منتظری أسوِه تقوای زمانه ما

برای بزرگداشت حریت، جوانمردی، انصاف، عدالت، فضیلت و زیبایی در شب تاسوعا دورهم جمع شده ایم. السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین وعلی اولاد الحسین وعلی اصحاب الحسین؛ السلام علیک یا اباعبد الله. محرم امسال علاوه بر سید وسالارمان امام حسین که سلام خدا بر او باد، به یاد حسین علی منتظری که حقیقتا آیت عظمای الهی بود هم گرد آمده ایم تا بجای ملتی که از عزاداری برای پدر معنویش محروم است، عزاداری کنیم. چه مکتب زیبایی داریم، هرسال یکبار هم که شده با همدیگر دوره می کنیم که چگونه باید باشیم، دوره می کنیم که حجتهای مسلمانی ما چه کسانی بوده اند وچه کردند وما باید چه کنیم؟ قرآن کتاب انسان سازی و پیامبر (ص) و ائمه هدی اسوه های انسانیت هستند، ومحرم ماه یادآوری همه این درسهاست.

 

سخن من دو بخش دارد، بخش اول مروری بر درسهای نهضت حسینی و بخش دوم اختصاص به بزرگداشت شیخنا الاستاد آیت الله العظمی منتظری دارد. در بخش اول ابتدا به چهار شاهد از کلام حسینی اشاره شده، آنگاه شش ملاک نبوی برای زمامداری فاسد در فضای معاصر تشریح شده است. در بخش دوم اسوه تقوای زمانه با الهام از خطبه همّام نهج البلاغه در ضمن پنج درس تبیین شده است.

 

بخش اول. مروری بر درسهای نهضت حسینی

به عنوان دوستداران اهل بیت پیامبر در مراسم محرم وظیفه داریم هرسال یکباردیگر اهداف قیام حسینی را با هم مرورکنیم، این کلام هیچ وقت کهنه نمی شود، هر سال که آن را دوباره می خوانیم ، می بینیم مدار زندگی فردی واجتماعی سالم و عاقبت بخیرانه همین است: نبرد حق علیه باطل و پیکار عدالت علیه ظلم. می آموزیم این جمله جاودانه حسینی را “لکم فیّ اسوةٌ” من اسوه شما هستم. اگر دراین مجالس جمع می شویم، جمع می شویم که بدانیم که اگر مسلمان و شیعه هستیم، الگو و اسوه و میزان ما حسین سیدالشهداء است، اماممان علی مرتضی است. اگر می خواهیم بدانیم در آخرت نصیبمان بهشت خدا و یا نار جهنم است، ما با سنجه ای به نام حسین وعلی سنجیده می شویم. امام حسین برای چه قیام کرد وبه ما چه آموخت وما چه می باید بکنیم؟ برای پاسخگوئی به این پرسش چه کلامی بهتراز کلام خود امام حسین؟ در این مجال به چهار سخن سیدالشهداء (ع) استناد می کنم.

 

شاهد اول. اصلاح امت

سید الشهداء چکیده اهداف نهضتش را برای خاندان و همراهانش بلکه برای همه مسلمانان و موحدان و حق طلبان در وصیت تاریخیش به برادرش محمد بن حنفیه بیان می کند: “و أنی لم أخرج أشرا و لابطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انّما خرجت لطلب الإصلاح فی أمّة جدّی، أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدی و أبی علی بن أبی طالب علیهما السلام” (مناقب ابن شهرآشوب ۴/۸۹)

 

“من برای بزرگ منشی و فراخی عیش و فساد و ظلم خروج نکرده ام، تنها برای اصلاح در امت جدم پیامبر خارج شده ام. می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جدم (ص) و پدرم علی بن ابی طالب (ع) رفتار کنم.” امام حسین اصلاح طلب بود، کارش پاکسازی مفاسد از امت اسلامی بود، وظیفه ای که هر مسلمانی دارد اگر جامعه از مسیر اصلیش منحرف شد او کمر همت بربندد و شروع به اصلاح مفاسد کند. نهضت حسینی، نهضت پاکسازی جامعه اسلامی از مفاسد بود. و چه فسادی بالاتر از ظلم و استبداد و تجاوز به حقوق مشروع عباد؟ قیام حسینی نهضت امر به معروف و نهی از منکر است، و چه معروفی بالاتر از دادگری و چه منکری بزرگتر از ظلم و جور و بیداد؟

 

شاهد دوم. زمامداری موزون

امام در پاسخ به نامه کوفیان فرمود، همان کوفیانی که بعد از دعوتهای مکرر حاضر به وفای عهدشان نشدند وبه او پشت کردند ودست به دشمن دین وحق دادند.ایشان فرمود: به نماینده من مسلم بن عقیل بن ابی طالب بپیوندید. “لیس الإمام العامل بالکتاب و العامل بالقسط کالذی یحکم بغیرالحق و لایهدی و لایهتدی” (الفتوح ۵/۳۵). “امامی که به کتاب خدا و عدالت عمل می کند همانند فرمانروائی که بغیرحق حکم می کند و هدایت نمی کند و هدایت نمی شود نیست.”

 

سیدالشهدا (ع) دو حاکم را با هم مقایسه می کند، حاکم حق با دو ملاک عمل به قرآن و عدالت، و امام باطل که به ناحق حکم می کند، نه خود هدایت می شود نه کسی را هدایت می کند. از منظر حسینی امام حق بر مدار قرآن و عدالت حکم می راند. حاکمی که ضوابط قرآنی و موازین معقول عدالت و قسط را نقض کند، صلاحیت زمامداری ندارد. قرآن مظهر وحی است و قسط مجلی عقل انسانی. زمامداری موزون از دیدگاه حسینی زمامداری است که هم جانب تکالیف الهی را پاس  دارد هم با حقوق آدمیان عادلانه رفتار کند.

 

شاهد سوم. استحاله سنت و احیای بدعت

امام حسین (ع) در نامه به مردم بصره می نویسد: “قد بعثت رسولی إلیکم بهذا الکتاب، و أنا أدعوکم إلی کتاب الله و سنة نبیه(ص)، فإن السنة قد أمیتت و إن البدعة قد أحییت، و إن تسمعوا قولی و تطیعوا أمری، أهدکم إلی سبیل الرشاد” (تاریخ طبری ۳/۲۸۰). “پیکم را با این نامه بسوی شما فرستادم، من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش (ص) دعوت می کنم؛ آگاه باشید که سنت مرده است و بدعت زنده شده است؛ اگر  سخنانم را بشنوید و فرمانم را اطاعت کنید، شما را به راه حق هدایت می کنم”.

 

در این نامه امام حسین به دو بُعد دیگر از ابعاد نهضتش اشاره می کند. دعوت حسینی بازگشت به کتاب خدا و سنت رسول (ص) است. اباعبدالله الحسین(ع) اعلام خطر می کند سنت نبوی را کشته اند و بجایش بدعت جاهلی اموی را در کسوت اسلام زنده کرده اند. شاخص اسلامیت زمامداری قواعد قرآنی و موازین نبوی است. عدالت و حریت و رحمت و قسط و انصاف و ایثار و احسان و شفقت و مواسات و مساوات از اصول این زمامداری است. شناخت این موازین قرآنی و نبوی نیازمند علم است، دین شناسی و سنت شناسی تا مبادا بدعت را در قامت سنت نشناسد و اعدام باطن دیانت را به قیمت رعایت پوسته شریعت نپذیرد.

