مقدمه اي بر نسبت دين و انديشه تساهل و تسامح

مقدمه اي  بر نسبت  دين  و انديشه  تساهل  و تسامح [۱]

يكي  از لوازم  مدرنيته Tolerance تولرانس  است . تولرانس  در زبان  فارسي  به  تساهل  و تسامح ترجمه  شده  است . معناي  لغوي  تسامح  و تساهل  آسان گرفتن ، سهل انگاري  و اغماض  است .

در ادبيات  فارسي  و هكذا در عرف  ديني  واژه هايي  از قبيل  مدارا، رفق ، سعه  صدر و بردباري  چه  بسا مرادف  تساهل  و تسامح  فرض  شوند، اگرچه  فضايل  يادشده  با تساهل  و تسامح  مصطلح  بي ارتباط نيستند، اما براي  پرهيز از رهزني  واژه ها ترجيح  مي دهم  ابتدا مراد از معناي  اصطلاحي  تساهل  و تسامح  كه  مضيق تر و دقيق تر از معناي  لغوي  آنها نيز هست  بيان  كنم . در ميان  مرادف هاي  فارسي تولرانس  شايد «رواداري » مناسب تر باشد .

رواداري  در ساده ترين  مفهوم  آن  يعني  پذيرش  آنچه  قبول  نداريم . در بدو امر بين  پذيرش  و قبول نداشتن  تناقض  به نظر مي رسد، چرا كه  ظاهرا پذيرفتن  همان  قبول كردن  است .

اما در شكافتن ابعاد مختلف  تسامح  درمي يابيم  كه  براي  تحقق  تسامح  حداقل  چهار شرط لازم  است :

اول : موضوع تسامح  از جانب  فاعل  تسامح  امري  نامطلوب  است ، فاعل  تسامح  امري  را قبول ندارد، نمي پسندد، صحيح  نمي داند، به  آن  انتقاد دارد. لذا نمي توان  نسبت  به  آنچه  مطلوب  و مورد قبول  و پسند است  دم  از تسامح  زد. مويد، موافق  و طرفدار چيزي  نمي تواند نسبت  به  آن  متسامح باشد. بنابراين  نخستين  شرط تسامح  نوعي  تغاير است ، موضوع تسامح  «امري  ديگر» است .

دوم : نسبت  به  آنچه  قبول  نداريم  مي توانيم  دو موضع  اتخاذ كنيم : يا بي تفاوت  باشيم  يا معترض باشيم . بي تفاوتي  با تسامح  سازگار نيست . برعكس  فاعل  تسامح  بي تفاوت  نيست ، حساس  است ، و نسبت  به  موضوع تسامح  اعتراض  دارد، اعتراض  خود را نيز كتمان  نمي كند، بيان  مي كند و ابراز مي دارد .

 

سوم : نسبت  به  آنچه  قبول  نداريم  و مورد اعتراض  ماست ، دو حالت  اتفاق  مي افتد: يكي  اين كه  از سر ضعف  و انفعال  «تحمل » مي كنيم ، چرا كه  چاره اي  ديگر نداريم . حالت  دوم  اين كه  از روي  آزادي  و اختيار و علي رغم  اين كه  توان  سركوب  نظر نامطلوب  را داريم ، از موضع  قدرت  و فرادستي  ديدگاه متفاوت  را مي پذيريم  و تحمل  مي كنيم . تحمل  عقيده  مخالف  از سر ناچاري  و ضعف  تسامح  نيست ، تسامح  يعني  پذيرش  آنچه  قبول  نداريم  و به  آن  اعتراض  داريم ، اما از موضع  توانمندي  و اختيار. اين شرط اشاره  به  امري  مهم  دارد، و آن  اين كه  تسامح  يك  فضيلت  است  و حكايت  از اقتدار فكري  دارد .

چهارم : فاعل  تسامح  در موضوع تسامح  «ترديد» ندارد، در اين كه  آن  موضوع نامطلوب  و غيرقابل  قبول  است  مردد نيست ، او پس  از تحقيق  و تفحص  به  موضع  انتقاد و اعتراض  نسبت  به موضوع موردبحث  دست  يافته  است .

