در نگاه جمهوری اسلامی ایران رقیب کیست؟

در نگاه جمهوری اسلامی ایران رقیب کیست؟

توسط امير مصدق کاتوزيان

پس از درگذشت عزت الله سحابی، رئیس شورای فعالان ملی مذهبی و رئیس سازمان برنامه و بودجه در دوران دولت موقت انقلاب بهمن ۱۳۵۷ فیلمی از او منتشر شد که در آن این گفته هم بازتاب یافت: نظام جمهوری اسلامی ایران به رقیب حساسیت بیشتری نشان می دهد تا دشمن.

و به زعم او، علت سخت گرفتن نظام به ملی مذهبی ها و گرایش های معتدل منتقد و مخالف همین است که به جای تکیه بر براندازی، راه تحول صلح آمیز، قانونی و حدالمقدور علنی را برگزیده اند.

اکنون برخی آگاهان سیاسی می گویند که جان باختن دختر عزت الله سحابی، هاله سحابی، فعال مدنی سیاسی زنان و عضو انجمن مادران صلح ایران در مراسم تشییع پدر در روز چهارشنبه تازه ترین نمونه برخورد شدید نظام با طیف رقیب است. به ویژه که جان باختن هاله سحابی در این مراسم همزمان شد با وقتی که برای گذراندن آخرین روزها با پدرش- که مدتی در کما بود- از زندان به مرخصی کوتاهی آمده بود.

به گفته همین صاحب نظران سیاسی، شاهد دیگر گفته تازه منتشر شده عزت الله سحابی این است که او در دورانی عضو شورای انقلاب، عضو مجلس خبرگان، مامور بررسی پیش نویس قانون اساسی و نماینده مجلس شورای ملی بود. دست کم در سال های اول شکل گیری نظام نه خارج از طیف حاکمیت.

اما در کنار این برخورد با سحابی ها، ایران در روز جمعه شاهد حادثه دیگری هم بود. اعتراض گسترده حامیان رهبر جمهوری اسلامی ایران در مراسم سالگرد درگذشت آیت الله خمینی در آرامگاه او در روز جمعه به محمود احمدی نژاد، رییس جمهور و رییس دفترش، اسفندیار رحیم مشایی که اخیرا روحانیون و سیاسیون محافظه کار منتقد دولت حلقه اطرافیانش را «جریان انحرافی» لقب داده اند.

در نگاه جمهوری اسلامی ایران رقیب کیست؟ رقبای مکلا و روحانی کدام اند؟ تفاوت میان رقبا چیست؟ رقیب چگونه به دشمن بدل می شود؟ رقبا کی بیشتر آسیب پذیر اند و کی کمتر؟ و در شرایطی که ماموران امنیتی به زور جنازه مخالف مسالمت جو را از عزاداران می گیرند و دختر در روز تدفین پدر به فاصله چند ساعت شبانه خود در همان قبر دفن می شود، تکلیف رقبا چیست؟

این پرسش ها را با سه میهمان برنامه این هفته دیدگاه ها در میان گذاشتیم.

رضا علیجانی، عضو شورای فعالان ملی مذهبی و سردبیر نشریه توقیف شده «ایران فردا» اکنون در کردستان عراق است؛ محسن کدیور، روحانی منتقد و استاد علوم انسانی میهمان در دانشگاه دوک ایالت کارولینای شمالی در آمریکا و حسین قاضیان، جامعه شناس و پژوهشگر میهمان در دانشگاه سیراکیوز آمریکا.

آقای علیجانی، تاکید آقای عزت الله سحابی بر حساسیت ویژه جمهوری اسلامی ایران به گرایش هایی که رقیب خودش می داند و نه لزوما دشمن خودش، در گفته هایی که پس از درگذشت او منتشر شده مبنا و پس زمینه اش چیست، به نظر شما که از نزدیکان او بودید در مجله توقیف شده ایران فردا و در شورای فعالان ملی مذهبی؟

رضا علیجانی: بله البته در ایران همه همین احساس آماده سازی را دارند.

