گفتگوی عصر اندیشه با احمد منتظری

 

مجله عصر اندیشه (صاحب امتیاز و مدیر مسئول: محمد مهدی دانی، سردبیر: پیام فضلی نژاد) مجله ای چهار زبانه با امکاناتی استثنائی با «ماموریت مهندسی فرهنگی» از مجلات اقماری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. این مجله در شماره اخیر خود پرونده ای با عنوان «چرا انقلاب فرزند خود را خورد؟» را به استاد منتظری اختصاص داده  است، که حاوی مصاحبه با فرزند محترم ایشان احمد منتظری است. خبر این مصاحبه و ویژه نامه همزمان با انتشار مجله در تاریخ ۳۱ مرداد ۱۳۹۵ در خبرگزاری تسنیم (متعلق به سپاه) با این تیتر منتشر شده است:

معادلات جدید در تحلیل رفتارشناسی منتظری و اعضای بیتش: احمد منتظری: کدیور کل مرجعیت را مبتذل کرد/ ابراهیم یزدی: دشمنان از منتظری سوءاستفاده کردند

برای اطمینان از صحت انتساب این سخنان با استادزاده گرامی احمد منتظری تماس گرفتم. ایشان متن نهایی مصاحبه ‌ی خود با این مجله را در اختیارم گذاشت، که موجب تشکر است.

بعد از دسترسی به مجله مشخص شد که در متن منتشرشده در سه مورد جزئی نظر مصاحبه شونده تامین نشده و چند کلمه به متن ویراسته مصاحبه اضافه یا از آن کم شده، پنج کلمه آن در مطلب مرتبط با اینجانب است، که البته در اصل مصاحبه تاثیر جدی ندارد. این موارد را در پاورقی مشخص کرده ام.

از آنجا که در این مصاحبه مطالبی از سوی مصاحبه کننده و مصاحبه شونده درباره اینجانب و کتاب «ابتذال مرجعیت شیعه» ابراز شده متن کامل آن را در صفحه نقد کتاب یادشده در وبسایتم منتشر می کنم. ضرورت یا مصلحت مُلزمه ای که باعث ابراز این سخنان و انتشار آن در نشریه کاغذی مذکورشده علی القاعده مجوز بازنشر آن در فضای مجازی هم هست. انتشار این مصاحبه را فرصت نیکویی برای شفافیت افکار و مواضع تلقی کرده از بیت استاد سپاسگزارم.

در دنبال متن کامل مصاحبه به روایت احمد منتظری همراه با تصویر صفحات مجله از این مصاحبه «بدون شرح» ارائه شده است.

مشخصات مجله: عصر اندیشه، مجله فرهنگ و علوم انسانی، سال سوم، شماره ۱۲، تهران، شهریور ۱۳۹۵، ص۱۰۹-۱۱۴

۱۲ شهریور ۱۳۹۵

محسن کدیور

 

 pdf 

گفتگوی عصر اندیشه با احمد منتظری

پیرامون ناگفته های زندگی فقهی و سیاسی آیت الله منتظری

اپوزیسیون نیستیم

 

شناختنامه

احمد منتظری فرزند، سخنگو و رئیس دفتر آیت الله حسین‌علی منتظری، ۲۵ فروردین ۱۳۳۴ در قم بدنیا آمد. تحصیلات متوسطه را در دبیرستان دین و دانش قم که آیت الله شهید بهشتی موسس آن بود گذراند و سال ۱۳۵۴ در رشته مهندسی نساجی دانشگاه امیرکبیر پذیرفته شد. منتظری در کنار تحصیل به فعالیت سیاسی پرداخت و از همان سال به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر درآمد و تا سال ۱۳۵۷ فعالیت خود را در این شورا ادامه داد. علاوه بر او، دکتر سیدکمال الدین نیک روش و دکتر حسن غفوری فرد که از استادان آن دانشگاه به شمار می رفتند هم در جلسات محرمانه انجمن شرکت داشتند. منتظری در زمان تاسیس حزب جمهوری اسلامی، عضو شورای این حزب در دفتر قم بود و بعد از مدتی عضو دفتر سیاسی این حزب شد.

او علاوه بر این فعالیت‌ها، پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه در سال ۱۳۶۰ در دفتر هیأت دولت وقت مشغول به کار شد. او به صورت افتخاری در همین سال در دفتر شورای عالی دفاع حضور داشت. سال ۱۳۶۱ به دلیل شهادت برادرش محمد منتظری، بنا به توصیه پدر به قم رفت و در حوزه علمیه به تحصیل پرداخت و دروس سطح حوزه را در محضر آیت الله حسین راستی کاشانی، آیت الله محسن دوزدوزانی، آیت الله سید محمد جواد ذهنی تهرانی، رضا استادی، قدرت الله وجدانی فخر، علی پناه اشتهاردی، مصطفی پاینده و سیدجواد طالقانی آموخت. او پس از اتمام دوره، در کلاس دروس خارج فقه و اصول آیت الله حسین‌علی منتظری، آیت الله حسین وحید کاشانی، میرزا جواد تبریزی، آیت الله سید موسی شبیری زنجانی، آیت الله ناصر مکارم شیرازی و سید عبدالکریم موسوی اردبیلی شرکت کرد.

احمد منتظری در سالیان گذشته به عنوان میراث‌دار آیت الله حسین‌علی منتظری در مباحثات فکری و فقهی حضور دارد و «عصر اندیشه» نیز به همین اعتبار با او به گفت و گو نشست تا سؤالات، ابهامات و زوایای گوناگون زندگی اولین و آخرین قائم مقام رهبری جمهوری اسلامی را واکاوی کند. متن این گفتگو نیز پس از انجام توسط حجت الاسلام احمد منتظری ویرایش و تنقیح شده است.  

*** 

عصر اندیشه: درباره زندگی و سیر تطور فقهی آیت‌الله منتظری بحث‌های پرمناقشه‌ای جریان دارد. تحلیلگرانی که زندگی حرفه‌ای ایشان و دگردیسی‌های آن را ذیل تفکر مدرن تحلیل می‌کنند، تلاش دارند با گزینش و تمرکز به روی برخی وجوه فکری یا رفتار سیاسی آقای منتظری، چهره یک «فقیه سکولار» را از ایشان بسازند. از دیگرسو، بسیاری از روشنفکران مسلمان معتقدند که گرچه آیت‌الله منتظری آراء و دیدگاه‌های نادر و کم‌سابقه‌ای را در پاره‌ای موضوعات ابراز داشته‌اند، اما جوهر کار ایشان سکولار نیست، بلکه اساس متدلوژی ایشان مبتنی بر روش سنتی و فقه جواهری است. بنابراین، نباید به سبب برخی اختلاف‌ دیدگاه‌ها، روش فقهی و میراث ایشان را نادیده گرفت.

