تفرعن در قرآن

تفرعن در قرآن

دو نکته مقدماتی

فرعون در قرآن

ضوابط قرآنی تفرعن .

ضابطه اول:  خدايي‌کردن انسانِ زميني

ضابطه دوم: استخفاف و تعبيد مردم

ضابطه سوم: استفادۀ ابزاري از دينِ مردم

ضابطۀ چهارم: معرفي شيوه مديريت، خود به‌عنوان بهترين شيوه بدون ارائۀ کوچک‌ترين مدرک

ضابطۀ پنجم:  ناحقّ بودن و ضدّ رشدبودنِ خطّ مشي .

ضابطۀ ششم: تطميع و تملّق، راه تقرّب به فرعون .

ضابطۀ هفتم: مخالفت با فرعون ، جرم ضدّ امنيّتي با مجازات سنگين

ضابطۀ هشتم: تکیۀ فراعنه برقدرت نظامي و ترور شخصیّت مخالفان

تدبّر در تفرعن قرآنی .

 

تفرعن در قرآن*

سخن‌گفتن پس از هجده ماه سکوت کمي دشوار است، آن هم در جلسه‌اي چنين فاخر. تعيين موضوع براي چنين جلسه‌اي نيز از حساسيت‌هاي خاص خود برخوردار است. به يادداشت‌هاي دوران سجن مراجعه کردم. عنوان «تفرعن در قرآن» نظرم را جلب کرد. موضوعي ميان رشته‌اي بين فلسفه سياسي و قرآن‌‌‌پژوهي. مي‌پندارم رهايي را با عنوان «تفرعن در قرآن» آغازکردن، نشان از سمت‌وسويي دارد که انتخاب کرده‌ام و به ياري خدا بر آن استوار مي‌مانم. فارغ از تدبّرات قرآني، ناگفته‌هاي چنين بحثي براي شنونده يا خوانندۀ نکته‌سنج قابل توجه خواهد بود. به اين اميد که با اشارات قرآني از گفته‌ها به ناگفته‌ها راه بريم و از خزانۀ کتاب الهي توشه و جهت راه برگیريم:

فرعون‌وار لاف انا‌الحقّ همي زني         آنگاه قرب موسي عمرانت آرزوست

دو نکته مقدماتی

اما قبل از آغاز بحث ناچارم به دو نکته مقدماتي بپردازم:

نکتۀ اوّل: در يكي دو سال اخير در جامعه ما مردم سه بار سمت‌وسوي خود را با صراحت و در مجاري قانوني اعلام کردند. با اين حال نزديک به هشتاد درصد مردم حدود بيست درصد قدرت جامعه را در دست دارد. به‌عبارت ديگر در جامعه‌اي زندگي مي‌کنيم که توزيع قدرت در آن به‌شدّت ناعادلانه است. اکثريّت جامعه چيزي مي‌خواهد و اقليّت مسلط چيزي ديگر. تضادّ ناشي از اصطکاک خواست و تمايل اکثريّت با منويّات و ارادۀ اقليّت، به‌ويژه اينکه هريک درجاي ديگري نشسته است، عامل اصلي ايجاد بحران‌هاي اجتماعي است. بحران‌هاي ناشي از يک مجموعۀ نامتعادل و بيمار و ايجاد شرايط غيرطبيعي براي ادامه بقاي سلطۀ قسري. به‌نحوي که هروقت سر به بالين مي‌نهيم و صبح از بستر برمي‌خيزيم، انتظار داشته باشيم که صاحب انديشه‌اي را به بند کرده باشند، روزنامه‌اي را توقيف کرده باشند، بزرگي را محصور نموده باشند، شخصیتي را ترور کرده باشند و… يعني هرروز منتظر حادثه‌اي باشيم.

بحران‌سازي شأنِ آنهاست که درميان مردم پايگاهي ندارند. بحران مي‌سازند تا توسط مسير طبيعي جريانِ اجتماعي که برخلاف آنهاست، حذف نشوند. بحران مي‌سازند تا جامعه فرصتِ انديشيدن پيدا نکند، تا توليدِ فرهنگي صورت نگيرد. سر و صدا ايجاد مي‌کنند تا صداي واقعي مردم به گوش نرسد. امواج مزاحم مي‌پراکنند تا صدايِ انديشه‌هاي يکديگر را نشنويم و تنها بلندگوي رسمي فرياد بکشد و تعيين تکليف کند. نبايد به روزمرگي خو کرد و تسليمِ بحران‌سازان شد و فرهنگ را به سياست‌پيشگان سپرد. رشد و ارتقاي فرهنگي بيش از همه چيز به فضايي آرام و امن نيازمند است. اکثر ايرانيان به انديشه اصلاحي دل سپرده‌اند که براي گفتن و از آن مهمتر عمل‌کردن مجالي وسيع دارد.