یعنی همه طیف های فکری این احساس را دارند که به آنها بیش از بقیه ظلم می شود. در دهه ۶۰ هم وزارت اطلاعات شعباتش اسامی داشت، مانند شعبه التقاط، شعبه نفاق، شعبه الحاد و هر کسی به این شعبه می رفت می گفت این بدترین شعبه است.

بزرگترین اپوزیسیون جمهوری اسلامی، هم به لحاظ وسعت و هم کمیت، از اول انقلاب تا حالا نیروهای مذهبی بودند.

رضا علیجانی، عضو شورای فعالان ملی – مذهبی

ولی جمهوری اسلامی از این نظر با همه برخوردهای تندی دارد. اما یک واقعیتی هم هست که ناشی از ترسی است که جمهوری اسلامی از رقبای فکری اش، کسانی که گفتمان های رقیب و بدیل مذهبی ایجاد می کنند، هم به لحاظ روانی و هم اجتماعی دارد.

به هر حال واقعیتی است که بزرگترین اپوزیسیون جمهوری اسلامی، هم به لحاظ وسعت و هم کمیت، از اول انقلاب تا حالا نیروهای مذهبی بودند.

البته این به هیچ وجه به معنای در نظر نگرفتن دیگر طیف ها نیست یا در نظر نگرفتن فشارهایی که جمهوری اسلامی به بقیه آورده، به کانون نویسندگان، به چپ ها… در اعدام های مختلف همه از این نظر یک سان ستم را تحمل کرده اند. اما این واقعیت جامعه شناختی هست که از برخی روحانیون و مراجع قم بگیرید مثل آیت الله شریعتمداری تا بیایید به طیف های متاثر از دکتر شریعتی، دکتر پیمان، نهضت آزادی یا افراد منفردی که بعدا متشکل شدند ولی از مهندس سحابی تا مجاهدین خلق را معدل انقلاب در نظر بگیرید یک بدنه رفیع اجتماعی مجاهدین داشتند خوب مذهبی بودند تا بیاییم برسیم به سال های دهه های اخیر متاثر از آقای دکتر سروش یا آقای مجتهد و ملکی و اینها که اینها هم باز مذهبی هستند و اینها هم اپوزیسیون جمهوری اسلامی بودند…

این یک واقعیتی است که به لحاظ کمی آمار زندانیان و آمار اعدامی ها این را نشان می دهد که یک ترسی از این، به لحاظ اجتماعی وجود دارد.

عامل روانشناختی اش هم خوب به زبان اقتصادی (این است که) این جریانات با هم، بازار و پایگاه مشترک دارند. یعنی مشتری مشترک دارند و تولید گفتمان رقیب به ویژه با روانشناسی خود بزرگ بینانه و خود حق پندارانه مطلقی که در روحانیت غالب در جمهوری اسلامی خودشان را حق مطلق می دانند و گفتمان شان را، و انتظار اطاعت مطلق دارند، این گفتمان رقیب، بدیل هست و خیلی از پایگاه های آنها را هدف قرار می دهد.

مشخصا در رابطه با جریان آقای مهندس سحابی، ملی مذهبی ها و نهضت آزادی یک عامل تاریخی هم هست. یعنی جریان بقایی و آیت یک ضدیتی با مصدقی ها و به ویژه مصدقی های مذهبی دارند و اینها این را یک مقدار تشدید کردند در عملکرد جمهوری اسلامی.

به لحاظ روانشناختی از این طرف هم می شود گفت جریانی که تند می رود یا رادیکال است توقعش شاید در جوان ها یا گروه مخفی باشند و رادیکال حرکت می کنند، وقتی می روند زندان، توقع کتک هم دارند.

ولی جریانی که قانونی عمل می کند، مسالمت آمیز عمل می کند، اصلا توقع این را ندارد. یعنی به زبان حقوقی بخواهم بگویم یک نوع عدم تناسب جرم و مجازات وجود دارد، احساس مظلومیت بیشتری به اش دست می دهد و این به حق هم هست.