بنابراين  آنكه  به واسطه  عدم  وصول  به  يقين ، ديگر عقايد را تحمل  مي كند، تسامح  نورزيده  است . بنابراين  تسامح  از كسي  سرمي زند كه  خود عقيده اي  دارد، به  آن عقيده  نيز پابند است ، نسبت  به  آرا ديگر نيز منتقد و معترض  است .با توجه  به  چهار نكته  فوق  معناي  مصطلح  تساهل  و تسامح  مشخص  مي شود. مراد از رواداري  و تساهل  و تسامح  امري  با چنين  خصوصياتي  است . هرگونه  نفي  و اثباتي  را مي بايد بر مدار ياد شده سامان  داد.

رواداري  امري  ممكن  است . چه بسا تصور شود چهار محور يادشده  يا برخي  از آنها با هم جمع  نمي شوند. لذا قبل  از هر بحثي  شايسته  است  از امكان  تساهل  و تسامح  بحث  كنيم . آيا مي توان در عين  قبول نداشتن  چيزي  و در عين  انتقاد و اعتراض داشتن  به  آن  چيز، آن  را پذيرفت  و آزادانه  و با اختيار آن  را تحمل  كرد پاسخ  منكران  رواداري  و معتقدان  به  عدم  تساهل  و تسامح  به  اين  پرسش بنيادي  منفي  است . آنان  مي پندارند معناي  قبول نداشتن ، انتقادداشتن  و معترض بودن  به  چيزي نپذيرفتن  و تحمل نكردن  آن  است ، زيرا آن گاه  كه  به  بطلان  و عدم  صحت  و عدم  حقانيت  امري  پي برديم . واضح  است  كه  آن  را هم  قبول  نداريم  و هم  نمي پذيريم . امري  كه  مورد انتقاد و اعتراض  ماست چگونه  مي توان  تحمل  كرد اين  پاسخ  مخدوش  و ناشي  از عدم  توجه  به  اركان  تعريف  رواداري  است .

در مواجهه  با يك پديده ، نظريه  يا تفكر سه  موضع  ممكن  است  اتخاذ شود: ترديد در حقانيت ، اطمينان  يا يقين  بر حقانيت ، و بالاخره  اطمينان  يا يقين  بر بطلان . فاعل  تسامح  اولا نسبت  به  موضع  خاصي  به  يقين  يا اطمينان  بر حقانيت  دست  يافته  است  و ثانيا در همان  موضع  به  بطلان  و غيرقابل  قبول بودن  نظريات رقيب  اطمينان  يا يقين  پيدا كرده  است ، و ثالثا نسبت  به  نظرياتي  كه  قابل  قبول  نمي داند، بي تفاوت نيست ، نسبت  به  آنها منتقد و معترض  است . رابعا در موقعيت  ضعف  و انفعال  نيست  كه  از سر ناچاري  و اضطرار مجبور به  تحمل  نظريات  غيرقابل  قبول  شود، بلكه  برعكس  در عين  آزادي  و اختيار و فرادستي  همان  نظرياتي  را كه  قبول  ندارد، مي پذيرد. مي پذيرد يعني  سركوب  نمي كند، در نطفه  خفه  نمي كند، محكوم  به  حذف  و نابودشدن  نمي كند، مقتدرانه  تحمل  مي كند، اجازه  مي دهد كه باقي  بماند، مي گذارد زنده  باشد، شرايطي  را فراهم  مي آورد كه  نظريات  رقيب  در رقابتي  سالم  و جوانمردانه  در كنار هم  شركت  كنند. پس  پذيرفتن  در اين جا هرگز به معناي  قبول كردن  و تاييدكردن  و فهرست زدن  نيست ، در برابر آنچه  قبول  نداريم  مي توانيم  دو موضع  بگيريم : يكي  اين كه  سركوب كنيم ، چون  باطل  مي دانيم  در نطفه  خفه  كنيم ، چون  غلط مي دانيم  اجازه  بروز ندهيم  و در حذف  و نابودي  آن  فروگذار نكنيم . اين  موضع  قائلين  به  عدم  تسامح  و منكران  رواداري  است .

ديگر آنكه سركوب  نكنيم ، تحمل  كنيم ، اجازه  بروز بدهيم ، حيات  و وجود او را روا بداريم ، در يك  كلمه «بپذيريم ». پس  بين  قبول نداشتن  چيزي  از يك  سو و سركوب نكردن ، تحمل كردن  و پذيرفتن  آن  چيز از سوي  ديگر تنافري  نيست . يعني  مي توان  قبول  نداشت  و در عين  حال  تحمل  كرد و پذيرفت . با توجه  به  مراد از قبول نكردن  و سركوب نكردن ، درمي يابيم  كه  تساهل  و تسامح  امري  ممكن  است .يعني  در امكان  رواداري  بحثي  نيست . توهم  عدم  امكان  منطقي  تساهل  و تسامح  ناشي  از عدم  توجه  به ابعاد معناي  مصطلح  آن  است .