به‌نظر می‌رسد این وضعیت ناشی از پارادوکس‌هایی در اندیشه آیت‌الله منتظری است که اگر شفاف و درک شود، می‌تواند تصویر واضح‌تری از حقیقت آیت‌الله منتظری به‌دست دهد. به‌عنوان سوال اول، آیا به گمان شما که میراث‌دار پدر هستید، ایشان یک فقیه تجدیدنظرطلب و التقاطی بود و از این زاویه نیز برخی احکام شاذ مانند حقوق فرق ضاله و… را صادر کرد یا نه؟

صحبت التقاط که شد، من می‎خواهم در یک جمله تیترش را بگویم که دقیقاً برعکس است، یعنی آیت‎الله منتظری یک «فقیه سنتی» و کاملاً مقید به سنت بود. در تمام آثارشان هم دنبال مستند شرعی و فقهی بودند، چه آیه قرآن و چه حدیث. در تمام نوشته‎ها و موضع‎گیری‎هایشان وقتی با ایشان بحث می‎کردیم که این به چه علت است، روایت یا آیه‌ای از  قرآن را مطرح می‎کردند. برخلاف امام خمینی که بحث مصلحت را پیش کشیدند و بسیار معتقد به این مساله بودند و تا آخرین لحظه هم این ادامه داشت. یعنی آخرین برخوردی که امام خمینی با آیت‎الله منتظری داشتند، در مورد اعدام‌های تابستان ۱۳۶۷ بود. آیت الله منتظری تمام حرفش این بود که ما با چه مستند شرعی‎ای، کسی که دارد زندانی‎اش را می‎کشد و محکوم شده و مدت مشخصی زندان در دستگاه قضایی برایش بریده‎اند، اعدام کنیم؟

اما سال ۱۳۶۷ هیچ‌گاه آقای منتظری این دیدگاه را درباره منافقین علنی نکرد!

بله، اما در نوشته‎هایشان هست. منتها نوشته‎ها…

ولی در افکار عمومی چنین نبود. مثلاً مردم در سال ۱۳۶۷  نمی‏دانستند دیدگاه آیتالله منتظری [به این موضوع] چیست…

الان می‎دانند، چون در خاطراتش منتشر شد. این‎ها به‎صورت نامه‎های محرمانه بود.

اشکالی مطرح می‌شود: برچه مبانی‌ای آیت‌الله منتظری که می‌فرمایید معتقد به «مصلحت» نیز نبود، در هنگام آن رویدادها دیدگاه‌های خود را مطرح نکرد؟ این ناشی از فرصت‌طلبی نبود؟

ایشان قائم‏مقام رهبری و جزء نظام بود. در تایید حرف شما، ایشان در مورد مرحوم آیت‎الله شریعتمداری خیلی منتقد بود که چرا این برخورد را می‏کنید، چیزهایی در حاکمیت و در تلویزیون که به‎حساب یک سخنگوی حاکمیت بود، گفته می‎شد که ایشان با کودتاچیان در ارتباط بوده و می‏خواستند کجا را منفجر کنند و آیت‌الله شریعتمداری اطلاع داشته است.

یعنی صرفاً به‌دلیل جایگاه حقوقیشان [ملاحظاتی داشتند؟]

ایشان از منابع موثقی که از خود بیت امام بودند، می‎دانست که این مساله جعلی ا‎ست و چنین چیزی در مورد آیت‌الله شریعتمداری صحت ندارد و این را هم مطرح می‎کرد. اینجا که الان می‎گویم شاهدی بر حرف شما و سوالی ا‎ست که خود من از ایشان پرسیدم. گفتم شما چرا این کار را علنی نمی‎کنید؟ می‎گفتند من اگر بخواهم این را علنی مطرح کنم، آخرین انتقادی می‎شود که می‎کنم. می‎خواهم این راه ادامه داشته باشد. من الان قائم‎مقام رهبری و جزء این نظام هستم. می‎خواهم این راه به‎تدریج اصلاح شود. من اگر بخواهم علنی بگویم در مقابل امام می‎ایستم.

پس درواقع به‎نوعی «مصلحت پیشه» کردند…

نه تنها مصلحت، بلکه اصلاً ایشان خودش را مثل فدایی امام از قبل انقلاب تا آخر می‎دانست. یعنی ایشان تا آخرین لحظه این را احساس می‎کرد و حتی در نامه‎هایشان هست که «دفتر من شعبه‌ای از دفتر شماست.»

شعبهای از بیت امام؟

بله.

شما فرمودید آیتالله منتظری برخلاف حضرت امام، زیاد قائل به عنصر «مصلحت» نبودند. آیا بر مبنای حرفی که شما می‎زنید، نمی‎شود گفت که اتفاقاً ایشان کاملاً معتقد به «مصلحت» بودند. برای همین، وقتی در کسوت قائم‏مقام رهبری قرار داشتند، به یک گونه عمل می‏کردند، اما زمانی‌که از این منصب کنار رفتند، شیوه سیاست‏ورزی‎شان عوض شد؟

به‌هیچ‎وجه این‌طور نبود و اصلاً عوض نشد.

اگر این تغییرات ناشی از مصلحت نبود، پس ناشی از چه بود؟

اصلاً از همان‌وقت که ایشان رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بود، این گفت‎وگو وجود داشت که مثلاً در آینده چه کسی جای امام و جانشین ایشان باشد. از همان وقت ایشان «ولایت انتخابی» را تاکید و تایید می‎کرد. کسی که خودش در مظان این است که رهبر شود، خودش می‏گوید اختیارات محدود و دموکراسی؛ پس پیداست نمی‌خواهد مصلحت‎اندیشی و فرصت‎طلبی کند و اختیارات خودش را زیاد کند. دقیقاً همان‎که عرض کردم؛ ایشان یک فقیه سنتی بود که نقش زمان و مکان را موثر می‎دانست و از همین‌رو، نوآوری و نواندیشی دارد. یک مثال بزنم: آیت‌الله منتظری صریحاً سر اعدام تیمسار مقدم مخالفت کرد. می‎گفت تیمسار مقدم فکر بالایی دارد و می‎تواند مشاور ما باشد. برای اعدام هیچ‎وقت دیر نیست، اما آقای خلخالی مصرّ بود که اعدام کند.