چون فرض بفرمایید که آقای مهندس بازرگان یا دوستانشان را در مسیر بهشت زهرا می برند و کتک می زنند و اعدام مصنوعی می کنند. خوب جریانی که قانونگراست و کوچکترین تخلفی را دوست ندارد انجام دهد، وقتی با برخوردی مواجه می شود که فشار یک جریان واقعا برانداز را به آن وارد می کنند، طبیعی است این احساس به آن دست می دهد.

آقای کدیور، بسیاری از افراد، جمهوری اسلامی ایران را حکومت طیفی از روحانیون شیعه سیاسی می دانند. با توجه به برخوردهایی که در همان آغاز انقلاب به آیت الله طالقانی شد که از بنیانگذاران نهضت آزادی و دارای گرایش ملی مذهبی بود و شاید نخستین روحانی انقلابی بود که واژه «استبداد مذهبی» را سکه زد و آیت الله سید کاظم شریعتمداری که مدافع جدایی دین از حکومت بود و بعد آیت الله منتظری که اول با رفتار با زندانیان و بعد با اعدام های ۶۷

مخالفت کرد، گفته های عزت الله سحابی درباره حساسیت جمهوری اسلامی ایران به رقیب تا چه حد در خود طیف روحانیت مصداق دارد؟

محسن کدیور: میان روحانیون هم همین مسئله را مشاهده می کنیم. شما به موردش اشاره کردید که مهم ترین اش بودند. اما موارد دیگری هم بوده که اینها نوعا مشمول حبس خانگی شدند و پیروان شان هم به زندان افکنده شدند. آنها عبارت است از مرحوم آیت الله شریعتمداری، مرحوم آیت الله سید محمد روحانی، مرحوم آیت الله قمی، مرحوم آیت الله سید محمد شیرازی و مهمتر از همه اینها مرحوم آیت الله منتظری. این ها مراجعی هستند که در طول این سه دهه محصور بودند توسط حکومت.

البته مشی سیاسی این مراجع با همدیگر متفاوت بوده و برخی از اینها صرفا در مصداق ولایت فقیه مناقشه داشتند. در اصل نظریه مسئله ای نداشتند.

برخی دیگر اصولا غیر سیاسی بودند و لیکن نسبت به مصداقش چه در زمان اول و چه در زمان ولایت فقیه دوم اختلاف نظر داشتند.

جمهوری اسلامی یک تاکتیک جنگی خیلی شناخته شده در برخورد با رقبا دارد. همیشه اطراف هدف اصلی را شروع می کند به زدن و تخریب کردن تا موقعی که آن قلعه ها و حصارهایی که دور هدف اصلی قرار گرفته تخریب شد بتواند هدف اصلی را خود به خود نابود کند. اعم از این که این هدف ها شخص باشند، یک جریان سیاسی باشد، احزاب سیاسی باشند و یا حتی جریان های فکری باشند، (فرقی نمی کند).

حسین قاضیان، پژوهشگر در میهمان در دانشگاه سیراکیوز

برخی از آنها مانند مرحوم آیت الله شریعتمداری کمی دمکراتیک تر به نظریه ولایت فقیه نگاه می کرده، اگرچه ذکر کرده من مخالف نیستم و لیکن قائل به نقش بیشتری برای مردم بوده. برخی هم مانند آیت الله منتظری در مراحل مختلف تطور فکری اش با اصل نظریه موافق بوده و بعد سپس به تدریج فاصله می گیرد از این نظریه و باز یک نقش برجسته تری برای مردم قائل می شود.

مرحوم آیت الله طالقانی هم که خوب چند ماه بیشتر در آن اوایل پیروزی انقلاب زنده نبودند مخالفت خودش را با برخی از مسائل به شکل بسیار ظریفی ابراز کرد.

بنابراین می شود ذکر کرد که در میان طیف علمای دینی و روحانیون، نظام جمهوری اسلامی از آن آغاز از مخالفان بسیار مقتدری برخوردار بوده، مخالفت اینها را هم به شدیدترین وجه ممکن سرکوب کرده.