رواداري امري مفيد است . پس از شناختن معناي مصطلح تساهل و تسامح و اثبات امكان آن نوبت به پاسخگويي به اين سوال بنيادي مي رسد: آيا تساهل و تسامح مفيد است آيا معقول است انسان آنچه را قبول ندارد بپذيرد و تحمل كند آيا بحث نيست به چيزي كه به آن معترض است و نسبت به آن انتقاد دارد اجازه بروز دهد اصولا تساهل و تسامح مفيد كدام فايده است و چه كساني از آن سود مي برند در پاسخ اين گونه سوالات مخالفان تساهل و تسامح و منكران رواداري مي گويند : تساهل و تسامح مضر است . چه ضرري بالاتر از اجازه مطرح شدن به انديشه نادرست و غلط با تساهل و تسامح آرا ناصواب در ميان توده مردم منتشر مي شود و اذهان نيازموده و غيرمجرب به چنين انديشه هاي باطلي خو مي كنند.

اصولا معقول  نيست  انسان  آنچه  را قبول  ندارد، بپذيرد و تحمل  كند. اگر مي تواند و قدرت  حذف  باطل  را دارد، لحظه اي  ترديد و تاخير روا نيست ، تحمل  راي باطل  تنها از سر ناچاري  و اضطرار معقول  است . قدرتمندان  و توانگران  هرگز اهل  تسامح  و تسامح نيستند. اگر به  چيزي  انتقاد داريم  و نسبت  به  آن  معترضيم ، عبث  است  كه  به  آن  اجازه  بروز و عرض اندام  دهيم . ابعاد حق  آنقدر وسيع  است  كه  بيهوده  خواهد بود اگر لحظه اي  از عمر شريف  را مصروف  شناخت  يا تحمل  آرا معلوم البطلان  كنيم . تساهل  و تسامح  فايده اي  ندارد جز تشتت  و تفرق  جامعه  و حيرت  و سرگرداني  مردم  در بازار مكاره  فرهنگ  و سياست  ندارد. تنها كساني  از تساهل  و تسامح  سود مي برند كه  از حق  بي بهره اند، يعني  اهل  ضلالت  و گمراهي . دود چنين  آتش فتنه اي  نيز تنها به  چشم  پيروان  راستين  حق  و حقيقت  خواهد رفت .

شيوه  صحيح  آن  است  كه  در جامعه  تنها راي  و نظر حق  ترويج  شود و به  آرا و نظريات  باطل  به  هيچ  وجه  من الوجوه  اجازه عرض اندام  داده  نشود . خواهم  گفت .