منظورتان سپهبد ناصر مقدم، رئیس ساواک دیگر؟

بله، رئیس ساواک. آقای خلخالی مستقیم از امام دستور گرفت و سریع ایشان را اعدام کرد.

اتفاقاً مهندس بازرگان هم همین را می‎گفت…

بله، منظور اینکه این خط اختلاف نظر از روز اول شروع شد.

آیا این اختلاف نظر از متد فقهی و نوع درک و دریافت دینی‎ای که آیت‌الله منتظری به‌تدریج ‎ به آن رسیدند، ناشی می‎شود؟ نگاه سیاسی ایشان به سران سابق پهلوی مثل سپهبد مقدم در ابتدای انقلاب و همان زمانی که آقای منتظری از مروجان تئوری ولایت مطلقه شناخته می‌شود. آیا این نگاه سیاسی با آن مبانی نظری اسلامی تناقض ندارد؟

مطلقه نه، ایشان هیچ‎وقت مطلقه را قبول نداشت.

هیچ‎وقت قبول نداشت! پس کتاب «الدراسات فی ولایه فقیه» ایشان چیست؟ شما اکنون می‌فرمایید ایشان [آن زمان] ولایت مطلقه را قبول نداشت…

مجلس خبرگان و قانون اساسی سال ۱۳۵۸ شکل گرفت و ایشان هم، در همان سال ولایت انتخابی را می‎گوید.

نه، چنین ترمینولوژی‌ای را [در ادبیات خود] نداشته است…

کسی دارد ولایت انتخابی را تعیین می‎کند که خودش در مظان این است که رهبر شود. یعنی درواقع اختیارات خودش را کم می‎کند. مساله اعدام‎ها هم دقیقاً یک مساله فکری بود. از امام خمینی در پاریس می‎پرسند شما وقتی به حکومت برسید، با شاه چه‎کار می‎کنید؟ ایشان صریحاً می‎گوید اگر شخصاً قتل کرده باشد، اعدامش می‎کنیم و اگر امر به قتل کرده باشد، حکمش حبس ابد است. این در حالی است که بسیاری از اشخاصی را که اعدام کردند، حتی امر بر قتل هم نکرده بودند. مثلاً خانم فرخ‎رو پارسا یا آقای خلعتبری وزیر خارجه، این‌ها حتی امر به قتل هم نکردند. تمام فشار ایشان این بود که شما شرعاً به چه مجوزی این‎ها را اعدام می‎کنید و آن‎ها هم می‎گفتند باید طوری باشد که انقلاب تثبیت شود.

تناقض بین نظر و عمل همین‌جاست…

صحبت شاگرد و استاد است. ایشان خودش را ذیل آقای خمینی می‎دانست و سعی می‎کرد این محفوظ باشد و [این] انتقادها کاملاً محرمانه بود. به‎هرحال همان بهائی را هم که نمی‎شود چون بهائی‎ است، اعدام کرد.

ببینید اینجا فعل سیاسی آیت‌الله منتظری، علیرغم اینکه از حیث نظری ذیل امام تعریف می‎شود، بیشتر به نهضت آزادی و افکار مهندس بازرگان گرایش دارد. اساساً این جریان و جبهه ملی فکر سیاسی و قرائتشان از دین و شیوه اداره حکومتشان با آنچه از اندیشه امام خمینی به‌دست می‌آید، متفاوت است…

بله، دقیقاً همین اشکال شما را آقای مهدوی‌کنی به آقای منتظری کرده بود که شما چه‎ قائم‎مقامی هستید!

در همان زمان؟

بله، آیت‌الله مهدوی‌کنی به آیت‌الله منتظری گفته بود شما چه‎ قائم‎مقامی هستید که ایشان یک چیز می‎گوید و شما یک چیز دیگر. ایشان گفته بود بالاخره من فکر خودم را که نمی‎توانم تعطیل کنم و گفتن آن را وظیفه می‎دانم.

در ابتدای انقلاب جریان نهضت آزادی، چه موضعی نسبت به آیت‌الله منتظری داشت؟ از مخالفت‌ها و انتقادهای محرمانه آیت‌الله منتظری نسبت به بعضی اعدام‎هایی که مثال زدید، حمایت می‎کردند؟ چه مباحثی در پشت صحنه [میان این دو طیف] جریان داشت؟ آیا این مسائل به فکر خود آیت‌الله منتظری می‎رسید یا از رهگذر رایزنی و مشاوره‎هایی که می‎شد، تاثیر می‎گرفتند؟

مسلماً تاثیر داشته است. هیچ‎کس ایزوله نیست. مگر شما درک و تاثیر متقابل ندارید؟! [اما] اینکه می‎گفتند به ایشان خط می‎دادند، این‎طور نبود.

عده‌ای هنوز معتقدند از طریق برادر دامادشان خط می‎گرفتند…

نه، این‎ها خط دادن نیست. اگر واقعاً این‎طور بود، حکومت دو نفر را می‎فرستاد که به ایشان خط بدهند. ایشان این‌‎طور نبود و بسیار زیرک بود.

بنابراین، براساس روندی که ترسیم کردید، سال ۱۳۵۸ آغاز اختلافات است. این اختلافات چه زمانی خود را در متد فقهی آیت‌الله نشان می‎دهد؟ یک مباحثات انتقادی در پسِ پرده جریان داشته؛ اما درست زمانی‌که ایشان به‎عنوان یک فقیه پیشرو و نماینده فکر ولایت فقیه شناخته می‎شود، ولی از یک دوره‎ای به بعد «روند تجدیدنظرطلبی فقهی» نیز خود را نشان می‎دهد. آیا این اختلافات سیاسی، باعث بازنگری در بعضی از آرای آقای منتظری شد؟

دقیقاً برعکس است.

یا آن رهیافت‎های فقهی است که در عمل سیاسی ایشان اثرگذار است؟

دقیقاً همین است.

من پاسخ یک بحث را نگرفتم، اینکه شما گفتید آیت‌الله منتظری بر مبنای یک تفکر فقهی، عمل سیاسی‎ آیت‌الله منتظری متفاوت با عمل سیاسی‎ یا برخی برداشت‌های امام خمینی می‎شود؟

هم تفکر فقهی و هم تفکر اجتماعی.