 

هر گاه سنت دچار استحاله می شود، میزانها و شاقولها به اعوجاج کشانیده می شوند، آن زمان نیاز به حسین است و قیام حسین وار. از این روست که در روایات معتبر ما آمده است: “إذا مات المؤمن الفقیه ثلم فی الاسلام سلمة لایسدها شئء” (کافی، ۱/؟). زمانی که یک مومن فقیه از دنیا می رود در اسلام رخنه و شکاف ایجاد می شود که هیچ چیز جانشین آن نیست”. فقیه اعم از فقیه اصلاحی است، هر دین شناس دقیقی فقیه است، چه عالم احکام شرعی باشد، چه متخصص اعتقادات و باورها.

 

در واقع بعد از درگذشت هر عالم ربانی درک می کنیم که چه خسارتی متوجه ما شده است. چرا که این عالمان تیزبین هستند که می توانند جلوی بدعتها را بگیرند ومروج سنتهای راستین در جوامع باشند. در هر منطقه ای که عالمی روشن ضمیر وبصیر هدایت مردم را بدست داشته باشد، خرافات امکان رشد نداشته است ومردم با عمق معرف دینشان آشنا شده اند، وبرعکس هر جا که از وجود چنین عالمانی بی بهره بوده اند به سادگی بدعتها وخرافات ریشه دوانیده است. می توانیم در هر منطقه ای میزان بصیرت دیندارانش را با وجود عالمان دینی در آن خطّه دنبال کنیم.

 

شاهد چهارم. شش ملاک فساد رهبری از زبان پیامبر به روایت سیدالشهداء

یکی از مهمترین خطبه های امام حسین(ع) خطبه ای است در منطقه ای بنام بیضه: “أیها الناس، إن رسول الله (ص) قال: «من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله، ناکثا لعهد الله، مخالفا لسنة رسول الله، یعمل فی عباد الله بالإثم و العدوان، فلم یغیر علیه بفعل و لا قول، کان حقا علی الله ان یُدخله مَدخله. ألا و إن هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن، و أظهروا الفساد، و عطلوا الحدود، و استأثروا بالفیء، و أحلوا حرام الله و حرموا حلاله، وأنا أحق من غیری بهذا الأمر … فأنا حسین ابن علی و ابن فاطمة الزهراء، نفسی مع أنفسکم و أهلی مع أهلیکم، فلکم فیّ أسوة (مقتل ابومخنف، تاریخ الطبری ۳/۳۰۶).

“ای مردم، رسول خدا (ص) فرمود: هر کس فرمانروای ستمکاری را ببیند که حرام خدا را حلال می کند، عهد خدا را نقض می کند، با سنت رسول خدا مخالفت می کند، در میان بندگان خدا به گناه وتجاوز (به حقوق) رفتار می کند، پس اگر (در مقابل او) با فعل ویا قول تغیّر نشان ندهد (برای تغییرش اقدام نکند یا اعتراض نکند) برخدا حق است که او را به جایش بنشاند (وجایگاه جهنم است). اینان (خلیفه و پیروانش) با اطاعت شیطان ملازم شده اند و اطاعت خداوند رحمن را وانهاده اند، آشکارا فساد می کنند، حدود الهی را تعطیل کرده اند، فیء (و اموال عمومی) را به خود اختصاص داده اند، حرام خدا را حلال کرده اند، و حلالش را حرام کرده اند؛ و من بر دیگران در این امر (زمامداری) سزاوارترم …. من حسین پسر علی و فاطمه زهراء جانم با شماست و خانواده ام با خانواده شماست، پس من اسوه شمایم”.

 

این ملاکها را باهم مرورکنیم، در فرمایش رسول الله (ع) که از زبان نوه اش حسین بن علی روایت شده است به شش ملاک برای انحراف زمامداری تصریح شده است: اول، جور؛ دوم، حلال کردن حرام؛ سوم، نقض عهد الهی؛ چهارم، مخالفت با سنت نبوی؛ پنجم، با بندگان خدا با گناه رفتار کردن؛ ششم، تجاوز به حقوق بندگان خدا. در این دستورالعمل بسیار ارزشمند پیامبر مردم را (نه مومنان و مسلمین، ناس) به تغیر و مخالفت با زبان و عمل فرا می خواند و صراحتا سکوت و مماشات در برابر چنین زمامداری را به عقوبت اخروی وعده می دهد.

 

در تطبیق ملاکهای نبوی بر سلطنت اموی، سیدالشهداء(ع) به هفت انحراف حق ستیزان دوران خود اشاره می کند: اول، پیروی دائمی از شیطان؛ دوم، وانهادن اطاعت خداوند رحمان؛ سوم، اظهار فساد؛ چهارم، تعطیل حدود؛ پنجم، اختصاص اموال عمومی به خود؛ ششم، حلال کردن حرام الهی؛ و هفتم، حرام کردن حلال الهی. امام آنگاه خود را بر یزید بن معاویه در امامت و زمامداری برتر معرفی می کند و در انتها به پیروان خود در همه اعصار توصیه می کند که به ایشان تاسی کنند. من تتمه بحثم را بر شش ملاک نبوی متمرکز می کنم و با نیم نگاهی به دوران معاصر این موازین را  تشریح می کنم.

 

نکته اول. در زمامداری دادگری از دینداری مهمتر است

از سلطان جائر شروع می کنم. این واژه در تعالیم اسلامی جایگاه بسیار مهمی دارد. والی جائر و ولایت جائر اصطلاحات ساده ای نیست. این عناوین ملازم با عدم مشروعیت نظام است. برخی از مسلمانان در طول تاریخ پنداشته اند که با استناد به آیه ۵۹ سوره نساء اطاعت از رهبر اسلامی در هر شرایطی واجب شرعی است: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولو الا مر منکم» “ای مومنان از خدا اطاعت کنید و از رسول و از “اولو الامر” اطاعت کنید.” ترجمه کرده اند که اولی الامر یعنی رهبران دینی یا کسانی که پس از رسول خدا بر کرسی خلافت وزعامت وسلطنت ورهبری جوامع اسلامی نشسته اند و اطاعت از آنها در حد اطاعت از خدا ورسول فرض شده است. مسلمانان اهل سنت، قرنها با استناد به این آیه شریفه و تعدادی احادیث مصنوع هر قیامی را بر علیه خلفا و سلاطین جور جوامع اسلامی حرام شمرده اند وشورش  علیه حاکم و خلیفه و سلطان را در حد شورش برعلیه خدا ورسول قلمداد کرده اند.

 

در میان شیعیان، اولی الامر، به اجماع مفسران و متکلمان و فقیهان شیعه، منحصر در ائمه اثنی عشر (ع) دانسته شده است. کافی است به یکی از تفاسیری که در اختیار دارید مراجعه کنید از تفسیر تبیان و مجمع البیان گرفته تا تفسیر های معاصر مانند المیزان، ومشاهده کنید که هیچ عالم شیعه ای نپذیرفته است که مراد از اولی الامر در این آیه کسی غیر از ائمه هدی باشد. در دوران معاصر حداقل در سه دهه اخیر برخی تجدید نظر طلبی ها در افکار اجماعی و اتفاقی منتسب به تشیع رخ داده است، از آن جمله توسعه در تفسیر اولی الامر است و ولایت فقیه را هم به شمول مصادیق این آیه افزوده اند. به حدیثی در این زمینه استناد کرده اند بنام مقبوله عمر بن حنظله به نقل از امام صادق (ع):

 

“ينظران [إلى] من كان منكم ممن قد روى حديثنا ونظر في حلالنا وحرامنا وعرف أحكامنا فليرضوا به حكما فإني قد جعلته عليكم حاكما، فإذا حكم بحكمنا فلم يقبله منه فانما استخف بحكم الله وعلينا رد والراد علينا الراد على الله وهو على حد الشرك بالله.” (کافی، کتاب فضل العلم، باب اختلاف الحدیث، روایت دهم). ترجمه: “(مترافعان در غیاب ائمه) به کسی مراجعه می کنند که احادیث ما را روایت می کند و در حلال و حرام ما صاحب نظر است و احکام ما را می شناسد، پس باید به حکمیت او راضی باشند، من او را بر شما حاکم کرده ام، پس اگر به حکم ما حکم کرد و از او پذیرفته نشد، به حکم خود استخفاف شده است، و بر ما رد کرده است و رد کننده بر ما رد کننده بر خداوند است، و این در حد شرک به خداوند است.”

