکرگوش به فرمان او باشیم! او قرار است خادم ملت باشد، نه اینکه ملت دنباله رو و مقلد بی چون و چرای رهبر. جای خادم و مخدوم عوض شده و انحراف اساسی یعنی همین.

حالا دقیقا ً همین شعارهایی که آنها می دهند یاد آورتجربه ای است که ما قبل از انقلاب داشته ایم این دو صف را نمی گذارند که از هم جدا کنیم . هشت ماه است می گوئیم که تعداد قابل توجهی هستیم ، می گویند نه، “انهم شرذمة قلیلة” اینها گروه اندکی هستند، به حساب نمی آیند. این سخن فرعون است به روایت قرآن، آن گروهی که با فرعون مخالف هستند، به نظر وی به چشم نمی آیند. بسیارخوب اگر ما شرذمه وگروه قلیل هستیم اجازه بدهید، ما به خیابان بیائیم و شما هم چرتکه بیندازید و ببیند که ما چند نفر هستیم، اگر تعداد ما بیشتر از شما نبود ، ما به خانه ها برمی گردیم. اصلا ً شعار هم نمی دهیم ، فقط یک روز ساعتی اعلام شود ، بسیجی هایتان را هم کنترل کنید و کنار خیابان نگهشان دارید، به انها دستور ندهید بیایند کنار ما و آن وقت ما را بشمارید، این کاری است که در تمام دنیا در صندقهای رأی انجام می دهند، مسئله ای به این سادگی.

ولی درایران قرار است همه گره ها بادندان باز شود! ما می گوئیم رأی داده ایم ، رأی ما را دزدیده اید، عوض کرده اید، باور نمی کنید؟ می گوئیم حَکَم بگذارید، میگویند نه، در خانه اگر کس است یک حرف بس است، حرف هم فقط حرف ما است. می گوئیم ما شمارا به عنوان “فصل الخطاب” قبول نداریم، اگر چنین بودید که این تقلبها پیش نمی آمد. می گویند همین است که هست! اگر نمی خواهید اسلحه بدست بگیرید. شما براندازید و فتنه گر. می گوئیم ما نمی خواهیم خشونت بورزیم ، ما می خواهیم با مسالمت ، با آرامش، با قانون، مشکلات کشورمان راحل کنیم. ما برانداز ظلمیم و مخالف تبعیض و دروغ، راستی مگر نظام شما عین ظلم و دروغ است که ما تا علیه ظلم و دروغ شعار می دهیم به شما برمی خورد و به خودتان می گیرید؟! خوب بروید نظامتان را اصلاح کنید، چرا به منتقدان فشار می آورید؟

فکر می کنم این حرفها، حرفهای بسیار ساده ای است، و هر کسی وجدان خود را قاضی کند می تواند سخن ما را بپذیرد. امسال فرقش با سالهای گذشته (فرق دوم) در این است که هر سال می گفتند بیائید، و امسال می گویند نیائید ما به شما نیاز نداریم، در خانه خود بنشیند ، اگر می خواهید بیائید نمی توانید متفاوت با ما باشید ونه حق دارید متفاوت با ما شعار بدهید.

ارتقای سطح آگاهی و شجاعت عمومی

یک فرق سومی هم هست وآن اینکه امسال مردم نسبت به سالهای گذشته بسیار آگاهتر و شجاعتر شده اند. روی این دو صفت تأکید جدی دارم. هشت ماه گذشته است که مثل هشت سال است که مردم پیشرفت کرده اند. پارسال از خود من یا تک تک شما اگر می پرسیدند که آیا پیش بینی می کنید که چنین شعارهایی در خیابانهای تهران یا قم و یا دیگر شهر ها داده شود؟ بعید می دانم هیچ کدام ما قدرت پیش بینی داشتیم و فکر نمی کردیم که احتمال دارد که مردم به این حد از شعور و به این حد از دلاوری برسند، اما رسیدند. ما این انتقادها را قبلا ً هم می کردیم، از حداقل پانزده سال قبل هم این صحبتها گفته می شد، از همان آغاز این شیوه مدیریت در کشور را نقد می کردیم، اما اکثراً باورنمی کردند ، یا خبر نداشتند و یا بی تفاوت بودند، اما الآن چه اتفاقی افتاده است؟

نتیجه هشت ماه جنبش سبز این شده است که سخن نخبگان وسخن خواص به توده مردم منتقل شده است، امروز هر سخنی راکه قبلا ًما به نجوا و به آهستگی می گفتیم ، امروز مردم در کوچه وخیابان ، در تاکسی واتوبوس به زبان می رانند. مگر کار روشنفکر چیست ؟ این است که ذهنیت خود را به عینیت جامعه منتقل کند. فکر می کنم عالمان دین، روشنفکران و بزرگان جامعه، منتقدان و معترضان توانسته اند این وظیفه خود را به درستی و زیبایی انجام بدهند. یعنی اینکه سخن دیروز آنها، حرف دل امروز مردم ایران شده است.

بسیاری می ترسیدند که نامشان در لیست سیاه قرار بگیرد، می ترسیدند که به خیابان بیایند. به یاد دارید که در مجلس ششم ، اگر آن زما ن این مجموعه ای که امروز – سال ۸۸ – به خیابان آمدند، در آن زمان به پشتیبانی از نمایندگان خود به بهارستان آمده بودند ، چه بسی مسائل زودتر حل می شد ، اما دوستان ما در آن زمان قدرت بسیج مردم نداشتند، و یا اراده بسیج مردم را هم نداشتند ویا هر دو، به هر حال امروز این شجاعت در مردم ما بیدار شده است. مردم بالغ شده اند، باور کرده اند که می توانند، این دست آورد از همه چیز مهمتر است.

