با آن که به مناسبت درگذشت آقای هاشمی رفسنجانی یادداشتی با عنوان «خاموشی مرد همیشه شماره دو جمهوری اسلامی» (۲۰ دی ۱۳۹۵) منتشر کردم، اما نحوه عجیب نماز آقای خامنه ای بر پیکر رفیق ۵۹ ساله اش مرا به نوشتن دومین یادداشت درباره هاشمی رفسنجانی واداشت. این یادداشت چهار بخش به شرح زیر دارد:
– خیر کثیر هاشمی
– ملاقات با هاشمی
– عکس العمل هاشمی در مقابل نامه استیضاح رهبری
– حذف آخرین ناهماهنگ
بخش اول. خیر کثیر هاشمی
بعد از تکبیر چهارم نماز میت آنچه واجب است این دعاست: «اللهم اغفر لهذا الميت». اما مستحبات این موضع از نماز میت ادعیه ذیل است: «اللهم إن هذا المسجى قدامنا عبدك وابن عبدك، وابن أمتك، نزل بك، وأنت خير منزول به، اللهم إنك قبضت روحه إليك، وقد احتاج إلى رحمتك، وأنت غني عن عذابه، اللهم إنا لا نعلم منه إلا خيرا، وأنت أعلم به منا، اللهم إن كان محسنا فزد في إحسانه، وإن كان مسيئا فتجاوز عن سيئاته، واغفر لنا وله، اللهم احشره مع من يتولاه ويحبه، وابعده ممن يتبرأ منه ويبغضه، اللهم ألحقه بنبيك وعرف بينه وبينه وارحمنا إذا توفيتنا، يا إله العالمين، اللهم اكتبه عندك في أعلى عليين، واخلف على عقبه في الغابرين، واجعله من رفقاء محمد وآله الطاهرين، وارحمه وإيانا برحمتك يا أرحم الراحمين.» (سید محمد کاظم یزدی، العروة الوثقی، فصل فی کیفیة صلوة المیت)
آقای خامنه ای در نماز خود این عبارت از دعای مأثور را حذف کرد: «اللهم إنا لا نعلم منه إلا خيرا، وأنت أعلم به منا» (خدایا ما از او [متوفی] جز خیر نمی دانیم، و تو به او از ما داناتری) و در عوض، ادعیه ای در طلب رحمت وغفران و عفو از خطایا را مکررا بر زبان راند. عبارت «إنا لا نعلم منه إلا خيرا» در کلیه نمازهای میت قرائت می شود، و معنایش این نیست که میت معصوم است! والا در هیچ نماز میتی قابل قرائت نبود. بلکه معنایش این است که ما جز أمور خیر فرد متوفی را نمی شناسیم، چرا که با غفران و رحمت و عفو خداوند اگر گناه و خطایی هم بوده، امید است بخشیده شود.
جالب اینجاست که آقای خامنه ای در عمر هفتاد و هفت ساله اش بر جنازه افراد متعددی نماز خوانده است، بطور مشخص در زمان رهبریش بر جنازه این شش نفر أقامه نماز کرده: سید احمد خمینی (۲۵ اسفند ۱۳۷۳)، بانو خدیجه ثقفی همسر آقای خمینی (۱ فروردین ۱۳۸۸)، آقا مجتبی تهرانی (۱۳ دی ۱۳۹۱)، عزیزالله خوشوقت (۲ اسفند ۱۳۹۱)، محمدرضا مهدوی کنی (۱ آبان ۱۳۹۳) و عباس واعظ طبسی (۱۴ اسفند ۱۳۹۴). در هیچیک از این نمازها عبارت مذکور حذف نشده است. آیا هاشمی رفسنجانی از افراد یادشده خیرات کمتر و سیئات بیشتری داشته است؟!