اما به  اجمال  از دو زاويه  ديگر يعني  زواياي  فلسفي  و سياسي  نيز لازم  است  به  نكاتي اشاره  شود. مخالفان  رواداري  مي پندارند با نفي  تساهل  همگونگي  آرا و عقايد حاصل  مي شود و اين همگونگي  بنياد حفظ امنيت  جامعه  و دولت  است . غافل  از آنكه  تسطيح  فرهنگي  و مهندسي  سياسي براي  تك صدايي كردن  جامعه  اولا امري  به  غايت  پرهزينه  و دشوار است  ثانيا محصول  آن  امنيتي شكننده  و ناپايدار است . امنيت  پايدار و عميق  محصول  فضايي  سالم  براي  رقابت  فرهنگي  و سياسي است . ميزان  رشد فرهنگي  و سياسي  در هر جامعه اي  ضريب  امنيت  آن  جامعه  را تعيين  مي كند . تساهل  و تسامح  شيوه  رفتار يك  جامعه  توسعه يافته  و يك  دولت  مردم سالار و دموكراتيك  است . و در مقابل  سركوب ، خفقان ، تحميل  يك  منش  و روش  و راي  و درمجموع عدم  تساهل  و تسامح  شيوه رفتار يك  جامعه  بسته  و يك  دولت  استبدادي  است .اما به  لحاظ فلسفي ، تساهل  و تسامح  نه تنها امري  مفيد بلكه  براي  رشد و شكوفايي  انديشه «ضروري » است . طبيعت  انديشه  بشري  بر تكثر و تنوع است . اختلاف  آرا در هر زمينه اي  برخاسته از توطئه  و نقشه  بدخواهان  نيست ، امري  طبيعي  و انساني  است . رقابت  آزاد و سالم  آرا مختلف شرط اساسي  پيشرفت  علمي  و فكري  است . حقيقت  از چالش  آرا فربه تر مي شود. بر تارك  و پيشاني آرا حق  و باطل بودن  آنها حك  نشده  است . بسيار دشوار بلكه  ممتنع  است  كه  در تمامي  عرصه هاي فرهنگ  بشري  مواردي  را به عنوان  حق  و صواب  مشخص  كنيم  و به  ديگر آرا و عقايد و نظريات اجازه  مطرح شدن  ندهيم . با توجه  به  تكثر و تنوع آرا و برداشت ها و قرائت هاي  گوناگون  در هر عرصه  كدام  راي  و برداشت  و قرائت  صائب  و حق  است  و كدام  مرجع  ميزان  سنجش  حق  و باطل  در علوم  و معارف  است  در ميان  انسان هاي  عادي  چه  كسي  مي تواند ادعا كند كه  در تمامي  عرصه ها آنچه  من  مي فهمم  حق  است  و فهم  ديگران  يكسره  باطل  اگر فهم  و راي  قدرت  سياسي  شاقول تشخيص  حق  از باطل  قلمداد شود كجا اثبات  شده  است  كه  راي  و نظر سازگار با قدرت  حق  است  و

راي  و نظر ما، مخالف  قدرت  باطل . حتي  راي  و نظر اكثريت  در جامعه  نيز ملاك  حقانيت  نظري نيست . راي  اكثريت  تنها اعتبار عملي  در هدايت  جامعه  دارد و هرگز ميزان  حقانيت  نظري  نيست . اصولا حق  و باطل  را نه  براساس  كثرت  و قلت  قائلان  و طرفداران  مي توان  سنجيد و نه  با پشتوانه قدرت  سياسي  تشخيص  داد. مباحث  نظري  ضوابط خاص  خود را دارد. مطالعه  تاريخ  انديشه  بشري نشان  مي دهد كه  چالش  آرا مختلف  در هر رشته اي  ضامن  پيشرفت  درآن  رشته  بوده  است .

آرا علمي  و فلسفي  در روندي  تدريجي  تكامل  يافته اند. ظرائف  علمي  محصول  همين  قيل  و قال ها، مباحثه ها و امكان  عرض  اندام  آرا مختلف  است . در هر عرصه اي  كدام  عالم  تماما حق  گفته  است واضح  است  كه  هر دانشمندي  راي  خود را حق  مي داند و به  حقانيت  يافته  علمي  خود يقين  و اطمينان دارد. آيا صرف  چنين  تعييني  اجازه  مي دهد كه  ديگر آرا عالمان  را باطل  بدانيم  در همان  عرصه ديگر عالمان  نيز به  آرا و يافته هاي  علمي  خود يقين  دارند و آنها را حق  مي دانند همان قدر كه  عالم اولي  محق  است ، عالم  دوم  نيز همين گونه  است . در مواجهه  با اين  يقين هاي  متفاوت  و برداشت هاي مختلف  از حق  رواداري  منطقي ترين ، معقول ترين  راه  است .

تسامح  يعني  اين كه  همان قدر كه  نسبت به  خود حسن ظن  داريم ، احتمال  بدهيم  ديگران  نيز ممكن  است  در راي  خود صائب  باشند. تساهل يعني  اين كه  ضمن  باور به  راي  خود، به  ديگران  نيز اجازه  مي دهيم  يافته  خود را عرضه  كنند، در چالش آرا مختلف  چه بسا معلوم  شود يكي  از دو راي  مختلف  كه  از جانب  قائلان  آنها يقيني  بود، خطا كرده است . يا هريك  به  يكي  از جنبه هاي  مسئله  توجه  داشته اند. رواداري  يعني  توجه  به  اين  نكته  كه ديگران  نيز همانند ما مي توانند بينديشند و به  حق  دست  يابند. تحمل  آرا ديگران  نشان  از اعتماد به نفس  و قوت  علمي  فرد متسامح  دارد.

