سفرنامه آمریکا

گزارش سفر دكتر محسن كديور
روزنامه همشهری ۲۶/۱۲/۸۱
حميد رضا ابك

تصادف همكارم باعث خير شد. ضبط و تشكيلات همراه او بود و من و كوثري مجبور شديم نيم ساعت اول را بدون ضبط و همكارم سر كنيم. عباس شروع كرد به گرفتن عكس هاي عجيب و غريب از روي ميز و زير صندلي و من هم از كديور پرسيدم كه در اين مدت صفحه جهان فرهنگ را مي خوانده يا نه. گفت صفحات شما را دنبال مي كنم ولي به خدا تابه حال رغبت نكرده ام يكي از آن مقالات فلسفي آن چناني شما را هم بخوانم. جذابيت صفحه جهان فرهنگ در گزارش هاي خبري و اطلاعات عمومي است كه از عالم فلسفه مي دهد. گفت وگوي سيدان را هم ديده بود و توصيه مي كرد به جاي پرداختن به فوكو، پوپر و دريدا و اين جور چيزها به اتفاقات فرهنگي داخلي بپردازيد. پيشنهادهاي جالبي داد و چند مقاله راجع به روشنفكري ديني ايراني كه خارج از كشور نوشته شده بود را معرفي كرد تا ترجمه كنيم و در صفحه چاپ كنيم. داشتيم از خجالت آب مي شديم كه همكارم از راه رسيد. صد هزار تومان پياده شده بود. موضوع گفت وگوي ما حضور اقليت هاي ديني در آمريكا بود. شنيده بوديم كه برخلاف تصور بسياري، اين حضور در ينگه دنيا، چندان هم كم آب و رنگ نيست و چه بسا رو به گسترش دارد. به همين خاطر هم مي خواستيم از كديور بپرسيم وضعيت مسلمانان آمريكايي چگونه است؟ آيا آنها هم در اجراي مناسك و شعائرشان ثابت قدمند يا هر كدام شان تبديل به سكولارهاي كوچكي شده اند كه از دين فقط به معنويتي دروني دل خوش كرده اند؟ سوال اول من به قدري كلي و فيلسوف منشانه بود كه كديور خنديد و گفت: «مثل اينكه يادتان رفته زمان حضور من در آمريكا حتي به يك سال هم نمي رسد. از من توقع تبيين نسبت دينداران و حاكمان و عالمان آمريكايي را نداشته باشيد.»
راست مي گفت. وقتي در سال ۷۷ كتاب «نظريه هاي دولت در فقه شيعه» كديور منتشر شد، از او دعوت كرده بودند كه براي يك فرصت مطالعاتي و تحقيقاتي در دانشگاه هاروارد و ايراد يك سخنراني در انجمن مطالعات خاورميانه شمال آمريكا به ايالات متحده برود. آن روزها هنوز از رساله دكتري اش دفاع نكرده بود و مشكل سربازي اش هم حل نشده بود. به قول خودش به اين دو دليل و چند دليل سياسي از خير سفر گذشته بود. اما مثل اينكه آمريكايي ها از خير او نگذشتند و در سال ۸۰ مجددا از او دعوت كردند. بدين ترتيب مشخص مي شود برخلاف نظر برخي كديور فقط براساس نظرات علمي اش و نه زنداني شدنش راهي آمريكا شد. اين بار كديور خلاصه مقاله اي براي سمينار مذكور مي فرستد و فرصت مطالعاتي را هم مي پذيرد. البته اين بار هم دو ماه در رفتن تاخير كرده بود و البته آن فرصت مطالعاتي شش ماهه اش هم به نه ماه تبديل شده بود. سوالم را كمي تعديل كردم (البته به كمك همكارم) بند اول متمم قانون اساسي آمريكا مي گويد: «كنگره نمي تواند هيچ ديني را به عنوان دين رسمي در آمريكا انتخاب كند و حق هم ندارد كه از انجام مناسك هيچ ديني جلوگيري كند. » اين بند در يك جمله كوتاه خلاصه مي شود: قانون اساسي آمريكا نسبت به يك دين خاص لابشرط است. مسلما در چنين محيطي امكان تبليغ و يا حتي امكان جلوگيري از تبليغ براي يك دين با وضع مشابه در كشورهايي با دين رسمي تفاوت اساسي دارد. حالا اينكه دليل موضوع به پلورال بودن جامعه آمريكايي، از ابتداي به وجود آمدنش، ربط دارد يا به چيزي ديگر، موضوع بحث نيست. مهم اين است كه آيا قوانين موجود در آن جامعه فضا را براي دينداري مومنان تنگ تر مي كند يا فراخ تر؟ كديور مي گفت برخلاف تصور بسياري از افراد كليساها، كنيسه ها و مساجد آمريكايي رونق بسياري دارند. استقبال مردم از عبادتگاه ها چشمگير و قابل توجه است. گويا اين استقبال بسيار چشمگيرتر از رويكرد ساكنان كشورهاي اروپايي به عبادتكده هاست. اگر در آمريكا باشيد يكشنبه ها حتما متوجه خواهيد شد كه مردم دسته دسته به كليسا مي روند يا شنبه ها گروه هاي بسيار زيادي را مي بينيد كه آيين هاي يهود را به جا مي آورند. جالب اينكه حضور مسلمانان در نماز جمعه هم توجه شما را به خود جلب خواهد كرد. اتفاقا همين حضور چشمگير باعث شده تعطيل كردن مدارس در اعياد مذهبي مسلمانان، در دستور كار دولت آمريكا قرار بگيرد. نكته بسيار مهم اين است كه شما در عبادت اين مسلمانان كوچك ترين اثري از ريا و خودنمايي نخواهيد ديد. آنها آزادانه به معابد خود مي روند تا با خدا راز و نياز كنند و اين عبادت نه براي آنان منفعت مادي مي آورد و نه در تثبيت جايگاه اجتماعي آنان موثر است. به نظر كديور درست است كه تعداد مودبان به آداب و شعائر ديني در آمريكا در مقايسه با ساير افراد برتري ندارد، اما اين تعداد هر روز افزون تر مي شود. يعني تعداد افرادي كه از روي اختيار، و نه از روي جبر متولد شدن، به سراغ دين مي روند بيشتر و بيشتر مي شود. حرف كديور آنجا تعجب آورتر شد كه مي گفت از لحاظ تعداد اولين ديني كه مردم در اين تغيير دين ها به آن رو مي كنند اسلام است. نرخ رشد مسلمانان واقعا بي نظير است.
از كديور پرسيديم كه آيا مي شود فهميد آنان كه به اديان و به خصوص اسلام رو مي كنند، از كدام اقشار و طبقات جامعه هستند گفت: پاسخ به اين سوال نياز به تحقيق آماري دارد كه من نكرده ام. اما مشاهدات من نشان نمي داد كه اين افراد لزوما متعلق به طبقه محروم و ستمديده باشند. بسيار كساني را ديدم كه اگر نگوييم متمول، حداقل متعلق به طبقه متوسط بودند و به اسلام گرويده بودند. همين نماز جمعه را در نظر بگيريد. درست است كه بيشتر شركت كنندگان در اين مراسم از اهل تسنن اند و محتواي خطبه ها هم كاملا اخلاقي و عاري از هرگونه هيجان سياسي است، اما مردم واقعا به آن پايبندند. اين كار، يك مانور ديني است. گويا پدر و مادرها به فرزندانشان ياد داده اند كه حفظ شعائر ديني، ميزاني براي سنجش ميزان ايمان آنان است.

حضور كودكان نيز در اين مراسم قابل توجه است؛ نوجوانان و جواناني كه با وجود همه جذابيت هاي مادي و مشغوليت ها و تفريح ها، از سر شوق به نماز جمعه مي آيند و همراه بزرگ ترها اداي وظيفه ديني مي كنند. اما جاي تاسف است كه در ميان مسلمانان آمريكايي، ايرانيان به مناسك و شعائر اجتماعي ديني كمتر از ساير مسلمانان توجه و عنايت دارند. در صورتي كه مصري ها، اندونزيايي ها، پاكستاني ها و سوداني ها و حتي تركيه اي ها اصلا اين گونه نيستند. بسياري از اين افراد تحصيلات عاليه دارند و يا در معتبرترين دانشگاه هاي آمريكا تحصيل مي كنند و خيلي از آنها هم براي مثال اروپايي ها و كانادايي هايي بودند كه اسلام آورده و به تمام شعائر اسلامي هم به شدت پايبند بودند.
