پاسخ به نقد کتبی دکتر سروش

پاسخ به نقد کتبی دکتر سروش

 ایضاح چالش اسلام و قدرت

روشنفکر دینی محترم جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش در یادداشت مختصر«مروری بر نقد دکتر کدیور بر مقوله‌ دین و قدرت» (زیتون، ۲۶ دی ۱۳۹۹) به بحث جلسه اول سلسله مباحث «چالش اسلام و قدرت» – که نقد آراء اخیر ایشان است – واکنش نشان داده است. هر چند نگارنده، با وجود ملاحظاتی که داشتم بلافاصله به پاسخ سخنرانی نخست ایشان نشتافتم و منتظر انتشار بخش دوم سخنرانی ایشان ماندم، اما دانشمند محترم بنا بر ملاحظاتی که بر نگارنده مکشوف نیست لازم دیده اند در انتظار انعقاد کلام من باقی نمانده بلافاصله به پاسخ بشتابند. با این حال، ضمن استقبال از نظر مکتوب ایشان، به ایجاز به ملاحظات سه گانه‌شان پاسخ می دهم.

به شکل خلاصه: در ملاحظه اول دکتر سروش پاسخ نداده که چرا ده میزان علمی مباحث آکادمیک را رعایت نکرده است. در ملاحظه دوم ده مدرک انتساب خشونت به پیامبر و اسلام از سوی دکتر سروش در جلسه اول بحث ارائه شده و اثبات شده که انکار ایشان مسموع نیست. در ملاحظه سوم ایشان روش مواجهه انتقادی با متون تاریخی را زیرپاگذاشته و منتقد را به حذف و انکار تاریخ متهم کرده است. بحث تفصیلی نقض این مدعا که «اسلام یعنی تاریخ اسلام و تفسیر آن» در ضمن درس‌گفتارهای من خواهد آمد. اما تفصیل بحث:

یکم. نقض موازین علمی

دکتر سروش مرقوم داشته است: «نقد ایشان با توصیفاتی از سخنان من آغاز می‌شود که گزندگی آن در چشم می‌زند: «پریشان، مشوّش، نامنسجم، غیرعلمی، غیرمنصفانه، فاقد موازین علمی…». به گمان من این‌ها داوری‌هایی است که خواننده خود باید به آن برسد، نه این‌که نویسنده پیشاپیش آن را به خواننده، آن هم با این نیش‌گویه‌ها القا کند. شاید مرا هم در باب نوشته آقای دکتر کدیور چنین داوری‌هایی باشد، امّا آن‌ها را نه در ابتدا می‌گویم، نه در انتها!»

در بسیاری از نقد های عالمانه در نشریات آکادمیک  یا کتب محققانه می توان فراوان به نمونه هایی از صفات ذکر شده در نقد ناقد در خصوص مقالات یا کتابهایی که ناقدان آنها را “آراسته” به این چنین صفاتی می دانند، برخورد کرد. این نوع پیش آگهی دادن‌ها به خوانندگان مرسوم است و البته اگر ناقد در بسط مقال خود نتواند از عهده مدعا بر آید آنگاه این خوانندگان خواهند بود که مطالب وی را و نه مطلب نقد شده را در خور صفاتی خواهند دانست که دانشمند محترم متذکر شده است.

به یاد دارم وقتی کتاب «مبادی مابعد الطبیعی علوم نوین»، تالیف ادوین آرتور برت، ترجمه عبدالکریم سروش، (تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۹) را مطالعه کردم از ترجمه روان و مقدمه تحلیلی عالمانه آن لذت بردم و چند ماه بعد از انتشار کتاب به مترجم محترم گفتم «با نثری رستم صولت کتاب به فارسی فاخری درآمده است»! نگارنده از ایشان همان انتظار بالا را داشته و دارم. و لذاست که کاستی های سخنان اخیردرباب دین و قدرت را که به راستی انتظار آنرا نداشتم بدون مجامله مطرح کرده، برای داوری خود دلایل و معیارهایی آوردم. عین کلام بنده این بود:

«این دو جلسه پریشان و مشوش، فاقد هرگونه صورت بندی منظم، و خطابه ای نامنسجم بود. اهمیت بحث اقتضا می کرد بحث به روش آکادمیک مکتوب می شد، ۱) ادبیات تحقیق مرور می شد، ۲) به منابع ارجاع داده می شد، ۳) روش یا روشهای تحقیق مشخص می شد، ۴) از اصطلاحات دقیق علوم انسانی و اجتماعی استفاده می شد، ۵) ادله با مدعا سازگار بود، ۶) ناسازگاری‌های درونی متعدد مرتفع می شد، ۷) با دعاوی پیشین گوینده نسبت برقرار می شد، ۸) با منابع اسلامی گزینشی برخورد نمی شد، ۹) ادله ای که خلاف مدعای گوینده بود نقل و مورد نقد قرار می گرفت، ۱۰) و به هر حوزه ای که گوینده سرک کشیده بود آراء چهره های اصلی آن حوزه ملاحظه شده بود. متاسفانه در این دو سخنرانی هیچیک از این موازین علمی رعایت نشده است.» (چالش اسلام و قدرت، ج۱، ۲۰ دی ۱۳۹۹)

مایلم بدانم جناب دکتر سروش کدام یک از نقد های فوق را می تواند انکار کند؟ متن کامل و ویراسته سه خطابه اخیر ایشان درباره دین و قدرت تا کنون منتشر نشده است. به چه دلیل؟ تنها از خطابه نخست گزارشی عجولانه تحت عنوان «گزارش از سخنرانی عبدالکریم سروش: دین یک قدرت است» (زیتون، ۱۰ دی ۱۳۹۹) منتشر شده که در آن نام عبدالکریم سروش که از او مکررا با ضمیر سوم شخص و القاب یاد شده، به عنوان گزارشگر در صدر مطلب آمده، و اغلاطی خلاف شأن گوینده ادیب و دانشمند در آن دیده می شود، از جمله «علم هشام» (بجای ابن هشام) و «فضل الحمان» (به جای فضل الرحمن).

سردبیر سایت زیتون در یادداشتی دیگر (طاها پارسا، “روح مصباح یزدی و گلوی عبدالکریم سروش: چند نکته درباره دین و قدرت به روایت سروش”، ۱۳ دی ۱۳۹۹) ضمن نقل قول مطلبی از همین سخنرانی توضیح داده که “تلخیص از نگارنده است اما به رؤیت آقای سروش هم رسیده است.” به نظر می رسد تنظیم کننده گزارش فوق الذکر نیز نامبرده بوده است. در چنین شرایطی، از خوانندگان محترمی که نسبت به صحت انتقاد نگارنده درباره خطابه دکتر سروش تردید دارند دعوت می کنم سه سخنرانی اخیر ایشان را به طور کامل بشنوند و آنگاه در باره نقد بنده از سخنان وی داوری فرمایند.

دوم. مدارک انتساب خشونت به پیامبر و اسلام

دکتر سروش مرقوم داشته است: «مقدمه نقد با دو نسبت ناروا آلوده می‌شود: یکی اینکه اسلام دین خشنی است (که گفته‌اند مدلول نظر من است) و دومی این‌که «سروش در جلسه دوم، خشونت منتسب به اسلام و پیامبر را پس گرفت»! نمی‌توانم باور کنم که آقای کدیور سخنان مرا شنیده و چنین گفته باشند! من کجا گفتم که اسلام و پیامبر خشن‌اند تا بعداً آن را پس بگیرم؟ از ایشان انتظار دقت بیشتری داشتم. واژه «خشونت» را من به عمد فرونهادم، نه به غفلت! و خوب است ایشان هم غفلت خود را به عمد جبران کنند.»

