گروه هاي فشار در جامعه ما

گروه هاي  فشار در جامعه  ما[۱]

 

تعريف  گروه  فشار چيست ، از چه  دسته بندي اي  برخوردارند و چه  تمايزي  ميان  گروه  فشار در تعاريف  كلاسيك  با تعريف  گروه  فشار در ايران  وجود دارد  جوامع  آزاد با مشاركت  و رقابت  مبتني  بر قانون  شكل  مي گيرند. اين  موضوع رويكرد ما را به  سوي نخستين  نكته  در تشكيل  گروه  فشار كه  داراي  بستر و زمينه  بسته  و غيردموكراتيك  در جوامع علي الخصوص  جوامع  جهان  سومي  است  سوق  مي دهد.

به عبارت  بهتر، در جوامع  بسته  يا در حال گذار (جوامعي  كه  در حال  انتقال  از جوامع  بسته  به سوي  جوامع  باز هستند) كاركرد گروه هاي  فشاربيشتر خواهد بود.

دوم  وجود گروه هاي  فشار، از علائم  يك  جامعه  سياسي  بيمار است . با اين  تعبير گروه  فشار يك  پديده  منفي  است  و بايد ميان  آن  با يك  نهضت  آزاديبخش  كه  در جامعه  عليه  يك  رژيم  سركوب گرمبارزه  مي كند، تمايز قائل  شد.

سوم ، گروه  فشار، يك  گروه  همسو يا حاكميت ، يا يكي  از جناح هاي  حاكميت  در يك  جامعه  بسته  است . گروه  فشار هيچ گاه  در جهت  اپوزيسيون  اصلاح طلب  عمل  نمي كند، بلكه  گروه  فشار نوعي  همسويي  كامل  با تمام  حاكميت  (اگر حاكميت  توتاليتر و يكدست  باشد) يا با يكي  ازجناح هاي  حاكميت  متكثر (كه  به  دنبال  تصرف  تمام  مواضع  قدرت  است ) دارد.

چهارم ، گروه  فشار، گروه  ابزاري  بوده  و آلت  دست  نيروهاي  خاصي  است .

گروه  فشار از خود استقلال  سياسي  و مالي  ندارد و ممكن  است  از ابزار صحيح  يا ناصحيح  براي  رسيدن  به  اهداف  خود استفاده  كند. به طور كلي ، گروه  فشار ابزار دست  تمام  حاكميت  يا بخشي  از حاكميت  براي  پيشبرد بعضي  از مقاصد سياسي  است .

پنجم ، گروه هاي  فشار در جامعه  داراي  بستري  براي  رفتار و برنامه  غيرقانوني  خود هستند. هرچند ممكن  است  گاهي  مواقع  از ابزارهاي  قانوني  هم  استفاده  كنند. ولي  اگر تمام  يا بخشي  از حاكميت  قادر بود ابزار قانوني  مانند حزب  يا فراكسيون  جدي  در مجلس  داشته  باشد. براي  پيشبرد اهداف  خود، نيازي  به  دست يازيدن  به  گروه  فشار نمي ديد.

ششم ، عملكرد گروه  فشار غيراخلاقي  است ، زيرا براي  نيل  به  هدف ، استفاده  از هر نوع روش  و وسيله  را صحيح  مي دانند، از اين  رو در تلقي  و عرف  جامعه ، گروه هاي  فشار غيراخلاقي  محسوب مي شوند و عرف  و اخلاق  عادي  جامعه  آنها را تحمل  نمي كند. هفتم ، هدف  اصلي  گروه  فشار تضعيف  يا سركوب  دموكراسي  و آزادي  و حذف  كامل  آنها از جامعه  است .

بنابراين  گروه  فشار و سركوبگري  با هم  تلازم  مستقيم  دارند. هشتم ، گروه  فشار اغلب  در جامعه  متكثر به  وسيله  حاكميت  يا بخشي  از آن  كه  تحمل  تكثر را ندارد به  كار گرفته  مي شود. جامعه  يكدست  و همسو با حاكميت ، نيازي  به  گروه  فشار ندارد. نهم ، نوع رابطه  گروه  فشار با حاكميت ، رابطه  پشت  پرده  است ، اين  رابطه  هرگز ابراز نمي شود و نوعي  پنهانكاري  و غيرشفاف بودن  در اين  روابط مشاهده  مي شود. هيچ گاه  تمام  حاكميت  يا بخشي  از آن  علنا از گروه  فشار حمايت  نمي كند. اين  درحالي  است  كه  افكار عمومي  به نحوي  از انحا به  ارتباط تنگاتنگ  گروه  فشار با حاكميت  و يا يكي  از جناح هاي  حاكميت  كاملا مطلع  است .دهم ، پنهان بودن  و عدم  شفافيت  روابط ميان  حاكميت  يا بخشي  از آن  با گروه  فشار، حكايت  از رفتاري  دارد كه  حاميان  آن  مايل  نيستند هزينه اش  را بپردازند. در غير اينصورت  به  سوي  تاسيس حزب  و عملكرد قانوني  پيش  مي رفتند و مسئوليت  اعمالشان  را نيز به عهده  مي گرفتند.