نکته دوم: جامعه‌اي که اکثريتش را دين‌داران تشکيل مي‌دهند طبيعي است که زيرساخت آن متأثّر از مباني و ضوابط ديني باشد. نهضت اصلاح‌طلبي ايران معاصر از اين قاعده مستثني نيست. جنبش اصلاحات رنگ و بوي ديني دارد و اهداف متعالي اسلامي را در سرلوحه برنامه خود قرار داده است، و در برابر نوعي قشري‌نگري، ظاهربيني و سطحي‌انديشي و در يک کلمه تحجّرِ رسمي، پيام‌آورِ محتوا و غايتِ دين و روح و مغزِ شريعت است. قبل از آنکه سياست و اقتصاد و مديريت نيازمند اصلاح باشد، اين فرهنگ و انديشه و منش و روش ماست که محتاج اصلاح و بازسازي است. اصلاحات از بنيادهاي معرفت ديني می‌باید آغاز شود. در اصلاح انديشه ديني، قرآن کريم منبع و سرمايه اصلي و اوّل است.

قرآن به برخي مسائل و موضوعات عنايت ويژه دارد و مکرّراً از زواياي مختلف آنها را مورد بحث و بررسي قرار داده است، درحالي که به برخي مباحث که حجم وسيعي را در تلقّي مذهبي ما اشغال کرده يا اصولاً نپرداخته يا اشاره وار گذاشته است. در حوزۀ مطالبِ مرتبط با فلسفۀ سياسي در قرآن کريم، جنبه سلبي از جنبه ايجابي افزون‌تر است. مرادم از جنبه سلبي يعني آنچه خداوند و پيامبرش براي جامعۀ مسلمانان و مؤمنان نمي‌پسندد، يعني آنچه قرآن در سياستِ دين‌باوران روانمي‌دارد. اينکه عنايت قرآن به سياستِ منفي بيشتر از سياستِ مثبت است، پيام دارد. آن پيام مي‌تواند اين باشد: قرآن و اسلام سازوکار نظامِ سياسيِ مسلمانان را به عقل آنان وانهاده است و در اين عرصه به بيان خطوطِ کلي از قبيل عدالت و کرامت و رشد بسنده کرده و مابقي را به تجربۀ بشري و سيرۀ عقلاي مؤمنان سپرده است.

فرعون در قرآن

بحث من يکي از مباحث سياست منفي در قرآن است. جالب است بدانيم در ۷۴ آيه قرآن کریم واژه «فرعون » بکار رفته است. فرعون لقب پادشاهان قديم مصر است. قرآن فقط از فرعون زمان موساي کليم ياد کرده است. تعداد آياتي که در باره روش و منش و شيوه عملکرد فرعون است چند برابر استعمال آن در دیگر موارد است. تأمّل در اين آيات متعدّد ما را به اين نکته رهنمون مي‌سازد که قرآن، مسلمانان را در سياست‌ورزي به‌شدّت از «تفرعن» برحذر داشته است. به‌عبارت ديگر «تفرعن» فلسفۀ سياسي منفور و مطرود و نامطلوب قرآني است. اگر از آيات قرآن عبرت بايد آموخت، بيشکّ مسئله در تاريخ زمان موسي(ع) محدود نمي‌شود، و بحث منحصر در رامسس دوم نمي‌ماند. قرآن درمقام محکوميّتِ تفرعن در هميشه و همه‌جاست. قرآن مي‌خواهد مسلمانان را با ضوابط و ملاک‌هاي تفرعن آشنا کند تا پيروانش اين شيوۀ نادرست سياسي را در هر لباس و با هر عنواني بشناسند، تا با اقتدا به موسي به حذف و طرد آن اقدام کنند. تأمّل در قرآن اثبات مي‌کند، قرآن بيش از آنکه به يک شخص پرداخته باشد، در پي رسواکردن يک «شيوه» بوده است، شيوه فرعوني يا تفرعن.

در لغت، تفرعن يعني زشت خويي و ستمکاري، ظلم‌کردن و طغيان‌کردن و تخلق به اخلاق فراعنه، در تکبّر و ستم به فرعون شبيه‌شدن. فرعون در ادبيات فارسي سمبل تکبّر و زورگويي و سرکشي است.

