در حاشیه اعتراض علنی به یک غلط (نامه به آیت‌الله وحید خراسانی)

آیت الله وحید خراسانی

باسمه تعالی
محضر آیت الله العظمی وحید خراسانی مدظلّه
سلام علیکم
سلامتی و توفیق آن مرجع محترم را از خدای بزرگ خواستارم. مرحوم مغفور استاد آیت الله العظمی منتظری همواره از شما به نیکی یاد می کردند. بحمدالله جلسه پررونق درس خارج اصول فقه شما یکی از بزرگترین حلقات درسی در جهان تشیع است. امیدوارم حاصل این تاملات موشکافانه اصولی در کنار تحقیقات حضرتعالی در زمینه فقه استدلالی هر چه زودتر به زیور طبع آراسته شود و در مرأی و منظر عموم قرار گیرد.
وقار مرجعیت در وقایع آبان ماه جاری قم و پرهیز از تشرف به محضر ارباب دنیا جلوه ای از عظمت مقام عالمان مستقل و اعلام برائت زعامت حوزه علمیه از سیاستهای رایج در حد مقدور بود. آنچه از خانواده زندانیان سیاسی به وفور شنیده می شود مراجعه ایشان برای تظلّم به بیت شما است. خوشبختانه شما با صبر و متانت به شکایات این مظلومان گوش فراداده اید و در جریان ستمی که بنام دین و مذهب و فقه و روحانیت به معترضان رواشده است قرار گرفته اید و در حد اطلاع این شکایات را از طریق برخی بستگان سببی – که ظاهرا برخلاف صلاحدید شما سمتی پذیرفته اند – به ارباب قدرت متذکر شده اید. هرچند رویه دائمی شما اشتغال ممحّض به فقه و اصول، عدم دخالت در سیاست و سکوت مطلق بوده است.
در حد اطلاع راقم در پانزده سال اخیر تنها خواست اعلام شده شما از مقامات کشور اعلام تعطیل سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بود که در زمان ریاست جمهوری حجت الاسلام سیّد محمد خاتمی جامه عمل پوشید. به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حضرتعالی در هفته گذشته مسئله پخش تلویزیونی بازسازی حماسه حضرت ابوالفضل العباس علمدار رشید کربلا ذهن شما را مشغول کرده و از باب نصیحت به مسئولین امر و مردم فرموده ید:
“آنچه که من شنیده ام، خدا نکند که چنین باشد، غلطی می خواهند انجام بدهند که اگر این غلط را انجام دادند، من وظیفه ام این است که به آنها گوشزد کنم: اگر سعادتمند باشند در دنیا بیچاره خواهند شد، اگر اهل شقاوت باشند در دنیا آسیبی به ان نخواهد رسید، ولی آن وقتی که دست بریده او وارد محشر بشود، کمر همه آنها را خواهد شکست که برای ابد از رحمت خدا محروم باشند، و آن کلمه این است، شنیده ام می خواهند…، لا اله الا الله…، می خواهند قمر بنی هاشم را به نقش هنرپیشه ها درآورند. کسی که حجت خدا مقابل قبر او می ایستد و می گوید: سلام خدا، سلام تمام انبیا، سلام تمام اوصیا، سلام تمام شهدا بر تو یا بن امیرالمؤمنین، کسی که هر صبح و شب، خدا و صد و بیست و چهار هزار پیغمبر به او سلام می کنند، این را می خواهند به نقش هنرپیشه ها درآورند. خدا نکند چنین غلطی بکنند، آن وقت هر چه پیش آید و هر چه ما بگوییم معذوریم. باید جوانهای غیرتمندِ فانی در قمر بنی هاشم، تاسوعای امسال- غیر از تاسوعاهای هر سال است در اثر این صحبت غلط- باید روز تاسوعای امسال محشری سرپا کنند در عزای قمر بنی هاشم، تا بگویند ای دست بریده کربلا، ای فرق سر پاشیده از عمود در راه خدا، تو…، تو بالاتر از اینی.
ای روزگار، ای دنیای ناپایدار، باید روزگاری بشود که ما زنده باشیم و در این روزگار بخواهند هنرپیشه ها نقش او را به مردم نشان بدهند. مردم بدانید! این نقشه ها برای این است، وقتی قمر بنی هاشم را به آن صورت نشان دادند، دیگر این سوز و گداز در روضه ها نخواهد بود، آن کسانی که آن صحنه را ببینید آن هنرپیشه را تماشا کنند، اینها دیگر آنچنان که باید در عزای او نمی سوزند، ولی باید بدانند اگر با چکمه، با کراوات خواستند این چراغ را خاموش کنند نشد، با این ریشها، با این یقه های باز هم، این نور خدا خاموش شدنی نیست.”