قصد آن  ندارم  به  نوعي  بحث  تئوريك  از گروه هاي  فشار در جهان  ارائه  نمايم ، بلكه  بحث  من راجع  به  گروه هاي  فشار در جهان  سوم  است . اين  كه  در جوامع  صنعتي  و دمكراتيك  نيز گروه  فشار وجود دارد، از بديهيات  است . تمايز كاركرد و نقش  گروه  فشار در جهان  سوم  با غرب ، مي تواند كمك بزرگي  به  تبيين  موضوع كند. به عنوان  نمونه  صهيونيست ها در آمريكا گروه  فشار محسوب مي شوند، ولي  نقش  آنان  با نقش  يك  گروه  فشار در جهان  سوم  بسيار متفاوت  است . از اين  رو مي توان  اذعان  كرد كاركرد گروه هاي  فشار در ايران ، سوريه  يا عراق  با يكديگر تفاوت  بنيادي  ندارند. نكته  دوم  بحث  طبيعي  يا غيرطبيعي بودن  گروه هاي  فشار است . ابتدا بايد اشاره  كنم  حضور گروه فشار دلالت  بر ضعف  نهادهاي  سياسي  جوامع  مي كند، زيرا اين  نهادها قادر نبوده اند تمامي  قدرت  را در سازمان  قانوني  جامعه  بگنجانند. از اين  رو از طرق  غيرقانوني  به  تمركز قدرت  پرداخته اند. با اين  رويكرد حضور گروه هاي  فشار غيرطبيعي  است ، اما منافاتي  ندارد كه  از منظر ديگر وجود اين گروه ها در جوامع  در حال  گذار يا بسته  طبيعي  باشد، اما درنهايت  حضور آنان  دلالت  بر ضعف سازماندهي  قدرت  يا استفاده  نادرست  از آن  دارد.

آيا شما گروه هاي  كارگري  را جز گروه هاي  فشار قرار مي دهيد  فشار افكار عمومي  يا گروه ها و اقشار جتماعي  را نبايد گروه  فشار تلقي  كنيم ، از اين  رو تلقي  فشاراصناف ، كارگران ، كشاورزان ، دانشگاهيان  و دانشجويان  به  گروه  فشار تلقي  درستي  نمي باشد. زيرااين  گروه ها به طور آشكار از ابزار قانوني  اخلاقي  براي  اعمال  قدرت  سود مي جويند تا از اين  طريق جايگاه  حقوقي  اجتماعي  تعريف شده اي  را براي  خود در جامعه  بيابند. براساس  اين  تمايز، من  گروه فشار را به عنوان  يك  پديده  منفي ، عارضه  و بيماري  مطرح  كردم  كه  يكي  از اجزا اصلي  حاكميت منحط است . لذا من  گروه  فشار را به  گروهي  اطلاق  مي كنم  كه  نه تنها حالت  ابزاري  داشته  و از پشت پرده  روابط ناشي  از قدرت  هدايت  شود، بلكه  از روش هاي  غيرقانوني  خاصي  نيز استفاده  مي كند. با اين  تلقي  مصاديق  گروه هاي  فشار از اين  دست  را در اكثريت  كشورهاي  جهان  سوم ، يك  گروه  اقليت كه  براساس  احساس  وظيفه  ايدئولوژيك  و با توسل  به  روش هاي  غيراخلاقي  عليه  اكثريت  عمل مي كنند، مشاهده  مي كنيم ، آنان  از اين  طريق  مي خواهند بخشي  يا تمام  حاكميت  را براي  استمرار حيات  خود تصرف  كنند.

به نظر شما عوامل  آشكار و پنهاني  كه  منجر به  پيدايش  و تداوم  گروه  فشار در جهان  سوم  مي شود چيست  اين  موضوع با توجه  به  شرايط جديد ايران  اهميت  دوچنداني  مي يابد، زيرا برخي  گمان مي كنند كه  شكست  افكار و برداشتن  آنان  به معناي  شكست  دين  و دين زدايي  در جامعه  است  به نظر من  عواملي  كه  مي تواند به  پيدايش  و تداوم  گروه  فشار در جوامع  جهان  سوم  بينجامد عبارتند از:

  1. ابهام  در فضاي  سياسي ; زماني  كه  فضاي  سياسي  مبهم  و مفاهيم  در آن  نامشخص  باشد، قطعا اهداف  از طرق  قانوني  دنبال  نخواهد شد.
  2. . ابهام  در فضاي  سياسي  منجر به  عدم  صداقت  كافي  در بيان  مافي الضمير توسط ارباب  قدرت سياسي  مي شود. وجود فضاي  سياسي  شفاف  و صداقت  در ضمير سياسي ، نيازي  به  به كارگيري گروه هاي  فشار ندارد. مرادم  از صداقت  اين  است ; اگر بخشي  از حاكميت  به  مردم سالاري  و راي مردم  در اداره  امور كشور اعتقادي  نداشته  باشد، اعتقاد خود را بدون  هيچگونه  ترسي  اعلام  مي كند، در غيراينصورت  به  قلب  واژه ها و استحاله  آنها اقدام  خواهد كرد. از اين  رو اگر مفهوم  جمهوري  را برمبناي  رجوع به  راي  مردم  صحيح  نداند، به جاي  ارائه  تعريف  درستي  از اين  مفهوم  (حق  انتخاب  آزادانه  مردم ) آن  را قلب  كرده  و به معناي  «وظيفه  پذيرش  از سوي  جمهور مردم » معنا مي كند. به عبارت  بهتر حق  را به  وظيفه  تبديل  مي كند.
  3. . ضعف  نهادهاي  مدني ; اگر جامعه  داراي  احزاب  قوي  باشد، جامعه  هيچگاه  به  گروه  فشارنيازي  پيدا نخواهد كرد. ضعف  مفرط در تشكل هاي  مدني ، از مهمترين  دلايل  ايجاد گروه  فشار است .
  4. . علاوه  بر نكات  فوق  كه  در اكثر كشورهاي  جهان  سوم  مصداق  دارد، در ايران  رابطه  خاصي ميان  قدرت  و دين  (و قدرت  و ايدئولوژي ) مقوم  تشكيل  گروه هاي  فشار است . رواج  نقد در جامعه ، از تقدس  قدرت  مي كاهد و آن  را به  امري  بشري  بدل  مي سازد. از اين  رو مردم  در برابر تصميمات اتخاذ شده  از سوي  مرجع  قدرت ، مقاومت  كرده  و در زير شديدترين  نقدهاي  خود، از آن تقدس زدايي  مي كنند. در مقابل ، حاكميت  يا بخشي  از آن  كه  چنين  رايي  را برنمي تابد، به سوي  ايجاد گروه هاي  فشار پيش  مي رود تا گرايش  نقد در جامعه  را سركوب  كند. زيرا تقديس كنندگان  قدرت ، اطاعت  محض  مردم  را مي طلبند.
  5. سابقه  حضور استبداد در كشور ما، نسبت  به  حضور دين  به مراتب  ريشه دارتر و نافذتر است .قبل  از اسلام  فره  ايزدي  براي  تقديس  قدرت  و حفظ آن  درجامعه  ما ريشه  داشته  است . از اين  رو استفاده  از گروه  فشار در ايران  به  دليل  سوابق  بومي  و ملي  از سويي  و ديني  از سوي  ديگر كاملا آماده  است .

برخي  گمان  مي كنند شيعه  در تاريخ  به  دليل  آنكه  همواره  در موضع  اپوزيسيون  قرار داشته ،انقلابي گري  و خشونت  در انديشه اش  وارد شده  از اين  رو بازتوليد خشونت  در قالب  گروه هاي  فشارتجلي  مي يابد و اين  امري  طبيعي  است . برخي  نيز معتقدند انقلابي گري  شيعه  و بازتوليد خشونت  در قالب  گروه هاي  فشار جز طبيعت  دين  و دينداري  خشونت طلبان  است . از نظر جنابعالي  صحت  وسقم  اين  دو ديدگاه  چگونه  است من  با اين  سخن  كه  خشونت  از ديانت  خشونت گرايان  نشات  گرفته  است ، كاملا مخالفم ، به عبارت ديگر خشونت  ناشي  از دينداري  نيست ، بلكه  ناشي  از قرائت  خاصي  از دين  است . به علاوه  رجوع به منابع  ديني  نشان  مي دهد قرائت  خشونت گرايان  از موضوعات  ديني  همچون  امر به  معروف  و نهي  از منكر كه  يكي  از ابزارهاي  جدي  گروه  فشار در ايران  است ، بنياد محكمي  ندارد و كاملا قابل  مناقشه است . به عنوان  نمونه  در امر به  معروف  و نهي  از منكر، نكته  بسيار مهم ، احتمال  تاثير شرط شده  است .يعني  احتمال  بدهيم  ديگران  به  واسطه  برخورد ما شيوه  و يا رفتار خود را تغيير خواهند داد. اگر شرط «احتمال  تاثير»، منفي  باشد، خودبه خود امر به  معروف  و نهي  از منكر، منتفي  خواهد شد. اما متاسفانه در ايران  برخي  گروه ها نيازي  به  توجه  به  «احتمال  تاثير» نمي بينند و مانند برخي  گروه هاي  زيديه  يا اسماعيليه ، خود را در هر شرايطي  مكلف  به  انجام  امر به  معروف  مي بينند، بدون  آنكه  به  پيامدها و تاثيرات  معكوس  آن  مانند دين گريزي  مردم  توجه  كنند. اين  درحالي  است  كه  براساس  قرآن  و سنت ، امر به  معروف  و نهي  از منكر، براي  ائمه  مسلمين  و حكومت  از كاركرد بيشتري  برخوردار است .