این اختلاف نظر ماهوی – نه اختلاف رای فقهی- در زمان حیات حضرت امام با ایشان دقیقاً کجاست؟

ببینید، مثلاً سر یک موردی امام فرموده بودند که برای مصلحت نظام، ولی‎فقیه می‎تواند قراردادها را یک‎طرفه لغو کند. سر همین موضوع آیت‌الله منتظری بسیار ناراحت بود و اولین‎بار که پیش امام رفت، این را مطرح کرد. ایشان رفتند و گفتند این همه داریم «أوفوا بالعقود». اگر بخواهیم این کار را کنیم که اصلاً سنگ روی سنگ بند نمی‎شود. شرع و این‎همه آیه قرآن می‏گوید «أوفوا بالعقود»، این‌همه روایات هست.

البته این‎ها استثنائات بر حکم مورد اجماع بود و هیچ‎وقت هم ولی فقیه قراردادی را یک‎طرفه لغو نکرده است…

بله، ایشان می‎گفت من هرچه گفتم، امام هیچ جوابی نداد. حالا آن‎وقت یا یادشان نبوده یا نمی‎خواستند جواب بدهند. بالاخره همه این‎ها «احتمالات» است، ولی آیت‌الله منتظری می‎گفت امام خمینی هیچ جوابی نداد. ایشان بعضی موارد را نقل می‎کرد که می‎گفت امام جواب ندادند.

البته ما با استنادات تاریخی نمی‌توانیم این روایات را بپذیریم؛ شنیده‌ها و حدس و گمان است. شما می‎گویید آیت‌الله منتظری از ابتدا به «ولایت انتخابی» نظر داشتند، درحالی‌که آنچه از صورت‎مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی مستفاد می‎شود، آن نظریه‌ای نیست که امروز به‎عنوان نظریه «ولایت انتخابی» به فکر آیت‌الله منتظری نسبت داده می‎شود…

دقیقاً.

البته حضرتعالی در جریان جزئیاتش هستید…

مثلاً آیت‌الله مطهری هم ولایت فقیه را قبول نداشتند.

یعنی وکالت فقیه را قبول داشتند؟

بله، می‎گفتند ولایت فقیه یعنی یک مرجعی که در قم هست و نظارت دارد، مثل آیت‌الله بروجردی.

البته این یک تفسیر است…

این را صریحاً از آیت الله سید مصطفی محقق داماد شنیدم. آقای محقق داماد شاگرد آیت‌الله مطهری بود. ایشان می‎گفت بحث ولایت فقیه مطرح شد و آیت‌الله مطهری به‌هیچ‎وجه قبول نداشت. می‎گفتند ولایت فقیه، یعنی یک مرجعی مثل آیت‌الله بروجردی، که حکومت حواسش باشد با چه کسی طرف است و چه‎کار می‎کند.

امام با یک تئوری، انقلاب می‎کند. این تئوری هم از ۱۵ سال قبل از انقلاب در کتاب «ولایت فقیه» ایشان مکتوب است…

آن تئوری چیست؟

تئوری «ولایت مطلقه فقیه» است که حکومت اسلامی را شعبه‎ای از حکومت پیامبر اسلام می‎داند و اختیارات ولی‎فقیه را به نحو موسع، اختیارات معصوم تلقی می‎کند. این قرائتی که امروز شما از مرحوم آیت‌الله منتظری می‌دهید، با آن قرائتی که در تاریخ این مباحثات ثبت است، پارادوکسیکال و متباین با همدیگر است و در یک ظرف نمی‎گنجد.

چرا می‎گنجد؛ یک اختلاف جزئی دارد.

اختلاف جزئی‌اش چیست؟

اختلاف جزئی‎اش به اصطلاح همان نصب و نخب [انتخاب] است. این‌طور هم که باشد، همین‎ها مثل دو بچه آدم، دارند با هم کار می‎کنند. الان در خبرگان چه فکرهایی هست؟ همه نوع فکر از ولایت انتصابی تا انتخابی وجود دارد. چه بسا فکر سکولار هم باشد.

ولی قرار نیست آن فکر سکولار به‎عنوان قائم‎مقام رهبری و بازوی رهبری عمل کند. پارادوکس همین‌جاست…

آنجا اکثریت – اقلیت است دیگر. یک‎وقت اکثریت خبرگان از آن طرف شدند، پس آن را انتخاب می‎کنند. البته همه این‎ها مطلوب است. وقتی که مجتهد تحقیق می‎کند، اگر به نتیجه درست برسد، دو اجر دارد. اگر به نتیجه غلط هم برسد، باز یک اجر دارد. یعنی همین اجتهاد و کوشش، مطلوب است. برای کسی که به نتیجه درست برسد، آن مطلوب دیگر اضافه می‎شود.

فلسفه سیاسی آقای منتظری، وقتی که می‎گویید ایشان خودش را از هر نظر ذیل حضرت امام تعریف می‎کرد، دو پاره ‎ و شبهه‌آلود می‌شود…

کسی که می‎گوید نماز جمعه حرام است را روز قیامت چوب نمی‎زنند. او به این نتیجه رسیده است و اجرش را هم دارد.

نه، همه این‎ [اختلاف نظرهای فقهی] محفوظ است. من بحث ‎دیگری را عرض می‌کنم…

اصلاً این ملاک‎ها مطرح نیست. با همه این اختلاف‎نظرها خودش را ذیل امام تعریف می‎کرد.

سوال مشخص این است که ایشان به چه اجتهادی رسیده بود که از یکسو می‎گویید «مصلحت» را آنچنان که امام قبول می‎کرد، باور نداشت و از یکسو مصلحت‎آمیزترین تصمیم را گرفته است؟

چه تصمیمی گرفته است؟

تصمیم به اینکه اگرچه در خفا عناصر فکری‎اش با دیدگاه‌های امام خمینی به تباین‎های مشهود می‌رسد، اما تصمیم گرفته است علیرغم همه این تباین‎ها، قائم‎مقام ایشان بماند. یعنی ولایت ایشان را بر خودش قبول کرده است…

البته دیگران تصمیم گرفتند که ایشان باشد و تا یک جایی که عقیده‎اش اجازه می‎داد، ماند.