يعني  او از اين كه  رايش  به  چالش  گرفته  شود و مورد نقد و ارزيابي  واقع  شود نمي هراسد. مهم  حقيقت  است ، همين كه  در كشف  حقيقت  راي  او دخيل  بوده  باشد زهي  سعادت . عدم  تسامح  يعني  نوعي  غرور و خودخواهي ، نوعي  خودبزرگ بيني  و حقيرپنداشتن  ديگران .بين  حق دانستن  امري  با حق بودن  آن  فاصله  فراوان  است . از امر حق  واحد ممكن  است برداشت هاي  متفاوت  و معرفت هاي  مختلف  داشت . براي  اعتقاد به  تساهل  و تسامح  لازم  نيست معتقد باشيم  كه  حقي  در كار نيست ، و هركس  هرچه  مي پندارد همان  حق  است . حتي  لازم  نيست معتقد باشيم  اگرچه  حقي  در كار است  اما نمي توان  به  واقع  معرفت  يافت ، پس  معرفت  هركس  حق است  و راهي  براي  اثبات  ابطال  حقانيت  آن  نيست ،

به عبارت  ديگر تساهل  و تسامح  ملازم  نظريه نسبيت  نيست . حتي  لازم  نيست  معتقد باشيم  حق  همچون  آينه اي  شكسته  است  كه  هر پاره  آن  در اختيار كسي  است  و هيچكس  حق  ندارد خود را محق  منحصر و ديگران  را باطل  بداند، همگان  به  يك ميزان  برحقند. رواداري  با اين  انديشه  نيز سازگار است  كه  در عالم  واقع  حقي  در كار است ، اين حق قابل  شناختن  است ، با اين  همه  هيچ  ضمانتي  ندارد آنچه  را ما حق  مي دانيم ، حق  باشد، يا همه  حق باشد. به  لحاظ فلسفي  رواداري ، تساهل  و تسامح  امري  مستحسن  و ضروري  است  و در مقابل سركوب  و عدم تحمل و حذف آرا مخالف امري  قبيح، غيرعقلايي  و مردود است .

آيا دين  با انديشه  رواداري  و تساهل  و تسامح  سازگار است  اگر به  سير تاريخي  انديشه  ديني مراجعه  كنيم  درمي يابيم  كه  از آغاز در بين  متعرضان  و متشرعان  در ارتباط با تساهل  و تسامح  دو رويكرد موجود بوده  است . رويكرد اول  معتقد بوده  كه  دينداري  هرگز رواداري  را برنمي تابد. عدم تساهل  و تسامح  در ميان  فقيهان ، اصحاب  حديث ، اهل  ظاهر، اخباري ها و درمجموع حاملين  علوم نقلي  ديني  رويكرد غالب  بوده  است . اين  گروه  در انديشه  و عمل  عقيده  و نظر مخالف  را سركوب مي كرده اند. رويكرد دوم  معتقد به  سازگاري  دينداري  و رواداري  است . تساهل  و تسامح  در ميان عارفان  و حكيمان  ديدگاه  غالب  بوده  است . امروز نيز در رويكرد معتقدان  ومنكران  تساهل  و تسامح در ميان  دينداران  و متشرعان  مشاهده  مي شود. مي توان  اين  دو رويكرد را در قرائت  ديني  معاصر ناميد. قرائت  رسمي  كه  صبغه  نقلي  و فقهي  آن  بسيار غليظ است  معتقد به  عدم  تساهل  و تسامح  است .

اما قرائت  غيرسمي  كه  به  باطن  ديانت  و گوهر معنويت  دين  بهاي  بيشتر مي دهد و فارغ از ظواهر نقلي به  شهود قلبي  و استدلال  عقلي  نيز باور دارد، اصولا دينداري  را بدون  رواداري  دينداري  آفت زاده مي داند. از آن جا كه  قرائت  رسمي  را برداشتي  ناقص  و ناصواب  مي دانم ، در اين  مجال  از سازگاري دينداري  و رواداري  دفاع مي كنم .