 

پنداشته اند که اولی الامر مورد نظر آیه سوره نساء همان فقیه موضوع این حدیث است. فارغ از اینکه در دلالت این حدیث و شمولش بر ولایت سیاسی فقیه مناقشات فراوانی بین فقهاست. این حدیث مهمترین مستند مسئله ولایت فقیه است. بر این اساس چنین حدیثی ذکر می کنند وقتی کسی بر کرسی سلطنت یا رهبری جامعه شیعه تکیه زد، اطاعت از او شرعاً واجب است وهر مخالفت و انتقاد از او به معنای مخالفت با اسلام، وحی، پیامبر و خداوند است، و این بدعتی است که در تشیع گذاشته شده است و یقیناً خدا ورسول وائمه از چنین تفسیری مبری هستند. برائة ٌ من الله ورسوله از این تفسیر ناروا.

 

ملاک زمامداری در تفکر شیعی عدالت است. لذا اینکه از پیامبر ما صلوات الله علیه نقل شده است که “الملک یبقی مع الکفر ولایبقی معی الظلم”. زمامداری با بی دینی می پاید، اما با ظلم پایدار نمی ماند.” این حدیث بسیار ارزشمند است. یک اصل در فلسفه سیاسی اسلام است. ممکن است جامعه ای برخلاف ضوابط اسلامی با شیوه کافرانه، ملحدانه، غیراسلامی و بی دینی اداره شود، اما اگر قرار شد جامعه ای با ظلم، با پشت پازدن به قسط وعدالت اداره شود، دراین جامعه سنگ روی سنگ بند نمی شود. چنین جامعه ای از هم متلاشی می شود.

 

یعنی از منظر پیامبر ما آن چیزی که برای اداره جوامع در درجه اول لازم است، سجاده به  آب کشیدن نیست، دین و ایمان هم نیست، عدالت و دادگری است؛ بعد از آن نوبت به ایمان و رعایت ضوابط اسلامی می رسد. به عبارت دیگر برای اداره جامعه حتی از نگاه و منظر دینی در درجه اول باید پرسید آیا حکومت عادلانه رفتار می کند یانه؟ آیا حکومت مدبرانه وکارشناسانه رفتار می کند یانه؟ آنگاه می پرسیم آیا حکومت مومنانه رفتارمی کند یا نه؟ سوال از ایمان و رعایت ضوابط اسلامی بعد از سؤال از دادگری و کار شناسی است.

 

نکته دوم. زمامداری بدون رضایت عمومی مجاز نیست

سنجه دیگر هم برای سنجش حکومتها داریم و آن رضایت عامه است، این سخن ، سخن جان لاک ومنتسکیو وجفرسون و امثالهم نیست؛ این سخن امام علی(ع) در نهج البلاغه است، در عهد نامه مالک اشتر:  “وَلْيَكُنْ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَوْسَطُهَا فِي الْحَقِّ، وَأَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ، وَأَجْمَعُهَا لِرِضَى الرَّعِيَّةِ”. “می باید محبوب ترین امور نزد تو حد وسط در حق، شامل ترین در عدل و جامع ترین در رضایت عمومی باشد.” سه سنجه سیاست مطلوب علوی حق و عدالت و رضایت عمومی است. یعنی تو ای مالک اگر قرار است نماینده سیاست علوی باشی، علاوه برآنکه باید به عدالت رفتار کنی، علاوه بر اینکه باید به حق رفتار کنی وعلاوه بر اینکه باید به کتاب وسنت پایبند باشی، رضایت افکار عمومی را هم می باید تحصیل کنی.

 

بر این اساس، یکی از فقهای قرن نهم نام ابن فهد حلی از تعالیم دینی یک قاعد فقهی استخراج کرده اند با این مضمون: “لایجوز التأمّر علی جماعة بغیر رضاهم”. یعنی “امارت بر گروهی بدون رضایت آنها مجاز نیست.” از نماز جماعت شروع کرده وبعد به حکومت می رسد. اگر در یک مسجد قرار شد فردی امامت جماعت را بعهده بگیرد، اما مأمومین از او کراهت دارند، می گوید این آقا در آن مسجد نماز نخواند ، چرا ؟ چون مردم از این امام جماعت متنفر هستند. اگر حاکمی مورد رضایت مردم نبود، مردم اورا نمی پسندیدند، مورد رضایت مردم نیست، رأی مردم را ندارد، در این صورت او فاقد یکی از شرائط لازم زماداری به لحاظ دینی است.

 

فقیه بزرگواری که امروز درسوگ او نشسته ایم در استفتاء تیر ۸۸ (پنج ماه قبل از وفات) تصریح کردند: “از بين رفتن هريك از شرايط عدالت، امانتدارى، تدبير و برخوردارى از رأى اكثريت مردم كه شرعاً و عقلاً در صحت و مشروعيت اصل توليت و تصدى امور عامه‏جامعه دخيل است خود به خود و بدون حاجت به عزل، موجب سقوط قهرى ولايت و تصدى امر اجتماعى و عدم نفوذ احكام‏صادره از سوى آن متولى و متصدى مى‏گردد.” چهار شرط عدالت، امانتداری، تدبیر و برخورداری از رأی اکثریت اگر ساقط شده باشد نیازی به عزل کردن ندارد، خود به خود معزول است.

 

اگر حاکمی در حین زمامداری روش، منش و شیوه اش ظالمانه بود، عدالت را زیر پانهاد وبه حقوق مردم تجاوزکرد، تصمیماتش کارشناسی شده و مدبرانه نبود، به لحاظ رضایت عمومی اکثرمردم می گویند ما از تو متنفریم، مرگ برتو، ما تورا نمی خواهیم، خوب در این صورت آیا کسی اورا باید عزل بکند؟ آنها هم که باید بر او نظارت کنند و او را عزل کنند منصوب وحقوق بگیر اوهستند که به هر صورت به وظیفه قانونی خود عمل نمی کنند، در این صورت چه باید کرد؟ پاسخ این فقیه عالیقدر این است: خود به خود معزول است و تصرفش در امور کشور بعد از اسقاط شرایط ضمن عقد (عدالت، امانتداری، تدبیر و رضایت عمومی) شرعا حرام است. حال اگر گوش شنوایی پیدا نمی شود، اشکال از شنونده است، والا این زبان گویای اسلام آنچه را که باید بگوید، گفت ورفت، رحمت خدا براو باد. اکنون این ما هستیم و این میراث او. به گفته زنده یاد شریعتی: آنها که رفتند کاری حسینی کردند وآنها که مانده اند، باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدی اند.

