>بخش اول<
۲۴ اسفند ۸۵
ميخواستم عنوان اين گفتوگو را <قرائت فراموششده از محسن كديور> بگذارم- وام گرفته از يكي از مقالات خود او- زيرا از آغاز در حوزهاي پيش رفت و چهرهاي از كديور مورد توجه قرار گرفت كه در عرصه عمومي كمتر به آن پرداخته شده است. نيم نگاهي به قفسه كتابهايش در اتاق كوچكش در دانشگاه تربيت مدرس، بحث را به فلسفه اسلامي كشاند. حجم آثار كديور در حوزه فلسفه چندين برابر آثار ديگر اوست، اما او را بيشتر با انديشه سياسي ميشناسيم، شايد به اين خاطر كه فلسفه و بحثهاي مربوط به آن تخصصيتر از آن است كه در حوزه عمومي علاقهمندان زياد داشته باشد و همواره مباحث سياسي كشش بيشتري براي مخاطبان و مطبوعات داشتهاست.
محسن كديور، استاد فلسفه دانشگاه تربيت مدرس است، او به خاطر آراي متفاوتش اكنون در دانشگاه تحت فشار است. اما گذشته از دلايل سياسي اين مشكلات، ما در اين گفتوگو بيشتر به وجوه پنهان ماندن چهره اصلي كديور پرداختهايم؛ محسن كديور بهعنوان متخصص و پژوهشگر فلسفه اسلامي،جوان ترين روشنفكر ديني كه در عين حال بيش از همفكرانش دغدغه سنت ديني دارد، از سنت فلسفي و كلامي تا سنت فقهي و سياسي.
متافيزيك
براي آغاز گفتوگو از كديور خواستم تا گزارشي از پروژههايي را كه دنبال كرده است، ارائه كند.
كارهايي كه تاكنون تدوين يا منتشر شده، ميتوان در سه برنامه پژوهشي خلاصه كرد. برخي از اين پروژهها سالهاي متمادي را به خود اختصاص داده و برخي شايد يكي دو دهه وقت نياز داشته باشد، برخي هم ممكن است پروژه يك عمر باشد. برنامه پژوهشي اولم بازخواني فلسفه اسلامي است. در اين پروژه به دنبال ابتكارات حكيمان مسلمان و آنچه كه آنها بر فلسفه يونان اضافه كردند، بوده ام. ميدانيم امروز وقتي كه ميگوييم فيلسوف، به دنبال نكات تمايز او با ديگر فلاسفه ميگرديم، متفكري كه فكر و سخن تازهاي را بهنام خود در تاريخ فلسفه ثبت كرده باشد. دكارت تعدادي ابتكارات خاص دارد كه بهنام او در تاريخ فلسفه ثبت شده است، يا بحث فلسفه نقادي با كانت شروع ميشود.
در واقع داريد به تفاوت بين شارح فلسفه و فيلسوف اشاره ميكنيد.
نه، بيش از اينها. من ميخواهم بگويم وقتي اين فلاسفه را نام ميبريم، هر كدام از آنها وجه تمايزشان با فلاسفه ديگر در چيست؟ مشكلي كه ما در فلسفه خودمان داشته ايم، اين است كه تنوع در فلسفه ما بسيار اندك است، برخلاف فلسفههاي جديد و معاصر غربي كه بسيار متنوعاند، در فلسفههاي ما تنوع زياد نيست. گاه گفته ميشود كه ما سه نوع مكتب فلسفي داريم. مكتب مشايي، اشراقي و حكمت متعاليه. با كمي دقت در تحقيق، به دو نحله ديگر فلسفي برخورد ميكنيم كه به مكتب فلسفي تبديل نشدند، يكي نحله <متكلمان – فيلسوفان> كه در مكتب شيراز تحقق پيدا كردند از خواجه نصيرالدين طوسي تا قبل از ميرداماد، و يكي هم نحله <نو افلاطونيهاي مسلمان>، بلكه هركدام تكخالهايي دارند.
اگر به نامهايشان هم اشاره كنيد، بد نيست.