تساهل  و تسامح  ديني  را در چند عرصه  مي توان  مطرح  كرد: يكي  در مواجهه  اسلام  با ديگر اديان و مكاتب ، عرصه  بين الادياني  و بين المكاتبي . ديگري  در مواجهه  تشيع  با ديگر مذاهب  اسلامي عرصه  بين المذاهبي . سوم  در مواجهه  نحله هاي  مختلف  فكري  در حوزه  اسلام  شيعي  با يكديگر . مواجهه هاي  مبناي  كلامي  فقهي  با مبناي  عرفاني  فلسفي  در اين  دسته  سوم  مي گنجد. هكذا قرائت هاي  مختلف  ديني  در همين  بخش  قرار مي گيرد . در عرصه  اول  مي توان  مسلمان  بود و به  تعاليم  ديني  خود معتقد بود و در عين  انتقاد و اعتراض  به ديگر اديان  و مكاتب ، از سر اختيار و آزادي ، ديگر اديان  و مكاتب  را تحمل  كرد، آنان  را سركوب نكرد. اصولا قوت  و برتري  اسلام  در مواجهه  آزادانه  با ديگر اديان  و مكاتب  متجلي  مي شود. بدون

رقابت  سالم  است  كه  مي توان  از علو و كمال  و اكمليت  اسلام  سخن  گفت .در عرصه  دوم  نيز مي توان  شيعه  اهل  بيت  بود و در عين  اعتقاد به  تعاليم  ائمه (ع) و حفظ موضع انتقادي  به  ديگر مذاهب  اسلامي  اما آزادانه  و مقتدرانه  مذاهب  اهل  سنت  را پذيرفت ، يعني  آنان  را تحمل  كرده  سركوب  ننمائيم . آيا جز شيوه  روادارانه  شيوه  ديگري  براي  مواجهه  با مذاهب  ديگر سراغ داريم  در يك  رقابت  سالم  مذهبي  قوت  و اتقان  تعاليم  اهل  بيت  هويدا مي شود .

 

بحث را در عرصه سوم متمركز مي كنيم . در تمامي تعاليم اسلامي اعم از اعتقادات ، اخلاق و احكام عالمان دين از آغاز اجتهاد كرده ، آرا مختلف و متفاوت ابراز كرده اند. اين آرا متنوع منحصر به حوزه احكام ظني فقهي نمي شود. بلكه در مسائل يقيني اعتقادي نيز شاهد تكثر آرا و تنوع برداشت ها هستيم . متفكران ما آزادانه اجتهاد كرده ، در تمامي عرصه هاي دين نظريات متفاوت و متنوعي توليد كرده اند. يكي از مسائل مهم اعتقادي ما توحيد است . آيا يك محدث اخباري و يك حكيم متعاليه تلقي واحدي از خداوند و وحدانيت او دارند آيا يك محدث اخباري اصولا تلقي حكيم و عارف را از توحيد صحيح مي داند فراوان خوانده ايم كه متكلمان و فقيهان آرا، حكيمان و عارفان را مردود دانسته اند. حتي گاهي برخي از عالمان ما به واسطه ارائه افكار جديد خود تكفير شده اند. مگر جناب صدرالمتالهين پس از ارائه نظر تازه اش درباب مسئله وحدت وجود مجبور نشد از شهر و ديار خود هجرت كند (تبعيد اختياري ). از سوي ديگر با اين كه معاد از ضروريات دين است ، معاد جسماني معركه اختلاف آرا است . ديدگاه هاي ابن سينا، سهروردي ، صدرالمتالهين و آقاعلي مدرس تهراني نشان از چهار راي متفاوت و جدا مختلف در اين اصل ضروري دين دارد .

لذا اين  تلقي  كه  تساهل  و تسامح  مختص  حوزه  ظنيات  ديني  است  نه  سخن  درستي  است  و نه واقعيت  تاريخي  دارد. اگر معتقد به  تساهل  و تسامح  نباشيم  راي  كدام  عالم  ملاك  و ميزان  است قائلان  به  عدم  تساهل  و تسامح  روزگاري  حكيم  آزادانديشي  صدراي  شيرازي  را تحت  فشار قرار دادند، تكفيرش  كردند و از شهر و ديار آواره اش  نمودند، اما دو قرن  بعد، برداشت  فلسفي  او مكتب غالب  فلسفي  حوزه  شيعه  شد و اين  انديشه  تا آن جا پيش  رفت  كه  مبناي  تفسير قرآن  قرار گرفت به نحوي  كه  بزرگترين  دروس  تفسير قرآن  معاصر مفتخر به  رعايت  اصول  صدرايي  هستند. آري همان  انديشه  مطرود ديروز، امروز انديشه  غالب  است . اگر افكار ملاصدرا و امثال  وي  ديروز كاملا سركوب  شده  بود آيا جامعه  ما از چنين  برداشت  عميقي  محروم  نمي ماند آيا در هر زمان  نمي توان چنين  انديشه ها و برداشت هاي  به ظاهر مطرودي  را سراغ گرفت  آيا در زمان  ملاصدرا بسياري  از عالمان  به  بطلان  مبناي  صدرايي  «يقين » نداشته اند آيا صرف  يقين  برخي  از علما به  بطلان  امري  دليل باطل بودن  و مجوز سركوب  آن  است آيا نزاع شيخ  مفيد با استادش  شيخ  صدوق  جز در مسائل  اعتقادي  بوده  است  اين  دو عالم بزرگوار در نزد يكصد مسئله  مهم  اعتقادي  اختلاف  نظر دارند.

