چرا عزت ‌الله سحابی از خدا تقاضای مرگ کرد؟

عزت الله سحابی (۱۳۰۹-۱۳۹۰) از مفاخر سیاسی ایران معاصر فرزند یدالله سحابی مجموعا سیزده سال در رژیم پهلوی در زندان بود (از ۱۳۴۲ به مدت شش سال، و از ۱۳۵۰ به مدت یازده سال که با پیروزی انقلاب از زندان آزاد شد). بعد از انقلاب عضو شورای انقلاب و در دولت مهدی بازرگان رئیس سازمان برنامه و بودجه بود. در مجلس خبرگان قانون اساسی نماینده مردم تهران بود و شجاعانه به اصل ولایت فقیه (اصل ۵ قانون اساسی) رأی منفی داد. این اصل پرمخالف‌ترین اصل قانون اساسی ۱۳۵۸ بوده است. او نماینده مردم تهران در نخستین دوره مجلس شورای اسلامی بود.

سحابی که از بدو تاسیس نهضت آزادی ایران عضو و سالها دبیر سیاسی آن بود بعد از استعفای دولت موقت در مورد مواضع اقتصادی با نهضت اختلاف نظر پیدا کرد و جمع فعالان ملی مذهبی را پایه‌گذاری کرد که تا آخر عمر دبیر آن بود. سحابی به لحاظ اقتصادی به گرایش سوسیالیستی متمایل بود.

او روابط حسنه‌ای با آقای منتظری داشت و یکی از مصادیق لیبرالهای مورد اشاره آقای خمینی در نامه ۶ فروردین ۶۸ به آقای منتظری بود: «از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرال‌ها و از کانال آنها به منافقین می‌سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست داده‌اید.»

در نخستین سال به قدرت رسیدن آقای خامنه‌ای، عزت الله سحابی در سال ۱۳۶۹ برخلاف قانون بازداشت و تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفت و در برنامه ضدانسانی هویت در زمان ریاست علی لاریجانی بر صدا و سیما مجبور به إقرار علیه خود و همفکرانش شد.

سحابی در خرداد ۱۳۷۱ مجله ایران فردا را تاسیس کرد. این مجله تحلیلی یکی ازجدی ترین مجلات منتقد سیاسی در جمهوری اسلامی بوده است که در تعطیل فله‌ای مطبوعات در اردیبهشت ۱۳۷۹به دستور رهبری توقیف شد. سحابی در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ نامزد ریاست جمهوری شد اما توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شد.

در اسفند ۱۳۷۹ برای بار دوم سحابی و دیگر فعالان ملی مذهبی دستگیر و به اتهام براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی مدتها تحت شکنجه روانی قرار گرفتند. این بار سحابی به یازده سال زندان محکوم شد. سحابی دوره‌ی سه ساله‌ی زندان خود در جمهوری اسلامی را به مراتب سخت تر از سیزده سال زندان در رژیم شاه دانسته است.

بعد از زندان دوم جمهوری اسلامی تنها با عصا راه می رفت. او در سال ۱۳۸۷ به علت سال‌ها تلاش در عرصه مطبوعات برنده جایزه قلم طلایی از سوی انجمن آزادی مطبوعات ایران شد.

عزت الله سحابی کارشناس ارشد اقتصاد، پیر مجرب سیاست، عاشق استقلال و پیشرفت ایران، مخالف استبداد و استعمار، مدافع آزادی و عدالت بود. او در جنبش سبز ملت ایران در سال ۱۳۸۸ فعالانه شرکت کرد. سحابی در فروردین ماه ۱۳۸۹، در نامه سرگشاده‌ای ضمن انتقاد شدید از نحوه رفتار با زندانیان سیاسی زن و مرد جنبش سبز، از خدا خواست که یا اوضاع کشور را دگرگون کند و یا مرگ او را برساند. عزت‌الله سحابی در زمستان سال ۱۳۸۹ در سن ۸۰ سالگی و تنها چند ماه قبل از پایان عمرش، به اتهام «تبلیغ علیه نظام از طریق حضور مکرر در تجمعات غیرقانونی و اخلال در نظم عمومی» به دو سال حبس محکوم شد.

علاوه بر آشنایی با افکار و مواضع وطن‌خواهانه‌ی عزت‌الله سحابی، به پیشنهاد وی و در زمان ریاست زنده یاد علی اکبر شبیری نژاد از ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۴عضو شورای پژوهشی مؤسسه عالی پژوهشی تأمین اجتماعی بودم. در مدت این همکاری از نزدیک شاهد تلاشهای صادقانه و کارشناسانه‌ی سحابی برای اعتلای ایران بودم.