ناصرخسرو مي‌گويد:

فرعون ِ روزگار ز من کينه‌جوي گشت      چون من به علم در کفِ موسي عصاشدم

مولوي «فرعون ِ نفس» را اين‌گونه توصيف مي‌کند:

نفس از پس مدح‌ها فرعون شد       کن ذليل‌النفس هوناً لا تسد

در ميان قصص قرآني مفصّل‌ترين و مکرّرترين قصّه‌اي که خداوند به آن پرداخته است، داستان موسي(ع) است؛ و درميان وقايع عصر موسي کليم بيشترين بحثي که اهتمام قرآن را برانگيخته، قصه موسي و فرعون است. آيا جاي آن ندارد که بينديشيم اين همه تأکيدِ قرآن بر بحث فرعون به‌خاطر چه بوده است؟ قضيۀ فرعون در حدود ده سورۀ کتاب خدا با تفصيل و بيان جزئيات ذکر شده است، بي‌شکّ اين همه تأکيد به‌خاطر  امکان وقوع تفرعن در اعصار و سرزمين‌هاي مختلف است. انگار خداوند به مسلمانان هشدار مي‌دهد که تفرعن خلاف اسلام است. مسلماني با فرعون‌وار زيستن و فرعون‌وار با مردم رفتارکردن نمي‌سازد. مسلماني در حوزۀ فردي و سياسي با ساقط‌کردن فرعون از زمام نفس و پالايش مديريت جامعه از روش تفرعن است. دو وظيفه‌اي که مي‌بايد موازي هم پيش رود: جان و جامعه را از تفرعن پاکسازي‌کردن. اصلاحات جز اين نيست. فرد و جامعۀ صالح به ميزانِ دوري از تفرعن محقَّق مي‌شود. قرآن بيش از آنکه از فرعون بگويد،  از آلِ فرعون، از قومِ فرعون و از ملأِ فرعون مي‌گويد. انگار مي‌خواهد بگويد فرعون يک جريان است، نه شخص؛ و تفرعن يک شيوه و روش است.

ضوابط قرآنی تفرعن

تدبّر در آياتِ مختلف و متعدّدِ قرآن در زمينۀ تفرعن نشان مي‌دهد که اين بحث منضبط و مبتني بر اصول و ضوابطي است. ضوابط تفرعن در قرآن کريم در هشت معیار قابل تبيين است:

ضابطه اول: خدايي‌کردن انسانِ زميني

انسانِ از حدِّ بشري خارج شده مناسبات خدايي به خود مي‌گيرد، طغيان مي‌کند، سرکشي مي‌کند، و به حوزۀ کبريايي وارد مي‌شود. خروج موسي بر فرعون با اين امر الهي آغاز مي‌شود: «إذهَب إلي فرعون إنََّه طَغي». اي موسي ، به‌سوي فرعون برو، او طغيان کرده است. اين آيه دو بار در قرآن تکرار شده است، يک‌بار در سوره طه و يک‌بار در سوره نازعات. بار سوم در سوره طه خطاب به موسي و ‌هارون با صیغه تثنیه آمده است: «إذهبا إلي فرعون إنّه طَغي». مراد از طغيان فرعوني چيست؟ فرعون خود را از آنچه واقعاً هست، برتر مي‌داند، «و إنّ فرعون لعالٍ في الأرض و إنّه لَمِنَ المُسرِفين» (يونس/۸۳). و همانا فرعون در زمين سرکش و برتری‌جوي و از گزاف‌کاران بود. اين برتري‌جويي فرعون تا به آنجا مي‌رسد که خود را خداوندگار مردم مي‌پندارد: «قال فرعون يا ايّها الملأُ  ما عَلِمتُ لَکم مِن إلهٍ غيري»( قصص/ ۳۸). و فرعون گفت اي مهتران من براي شما خدايي جز خود نمي‌دانم.

آنگاه که موسي کليم به معرفي خداوند ربّ‌المشرق والمغرب مي‌پردازد، فرعون او را تهديد مي‌کند: «قال لَئِن اتَّخَذتَ إلهاً غيري لَأَجعَلَنَّکَ مِنَ المَسجُونين» (شعراء/ ۲۹). فرعون گفت اگر خدايي جز من بگزيني هرآينه تو را از زندانيان گردانم. و بالاخره در صريح‌ترين ادعا فرعون خود را خداوند مي‌خواند: «فقال أنَا رَبُّکُمُ الأَعلَي» (نازعات/۲۴). گفت: منم خداي برتر شما. بيشک فرعون و ديگران نيک مي‌دانسته‌اند که فرعون خالق نيست. اما ربوبيّت اقسامی دارد. يکي از شئون ربوبيّت، انتظار اطاعتِ مطلقه از يک‌سو و مقامِ فوقِ سؤال بودن ازسوي ديگر است. «لا يُسئَلُ عمّا یَفعَل و هُم يُسئَلوُن» ( انبياء /۲۳). او را از آنچه مي‌کند نپرسند و آنان را بپرسند.