اما این دوره هم کم نبود و ایشان عملاً کنار نرفت…

بله، دائم خودش را تطبیق می‎داد که انجام دهد و یک وقت گفت دیگر نمی‎توانم. این دقیقاً همان زمان اعدام‌‎های ۱۳۶۷ بود. یک وقتی ساعت ۱۰ شب بود که به اتاق حاج‎آقا رفتم و دیدم مشغول کاری است. پرسیدم مورد تازه‎ای ا‎ست؟ ایشان نامه‎ای را که دراین‌باره به امام نوشته بودند، به من داد. مقداری از آن را می‎خواندم، همین‎طور نگاه می‎کردم و تعجب کرده بودم که ایشان این‎ها را نوشته است. نامه بسیار تندی بود. بعد گفتم آقا این‌ها چیزهایی نیست که روی کاغذ بیاورید. اگر یک‎وقت این‎ها دست کسی بیفتد، چه می‎شود؟! کاش شما می‎رفتید و شفاهی و حضوری می‎گفتید. ایشان گفتند: «همه چیز تمام شد؛ خونی که به ناحق ریخته شود همه چیز را تمام می‌کند».

این تفرقه یا بهانه دادن به رادیوهای بیگانه برای ایشان مهم بود. همیشه مواظب این مسائل بودند. مثلاً وقتی آقای خلخالی از دنیا رفت، آیت‌الله منتظری حتی حاضر نشد یک پیام تسلیت به بچه‌هایش بدهد. با اینکه بچه‎هایش اینجا رفت‎وآمد می‎کردند و انتظار هم داشتند، ایشان حاضر نشد این کار را بکند. برای اینکه راهی را که آقای خلخالی رفته است، قبول نداشت. مخالفتش در چنین چیزهایی نمود پیدا می‎کرد، نه اینکه علنی اعلام کند که کار تو خطاست.

یک نکته‎ای هست و آن اینکه این‎ پاسخ باز ارجاعات به وقایع سیاسی است، اما درباره همین رویدادها هم عده‌ای…

بله، طور دیگری هم تفسیر می‎‏کنند. می‎گویند چه‎بسا اصلاً نقشه بوده است که مدام این‎ها را برخورد دهند و فاصله‎ها را زیاد کنند که برخورد بشود و آیت‌الله منتظری کنار برود و خودشان وسط بیایند. من هم عقیده‎ام این است. منتها کار خدا شد و به قول آیت‌الله منتظری که همیشه می‎گفت الحمدلله خیرالموجودین انتخاب شد.

سوالی پیش می‌آید: آیا شیوه رفتار آیت‌الله منتظری که البته نمی‌توان برخی دردمندی‌ها و محاسن آن را در طول تاریخ مبارزه و انقلاب نادیده گرفت، در مقاطعی نوعی تذبذب تئوریک یا پراتیک محسوب نمی‎شود؟

نه، چرا؟! تمکین است دیگر. شما در جبهه می‎بینید یک سربازی قبول ندارد و می‎گوید راهی که فرمانده می‎گوید، درست نیست. ولی بالاخره عمل می‎کند، چون تحت امر است. نمی‎شود هرج و مرج شود.

با سخنان و روایت جنابعالی، اما می‌توان اشکال کرد که چگونه آیت‌الله منتظری که مشروعیتش را از امام می‌گیرد، به‌تدریج با هسته تئوریک آن منبعِ مشروعیت، تضاد پیدا می‌کند و از سر مصلحت، به قول شما آن را محرمانه نگه می‌دارد تا در دوره‌ای…

نه، مشروعیت‎اش را از او نمی‎گیرد.

چرا دیگر! وقتی حکومت ولایت فقیه است، آیت‌الله منتظری مشروعیت را از چه کسی می‎گیرند؟ از امام…

از کسی که استادش بوده و قبولش دارد، ولی در این جهت انتقاد هم دارد. این‌طور نیست که بگوید نامشروع است. همه‌چیز که سیاه یا سفید نیست.

درست است، مشروعیت را قائل است…

بالاخره یک حکومتی ا‎ست که به اسم حکومت شیعی تشکیل شد. همه اشکالات را دارد، اما بالاخره باید تایید کرد. برای همین هم نامه محرمانه می‎نویسد. آن جریانی هم که آن نامه محرمانه از BBC خوانده شد، با شواهد و دلایل مسلم است که کار یک بخشی از وزارت اطلاعات آن زمان بوده است که این نامه را به BBC بدهد.

در وزارت اطلاعاتِ آن زمان، آقای حجاریان و جریانی که بعدها هوادار آیت‌الله منتظری می‌شدند، از معاونان بودند. یعنی امروزه کسانی داعیه آیت‌الله منتظری را سر می‎دهند که خودشان سناریونویس آن نقشه‌ای بوده‎اند که شما می‎گویید.

البته من از این جریان که گفتید خبر ندارم. این‎‌ها مربوط به اخلاق است. ما کسانی را داشتیم که پاشنه در را درمی‎آوردند و همیشه اینجا بودند. تا امام حکم عزل ایشان را داد، به فیضیه رفته و گفته بودند که ما از اول می‎دانستیم این شیخ… یک مسائل اخلاقی است.

نه، اخلاق نه؛ شما گفتید اینکه [می‌خواستند] امام را در برابر آیت‌الله منتظری قرار دهند، برنامه‎ریزی شده بود…

برنامه‎ریزی شده بود. در این کتاب دو سند از مکاتبه وزارت ارشاد و وزارت اطلاعات هست که یک آقایی به اسم نوذری که نماینده BBC در تهران بود، به قم ‎آمد و اصرار ‎کرد که من آن نامه سال ۱۳۶۷ را می‎خواهم.

به چه کسی میگوید؟

به رئیس دفتر که آقای سیدهادی هاشمی بود، می‎گوید. ایشان اول می‎گوید کدام نامه؟ چه نامه‏ای بوده است؟ نوذری می‎گوید نه، من می‎دانم. یک قسمت از مضامین‎اش را هم می‎گوید که یک چنین چیزی بوده است. بعد معلوم می‎شود و آقای سید هادی می‎بیند که انگار واقعاً این نامه را دیده یا از کسی شنیده است. می‎گوید نه، این نامه محرمانه است.

BBC چگونه این نامه محرمانه را به‌دست آورده بود؟

من هم همین‎ را دارم عرض می‎کنم. نوذری آمده بود که آن را بگیرد.