فحوای بیان و مفاد کلام دکتر سروش در هر سه سخنرانی القاء کننده این تلقی به مستمعین بود که با پیامبری روبرویند که از همان ابتدا سودای کسب قدرت داشته و حتی زمانی که هنوز در قدرت نبوده است از تهدید به «خشونت عریان» (قتل) (اشاره به ماجرای ادعایی پیامبر و ابوجهل و اشاره پیامبر به گردن او و توصیفات بعدی گوینده از آن) ابایی نداشته است. گفتار گوینده در هر سه جلسه در جهت تقویت همین تصویر بوده است.

برای بحث دقیق‌تر بجاست ایشان و خوانندگان محترم به صورت بندی عرایض نگارنده توجه فرمایند: «با توجه به اینکه سخنران محترم به خود زحمت صورت بندی مقدمات نظریه پیامبر اقتدارگرا را نداده، این مقدمات به گونه زیر استخراج و صورت بندی شد. با این تذکر که خشونت مذکور در مقدمه دوم لازمه رویکرد گوینده محترم است. … مقدمه دوم. اسلام دینی خشن، خدای اسلام سلطانی مقتدر، قرآن خوف نامه، و محمد عارفی مسلح و پیامبری اقتدارگرا بوده است.» (چالش اسلام و قدرت، ج۱، ۲۰ دی ۱۳۹۹) ملاحظه می‌فرمایید که من نگفته بودم ایشان اسلام را دین خشنی توصیف کرده اند، بلکه محتاطانه مدعی شدم خشونت اسلام لازمه رویکرد ایشان است.اکنون دقیق تر می گویم منطوق سخن ایشان هم بوده است!

برخلاف ادعای دکتر سروش (و مطابق عین سخنان ایشان که همه علاقمندان می بایست به گوش خویش بشنوند!) هیچیک از دو نسبت به ایشان ناروا نیست! من نمی دانم فرد خوش حافظه ای مانند ایشان چگونه سخنان خودش را از یاد برده است! به عباراتی از گزارش جلسه اول (دین یک قدرت است، ۱۰ دی ۱۳۹۹) که به تایید ایشان نیز رسیده و با نام خود ایشان منتشر شده است توجه کنید. این کلمات به نقل از سخنرانی ایشان است که نمی دانم اگر قرار بر انکار آن داشتند چرا ایراد فرموده اند! (زیر شاهد مثالها خط کشیده ام):

۱. «در قرآن خداوند یک ارباب نسبتا عبوس و خشنی است که در مقابلش باید سجده افتاد، همواره او را تقدیس کرد و از عذاب و خشم او و شکنجه او ترسید. اینجا کلمه شکنجه را مخصوصا به کار بردم زیرا ما در فارسی بعضی از کلمات را داریم که بار معنایی آن را خوب حس می‌کنیم اما وقتی به زبان دیگر می‌بریم یا از زبان دیگر می‌آوریم مفهومش را به خوبی درک نمی‌کنیم. یکی از اینها کلمه عذاب است. ما در قرآن زیاد داریم که در روز قیامت خداوند بندگان را عذاب می‌کند اما توجه نداریم که کلمه عذاب در فارسی معنای شکنجه می‌دهد. ما اگر از همان روز اول عذاب را شکنجه ترجمه می‌کردیم، اصلا تصویر و تصور دیگری برای ما پیدا می‌شد. «عذاب» امروزه یک واژه تلطیف شده‌ایست که ما به کار می‌بریم. یعنی تصور کنید یک تنبیه دردناک. واقعا تنبیه دردناک خیلی لطیف است ولی «شکنجه» داخلش مالامال از خشم و خشونت است و این تعبیرات سرتاسر قرآن را فرا گرفته است.»