هاشمی رفسنجانی البته یک فرق اساسی با افراد یادشده دارد و آن اینکه هاشمی اختلاف نظر اجتهادیش را با آقای خامنه ای در جنبش سبز – که آقای خامنه ای آن را فتنه می نامید – علنی کرد. به نظر آقای خامنه ای فتنه خط تمایز خیر از شر و حق از باطل است. به نظر وی هاشمی با خطبه های ۲۶ تیر ۱۳۸۸ خود از صراط مستقیم و خط ولایت منحرف شد. این را مقایسه کنید با این فتوای عزیزالله خوشوقت (پدر همسر مصطفی خامنه ای): “باید بر روی فتنهگران خط قرمز کشید. فتنه ٨٨ تطهیر نمیشود. فتنهگران کافر و مرتد هستند و تطهیر نمیشوند.” درباره مفتیان فتوای ارتداد مخالفان و منتقدان نظام می توان با خیال راحت خواند: «اللهم إنا لا نعلم منه إلا خيرا»، اما «خواص بی بصیرت» و «ساکتان فتنه» بلکه «سران فتنه» چه خیری دارند تا رهبری بتواند بخواند «اللهم إنا لا نعلم منه إلا خيرا»؟! برای أمثال هاشمی رفسنجانی نهایتا می توان به اعتبار رفاقت ۵۹ ساله و خدمات قبل و بعد از انقلاب وی تنها از خدا خواست که خطاهای وی را عفو کند و او و ما را مشمول مغفرت و رحمت خود قرار دهد، نه بیشتر!
کار آقای خامنه ای در نماز بر پیکر هاشمی بزرگوارانه نبود. کدورت ناشی از عدم همراهی هاشمی با سرکوب معترضان به تقلب در انتخابات خرداد ۱۳۸۸ به قدری شدید بود که مقام رهبری نتوانست دعای یادشده را قرائت کند. ایشان می توانست امامت نماز میت را به عهده نگیرد، که اتفاقا مورد استقبال خانواده هاشمی و قاطبه علاقه مندان وی هم واقع می شد. اما اینکه نماز را بدون این دعا برگزار کند حقارت و کینه خود را به نمایش عمومی گذاشت. از لطایف روزگار است که بعد از ۴۰۰ بار أقامه کردن نماز جمعه تهران، هاشمی رفسنجانی به اتهام دفاع از حقوق قانونی مردم از أقامه نماز جمعه محروم شد، و هفت سال بعد در همان مصلی آنکه او را از أقامه نماز جمعه محروم کرده بود بر پیکرش نماز خواند! راستی آیا آقای خامنه ای قبح کاری را کرده است درک می کند؟ بعید است. اما انبوه میلیونی مردم وفاداری که به بدرقه هاشمی آمدند این حقارت کینه توزانه را با تمام وجود إحساس کردند. همچنان که محروم کردن سید محمد خاتمی از حضور در چنین مراسمی یا ممنوعیت درج تصاویرش در رسانه ها علاوه بر غیرقانونی بودن نشانه دیگری از حقارت کینه توزانه مقامی است که خود را معظم می پندارد.
اکنون به عنوان یک ایرانی با صدایی رسا درباره آقای هاشمی رفسنجانی اعلام می کنم که «اللهم إنا نعلم منه خیرا کثیرا» خدایا ما از او خوبیهای فراوانی می دانیم. چه خیری کثیرتر از دفاع از مظلوم در جنبش سبز؟ چه خیری بالاتر از پیوستن به صف اکثریت ملت ایران و عدم همراهی با متجاوزان به حقوق ملت (از سال ۱۳۸۴ به بعد)؟ مردم رنجدیده به این حمایت از درون حاکمیت نیاز داشتند و با تشییع جنازه باشکوه ۲۱ دی قدرشناسی باارزش خود را از «خیر کثیر» هاشمی رفسنجانی به نمایش گذاشتند. مقام رهبری باید از بزرگواری مردم درس بگیرد.
با توجه به اخباری که درباره قصور یا تقصیر محافظان در رساندن هاشمی رفسنجانی به بیمارستان منتشر شده مرگ ناگهانی وی مشکوک به نظر می رسد. یکی از شش نفری که آقای خامنه ای بر پیکرشان نماز خوانده سید احمد خمینی است. مرگ احمد خمینی هم کاملا مشکوک است. آیا مرگ هاشمی رفسنجانی نیز همانند مرگ کسی است که در کنار مزار او آرام گرفت؟ تحقیقات آینده مشخص می کند.