حضرتعالی پخش بازسازی نقش حضرت عباس توسط یک هنرپیشه تلویزیونی را منجر به بی رونق شدن سوز و گداز روضه خوانی سنتی و به قصد خاموش کردن نور خدا دانسته مرتکبین آن را محروم از رحمت خدا در آخرت و مبتلا به شکستن کمرشان در دنیا دانسته، تهدید کرده اید در صورت ارتکاب این “غلط” آنچه بگوئید معذورید، در تاسوعا هم که روز عزاداری حضرت عباس است از جوانان غیرتمندِ فانی در قمر بنی هاشم خواسته اید که محشری بپا کنند. این نظر البته قابل احترام است، اما اجازه فرمائید به شیوه مألوف حوزه ها سه مناقشه علمی در حاشیه فرمایشات مقام محترم مرجعیت مطرح کنم. پیشاپیش از تصدیع و جسارت عذر می خواهم.
اول
بیان معارف دینی در قالبهای هنری از پر جاذبه ترین روشهای دنیای معاصر است. روایت نمایشی فاجعه کربلا در قالب “تعزیه” توانسته است ظرائف پیام حسینی را به زبان قابل فهم عمومی (کلّم الناس علی قدر عقولهم) به قلب توده های مردم در اقصی نقاط مناطق شیعه نشین بلکه مسلمین و موحدان ببرد و مظلومیت و حقانیت اهل بیت (ع) از یک سو و قساوت و پلشتی حق ستیزان اموی را از سوی دیگر کاملا ملموس و وجدانی سازد. بیشک در تعزیه کسانی نقش آفرین شخصیتهای محبوب و مردود هستند و همه بینندگان نیز نیک می دانند که هنرپیشه با شخصیت واقعی تفاوت بنیادین دارد. تعزیه سنتی و فیلم مدرن هیچ تعارضی با قداست مقام اولیاء دین ندارد. بازسازی هنری صحنه های مهم تاریخ دینی بدون نقش آفرینی شخصیتهای اصلی به نقصان بلادلیل اثر تاریخی هنری می انجامد. روضه و ذکر مصیبت برای احیای راه و مرام و اهداف حسینی طریقیت دارد، موضوعیت که ندارد. ضمن احترام به فرمایشات مرجع محترم، جامعه دینی در اینگونه مسائل – ممنوعیت پخش و بازیگری نقش امام زادگان – طلب دلیل می کند. فقه استدلالی معنائی جز این ندارد.
دوم
اینکه حضرت آیت الله بالاخره در میان این همه رخداد تلخ و شیرین مسئله ای را برای طرح علنی در مجامع عمومی تشخیص دادند جای سپاس دارد. مسئله ای که یک مرجع ساکت را پس از سه دهه به فریاد می آورد و تهدید کند که اگر مسئولان امر اصلاح نکنند به وظیفه شرعیش عمل خواهد کرد و جوانان غیرتمند را به عکس العمل محشرگونه دعوت خواهد کرد، بیشک مسئله ای به غایت مهم است. معظم له در اینکه مرجعیت شیعه از چنین اقتداری برخوردار بوده و برخوردار است، کاملا مُصابند. بعلاوه اینکه در مسائل خطیر که کیان مذهب در خطر قرار می گیرد، مرجعیت شرعا موظف است فریاد برآورد، نصیحت کند، تهدید نماید و مؤمنان را به اعتراض محشرگونه برای اصلاح امور دعوت کند، حق با حضرت آیت الله است. در کبرای بحث حق همان است که حضرتعالی اشاره فرموده اید، اما مناقشه در صغراست.