اعدام متهمان بجای عفو مجرمان

یکی از انتظارات از دهه فجر آزادی زندانیان است. در زندانها اعیاد بوی آزادی می دهند. زندانیان عادی منتظرند که دهه فجر و دیگر اعیاد ملی و مذهبی برسد و عفو ملوکانه! شامل حالشان شود. یعنی همان یوم المرحمة. الحمد الله سال سی یکم فرقش با سالهای قبلی این است که آن سالها وعده بخشش و آزادی از زندان می دادند و حالا وعده نُه اعدام دیگر می دهند. یعنی وعده ها هم عوض شده است و امسال قرار است به جای آزاد کردن زندانی بی گناه، زندانی بی گناه را بدون انجام دادرسی عادلانه به تیغ اعدام بسپارند. این هم یکی از فرقهای دهه فجر امسال با دهه های فجر قبل است ، با اعدام به استقبال آن رفتیم وبا اعدام هم قرار است به پایان ببریم وبــدرقه شویم !

لذا می توانم بگویم که دهه فجر امسال چهار فرق اساسی با دهه های فجر گذشته دارد ، یکی اینکه بزرگواری همانند منتظری در میان پیروانش نیست و دیگر اینکه هر سال می گفتند بیائید وامسال می گویند نیایید و اگر هم می آیید صرفا ً می باید شعارهای ما را تکرار کنید وهم رنگ ما باشید ومردم ایران هم اراده کرده اند هم رنگ جماعت نباشند ومی خواهند رنگ خودشان باشند، می خواهند “سبز” بیایند، می خواهند سیاه و سیاه دل نباشند. و فرق سوم هم اینکه خود آگاهی و شجاعت به سطح عمومی وارد شده است ودیگر سخن نخبگان و خواص نیست. فرق چهارم هم بجای عفو آزادی زندانیان با اعدام و تشدید مجازات زندانیان دهه فجر امسال برگزار می شود. این بخش اول سخنم.

کاستی های جنبش سبز

اما بخش دوم: کمی هم اجازه بدهید از کاستی ها و از نواقص کار خودمان با شما بگویم، جنبش آنچنان که باید توده ای و کاملا همه گیر نشده است، و سطح تظاهرات در تهران و چندین شهر بزرگ محدود است، و هنوز تظاهرات و اعتراضات عمومی به بسیاری از شهرها وارد نشده است، در شهرهایی که دانشگاه نیست ما شاهد اعتراضات کمتر هستیم، شهر های کوچک و روستاها هنوز به جنبش نپیوسته اند، در میان بخشی از اقشار هنوز نتوانسته ایم مانند سال ۵۷ نفوذ همه گیر داشته باشیم، آن زمان بازار کاملا ً با نهضت بود، لذا بازار پشتیبانی می کرد و اعتصاب می کرد و کارگران درشرکتهای مختلف به اعتصاب پیوستند، در ادارات اگر چه با تأخیر اما بالاخره وارد جرگه شدند. آیا جنبش سبز امروز توانسته است بازار و کارخانه و مزرعه را نیز بسیج کند؟ بنابر این اگر می خواهیم شعاری بدهیم و برنامه ای داشته باشیم، خودمان را گول نزنیم ببینیم آیا جامعه آمادگی پذیرش شعارها و برنامه های ما را دارد و یا هنوز ندارد؟

اینکه خارج نشسته باشیم و صرفاً بخواهیم شعارهای بسیار تند و با فاصله زیاد با مردم داخل بزنیم، در داخل تا می خواستیم سخن بگوئیم سقفی بود که زمانی که می خواستیم سرمان را بلندکنیم سرمان به سقف می خورد، سقف آنقدر کوتاه بود و می باید نشسته سخن می گفتیم و نمی توانستیم ایستاده سخن بگوئیم و در خارج سقفی نیست، اما اینجا ما باید خودمان حواسمان جمع باشد و از فضا به گونه ای استفاده نکنیم که فاصله ما بامردم آنقدر شودکه حرفمان در داخل شنیده نشود وبگویند که دلشان خوش است! و متوجه نیستند که ما با چه مشکلاتی مواجه هستیم، لذا می خواهم بگویم، جنبش فعلی، جنبش سبز بحمد الله خوب شروع شده است، خوب هم ادامه پیدا کرده است، اما برای عمیق تر شدنش و برای گسترده تر شدن و عمیق تر شدن آن ، نیاز به برنامه ومطالعه بیشتری است، نیاز به واقع بینی بیشتری دارد، بسیاری از نسخه هایی که دیده می شود ، بخصوص نسخه هایی که به شکل مجازی دور از ایران پیچیده می شود، چندان تطابقی با واقعیتهای ایران ندارند.

ما چه می خواهیم؟

ما چه می خواهیم ؟ سوال ساده ای است، بسیاری از رهبران جنبش هم در بیانیه های خود و در مصاحبه های خود بر این خواسته ها اشاره کرده اند، ما هم هر کدام به تناسب امکاناتی که در اختیار دارد برخی از این مطالبات را برشمرده ایم. هر چه پیشتر می رویم و هر چه جلوتر می رویم، احساس می کنم و شاید شما هم موافق باشید که می باید کف این مطالبات را گرفت و به حد اقلی اکتفا کرد، تا مطمئن باشیم که حتما ً شدنی است، واگر ما بیشتر از حداقل ها را بر زبان بیاوریم ، اگر چه که دلمان خنک می شود، اگر چه که با ذهنیت انتزاعیمان سازگارتر است، اما با واقعیت فعلی کشور چندان تناسبی ندارد، شعارهای دور از واقع دادن و به اصطلاح شعارهای رادیکال و تند دادن ، درخارج از کشورهزینه و زحمتی ندارد! خیلی هم پرستیژ می آورد. اما آن چیزی که باقی می ماند این است که آیا این شعارها صرفا ً برای دل خوش کردن است و یا برای عملی شدن است؟ اگر برای عملی شدن است آیا برنامه عملی هم داده ایم؟