بله، مثلا محمد بن زكرياي رازي، ابوريحان بيروني، ابوالبركات بغدادي، فخرالدين رازي كه نه مشايي، نه اشراقي و نه متعاليهاي هستند، متكلم فيلسوف هم نيستند، بلكه ويژگيهاي خاص فلسفي خود را دارند. اين پنج مدرسه را در بين فلاسفه خود داريم، ولي تاكنون ابتكارات فلاسفه ما بهخصوص فلاسفه نخستين يعني كندي، فارابي و ابنسينا در مقايسه با فلاسفه يوناني به شكل مشخص با افلاطون، ارسطو و فيلسوفان نو افلاطوني احصا نشده است. در اين فاصله هزار ساله همت غالب استادان فهم و شرح و حاشيه موضعي متون فلسفي بوده و كمتر كار تحليلي و نظام وار در حوزه فلسفي ما صورت گرفته است. تحليل متون و تحقيقات موضوعي و بهخصوص بررسي سير تاريخي آنها در فلسفه ما، كمتر مورد عنايت واقع شده است.
بله، داشتيم درباره پروژههاي شما صحبت ميكرديم.
كارهاي ابتداييام در اين وادي در سال ۱۳۷۶ در <دفتر عقل> چاپ شد كه مجموعه بيستودو مقاله فلسفي كلامي نگارش سالهاي ۷۱ تا ۷۴ است. به دنبال خلايي كه در منبع شناسي فلسفي به عنوان قدم اول هر تحقيق فلسفي احساس شد، كتاب مأخذشناسي علوم عقلي (مشخصات كتاب شناختي منابع علوم عقلي فارسي و عربي اعم از كتاب، مقاله و رساله از ابتدا تا۱۳۷۵) با همكاري محمد نوري طراحي شد و پس از هفت سال تلاش در سال ۱۳۷۹ در سه جلد قطور توسط انتشارات اطلاعات منتشر شد. با توجه به <تشرف هجده ماهه من به دانشگاه اوين>! اكثر قريب به اتفاق زحمات طاقت فرساي تتبع مأخذشناسي را همكار فاضلم محمد نوري متواضعانه متقبل شد. يكي از فلاسفه متاخر به نام آقا علي مدرس تهراني فرزند ملا عبدا… زنوزي، متوفي ۱۳۰۷ مدتي مرا به خود مشغول داشت. شنيده بودم كه بعد از ملاصدرا تنها فيلسوفي است كه آراي تازه و بديعي دارد، يكي از پنج چهره شاخص حكمت متعاليه و پيشقراول آشنايي با فلسفه غرب در ايران است، به او پرداختم. پنج سال وقت براي احياي آثار اين فيلسوف صرف شد و حاصلش انتشار<مجموعه مصنفات حكيم موسس آقاعلي مدرس تهراني> در سه جلد در سال ۱۳۷۸. بيش از دو سوم اين مجموعه براي نخستين بار به حليه طبع آراسته شد. سه كارفلسفي منتشرنشده در دست دارم يكي <وجود و ماهيت زمان در فلسفه اسلامي> و ديگري <تحليل آراي ابتكاري آقاعلي مدرس تهراني> و بالاخره جلد دوم <دفتر عقل> يعني مجموعه مقالات فلسفي ده سال اخير.
پروژه فلسفه اسلامي برايتان تمام شده است يا هنوز ادامه دارد؟
در چند زاويه با قوت ادامه دارد. از يك سو فكر ميكنم پرداختن به فارابي كه متاسفانه در كشور خودش هنوز شناخته نشده است، بسيار مهم است. فارابي قله فلسفه اسلامي است. كانون اول فلسفه در شرق است. يك بخش از ابتكارات فارابي حكمت نظري اوست، آنچه او بر حكمت افلاطون و ارسطو افزوده، جاي كار فراوان دارد و يكي از اميدهاي من اين است كه بتوانم ابتكارات او را در حكمت نظري استخراج كنم. از ابتداي تحصيل فلسفه يك جمله علامه طباطبايي در ذهنم تأثير فراوان گذاشت و آن اين كه مسائل فلسفي در يونان ۲۰۰ مساله بود. مسلمانان ۵۰۰ مساله به آن اضافه كردند و مسائل فلسفي به ۷۰۰ مورد رسيد، متاسفانه خود علامه طباطبايي اشاره نكردند كه اين ۵۰۰ مساله فلسفي جديد چه مسائلي بودند.