اولا آیا ایفای نقش حضرت عباس توسط یک هنرپیشه و پخش عمومی آن، مصداق اهمّ مسائلی است که کیان مذهب را تهدید می کند؟
ثانیا در طول این سالیان بویژه در ربع قرن اخیر بالاخص در این دو سال آیا هیچ “غلط” و مسئله ای مهمتر از مسئله یادشده به حضرت آیت الله گزارش نشده که ارزش اعتراض علنی و اعلام خطر و نصیحت و تهدید آشکار مسئولان امر و دعوت جوانان غیرتمند به اعتراض محشرگونه داشته باشد؟
برای ایضاح بیشتر به سه نمونه مستند از نامه زندانیان سیاسی که همگی در پنج ماه اخیر نوشته و برای مسئولان امر ارسال شده و علنا منتشر شده اند اشاره می کنم.(۱) مطالعه همین سه نمونه از نامه های افراد موثقی که در زندانهای کشور هستند، نشان می دهد که “مسئله شکنجه زندانیان سیاسی” در زندانهای جمهوری اسلامی مسئله ای حداقل قابل تحقیق است، اگر نگویم غیرقابل انکار. فاجعه آنگاه صورت کریه خود را نشان خواهد داد که بدانیم این شکنجه ها بنام اسلام و تشیع و فقاهت صورت گرفته است. راستی آیا این مسئله ارزش آنرا ندارد که حضرت آیت الله علنا از اینگونه اقدامات خلاف شرع که تحت نام مذهب اهل بیت (ع) اتفاق افتاده است تبرّی جویند و انزجار خود را ابراز دارند و از غیرت مؤمنان برای جلوگیری از آن بهره جویند؟ فقیهان “تعیین مصداق” را شأن خود نمی دانند، اما “تشخیص موضوعی” که دخالت تامّه در استخراج حکم شرعی دارد، یقینا شأن فقیه است. مناقشه این طلبه دقیقا در تشخیص موضوع اعتراض علنی مقام مرجعیت است.
سوم
آنچه قیام امام حسین (علیه السلام) را جاودانه ساخته است، اهداف و غایات آن است. بزرگداشت یاد و نام نهضت حسینی به تجلیل و ذکر فضائل و مناقب امام و اصحاب کرامش و تقبیح و لعن اعداء و بدخواهان تمام نمی شود. اگر حسینی شدن به این سادگی بود، که امروز از تمام تریبونهای رسمی کشور روضه خوانده می شود و در رادیو تلویزیون رسمی الی ماشاء الله روحانیون حکومتی منبر می روند و مسئولان دولتی برای از میدان بدر کردن رقبای خود تمام تاریخ اسلام را بیاری گرفته اند تا مشروعیت از دست رفته خود را اثبات کنند.
می توان به لقلقه زبان دعا و ثنای اهل بیت (ع) گفت و بر مصیبت سیدالشهداء (ع) و قمر بنی هاشم گریست، اما به منش و روش معاویة ابن ابی سفیان زمامداری کرد، به شیوه یزید بن معاویه منتقدان را سرکوب کرد، و همچون عمروعاص مقدس مآبانه قرآن بر نیزه کرد. آنچه روح سیدالشهداء (ع) و ارواح طیبه شهدای کربلا را می آزارد ظلم و تجاوز به حقوق مردم است، همان چیزی که متأسفانه رویه حکام جمهوری اسلامی شده است.
جنابعالی در کتاب فقه فتوائی خود قتل نفس محترمه، نقض عهد، کذب، معونت ظالمین، حبس حقوق، بهتان و سب و اهانت و تحقیر مومن و غشّ به مسلمین را از معاصی دانسته اید و با صراحت “ظلم” را از جمله منکرات معرفی کرده اید. امر به معروف و نهی از منکر نیز از ضروریات دین و در صدر اهداف اباعبدالله الحسین (ع) است. اکنون خاضعانه از حضرتعالی جویا می شوم کدام یک از منکرات و کبائر یادشده در زمان شما آن هم بنام دین و مذهب و فقه در جمهوری اسلامی اتفاق نیفتاده است؟