بخش دوم. ملاقات با هاشمی
أواخر سال ۱۳۷۰با آقای هاشمی رفسنجانی ملاقات کردم. ماههای نخست کار در مرکز تحقیقات استرتژیک به عنوان معاون اندیشه اسلامی. رسم بود که معاونین جدید به رئیس جمهور معرفی شوند. به اتفاق سیدمحمد موسوی خوئینیها به ملاقات آقای هاشمی رفسنجانی رفتم. ملاقات سه نفره که بیش از دو برابر وقت پیش بینی شده به طول انجامید. یادم هست هاشمی پرسید شاگرد کدام یک از آقایان هستید؟ پاسخ دادم: شاگرد استاد شما آقای منتظری! به اجمال مباحث جدید استاد را برای هاشمی تعریف کردم. بیشتر وقت به عناوینی اختصاص یافت که قرار بود مرکز تحقیقات استراتژیک در حوزه اندیشه اسلامی انجام دهد، مهمترینش تشریح دیدگاه متفاوت فقهای شیعه در مورد ولایت فقیه، قلمرو اختیارات آن و لوازم هر نظریه بود. به اطلاع هاشمی رساندم که مهمترین تحقیق حوزه اندیشه اسلامی را «تحقیق آزاد» در باره نظریه سیاسی جمهوری اسلامی می دانم و تفاوت آن با دیگر دیدگاههای رایج فقهی، تحقیقی که نتیجه اش را قبلا تعیین نکرده باشیم.
دقیقا به خاطر دارم که نظریه آقایان سید محسن حکیم، سید احمد خوانساری، سید ابوالقاسم خویی و شیخ محمد علی اراکی در نفی ولایت فقیه و اثبات جواز تصرف فقیه در أمور حسبیه از باب قدر متیقن را شرح دادم. هاشمی کمتر صحبت کرد و با دقت به سخنانم گوش داد. إحساس کردم به دوران پرخاطره طلبگی برگشته است. از معاونین دیگر مرکز شنیده بودم که دیدارهای مشابه تشریفاتی و کوتاه برگزار شده بود. حتی زمانی که آقای موسوی خوئینیها جایش را به آقای حسن روحانی به عنوان رئیس جدید مرکز تحقیقات استراتژیک داد، و بعد از إتمام دوران ریاست جمهوریِ آقای هاشمی مرکز از نهاد ریاست جمهوری منفصل و به مجمع تشخیص مصلحت نظام ملحق شد، تحقیق حول ولایت فقیه در آراء فقهای شیعه ادامه یافت و نسخه ای از هر جلد تحقیق از طریق رئیس مرکز برای رئیس جمهور و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ارسال می شد. همین که انجام آزادانه چنین تحقیق حساسی در داخل نظام تحمل می شد نکته مثبتی است.
نخستین مقاله شخصی با عنوان «نظریه های دولت در فقه شیعه» در فصلنامه مرکز یادشده به نام راهبرد (شماره ۴، پايیز ۱۳۷۳، ص۱-۴۱) منتشر شد. انتشار این مقاله بلافصله با مخالفت شدید روزنامه جمهوری اسلامی (۵ دی ۱۳۷۳) مواجه شد: «راهبرد راه به کجا می برد؟!» بخش دوم مقاله در آن فصلنامه و هیچ مجله دیگری امکان انتشار نیافت. کتاب نظریه های دولت در فقه شیعه تفصیل همان مقاله در قالب کتاب است که در سال ۱۳۷۶ امکان انتشار پیدا کرد. همکاری من با مرکز تحقیقات استرتژیک با بازداشتم در اسفند ۱۳۷۷ قطع شد.
بخش سوم. عکس العمل هاشمی در مقابل نامه استیضاح رهبری
در ۲۶ تیر ۱۳۸۹ نامه سرگشاده بلندی به هاشمی رفسنجانی نوشتم که اینگونه آغاز می شد:
«ریاست محترم مجلس خبرگان رهبری حضرت آیتالله آقای هاشمی رفسنجانی
این نامۀ سرگشاده، (در یک مقدمه، پنج بخش، یک خاتمه و ضمائم) در استیضاح مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران، آیتالله سیدعلی حسینی خامنهای، به جنابعالی و نمایندگان محترم مجلس خبرگان رهبری تقدیم میشود.
مقدّمه: مخاطب این نامه، مردم، ریاست مجلس خبرگان رهبری و نمایندگان آن هستند. این نامه را سرگشاده برای شما ارسال میکنم، تا مردم ایران- مخاطبان واقعی این نامه- نیز شاهد این دادخواهی باشند. با شما به دو گونه میتوان سخن گفت؛ یکی در مقام فردی با سِمَت حقوقی ریاست مجلس خبرگان رهبری، تنها نهاد قانونی کشور که قرار بوده از سلطۀ رهبری بیرون باشد و بر بقای شرائط و حُسن عملکرد ایشان نظارت کند.