 

نکته سوم. إیّاکَ وَ الدِّماء

سید الشهداء از رسول الله(ص) یکی از امارات سلطان جائر را “حلال کردن حرام خدا” معرفی کرد. یکی از حرامهای مؤکد خدا خونریزی است. “ایاک و الدماء”. در عهد نامه مالک اشتر است. این فریاد علی است به همه زمامداران بپرهیزید از ریختن خون ناحق. قطره ای خون ناحق تمام ارکان حکومت را می لرزاند. حکومت ایران پذیرفته است که حداقل سی دونفر معترض بی گناه را در خیابانهای تهران وحداقل سه نفررا در زندان غیر قانونی کهریزک کشته است. من از بیش از هفتاد نفر بنا بر آمار منتقدان سخن نمی گویم. چه کسی اجازه تیر داده است؟

 

در هیچ کشوری وقتی کسی تظاهرات خیابانی مسالمت آمیز می کند (مطابق اصل بیست وهفت قانون اساسی) پلیس ویا هر مامور حکومتی دیگری مجاز به شلیک نیست. با سپر و باتوم از خود دفاع می کند وبه مردم حمله نمی کند، گلوله برای شهروند بی دفاع نیست، گلوله در مقابل دشمن مسلح خارجی  است، در مقابل شهروند غیرمسلح نهایتاً گاز اشک آور شلیک می کنند. چه کسی اجازه شلیک در خیابانها ی تهران را صادرکرده است؟ بیخود نیست که مردم فریاد می زنند او قاتل است، ولایتش باطل است. مسئله ، مسئله کوچکی نیست. یک قطره خون بی گناه فردای قیامت بهشت را بر آمر و عامل خونریزی ممنوع می کند و جهنم را بر او واجب. خواهید دید در همین دنیا خون بی گناه ظالم را رسوا می کند.

 

“مستحلاً لحرم الله”. حرام خدا چیست؟ حق حیات. این بزرگترین حرامی است که توسط ظالمین کشور ما انجام شده است. من از تجاوز در زندانها سخن نمی گویم، از خون به ناحق ریخته آن سه نفر که در زندان غیرقانونی کشته شده اند. این همان خلخالی بود که علی بن ابی طالب می فرماید اگر علی به خاطر آرزوی مرگ کند سزاوار است. با اینکه کسی کشته نشده بود، نهایتاً زیوری از پای یک زن غیر مسلمان بدرآورده بودند، علی تقاضای مرگ را سزاوار خود می داند، حالا در زندان جمهوری اسلامی متهمان زیر شکنجه کشته شده اند وهیچ کس تا کنون بخاطر آن مجازات نشده است. حرام خدا جان مردم بود .

 

نکته چهارم. نقض عهد، خیانت در امانت

ویژگی دیگر یک زمامدار جائر نقض پیمانهای الهی است: ناکثاً لعهدالله. عهد الهی با بنی آدم در روز الست بندگی خداوند است: “أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ  قَالُوا بَلَىٰ” (اعراف/۱۷۲). بندگی خداوند اطاعت از فرامین اوست. از مهمترین فرامین الهی امانتداری است: “إِنَّ اللَّـهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا” (نساء/۵۸) خداوند به شما فرمان داده است که امانات را به صاحبانش برگردانید. حکومتها موظفند امانت دار مردم باشند، حکومت وکیل مردم است. این وکیل می باید امین مردم باشد. اگر فردی را به جایی گماشته ایم ودر امانتداری او شک کردیم، با شک در امانت داری، آن مأمور می باید وثاقت وامانتداری خودش را اثبات کند. اگر نتوانست می توانیم اورا خلع کنیم.

 

در انتخابات هشتاد وهشت ایران ، مردم درامانت داری حاکمانشان شک کرده اند. این ما نیستیم که می باید سند ارائه کنیم، که شواهد متعددی هم ارائه شده، این حکومت است که می باید امانت داری خود را اثبات کند. این فقیه اعلم تازه از دنیا رفته به ما یاد داد، این حکومت است که می باید امانتداری خود را در صورت مردم یعنی ولی نعمتان واقعی اثبات کند، چون آنها وکیل شما هستند. کدام عهد شکسته شد؟ عهد امانتداری شکـست.

 

نکته پنجم. خشونت و قساوت مخالفت با سنت رسول رحمت است

دیگر اماره فساد زمامداری، مخالفت با سنت رسول الله است. سیره و سنت رسول ما رحمت بود. “و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین”. ما ترا جز برای رحمت عالمیان نفرستادیم. “فبما رحمة من الله لنت لهم”. پس بواسطه رحمت الهی با مردم نرمش می کنی. زمامداری که اسلام را دین رحمت به عنوان آئین خشونت وقساوت معرفی کرده است با سنت رسول الله مخالفت کرده است. به جای اینکه پاسدار رحمت نبوی باشند پاسدار استبداد شده اند! آیا ضربه ای از این خطرناکتر به سنت رسول الله خورده است؟ اگر شاه معدوم جنایت می کرد، نامش اسلام نبود، اما اگر زمامدارانی به نام اسلام وتشیع جنایت می کنند جنایتشان وقیح تر است.

 

آیا پیامبر ما همچون شاهان و مقامات معظم می نشست؟ وقتی در جمعی کسی وارد می شد، می پرسید کدام شما پیامبر هستید؟ چرا که محمد هیچ تمایزی با مردم عادی نداشت. بر تخت نمی نشست، با یکی دو متر ارتفاع از بقیه. این بدعتی بود که معاویه آغازکرد. امام علی هیچ وقت بر تخت ننشست، حاجب و دربان نگذاشت. در شهر انبار از دویدن مردم در رکابش نه تنها استقبال نکرد که بشدت مذمت کرد. حالا مدعیان جانشینی ائمه اتوبوس اتوبوس آدم می آورند که همان کاری که امام علی نهی کرده است را انجام دهند. ادای شاهان را درمی آورند و خودشان را نایب امام و خلیفه پیامبر می نامند و خجالت هم نمی کشند. مردم این تخلفها را نمی پذ یرند. آنها به خانه ای نگاه می کنند که حاجب نداشت وهر کسی به راحتی می توانست برود و درد دلش را بگوید، سنت رسول اللّه رحمت است، سنت امیرالمومنین عدالت است، سنت ائمه هدی کرامت است.

 

نکته ششم. تجاوز به حقوق مردم خشم خداوند را برمی نگیزاند

آخرین شاخص زمامداری فاسد مواجهه با مردم بر اساس معصیت و تجاوز است. این معصیت معاصی اجتماعی است، ظلم بزرگترین معصیت اجتماعی است. تجاوز به حقوق مردم همان نقض حق الناس است که خداوند تا صاحبان حق نبخشیده اند نمی بخشد و بر حق الله مقدم است. سلب حقوق مشروع مردم از معاصی بزرگ است. این حق مردم است که مسئولان کشور با اراده آنها بیایند و بروند و لازم نباشد برای خداحافظی با زمامداری که از او نفرت دارند به حضرت عزرائیل متوسل شوند.

 

آب که درجایی بماند می گندد وبوی متعفن آن همه مشام ها راآزرده می کند. قدرت هم اگر گردشی نباشد مرداب می شود. دموکراسی یعنی جلوی گندآب شدن قدرت را گرفتن، یعنی به گردش درآوردن آب، به جای اینکه قدرت در جایی متمرکز شود آن را به جریان بیندازیم، چهار سال، هفت سال، ده سال. همین گردش باعث ارزیابی وسلامت حکومت می شود. یکی از حقوق مردم به تصریح نهج البلاغه حق نصیحت به ائمه مسلمین در خفا و آشکار است. در جامعه ای که انتقاد مودبانه از رهبری جرم محسوب شده و زندان دارد، معنایش تجاوز حتمی به حقوق مردم است. در زمان امام علی هیچکس بخاطر انتقاد از وی به زندان نرفت، در زمان ما هیچکس بعد از انتقاد از رهبری از زندان محروم نمی شود!