بدون تعارف صحبت بکنیم ،ما هنوز نتوانسته ایم یک وزیر کشوری که نیروی انتظامیش در خیابان جنایت کرده است در مجلس استیضاح کنیم، ما هنوز نتوانسته ایم یک آدمی را که مدعی هستیم که دروغ گفته است و تقلب کرده است وبه شکل غصبی صندلی ریاست جمهوری را تصاحب کرده است رابه زیر بکشیم، خوب در این صورت که ما هنوز به این مطالبات اولیه دست نیافته ایم، و به قول ضرب المثل فارسی خودمان، در ده راهش نمی دادند، سراغ کدخدا می گرفت! بسیار خوب تو که نتوانستی وزیر را عوض کنی، تو که نتوانستی رئیس جمهور را تغییر بدهی، به فکر تغییر نظام افتاده ای!؟ خواب دیدی خیر باشد. عقل هم خوب چیزی است! هر کسی که شعار گنده گنده می دهد، می گوئیم بسم الله، راه حل خودت را ارائه کن، سی و یک سال است و نشسته ای ومی خواهی رژیم عوض کنی، چقدر موفق شده ای؟

حال تعدادی قابل توجهی از مردم ایران کمر همت بسته اند و آمده اند و مطالباتی را مطرح کرده اند. این مطالبات البته به اندازه بسیاری از افرادی که در اینجا و آنجا می شناسیم بلندپروازانه نیست. خیلی متواضعانه و کمتر و کوچکتر است. یکی از اشتباهات ما در دوران اصلاحات این بود که حرفهای گنده گنده می زدیم، اما زمانی که قرار بود مقاومت صورت گیرد و استقامت شود، استقامتها بسیاراندک بود، بلا فاصله با اولین فشار عقب نشینی صورت می گرفت، پس موفقیتها فراوان نبود و در ضمن بی انصافی هم نکنیم، همه آن هم عدم موفقیت نبود ، بسیاری از نتایجی را که امروز داریم مال آن روز است. اما می شد واقعا ً از آن امکانات استفاده بهتری کرد که نشد. خوب حالا عبرت گرفته ایم، یکی از عبرتهای ما این بودکه شعارها را کوچکتر کنیم و مقاومتها را بزرگتر کنیم.

فکر می کنم که یکی از دست آوردهای جنبش سبز این است که شعارهایش وخواسته هایش بسیار محدود است و می باید در مرحله اول محدود هم بماند ، اگر قرار است که عملی شود و اگر قرار است پیروزی حاصل شود و اگر قرار نباشد که این را هم صرفا ً در تاریخ مطالعه کنیم! باید واقع بینانه مطالبات حداقلی داشته باشیم.

حال شعار کوچک چیست ؟ این است که ما رأی داده ایم و هنوز به دنبال رأی خود می گردیم، زندانی های ما می باید آزاد شوند، انتخابات باید تجدید شود، آزادی مطبوعات می باید برقرار شود.

از میان همه شعارهای بلند وکوتاهی که شنیده ایم روی “نظارت استصوابی” هم از اول ایستاده ایم. اگر قرار است یک انتخابات آزاد برقرا ر شود، نظارت استصوابی که هیچ رد و نشانی در همین قانون اساسی فعلی هم ندارد، باید به کناری گذاشته شود و بر اساس نظارتی عقلائی – نه یک نظارتی که نه پشتوانه حقوقی دارد ونه پشتوانه فقهی – در این مرحله تصمیم گیری شود. اگر این تصمیمات را همه رویش بایستیم و پا فشاری کنیم، بی شک خواسته های بسیار معقولی است ومی توان امید داشت تا حکومت رامجبور به عقب نشینی کنیم.

جمهوری اسلامی واقعا موجود چگونه مخالفانش را توصیف می کند؟

الآن دهه فجر است ودر ایران قراراست، سالگرد انقلاب به زودی مراسمش برگزار شود ، حداقل سه گونه می توانیم بگوئیم با این پدیده ، یعنی با مسئله جمهوری اسلامی برخورد می شود که این بخش بعدی سخن من است.

این سه پدیده یکی آن است که از بلند گوهای رسمی ایران به گوش می رسد والحمد الله همه ما گوشمان پراست ، که این انقلاب بهترین انقلاب دنیا بوده است واین نظام هم نظام مقدسی است وهر کسی هم بالای چشم این نظام بگوید ابرو است، او حتما ً مزدور اجانب، جیره خوار و جاسوس است و می باید از صحنه روزگار حذف شود، این رژیم را جز منافقان و افراد کوردل مخالفت نمی کنند و هر کسی که مخالف این رژیم باشد، حتما ً ریگی به کفشش هست، یا دینش اشکال دارد و احیانا ً نامسلمان است، یا اسلام را نفهمیده است، حتی می توان ذکر کرد که ( از پدر ومادرش تحقیق کند) درنطفه او هم ممکن است مشکلی باشد! چرا ؟ چون مخالفت کرده است ، چون حاکمان جمهوری اسلامی حق مطلق هستند و با ایشان هر کسی مخالفت بکند ، بهره ای از بطلان و ناحق بودن را با خود دارد، یا دینش باطل است یا مشی سیاسی او باطل است، یا به لحاظ اقتصادی جیره خوار است، و یا به لحاظ سیاسی وابسته است وبالا خره ممکن نیست که یک آدم درست وحسابی با این رژیم مخالف باشد!