اما واقعا دليل اين رو به دين كردن و دل به مذهب سپردن چيست؟ كديور معتقد است لوازم زندگي تكنيكي مدرن عرصه را براي تنفس معنوي آدميان تنگ كرده و خفگي روحي برايشان ايجاد كرده است. آنها به دنبال معنويتي روح افزايند و به همين دليل است كه بسياري از كتاب هاي بودايي در آمريكا جزو پرتيراژترين ها به شمار مي روند و ترجمه مثنوي هم در ليست آثار پرفروش قرار مي گيرد. عرفان اسلامي قوي ترين و غني ترين منبع براي مراجعه مشتاقان است. ابن عربي و مولوي نه تنها براي ايرانيان و فارسي زبانان كه براي همه آدميان جذابند؛ حرف هاي آنها فرامليتي و فراسرزميني است. بايد به يك نكته ديگر هم اشاره كرد كه در سايه اين گرايش به آثار عرفاني مطمئنا معرفي و گسترش زبان فارسي نيز با استقبال روبه رو خواهد شد. متاسفانه بسياري از كرسي هاي زبان فارسي در كشورهاي خارجي و مخصوصا آمريكا، بعد از انقلاب تعطيل شد، و اين امر لطمه فراواني به فرهنگ ما زده است و خواهد زد.
كديور مي گفت من در ميان متخصصان و پژوهندگان گرايش بسيار عميقي به آموزش زبان فارسي ديدم. آنها مي خواهند زبان عرفان اسلامي را ياد بگيرند و راه ديگري ندارند جز اينكه فارسي بياموزند. در آمريكا دوره هاي تخصصي آموزش زباني وجود دارد كه ظرف يك سال دانشجو را قادر به استفاده از زباني مي كنند كه در حال فراگرفتن آن است. (مقايسه كنيد با آموزشگاه هاي انگليسي، فرانسوي و حتي عربي در كشور ما) جالب اينكه سهم كلاس هاي فارسي در اين ميانه كم نيست. بسياري از اساتيدي كه از كشور ما به آمريكا مي روند، تدريس زبان فارسي را حداقل به عنوان يك شغل فرعي دنبال مي كنند. جاي تاسف است كه ما در كشور خودمان اصلا به جايگاه و نقشي كه مي توانيم واقف نيستيم. حتي اهميت حضور سينما و موسيقي ايراني در غرب را هم درك نمي كنيم و بعضا آن را به تمسخر مي گيريم. وقتي آقاي شجريان براي اجراي برنامه به آمريكا آمد شنيدم كه در سالن جاي سوزن انداختن هم نبود. مبادا خيال كنيد همه حاضران ايراني بودند، اصلا اين طور نبود.
كديور مي گفت من فيلم ارتفاع پست آقاي حاتمي كيا را در آمريكا ديدم. بسيار متاثر شدم چرا كه در پروازهاي رفت و برگشتم دقيقا با اين صحنه ها روبه رو شده بودم، هنوز هواپيماي ترك از فرودگاه مهرآباد بلند نشده بود كه دگرديسي بانوان آغاز شد.
آيا انصافا اين پوشش و حجاب را مي توان با حجاب كانادايي ها، اروپايي ها و آمريكايي هاي مدرن تازه مسلمان شده مقايسه كرد؟ آيا واقعا هويت و ماهيت اين دو گونه پوشش يكي است؟ من در مساجد تركيه حضور داشته ام. واقعا نماز جماعت هاي آنها باشكوه تر از نماز جماعت هاي ايراني است. من فكر نمي كنم رشد دينداري در تركيه كمتر از رشد دينداري در ايران باشد. منظورم در تمام جنبه هاست. دقت كنيد كه دولت تركيه نه تنها سكولار بلكه دين ستيز است. نكته بسيار شگفت انگيزي در اينجا وجود دارد. اگر حتي شما بخواهيد به زور اجبار، مردم را از دينداري بازداريد موفق نخواهيد شد. اين نكته خيلي درس آموز است. وضعيت انجمن ها و موسسات ديني هم در آمريكا خوب است. اصلا اين طور نيست كه دين در جامعه آمريكايي فقط به حيطه خصوصي و فردي مربوط باشد. گرچه بايد بگويم فعاليت جمعي مسلمانان در مقايسه با يهوديان واقعا ناچيز است. آنها روزنامه ها و كانال هاي تلويزيوني متعددي در اختيار دارند، اما حضور مسلمان ها در اين عرصه خيلي محسوس نيست. البته بايد به اين نكته هم توجه كرد كه يهودي مساوي صهيونيست نيست. برخي از استادان يهودي را ديدم كه احساساتشان از آنچه در فلسطين مي گذرد به شدت جريحه دار شده بود و از من هم دعوت كردند كه در كلاسشان به عنوان يك استاد روحاني ايراني درباره فلسطين صحبت كنم. حتي بعضي از آنها معتقد بودند اسرائيل آبروي يهود را برده. اما از نفوذ صهيونيست ها هم نبايد غافل شد. براي مثال از اساتيد آمريكايي شنيدم كه وقتي قرار شد در اعتراض به سياست هاي ضدانساني اسرائيل سهام دو دانشگاه معتبر