آقای قاضیان، آیا برخورد با رقبا در نظام یکدست است یا تفاوت هست میان برخورد مثلا با نزدیکان محمود احمدی­نژاد و اسفندیار رحیم مشایی که روز ۱۳ خرداد هدف اعتراض در مراسم سالگرد درگذشت آیت الله خمینی بود و برخورد نظام با رقیبان دگراندیش؟

حسین قاضیان: من فکر می کنم برای این که تصویر کلی تر و دقیق تری از نحوه برخورد جمهوری اسلامی با رقبای خودش داشته باشیم، بد نیست این رقبا را به دو گروه متفاوت تقسیم کنیم.

یک گروه آنهایی هستند که ما اسم شان را می گذاریم رقبای درون حاکمیت یا همان هایی که به اصطلاح ادبیات سیاسی رایج، درون حلقه نخبگان سیاسی حاکم قرار می گیرند. آنها کسانی هستند که در گفته های امروزی خودی محسوب می شوند. بنابراین برخورد با خودی ها، برخورد متفاوتی است با کسانی که می شود اسم شان را ناخودی گذاشت که آنها بیرون از حلقه نخبگان حاکم قرار می گیرند.

جمهوری اسلامی برخلاف نظام های دمکراتیک رایج در دنیا اتفاقا هیچ وقت نتوانسته که این رقبا را تحمل کند. رقبای بیرون از حاکمیت را که ما اسم شان را می گذاریم ناخودی ها.

اما در درون نخبگان حاکم اجازه نوعی چرخش نخبگان و نوعی رقابت بین نخبگان را داده و گذاشته که اینها با هم در یک حد محدود رقابت کنند. در مورد آنهایی که بیرون از حلقه حاکمیت قرار گرفته اند، سعی کرده آن ناخودی ها را عملا از حلقه تاثیر اجتماعی و سیاسی بر جامعه ایران دور کند و ناخودی ها را در واقع به نخودی ها تبدیل کند. به این معنی که اینها را نگذارد که تاثیری در حیات سیاسی و اجتماعی ایران داشته باشند. بنابراین این دو گروه را باید از هم جدا کرد.

دوم این که به محض این که حاکمیت جمهوری اسلامی احساس کرده گروهی که در درون حلقه نخبگان سیاسی دارند رقابت می کنند، ممکن است به آلترناتیو یا جایگزینی برای کل رژیم تبدیل شوند یا بتوانند در رژیم تغییرات اساسی بدهند، بلافاصله از درون حاکمیت بیرون کرده و آنها را ناخودی کرده تا بتواند با آنها برخورد کند و دیگر آنها را دشمن قلمداد کند نه رقیب.

نمونه خیلی روشنش در دهه شصت است که مجاهدین را که به عنوان مجاهدین خلق به عنوان یک گروه اساسی آلترناتیو یا جایگزین برای کل رژیم محسوب می کرد، بیرون کرد و عملا با آنها برخورد خیلی شدید کرد و در دهه هفتاد و هشتاد می بینیم با اصلاح طلبان چنین برخوردی می کند و آنها را بیرون می کند به این زعم که اینها می خواهند تغییرات اساسی در رژیم جمهوری اسلامی پدید بیاورند.

بنابراین اگر این دو تا را از هم جدا کنیم سرنوشت برخورد با کسانی که امروزه موضوع رقابت هستند روشن می شود. آقای احمدی نژاد و همراهانش منجمله آقای مشایی کسانی هستند که از نظر جمهوری اسلامی خودی محسوب می شدند.

بنابراین تا موقعی که در درون نخبگان حاکم رقابت می کردند قابل تحمل بودند.

اما به محض این که حاکمیت جمهوری اسلامی، رهبر جمهوری اسلامی احساس کرده که گروهی از اینها دست کم ممکن است بیرون از آنچه که در درون نخبگان حاکم می گذرد نقشه هایی برای تغییرات اساسی داشته باشند، چه توهم این تغییرات وجود داشته باشد و چه واقعیت داشته باشد، بلافاصله سعی می کند ناخودی محسوب کند و مرتبط با ناخودی ها یعنی دشمن، بنابراین آنها را از رقیب تبدیل کند به دشمن که بتواند امکان حذفشان را داشته باشد و این فراهم شود.