 

بخش دوم: منتظری اسوه تقوای دوران ما

بخش دوم عرایض من به تجلیل از مقام علمی، دینی و مبارزاتی فقیه عالیقدر مرحوم آیت الله منتظری اختصاص دارد. از نعمتهای الهی که شکر فراوان دارد، کسب یک دهه محضر ایشان بوده است. اما منتظری برای من بیش از یک استاد بود، پدر معنویم بود و شاکله وجودیم با او شکل گرفت. در انتهای مقدمه آخرین کتاب منتشرشده ام در ایران نوشته ام: اين كتاب ناچيز را به محضر بزرگترين استادم تقديم مي‌كنم كه بيش از يك دهه از محضرش فقه اهل بيت(ع) آموختم، و شاكله فقهيم را به او مديونم، آن عالم رباني كه بيش از تدريس شريعت و فقاهت، معلم بزرگ مروّت، اخلاص، حرّيت، حق‌ّطلبي و استقامت برحقّ بود: به صاحب «رساله حقوق». برگ سبزي است تحفه درويش. عزّتش مستدام و عمرش دراز باد.” و الآن این آموزگار بزرگ اخلاق و اخلاص و پاکبازی از میان ما رفته و در سوگش نشسته ایم.

 

به نظرم رسید بهترین چیزی که می تواند توصیف حیات پربار معظم له را بنماید، توصیف شخصیتی که هم نام حسین وعلی بود ومنتظر ظهور، خطبه همام مشهور به خطبه متقین، خطبه ۱۹۳ نهج البلاغه است. یکی از صحابه عابد بنام همّام از امیرالمؤمنین علی (ع) خواست تا پرهیزکاران را برای وی توصیف کند. این خطبه درس انسان سازی و مدرسه اخلاق اسلامی است. یکی از مصادیق تربیت شدگان این مکتب مرحوم آیت الله العظمی منتظری است. او به حق اسوه تقوا در دوران ماست. بخشی از صفات پرهیزکاران را به تناسب وقت طی چهار درس تشریح می کنم، مواردی که در این فقیه ربانی تازه درگذشته ملموس است. به این امید که ما نیز بتوانیم به ایشان اقتدا کنیم.

 

درس اول: دنیا خود را در اختیارش گذاشت، او نپذیرفت

“فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ: مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ، وَمَلْبَسُهُمُ الْإِقْتِصَادُ، وَمَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ. غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللهُ عَلَيْهِمْ، وَوَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ. نَزَلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلاَءِ كَالَّتِي نَزَلَتْ فِي الرَّخَاءِ. لَوْلاَ الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللهُ عَلَيْهِمُ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ، شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ، وَخَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ. عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَالْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ، وَهُمْ وَالنَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ. قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَشُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ، وَأَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ، وَحَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ، وَأَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ. صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً، تِجَارَةٌ مَرْبِحَةٌ، يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُم. أَرَادَتْهُمُ الْدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا، وَأَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أُنْفُسَهُمْ مِنْهَا”.

“پرهیزکاران در این دنیا صاحب فضایلى هستند: گفتارشان راست، لباسشان میانه روى و راه رفتنشان تواضع و فروتنى است. چشمان خویش را از آنچه خداوند بر آنان حرام کرده فرو نهاده اند و گوشهاى خود را وقف شنیدن علم و دانشى کرده اند که براى آنان سودمند است، حال آنان در بلا همچون حالشان در آسایش و رفاه است و اگر سرآمد معیّنى که خداوند براى (زندگى) آنها مقرّر داشته نبود یک چشم بر هم زدن، ارواحشان از شوق پاداش الهى و ترس از کیفر او در جسمشان قرار نمى گرفت. آفریدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه کرده، به همین دلیل غیر او در چشمانشان کوچک است. آنها به کسانى مى مانند که بهشت را با چشم خود دیده و در آن متنعم اند و همچون کسانى هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده و در آن معذّبند! قلبهاى آنها اندوهگین و مردم از شرّشان درامانند. ندامشان لاغر و نیازهایشان اندک و نفوسشان عفیف و پاک است. آنها براى مدتى کوتاهى در این جهان صبر و شکیبایى پیشه کردند و به دنبال آن آسایشى طولانى نصیبشان شد. این تجارتى پر سود است که پروردگارشان براى آنها فراهم ساخته است. دنیا (با جلوه گریهایش) به سراغ آنها آمد، ولى آنها فریبش را نخوردند و آن را نخواستند. دنیا مى رفت که آنها را اسیر خود سازد ولى آنان به بهاى جان، خویش را از اسارتش آزاد ساختند!”

 

منتظری منطقش صواب بود، اهل فضیلت و میانه روی و تواضع بود، حالش در بلا همچون حالش در آسایش و رفاه بود. نه قائم مقام رهبری شدن تغییری در احوالش داد، نه معزول و محصور شدن. او در هر دو حال صریح اللهجه و بذله گو و شاکر بود. خداوند در دل و جانش بزرگ جلوه کرده بود، لاجرم ماسوی الله در چشمانش کوچک بود. او وعده و وعیدهای قرآن و وحی و پیامبر و ائمه را از عمق جانش باور کرده بود، لذا موازین الهی معیار حیات و تصمیاتش بود. او تمام اکثر اوقات زندگیش را در فشار ناشی از حق گوئی و عدالت خواهیش گذراند، چه قبل از انقلاب چه بعد از انقلاب. او بیش از سه چهارم دوران جمهوری اسلامی را طعن و اهانت و دشنام شنید و به دستور مستقیم رهبر جمهوری اسلامی نزدیک شش سال در حصر خانگی بود، اما یک قدم از آزادگی و انصاف و حق جوئی خود عقب ننشست.

 

اما اوج تقوا و اخلاص منتظری در این عبارت نهج البلاغه توصیف شده است: “أَرَادَتْهُمُ الْدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا، وَأَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أُنْفُسَهُمْ مِنْهَا”. دنیا با جلوه گریهایش به سراغ او آمد، ولى او آنها فریب نخورد و آن را نخواست. دنیا مى رفت که او را اسیر خود سازد ولى او به بهاى جان، خود را از اسارتش آزاد ساخت. جاه و مقام امتحان بزرگ منتظری بود. او قائم مقام رهبری شد با رای سنگین نمایندگان مجلس خبرگان رهبری، موسس جمهوری اسلامی در بستر بیماری مرگ بود و اگر منتظری لب به اعتراض نمی گشود و به سیره وی چند ماه سپری می کرد رهبر جمهوری اسلامی می شد.

 

اما در همان ماههای انتهائی ابتلائی بزرگ پیش آمد و منتظری بین دفاع از حقوق بیگناهان و مقام معظمی که در دو قدمیش بود، دست رد بر جاه و مقام زد و در موضعی تاریخی از اعدام زندانیانی که در معرکه عملیات مرصاد نبودند بشدت انتقاد کرد و آنرا خلاف شرع و قانون خواند. منتظری در آن امتحان بزرگ بین حق و قدرت، حق را برگزید و به قدرت پشت پا زد. گفتن آن فوق العاده ساده است اما عمل کردن آن واقعاً عظمت می خواهد. آری متقیان چنین اند: دنیا آنها را اراده کرد، اما آنها دنیا را اراده نکردند، دنیا را نپذ یرفتند، دنیا آنها را به اسارت گرفت، آنها خودشان را فدیه و قربانی کردند وجان وروحشان را آزاد ساختند.