این جالب است که چرا همواره رژیم جمهوری اسلامی، مخالفان خود را اینگونه معرفی می کند؟ اگر با ادبیات خود حکومت بخواهیم صحبت بکنیم، ریشه “استکباری” دارد، ریشه ای از تکبر دارد، ریشه کبریائی ورزیدن دارد، یعنی اینکه انسانهایی می خواهد ادای خدا را در آورند، می خواهند خدایی بکنند، اما آدم هستند ، خدایی به خدا می آید، انسان را نرسد که خدایی بکند، لذا اگر انسان جامه کبریائی به تن بکند مسخره ترین پدیده ممکن است ، می شود فرعون، می شود نمرود، می شود استبداد و مقامات معظمی که در ایران این اداها را در می آورند.

آن کسی که باطل است، کسی است که با حق مطلق مخالف باشد، حق مطلق خداوند است ، حق از دید گاه مومنان رسول الله (ص) است ، شما یا کسان دیگری که انسانهای متوسطی هستند، همچون ما، که ممکن است خطا کنند، اگر کسی هم با آنها مخالفت بکند، ممکن است هر دو طرف بهره ای از حق را برده باشند.

اگر زمانی حکومت جمهوری اسلامی واقعا ً موجود پذیرفت که ممکن است کسانی بامنویات وبا اوامر آنها مخالفت بکنند، اما بهایی و مجاهد خلق و سلطنت طلب و نا مسلمان و جاسوس و مزدور محسوب نشوند، و اینها هم یک شهروند ایرانی باشند و حداکثر گفته باشند که سلیقه آنها با ما مخالف است، همان سخنانی که امیر المومنین در مورد مخالفان خود بکار برد، گفت آنها هم برادران ما هستند اما به ما ستم کرده اند، نهایت چیزی که در مورد مخالفان خود بکار برد همین بود و بیشتر نفرمود.

یعنی شما از حضرت علی (ع) هم بالاتر هستید؟! مخالفان شما امکان ندارد که آدم درست وحسابی باشند؟ این همه مرجع تقلید باشما مخالفت کرد، یکی را گفتید ساده لوح است، به دیگری می گوئید که بی سواد است و دیگری را اصلا ً به مرجعیت قبول ندارید. خوب یکی از شما پرسیده است که آیا شما سواد کافی فقهی دارید؟ آیا شما تقوا -در حدی که از مخالفان خود انتظاردارید – را خود دارید؟

یک سوزن به خودتان و یک جوالدوز به دیگران بزنید. مشکل ما در ایران مشکل استکبار است، به معنای دقیق قرآنی آن. جنبش سبز آمده تا صندلی کبریایی را بردارد و بگوید همه ما مثل هم هستیم، بی زحمت پیاده شوید وبا همدیگر راه برویم، ما انقلاب کردیم تا این بساط شاه بازی را جمع کنیم ، شما هم لطفا ً جمعش کنید. حال کسانی در ایران هستند که می گویند ، هر کس با ما مخالفت کرد ، حتما ً در ضلالت وگمراهی است، چون ما حق مطلق هستیم ، صدای آن را هم از رادیو وتلویزیون ایران می شنوید ، نمی خواهم این را بیش از این توضیح بدهم.

نقد جمهوری اسلامی بر اساس اهداف انقلاب اسلامی

دید گاه دوم، دیدگاهی است که فراوان در خارج از کشور می شنویم که می گویند اتفاقی در سی ویک سال پیش افتاده است که کابوس بوده است و این کابوس نباید دیگر تکرار شود ، هر چه می کشیم از این انقلاب بود. خوب، آن دید گاه اول می گفت صد در صد مثبت است و این دید گاه دوم می گوید صد در صد منفی است ، این را هم فراوان شنیده ایم وبحمد الله و بیشتر از تعدادشان زبان دارند!

حال ما آمده ایم این وسط بگوئیم ، با صراحت هم بگویم ، ما از انقلابی که سی ویک سال پیش کرده ایم پشیمان نیستیم، اگر در جایش برسد، اگر دوباره هم در همان شرایط قرار بگیریم باز همان انقلابی را می کنیم که کردیم، نسل خودم را می گویم، چرا؟

آن زمان کشور ، کشور ایران همانند یکی از ایالتهای وابسته به آمریکا بود. در آن زمان واقعا ً سفیر آمریکا، قدرتش در ایران از شاه ایران بیشتر بود ، ایران در آن زمان پشتوانه قوی برای اسرائیل بود و اسرائیل دوم در منطقه بود. کسی که می گوید انقلاب اسلامی غلط است یعنی می خواهد همان بساط دوباره برقرار شود؟ آن بساط را همت مردم برچید ، این می شود استقلال ، قرار بود در ایران استقلال برقرار شود.

آن زمان اگر از شاه انتقاد می کردی و یا از دولت انتقادمی کردی به زندان می افتادی، روزنامه ها آزاد نبود، مجلس تشریفاتی بود، گفتیم که آزادی می خواهیم ، می خواهیم خودمان سخن بگوئیم وخودمان کشور را اداره کنیم، آیا آزادی شعاری است که آن روز به درد می خورد و امروز به درد نمی خورد؟! ما هنوز همان حرف سی و یک سال پیش خودمان را می زنیم ، آن زمان تبعیض بود وما می گفتیم که عدالت می خواهیم ، ظلم بود و ما گفتیم دادگری می خواهیم، در کنار آن سه شعار گفتیم اسلام رحمانی هم می خواهیم، اسلام بی ریا می خواهیم ، همان اسلامی که پیامبرش پیامبر رحمت بود و وقتی مکه را گرفت گفتند الیوم یوم الملحمة امروز روز خون ریزی و انتقام و خشونت است ولی پیامبر فرمود خیر، الیوم یوم المرحمة. امروز روز بخشش و مرحمت است .