۲. «چرا این‌همه تاکید بر خوف الهی؟ چرا این‌همه تاکید بر ترساندن مردم؟ چون یک طرفش می‌شود تجربه پیامبر؛ که خودش گویی خدا را این‌گونه تجربه می‌کرده. یکی می‌شود پیامی که در اختیار ما نهاده؛ پیامی که خیلی ترساننده است. خیلی رعب افکننده است. پر از تهدید است اگر پایت را کج بگذاری، اگر به خدا اعتنا نکنی، اگر فرمان پیامبر را نبری، سر و کارت با ملائکه عذاب خواهد بود و به روزگار سخت و مهلکی دچار خواهی شد. این قصه فقط در اسلام است که آن‌قدر مهیب است…. در قرآن این ماجرای تعذیب، شکنجه کردن، ترساندن، تهدید کردن خیلی شدید است و همه ما از آن خبر داریم.»

۳. در شرح آیه ۵۶ سوره نساء «ما دوباره به این‌ها گوشت می‌دهیم تا اینها طعم این شکنجه را بهتر و بیشتر بچشند و این هم دائم است، یعنی خالدین فیها.»

۴. «پیغمبرِ [اسلام] آدمی اهل جنگ بود و این اهل جنگ و قدرت و سلطه بودن از اول با ایشان بود و این روح را در دین خودش خوب دمید.»

۵. «ما این شدت را در کجا می‌بینیم؟ اولا اینکه مرتدین را می گفت باید کشت…. این روایتی که شیعه و سنی از پیامبر نقل کردند که هرکه دینش را عوض کرد بکشندش بدون چون و چرا. روایت متواتری ست در شیعه و سنی و به آن عمل هم می‌شده است.»

۶. «حالا ما روایت‌هایی داریم کسانی که پیامبر را هجو می کردند و شعر علیه او می‌گفتند، ایشان فرستاد و آنها را کشتند. اینها همه مورد قبول مسلمانان بود. من فنومنولوژیک‌وار سخن میگویم. یعنی حق و باطل این ها را کاری ندارم. یعنی فرهنگ اسلامی خو داشته با این تفکر که مخالف را باید کشت. که کسی که سبّ نبی می‌کند را باید کشت

۷. «ابن خلدون در مقدمه تاریخ خودش می‌گوید در میان پیامبران تنها پیامبر اسلام بود که مامور به سیف بود. یعنی خداوند به او اجازه داده بود تا با شمشیر دین خودش را پیش ببرد.»

۸. «پیامبر اسلام صریحا گفت که أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ و نبی‌السیف بود. یعنی با تکیه بر قدرت می‌خواهد دین را جا بندازد. اگر به زبان خوش آمدید که آمدید. ناخوش آن‌وقت ما با شما معامله‌های دیگر می کنیم. ….. حتی در وصایای پیامبر در بستر مرگ یکیش این بود که مشرکین را از جزیره العرب بیرون کنید و اینجا نباید کس دیگری بماند و همین کار هم کردند. مگر اینکه اسلام بیاورند در غیر این صورت باید همه بروند وگرنه خونشان ریخته می‌شود

۹. «[پیامبر] این جمله را گفت: «أما والذی نفس‏ ‏محمد ‏بیده‏ ‏لقد جئتکم بالذبح» قسم به خدایی که مرا آفریده من با ذبح آمدم. یعنی به من پیغام داده که سر بِبُر

۱۰. «تمام حرف من این است که در بین مسلمین مقبول بوده است که پیامبری بیاید که با سیف و ذبح و قدرت نظرش را جا بیاندازد و بگوید من آمده‌ام یک کاری بکنم در این عالم و مزاحمان خودم را از پیش پا برمی‌دارم. به زبان خوش اگر نشد به زبان ناخوش…. و این را پنهان هم نمی‌کرد و از همان مکه هم این راه را در پیش گرفته بود، و بدانید قدرت دست من بیاید سر به تن شما باقی نمی‌گذارم و این دین هم که آوردم شوخی ندارم و آمده‌ام که این را تحکیم کند.»