آمريكايي از اسرائيل خارج شود، رئيس دانشگاه كه يك يهودي افراطي بود گفته بود، تا من هستم نمي گذارم سنت يهودي ستيزي در اينجا رايج شود. به تعبير يهودي ستيزي توجه كنيد. سهام بسياري از دانشگاه هاي معتبر آمريكايي متعلق به اسرائيلي هاست. حضور يهودي ها در آمريكا كاملا جلب توجه مي كند. آنها سعي مي كنند ظاهرشان به گونه اي باشد كه در هر شرايطي از مومنان ديگر اديان متمايز شوند. از طرفي هم به خاطر داشته باشيد كه نفوذ دين يهود بسيار بيشتر از نفوذ دين هاي ديگري است كه در اقليتند، مدت هاست كه در اعياد يهودي مدارس تعطيلند. گويا برخورد آمريكايي ها با كديور هم بسيار خوب و مودبانه بوده است. البته رفتار مردم عادي در برخي موارد اينگونه نبوده آنها خيال مي كنند هركسي ظاهرا اسلامي دارد و يا هركسي كه نماز مي خواند جزو گروه طالبان است. اما وضع در محيط هاي دانشگاهي كاملا فرق مي كرد. اصلا انگار آمريكا جامعه اي است كه در آن هركس مي تواند مؤلفه هاي فرهنگ خاص خودش را حفظ كند و از ديگران هم توقع آزادي و احترام داشته باشد. البته يك نكته ديگر هم وجود داشت. در بسياري موارد ما را با عرب ها يا افغان ها اشتباه مي گرفتند و چنان تصوير روشني از ايران و تشيع نداشتند. اصلا تصور غالب آنها از اسلام، همان اسلام اهل تسنن است. البته بگويم كه در تصوير كردن همان اسلام اهل تسنن هم رسانه هاي آمريكايي بسيار بد عمل مي كردند و به نظر من اين موضوع كاملا عمدي بود. اولا صهيونيست ها و مجامع سياسي از رشد رسانه اي گروه هاي اسلام گرا جلوگيري مي كنند و ثانيا در صورت موافقت آنان هم راه اندازي تلويزيون هاي بين المللي هزينه سرسام آوري دارد كه صرف آن كار هركسي نيست. بگذريم از اينكه جهان اسلام هنوز به درك اين نكته اساسي دست نيافته است كه ارائه يك تصوير روشن و حقيقي از اسلام و مسلمانان در جهان غرب چه اهميت و ضرورتي دارد.
وقتي از كديور درباره وضع ايرانيان در اين ميانه پرسيدم گفت اتفاقا وضع ايراني ها بسيار بهتر است. در هيچكدام از كشورهاي اسلامي تا اين اندازه به مباحث فكري اهميت داده نمي شود. موج جديد انديشه ديني كه در سال هاي اخير در كشور ما به راه افتاده است مثال زدني است. شما به حجم كتاب ها و رساله هايي كه در سال هاي اخير در اين حوزه نگاشته شده است توجه كنيد. واقعا آمار كمي نيست. البته شايد برخي از اين آثار از عمق و محتواي لازم برخوردار نباشند ولي بالاخره نبايد توقع محال داشت. البته برخي انتقادات هم به متفكران ايراني وارد است، بسياري از آنان به مسائلي پرداخته اند كه اصلا به كشورشان مربوط نمي شود. يا اينكه از راهكارهايي براي رشد انديشه ديني بهره جسته اند كه چندان مناسب موضوع نيستند. شما ببينيد، كداميك از متفكران ما در عرصه جهاني مطرحند. بزرگترين اساتيد ما هم وقتي به خارج از كشور مي روند درباره موضوعاتي سخنراني يا تدريس مي كنند كه ربط زيادي به حرف هايي كه در ايران مي زنند ندارد. چرا كه اگر بخواهند آن حرف ها را بزنند آنها به راحتي مي فهمند كه اين حرف ها مال خودشان است. بگذريم از اين كه گذشتن مباحث جديد تفكر غربي از كانال زبان و انديشه فارسي ممكن است چيزي پديد بياورد كه براي صاحبان اصلي آن انديشه ها تعجب آور باشد. ما هنوز بومي كردن انديشه ها را نياموخته ايم. جالب اينكه اين موضوع عكس العمل هاي خاصي را به همراه داشته است. به هرحال قوت مطالبات مردم در ايران و نفوذ دين در ايران و جهان اسلام حتي در كاخ سفيد هم اثر گذاشته و جورج بوش را هم واداشته حداقل به زبان از دموكراسي در ايران دفاع كند. اين دفاع البته در مراسم عيد فطر و در حضور مسلمانان صورت مي گيرد و الا اين همان بوشي است كه بحث محور شرارت را در تبيين ماهيت دولت هاي اسلامي مطرح مي كند. اين بازي به نظر من مشابه همان بازي است كه فرانسه و انگلستان در زمان پيروزي انقلاب در آوردند. آمريكا به اين نتيجه رسيده كه منافع خودش در ايران را به گونه ديگري حفظ كند.