او در ۱۰ خرداد ۱۳۹۰ در حالی جان داد که هنوز دغدغه ایران داشت. به مناسبت پنجمین سال درگذشت اسوه‌ی سیاست‌مداری سالم پنج مطلب را به شرح زیر بازنشر می‌کنم:

  • دردنامه‌ی سرگشاده عزت الله سحابی مورخ ۲۱ فروردین ۱۳۸۹
  • سوگوار عزّت از دست رفته‌ی ایران، ۱۰ خرداد ۱۳۹
  • شهید عزّت ایران، ۲۲ خرداد ۱۳۹۰
  • برای عزت ایران چه باید کرد؟ ۲۰ خرداد ۱۳۹۰
  • حکومتی که با خاندان نجیب سحابی این‌گونه کرد بویی از انسانیت و اسلامیت و اخلاق نبرده است، ۲۳ تیر ۱۳۹۰

 

محسن کدیور

۹ خرداد ۱۳۹۵

***

دردنامه‌ی سرگشاده‌ی عزت الله سحابی

عزت الله سحابی -1

به نام خدا

درد این دختران و پسرانم را به کجا ببرم؟

تحمل حوادث و دردهایی که در این نُه ماهه بر این سرزمین و فرزندانش رفته است برای من در این سنین آخر عمر بسی سخت و ناگوار بوده است. از توان ملی این کشور که به سان قالبی یخ در دست دولتی بی کفایت به سرعت در حال ذوب شدن است تا آنچه در خیابانها و زندانها بر فرزندان حق‌گو و حق‌طلب این آب و خاک گذشته است. اما در روزهای اخیر شنیده‌هایم غم جانکاه دیگری بر این تن رنجور ریخته است که نمی‌دانم شکایت این درد را به کجا ببرم و چه کاری از دستم ساخته است.
در این روزها مرتب می‌شنوم که برخی دختران زندانی‌ام همچون خانم بدرالسادات مفیدی، هنگامه شهیدی، شیوا نظرآهاری و… را باز زیر فشارهای بازجویی مضاعف و مکرر و برخوردهای مملو از توهین و افترا گرفته‌اند تا روحیه‌شان را بشکنند و پشت سرشان جهنمی بسازند که دیگر هیچ وقت هوس بازگشت به آن را نکنند. این برخوردها تا آن حد بوده است که برخی از این بانوان از خدا طلب مرگ کرده‌اند.
در گذشته هم حتی برخی هیئت‌های رسمی که از زندان‌ها دیدن می‌کردند مکرر اظهار می‌داشتند برخی زندانیان از توهین‌ها و فحاشی‌های تند و رکیک بیشتر از ضرب و شتم شدید در خیابان یا زندان، شکوه و شکایت می‌کردند.
هم چنین باز در هفته‌های اخیر مکرر می‌شنوم که فرزندان دیگرم هم‌چون احمد زیدآبادی، منصور اصانلو، مسعود باستانی و … که مسلم است زندانیان عقیدتی، سیاسی و صنفی هستند، برخلاف همه عرف‌های اخلاقی و قانونی مبتنی بر طبقه‌بندی زندانیان به زندان‌های دیگری مملو از مجرمانی با جرایم سنگین جنایی (که البته خود قربانیان همین جامعه و همین حاکمیت هستند) تبعید شده‌اند، دچار چه فشارها وشداید هدایت شده‌ای هستند و بعضا جان و سلامت جسمی و روحی‌شان در خطر افتاده است.
برای بنده که فضای بازجویی و زندان در حاکمیت قبل و بعد از انقلاب را تجربه کرده‌ام، انقلابی که به سهم خود نقش ناچیزی در آن داشته‌ام؛ بسیار غمبار است که اذعان کنم برخوردهای غیراخلاقی با زندانیان و تهدید جان و سلامت آنان با تبعیدکردن‌شان میان برخی متهمان به قتل و آدم‌کشی و زیر اعدام و یا اعمال فشار و فحاشی به زنان و آوردن فشار بر برخی از آنان برای اعترافات شرم‌آور و نظایر آن در رژیم قبل نیز کم‌سابقه یا بی‌سابقه بوده است.
من نمی‌دانم بر حاکمان ما چه رفته است که برای حفظ قدرت دو روزه دنیایی این طور قید هرگونه اخلاق و مذهب را زده‌اند و از هر روش وابزاری برای ادامه قدرت خود استفاده می‌کنند. ما یادمان نرفته است که قبل از انقلاب چه طور دیگران را نقد می‌کردیم که هدف، وسیله را توجیه نمی‌کند.