انساني که از همگان بازخواست مي‌کند، اما کسي را ياري بازخواست از او نيست، بشري است که از حدّ انساني تجاوز کرده و به حريم کبريايي گام نهاده است. به تعبير دقيق‌تر نخستين ضابطۀ تفرعن قائل‌بودن به مقامِ غيرمسئول است. مقامِ فراتر از نقد و پرسش و سؤال. فرعون کسي است که از مردم انتظارِ اطاعتِ بي‌چون و چرا و تبعيّتِ مطلقه دارد.

روايات ذيلِ آيه ۳۱ سوره توبه اين برداشت را تأييد مي‌کند: «وَ اتَّخَذُوا أحبارَهُم وَ رُهبانَهُم أرباباً مِن دُونِ الله». آنان روحانيون را به‌جاي خداي يکتا به خدايي گرفتند. در روايات آمده است که «يهوديان و مسیحیان به علمایشان رکوع و سجود نکردند، بلکه از آنان بی‌چون و چرا تبعیت کردند». آنان که از مردم اطاعت محض مي‌خواهند، خدايي مي‌کنند، آنان فرعون‌اند.

از امام محمد باقر(ع) نقل شده است: «کبريايي رداي خداوند است. متکبّر در رداي خداوند با وي به نزاع برخاسته است»(اصول کافي، ۲/۳۰۹). فرعون متکبّري است که از مردم مي‌خواهد همان‌گونه که با خدا رفتار مي‌کنند با او رفتار کنند. مقامِ غيرمسئول و فوق قانوني که از مردم اطاعتِ مطلقه می‌خواهد، و خود را داراي اختياراتِ مطلقه در جامعه مي‌داند. فرعون فعّال مايشاء است.

ضابطه دوم: استخفاف و تعبيد مردم

زماني جا براي کبريايي در زمان فرعون باز مي‌شود که مردم خود را حقير و بي‌مقدار بپندارند. بنابراين واضح است که لازمۀ اطاعتِ محض و تبعيّتِ بي‌چون و چرایِ مردم، استخفاف آنهاست. آنکه خفيف مي‌شود همچون موم سست و در دست ارباب قدرت به هرشکلي درمي‌آيد. پيام آيۀ «فَاستَخَفَّ قَومَهُ فَأطاعُوه»(زخرف/ ۵۴) همين است. موسي کليم به اين حقیقت اشاره مي‌کند: «وَ تِلکَ نِعمَهٌ تَمُنٌّها عَلَيَّ أن عَبَدتَ بَني إسرائيل»(شعراء/۲۲). و آن چه نعمتي است که بر من منّت مي‌نهي که بني‌اسرائيل را برده ساخته‌اي. رابطه فرعون با مردم رابطۀ بنده و مولي است. مولي مي‌بايد فرمان براند و بنده اطاعت کند. امام جعفر صادق(ع) از پيامبر(ص) نقل مي‌کند: «بالاترين کبريايي تحقير مردم و کوچک‌شمردن حقّ است». راوي مراد از تحقير مردم و کوچک شمردن حقّ را جويا مي‌شود. پيامبر(ص) مي‌فرمايد: «حقّ را ناديده‌گرفتن و طعنه‌زدن به اهل حقّ. آنکه چنين کند در رداي الهي با خداوند به نزاع برخاسته است.»(اصول کافي، ۲/۳۱۰).

آنان‌که در اداره جامعه به رضايت و رأي مردم وقعي نمي‌نهند، درحقيقت مردم را استخفاف و خود را بزرگ کرده‌اند، و از اين زاويه تفرعن ورزيده‌اند. امام علي(ع) در نهج‌البلاغه تأمين رضايت عامّه را يکي از وظايف حکومت صالح پس از اجراي عدالت و رعايت حق مي‌داند (نامه ۵۳).

ضابطه سوم: استفادۀ ابزاري از دينِ مردم

فرعون خود را حافظ و پاسدار دين جامعه معرفي کرده است، پاسدار دين سنّتي. درواقع او با دين تزوير مي‌کند و زور را تقديس مي‌کند. او هر مصلحي را دشمن دين مردم معرفي مي‌کند. به معرفی قرآن کریم، فرعون سوداي دين مردم دارد و موسي از سوی او منحرف از دين معرفي مي‌شود.