اگر كس ديگري بود، لابد ميشد به حساب اغراقگويي گذاشت.
بله، ايشان بسيار دقيق و گزيدهگو بودند. پروژه اول من تحقيق در ميزان صحت و سقم اين ادعا و يافتن آن ۵۰۰ مساله فلسفي جديد است. اين مهم را در ضمن آموزشها و پژوهشهاي دانشگاهيام دنبال ميكنم. تقريبا تمامي پايان نامهها و رسالههايي را كه در حوزه حكمت نظري طراحي و راهنمايي كردهام جزئي از اين برنامه پژوهشي است.
از سوي ديگر تدوين متون آموزشي در سه حوزه حكمت مشاء، حكمت اشراق و حكمت متعاليه به زبان امروزي و به صورت منسجم و به شيوه تحليل انتقادي يك فريضه فلسفي ميدانم. به هر حال حكمت نظري بخشي از برنامه روزمره من است كه بخش مهمي از اوقات مفيد مرا به خود اختصاص داده است.
حكمت عملي
برنامه پژوهشي دوم كه شايد تا حدودي شناختهشدهتر باشد، پروژه حكمت عملي است در دو شاخه. يكي <فلسفه سياسي در شيعه> است، نه اينكه به فلسفه سياسي در ساير فرق توجه نداشته باشم، اما چون در ايران زندگي ميكنم و مسائل ايران برايم مهمتر است و تشيع مذهب اكثريت مردم اين جامعه است به فلسفه سياسي شيعه توجه بيشتري دارم و در نخستين قدم به شكل خاص به مسائل فلسفه سياسي فقهاي شيعه پرداختم. ما ميتوانيم از چند زاويه مسائل فلسفه سياسي اين مذهب را مورد بررسي قرار دهيم. اگر تقسيم روزنتال را قبول كنيم، اين تقسيم توسط برخي متفكرين معاصر ايراني هم پذيرفته شده است؛ رويكردهاي فلسفي در سياست مدن، رويكردهاي اخلاقي در اندرزنامهها، و رويكردهاي فقهي در شريعتنامهها است. رويكرد فلسفي به سياست در جهان اسلام الگويي است كه فارابي آغاز كرد.
بحثهاي ايران شهري هم جزو بحثهاي فلسفي قرار ميگيرد؟
بله، جزو بحثهاي فلسفي است. اين بحثها از ايران به انديشه افلاطون سرايت كرده است. در تحقيقي كه استاد دكتر فتحا… مجتبايي انجام داده و مرحوم دكتر حميد عنايت-پدر علوم سياسي در ايران- آن را پذيرفته است، نشان داده كه افلاطون تئوري <فيلسوف شاهي> خودش را از ايرانيان گرفته است. البته اين ماجرا جاي بحث دارد، اما به نظرم اقرب به واقع است، چون زمينه فكري اين مساله به فلسفه سياسي يونان نميخورد، هسته فكري سياسي ايرانيان <شهريار> است، ولي هسته فكري انديشه يونانيان <شهروند> است و <شهريار> با <شهروند> خيلي تفاوت دارد. <شهروند> اتم فكري سياسي يونانيان بوده است و <شهريار> اتم فكري سياسي ايرانيان. در انديشه افلاطون شهروند به شهريار تنزل پيدا كرده و اين تنزل از بركت انديشه ايرانيان است. چون در حوزه فلسفي سياست مدن كارهايي انجام شده بود (از قبيل كارهاي دكتر سيد جواد طباطبائي)، اما در مورد شريعت نامهها، زماني كه من شروع كردم، هيچ كار مدوني در انجام نگرفته بود، غير از كتاب <حكمت و حكومت> زنده ياد استاد دكتر مهدي حائري يزدي كه تنها كاري بود كه رويكردي فيلسوفانه به فقه شيعه داشت. آن زمان بحث ولايت فقيه در عرصه عمومي ايران تازه مطرح شده بود، لذا فهم اين نظريه و طبقهبندي آراي فقيهان شيعه از منظر فلسفه سياسي ذهن مرا مدتي مشغول كرد. <كتاب نظريههاي دولت در فقه شيعه>13766) اولين كوششم براي طبقهبندي نظريات سياسي فقهاي شيعه بود. غير