چه کسی به نوذری خبر داد؟

الان دنباله‎اش را بگویم، معلوم می‎شود. حالا این چه موقع بوده است؟ در تعطیلات به اصطلاح ایام دهه فجر سال ۱۳۶۷، یعنی اوایل بهمن‌ماه سال ۱۳۶۷ بود که نوذری می‎آید این را می‎گوید، آن‎قدر اصرار می‎کند که آقای هاشمی می‎گوید من که به خانه رفتم، تا کوچه و تا درب خانه آمد که من این نامه را می‎خواهم و اصرار و التماس کرد. گفتم نه، این نامه محرمانه است و به‌هیچ‌‎وجه حرفش را هم نزن. بعد ایشان با وزارت ارشاد تماس می‎گیرد، می‎گوید خبرنگار BBC آمده است، آیا چنین حقی دارد که بیاید اصرار کند و بخواهد این نامه محرمانه را از من بگیرد؟ بعد آقای پورعزیزی در وزارت ارشاد به اطلاعات نامه می‎نویسد که تحقیق کنید که چرا این آقای نوذری این کار را کرده است.

سعید پورعزیزی‌ای که اکنون مدیرمسئول روزنامه بهار است؟

بله، «سعید پورعزیزی» همان زمان که آقای امین‎زاده هم در زندان بود، آنجا حضور داشت. آن‎وقت چه جوابی می‎دهند؟ از اطلاعات جواب می‎دهند که نه، شما کاری نداشته باشید. او کار شخصی داشته است. یعنی تایید می‎کنند که این آقا رفته آنجا و اصرار کرده است. وقتی از اطلاعات می‎گویند خبرنگار BBC یک کار شخصی داشته و کاری با او نداشته باشید، یعنی چه؟! یعنی آدم ما است دیگر.

جریان‌های خارج از کشور مثل BBC برای اپوزیسیون‎سازی از آیت‌الله منتظری عطش داشته‎اند…

بله، آنکه طبیعی است. آن‎وقت این چه زمانی ا‎ست؟ این دهه فجر سال ۱۳۶۷ است. آن نامه چه زمانی دست آن‎ها رسید؟ پنجم فروردین سال ۱۳۶۸. یعنی روزی که فردای آن روز آقای منتظری برکنار شد.

یک چارچوب معرفتشناسانه مد نظر ما قرار داشت که شما در ابتدای بحث میگویید آیت‌الله منتظری حتی در مواقعی، سنتیتر از حضرت امام فکر میکرده و آنقدر سنتی که حتی در برخی موارد مصلحت را جواز نمیدانسته و برخلاف حضرت امام که مصلحتگراتر بودند، ایشان بیشتر سنتی بودند و سنتی یعنی اینکه به فقه جواهری و آن چارچوبها وفادار بودند. اساساً شما هیچ تفسیر لیبرالیستی از آرای پدر را قبول ندارید؟

این‎ها همه اول‎الکلام است که چارچوب فکری لیبرالیسم اصلاً این‌طور نیست. کدام فتوا را از لیبرالیسم گرفته است؟ این فتوای حقوق شهروندی بهائی‎ها را ‎از لیبرالیسم گرفته‎ است؟ آیت‌الله منتظری هیچ‎وقت از چارچوب سنتی خارج نشدند. یعنی نقش زمان و مکان در پویا بودن فقه، چیزی‎ است که همه قبول دارند. در مقام عمل بعضی‎ها عمل می‎کنند و بعضی‎ها نمی‎کنند. ایشان به این نقش زمان و مکان عمل می‎کرد. اینکه کسی می‏گوید مثلاً شهروندهای بهائی، حقوق شهروندی دارند؛ یک امر طبیعی است. در واقع کسی که می‎گوید هیچ حقی ندارند، باید دلیل بیاورد! به چه دلیل شهروند بهائی که ملتزم به قانون اساسی ا‎ست، گرچه قبول ندارد، ولی ملتزم است؛ یعنی هر قانونی در این مملکت باشد، گردن می‎گذارد و مالیات می‎دهد؛ پس چرا نباید مدرسه برود؟

در نتیجه پیرامون التقاط هم قائل هستید که این اتفاق نیفتاده و با این نتایج، تضاد ماهوی بین آیت‌الله منتظری و امام نیست و همه‌چیز یک اختلاف رأی فقهی است؟

نمی‎شود این را یک چیز کلی که به تضاد رسیدند، گفت.

پس اسمش را دقیقاً چه می‌شود گذاشت؟

همان تغییر رأی. الان بسیاری از مجتهدینی که اصلاً سیاسی هم نیستند، مثلاً در مورد نماز یک فتوا دارند، حالا فتوای‌شان عوض می‎شود و اعلام می‎کنند که این فتوا عوض شده است. یا در مورد خمس، فتوا عوض می‎شود. مسائل در همین حد است. حتی با آن مقدماتی که برای «سیدمهدی هاشمی» پیش آمد و نامه‎نگاری‎ها و بعد ایشان اعدام شد، با این حال آیت‌الله منتظری قائم‎مقام ایشان بود و سال ۱۳۶۷ هم که امام آن قطعنامه را پذیرفتند، خیلی سوال حتی برای شخص خود من ایجاد شده بود. خیلی از جبهه زنگ می‎زدند که چه شده است. گریه می‎کردند و می‎گفتند چرا این کار را کردند، آیت‌الله منتظری روز عید غدیر پیشنهاد داد و گفت یک راهپیمایی ولایت به حمایت از تصمیم مقام رهبری برای پذیرش قطعنامه برپا شود. آن‎وقت تبلیغ شد و همه آمدند و دیگر تقریباً سوال‎ها تمام شد. کسی نمی‎پرسید، چون می‎گفتند آیت‌الله منتظری هم از تصمیم امام برای پذیرش قطعنامه اعلام حمایت کرده است. می‎گویم با همه این اختلافات، این‎ها داشتند با همدیگر مثل دو یار کار می‎کردند، منتها یک عده نگذاشتند. منظور اینکه روحیه آیت‌الله منتظری این‎طور بود. به یک جمله‎ای اشاره ‎کردم که نشد آن را ادامه دهیم. بعد از به رهبری رسیدن آیت‌الله خامنه‎ای، اولین کاری که آیت‌الله منتظری کرد، این بود که آن پیام تبریک را گفت که بعد از رادیو خواندند و از تلویزیون نخواندند که باز یک‌عده مخالفت کرده بودند.