این ده عبارت سندی غیرقابل انکار است که جناب آقای دکتر سروش خدا، اسلام، قرآن و پیامبر را خشن توصیف کرده است. ایشان در این سخنرانی دو بار واژه خشونت را به کار برده و در عبارات دیگر با واژه هایی از قبیل شکنجه، عذاب، ذبح، سربریدن، بکار بردن شمشیر، و جنگیدن «خشونت عریان» پیامبر را به شکل شفاف القا کرده است.

در جلسه دوم (مورخ ۱۳ دی ۱۳۹۹) دکتر سروش گفته است: «نکته سومی که عرض کردم این بود که محمد (علیه السلام) یک فرد اقتدارگرا بود، من هیچگاه نگفتم خشونت‌گرا بود. کلمه خشونت اصلاً از زبان من خارج نشد. اینکه ذهن ما قدرت را با خشونت یکی می‌گیرد این تقصیرماست، این تقصیرذهن ماست که درقدرت فقط خشونت می‌بیند درحالی که نوبت گذشته یکی از عزیزان، سروران اشاره کرد که قدرت سازنده هم هست، مثبت هم هست، بنده‌ هم دقیقاً همین معنا را درنظرداشتم و اینکه محمد قدرت طلب بود و یا اقتدارگرا بود، اصلاً به معنای اینکه زورگو بود یا خشونت‌گرا بود، دست کم درکلمات من نبود. اینکه اهل رفق نبود، اهل مدارا نبود، اهل شفقت نبود، اصلاً و ابداً اینها غائب ازکلمات من بود.»

این کلمات بود که مرا بر آن داشت که بگویم قدری از دعاوی جلسه اول‌شان را پس گرفتند. هر چند بسیاری آز آن دعاوی در مورد خشونت در حیات پیامبر و متن قرآن در جلسه دوم و سوم نیز به گونه دیگر تکرار شد. مدارک فوق به قدری روشن است که نیازی به شرح بیشتر ندارد.

سوم. مواجهه انتقادی با متون تاریخی

ایشان بعد از نقل نقاط اشتراک من و خودشان نوشته اند: «این تصدیق نیک و عالمانه آن‌گاه با جملاتی بدرقه می‌شود که وصله‌هایی ناسازند از قبیل اینکه سروش مدّعی است که «پیامبرِ تاریخی و واقعی، اقتدارگرا بوده است». و عجیب‌تر اینکه «علوم رایج اسلامی و تاریخ زندگی مسلمانان تناسبی با سوگیری قرآن و راه و روش پیامبر و خدایشان نداشته است…». نکته کلیدی همین‌جاست و به گمان من ضعف اصلی تحلیل ناقد محترم هم در همین نکته نهفته است. سروش به چند زبان باید بگوید که اسلام واقعی و پیامبر واقعی و اسلام ناب محمّدی و … به چنگ نیامدنی است و هرچه در دست داریم همین تفسیرهایی‌ است که از اسلام می‌شود؟ …. اسلام چیزی نیست جز یک رشته تفسیرهای درست و نادرستی که از اسلام شده است. اسلام عریان و خالص و غیر تاریخی و تفسیرنشده نداریم. این امر بدیهی، گویی مغفول ناقد محترم افتاده است، و اگر خود آن را قبول ندارند (که آن هم خلاف بداهت است) دست کم آن را به صاحب قبض و بسط نسبت ندهند. نه آقای کدیور عزیز!  مرا و شما را و هیچ‌کس را به اسلام واقعی دسترسی نیست…. تاریخ، صحنه جدال تفسیرها با یکدیگرست نه جدال تفسیرها با واقع. گذشتگان هم به قول شما تفسیرهایی را در فضای اموی و عبّاسی از اسلام عرضه کردند. اسلام، به قول شما ، اعمّ از علومش و سیاستش و چهره پیامبرش، در آینه تاریخ اقتدارگرا ظاهر شده‌اند، که دقیقا همین‌طورست. امّا به زعم شما، تاریخ حجاب چهره اسلام است و به زعم من، آینه اسلام! تا این مانع از میان برداشته نشود، گفت‌وگو و نقد به جایی نخواهد رسید. راه بازسازی و نواندیشی دینی، انکار یا حذف تاریخ نیست.».