آنگاه که ساحران حقّانيّت موسي را درمي‌يابند و به خداي موسي ايمان مي‌آورند، فرعون برآشفته اعتراض مي‌کند: «آمَنتُم قَبلَ أن آذَنَ لَکُم» (أعراف/۱۲۳، طه/۷۱). آيا پيش از آنکه به شما اجازه دهم، به او ايمان آورديد؟ در آئين تفرعن، ايمان اجازۀ حکومتي لازم دارد، و فرعون کليددار ايمان مردم است. ايمان به چيزي بدون اجازۀ حاکميّت ممنوع است و مجازات دارد.

مهتران دربار فرعون شکايت از موسي به محضر فرعون مي‌برند که چرا ساکت نشسته‌اي و کاری نمي‌کني؟ موسي دارد با تبليغ خدايش در زمين فساد مي‌کند، و دين مردم را از دستشان مي‌گيرد. «وَ قالَ المَلأُ مِن قومِ فرعون أتَذَرُ موسي وَ قَومَهُ لِیُفسِدُوا في الأرضِ وَ يَذَرُکَ وَ آلِهتَکَ»(اعراف/۱۲۷). مهتران قوم فرعون گفتند آيا موسي و قوم او را وامي‌گذاري تا در اين سرزمين تباهي کنند و تو و خدايانت را فروگذارند؟ در آنچه قرآن از نظام فرعوني تصوير مي‌کند، دين و قدرت به‌هم آميخته‌اند و اصلاحِ فکر ديني در آويختن با فرعون را به دنبال دارد. صريح‌ترين آيه در معرفي اين ضابطه، آيه ۲۶ سورۀ مؤمن است: «وَ قالَ فرعونُ ذَرُوني أَقتُل موسي وَ ليَدعُ رَبّهُ إنّي أخافُ أن يُبَدِّلَ دينَکُم أو أن يُظهِرَ في‌الأرضِ الفَساد». و فرعون گفت مرا بگذاريد تا موسي را بکشم و او خدايش را بخواند (شايد به فريادش برسد)، من مي‌ترسم که دين شما را دگرگون کند، يا در اين سرزمين تباهي پديد آورد.  فرعون از اينکه دين مردم دچار تغيير و تحوّل شده، خائف و ترسان است. فرعون براي حفظ قدرت خويش هر مصلحي را مفسد في‌الارض معرفي مي‌کند و هيچ اصلاح ديني را برنمي‌تابد. در اين نظام منفي و منحطّ که قرآن ترسيم مي‌کند فرعون حافظِ دين و آيين مردم است و موسي برانداز و منحرف.

ضابطۀ چهارم: معرفي شيوۀ مديريت خود به‌عنوان بهترين شيوه بدون ارائۀ کوچک‌ترين مدرک

بلندگوهاي جامعۀ فرعون‌زده، اين ترجيع‌بند را دائما تکرار مي‌کنند که سياست‌هاي مدبّرانه و داهيانۀ فرعون دست شرق و غرب را از پشت بسته است، و أحدي نمي‌تواند در حسن و رجحان و برتري اين سياست بر سياست‌هاي رقيب شکّ کند. اصولاً هر کسي که در برتري اين خطّ مشي بر دیگر خطّ مشي‌ها ترديد کند، خائن است. قرآن در دو مورد به اين تبليغات گستردۀ فرعوني اشاره مي‌کند. يکي آنجا که موسي و ‌هارون را ساحرانی معرفي مي‌کنند که مي‌خواهند مردم را با جادوي خود بي‌سرزمين کنند. «وَ يَذهَبا بِطَريقَتِکُمُ المُثلَي»(طه/۶۳). مي‌خواهند روشِ افضل شما را بزدايند.  «مُثلَي» تأنيث أمثَل است، و معناي آن أفضل و أشبه به حقّ است. فرعون شيوه مديريّت خود را «طريقۀ مُثلَي» يعني شيوۀ برتر معرفي کرده است.