 

کدام یک از ما درهمچو آزمایش بزرگی سر بلند بیرون می آئیم؟ به او نصیحت کردند که سه ماه دندان روی جگر می گذاشتی وخودت رهبر می شدی وهمه چیز را مطابق ضوابطی که درست می دانستی اصلاح می کردی، یک کلمه پاسخ داد: جواب خدا را چه می دادم؟ خون سه چهار هزار بیگناه را چه می کردم؟ یک قطره خون مظلوم عرش خدا را می لرزاند. هر چه بدست آورم دربرابر آن ارزشی ندارد. آری منتظری با خدایش تجارتی پرسود کرد، بازندگان این ابتلا برخلاف تسلیت رهبری منتظری نبود، منتظری روسپید این ابتلا بود. رنجهای دنیوی منتظری برخلاف نظر رهبری کفاره خطاهای او نبود، جام بلای مقربان درگاه حق بود، مردم وفادار ایران هم در تشییع جنازه تاریخیشان به روسپیدی این پیر پاکباز شهادت دادند.

 

فرزندش شهید محمد منتظری توسط همین سازمان منحرف ترور شد. اما انصاف منتظری را ببینید که به خاطر دفاع از حقوق اعضای همین سازمان و افرادی که به خدا و پیامبر هم اعتقاد نداشتند حاضر به فداکاری شد. او عملا از حقوق انسان از آن حیث که انسان است دفاع کرد، نه از حقوق مسلمانان و مومنان و هم عقیده هایش. بسیارعظمت می خواهد بایستی وبگوئی که اگر زندانی خطا کرده است باید دادگاه با حضور هیئت منصفه باحق داشتن وکیل تشکیل بشود، نمی توان زندانی بعد از صدور حکمش را دو باره مجازات کرد. او احکام صادره که ظاهرا با تایید رهبر انقلاب هم صادر شده بود، خلاف شرع اعلام کرد. کوشید تا به محضر مرحوم آیت الله خمینی برود نگذاشتند، مکررا نامه نوشت و اولیاء امور را برحذر داشت. ایاک و الدماء، ایاک و الدماء، ایاک و الدماء.

 

دفاع منتظری دفاع از کیان اسلام و تشیع، دفاع از ضوابط اخلاقی، دفاع از فضیلت انسان بود. بیست سال لازم بود که مردم به حقانیت انتخاب بزرگ منتظری پی ببرند. آنها که رنجنامه نوشتند، شرمنده به این نتیجه برسند که اشتباه کرده اند و به تشییع جنازه این رادمرد بشتابند. مردان حق از زمان خود جلوترند، چیزی را می بینند که دیگران دهه ها طول می کشد تا به حاق مطلب واقف شوند. منتظری بین حق و مصلحت، حق را انتخاب کرد و مصلحت را جواب کرد.

 

درس دوم: چه کسی ساده لوح است؟

“وَأَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ، أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ، قَدْ بَرَاهُمْ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِدَاحِ، يَنْظُرُ إِلَيْهمُ الْنَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى، وَمَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ، وَيَقُولُ: لَقَدْ خُولِطُوا! وَلَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِيمٌ! لاَ يَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِيلَ، وَلاَ يَسْتَكْثِرُونَ الْكَثِيرَ. فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ، وَمِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ. إِذَا زُكِّيَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا يُقَالُ لَهُ، فَيَقُولُ: أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي، وَرَبِّي أَعْلَمُ بِي مِنِّي بِنَفْسي! اللَّهُمَّ لاَ تُؤَاخِذْنِي بِمَا يَقُولُونَ، وَاجْعَلْنِي أَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ، وَاغْفِرْ لِي مَا لاَ يَعْلَمُونَ.”

“پرهیزگاران به هنگام روز، دانشمندانى بردبار و نیکوکارانى با تقوا هستند، ترس و خوف (در برابر مسؤولیتهاى الهى) بدنهاى آنها را همچون چوبه هاى تیر، تراشیده و لاغر ساخته است، آن گونه که بینندگان (ناآگاه) آنها را بیمار مى پندارند، در حالى که هیچ بیمارى در وجودشان نیست و گوینده (بى خبر وغافل) مى گوید: افکارشان به هم ریخته و بیمار دل اند، در حالى که اندیشه اى بس بزرگ با فکر آنان آمیخته است. از اعمال اندک، خشنود نمى شوند و اعمال فراوان خود را زیاد نمى شمارند، بلکه پیوسته خود را (به کوتاهى و قصور) متّهم مى سازند، و از اعمال خود نگرانند، هر گاه یکى از آنها را مدح و ستایش کنند. از آنچه درباره او گفته شده به هراس مى افتد و مى گوید : من از دیگران نسبت به خود آگاه ترم و پروردگارم به اعمال من از من آگاه تر است. بارالها! مرا به جهت نیکیهایى که به من نسبت مى دهند مؤاخذه مفرما! و مرا برتر از آنچه آنها گمان مى کنند قرار ده و گناهانى را که من دارم و آنها نمى دانند ببخش!”

 

منتظری اهل قرآن و تهجد بی ریا بود.  او بحق از علمای ابرار بود. امام علی یکی از صفات پرهیزکاران را اینگونه تصریح می کند “وَيَقُولُ: لَقَدْ خُولِطُوا! وَلَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِيمٌ!” ناآگاهان درباره آنها می گویند قاطی کرده اند، نمی فهمند، “ساده لوحند!” امام می فرماید آنها متوجه امر عظیم قیامتند، به حسابگری های حقیر شما تن نداده اند. علی بن ابی طالب (ع) را هم وقتی با معاویه مقایسه می کردند، می گفتند معاویه زیرک است. امام می فرمود این زیرکی نیست این غدر و مکاری است. اگر این امور شرعاً واخلاقاً مجاز بود من بسیار از او باهوشتر بودم. “أيهاالناس لولا كراهية الغدر كنت من أدهى الناس” (کافی، کتب الایمان و الکفر، باب المکر و الغدر و الخدیعة، حدیث ۶). زمانه قضاوت می کند که ساده لوح کیست ؟ آن که حق رازیر پا گذاشت ویا آنکه بر حق استقامت کرد وحاضرنشد به خاطر دفاع از حق وعدالت ذره ای عقب نشینی کند .

 

درس سوم: حقّ را با رجال نمی سنجند

“فَمِنْ عَلاَمَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِي دِينٍ، وَحَزْماً فِي لِيٍن، وَإِيمَاناً فِي يَقِينٍ، وَحِرْصاً فِي عِلْمٍ، وَعِلْماً فِي حِلْمٍ، وَقَصْداً فِي غِنىً، وَخُشُوعاً فِي عِبَادَةٍ، وَتَجَمُّلاً فِي فَاقَةٍ، وَصَبْراً فِي شِدَّةٍ، وَطَلَباً فِي حَلاَلٍ، وَنَشاطاً فِي هُدًى، وَتَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ. يَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَهُوَ عَلَى وَجَلٍ، يُمْسِي وَهَمُّهُ الشُّكْرُ، وَيُصْبِحُ وَهَمُّهُ الذِّكْرُ. يَبِيتُ حَذِراً، وَيُصْبِحُ فَرِحاً، حَذِراً لَمَّا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ، وَفَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَالرَّحْمَةِ. إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيَما تَكْرَهُ لَمْ يُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِيَما تُحِبُّ. قُرَّةُ عَيْنِهِ فِيَما لاَ يَزُولُ، وَزَهَادَتُهُ فِيَما لاَ يَبْقَى، يَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمَ، وَالْقَوْلَ بِالْعَمَلِ.”