برخوردهای که این روزها با آقای احمدی نژاد و البته بیشتر از آن با همراهان ایشان می شود به همین دلیل است. سعی می کنند از کسانی که ممکن است آلترناتیوی محسوب شوند برای کل رژیم، قدرت را بگیرند و مانع پرورش آنها شوند.

این که حالا این جایگزین چه اهمیتی دارد، چه موضوعیتی دارد، ماهیتش چیست، موضوع دیگری است. من منظورم دفاع از ماهیت کسانی که تصور یا توهم جایگزینی برای رژیم جمهوری اسلامی را دارند، در درون نخبگان حاکم فعلی نیست. بلکه می خواهم بگویم حاکمیت جمهوری اسلامی چه تصوری از آنها دارد و بر اساس آن تصور خودش چگونه با اینها برخورد می کند.

آقای علیجانی، در چه شرایط و دوره هایی نیروهای رقیب و مورد اشاره عزت الله سحابی آسیب پذیرتر بودند و در چه شرایطی از امنیت بیشتری برخوردار بودند؟ و این به چه عاملی بستگی داشته و دارد؟

جدا از آن عامل جامعه شناختی یعنی هراس از وسعت و کمیت اجتماعی نیروهای مذهبی رقیب و عامل روانشناختی اش که هراس از تولید گفتمان رقیب است و جذب پایگاه مشترک، نکته ای که اینجا می شود اضافه کرد گفتمان دشمن محوری است که همیشه بر رفتار امنیتی جمهوری اسلامی غالب بوده.

یک دوره ای از نظر آنها نیروهای غیرمذهبی متمرکز در کانون نویسندگان ایران دشمن اصلی بودند. ما می دانیم در اینجا یک زنجیره ای از حوادث پیش می آید. یک دوره می بینیم که از دکتر سامی هراسی به وجود می آید. که می خواهد آلترناتیو شود با حمایت آقای منتظری ممکن است خطر ساز شود.

البته ممکن است بخش زیادی یا همه اش هم توهم باشد. ولی بالاخره این توهم عمل می کند. در دوره ای که تصور این بود که غربی ها دشمن اند و آمریکا می خواهد حکومت را استحاله کند.

در دوره ای که اصلاح طلبان بر سر کار بودند، دشمن اصلی، اصلاح طلبان بودند و نیروهای ملی مذهبی و نهضت آزادی که تصور می شد رابط بین غربی ها و آمریکایی ها و نیروهای خودی و تازه غیر خودی شده درون حکومت هستند. در موقعی که استحاله مسئله اصلی بود، اینها دشمن اصلی می شدند.

من یادم است در بازجویی ها گفتند مهندس سحابی را ما باید سیاهش کنیم و نامزد اتحادیه اروپا است در آینده در ایران و از این توهمات.

در میان گفتمان های رقیبی که بعد از انقلاب اسلامی شاهد بودیم، برخی نفوذ اجتماعی داشته و برخی اعتبار دینی فراوان تری داشته و برخی هم صرفا یک جریان اجتماعی سطحی و زودگذر بوده که به زودی از حافظه تاریخ حذف شده اند.

محسن کدیور، روحانی منتقد جمهوری اسلامی

در دوره ای که بحث یک مقدار چرخید و گفتند اصلاح طلبان را جمع کردیم سفره شان را و قدرتی ندارند و غربی ها دیگر به دنبال انقلاب مخملی هستند و اینها به سمت نیروهای دیگری تمرکز کردند. به سمت ان جی او ها، نهادهای دانشجویی، نهادهای زنان، شخصیت های سیاسی اکثرا معتدلی که هیچ انگیزه سیاسی نداشتند و بین داخل و خارج کشور بنا به دلایل شغلی یا فکری رفت و آمد می کردند.

من فکر می کنم در این چارچوب می شود دید یعنی در آن دوره تاریخی کدام نیرو را نیروی اصلی دشمن برای استحاله یا تغییر حکومت می بینند، در دوره هایی که استحاله وجه غالب است، نیروهای ملی- مذهبی، اصلاح طلبان و کسانی که تولید اندیشه رقیب می کنند مانند دکتر سروش.