راستي  كدام يك  حق  داشته  ديگر را سركوب  و مجبور به  حذف  كند از چالش  علمي  اين  دو بزرگوار علم  كلام  ما فربه  شده  است . آيا برداشت هاي  دو اخلاقي  بزرگ  ما امام  محمد غزالي  و ابن  مسكويه  يكسان  است  راستي  كدام  درست است  آيا فقه  ما عرصه  اختلاف  مبارك  فقها نيست  اين گونه  نيست  كه  اين  اختلافات  منحصر به ظنيات  باشد. حتي  ضروريات  نيز مي تواند عرصه  اختلاف  نظر و اجتهاد واقع  شود. تعداد ضروريات و محدوده  آنها خود امري  اجتهادي  است . مراجعه  به  تاريخ  انديشه  ديني  به سادگي  اثبات  مي كند كه تفاوت  منظر و اختلاف  ديدگاه  در تمامي  معارف  ديني  امري  طبيعي  است . در فهم  كتاب  خدا و سنت پيامبر(ص ) و سيره  ائمه (ع) هيچ  عالمي  نمي تواند ادعا كند كه  فهم  و برداشت  او شاقول  است  و ديگران  موظفند فهم  خود را با فهم  او منطبق  كنند. ما در اسلام  معادل  فهم  رسمي  كليسا به عنوان انديشه  رسمي  ديني  نيز نداريم ، و سر پويايي  انديشه  ديني  در اسلام  همين  آزادي  در برداشت  و تلقي ديني  بوده  است . واضح  است  كه  همه  اين  برداشت ها مضبوط و قاعده مند هستند و عرف  علمي  ديني به  آنها اعتنا دارد .

 

به عنوان مثال در فلسفه اسلامي دو مبناي اصالت وجود و اصالت ماهيت مطرح است . جناب ميرداماد بشدت از اصالت ماهيت دفاع مي كند و جناب صدرالمتالهين معتقد به اصالت وجود است .هردو هم به مبناي مختار خود يقين دارند و مبناي مقابل را نادرست مي دانند و به آن انتقاد دارند، تساهل و تسامح يعني اين كه قائلان اين دو مبناي متفاوت فلسفي همديگر را تحمل كنند، اين احتمال را بدهند كه مبناي مقابل نيز معتقد يك فيلسوف است و نبايد سركوب شود. فلسفه از همين نزاعهاي فيلسوفانه شكل مي گيرد و بهره مي برد. چون طرفين اين يقين مختلف است ، اجتماع نقيضين پيش نمي آيد. درواقع معتقد به تساهل و تسامح به نوعي رئاليسم انتقادي قائل است .