“از نشانه هاى هر یک از آنها این است که او را در دین خود قوى مى بینى و در عین قاطعیت، نرم خوست، داراى ایمانى مملوّ از یقین، و حرص در کسب دانش، و آگاهى در عین بردبارى، و میانه روى در حال غنا و ثروت، و خشوع در عبادت، و آراستگى در عین تهیدستى، و شکیبایى در شدائد، و طلب روزى حلال، و نشاط در راه هدایت و دورى از طمع است. پیوسته عمل صالح انجام مى دهد و با این حال ترسان است (که از او پذیرفته نشود) روز را به پایان مى برند در حالى که همّ او سپاسگزارى و شکر (خداوند) است، و صبح مى کند در حالى که همه همّش یاد خداست. شب را سپرى مى کند در حالى که ترسان است، و صبح بر مى خیزد در حالى که شادمان است; ترسان از غفلتهایى است که از آن برحذر داشته شده و شادمان براى فضل و رحمتى است که به او رسیده. هرگاه نفس او در انجام وظایفى که از آن ناخشنود است سرکشى کند، او نیز نفس خود را از آنچه دوست دارد محروم مى سازد. چشم روشنى او در چیزى است که زوال در آن راه ندارد و زهد و بى اعتنایى اش نسبت به چیزى است که بقا و دوامى در آن نیست. علم را با حلم مى آمیزد و گفتار را با کردار!”

 

منتظری پرهیزکاری بود حائزهمه این صفات، قوت دینداریش به حدی بود که هرگزحاضر نشد که در مقابل درخشش شخصیتها از حق ذره ای عقب نشینی کند. برای منتظری ملاک این بود: “ان الحق لایعرف بالرجال، اعرف الحق تعرف اهله”. حق با اشخاص سنجیده نمی شود، حق را بشناس آنگاه اهلش را خواهی شناخت. او به استادش نهایت احترام و تکریم را داشت، اما برای حق و موازین اخلاقی  ودینی ارزش بیشتری قائل بود. در آخرین سخن خود در قضیه پاره کردن عکسهای مرحوم آیت الله خمینی به این مضمون فرمود: مرحوم آیت الله العظمی خمینی خدمات بسیار زیادی کرده اند اما اشتباهاتی هم مرتکب شده اند.

 

به یاد دارم یکی از مراجع فعلی تقلید که آن زمان سمت عالی قضایی داشت، نامه انتقادی یکی از علمای بزرگ را از مرحوم آیت الله خمینی نزد ایشان می برد تا درباره نحوه مواجهه دستگاه قضائی با عالم منتقد کسب تکلیف کند. مرحوم آیت الله خمینی نامه را گرفت و خواند و به کناری نهاد و تا آخر جلسه چیزی درباره آن نگفت. در زمان بلند شدن از جلسه خدمت ایشان عرض کردم بالاخره با نویسنده نامه چه بکنیم؟ مرحوم آیت الله خمینی پاسخ داد: انتقاد کرده اند، مگر خمینی از اصول دین است که اگر از او انتقاد شد، منتقد باید مجازات شود؟ می ماند سر پل صراط در محضر خدا من هستم و او.

 

موضع یادشده سنجیده و طراز دین و اخلاق است. من هم همین جمله را برای مخالفتهای مرحوم آیت الله منتظری با استادش ذکر می کنم. می گویند منتظری با مرحوم آیت الله خمینی محالفت کرده است، مگر آیت الله خمینی از اصول دین است که اگر کسی با او مخالفت کند جایش جهنم است؟ اسلام و سیره اهل بیت پیامبر به ما آموخته است “اعرف الحق تعرف اهله”. به چه دلیل منتظری اشتباه کرده است؟ مخالفت با مرحوم آیت الله خمینی لزوما خطا محسوب نمی شود، مخالفت با حق خطا محسوب می شود. هیچ کس غیر از سخن خدا و رسول وائمه برای ما ملاک نیستند، مخالفت با حق وملاکهای مسلم اخلاقی و دینی خطاست. این شخص پرستی ها را با اسلام محمدی و تشیع علوی و آزادگی حسینی سازگار نیست. انقلاب کردیم که دیگر شخص پرست نباشیم، چه شاه وچه مقام معظم رهبری، قبل از انقلاب دیکتاتوری سکولار بوده است وبعد از انقلاب استبداد دینی، هردو دیکتاتوری است، هردو هم خلاف اخلاق، خلاف انسانیت و خلاف اسلام است.

 

قوت در دین، علم لازم دارد، و الا قوت بدون روشن بینی به جزمیت و قشری گری می انجامد. و منتظری عالم و فقیه به معنای دقیق کلمه بود. یکی دیگر از صفات متقین نرمش در عین دوراندیشی و قاطعیت است.

 

آن چیزی که امروز آن را  toleranceمی گویند. منتظری اهل مدارا بود.  یکی از  کسانی  که به حق نماینده اسلام رحمت بود وبه جای اینکه قساوت وخشونت را به نام دین وروحانیت و تشیع در دنیا معرفی کند، معتقد به لزوم رحمت نبوی در همه ابعاد جامعه بود. جالب است که ایرانیان با مشربهای متفاوت در غم فقدان او عزادارند. چرا که شاهد حق طلبی و آزادگی و انصاف او بوده اند.

 

درس چهارم: تحمل مرارت دنیا برای آخرت قدم اول رستگاری است

“یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ یُعْطِی مَنْ حَرَمَهُ، وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ، بَعِیداً فُحْشُهُ، لَیِّناً قَوْلُهُ، غَائِباً مُنْکَرُهُ، حَاضِراً مَعْرُوفُهُ، مُقْبِلاً خَیْرُهُ، مُدْبِراً شَرُّهُ. فِی الزَّلاَزِلِ وَ قُورٌ، وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ، وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ. لاَ یَحِیفُ عَلَى مَنْ یُبْغِضُ، وَ لاَ یَأْثَمُ فِیمَنْ یُحِبُّ. یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ، … وَ إِنْ بُغِیَ عَلَیْهِ صَبَرَ حَتَّى یَکُونَ اللّهُ هُوَ الَّذِی یَنْتَقِمُ لَهُ. نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاء. وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَة. أَتْعَبَ نَفْسَهُ لاِخِرَتِهِ، وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ.”

“کسى را که به او ستم کرده مى بخشد و به آن کس که محرومش ساخته عطا مى کند و به کسى که پیوندش را با وى قطع کرده است، مى پیوندد. سخن زشت و خشونت آمیز از او دور است، گفتارش نرم و ملایم، منکرات ازاو غایب، و معروف و کارهاى شایسته او حاضر. نیکى اش روى آورده و شرّش پشت کرده است. در برابر حوادث سخت، استوار و در حوادث ناگوار، شکیبا و به هنگام فزونى نعمت شکرگزار است. به کسى که با او دشمنى دارد ستم نمى کند و به سبب دوستى با کسى مرتکب گناه نمى شود و پیش از آنکه شاهدى بر ضدّش اقامه شود اعتراف به حق مى کند…. هر گاه به او ستمى شود صبر مى کند تا خدا انتقامش را بگیرد. نفس خود را به زحمت مى افکند، ولى مردم از دست او راحتند. خویشتن را براى آخرت به تعب مى اندازند و مردم را از ناحیه خود آسوده مى سازد.”

 

آیت الله منتظری در زلزله های اجتماعی و حوادث سخت و ناگوار با وقار و شکیبائی برخورد می کرد، در دشواری ها با صبر واستقامت رفتار می کرد، به حق اعتراف می کرد قبل از اینکه برعلیه او شهادت داده شود. یکی از زیبایی های منتظری این بود که  اگر چه ایشان معمار حقوقی و فقهی جمهور اسلامی بود، و بیش از همه برای ورود اصل ولایت فقیه در قانون اساسی زحمت کشیده بود، اما پذیرای انتقاد بود. به یاد دارم، مکررا قبل و بعد از حصر خدمت ایشان عرض می شد این خطا اتفاق افتاده است، در زمان حیات خود آن را به هر نحوی صلاح می دانید جبران بفرمائید. استاد سر به زیر می افکند و چیزی نمی فرمود. یقین داشتم آنچه اتفاق افتاده کاملا با آنچه ایشان در ذهن داشته متفاوت بوده است.