و دیگری، بهعنوانِ فردی که همواره یکی از ارکان جمهوری اسلامی بوده، لذا در تمام خوب و بد آن شریک است، همواره دوّمین مقام مؤثر آن بوده، ده بار خود را در معرض انتخاب مردم قرار داده، هشت بار انتخاب شده و بار ماقبلِ آخر هم از جفائی که در حقّش شده به خدا پناه برده است، چون پناهرسی جز او نیافته است. شما در دو سال اخیر با نمونههائی از قبیل نامۀ سرگشادۀ مورخ ۱۹ خرداد ۱۳۸۸، خطبههای نمازجمعۀ تهران مورخ ۲۶ تیر ۱۳۸۸ و یادداشت مورخ ۶ تیر ۱۳۸۹ نشان دادید که نیمنگاهی به مردم و مطالباتشان دارید.
کارنامۀ شما با همۀ فراز و فرودش نشان میدهد که به دو امر بنیادیِ انتخاب و رضایت شهروندان ایرانی ازیکسو، و نظارت بر رهبری ازسویدیگر فیالجمله باور دارید، و تنها عضو هیئت حاکمۀ جمهوری اسلامی هستید که پذیرفتهاید کشور حداقل در چهارده ماه اخیر با “بحران” مواجه بوده است و معترضان سبز ایرانی “فتنهگر” نیستند، آنها به دنبال رأی، بلکه “حقّ گمشدۀ” خود هستند، و راه برونرفت از این بحران، سرکوب و خفقان نیست، تن دادن به حاکمیتِ قانون است و اجرای اصول مغفول قانون اساسی.
نویسنده از محدودیتها و تضییقاتی که اکنون متوجه شماست بیاطّلاع نیست، اما معتقد است اگر شما و معدود نمایندگان مجلس خبرگان رهبری- که سوگند خود را نقض نکردهاید- از قبیل آیتالله دستغیب شیرازی هرچه سریعتر به وظیفۀ قانونی خود عمل نکنید، در پیشگاه ملّت مسئول خواهید بود. مسامحه در چنین امر مهمی که به کیان نظام و کشور بستگی دارد، خطای جزئی از سر قصور قلمداد نخواهد شد، خطائی فاحش از سر تقصیر شمرده خواهد شد.
چرا این مطلب در قالب یک نامۀ سرگشاده به شما منتشر میشود؟ جای اصلی طرح این مطلب مجلس خبرگان رهبری است، اما زمانی که خبرگان به وظائف قانونی خود عمل نمیکنند، احزاب مخالف دولت برخلاف قانون منحل شدهاند، رسانههای مستقل و منتقد برخلاف قانون توقیف و تعطیل شدهاند، فعالان سیاسی منتقد برخلاف قانون بازداشت و به حبسهای طویلالمدّت محکوم شدهاند، دفاتر علما و مراجع تقلید منتقد توسط مأموران لباسشخصی و بسیج برخلاف قانون مورد تخریب و غارت قرار گرفته است، تنها راهی که باقی میماند این است که در تبعید، نامۀ سرگشاده نوشت، نامهای که جز در فضای مجازی خارج از ایران امکان انتشار ندارد …
چکیدۀ نامۀ استیضاح رهبر جمهوری اسلامی به شرح زیر است:
من بهعنوانِ یکی از شهروندان ایرانی، رهبر جمهوری اسلامی ایران حضرت آیتالله آقای سیدعلی حسینی خامنهای را به استبداد، ظلم، قانونشکنی، براندازی جمهوری اسلامی و وهن اسلام متهم میکنم:
اولاً، معتقدم ایشان با تجاوز به حقوق شهروندیِ مردم ایران بهصورتِ نهادینه، در قامت یک دیکتاتور تمامعیار، حکومت مطلقۀ شاهنشاهی را با ظاهر اسلامی بازآفرینی کرده است.
ثانیاً، بر این باورم که ایشان با نقض استقلال قضات و قوۀ قضائیه، سیاسی کردن قضاوت و ظلم آشکار در حقّ منتقدان و ذویالحقوق، “ولایت جائر” را محقّق کرده است
ثالثاً، معتقدم که وی با نقض مکرّر اصول متعدد قانون اساسی بهویژه در حوزۀ تقنین و اجرا، بزرگترین قانونشکنی را دو دهۀ اخیر مرتکب گردیده، و با استحاله و فروپاشی قانون اساسی، بزرگترین برانداز جمهوری اسلامی بوده است.