تا آخر هم رهبری ایشان را قبول داشتند؟

آقای منتظری رهبری آقای خامنه‎ای را تبریک گفته بود. حالا اگر وقت باشد من این را بگویم که بعداً هم یک روالی بود که ایشان تمام هم و غمش این بود که در زمان رهبری آقای خامنه‎ای از نظام جدا نشود. بعد در زمان رهبری، مادر آقای خامنه‎ای فوت شد که آقای منتظری تسلیت گفتند ولی آقای خامنه‌ای جواب ندادند. وقتی که در اولین سفر، آقای خامنه‎ای به‎عنوان رهبر به قم آمد، از همه‎جا به مدرسه دارالشفاء دعوت می‎کردند که اینجا مثلاً بیوت علما و… است. ولی از آیت‌الله منتظری دعوت نکردند. باز ایشان گفت بالاخره آیت‌الله خامنه‎ای به قم آمده و مهمان ماست. شما بروید، خوش‌‎آمد بگویید. من و آقای دُرّی و آقای رازینی مسئول استفتائات دفتر (عموی آقای رازینی که الان مرحوم شده است) و آقای ایزدی که الان در نجف‎ آباد، امام جماعت است؛ چهار نفری به آنجا رفتیم.

آقای دُرّی به آقای محمدی گلپایگانی گفت آیت‌الله منتظری سلام رساند و گفت که بالاخره، آیت‌الله خامنه‎ای به قم تشریف آوردند و خوش‎آمد بگوییم. من هم با [آقا مصطفی] (۱) پسر آیت‌الله خامنه‎ای سلام و علیک و احوالپرسی کردم و گفتم آیت‌الله منتظری این‌طور گفتند و ایشان هم تشکر کرد. بعد از افرادی که به بیوت مراجع می‎رفتند، بازدید می‎کرد. با اینکه ما هم رفته بودیم، برای بازدید هم نیامدند. آیت‌الله منتظری احساس کم لطفی کرد. مثلاً جزء هیأت آیت‌الله خامنه‎ای، آقای غیوری بود. آقای غیوری قوم و خویش ماست. برادر باجناق حاج‎آقاست که پارسال هم مرحوم شدند. آیت‌الله منتظری می‎گفت آن‎ها هم می‎توانستند به آقای غیوری که قوم و خویش ماست، بگویند که تو هم برو و بگو، خیلی ممنون. البته این حرف‌‌ها را به‎عنوان گله می‎گفت.

پس از رحلت حضرت امام، نخستین انتقادات آیت‌الله منتظری به دولت آقای هاشمی و بحث استقراض خارجی بود…

شروع‎ این انتقادها با استقراض دولت در زمان آقای هاشمی بود که این‌طور عکس‎العمل نشان دادند. ایشان این کار را می‎کرد و وقتی می‎دید نمی‌خواهند، دیگر ادامه نمی‎داد. آیت‌الله منتظری وقتی از قائم‎مقامی برکنار شد، اصرار داشت که در نماز جمعه شرکت کند. می‎رفت، نماز جمعه شرکت می‎کرد و پشت سر امام جمعه نماز می‎خواند، اما بعد از نماز علیه ایشان شعار دادند که ایشان دیگر نرود. از این طرف اقبال بوده که بروند و با هم باشند. مثلاً یک‎وقتی گروه چپ برنامه‎ریزی کرده بود که دفتر روزنامه «رسالت» را در قم آتش بزند و این از نظر آیت‌الله منتظری که یک طرف حساب می‎شود، یا باید سکوت کند یا باید حمایت کند. این خبر را مرحوم ابطحی کاشانی به آیت‌الله منتظری داده بود. ایشان سر درس این را مطرح کرد و گفت هیچ‎کس حق ندارد این کار را بکند. از آقای آذری قمی تعریف کرد و گفت که آقای آذری قمی چقدر در انقلاب زحمت کشیده است. حالا یک روزنامه بر فرض اینکه نظر مخالف هم بنویسد، کسی حق ندارد که چنین جسارتی کند و در نهایت آن برنامه را منتفی کردند. منظور این است که در هر زمانی تا می‎دید به کسی ظلم می‎شود، این‎طور نبود که بگوید این از گروه ما هست یا از گروه ما نیست.

اگر بخواهیم از مجموع این گفت‌وگو به تصویری روشن از مشرب فکری حضرت آیت‎الله منتظری برسیم، با یک چالش مواجه می‌شویم که امیدوارم بتوان آن را حل کرد. امروزه طیفی از جریان‌های تجدیدنظر طلب ایشان را اسوه و پیرو خود معرفی می‌کنند که چه بسا مصادره به مطلوب هم باشد…

چه‏بسا.

بله، چه‎بسا. ما اکنون شاهدیم چهره‌هایی مثل آقای «محسن کدیور» که اخیراً کتاب «ابتذال مرجعیت» را نوشته، خود را میراث‌دار و نماینده فکری فقیهی چون آیت‌الله منتظری مطرح می‌کنند…

بله، اصلاً آقای کدیور را نمی‎شود نماینده طرز تفکر آیت‎الله منتظری دانست. ایشان اصلاً ولایت فقیه را به کلی قبول ندارد، ولی آقای منتظری قبول داشت.

اساساً اگر مرجعیت بخواهد با آن متد آقای کدیور بررسی شود، به این نتیجه می‌رسیم که یک دوره‎ای از مرجعیتِ خود آیتالله منتظری هم مبتذل بوده است. ما به مسائل سیاسی در اینجا کاری نداریم، بلکه بحث متد است. تحلیل کلی شما راجع‎‌به کتاب «ابتذال مرجعیت» آقای کدیور چیست؟

خب، من اگر بودم یک چنین مطالبی را نمی‎نوشتم. چون این‌طور نیست که بگوییم این آقا مرجعیت را مبتذل کرده است. در واقع انگار خود مرجعیت در ذهن مردم مبتذل می‎شود. (۲)

جنس حرف آقای کدیور، شاید جنس حرفهای آقای آغاجری آن سالها باشد که راجع به تقلید میزد. این حرفها نامتوازن نیست. اینها خودشان را در یک دورهای منتسب کرده و به زلف بیت آیت‌الله منتظری، گره زده‎اند…  

به‏هرحال تبلیغات هم موثر است. انگار آقای سروش هرچه بگوید، آیت‎الله منتظری گفته است. مثلاً آقای سروش آمده در مورد قرآن چیزی گفته که آیت‎الله منتظری، علیه آن کتاب نوشته است. همان کتاب «سفیر حق و صفیر وحی»، ولی جوری تبلیغ می‌کنند که انگار آیت‎الله منتظری آن حرف را زده است.