آیا حداقل سی و دو نفر (به اقرار مسئولان حکومتی) از معترضین غیرمسلح در انتقاد مسالمت آمیز به تقلب در انتخابات کشته نشده اند؟ آیا مقامات عالی نظام جمهوری اسلامی در زیرپاگذاشتن عدالت، آزادی های مشروع، رحمت اسلامی و قانون اساسی “نقض عهد” نکرده اند؟ آیا در ارائه نتیجه انتخابات و آمار اقتصادی عالماً و عامداً مرتکب “کذب” نشده اند؟ آیا نتیجه انتخابات را وارونه اعلام کردن مصداق “غشّ به مسلمین” نیست؟ آیا دست بردن در آراء مردم “خیانت در امانت” محسوب نمی شود؟ آیا حبس چند صد نفر از مومنین که اتهامی جز انتقاد از “والی جائر” ندارند و آنها را تحت فشار قرار دادن مصداق “ایذاء، بهتان، سبّ، اهانت و تحقیر مؤمن” نیست؟ آیا قاضی القضاتی چنین نظامی و صدور احکام قضائی ظالمانه مصداق بارز معونت ظالمین نیست؟ راستی شاگرد و داماد محترم شما بر اساس کدام “حجّت شرعی” قضاوت را به ثمن بخس زائده سیاست کرده است؟ آیا این همه “ظلم” ارزش یک اعتراض علنی از سوی مرجعیت رشیده (اعلی الله کلمتهم) را ندارد؟ آیا ارتکاب این همه ظلم بنام شریعت و فقاهت و مذهب اهل بیت (ع) “بدعت” نیست؟ راستی برای اینکه “ولایت جائر” محقق شود، چه اتفاقاتی باید می افتاده که نیفتاده است؟ آیا خداوند از علما عهدی نگرفته است که بر ستمگری ظالمان ساکت نمانند؟
وقوع منکرات فوق الذکر یقینی است، اگر ذره ای تردید در وقوع هر یک از کبائر فوق دارید بفرمائید تا در شرح هر یک مستندات متعدد ارائه شود. بر طبق تعالیم مسلم قرآنی و نبوی و وَلَوی اشتغال ذمّه عالمان دین و مراجع عظام (اعلی الله کلمتهم) به وظیفه شرعی در رفع این منکرات در حد مقدور نیز یقینی است. قدرتی که می تواند در تاسوعای حسینی محشر بپا کند، چرا نتواند در نهی از منکر و پاسخگو کردن قدرت مطلقه و کاهش ظلم و جلوگیری از تجاوز به حقوق عباد مؤّثر باشد؟ صریح امر لازم الاتباع نبوی وجوب اظهار نظر علما در قبال بدعتهاست “اذا ظهرت البدع فى امتى فليظهر العالم علمه”. زیره به کرمان می برم و درس پس می دهم.
غفلت از انکر منکرات و اقبح فواحش که ظلم به عباد و تجاوز به حقوق حقه خلائق و به فرموده مرحوم میرزای نائینی “استبداد دینی” است، و سرگرم شدن به ذکر فضائل و مناقب ائمه و اخیرا امام زاده ها حکایت غفلت از “تضییع اصول” و پرداختن به فروع درجه چندم است. در مکتب سید الشهداء (ع) و زینب کبری و ابوالفضل العباس رعایت عدالت و کرامت و رحمت و حریت مهمتر است یا اکتفا به ظواهر شعائر و سطح مناسک؟ جوانان غیرتمند فدائی امام حسین (ع) و پیروان علمدار رشیدش امروز در گوشه زندانهای ایران شکنجه می شوند و به زندانهای طویل المدت محکوم شده اند. در سیاهچالهای جمهوری اسلامی بازجویان قسیّ القلب نقش خداوند را بازی می کنند نعوذ بالله، وبا نام مقدس یا زهرا شکنجه می کنند و شلاق می زنند، آنگاه حضرتعالی به پخش بازی یک هنرپیشه در نقش ابوالفضل در یک برنامه تلویزیونی اعتراض می فرمائید؟
اگرچه مرحوم آخوند خراسانی صاحب کفایه به ولایت فقیه مطلقا باور نداشت و “موضوعات عرفیه و امور حسبیه را در زمان غیبت به عقلای مسلمین و ثقات مؤمنین مفوّض می دانست” و ولایت مطلقه را شأن منحصر ذات اقدس ربوبی می شناخت، اما از باب فرائض امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت لائمة المسلمین با تکیه بر تعالیم مکتب رهائی بخش حسین بن علی (علیه السلام) به عنوان زعیم عالم تشیع از حقوق مغصوبه مسلمین و مبارزاتشان در پاسخگو کردن حکومت و نظارت عمومی بر قدرت سیاسی و استقرار قانون و تاسیس عدالت خانه دفاع جانانه کرد و با رهبری نهضت ضد استبدادی مشروطه از نجف اشرف فخر جهان تشیع شد. حضرتعالی هم به ولایت فقیه باور ندارید، و ادله را از اثبات آن قاصر می دانید، آیا بر دیگر مبانی مکتب سیاسی آخوند اشکالی وارد می دانید؟ اقتدا به سیره سلف صالح استدعای قاطبه مؤمنین از مراجع عظام (اعلی الله کلمتهم) است.