رابعاً، ازآنجاکه این استبداد و ظلم و قانونشکنی و براندازی را بهنام اسلام و مذهب اهلبیت و جانشینی رسولالله و ائمه و حکومت اسلامی مرتکب شده، بزرگترین ضربه را به اسلام و تشیّع و خدا و پیامبر و ائمۀ اهلبیت وارد کرده، با دولتی کردن دین، مایۀ وهن اسلام و شَین مذهب شده است.
و بالاخره، با توجه به از دست دادن شرائط لازمِ ضمن عقد، ولایت ایشان ساقط است، بیآنکه نیازی به عزل داشته باشد.
نامه با نقد عملکرد مجلس خبرگان رهبری آغاز میشود. بخش دوم نامه به شرح مستدلّ اتّهامِ استبداد و دیکتاتوری اختصاص دارد. بخش سوم عهدهدار مباحث و مصادیق ظلم و جور رهبری و تشریح تحقّق ولایت جائر است. در بخش چهارم موارد قانونستیزی مقام رهبری و اتهام براندازی جمهوری اسلامی تشریح شده است. در بخش پنجم مدعای وهن اسلام و ضرباتی که عملکرد سوء ایشان به اسلام و تشیّع وارد کرده توضیح داده شده است. در خاتمه سقوط ولایت به دلیل نقض شرائط لازم ضمن عقد بدون نیاز به عزل نتیجهگیری شده است.»
عکس العمل هاشمی چه بود؟ دو گزارش را در این زمینه بدون شرح نقل می کنم:
گزارش اول: «آیتالله سیدهاشم حسینی بوشهری، عضو مجلس خبرگان رهبری در گفتوگو با شبکۀ ایران با اشاره به سکوت آقای هاشمی رفسنجانی در برابر شبههافکنیهای محسن کدیور دربارۀ ولایت فقیه و رهبری انقلاب اسلامی، گفت: با توجه به اینکه متن نامه خطاب به رئیس مجلس خبرگان بوده است، آقای هاشمی باید پاسخ این نامه را میداد. وی با ابراز تعجب از اینکه آقای هاشمی تاکنون پاسخ نامه را نداده است، تصریح کرد: متنی که کدیور تنظیم کرده بود کلّیت نظام را زیر سوال برده است، نظامی که مجلس خبرگان باید با جدّیت حافظ آن باشد. آیتالله بوشهری تأکید کرد: آقای هاشمی باید در اولین فرصت بهعنوانِ رئیس مجلس خبرگان پاسخ مستدلّی به نامۀ کدیور بدهد و اجازۀ ورودِ دیگر مخالفان نظام را به این عرصه ندهد» (۱۰ مهر ۱۳۸۹).
گزارش دوم: در جلسه هیأت رئیسه مورخ ۲۰ مرداد ۱۳۸۹ مجلس خبرگان متشکل از هاشمی رفسنجانی (رئیس)، سید محمود شاهرودی (نایب رئیس اول)، محمد یزدی (نایب رئیس دوم)، صادق لاریجانی (منشی)۷ سید احمد خاتمی (کارپرداز) و سید ابراهیم رئیسی (کارپرداز) تشکیل شد برخی از حاضرین هاشمی رفسنجانی را برای پاسخگویی به نامه سرگشاده یادشده تحت فشار قرار دادند. آقای هاشمی در پاسخ معترضین تی گوید: تنها که به من ننوشته، مخاطب نامه همه اعضای خبرگان است. هریک از آقایان که إحساس وظیفه شرعی می کنند زحمت بکشند به وی پاسخ دهند. خبرگان معترض دوباره فشار می آورند که از یک سو اسم جنابعالی در آغاز نامه آمده و سطوری از نامه هم دقیقا متوجه شماست، به علاوه شما رئیس و زبان خبرگان هستید، از سوی دیگر در این نامه أساس نظام و ولایت فقیه و مقام معظم رهبری زیر سوال رفته است. شایسته است پاسخ محکمی از جانب شما به وی داده شود. در براب إصرار فراوان اعضای هیأت رسیسه خبرگان هاشمی ابراز می دارد: بیخود إصرار نکنید، بسیاری از موارد مذکور در نامه مورد قبول من است!» جلسه با أوقات تلخی خبرگان معترض به هاشمی رفسنجانی به پایان می رسد.» (جرس ۱۷ مهر ۱۳۸۹)
یک کتاب و ده مقاله کوتاه و بلند پاسخ نظام بود به نامه استیضاح رهبری. متن کامل نامه سرگشاده و کلیه پاسخها و عکس العملها در قالب کتابی الکترونیکی با مشخصات زیر منتشر کردم: استیضاح رهبری، ارزیابی کارنامهی بیست و یکسالهی رهبر جمهوری اسلامی در نامهی مورخ ۲۶ تیر ۱۳۸۹ به رئیس مجلس خبرگان رهبری همراه با واکنشهای آن، ویرایش دوم، اردیبهشت ۱۳۹۳، ۴۱۸ صفحه، مجموعۀ افضلالجهاد، دفتر اول.
