بنیاد گرایی در اسلام

موضوع اين بحث بنيادگرايي در عالم اسلام با توجه به قضيه يازدهم سپتامبر است.

موضوع بنياد گرايي در عالم اسلام مبحث جديدي است و به نظر مي رسد در يك تقسيم بندي ابتدايي بتوانيم جريان هاي اصلي اسلامي در جهان معاصر را به سه دسته تقسيم كنيم.

دسته اول سنت گرايان هستند كه بيشتر در عالم اسلام در حوزه هاي علميه مشاهده مي شوند. اين گروه وارد چالش با مدرنيته نشده و نخواسته اند از سنت هاي ديني تأويل و تفسير جديدي ارايه كنند. داعيه اي در حوزه عمومي و مسايل جديد ندارند، مسايل جديد را در حد يك ابراز پذيرفته و به كار مي گيرند و مي كوشند با همان تلقي سنتي از دين در دنياي جديد حضور يابند. دين اين دسته از سنت گرايان يك دين حداقلي است و محدود مي شود به حوزه تعاملات اخلاقي و فقه فردي. جريان و دسته دوم كه نسبت به دسته اول متأخر هستند، بنيادگرايانند،‌ بنيادگرايي معاصر فرزند مدرنيته است. بيناد گرايي اسلامي هيچ خصوصيتي با اسلام ندارد اگر چه در جريانات اخير انگشت اتهام متوجه اسلام شده است.

بايد گفت بنياد گرايي اسلامي داراي ويژگيهايي است: ويژگي اول اينكه بيادگرايي اسلامي يك پديده مدرن است،‌ نكته دوم اين است كه بنياد گرايان خود را حق مطلق مي دانند يعني معتقدند كه حق منحصرا در دست آن هاست و ديگران ناحق هستند،‌ نكته سوم اين كه معتقدند آن ها حق را مطلقا مي فهمند، يعني ادراك خود را منطبق با واقع مي دانند، ويژگي ديگر بنياد گرايان اسلامي اين است كه خودشان را در حوزه عمومي صاحب تكليف و رسالت مي دانند. بيش از آن كه به دين خود بپردازند، متوجه دين ديگران هستند و براي تغيير دادن ديگران و دنيا،‌ خود را صاحب وظيفه،‌ رسالت و مسئوليت مي دانند، امر به معروف و نهي از منكر و جهاد براي آن ها از تمام تعاليم ديني ديگر مهم تر است، همواره بر اين نكته پا فشاري مي كنند كه دعوت به دين بايد به گونه اي باشد كه ديگران با در نظر گرفتن قدرت داعي خود تحت تأثير آن دعوت قرار گيرند. عنوان دعوت مسلحانه يكي از ويژگي هاي انديشه بنياد گرايي است،‌ نكته اي كه در انديشه اسلامي خصوصا قابل توجه است اين است كه سنت گرايان نسبت به حوزه خون و جان انسان، آبروي انسان و همچنين حوزه مال و ناموس انسان احتياط مي كنند ولي بنياد گرايان نوعا برائت را در اين حوزه ها هم جاري مي كنند بنيادگرا اگر احساس كند كه بقا و زندگي كسي براي دين مضر است، بي محابا دستور حذف فيزيكي او را صادر مي كند. اين از خطرناكترين ويژگي بنيادگرايان است.

در اينجا مي توان از مابعد الطبيعه ترور هم سخن گفت،‌ يعني كسي كه به شكل ترور مقدس كسي را مي كشد با كسي كه به شكل يك محارب در ادبيات ديني كسي را مي كشد،‌ كاملا متقاوت است،‌ او براي رسيدن به ثواب به چنين كاري دست مي زند،‌ بنيادگرايان معتقدند كه براي رسيدن به اهداف مقدس و شرعي مجاز به استفاده از هر روشي هستند. يعني همان جمله مشهوري كه ”هدف، وسيله را توجيه مي كند“، يكي از راهكارهاي جدي بنيادگرايي است. در بنيادگرايي دين مساوي فقه و شريعت است لذا مراد از اقامه دين، اقامه شريعت است و از مهم ترين ويژگي هاي شريعت حدود شرعي است،‌ ديگر مؤلفه مهم بنياد گرايان بازگشت به گذشته است،‌ بنياد گرا، مطلوب خود را در گذشته مي يابد. براي باقي ماندن مجبور است گذشته را به حال تحميل كند،‌ بنابراين چاره اي ندارد جز اين كه با دست زدن به خشونت،‌ مناسبات گذشته را در امروز اقامه كند. ظاهر گرايي در انديشه بنيادگرايانه بسيار قابل توجه است،‌ بنياد گرايي نوعا پديده اي حاشيه اي است و دشمني با مدرنيته يكي از مهم ترين خصلت بنيادگرايي اسلامي است. همچنانكه در بنيادگرايي مسيحي هم همين طور است. بنيادگرا براي ديني كردن سياست،‌ خود را مكلف مي داند لذا هرگز نمي تواند با دموكراسي از در آشتي در آيد. بنياد گرا، نه رأي مردم را در عمل مي پذيرد و نه برداشت آن ها را در نظر.

جريان سومي هم مي توان در عالم اسلام معاصر دنبال كرد كه اين جريان نه بنياد گراست و نه سنت گرا اين ها را مي توان (نئوارتدوكس اسلامي) نام گذارد. اين دسته معتقدند كه مي توان با حفظ سنت اسلامي در دنياي مدرن هم زندگي كرد. از نظر اين گروه لازم نيست همه دين را تفسير عقلاني كرد. ايمان حوزه اي نيست كه به تبيين عقلاني در آيد. اين ها قائل به سنت ديني هستند در عين اين كه معتقدند پيام دين مهم تر از ظاهر دين است و آن پيام را بايد رعايت كرد.

همه اديان داراي طريقت هستند و مطلوب بالذات دين و آن چه كه به حفظ ايمان و كرامت انساني مربوط است. اگر حكم شرعي در خدمت ايمان و كرامت ديني قرار نگيرد ارزشي نخواهد داشت.

نكته مهم اين است كه احياي دين بدون احياي معنويت ديني حرفي عبث است. به كار بردن شريعت بدون توجه به معنويت ديني، هرگز به نفع دين و انسانيت نخواهد بود.