نكته مهم ديگر در مورد دينداري در آمريكا اين است كه با وجود همه امكاناتي كه براي هرگونه فسادي مهياست، دينداران اعم از كاتوليك ها، شيعيان، يهودي ها و غيره، به شدت نسبت به حفظ ساحت اخلاقي خود و فرزندانشان اهتمام دارند. هنوز هم روابط آزاد جنسي در آمريكا قبيح شمرده مي شود. هيچ مؤمن كاتوليكي راضي نمي شود فرزندش از لحاظ جنسي لاابالي باشد. خيال نكنيد كه آزادي آمريكايي صرفا به لاابالي گري منجر شده، به اين نكته هم توجه كنيد كه همان اندازه آزادي براي ديندار بودن هم وجود دارد.
آزاد بودن دينداري به حذف دين نمي انجامد. اين نكته بسيار مهمي است. نبايد تصور كرد كه اگر افراد در انتخاب دين آزاد باشند حتما در فاصله كوتاهي دين از بساط ارض حذف خواهد شد. اين با پيام و گوهر اديان هم منافات دارد. از خاطر هم نبريد كه در حال حاضر تصويري كه از ايران در آن كشور ارائه مي شود. انگار فقط جنگ و خونريزي و خشونت وجود دارد. يكي از تصاويري كه در تلويزيون هاي آنجا درباره ايران نمايش داده مي شود، اعدام در ملاء عام است و انبوه زنان محجبه اي كه روي خاك نشسته اند و گريه مي كنند. مخصوصا بعد از ۱۱ سپتامبر وضع بدتر شده است. جورج بوش چهره اي كاملا مذهبي به خود گرفته و در پوشش اين حجاب رياكارانه به اسلام مي تازد. انگار كه اسلام يعني القاعده. دولت آمريكا عليه اسلام تبليغ مي كند. انگار طالبان همان كاري را كرد كه صهيونيست ها و سياستمداران آمريكايي مي خواستند. من هر جاي مي رفتم به كتاب هايي برمي خوردم كه در مورد موضوع «جهاد در اسلام» منتشر شده بود. انگار جهاد تنها حكم اسلامي است. احساس مي كنم تئوري هانتينگتون در حال تبديل به اصول اوليه روابط بين الملل آمريكا در مواجهه با جهان اسلام است.
كديور مي گفت: «وقتي به افراد عكس هاي دانشكده ها و آموزشگاه هاي ايراني را نشان مي دادم تعجب مي كردند. باورشان نمي شد كه اينجا ايران است. » مثل اينكه خيلي ناراحت شده بود وقتي با چهره اي كه از كشورش در غرب نمايش مي دهند مواجه شده بود. به همين دليل وقتي از او پرسيديم چرا علي رغم پيشنهادي كه براي تمديد سه ساله بورس به او داده بودند، به ايران بازگشته است گفت احساس كردم در اينجا مفيدترم. در آنجا با موقعيت هاي علمي و دانشگاهي بسيار خوبي مواجه شدم. اما احساس كردم بايد برگردم و هر كاري مي خواهم بكنم، در همين كشور بكنم. به نظر او ايران در حال حاضر از لحاظ موقعيت و حتي از لحاظ دموكراسي مهم ترين كشور منطقه است و تاثيرگذاري اجتماعي در آن از راه دور ممكن نيست. كديور مي گفت گرچه ايران معركه اي شده اما امروز بايد در اين معركه حضور داشت. شايد فردا هرگز نرسد.