بخش چهارم. حذف آخرین ناهماهنگ
کمتر از هشت ماه بعد از انتشار استیضاح رهبری در نامه به هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس خبرگان رهبری، وی در اسفند ۱۳۸۹ از سِمَت خود کنار گذاشته شد. به همین مناسبت یادداشتی نوشتم با عنوان حذف آخرین ناهماهنگ به تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۸۹. عین این یادداشت را در اینجا به مناسبت درگذشت وی بازنشر می کنم.
کنار گذاشته شدن هاشمی رفسنجانی از ریاست مجلس خبرگان رهبری
سیاست عملی “دفع حداکثری و جذب حداقلی” مقام رهبری مرد شماره دو کشور را به حاشیه راند. اکبر هاشمی رفسنجانی از ریاست مجلس خبرگان رهبری کنار گذاشته شد. این حذف دور از انتظار نبود. البته هاشمی هنوز سمتی دیگر هم دارد رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام. اما آن سمت مشورتی و انتصابی است، در مقایسه با خبرگان نه چندان ارزشی دارد نه هاشمی دلیلی برای استمرار آن می یابد.
اکنون نظام جمهوری اسلامی کاملا یکدست شده است. همه مسئولان نظام از عالی ترین تا پائین ترین رده مطیع محض و همسو با منویات رهبری هستند. سید علی خامنه ای رهبر خودکامه جمهوری اسلامی طی دو سال گذشته مکررا نقشه راه مورد نظر خود را با صراحت مطرح کرده و با همگان اتمام حجت کرده است. خامنه ای اطاعت مطلقه و تبعیت محض می خواهد. او هیچ مخالفی را ولو مسالمت آمیز و قانونی برنمی تابد. انتقاد یعنی آب به آسیاب دشمن ریختن و مخالفت مسالمت آمیز یعنی مزدوری سازمانهای اطلاعاتی بیگانه بودن! دیکتاتور خود را حق مطلق و مخالفانش را باطل محض معرفی می کند.
پس از ورود جنبش سبز به مرحله دوم و همزمان با قیامهای ضد دیکتاتوری در خاورمیانه رهبر مستبد ایران تا کنون اقدامات زیررا انجام داده است:
اول. محبوس کردن رهبران جنبش میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همسرانشان و محروم کردن آنان حتی از ملافات با اعضای خانواده بدون اینکه دادگاه صالحه چنین حکم شداد و غلاظی صادر کرده باشد.
دوم. دو قطبی کردن کامل کشور. خامنه ای پیرو سیاست “یا با من یا بر من” است. برای وی شقّ سومی وجود ندارد. به همه کسانی که در این دو سال از پروژه فتنه سازی وی حمایت نکرده بودند پیغام داد اگر سیاستهای داهیانه وی را تایید نکنند از نظام حذف می شوند، و واضح است نظام یعنی او. خواص بی بصیرت یکی یکی از فتنه ابراز برائت کردند، از عباس واعظ طبسی و علی اکبر ناطق نوری و حسن روحانی گرفته تا محمدباقر قالیباف. و شرمنده در نظام ماندند.
سوم. کنار گذاشتن هاشمی رفسنجانی از پست حساس ریاست مجلس خبرگان. پاکسازی خبرگان از فرد ناهماهنگی همچون هاشمی ماهها قبل طراحی شده بود. به هاشمی هم بارها تذکر داده شده بود. اما هاشمی انتخاب کرد و این بار درست هم انتخاب کرد. وی بجای برائت از فتنه بر خطبه های آخرین نماز جمعه اش (۲۶ تیر ۸۸) تاکید کرد. در آخرین نطق ریاستش در خبرگان نیز از بداخلاقی و دروغگوئی که کشور را فراگرفته انتقاد کرد اما فتنه مورد نظر مقام معظم را محکوم نکرد و از آن برائت نجست. در رژیم توتالیتر چنین پست حساسی نمی تواند در دست فرد مستقلی باشد. و هاشمی نه تنها ناهماهنگ بود، بلکه مستقل از خامنه ای است.