رهبران جنبش سبز از انقلاب اسلامی دفاع می کنند ، رده اول رهبران داخل کشور نسلی هستند که افتخار خود را شرکت در انقلاب اسلامی می دانند ، اما همین ها به سیاستهای در پیش گرفته شده توسط جمهوری اسلامی انتقاد دارند ، به عبارت دیگر ، پذیرش انقلاب اسلامی و نقد منصفانه جمهوری اسلامی. تفاوت آن با دید گاه قبلی در این است که آنها انقلاب و جمهوری اسلامی را یک دست می گفتند باید به زباله دانی تاریخ انداخت و تاریخ مصرف آن گذشته است وبدرد نمی خورد ! اولی ها هم می گفتند که مقدس است، همه چیزش از بالا تا پائین آن از آسمان افتاده است ! حالا ما آمده ایم می گوئیم از انقلابمان حمایت می کنیم، اما این نظام آن نیست که انقلاب وعده اش را داده بود، چندین بار گفته های مرحوم آیت الله خمینی را خواندم ، وقتی فرزندانم از من می پرسیدند که چرا تو این راه را انتخاب کردی ؟ نشستم برایشان آن چیزی را که از امامِ پاریس شنیده بودم خواندم وگفتم انصافا ً اگر شما اینها را می شنیدید، آن هم در آن شرایط، چه می کردید؟

وقتی به ما می گفتند جمهوری به همان معنا که در همه جای دنیا جمهوری است، همه مردم حق رأی دارند ، حتی مخالفین ما هم می توانند حزب تشکیل بدهند، این مطالب مطالب جدی بود ، حتی اسم حکومت هم عوض شد و قرار شد حکومت اسلامی نباشد، بلکه جمهوری اسلامی باشد، یعنی حکومت مال مردم باشد، رأی من در فروردین ۵۸ رأ ی به آن جمهوری بود که در پاریس معرفی شده بود و نه چیز دیگر.

اصلاحات را از نظام حقیقی با تکیه بر اجرای اصول بجا مانده قانون اساسی آغاز کنیم

بسیار خوب ، حال می خواهیم برگردیم بگوئیم خواسته جنبش سبز الآن چیست ؟ ما که د رحال حاضر امکان رفراندم و همه پرسی را نداریم، ای کاش که داشتیم ومی پرسیدیم که چه می خواهیم ولی الآن مجبور هستیم به قرائن استناد کنیم واین قرائن به ما می گوید کف مطالبات ملت ایران همین ها است که ذکر شد. معنای آن این است که ما از همین اصول به جا مانده قانون اساسی شروع کنیم. اما اگر کسی التزام عملی به ولایت فقیه را انتظار دارد، به چند درصد از وظایفش نسیبت به حقوق قانونی مردم واقعا عمل کرده است؟ بدون تعارف و مجامله پاسخ دهد. مقام پاسخگو یعنی همین.

اگر تدریج را پیش نگیریم همه چیز را از دست خواهیم داد، خدا رحمت کند مرحوم مهدی بازرگان را ، به یاد دارم که آن زمان هم او همین را می گفت و ما جوانترها به تبعیت از مشی انقلابی آیت الله خمینی با او مخالفت می کردیم و پدرانمان از او حمایت می کردند. چند سال گذشت و دانستیم خام بودیم و اشتباه می کردیم. باید همان کاری را می کردیم که بازرگان کرد. الآن هم من که پیراهنی بیشتر از شما جوانها پاره کرده ام عرض می کنم مشی همان است که بازرگان سی سال پیش گفت ، اگر تند تر بگوئیم، پیش نمی رود، اگر مخالف هستید این گوی واین میدان! بروید وعوض کنید. مشکل ما الآن این است که بسیار ی از شعارها با مقدورات فعلی ما سازگاری ندارد .

ما می خواهیم استبداد زدایی کنیم از جمهوری اسلامی، استبداد زدایی از نظام حقیقی کشور، نظام حقوقی نسبت به نظام حقیقی ثانوی است، کسانی که می خواهند با نظام حقوقی آغاز کنند، فی لواقع از ظرائف تغییر نظام حقیقی آگاهی ندارند.

فرق نظام حقیقی با نظام حقوقی این است که نظام حقوقی آن چیزی است که در قوانین نوشته شده است و نظام حقیقی آن است که در کوچه و بازار دنبال می شود، مجلس داریم اما تشریفاتی است، مجلس خبرگان، مجلس عالی داریم اما فرمایشی است و قوه قضائیه داریم ولی مستقل نیست، همین ها را ما بتوانیم درست کنیم، می شود مرحله اول جنبش سبز. قوه قضائیه بتواند مستقل شود ، مجلس بتواند یقه یک وزیر جنایت کار را بگیرد و او را استیضاح کند ، به رهبر بگوئیم که تریبون نماز جمعه جای صدور دستور اعدام و قتل نیست، جای تحریک مردم به خشونت نیست، این منبر، منبر پیامبر است، منبر رحمت است نه منبر صدور خشونت و قساوت، اینها مسائل بسیار پیش پا افتاده ای است و نیاز به تغییر حقوقی فوری هم ندارد.

امروز کیفر خواستهایی که از جانب قوه قضائیه جمهوری اسلامی صادر می شود مایه مضحکه در دنیا است، احکامی که به عنوان دادستان و به عنوان قاضی از این نظام قضایی صادر می شود مایه ننگ فقه اسلامی است، با هیچیک از ضوابط حقوقی سازگاری ندارد ، یک دانشجوی مبتدی حقوق هم اینگونه نمی نویسد، یک طلبه متوسط فقه خوان هم این اشتباه ها را تکرار نمی کند. راز اینکه مرحوم آیت الله عظمی منتظری می فرمود: می باید اگر قرار است نظارتی بر مملکت صورت گیرد، باید فقیه اعلم باشد، حداقل جلوی این خلاف کاری ها را می گرفت، که از قوه قضائیه او چنین اشتباهات فاحشی صادر نشود .