از ولايت انتصابي مطلقه فقيه، هشت نظريه ديگر هم داريم و با مقايسهكردن اين نظريات با هم، ميتوانيم دريابيم كه قدر و قيمت هر كدام چقدر است و نظريه يادشده تنها نظريه سياسي تشيع نيست. در مورد تحليل انتقادي نظريه رسمي مجموعه چهارگانهاي طراحي شد كه يكي از آنها منتشر شده: جلد اول <حكومت ولايي> 13777.) چند فصل از جلد دوم <حكومت انتصابي> به صورت مقاله در مجله آفتاب (رحمها…عليه)! چاپ شد و نميدانم كي به صورت كتاب امكان انتشار بيابد. كتاب قطور <دغدغههاي حكومت ديني>13788) مجموعه مقالات قبل از زندان در حوزه انديشه سياسي است. كتابي به نام <شريعت و سياست> هم مجموعه مقالات پس از زندان است كه اميدوارم امكان انتشار بيابد. بالاخره < مجموعه منابع پيشگامان اسلام سياسي در ايران معاصر> كه جلد اول آن بهنام <سياست نامه خراساني( >قطعات سياسي در آثار آخوند ملا محمد كاظم خراساني) همزمان با يكصدمين سال نهضت مشروطه منتشر شد. سياست نامههاي ميرزاي نائيني و شيخ محمد اسماعيل محلاتي نيز از اين مجموعه در راه است.
شاخه دوم حكمت عملي كه بهتدريج در چهار سال اخير جاي شاخه اول(فلسفه سياسي) را در ذهنم اشغال كرده، به يك معني <فلسفه حقوق> است. بحثي ميان رشتهاي مشترك بين فلسفه و حقوق(فقه) و كلام. قدم اول را در اين شاخه با بحث <اسلام و حقوق بشر> برداشتم. در شاخه اول پروژه حكمت عملي در چارچوب <اجتهاد در فروع> پيش رفته بودم و در حد وسيع كوشش خودم را كرده بودم، ولي در بخش دوم به <اجتهاد در اصول و مباني> نزديك شدم. برخي نارساييها در زمينه اسلام و مدرنيته، يا <اسلام و خشونت> در همين راستا قرار ميگيرد. اولين كتاب در اين شاخه از حكمت عملي به نام <حقالناس( >در نسبت اسلام و حقوق بشر) در دست حروفچيني است. برخي از مقالات اين مجموعه به چند زبان ترجمه شده است.
با سخنرانيهاي محرم امسال ظاهرا <فلسفه اخلاق> را نيز بايد به حوزه تعلقات شما افزود. درست است؟
بله، فلسفه اخلاق از حوزههايي است كه نياز فراواني به كار جدي در آن احساس ميشود، بويژه نسبت به اخلاق و دين. علم اخلاق متأسفانه در كارنامه علمي مسلمانان عقب ماندهترين علوم است.
كلام فلسفي
بحثهايي كه اخيرا درباره امامت داشتيد كه در اين پروژهها نميگنجد!
خير، در يكي دو سال اخير پروژه سومي مرا به خود جذب كرده است: فلسفه كلام يا نوعي كلام فلسفي و استنباطهاي اعتقادي، بويژه در حوزه بحث بازخواني مفاهيم اصلي كلامي اختصاصي شيعه.از اين برنامه پژوهشي چند سخنراني ويراسته از قبيل بازخواني امامت در پرتو نهضت حسيني، تأملي در منابع اعتقادي و طهارت معنوي و دو مقاله <قرائت فراموش شده(بازخواني <نظريه علماي ابرار> قرائت نخستين اسلام شيعي از اصل امامت>) و <طبقهبندي اعتقادات ديني> در مجله مدرسه منتشر شده است. مقالات متعددي كه در نقد اين برنامه پژوهشي تاكنون چاپ شده، از جمله يكي از مجلات حوزه علميه قم كه يك شماره را به نقد آن اختصاص داده است؛ اين همه دلالت بر اهميت موضوع دارد. مباحث <قرآن و انسان معاصر> حسينيه ارشاد نيز در اين راستا قرار ميگيرد. به هر حال دو جلد كتاب در اين حوزه در دست تدوين دارم.