سطح تحمل دیکتاتوری در ایران به قدری پائین آمده که حتی هاشمی رفسنجانی را هم تحمل نکرد. هاشمی همواره در جمهوری اسلامی مرد شماره دو بوده است، چه در زمان مرحوم آیت الله خمینی چه در زمان سید علی خامنه ای؛ و در همه خوب و بدش شریک است. کیست که نداند هاشمی بیشترین نقش را در رهبری خامنه ای داشته است؟ هاشمی مکافات خطای استراتژیکش را در مسلط کردن خودکامه ای بنام خامنه ای بر کشور را می پردازد. علاوه بر آن نیک به خاطر دارم مرحوم آیت الله منتظری از سکوت شاگردش هاشمی در قبال جفائی که در این دو دهه بر وی رفت ناخشنود بود. هاشمی تقاص آن سکوت را هم پس می دهد.
دیکتاتور ایران با حذف رفیق پنجاه ساله اش نشان داد که قدرت – که وی به تزویر نام اسلام یا مصلحت نظام را برآن می نهد – با کسی شوخی ندارد. او با کنار زدن کسی که کرسی رهبری را برایش مهیا کرد، در حقیقت یک گام بلند بسوی سقوط برداشت. اکنون حکومت کاملا تک صدائی است و این تک صدا صدای رهبر است. از دولت، مجلس، قوه قضائیه، مجلس خبرگان، صدا و سیما، نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی، ادارات و مساجد صدائی جز مدح و ثنای رهبری به گوش نمی رسد. اما این صدا صدای مردم کوچه و بازار نیست. اکثریت مردم این صدا را صدای خود نمی دانند. لذا طبیعی است که زندانهای جمهوری اسلامی هشتاد درصد بیش از ظرفیت کاملشان زندانی داشته باشند. جمهوری اسلامی به زندانهای جدیدی نیاز پیدا کرده است. این نتیجه مستقیم همان سیاست دفع حداکثری و جذب حداقلی رهبری است که به آن اشاره شد.
عمر حکومتهای تک صدائی به غایت کوتاه است. البته خودکامگان این را باور ندارند. نه طاغوتهای قبل از انقلاب این را باور داشتند و نه دیکتاتورهای ساقط شده منطقه همانند بن علی تونسی و مبارک مصری. طاغوت ایران هم همانند همتایش قذافی لیبیائی صدای اعتراض مردم و تنفر ملی از استبداد را نمی شنود و احساس نمی کند.
با شیوه ناصواب و خلاف شرع نظارت استصوابی شورای نگهبان اعضای مجلس خبرگان رهبری برای چنین روزی مهره چینی شده اند. ظاهرا نمایندگان ملتند، اما همچون اعضای مجلس شورای اسلامی با اراده رهبری گزینش شده اند. طبیعی است که وکیل الدوله ها بر خلاف قانون در یک راه پیمائی در داخل مجلس خواستار اعدام منتقدان حکومت شوند. بر همین منوال وعاظ السلاطین عضو خبرگان هم همچون عروسکان خیمه شب بازی آلت دست رهبری باشند نه ناظر بر عملکرد وی.
صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه و عضو سابق شورای نگهبان اعلام کرد که در قانون اساسی وظیفه ای بنام نظارت بر رهبری برای خبرگان تعریف نشده است. این دقیقا نظر سید علی خامنه ای است. قدرت مطلقه مادام العمر بدون نظارت نهادینه دنیوی یعنی استبداد و دیکتاتوری و خودکامگی، یعنی طغیان و فساد و تفرعن. مجلس خبرگان بدون نظارت مجلسی دست نشانده و تحت فرمان ولی امر است که تنها وظیفه اش عمل به وصایای رهبری برای به تخت نشاندن رهبر بعدی است. نظر مقام معظم رهبری هم برای بعد از خودش اظهر من الشمس است. هاشمی تن به خفت موروثی کردن قدرت سیاسی نداد.