با عبارت اخیر دکتر سروش کاملا موافقم که این بحث مبنایی است. بنای آن دارم که در جلسات آینده (که متاسفانه دکتر سروش منتظر آنها نماندند!) نقد خود را در ذیل مقدمه اول از مقدمات پنج‌گانه صورت بندی ارائه کنم: «مقدمه اول. اسلام یعنی تاریخ اسلام و تفسیر آن. قرآن تألیف محمد است، و تابع شخصیت او.» قصد آن ندارم که ترتیب سلسله بحث انتقادی خود را بر هم بزنم. در اینجا صرفا برای ایضاح عبارتی از نقد قبلی خود را متذکر می شوم و به سه نسبت خلاف واقع دیگر به اختصار اشاره می کنم:

الف. «روشنفکر دینی محترم علاوه بر این سه گزاره سه ادعای دیگر هم دارد: الف. پیامبرِ تاریخی، قرآنی و واقعی اقتدارگرا (در کنار فضائل ایشان) بوده است. ب. قرآن نیز کتاب اقتدارگرایی و سلطه گری (در کنار صفات مثبت) است. ج. خدای معرفی شده توسط محمد (و قرآن) نیزخدایی است که در کنار رحمتْ اهل غضب، عذاب و انتقام است. محل نزاع دقیقا در سه گزاره اخیر است. یعنی علوم رایج اسلامی و تاریخ زندگی مسلمانان تناسبی با سوگیری قرآن، راه و روش پیامبر و صفات خدایشان نداشته است و عوامل دیگری در شکل گیری آنها دخیل بوده که از چشم دوست محترم مخفی مانده است.» (چالش اسلام و قدرت، ج۱، ۲۰ دی ۱۳۹۹)

ب. دکتر سروش نیک می داند که من هم همانند ایشان به دنبال «اسلام ناب محمّدی» نیستم. پیامبر واقعی یعنی پیامبری که در تاریخ اتفاق افتاده است، اما نه هر رطب و یابسی را بدون مطالعه انتقادی و بر خلاف روش خردمندانه عالمان تاریخ تلقی به قبول کردن. من به دنبال «حذف یا انکار تاریخ» نیستم، به دنبال «مواجهه انتقادی با متون تاریخی» هستم. بین این دو تفاوت فاحشی است.

ج. یک مثال می زنم. در متون نسفته و آکنده از جعلیات و دخالت قدرتهای وقت به پیامبر نسبت داده شده که دستور قتل مرتدها را داده و افرادی با این اتهام در زمان ایشان ترور یا اعدام شده اند. دکتر سروش مکررا مدعی شده است:

۱. «این روایتی که شیعه و سنی از پیامبر نقل کردند که هرکه دینش را عوض کرد بکشندش بدون چون و چرا. روایت متواتری است در شیعه و سنی و به آن عمل هم می‌شده است.» (دین یک قدرت است، ۱۰ دی ۱۳۹۹)

۲. «قاطبه فقهای ما از پیامبر آورده اند «من بدَّل دينه فاقتلوه» هرکس دین خود را عوض کند و مرتد شود او را بکشید، مورد اتفاق است و یک حدیث مجعول، متروکی نیست، مورد اتفاق جمیع فقهای سنی وشیعه است که ارتداد موجب قتل است. یعنی خون شخص مباح می‌شود، خون شخص مباح می‌شود. برای چی؟ برای اینکه بازی کردن با دینی بود که پیامبر آورده بود.» (۱۳ دی ۱۳۹۹)