رسالت مراجع عظام و علمای اعلام منحصر در حفظ حوزه علمیه قم (شیّد الله ارکانها) از بلیّات و حفظ ظواهر شرعی نیست. بیشک استقلال حوزه و مرجعیت بسیار مهم است، و مناسک و ظواهر شریعت نیز باید پاس داشته شود، اما اگر به همین ظواهر شرعی بدون رعایت باطن دیانت و روح قرآن و هدف رسالت که اقامه قسط و برپاداشتن حقوق مشروع عباد است اکتفا شود، خوف آن است که “استبداد دینی” باقیمانده ایمان جوانان را نیز برباد دهد. به فرموده استاد آیت الله العظمی منتظری (قدّس سرّه الشریف) در پیام شهریور ۸۸ خطاب به مراجع عظام و علمای اعلام “به يقين حضرات مراجع و علماى محترم قلبا از اين‏ ‏منكراتى كه به نام دين و مذهب انجام مى‎شود نگران و ناراحت مى‎باشند‏ ‏و بعضا اقداماتى نيز نموده اند، اما با توجه به مفاد حديث شريف نبوى‏ ‏كه اظهار علم را واجب دانسته، آیا اين مقدار كفايت مى‎كند؟”
بار دیگر از تصدیع عذر می خواهم. مزید توفیقات آن فقیه اصولی را از خداوند منّان مسئلت دارم. إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّـهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ. و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین
عزّت عالی مستدام باد
محسن کدیور
اول محرم الحرام ۱۴۳۲، شانزدهم آذر ۱۳۸۹
____________________________________________________________________________
(۱)سطوری از نامه های سه زندانی به مسئولان امر در اعتراض به “شکنجه زندانیان سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی”
یک. حمزه کرمی در نامه تیر ۸۹ به رهبری جمهوری اسلامی از طریق رئیس مجلس خبرگان
مرا انواع شکنجه کردند از جمله بیش از بیست بار سرم را در کاسه توالت فرنگی پر از کثافت کردند و می خواستند که آنچه را آنها می گویند اعتراف کنم! هرگاه فریاد “یا زهرا” سر می دادم، به آن حضرت جسارت می کردند! وقتی می گفتم: “یا الله”، می گفتند: خدایت امروز ماییم که هرکاری بخواهیم با تو می کنیم!
نامه ۱۱ مرداد ۸۹ حمزه کرمی به دادستان کل کشور، زندان اوین:
.. مسأله دیگر تهدید به تجاوز و همچنین تهدید به استعمال بطری توسط بازجو ها بود. یا تهدید به ارسال و اعزام بنده به بندهای عمومی مخوف که افراد خلاف در آن سپری میکنند و ظاهراً حسب گفته بازجوها در آن بند ها به افراد جدید الورود تجاوز جنسی می نمایند. اصرار بازجویم با فحش و کتک کاری مخصوص خود مبنی بر اینکه اعتراف کنم با کلیه خانم‌هایی که ایام انتخابات با بنده تماس داشته‌اند رابطه داشته‌ام… از نظر بازجو ها بنده با زمین و زمان رابطه داشته‌ام مگر خلاف آن ثابت شود . آن‌ها اعلام کردند اگر روز دادگاه من متن مورد نظر بازجوها را نخوانم خانمی در جلسه علنی دادگاه بلند خواهد شد و علیه تو در دادگاه افشاگری خواهد کرد که تو با او رابطه داشته‌ای و غیره !! …
یکی از بازجویان بارها گلوی مرا می فشرد، در حدی که بیهوش میشدم و با کتک و لگد مرا شکنجه می نمود. فرو کردن سرم در چاه توالت و آزار جنسی و روحی در این زمینه.  تحقیر نمودن بنده در نزد فرزندان و همسرم و طرح اینکه اگر شما بدانید چه پدر و یا همسر فاسدی دارید ، یک روز هم با او زندگی نمی کنید!… تحقیر بنده از طریق تراشیدن ریشم و نگهداری سبیل هایم و تشبیه کردن بنده به هنرپیشه های فیلم‌های سینمایی خارجی و خندیدن و تحقیر کردن دسته‌جمعی. در تمام دورانی که بنده در ۲۴۰ بودم در انفرادی که چهار ماه نیم طول کشید، آن‌ها مرا از دیدن پزشک محروم کردند، در حالیکه بنده بیماری قلبی دارم و از گذشته تحت نظر پزشک بودم ، بیش از پانزده بار در مدت زندان در حین بازجویی ها و پس از آن بی‌هوش شدم که محل تأمل جدی است.