هاشمی اما به نظارت خبرگان بر عملکرد رهبری قائل بود، بعلاوه او رهبر را منتخب خبرگان می شناسد و نصب ولی فقیه از جانب خدا یا رسول یا امام را افسانه ای بیش نمی داند. ثالثا وی به توقیت یعنی محدود کردن دوران زمامداری رهبری به دو دوره نهایتا ده ساله معتقد بود و در شورای بازنگری قانون اساسی با رهبری مادام العمر مخالفت کرد.هاشمی در دوران ریاستش بر خبرگان اگرچه وظیفه نظارتی خبرگان را نه تنها درباره رهبری بلکه حتی درباره نهادهای متعدد تحت امر رهبری نتوانست عملی کند، اگر چه نتوانست به سوال و استیضاح خبرگان از رهبری اقدام کند، اما در مقایسه با مرحوم علی مشکینی نخستین رئیس خبرگان مداحی رهبری را پیشه نکرد. دوران ریاست او به مراتب از دوران ریاست مشکینی کم خطاتر بود.
اما محمدرضا مهدوی کنی سومین رئیس مجلس خبرگان محللی بیش نیست. او چنین سمتی در نخست وزیری هم ایفا کرده است. او ندانسته ماموریتی جز آماده کردن زمینه برای رئیس مورد نظر رهبری را ندارد. صحنه به گونه ای برای وی آراسته شده که احساس تکلیف کند. اینکه چه زمانی ایشان درک کند چه کلاه گشادی بر سرش رفته است و چگونه از وی سوء استفاده ابزاری شده است معلوم نیست.
روحانیت شیعه قدمی دیگر به سوی دولتی شدن کامل برداشت. اکنون روحانیون شیعه حکومتی در ایران به همان مصیبتی دچار شده اند که قرنها روحانیون اهل سنت را به واسطه آن شماتت می کردند. آنانکه سر سفره حکومت نشسته اند، نمی توانند مستقل از اراده حاکم رفتار کنند. روحانیون حکومتی از جمله اعضای مجلس خبرگان منفورترین شهروندان ایران هستند و در کلیه ستمهائی که ولایت جائر بر ملت روا می دارد شریک هستند. اگر در این مجلس دست چین شده چند نفر همانند سید علی محمد دستغیب شیرازی وظیفه نصیحت به ائمه مسلمین و امربمعروف و نهی از منکر را عملی می کرد مقام معظم رهبری اینگونه کوس “أنا ربّکم الأعلی” نمی زد.
آخرین عضو شورای انقلاب از قایق مضیق نظام اخراج شد. اکنون سید علی مانده و حوضش و مداحان و مطیعان درگاهش. هاشمی در نطق آخرش در مجلس خبرگان گفت که دلگرمیش به خاطراتش است که می نویسد. بعید می دانم خاطرات سالهای اخیر وی مجوز انتشار بگیرد. نفس ثبت و مکتوب کردن تاریخ ستودنی است. امیدوارم هاشمی در تاملات دوران دوری از قدرت به این پرسش کلیدی پاسخ دهد: چرا جمهوری اسلامی فاسد شد؟ آیا هرگز پیش بینی می کرد که نظام اینگونه منحرف شود؟
در نامه استیضاح رهبری (۲۶ تیر ۸۹) نوشته بودم: اگر شما به عنوان رئیس مجلس خبرگان رهبری از اهرمهای پیش بینی شده در قانون اساسی نتوانید برای خروج از این مخمصه راهی بیندیشد، معنایش این خواهد بود که به این گزاره تلخ نزدیک شده ایم: “جمهوری اسلامی از طریق قانونی اصلاح ناپذیر است.” فکر می کنم هاشمی امروز با من هم عقیده شده باشد که به آن گزاره تلخ رسیده ایم: “جمهوری اسلامی از طریق قانونی اصلاح ناپذیر است.”
تئوری ولایت مطلقه فقیه و شخص سید علی خامنه ای امروز به بزرگترین موانع جنبش آزادی خواهی ملت ایران بدل شده اند. اما ملت ایران عزم جدی در مبارزه با استبداد دینی کرده است، مبارزه ای دراز و بی امان. (۱۷ اسفند ۱۳۸۹)
خداوند آقای هاشمی رفسنجانی را رحمت کند، و به زمامداران ما بصیرت و عبرت عنایت کند.
۲۲ دی ۱۳۹۵