حكمت نظري، حكمت عملي و اولويتها
آقاي دكتر چرا بعضي از كارهاي شما مورد توجه زياد قرار گرفته و بعضي كارها كمتر ديده شده است؟ آيا به خاطر شرايط سياسي كشور بوده است يا توجه خودتان به برخي از اين بحثها؟
به هر حال بخشي از آن مربوط است به اينكه اكثر كتابهاي منتشر شده در فلسفه محض كاملا تخصصي و بسيار سنگين و دور از ذهن عموم مردم است. مثلا در پروژه اول هفت جلد كتاب فلسفي محض با بيش از پنجهزار صفحه. خوانندگاني كه از اين كتابها استفاده كنند، اندك هستند. از سوي ديگر طبيعي است كه سنت فلسفي اسلامي كه هنوز نتوانسته تأخير فاز زماني چند قرنهاش را با انديشه فلسفي معاصر جبران كند، جاذبه چنداني در مردم كتابخوان نداشته باشد. ضمنا كارهاي متفاوت فلسفيام نيز هنوز چاپ و منتشر نشده است و كارهاي چاپ شده، كارهاي اوليه است. طبيعي است كه كارهاي جديد بيشتر مورد توجه قرار بگيرد. در حوزه تدريس فلسفي (حكمت نظري) بهخصوص وقتي به نكته تازهاي ميرسم، احساس نوعي لذت معنوي ميكنم، بهخصوص نكاتي در تحليل انتقادي آراي ملاصدرا، تحليل ابتكارات سهروردي، استخراج امتيازات فلسفي مكتب شيراز و مكتب اصفهان بالاخص ميرداماد. و از همه اينها مهمتر نظريات محوري ابن سينا.
فارابي فيلسوف مورد علاقه من است. در هر دو حوزه حكمت نظري و حكمت عملي. از ۲۰۰ رساله فارابي،تنها ۵۰ رساله كمحجم او باقي مانده است كه بيش از ۶۰ درصد درباره حكمت عملي است و ۴۰درصد حكمت نظري. جالب اينجاست كه در دنياي معاصر ما فلسفههاي مضاف از فلسفه محض گوي سبقت را ربوده است، البته فلسفه مضاف معادل حكمت عملي نيست. فلسفه هنر، فلسفه اخلاق، فلسفه دين، فلسفه حقوق، فلسفه علوم اجتماعي، فلسفه علوم تجربي و فلسفه سياسي از فلسفههاي مضاف هستند. حكمت عملي در چارچوب سنتياش اخص از فلسفههاي مضاف است. مهمترين نكته اين است كه شما مهمترين مباني نظري علوم انساني را بايد در فلسفه جستوجو كنيد. اخلاق مربوط به فلسفه اخلاق ميشود، مسائل سياسي مربوط به حوزه فلسفه سياسي ميشود. فلسفه مجازات چيست؟ بايد در فلسفه حقوق دنبال شود. اين بخش تا حدود زيادي در سايه قرار گرفته اميدوارم جامعه ما به حدي رشد كند و پيش برودكه جا براي حكمت نظري هموار شود. وقتي در زندگي روزمره فردي و اجتماعي مشكلات بيشتري داريم، حكمت عملي نسبت به حكمت نظري اولويت پيدا ميكند و چون غالب مسائل حكمت نظري زمان ندارد، هميشه ميتوان به آن استناد كرد.