فراعنه همواره مي‌پندارند بهتر از همگان تدبير مي‌کنند و جهانيان مي‌بايد بيايند و درسِ سياست و کشورداري را از محضرِ آنان بياموزند. وقتي زبان‌ها بسته باشد، چگونه مي‌توان نشان داد که خطّ مشي و سياستِ جايي عيب و اشکال و نقصان دارد. وقتي امکان مقايسه و ارزيابي و نقد نباشد، بي‌دليل و مدرک مي‌توان ادعاهاي گزافِ شيوه برتر و طريقۀ مُثلي مطرح کرد. اينکه خطّ مشي و سياست مستبدّان و فراعنه چه هزينه‌هايي براي مردم داشته است در يک فضاي آزاد انتقادي قابل استنتاج است، و الّا يک‌طرفه به قاضي رفتن و بي‌دليل گنده‌گويي کردن که خرجي ندارد. براساس آيه ۲۹ سوره غافر«قالَ فرعون ُ ما أرَيکُم إلّا ما أرَي وَ ما أهدِيکُم إلّا سبيلَ الرَشاد». فرعون گفت: شما را جز آنچه (صواب) مي‌بينم نمي‌نمايم، و جز به راه راست و درست رهنموني نمي‌کنم.

سياست فرعوني اينگونه تبليغ مي‌کند که تنها راه سعادت جامعه، تنها راه برون‌رفت از مشکلات، تنها راه رهايي مردم راه و سياستي است که حاکميّت درپيش گرفته است، راهِ منحصر به فردِ رشد و هدايت، صواب و درستي راهِ فرعون است لاغير. اين جادّه يک طرفه، اين قضاوت‌هاي يک‌سويه، اين مسابقه‌هاي يک نفره، شيوه جوامع بسته و سياست‌هاي فرعوني است.

ضابطۀ پنجم:  ناحقّ‌بودن و ضدّ رشد‌بودنِ خطّ مشي

قرآن بردو ويژگي فرعونيان پافشاري مي‌کند:  يکي ناحقّ‌بودن و ديگري رشيدنبودن. «وَ استَکبَرَ هُوَ وَ جُنُودَهُ في الأرضِ بِغَيرِالحَقِّ وَ ظَنّوُا أنّهُم إلَينَا لايَرجِعُون»(قصص/۳۹). و او و سپاهيانش به ناحقّ سرکشي و بزرگ منشي کردند و پنداشتند که به‌سوي ما باز گردانيده نمي‌شوند. اما درباره رشد و غيّ در سوره هود آيه ۹۷ تصريح شده است: «ما امرُ فرعون َ بِرَشيد». فرمان فرعون بر طريق رشد نبود. فرعون سياست خود را طريقۀ مُثلي و روش برتر معرفي مي‌کند و خطّ مشي خود را «سبیل الرَشاد» مي‌نامد، و خداوند، سياست او را استکبار و ناحقّ و خط مشي او را سبيل غيّ و غير رشيد معرفي مي‌کند. رشد، راه تعالي و ترقي است، و غيّ بيراهۀ گمراهي و تنزّل و فلاکت.

ضابطۀ ششم: تطميع و تملّق، راه تقرّب به فرعون

فرعون در مرکز دايره است، هرکه به او نزديک‌تر است از امکانات مادي بيشتري برخوردار است. و هرکه مي‌خواهد بيشتر بهره مادي ببرد و به فرعون نزديک‌تر شده و مي‌بايد بيشتر مدّاحي کند، بيشتر تملّق بگويد. در يک نظام سالم، شايسته‌سالاري حاکم است، هرکه صلاحيّت بيشتري دارد، بالاتر مي‌رود، اما در نظام بيمارِ فرعوني از شايستگي خبري نيست، هرکه بيشتر از فرعون تعريف و تمجيد کند بيشتر برخوردار مي‌شود و تقرّب بيشتري مي‌يابد.

به اين آيات سورۀ شعراء توجه کنيد: زماني که براي مقابله با منطق الهي موسي، فرعون از ساحران دعوت کرد، «قالُوا لِفرعونَ أئِنَّ لَنا لَأجراً إن کنّا نَحنُ الغالِبيِن». ساحران به فرعون گفتند اگر ما پيروز باشيم آيا ما را هيچ مزدي خواهد بود؟ «قالَ نَعَم وَ إنَّکُم إذاً لَمِنَ الُمَقَرّبين». فرعون پاسخ داد: بله و شما آنگاه از مقربان درگاه من خواهيد بود. زماني که ساحران ريسمان‌ها و عصايشان را انداختند، «قالُوا بِعِزََّهِ فرعون إنّا لَنَحنُ الغالِبُون» (شعرا/ ۴۴). ساحران گفتند به جاه و شکوه فرعون سوگند که هرآينه ما پيروزيم. اين همان ربوبيّت پيش گفته است، موسي به‌نام خدا آغاز مي‌کند، و ساحر به‌نام فرعون. کليم‌الله به خدا سوگند مي‌خورد و ساحر به عزّت و جلالِ فرعون.