انتشار مباحث علمي در حوزه دين هيچ خط قرمز و حد يقفي ندارد. هر مسئله ديني به شرطي كه  با ضوابط علمي  مورد بحث  قرار گرفته  باشد فارغ از نتيجه  قابل  احترام  است . نقد علمي  تنها ميزان است . با انتشار هر راي  تازه ، در صورتي  كه  فضا براي  نقد و ارزيابي  سالم  باشد، نقاط ضعف  هر قول مشخص  مي شود. اين  نقد علمي  است  كه  قول  ضعيف  را رسوا مي كند و به  اتقان  و استحكام  قول  قوي شهادت  مي دهد. مراد از ضوابط علمي  دوري  از استهزا، توهين ، افترا و غوغاسالاري  است . نخستين گام  در فرهنگ  تساهل  و تسامح  بهداشتي كردن  فضا و حاكميت  ضوابط علمي  است . با چنين  معنايي تساهل  و تسامح  ذاتي  دين  اسلام  است . اسلام  به  برداشت هاي  متفاوت  اجازه  عرض  اندام  است  و تنها ضابطه  را ضابطه  علمي  قرار داده  است . بدون  رعايت  ضوابط علمي  هرج  و مرج  پيش  مي آيد . تساهل  و تسامح  يعني  اين كه  همچنان كه  ما مشمول  هدايت  و رحمت  الهي  هستيم  ديگران  نيز از اين  هدايت  و رحمت  بي بهره  نيستند. اگرچه  صراط خداوند مستقيم  و واحد است  اما سبل  الي الله متفاوت  و متعدد است . تسامح  و تساهل  در حوزه  دين  هرگز به  معناي  اباحيگري  و بي بند وباري  و رهاكردن  اعتقادات  ديني  نيست ، رواداري  در حوزه  دين  يعني  پذيرش  اين  نكته  ساده  كه  سبل  الي الله متفاوت  است . هر قول  ديني  كه  مطابق  ضوابط علمي  به دست  آمده  باشد ولو درنتيجه  خلاف  راي مشهور ديني  باشد مي بايد تحمل  شود و اجازه  عرضه  يابد. تساهل  و تسامح  يعني  گذر از رئاليسم خام  و گذشتن  از پندار باطل  خود حق بيني  و ديگران  را بر باطل دانستن . مي توان  به  يقين  رسيد اما در همين  حال  به  ديگران  هم  حق  دارد كه  برخلاف  ما به  يقين  برسند .

در هر امري  امكان  سواستفاده  است . در يك  بحث  علمي  نبايد به  انگيزه ها و انگيخته ها پرداخت .عدم  تساهل  در جامعه  ديني  چند نتيجه  تاسف بار به  دنبال  دارد:

اول : رواج  ريا. ايمان  ديني  همزاد اختيار و آزادي  است . با سركوب  عقيده  مخالف  رياكاري  و نفاق  و دورويي  و تفاوت  پندار و گفتار ترويج  مي شود. ريا خوره  ايمان  است . با تحميل  كليشه  واحدي  از دينداري  از مجاري  رسمي  تظاهر به  آن  كليشه  همگاني  مي شود، نه  ايمان  به  آن ، وقتي  تحميل  راي  رسمي  و سركوب  آرا ديگر باب شود ايمان  به  مسلخ  مي رود و ريا سكه  رايج  مي شود. در چنين  فضايي  مومن  از منافق  تميز داده نمي شود. براي  حفظ ايمان  ديني  چاره اي  جز اتخاذ شيوه  تساهل  و تسامح  نداريم .

دوم : رسوب تحجر. عدم  تساهل  و تسامح  به  رواج  تحجر و قشري گري  مي انجامد. تحجر دشمن  آزادانديشي  و اخلاص  و نوآوري  است . تحجر ريسماني  است  كه  ايمان  و معرفت  ديني  را خفه  مي كند. با تساهل  و تسامح  است  كه  مي توان  ايمان  و معرفت  ديني  را از چنگال  عفريت  تحجر رهانيد. بدون  رواداري شكوفايي  و پويايي  انديشه  ديني  و تعميق  ايمان  ديني  محقق  نمي شود .

ازجمله  اموري  كه  دستاويز عدم  تسامح  و تساهل  در حوزه  انديشه  و ايمان  ديني  است  احكام جهاد، امر به  معروف  ونهي  از منكر و مجازات  ارتداد است . بحث  در اين  احكام  مجال  ديگري مي طلبد.[۲]

حرف  آخر اين كه  امروز انديشه  عدم  تساهل  و تسامح  خادم  استبداد ديني  است . و انديشه تساهل  و تسامح  خدمتگزار مبناي  مردم سالاري  ديني . مهم  اين  است  كه  استبداد را در همه چهره هايش  بشناسيم .

 


[۱] تحرير نكات  بيان شده  در ميزگرد ماهنامه  كيهان  فرهنگي ، شماره  ۱۳۵، تهران ، شهريور ۱۳۷۶

[۲] رجوع كنيد به  «مرزهاي  آزادي  از منظر دين » و «دين ، مدارا و خشونت » در همين  كتاب.