به یاد دارم در آن دو ده اول بعد از انقلاب ، قضات کشور جرأت نمی کردند احکامی که صادر می کنند ، برگه کتبی حکم را بدست متهم و محکوم بدهند، برایشان شفاها ً می خواندند ومی گفتند که یاد داشت کن، حاضر نبودند که کتبی بدهند، من علت آن را آن زمان نمی دانستم و حالا می فهمم که آنقدر این احکام خلاف قانون و شرع بود که جرأت نمی کردند که کپی حکم را به دست متهم و یا محکوم بدهند. نظام قضایی که قرار بود داد گستری دردنیا انجام بدهد و اسوه عدالت باشد، حال و روزش به اینجا رسیده است.

هر هدفی دارید از یک معبر می گذرد و آن معبر اصلاح کشور بر اساس اصول به جا مانده قانون اساسی است، پا فشاری بر اینکه مهمتر ین بخشهای قانون اساسی اجرا نمی شود ،از طرفی می گویند اگر بگوئیم قانون اساسی آنها هم آن سه یا چهار اصلی که مورد نظرشان است را می گیرند، خوب بگیرند ، سی ویک سال است که گرفته اند و از بس که تکرار کرده اند ما را خفه کردند، اما این بخش اصلی یعنی دو سوم قانون اساسی برروی زمین مانده است، خوب همین بخش را بیائید عمل بکنید، اگر قدرت ما بیشتر شد و اگر این جمعیت همچنانی که پشت سر ما بود مطالبات خود را بیشتر می کنیم و به سمتی پیش می رویم که واقعا ً حقوق ملت برکرسی بنشیند، سی ویک سال گذشته است، وقت یک رفراندم رسید ه است، اگر توانستیم رفراندم را برگزار می کنیم و از مردم می پرسیم که چه بخشی وچگونه عوض کنیم وتغییر دهیم. الآن که ما هنوز امکان برگزاری یک انتخابات عادلانه ریاست جمهوری را نداریم ، به نظرم شعارهای بزرگترازاین دادن کمی کم لطفی خواهد بود .

آزادی عاجل زندانیان سیاسی زن، کهنسال و بیمار

هر نظامی با نحوه مواجهه با مخالفینش شناخته می شود، یک کشور را هم که می خواهی بشناسی برو زندانهایش را ببین ، چه کسانی زندان هستند؟ خوبان و افاضلش در زندان هستند یا اراذل واوباش آن در زندان هستند؟ اولیاء دین ما یک ملاک به ماداده اند، گفته اند که اگر اینگونه بود آن حکومت حتما ً سقوط می کند، اگر اراذل آن برکرسی نشسته باشند و افاضل و بزرگانش حبس باشند، این یعنی رژیم بیمار رو به موت است. حال می رویم در زندان اوین، اولین وزیر خارجه اش در حدود هشتاد سال سن با بیماری در کنج زندان افتاده است، وزیر صنایع آن با بیماری قلب گوشه زندان است، اولین رئیس دانشگاه تهرانش با تنی بیمار گوشه سلول است، با نزدیک هفتاد هشت سال سن، گلی به جمالتان، همین سه پیرمرد را می گویم، ابراهیم یزدی، بهزاد نبوی و محمد ملکی. واقعا ً خجالت نمی کشید ، افرادی با این سن وسال وبا این سوابق را زندانی کرده اید؟!

مخالفین شما اینها هستند، حال موافقین شما چه کسانی هستند؟ خوب وقتی می خواهیم شما را بشناسیم باید بگوئیم که اینها نماینده شما واینها مجلی و مظهر شما هستند. انقلاب شد ومرحوم طالقانی امام جمعه شد، امروز امام جمعه تهران کیست؟ توجه کنید کنید که فاصله از کجا هست تا به کجا! آن زمان حتی کسانی که در عمرشان نماز نخوانده بودند به جاذبه این رادمرد به نماز جمعه می آمدند، این زمان کسانی که عمرشان به نماز گذشته است رغبت نمی کنند که پشت سر شما ها نماز بخوانند، آقای امام جمعه که پرونده نخوانده،می گوید دستتان درد نکند، دوتا را کشتید، اگر بیشتر کشته بودید مملکت آرام می شد، به این می گویند “خون درمانی”.

آقا می آید ، کسی که سالها نماینده ولی فقیه در فارس بوده است ، می گوید زندان نکنید ، مظلوم می شوند، بکشید و این از تلویزیون رسمی این مملکت پخش می شود، خجالت بکشید، این لباس، لباس رحمت پیامبر بوده است و امروز به چه تبدیل شده است! آن وقت فقیه شورای نگهبان ما کسی که می خواهد شاخص عدالت ومیزان دادگری در کشور باشد، از تریبون نماز جمعه تشویق به اعدام می کند. وقتی سفارت آمریکا را اشغال کردند، در همان روزهای اول گفته شد برای اینکه چهره رحمانی از خود نشان بدهیم، زنها و سیاهها را آزاد می کنیم، شما هم حداقل به اندازه همان روزها غیرت داشته باشید، دهه فجراست، همه خانمها، بیماران و سالمندان سیاسی را به به عنوان حسن نیت آزاد کنید. اکثر اینها قبل از تظاهرات دستگیر شده اند، کسانی را که اعدام کرده اید، به دروغ ذکر کردید که اینها مربوط به روزعاشورا هستند، اینها یکی دو ماه قبل از انتخابات دستگیر شده بودند!