اما مسئله  ديگر، علاوه  بر قرائت  ويژه  ديني ، انسان شناسي  خاص  خشونت گرايان  است  كه خشونت  مي آفريند. نخستين  پرسش  در انسان شناسي  خشونت گرايان  معطوف  به  مسئوليت  انسان ، نسبت  به  انسان  ديگر در جامعه  است . به عبارت  ديگر ما تا چه  اندازه  مي توانيم  كسي  را مجبور به پذيرش  سليقه  و تلقي  خود از دين  بكنيم  در اينجاست  كه  مي بينيم  ظاهرا خشونت گرايان  و گروه هاي  فشار، اختيارات  ويژه اي  براي  خود جهت  هدايت  ديگران  قائلند. درحالي  كه  خداوند صريحا به  پيامبرش  مي فرمايد: «لست  عليهم  بمصيطر»، اي  پيامبر بر ديگران  مسلط نيستي ، «ما علي الرسول  الاالبلاغ»، پيامبر اكرم (ص ) تنها موظف  به  ابلاغ است ، اگر مردم  نپذيرفتند، در قيامت مجازات  خواهند شد و لاغير. ولي  خشونت گرايان  و گروه هاي  فشار معتقدند كه  مردم  در حوزه عمومي  خود بايد علاوه  بر قوانين  عام ، به  افكار و سلايق  و سبك  زندگي  آنان  نيز مانند قانون  ملتزم باشند. غرب  در قرون  وسطي  با اين  مسئله  مواجه  بود و نتيجه  آن  ظهور سكولاريسم  شد. براين

اساس  گروه  فشار ابزار بي مزد و مواجب  سوق دادن  جامعه  به سوي  سكولاريسم  و لاييسم  است . زيراروش هاي  آنان  كاملا خلاف  اهدافشان  است . پايه  و اساس  روش  اتخاذشده  از سوي   خشونت گرايان و گروه هاي  فشار، «نصر بالرعب » است . آنان  به زعم  خويش  با ايجاد وحشت ، ناامني  و عدم  امنيت اقدام  به  تحكيم  دين  كرده اند و چون  از برخي  ابزار قدرت  فائقه  نيز برخوردارند، هيچ  دغدغه اي  در استفاده  از ابزار غيرقانوني  ندارند. چون  مجازاتي  شامل  حالشان  نمي شود.

اين گروه ها در جامعه براي  هر متفكري  كه  به  نوعي  مخالف  تفكر خودشان  سخن  بگويد، جو ناامني  ايجاد مي كنند. از اين رو بسياري  از متفكرين  ترجيح  مي دهند با توجه  به  مخاطرات  عديده ، وارد مباحث  قابل  چالش نشوند. هكذا با ايجاد جو وحشت ، سعي  دارند هزينه  توجه  به  تفكر و متفكر را براي  مردم  عادي ، سنگين  كنند. اين  درحالي  است  كه  برخلاف  قرائت  ديني  خشونت گرايان  و گروه هاي  فشار، تعاليم ديني  يكي  از بركات  جامعه  سالم  را امنيت  مي شمارد و هركس  يا گروهي  كه  امنيت  جامعه  را مخدوش كنند، هرچند مانند خوارج  نهروان  متعبد و متشرع باشند، ضد دين  محسوب  مي شوند.

در آخر بايد بگويم ، اين  گروه ها از آنجا كه  به عنوان  گروه هاي  ابزاري ، ماموريت  ويژه  دارند ومستقل  نيستند، تاريخ  مصرف  دارند، تاريخ  مصرفشان  نيز متناسب  با ميزان  آگاهي  و رشد فرهنگ عمومي  است . ميزان  رشد آگاهي هاي  عمومي  و تقويت  نهادهاي  مدني ، بسياري  از اين  گونه  گروه ها را مثل  حباب هاي  روي  آب  زايل  مي كند.


[۱] مطالب  مطرح شده  در ميزگرد زمستان  ۱۳۷۷، روزنامه  صبح  امروز، تهران ، خرداد ۱۳۷۸.