دو. نامه مرداد ۸۹ عبدالله مومنی به رهبر جمهوری اسلامی، زندان اوین:
هر بار که در بازجویی “مطابق میل بازجو” و به تعبیر آنها “مطابق مصلحت نظام” پاسخ نمی گفتم، گفته می شد که “یا جواب باید مطابق آنچه باشد که ما می خواهیم یا باید همین برگه بازجویی را بخوری و قورت بدهی” و این فقط تهدید نبود بلکه پس از رد خواسته هایشان با زور و فشار برگه های بازجویی به من خورانده می شد و جالب آنکه این عمل حتی یکبار در ماه مبارک رمضان و در هنگامی که روزه دار بودم نیز انجام شد، البته وقتی کتک زدن و فحش های ناموسی در شب های مبارک قدر حرمتی نداشته باشد، دیگر هر رفتاری مجاز خواهد بود.
برای خورد شدن و تحقیر شخصیتی من بود که مرتبا می خواستند به روابط و مسائل اخلاقی ناکرده خود نیز اعتراف کنم و وقتی می گفتم این سخنان درست نیست و من نمی توانم علیه خود به دروغ اعتراف کنم با فحش های رکیک و ضرب و شتم و این پاسخ آنها روبرو می شدم که ” فاحشه ای را در دادگاه می آوریم تا علیه تو اعتراف کند و بگوید که رابطه نامشروع با تو داشته است”. … دریک سلول کوچک بازجوها به سراغ من آمدند و گفتند که آیا تصمیمت را به اعتراف گرفته ای؟ پرسیدم که درچه خصوصی؟ گفتند در مورد مسائل اخلاقی، گفتند “همه مسایل اخلاقی که داری بگو و خودت را خلاص کن و هرآنچه از دیگران نیز می دانی بازگو کن”…. به آنها گفتم که جوابم از اکنون روشن است که درنتیجه سیلی های محکمی بر صورتم فرود آمد … بر کاغذ نوشتم که “من هیچ رفتار و عمل غیراخلاقی نداشته ام”. … پس از خواندن کاغذ بازجویی، به من هجوم آورده و با مشت و لگد و سیلی به جان من افتادند و به خود و خانواده ام تا جای ممکن فحاشی کردند و پس از کتک کاری مفصل و تحقیر و توهین گفتند “به تو اثبات می کنیم که حرامزاده و ولدزنا هستی”. این سخنان عصبانیت مرا نیز برانگیخت و به درگیر شدن من با آنان نیز منجر شد که البته نتیجه آن فرو کردن سر من در چاه توالت بود، آن چنان که کثافت های درون توالت به دهان و حلق من وارد و به مرحله خفگی رسیدم. سرم را بیرون آوردند و گفتند که می رویم و تا شب بر می گردیم و تو تا آن زمان وقت داری که به مسائل اخلاقی ات اعتراف و خودت را خلاص کنی.
می گفتند که “باید کاملا توضیح دهی که با چه کسی در چه زمانی و در کجا و چگونه ارتباط داشته ای” و حتی از من می خواستند که در برگه بازجویی ام بنویسم که “در دوران کودکی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته ام”. بارها به تجاوز و استعمال بطری و شیشه نوشابه و چوب تهدید می شدم تا جایی که فی المثل بازجوی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بیان می کرد که چوبی را در …. استعمال می کنیم که صد تا نجار نتواند آن را در بیاورد. و می گفت مسایلی در خصوص مساله دار بودن اخلاقی شماها به سایت ها سفارش داده ایم که به زودی در سطح جامعه بصورت بلوتوث یا سی دی منتشر شود. … آنان بصورت مداوم بر این نکته پای می فشردند که ما به پشتوانه ی رهبری از هرگونه برخوردی برای رسیدن به هدف استفاده می کنیم و هیچ خط قرمزی برای رسیدن به اهداف خود نداریم و استفاده از هر روشی برای وادار سازی افراد و منتقدین به پذیرش القائات بازجویان در راستای حفظ نظام را مشروع بلکه واجب می دانستند.