۳. «آن روایت «مَن بَدَّل دینَه فَاقتُلوه» را هم به نظرمن نمی‌شود ما زیر پا بگذاریم و بگوییم نبود، ندیده بگیریم، شتردیدی ندیدی، واقعیتی است و این واقعیت در تاریخ اسلام حضورکافی داشته است تا امروز، همه کسانی که می‌خواهند در این زمینه بحث کنند نمی‌توانند صرفاً بگویند ما این را قبول نداریم، آخر این که کافی نیست. ما باید توضیح بدهیم و تبیین کنیم که چرا چنین  روایتی پیدا شده و به پیامبر نسبت داده شده و چنین متمکن در دماغ مسلمین شده، نه فقط دردماغشان بلکه درعملشان و درفقه‌شان و در اخلاقشان وعلی زماننا هذا حضورتام و تمام دارد. این امر را ما نمی‌توانیم فقط بگوییم امر ناپسندی است یا روایت ممکن است اشکال داشته باشد، چنین و چنان، من اینها را خیلی قابل قبول نمی‌دانم.» (۲۰ دی ۱۳۹۹)

برخلاف ادعاهای فوق، نگارنده در کتاب مستقلی (خصوصا ویرایش دوم آن، قریب الانتشار) “اثبات” کرده ام که اولا در زمان پیامبر احدی به جرم ارتداد به قتل نرسیده است، ثانیا بر خلاف ادعای دکتر سروش احدی در فقه سنی و شیعه ادعای تواتر روایت «من بدّل دینه فاقتلوه» را نکرده است. ثالثا این روایت به عنوان خبر واحد صحیح در متون اهل سنت از جمله برخی صحاح سته نقل شده است. رابعا مطابق تحقیقات موشکافانه محققان سنی و شیعه روایت مذکور از اخبار جعلی است که یک قرن و نیم بعد از رحلت پیامبر ساخته شده است!

د. آنچه دکتر سروش درباره خشونت و اقتدارگرایی پیامبر گفته خلاف موازین مسلم تاریخی است. من در این زمینه در سلسله مباحث انتقادی خود به تفصیل بحث خواهم کرد، و درباره دعاوی قبض و بسط هم نکاتی به عرض نویسنده گرامی آن خواهم رساند.

خاتمه

دکتر سروش در انتهای نقدش نوشته است: «راهش این نیست که دلسوزان را دو دسته کنیم یکی آنها که اصلاح دین می‌کنند و دیگری آن‌ها که به زعم شما « قلب اسلام» می‌کنند.» عرض من این است: راهش این نیست که دلسوزانْ خدا، پیامبر، اسلام و قرآن را به ناروا و توجیهات مخدوش به خشونت و اقتدارگرایی متهم کنند. این عبارت ایشان تحریف عبارت زیر است: «از دیگر نتایج این گام جدید علنی شدن جدایی کامل نواندیشی دینی (قائلان به اصلاح معرفت دینی) از روشنفکری دینی (شخصیتهای مشغول به اصلاح اصل دین) است.» (چالش اسلام و قدرت، ج۱، ۲۰ دی ۱۳۹۹) «قلب اسلام» عنوان سخنرانی دوازده سال قبل (۳۰ آذر ۱۳۸۷) نویسنده است. ایشان می توانند ادله آن سخنرانی را عالمانه ابطال بفرمایند. مباحث اخیر ایشان مهر تاییدی بود بر سخنرانی یادشده.

از جدل روگردانم. بحثم شفاف است، و نقدم به یاری خدا با صلابت و رعایت انصاف و اخلاق ادامه خواهد یافت. پاسخم را با این دعای زیبای قرآن کریم به پایان می برم:

رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ (۵۹:۱۰)

(پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و کینه‌ای نسبت به مؤمنان قرار مده. پروردگارا، تو مهربان و رحیمی)

پاسخ به نقد کتبی دکتر سروش