در جامعۀ فرعون‌زده، بنام ناميِ فرعون کارها آغاز مي‌شود، با سلام و درود به مقامِ معظّمِ وي امور شروع مي‌شود. فرعونيان بدون اجرت و حقِّ حساب کاری نمي‌کنند. جامعۀ فرعوني جامعه مدّاحان و متملّقان است. در هر جامعه‌اي که بيشتر مدح و تملّق رواج دارد، بيشتر به شیوۀ فرعون نزديک است.

ضابطۀ هفتم: مخالفت با فرعون ، جرم ضدّ امنيّتي با مجازات سنگين

فرعون انتقاد را برنمي‌تابد. هرنوع انتقاد از فرعون اقدام عليه امنيّت ملّي محسوب مي‌شود. مخالفت با فرعون يعني خلاف امنيّت اقدام‌کردن. به این آيات صريح قرآن توجه فرمائيد: بزرگان قوم فرعون، موسي را ساحر مي‌خوانند. «يُريدُ أن یُخرِجَکُم مِن أرضِکُم فَماذا تأمُرُون»(اعراف/۱۰۹). موسي مي‌خواهد شما را از شهرتان بيرون کند، اينک چه رأي مي‌دهيد؟ هرکه با فرعون مخالفت کند دست‌وپايش قطع مي‌شود، به صليب کشيده مي‌شود. (اعراف/۱۲۳، طه/۷۱). فرعون موسي را اين‌گونه تهديد مي‌کند: «لَئِن إتَّخَذتَ إلهاً غَيري لَأجعَلَنَّکَ مِنَ المَسجُونيِن» (شعراء/۲۹). اي موسي اگر خدايي جز من برگزيني هرآينه از زمرۀ زندانيان خواهي بود.

پذيرش ربوبيت فرعون يعني اطاعتِ محض و بي‌چون و چرا از او، يعني پذيرشِ ولايتِ مطلقۀ او. حاکميّتي که مخالف ولو مخالف قانوني را برنمي‌تابد و به زندان مي‌فرستد، بدون تعارف «حاکميّتِ فرعوني» است، هرچند خود را به دروغ موسوي بنامد. در جامعه‌اي که انتقاد از رهبر، و مخالفت مسالمت‌آميز با حاکميّت مجاز نباشد، تفرعن جاري است.

فرعون به درباريان مي‌گويد: «ذَروُني أقتُل موسي»(غافر/۲۶). رهايم کنيد، بگذاريد موسي را بکشم، غائله تمام مي‌شود. خفه‌کردن صداي مخالف، سرکوب منتقد و درنهايت حذف فيزيکي او سيرۀ فراعنه است. فرعون به مجازات موسي اکتفا نمي‌کند، همه موافقان و همراهان او نيز بايد مجازات شوند، تا ديگران عبرت گيرند. «أُقتُلوا أبناء الّذينَ آمنوا مَعَه وَ استَحيُوا نِسائَهُم» (غافر/۲۵). پسران آنها که به او ايمان آورده‌اند بکشيد و زنانشان را (براي کنيزي) زنده بگذاريد. نسل موسويانِ منتقد بايد منقرض شود تا تفرعن باقي بماند. فرعونيّت تنها با نابودي منتقدان و مخالفان امکان بقا دارد.

قرآن کريم به اختصار دو منطق را در مقابل هم تصوير مي‌کند. يکي منطق مؤمن آل فرعون و يکي منطق فرعون. منطق مؤمن آل فرعون انتقاد و آزادي بيان است. «وَ قالَ رَجلٌ مؤمنٌ مِن آلِ فرعونَ يَکتُمُ إيمانَهُ أتقتُلُونَ رَجلاً أن يقُولَ ربّيَ الله وَ قَد جائَکُم بِالبَيِّناتِ مِن رَبّکُم َو إن يَکُ کاذِباً فَعَلَيهِ کَذِبُهُ وَ إن يَکُ صادِقاً يَصِبکُم بَعضَ الّذي يَعِدکُم» (غافر/۲۸). مردي مؤمن از آل فرعون که ايمان خويش پوشيده مي‌داشت گفت: آيا مردي را مي‌کشيد که مي‌گويد: پروردگار من خداي يکتاست و با نشانه‌هاي روشن از پروردگار شما نزدتان آمده است؟ و اگر دروغگو باشد پس دروغش براوست و اگر راستگو باشد برخي از آنچه شما را وعده مي‌کند به شما مي‌رسد. مؤمن آل فرعون با شفافيت مي‌گفت چرا نمي‌گذاريد موسي سخن بگويد؟ چرا مي‌خواهيد او را سر به نيست کنيد؟ اگر خلاف مي‌گويد افشايش کنيد. مشتش را باز کنيد و اگر راست مي‌گويد، به گفته‌هايش عمل کنيد. اين منطق در همه زمان‌ها جاري است. اگر منتقد بتواند سخن بگويد از اين دو راه خارج نيست. حاکميتي که اجازه انتقاد نمي‌دهد، پذيرفته که سخن منتقد برحق است و در فضاي آزاد مردم سخن حقّ او را مي‌پذيرند و به حاکميتِ ناحقّ پشت مي‌کنند، پس براي حفظ قدرت ظالمانه خود چاره‌اي جز داغ و درفش ندارد.