آقای کدیور، امنیت و عدم امنیت رقبای دگراندیش در میان روحانیت و غیره به چه چیزی بستگی داشته است؟

در میان این گفتمان های رقیبی که بعد از انقلاب اسلامی شاهد بودیم، برخی نفوذ اجتماعی داشته و برخی اعتبار دینی فراوان تری داشته و برخی هم صرفا یک جریان اجتماعی سطحی و زودگذر بوده که به زودی از حافظه تاریخ حذف شده اند.

جریان هایی که در بعد از انقلاب مطرح شده که توانایی گفتمان سازی داشته، از گونه اینها برخی مانند جریان های ملی مذهبی و نهضت آزادی در یک طبقه اگر قرارش بدهیم، اینها یک دسته بودند.

جریان دیگری مثل جریان متصل به آیت الله منتظری جریان دومی بوده.

جریان اصلاح طلبان به طور کلی اصلاح طلبانی که اصل نظام جمهوری اسلامی را باور دارند و قائل به اصلاح سوء رفتارهای آن هستند، اجرای بی تنازل قانون اساسی را می طلبند، این گفتمان سومی بوده.

برخی جریان های روشنفکری دینی و نواندیشی مذهبی و مانند اینها هم می شود گفت که گفتمان چهارم بود.

در میان حوزه های علمیه با این جریان ها برخوردهای متفاوتی صورت گرفته.

برخی از آنها قبول شده اند و برخی از آنها که با بنیادهای مذهبی از دید علمای حوزه مخالف بودند پذیرفته نشدند و به حاشیه رانده شدند. مجموعا به دلیل این که فضای مناسبی برای گفت و گو در سال های اخیر نداشتیم، داوری در این زمینه کار ساده ای نیست.

در زمان اصلاحات که نسبت به دیگر دوران های جمهوری اسلامی فضای بازتری به لحاظ فرهنگی و سیاسی در ایران بود، امکان گفت و گو بیشتر فراهم شد و لذا جریان های روشنفکرانه، نواندیشانه رشد بیشتری پیدا کردند، هکذا جریان ملی مذهبی و نهضت آزادی و همینطور جریان نواندیشی حوزوی که با محوریت آیت الله منتظری پیش می آمد.

اما در حال حاضر به دلیل خفقان جدی که برای هر نوع انتشار دگراندیشی و برای هر نوع کنش دگرباشی در ایران شاهدش هستیم، قضاوت بسیار دشوار است و می باید منتظر زمانه باز دیگری باشیم تا این جریان های متفاوت خودشان را بروز دهند.

آقای قاضیان، عواملی که آسیب پذیری رقبای دگراندیش را کمتر می کند، کدام اند؟

می شود به این سئوال شما از زاویه معکوس هم جواب داد. این که کدام اینها آسیب پذیری را بیشتر می کنند. به این دلیل این را از این زاویه طرح می کنم که اتفاقا جمهوری اسلامی از این زاویه شروع می کند به برخورد کردن با رقبا.

به این مفهوم که معمولا می رود سراغ ضعیف ترین رقبا و در درون خود آن رقبا هم به ضعیف ترین حلقه ها حمله می کند که بی پناه تر هستند.

دلیلش هم یک سیاست دائمی و پیوسته ای است که جمهوری اسلامی در برخورد با مخالفان خودش در پیش گرفته و آن همیشه عبارت از این بوده که نه تنها با جریان های اصلی یا اشخاص اصلی سعی می کرده برخورد کند بلکه این برخورد را از مجرا و معبر برخورد با کسانی انجام می داده که خودشان حلقه ای ضعیف یا شخص ضعیفی محسوب می شدند و می توانستند قربانی شوند.

قربانی شوند تا دیگران حواس شان جمع شود. قربانی شوند تا دیگران تهدید شوند. قربانی شوند تا دیگران بازداشته شوند از این که کاری و عملی انجام دهند یا حرفی بزنند که امنیت حاکمان جمهوری اسلامی به هم بخورد.