* * *
حكمت نظري چون زمان ندارد، به عقب نميافتد؟
چارهاي نيست، هميشه اولويتها به جامعه و انسان تحميل ميشود. ما يك نظام سياسي داريم كه داراي چارچوب فلسفي و اصول نظري است و فلسفه سياسي آن به تشيع منسوب است. شما بهعنوان يك مسلمان شيعه ايراني چارهاي نداريد كه تكليف خودتان را با اين نظام روشن كنيد. از آن طرف شما در دوراني زندگي ميكنيد كه اسلام متهم ميشود به عدم رعايت دموكراسي و حقوق بشر، رواداري و مدارا، چارهاي نداريد كه اول تكليف دين و مذهب را با اين مسائل روشن كنيد، حالا فرض كنيد كه <صدور كثرت از وحدت ممتنع يا مجاز باشد>، اين چندان مهم نيست. اينها اولويت زماني ندارد. لذا پاسخ اوليه شما كه بخشي از آثار من نسبت به بخش ديگر كمتر مورد توجه قرار گرفته درهمين است. جامعه به فلسفههاي مضاف از قبيل فلسفه سياسي و فلسفه حقوق و فلسفه اخلاق عنايت بيشتري نشان ميدهد تا متافيزيك و فلسفههاي نظري انتزاعي و اين قابل درك است. اگر فارابي را ملاك قرار دهيم، هر وقت متافيزيك را شروع ميكند، بلافاصله به حكمت عملي و سياست مدن ميرسد، من به فارابي اقتدا كردهام و او را قلهاي رفيع در فلسفه اسلامي ميدانم. در بخش سوم هم كه كلام فلسفي است. بحث كلام، بحث عقلي است. رويكردم در كلام هم رويكردعقلاني به حوزه نقلي مباحث اعتقادي است. براي من نه حوزه فلسفه اصالت دارد، نه حوزه فقه و حقوق و نه حوزه سياست. با صراحت بگويم كوشيدهام از زاويهاي عقلاني پاسخگوي برخي سوالات زمان خود باشم.شايد گاهي اوقات اين پاسخها به درد ديگران هم خورده، ولي بايد اول خودم را قانع كنم. متواضعانه بگويم كه بسياري از پاسخهاي سنتي مرا قانع نكرده است، چه در حوزه فلسفه و كلام اسلامي، چه در حوزه فقه و اخلاق، و چه در حوزه تفسير و حديث. ولي معتقدم كه در همين مباحث اسلامي گوهرهايي است كه ما ميتوانيم با مواجهه بصيرانه و نقادانه با آنها و بازخواني روشمند استخراجشان كنيم و در دنياي معاصر و جهان مدرن مسلمان زندگي كنيم. درباره اين سه پروژه ميتوانم خلاصه كنم كه كوششهاي مقدماتي و ناتمام يك مسلمان ايراني است كه ميخواهد با اتكاء به سنت دينش فرزند زمان خود باشد و حق عقل و نقد را پاس بدارد البته بهتر از هر كس ميداند در خم اول كوچه است و راه دراز و فرصت كوتاه. اگر قرار بود دوباره شروع كنم، بسياري از همين كارها را ميكردم. به قول روانشاد دكتر شريعتي من از سر درد به اينها رسيدهام و نقشه قبلي نداشتهام. بحث حقوق بشر و اسلام زماني براي من به صورت سوال جدي مطرح شد كه در زندان اوين خبر ترور دوستم سعيد حجاريان را شنيدم. به نام دين هم اين ترور صورت گرفته بود. زندان رفتن من هم در پي سخنرانيم در شب قدر سال ۷۷ در اصفهان بود با عنوان <ممنوعيت ترور در اسلام .> سخنراني درباره قتلهاي زنجيرهاي بود. درباره قتل مختاري، پوينده، پروانه و داريوش فروهر. گفته بودم اين احكام يا فتواها نميتواند از جانب علماي دين صادر شده باشد.حالا ميديدم كه باز بهنام دين خشونت و ترور صورت ميگيرد. در همان زمان كتابي از محمدرضا نيكفر در زندان ميخواندم؛ جملهاي با اين مضمون <در مواجهه با هر دين يا ايدئولوژي بسنج، ببين چقدر قابليت خشونت دارد> مرا به فكر فرو برد. شروع كردم يك دوره كامل فقه را مطالعه و فيشبرداري كردم. بخش اصلي آن مطالعات هنوز منتشر نشده است. توجه به حقوق بشر حاصل آن موقع بود. ميخواهم بگويم اينها همه از سردرد بوده است. در جامعه ما ميزان خرافات به حدي انفجاري رسيده، در مباحث كلامي سوءاستفادههاي بسياري از مساله امامت مشاهده ميشود. جرياني به نام غلات و مفوضه در قرن سوم و چهارم وارد انديشه شيعي شدند. تا بحث نقلي و روايات ما از اين جريان غلات و مفوضه پاكسازي نشوند، علوم نقلي به هيچوجه بهداشتي و قابل اعتماد نيست، بهخصوص در بحث امامت، و اين چيزي نيست كه علماي ما ندانند، ولي حساسيت لازم درباره آن ابراز نشده است.