اعدام مخالفان را متوقف کنید

نظامی که پایه اش بردروغ قرار گرفت، اینکه مردم می گویند دروغ ممنوع، به خاطر همین نکات است، چون قوه قضائیه آن دروغ می گوید، رئیس جمهورش دروغ می گوید، دبیر شورای نگهبانش دروغ می گوید ، بالاترازاینها هم دروغ می گویند، دروغ شده است نقل ونبات شما ، در هر جای دنیا وقتی قرار است کسی اعدام شود، چندین مرحله دادرسی پیش بینی شده است: داد گاه بدوی، دادگاه تجدید نظر و دیوان عالی دارد، آنگاه بالاترین مقام قضایی حکم آن را امضاء می کند، اما درایران می بینیم همه این مراحل به سرعت انجام می گیرد و هیچ کدام هم سواد لازم را ندارند، وقتی گفته می شود که کسی را به مسئولیت قضا نصب می کنید که تجربه قضاوت داشته باشد، حقوق خوانده باشد؛ نتیجه اش حالا مشخص می شود. وقتی کسی در عمرش علم حقوق نخوانده است وهیچ تجربه قضایی ندارد، خوب او فکر می کند آئین دادرسی هم یک چیز تشریفاتی است، نمی داند که حقوق همین فرمالیسم است و باید این تشریفات مفید رعایت شود و باید فاصل هر یک از مراحل دادرسی همین مقدار باشد وحق ندارید فاصله بیست روز را بکنید پنج روز، اینها هیچ کدام الحمد الله دانشش را ندارند وآنکه آن بالانشسته است اطلاع کافی ازفقه ندارد ، اینها هم که پائین تر نشسته اند حقوق نمی دانند، بسیار خوب، کشور را با جهل اداره کردن معنایش همین است.

دشواری ما این است که سی یک سال گذشته است وما هنوزمی گوئیم قوه قضائیه نیاز به متخصص حقوقدان دارد، نیاز به تجربه قضایی دارد تا آئین داد رسی اینگونه به مضحکه گرفته نشود، تا بدانند وکیل معنایش وکیل اختیاری است، وکیل تسخیری هم گذشته است و در این جمهوری واقعا ً موجود به “وکیل تحمیلی” رسیده ایم ، یک نوع جدید از وکالت است .

وقتی می گوئیم اعدام مخالف یعنی اینکه انسانی را گرفته اند ، می بینند جامعه ساکت نمی شود و روحانیون آن درنماز جمعه و تلویزیون دستور خشونت و قساوت می دهند، سرداران معظم سپاه ما هم که الحمدالله امروز همه چیز مملکت در ید آنها است ، آنها هم معتقد هستند “النصر بالرعب” مملکت با وحشت اداره می شود، هرچه بیشتر سخت بگیریم راحت تر اداره میشود ، بسیار خوب ، با روحانیونی از این دست، با پاسدارانی از آن دست، با هم اتحاد نامقدسی تشکیل داده اند و امروز تصمیم گرفته اند “بکشیم تا نظام حفظ شود”، تا چه چیزی حفظ شود ؟ تا نظام حفظ شود.

قرار بود کرامت انسان را حفظ کنیم ، الآن به کجا رسیده اید؟! می خواهید انسانها ی بی گناه را بکشید تا خودتا ن را حفظ کنید؟ اینکه فراوان روی این جمله پا فشاری می کنم، این ام الفساد نظام جمهوری اسلامی بوده است ، اینکه مصلحت نظام از هر چیزی بالاتر است و یا یکی از اوجب واجبات مصلحت نظام است ، حتی از نماز و روزه هم واجب تر است، این اکسیری است که با آن هر خلاف شرع و خلاف اخلاقی مجاز می شود. ما اصول ثابت اخلاقی داریم واصول پایه دینی داریم که در هیچ شرایطی قابل نقض نیست، مگر نظام چقدرارزش دارد که ما اخلاق ودین را زیر پا بگذاریم! فکر نمی کنید که برخی از اینها که در شرف اعدام هستند ، ممکن است بی گناه باشند؟

چه کسی محارب است؟ ماموران جنایتکار یا مخالفان بی دفاع؟

بر مخالفانتان نام محارب می گذارید ، اگر سواد فقهی داشتید می دانستید که محارب شما هستید ونه آنها. محارب، مطابق آنچه که مرحوم آیت الله خمینی در تحریر الوسیله اش نوشته است، همه فقها هم باوردارند، محارب یعنی کسی که خلاف امنیت مردم دست به اسلحه ببرد ومردم را بترساند که به معنای دقیق امروزی آن یعنی تروریست، یعنی گانگستر، یعنی راهزن سر گردنه، یعنی کسی که اسلحه به دست بگیرد، مردم را – و نه نظام سیاسی را- دقیقا ً توده مردم را بترساند ، این امور با تجاوز، با اسلحه به دست گرفتن، با راه بستن، با کشتن حاصل می شود. این معنای محارب است.

محارب مجرم سیاسی نیست ، محارب بایک نظریه سیاسی جنایت نکرده است ، آنکه با نظریه سیاسی دست به اسلحه می گیرد و با تشکیلات سیاسی نظامی علیه حکومتی اقدام می کند، نام فقهی او باغی است، بغی کرده است ،شبیه به قاسطین و مارقین و ناکثین در زمان امیرالمومنین (ع)، که آنها باغی بودند، و نه محارب. اگر می خواهید سازمانهای تروریستی مقابل خودتان را محاکمه کنید ، آنها که دستشان مستقیما ً به جنایت آغشته شده باشد، آنها حد اکثرش می شوند باغی، که مجازاتش و حکمش متفاوت است. نمی شود که آنها را محارب نام بگذارید.