حاکمیت تبلیغ نکرده است، خود دکتر سروش در مقالهای که در مورد حضرت آیتالله منتظری دارند، این بحث را مطرح می‏کنند. یعنی من اصلاً میگویم حاکمیت به یک طرف و هر اشتباه و تقصیری که دارد، سر جای خودش، اما وقتی که دکتر سروش از آیتالله منتظری آن چهره را میسازد و از آن دفاع میکند، یا آقای کدیور وقتی «ابتذال در مرجعیت» را مینویسد، حداقل این است که جنابعالی بهعنوان کسی که متولی امور و جریان فکری آیتالله منتظری شناخته میشود، وقتی این حرف‌ را قبول ندارید، نظر خود را به گوش جامعه برسانید تا این صدا هم شنیده بشود که مرزها روشن شود…  

بله، حرفتان درست است.

با این نکاتی که شما می‎فرمایید، خیلی از بحث‎ها روشن می‎شود. اینکه آقای منتظری، رهبری آقای خامنه‎ای را پذیرفته‎اند و تبریک گفته‎اند، ولی آنچه که برای مردم تبلیغ می‎شود، چیز دیگری ا‎ست.

دو جمع‎بندی از بحث می‌کنم. یکی اینکه مشخصاً آیا میشود این نتیجه را گرفت که شما نسبت به موضع جریان روشنفکری دینی و تفاسیر سکولار که دکتر سروش از قرآن، دین و ولایت می‎کنند و ابتذال مرجعیت یا اسلام رحمانی‎ که آقای کدیور مطرح کرده است؛ مشخصاً مخالف هستید؟ یعنی یک خط ممیزی را بین دیدگاه‌های آیت‌الله منتظری و این جریان می‎کشید؟ در واقع می‎شود این نتیجه را گرفت که جریان فکری آیتالله منتظری با این جریان، تفاوتهای اساسی دارد؟ (۳)

پس چرا اکنون هم وقتی که از جریان فکری آیت‌الله منتظری بحث می‎شود، این نوع روشنفکران را نماد فکر آیت‌الله منتظری می‎دانند؟ یعنی در سایت‎ها، در مقالاتی که نوشته می‎شود و در مصاحبه‎هایی که این افراد صبح تا شب با رسانه‎های مختلف انجام می‎دهند، خودشان را نماد فکر آیت‌الله منتظری می‎دانند…

بله، اگر این افراد را به حساب دو قسمت کنند، بگویند طیف آیت‌الله منتظری و مثلاً فلان طیف، بالاخره آقای کدیور که این وسط است به کدام متمایل است؟ می‎گویند این طرف، ولی نه اینکه کاملاً همفکر باشند.

اگر دیدگاه‌های ابتذال مرجعیت ملاک قرار بگیرد، همه بحث‏های بین ما، زیر سوال می‏رود.

به نظر من با آن کتاب، کل مرجعیت زیر سوال رفته است، یعنی مخاطبان ایشان که فقط روشنفکرها و فرهیختگان نیستند، توده مردم هم هستند. آن‌وقت مردم هم می‎گویند پس مرجعیت یک امر ضدارزش است.

بله، مرجعیت ضد ارزش میشود؛ این یک نکته است. نکته دوم هم اینکه شما بهعنوان یک جریان فکری جایگاه خودتان را چگونه تعریف میکنید؟ از یکسو، خط ممیزی با اپوزیسیون و روشنفکران خارج از کشور می‌کشید و حتی مخالفت صریح دارید، اما بیشترین فعالیتهای شما را اغلب در بین همین رسانه‌ها میبینیم. آیا شما خودتان را یک جریان اپوزیسیون میدانید یا جریانی وفادار به تفکر جمهوری اسلامی و حاکمیت موجود هستید؟

مسلم است که دومی. مثلاً انتخابات می‎شود، تشویق به انتخابات می کنم. یا آنجایی که انتقاد می‎ کنم، انتقاد برای تثبیت نظام و کنار رفتن آن موارد ضد ارزش است. مسلماً برای تایید نظام، تایید انقلاب و حاکمیت است. من به‌هیچ‎وجه اپوزیسیون نیستم.

این دیدگاهی را که شما اکنون ارائه می‎دهید و این بحث‎هایی که شد، حداقل من تا امروز نشنیده بودم. اگر امر دائر شود که این جریان فکری از رهبری و حاکمیت موجود دفاع کند، چه اصالتاً و چه مصلحتاً تکلیفی بر خودش می‎بیند که در این مناقشات وسیع منطقه‎ای و جهانی، ظرفیت خودش را برای تقویت رهبری موجود بیاورد؟

مسلماً این‌طور است. اگر خدای نکرده بخواهد درگیری یا مثلاً جنگی با کشوری شود، مسلماً در دفاع از کشور حاضریم جان‎مان را هم بدهیم؛ مسلم است.

بنابراین، موضع شما نسبت به این رویکرد، متفاوت با چیزی‎ است که در بیرون جریان آیت‌الله منتظری نشان داده می‌شود؟ 

اگر هر سنگر فرهنگی‎ای در جهت تقویت نظام باشد، حاضریم با جان و دل آنجا بایستیم و کار کنیم.

[پایان مصاحبه]

 

یادداشت‌ها:

(۱) دو کلمه داخل کروشه از متن ویراسته احمد منتظری نقل شده و در مجله نیامده است.

(۲) این پاسخ در عصر اندیشه اینگونه درج شده است: «این‌طور نیست که بگوییم یک نفر [یک آقا] مرجعیت را مبتذل کرده است. در واقع انگار خود و اساس مرجعیت در ذهن مردم مبتذل می‎شود.» عصر اندیشه پنج کلمه «یک نفر یک» و «واساس» را به متن افزوده و در نتیجه معنی عوض شده است. «یک آقا» نکره است در حالی که «این آقا» معرفه و مشارالیه آن مقام رهبری است. «ابتذال خود مرجعیت» با «ابتذال خود و اساس مرجعیت» نیز متفاوت است. متعلق ابتذال در متن احمد منتظری یکی است (خود مرجعیت) و در آنچه مجله منتشر کرده دو تاست «خود» که مشارالیه آن نامشخص است و «اساس مرجعیت» که «اساس» آن نیز توسط مجله افزوده شده است.

(۳) عبارت «دقیقاً درست است.» در نسخه ویراسته احمد منتظری برای حذف علامت گذاری شده، اما عصر اندیشه حذف نکرده است.