بنابراین این سیاست قربانی گرفتن همیشه در مورد رقبا مطرح بوده و هر کدام از این رقبا که احساس می کردند ممکن است قربانی شوند باید فکر می کردند که از کسانی هستند که در معرض برخورد و حذف از جانب جمهوری اسلامی قرار گرفته اند.

نمونه هایی که آقای علیجانی اشاره کردند از آن قبیل اند. نمونه هایی که در سایر موارد پیش آمده از این قبیل اند.

جمهوری اسلامی یک تاکتیک جنگی خیلی شناخته شده در برخورد با رقبا دارد. همیشه اطراف هدف اصلی را شروع می کند به زدن و تخریب کردن تا موقعی که آن قلعه ها و حصارهایی که دور هدف اصلی قرار گرفته تخریب شد بتواند هدف اصلی را خود به خود نابود کند. اعم از این که این هدف ها شخص باشند، یک جریان سیاسی باشد، احزاب سیاسی باشند و یا حتی جریان های فکری باشند، (فرقی نمی کند). نمونه برخوردهای اخیر هم از همین قبیل است.

چون آقای احمدی نژاد یک رقیب درون حاکمیت است که با دنباله هایی که از نظر حاکمیت پیوند پیدا کرده که آنها رقبای بیرون حاکمیت اند و باید برخورد شود و چون نمی شود با خودش برخورد کرد باید دیگران را قربانی کرد.

قربانی ها اطراف آقای احمدی نژادند. چون با آقای مشایی امروز نمی شود برخورد کرد می روند سراغ حلقه های ضعیف تر و با افراد و اشخاصی برخورد می کنند که پناهگاه چندانی ندارند و نمی شود از آنها دفاع کرد. آنها قربانی می شوند تا دیگران بازداشته شوند از این که کاری یا عملی کنند.

این ماجرا در مورد کل رقبا در درون نخبگان حاکم و بیرون از نخبگان حاکم در جمهوری اسلامی برقرار بوده و کماکان برقرار است و این سیاست پیوسته و دائمی جمهوری اسلامی در برخورد با مخالفان بوده و مخالفان به نظر من از طریق این توصیف می توانند بفهمند که آیا در معرض این برخورد هستند و آن حلقه قوی تر هستند یا ضعیف تر.

در چنین شرایطی در جمع بندی در حد یکی دو جمله برای هر کدام از شما، در شرایطی که تشییع جنازه عزت الله سحابی که این حرف را زده به آن صورت جلوه گر می شود، تکلیف رقبای دگراندیش چیست. آقای علیجانی؟

من فکر می کنم جامعه ایران متکثر است. اگر کشته شده های همین سالیان اخیر… گذشته دور را هم بر نگردیم و قبول کنیم آخرین شان مال سحابی، نداآقاسلطان، زهرا کاظمی، زهرا بنی یعقوب… اینها یک پیام دارد. اینها به مظلومانه ترین و بی رحمانه ترین شکل کشته شده اند و این نشان می دهد تنها جایی که استبداد در ایران عدالت را رعایت می کند در سرکوب مخالفانش است.

آقای کدیور، تکلیف رقبای دگراندیش با این وضعیت چیست؟

تکلیف، مقاومت و ادامه آگاه تر کردن مردم و یا یافتن راه حل های بهتر برای برون رفت از این خفقان و فشار است.

آقای قاضیان، پاسخ شما؟

جمهوری اسلامی همیشه یک رویایی در سر داشته و آن رویای یک دست کردن رژیم بوده و از بین بردن رقابت در درون حاکمان و تبدیل هر کسی که می خواهد رقابت کند به دشمن.

اما در دوره های مختلف، در دوره رهبری اول و دوره رهبری دوم در دوره های متفاوت این دو رهبری می بینیم که این رویا کاملا نابود شده و شکست خورده و در آینده هم هیچ مجالی برای پیروزی ندارد.

بنابراین یکدستی رژیم اگر در قبل احتمال کمتری داشت باید گفت در آینده با این تحولاتی که در جهان رخ می دهد مسلما و مطلقا احتمال و شانسی ندارد. بنابراین رقبا همیشه هستند و با این وضعیت دشوار رو به رو خواهند شد.