بازجویان تلاش بسیاری داشتند تا فضای سلول انفرادی را به صحرای محشر و دادگاه عدل الهی تعبیر کنند و می گفتند تصور کنید در روز قیامت هستید و باید به همه گناهان خود اعتراف کنید… برای بازسازی چنین محشری بارها متهمین در سلول های کناری را مورد کتک و ضرب و شتم قرار می دادند تا علاوه بر فشار روحی و شکنجه ی ما، ضجه های دردمندانه مضروبین، یادآور عذاب الهی در محشر کبری باشد.
سه. نامه آبان ماه ۸۹ محمد نوری زاد به رئیس قوه قضائیه، زندان اوین
در کشور اسلامی ما، اتفاقاتی رخ داده و می‌دهد که حظ بهره‌مندی از آن را نمی‌چشید، مگر این‌که در متن آن قرار گیرید؛ نمی‌دانم آیا کسی سر عزیزانتان را در چاه مستراح فرو کرده است یا خیر؟ که اگر فرو کرده بود و شما و عزیزتان طعم ناگزیر تنفس و فرو بردن ماکولات موجود در کاسه‌ی مستراح را چشیده بودید، ذره‌ای از مراتب آیت‌اللهی خود را متوجه این‌سوی سرزمین قضایی کشورتان می‌فرمودید. اما چرا سر ما را در مستراح سلول انفرادی فرو کرده اند؟ تا از ما اقراری بگیرند که بر حقانیت اعتراض ما خط بکشد و پایه های لرزان قدرت حاکمیت را مستحکم کند. پیشنهاد می‌کنم هروقت جلوی آینه، به زلف مبارکتان شانه زدید و بر خود عطر افشاندید، به سرهای فروشده‌ی عده‌ای از زندانیان سیاسی کشورتان در مستراح سلولشان بیندیشید. نمی‌دانم آیا کسی به زیر گوش حضرت شما سیلی پی در پی نواخته است؟ و با کفش به سینه و پشت نازنین شما کوفته است؟ و با پا به صورت شما لگد زده است؟ و به میان ابروان و چشمان شما تف کرده است؟
… نمی‌دانم آیا در ورطه‌ی بی‌کسی و زیر بارش ضربات مشت و لگد، عده‌ای به همسر گرامی شما فحش رکیک و ناسزا گفته‌اند؟ و دختران عفیف شما را به آغوش هرزگی پرتاب کرده‌اند؟ و مادر و خواهر و خویشاوندان پاکدامن شما را به لجن جنسی آلوده‌اند؟ بعید می‌دانم! اما عده‌ای از ماموران وزارت اطلاعات، که نقابی از سربازی امام زمان به صورت بسته‌اند، با ما این کرده‌اند. پیشنهاد می‌کنم نه نامه‌ افشاگرانه‌ حمزه کرمی، و نه نامه‌ دردمندانه‌ عبدالله مومنی، که نامه حجت‌الاسلام دکتر منتظرقائم را به رهبرمان، مطالعه بفرمائید تا بدانید در فراسوی دستگاه پوک قضایی ما و شما، ماموران وزارت اطلاعات، با چه شیوه‌ها و با چه الفاظی، لباس پیامبر را معنا می‌کنند، و حق مسلمانی و خانواده شهدا را به‌جا می‌آورند، و کرامت انسانی را فهم می‌کنند.
… بدینوسیله، من، محمد نوری‌زاد، زندانی شما در زندان اوین، نه به حوزه‌ی رفتار هیولاگون عده‌ای از ماموران وزارت اطلاعات، که به ربودن نام سربازی امام زمان توسط اینان، اعتراض و شکایت دارم. اینان مرا زده‌اند. و به ناموسم ناسزا گفته‌اند. و این‌همه را من در متن پاسخ به پرسش‌های یاوه‌ی بازجویان خود، آورده و ثبت و ضبط کرده‌ام. اگر ذره‌ای انصاف در قله‌ی بلند آیت‌اللهی خود سراغ دارید، به شکایت من، و به شکایت قربانیان خاموش وزارت اطلاعات رسیدگی فرمایید. در پایان یادآور می‌شوم که؛ راز این که امام علی از ربوده شدن خلخال از پای آن زن یهودی آنچنان می‌گدازد، هیچ نیست الا تجسم این که حرامیان، خلخال از پای ناموس خودش ربوده‌اند.هرگاه جنایتی را که بر این مردم رفته است باور کردید، قطعا همانند علی برخواهد خروشید.