وقتی آمده اند قانون مجازات اسلامی را بنویسند ، در کتاب تحریر الوسیله مرحوم آیت الله خمینی بحث بغی وارد نشده بود ، فقط بحث محارب بود ، اینها هم سواد لازم را ندارند و آمدند همان بحث محارب را توسعه دادند و آن را به عنوان جرم سیاسی وارد کردند. امروز هنوز این اشتباه فاحش در قوه مقننه ما باقی مانده است . آن چیزی که در قانون مجازات اسلامی نوشته است، به لحاظ فقهی غلط است. این جرم (محاربه) جرم علیه مردم است ونه علیه حکومت.

سی ویک سال گذشته است وهنوز جرم سیاسی را تعریف نکرده اید. اگر اینها که در زندان هستند مجر م سیاسی نباشند، بفرمائید پس مجرم سیاسی کیست؟ متهم سیاسی کیست؟ که باید مطابق اصل ۱۶۸ قانون اساسی با حضور هیئت منصفه در دادگاه علنی با برخورداری از وکیل محاکمه شود، هیچ کدام از دادگاههای متهامان سیاسی و اکثر قریب به اتفاق متهامان مطبوعاتی شما تا کنون هیئت منصفه نداشته است. هیئت منصفه مسئله کوچکی نیست.

عرض بنده این است این حکومت مخالف خود را در درجه اول متهم می کند که از فلان سازمان تروریستی،یا سلطنت طلب یا بهایی است، بسیار خوب ، مگر اینها حقوق شهروندی ندارند؟ حتی اگرباغی باشد و یا حتی محارب، زمانی می توانید آنها را اعدام بکنید که مباشر جنایت باشند (دست خود اینها به جنایت آغشته شده باشد) و نه اینکه در جنایت دخیل باشند، متأسفانه این افرادی که بر مملکت حکومت می کنند این ظرائف را آشنا نیستند، در فقه اسلامی نزدیک به ده شرط دارد، همان مجازات محاربه ، که هیچ کدام از اینها رعایت نمی شود، فکر می کنند با اینکه صرفا ً کسی را متهم کردند ، می توانند او را اعدام کنند!

با صراحت ذکر می کنم، ضوابط دینی و قانونی در هیچ یک از این مجازاتها رعایت نشده است، اینها هیچ کدام نمی تواند محکوم به اعدام باشند، اگر می خواهید کاری خدا پسندانه کنید، به خاطر خدا اعدامها را متوقف کنید، بیش از این پرونه سیاه خودتان را سیاه تر نکنید، مردم ایران نمی ترسند ، باور هم نمی کنند که افرادی را که شما متهم می کنید، چنین هستند ، هر که را که شما روی او دست بگذارید او قهرمان می شود. اول هم با کسانی آغاز می کنند که رغبت نشود که از آنها دفاع کرد ، آنچنان که قبل از ترور دگر اندیشان پوینده و فرهر ها و مختاری با اراذل و اوباش خیابانی ترور را شروع کردید و بعد به نویسندگان رسیدید، امسال هم در سال سی یکم هم همین گونه آغاز کرده اید، ابتدا از افرادی که از سازمانها و گروههایی که وجاهت ملی ندارند آغاز می کنید تا بعد جامعه با اعدام مأنوس شود و بعد به سراغ دیگران خواهید رفت. آیا فکر می کنید اینگونه می توانید مردم را ساکت کنید؟

سخن آخر

در سال سی یکم انقلاب اسلامی مردم حکومت پاسخگو می خواهند، می خواهند همه مقامات در مقابل نهادهای بشری مسئول وتحت نظارت باشند، می خواهند رئیس جمهور و دولت تحت نظارت واقعی مجلس شورا باشد، می خواهند رهبر تحت نظارت واقعی مجلس خبرگان باشد، می خواهند قوه قضائیه مستقل باشد، اینها خواست بسیار بسیار اندکی است ، آن وقت مقام مادام العمر نمی خواهند، مقام فوق قانون اساسی نمی خواهند، پاسخگو باشید ، اگر پاسخگو باشید همه مسائل امکان حل شدن دارد .

جنبش سبز به سمت پاسخگو کردن مقامات کشور پیش می رود و بر این پاسخگو کردن اصرار دارد. اگر می خواهید مقام خود را حفظ کنید ، باید پاسخگو باشید ، پاسخگو نباشید حذف می شوید ، این جنبش برای پاکسازی استبداد و پاسخگو کردن مقامات جمهوری اسلامی شروع شده است، در حال حاضر امکان کنترل دارد، اما در زمانهای بعدی این امکان کنترل هم از دست خواهد رفت و آن وقت همه چیز را با هم خواهد برد، کوچک وبزرگ را، از آن روز بترسید، من آنچه شرط بلا غ است با تو گفتم.

سخنم تمام ، دهه فجر سی ویکم را با مولفه هایی شروع کردم ودر انتها به این نتیجه رساندم که اعدام مخالف نتیجه ای جز ضعف حکومت نیست ، علامت ضعف حکومت است وحکومتی مخالفان خود را اعدام می کند که توان پاسخگویی به شهروندان خود را ندارد و می خواهد با سرنیزه حکومت کند، امیدوارم سال دیگر ما سالگرد انقلاب را با آرامش بیشتر و با جمع بندی دقیقتری برگزار کنیم و بتوانیم نشان دهیم که انقلابی که یکی از وقایع بزرگ در دهه های آخر قرن بیستم بود توانست که خود را اصلاح کند وسیستم خود اصلاحی را داشت ، متأسفانه آن چیزی که در این دو دهه در ایران شاهد آن هستیم نشان می دهد که نظام جمهوری اسلامی واقعا ً موجود امکان اصلاح داخلی خود را منتفی کرده است . والسلام