 

من امروز شهادت می دهم، ایشان این امر را تدارک کرد. قبل ازمماتش تذکر داد واز مردم ایران با صراحت عذرخواهی کرد و با این مضمون گفت: ولایت فقیهی که ما در قانون اساسی گذاشتیم، منظور مان این نبود، منظورمان این بود که برای حفظ موازین شرعی فقیهی عادل بر قانونگذاری و اجرا نظارت کند، و اگر انحرافی پیش آمد تذکر دهد، نه اینکه در همه امور دخالت کند وخود تبدیل به رئیس کشور شود، من از شما عذر می خواهم، آنچه که اتفاق افتاده است، آن نیست که ما می خواستیم. بعلاوه این ولایت نظامیان است نه ولایت فقیه. این نظام فعلی نه اسلامی است، نه جمهوری. یا در قضیه تصرف سفارت آمریکا صریحاً ذکر کرد که کار درستی نبود. خیلی عظمت می خواهد که انسان آن چیزی را که زمانی آن را درست پنداشته است وبعد می بیند که نادرست است، با صراحت ذکر کند و عذر خواهی کند. به حق معترف بود قبل از اینکه حق علیه او شهادت بدهد .

 

وآخرین نظر ایشان در باره حکومت در اسلام ، که این هم در هفته آخر حیات پربرکتش منتشر شد، از ایشان پرسیده اند حکومت اسلامی چیست؟ می گوید بهترین شیوه حکومت این است که قوای سه گانه از هم مستقل باشند، رضایت مردم تأمین شود، مردم بر همه امورنظارت داشته باشند، با عدالت و کار شناسی و مدبرانه امور اداره شود. هیچ اسمی از ولایت فقیه نمی برد. یعنی آخرین نظر ایشان نهایتا ً نظارت عالمانه حقوقی فقیه اعلم برامور جامعه بوده است و نه ولایت مطلقه فقیه به معنای دخالت در جزئیات وهمه مسائل ریز ودرشت جامعه.

 

به شیوه پرهیزکاران آنگاه که براو ستم می شد، صبر می کند تا خدا از ستمکار او داد او را بستاند. به منتظری فراوان ظلم شد، اما او هزگز مقابله به مثل نکرد، کلمه ای ناحق در باره آنها که در حق او ستم کرده بودند از زبانش شنیده نشد. بر عکس از این گونه افراد بی آنکه برویشان بیاورد در زمانی که نیاز به کمک داشتند حمایت می کرد. و خداوند در قضیه وفات ایشان چه زیبا نشان داد که عزت موهبتی الهی است و با هزینه کردن ارباب دنیا نه  خودشان عزیز می شوند نه می توانند کسی را ذلیل کنند. به سیره پرهیزکاران منتظری برای راحت مردم خود را به زحمت می انداخت. اتعب نفسه لآخرته و اراح الناس من نفسه. خود را برای موازین اخروی به مشقت می انداخت، در عوض خلق خدا از او در آسایش و رضایت بودند.

 

ذکر مصیبت

رسم است درمجالس حسینی ذکر مصیبت شود، ذکر مصیبت من مسائل معاصر ما است، اتفاقاتی است که در اخیرا ً در کشور ما افتاده است وهمه هم به نام اسلام بوده است. من هر زمان که این موارد را به یاد آورده ام بدون رودربایستی و تعارف، دقایقی در خفا  گریسته ام، شما را نمی دانم، خیلی دشوار است. به یاد دارم از زبان خود آیت الله منتظری شنیده ام که می فرمود: قبل ازانقلاب دستگیر شده بودم ، پسرم محمد هم دستگیر شده بود (شهید محمد منتظری) اعلامیه ای در مورد نهضت اسلامی نوشته شده بود با امضای بسیاری از علما و فضلا، و ساواک به دنبال این بود که شبکه مخفی مبارزان را در حوزه کشف کند. نویسنده اعلامیه من بودم و همه را می شناختم. همان پانزده سالی که آیت الله خمینی در نجف بود و بار سنگین رهبری مبارزه در ایران بر دوش ستبر منتظری وطالقانی بود.

 

می گفت من مقاومت می کردم، و زیر شکنجه هم چیزی بروز ندادم. محمد منتظری را دستگیر کرده بودند و در حضور پدرش شکنجه می کردند تا منتظری اسرار مگوی نهضت را بر زبان آورد، شهید محمد را به  اتاقی که پدرش در آن بود آوردند، او را روی صندلی آهنی نشاندند ، اجاقی را زیرآن صندلی روشن کردند، محمد مقاومت می کرد، آیت الله بوی برشته شدن گوشت پسرش را استشمام می کرد و حالت غیرقابل تحمل پسرش را می دید. پدر و پسر مردانه مقاومت کردند، کلمه ای برزبان نراندند. محمد می سوخت، جگر پدرش هم سوخت. وصف حال این پدر و پسر آیات سوره فصلت است:

 

إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّـهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ﴿٣٠﴾ نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ  وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ ﴿٣١﴾ نُزُلًا مِّنْ غَفُورٍ رَّحِيمٍ ﴿٣٢﴾ وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّـهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ ﴿٣٣﴾

كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداوندست»؛ سپس ايستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مى‌آيند [و مى‌گويند:] «هان، بيم مداريد و غمين مباشيد، و به بهشتى كه وعده يافته بوديد شاد باشيد. (٣٠) در زندگى دنيا و در آخرت دوستانتان ماييم، و هر چه دلهايتان بخواهد در [بهشت‌] براى شماست، و هر چه خواستار باشيد در آنجا خواهيد داشت؛ (٣١) روزىِ آماده‌اى از سوى آمرزنده مهربان است.» (٣٢) و كيست خوشگفتارتر از آن كس كه به سوى خدا دعوت نمايد و كار نيك كند و گويد: «من [در برابر خدا] از تسليم‌شدگانم»؟ (٣٣)

 

زمانی که دکترعلی مطهری، پسر هم رزم وهم بحثش آیت الله شهید مرتضی مطهری با اجازه مقامات رسمی در زمان حصر به نزد آیت الله رفت، نوشته بود که آیت الله منتظری اولین جمله ای را که من گفت این بود: “علی! دیدی با من چه کردند؟” خانه ای را ساخته باشی، تو معمارش باشی وحالا درخانه خودت به جرم حق گویی برای ساخته شدن آن خانه تو را محصور کنند، آن هم در سن هشتاد سالگی و بعد علیه تو دشنام بدهند، به تو اهانت کنند؛ وقتی هم از دنیا می روی بیایند شیشه خانه ات را بشکنند که خانواده و بازماندگانت بعد از مرگت هم راحت نباشند وعلیه تو شعاربدهند، سنگ پرتاب کنند. برای چنین شخصیت کم نظیری نشود مجلس ترحیم گرفت. امروز در ایران هیچ مجلس ترحیمی به دستور مقامات حکومتی برگزار نشده است.

 

لا یوم کَیومکَ یا اباعبدالله. امام حسین هم وقتی شهید شد امکان برگزاری مجلس عزاداری نبود. زینب کبری و اهل بیت مظلوم حسین هم پس از شهادت اباعبدالله در دلهره و فشار بودند. تاریخ حسینیان همانند مولا و مقتدایشان است. نامش حسین بود، پایان کارش هم می باید پایانی حسینی باشد. صل الله علیک یا اباعبدالله. والسلام!

 

*تحریر سخنرانی شب تاسوعای حسینی و هفتم وفات آیت الله العظمی منتظری، ۸ محرم ۱۴۳۱، چهارم دی ۱۳۸۸، ۲۵ دسامبر ۲۰۰۹، باستون