ضابطۀ هشتم: تکیۀ فراعنه برقدرت نظامي و ترور شخصیّت مخالفان

حاکميّتي که فاقد پايگاه مردمي است، براي ادامۀ حيات چاره‌اي جز اتّکاء به قدرت نظامي ندارد. «فَأرسَلَ فرعون ُ في‌المَدائنِ حاشِرين إنّ هؤلاء لَشِرذِمَهٌ قَليلُونَ وَ إنّهُم لَنا لَغائِظُون وَ إنّا لَجميعٌ حاذِرُون»(شعراء/ ۵۶ ۵۳).  پس فرعون قاصداني را به شهرها فرستاد [تا بگويند] همانا اينان [بني‌اسرائيل] گروهي اندکند، و هرآينه ما را به خشم آورده‌اند، و بي‌گمان ما گروهي هم‌پشت و سلاح‌داران آمادۀ پيکاريم. به اين آيات دقت کنيد، فرعون مخالفانش را «شِرذمۀ قليل» مي‌خواند، حاکميت‌هاي فرعونی همواره مخالفان و منتقدان را اقليّت فريب خورده معرفي مي‌کنند. «حاذِر» يعني صاحب حِذر، حِذر يعني سلاح. ما فرعونيان مسلّحيم، شيوه مواجهه فرعون با اقليّتِ ايمانيِ بني‌اسرائيل شيوۀ نظامي است.

فرعون موسي را ساحرِ کذّاب معرفي مي‌کند، يا مي‌گويد: «إنّي لَأظُنُّکَ يا موسي مَسحورا» (اسراء/۱۰۱). در تبليغات فرعوني موسيِ مصلح، کذّاب و ساحر و مسحور و مفسد معرفي مي‌شود. اين شيوۀ جاري همۀ مستبدّان تاريخ بوده است.

تدبّر در تفرعن قرآنی

تفرعن يک شيوۀ مذموم و ناپسند ادارۀ جامعه است. بي‌شکّ اين شيوۀ مديريت و کشورداري اختصاص به گذشته ندارد. در هرزمان و هرمکان امکان تکرار دارد. مؤمناني که همنشين قرآن‌اند موظّفند با بهره‌گيري از اين تعاليم وحياني تفرعن را در هر لباسي شناسايي کنند، و براي امحاء آن به احسن وجه کوشش کنند، و مطمئن باشند بدون ريشه‌کن‌کردن اين هشت ضابطه فرعوني هرگز نمي‌توان اميد برقراري حاکميّت الهي، حکومت مقبول اسلام و قرآن داشت. تفرعن در جامعه ابراهيمي در قامت نمرود بروز کرد. در جامعه موسوي در لباس رامسس و فرعون ، در جامعه علوي به شکل معاويه ، در جامعۀ حسيني در سيماي يزيد . بدا به حال جامعه‌اي که فرعون صفتان، قرآن به نيزه کنند، در لباس ديانت و فقاهت و شريعت، روش و منش فراعنه دنبال کنند، و به نام موسي راه فرعون بپويند.

ره‌آورد من از سجنِ ولايت، برگ سبزي از تأملات قرآني بود: «لزومِ بازشناسي تفرعن». اميدوارم به همّت آزادگان و عدالت‌جويان و حقّ‌طلبان بتوانيم جامعه مان را از اين انحراف بنيادين نجات دهيم. عرایضم را  با دعاي موسي کليم‌الله(ع) در سوره طه به پايان مي‌برم: «إذهَب إلي فرعون إنّه طَغَي، قالَ ربِّ اشرَح لي صَدري وَ يَسَّر لِي أمري وَ احلُل عُقَدهً مِن لِساني يَفقَهُوا قَولی». و الحمدلله ربّ العالمين و السّلام عليکم و رحمه الله و برکاته.

 

متن نخستین سخنرانی پس از آزادی از زندان اوین، مراسم تجلیل اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان سراسر کشور در دانشگاه شهید بهشتی، ۹ مرداد ۱۳۷۹