من به عنوان یک فرد مذهبی که اخلاق را ستون فقرات و هدف اصلی مذهب می‌دانم و پیامبرمان هم برای تعالی اخلاق مبعوث شده است (انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق) شرم‌ام می‌آید در زمانه‌ای زندگی می‌کنم که به نام خدا و دین، دختران و پسران و زنان و مردان این جامعه را به جرم حق‌گویی و حق‌خواهی زیر شدیدترین فشارهای جسمی و روحی می‌گیرند، وقیحانه‌ترین کلمات را برای بانوان به کار می‌برند و اعترافات دروغ از آنها می‌خواهند.
واأسفا «دروغ» که در فرهنگ ملی و مذهبی ما بزرگ‌ترین گناه است، امروزه به سنت غالب زمانه تبدیل شده، دولت‌مردان با لاف و گزاف به راحتی به مردم دروغ می‌گویند و خیالات واهی داخلی و بین‌المللی‌شان را صبح و شب با تکرار و تکرار می‌خواهند به خورد مردم فهیم این مملکت بدهند. مردمی که دیگر گول این دروغ‌ها را نمی‌خورند (و در قم مراجع مذهبی مردم نیز از چهره‌های دروغ‌پرداز روی برمی‌گردانند). اما متأسفانه هم‌چنان در زندان‌ها می‌خواهند زندانیان زن و مرد را به دروغ‌گویی وادارند والا یا تبعید می‌شوند و یا زیر فشارهای مضاعف می‌روند. خدایا این دردها را باید به چه کسی گفت و پیش چه کسی برد؟
امیدوارم اگر گوش شنوا و ترس از خدا و آخرت در بین هر یک از مسئولان سیاسی و قضایی هنوز وجود داشته باشد، ناله بنده را بشنوند و تغییری در وضعیت زندانیانی که اسم برده‌ام یا دیگرانی که در همین وضعیت هستند و بنده نمی‌شناسم، به وجود بیاورند و خانواده‌های زجرکشیده‌شان را از این اضطراب جانکاه نجات دهند.
خدایا تو شاهدی وعده‌ای که انقلاب به ملت ما می‌داد حکومت عدل علی‌وار بود، حکومتی که سخت‌گیری عدالتش نزدیک‌ترین افراد به علی را هم در برمی‌گرفت و رحم و مروت‌اش دورترین و دشمن‌ترین افراد نسبت به او را.
در حالی که آنچه حاکمیت ما به نام دین علی انجام می‌دهد آسان‌گیری و گذشت از هر فساد و تباهی سیاسی و اقتصادی و قتل و غارتی است که بعضی از خودی‌ها در بانک و شرکت و بازار و یا کوی دانشگاه و زندان اوین و کهریزک انجام می‌دهند و سخت‌گیری و فشار، آن هم با به کارگیری انواع فشار‌ها علیه زنان و مردان دست‌بسته و چشم‌بسته و بی‌گناهی است که اهداف و آمال و وعده‌‌های همان انقلاب را مطالبه می‌کنند. ای خدای بزرگ، ای تغییر دهنده قلب‌ها و فکرها، یا حال و روز ما را دگرگون کن یا مرگ مرا برسان.
ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها واجعل لنا من لدنک ولیا واجعل لنا من لدنک نصیرا (نساء، ۷۵)

عزت الله سحابی
۲۱ فروردین ۱۳۸۹

***

سوگوار عزّت از دست رفته‌ی ایران

ezat sahabi (4)

***

شهید عزّت ایران، در سوگ هدی صابر

sahabi-saber

***

برای عزّتِ ایران چه باید کرد؟

20 خرداد 1390
مجلس بزرگداشت عزت‌الله و هاله سحابی، دانشگاه ایالتی کارولینای شمالی

***

حکومتی که با خاندان نجیب سحابی اینگونه کرد، بویی از انسانیت و اسلامیت و اخلاق نبرده است

دموکراسی، سکولاریسم و اسلام سیاسی

b3f2700f63e53a24474a52642e5e1063e3c2c1ae