سیر تحول مبنای حقوق بشر در اندیشه فقهی آیت الله منتظری

  

محمد آملی

  جرس: بیست و نهم آذر ماه دومین سالگرد درگذشت آیت الله منتظری بر اساس تاریخ شمسی است. ایشان با بیان آراء و نظرات شجاعانه راه جدیدی را در رابطه با مباحث حقوق بشری آغاز کرد. پدر معنوی جنبش سبز در طی ماه‌های پایانی عمر خود با صدور فتاوایی علیه برخورد حکومت با معترضان به انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۸۸ به نقش روشنگرانه خود تا آخرین لحظات عمر پربار خویش ادامه داد

 مواضع فقهی ایشان در مورد حقوق شهروندي همه ايرانيان ، دفاع از حقوق مخالفین و منتقدین، حمایت از حقوق اقلیتهای دینی و قومی، حق امنیت در زندگی شخصی، حق آزادی اندیشه و بیان، تأكيد بر مشروعيت حكومت بر اساس آراء مردم از جمله نکات مهمی ست که برای نخستین بار توسط یک فقیه بیان می شد .

  در گرامی داشت دومین سالگرد رحلت ایشان وبه منظور آشنایی بیشتر با آراء و نظرات وی و  بررسی “سیر تحول مبنای حقوق بشر در اندیشه فقهی آیت الله منتظری” به گفتگو با محسن کدیور از شاگردان آیت الله منتظری پرداخته ایم.

کدیور معتقد است:”مرحوم آیت الله منتظری شاخص ترین و محبوب ترین منتقد جمهوری اسلامی بود. فقه او در دو دهه اخیر متمایل به «فقه رهایی» بود. طبیعی است اینگونه فقاهت و این فهم از شریعت بشدت از سوی همگان تلقی به قبول شود. فقه رهایی با روح قرآن و مبنای سنت پیامبر و شاکله نهج البلاغه تناسب کامل دارد.”

متن کامل این گفتگو بشرح زیر است:

 از جمله ویژگی های آیت الله منتظری  دفاع از حقوق  مخالفین و اقلیت ها بود که استمرار این صفت در طول سه دهه  در ایشان بیانگر یک مبنای عمیق اندیشه ای در این رابطه است. باتوجه به اینکه شما سالها در محضر ایشان بودید لطفاً در این زمینه توضیح دهید.

 باسمه تعالی
ضمن تشکر و با درود به روان استاد آیت الله العظمی منتظری رحمة الله علیه کوشش می کنم پاسخ به پرسشهای شما را حتی الامکان از متن آثار استاد فقید استخراج کنم:

 مرحوم استاد آیت الله العظمی منتظری در تاریخ ۲۳ تیر ۱۳۸۰ در پاسخ به پرسش شاگرد خود به تفصیل حقوق مخالف سیاسی را بیان فرمودند. خلاصه نظر ایشان به این شرح است:

«حقوق شرعی «مخالف سیاسی» چیست؟ جواب ـ مخالف سیاسی ـ چه کسی که اصل نظام و حاکمیت دینی را قبول دارد ولی به شیوه و سیاست حاکمان انتقاد دارد, یا کسی که اصل نظام و حاکمیت دینی یا ساختار سیاسی نظام و یا صلاحیت حاکمان را قبول نداشته باشد ـ از دیدگاه شرع دارای حقوقی است, که این حقوق اختصاص به مسلمانان ندارد, و شامل آنان ـ اعم از شیعه و سنی ـ و غیرمسلمانان می گردد.

اما در غیرمسلمانان در مثل جامعه  ایران تابع توافق هایی است که در قرارداد میان آن ها و مسلمانان منعقد شده است و یا در قانون اساسی بیان شده است. (عقد ذمه)

حضرت امیر(ع) در نامه به مالک اشتر در رابطه با رعیت می فرماید: «اما اخ لک فی الدین, او نظیر لک فی الخلق…» (نهج البلاغه عبده, نامه۵۳)، این جمله اشاره است به حق هم کیشی و حق هم نوعی.

حقوق اجتماعی مسلمانان اهل سنت نیز همانند شیعیان است, یعنی اگر صلاحیت های لازم را دارا باشند از دیدگاه اسلام شایستگی تصدی مناصب و مشاغل مختلف را دارا می باشند, مگر این که در قراردادی که مورد توافق باشد (همچون قانون اساسی) پیش بینی دیگری شده باشد و جنبه اکثریت ملت را در نظر گرفته باشند.

بنابراین مخالفان سیاسی ـ از هر فرقه و مذهبی که باشند ـ دارای حقوقی هستند که اجمالاً به برخی از آن ها اشاره می شود:

اول ـ حق آزادی بیان و اظهار نظر, این حق عام و نسبت به موافق و مخالف یکسان است. و در مورد مخالف هدفها و عرصه های مختلفی قابل تصور است:

الف ـ حق آزادی بیان در راستای اصلاح برنامه های سیاسی حاکمیت و نصیحت حاکمان

حق آزادی بیان در راستای اصلاح ساختار سیاسی نظام

حق آزادی بیان در راستای تغییر نظام سیاسی

در نهج البلاغه آمده است: «ایها الناس ان لی علیکم حقاً و لکم علی حق فاما حقکم علی فالنصیحـﺔ لکم و توفیر فیئکم علیکم… و اما حقی علیکم فالوفاء بالبیعـﺔ و النصیحـﺔ فی المشهد و المغیب…» (نهج البلاغه عبده, خطبه۳۴)

«نصیحت» یعنی تذکر معایب و نواقص و ارائه راهکار برای اصلاح آن ها, «نصیحت در مشهد» یعنی حق تذکر و انتقاد رو در رو و در حضور حاکم یا حاکمان و «نصیحت در مغیب» یعنی دفاع در برابر تهاجمات بی جا و بی اساس و همچنین تذکر در غیاب حاکم, نظیر آن چه متداول است که در روزنامه ها یا مجالس سخنرانی یا تظاهرات آرام, نظریات و خواسته ها و نقص ها و راه اصلاح امور بیان می شود.

آن حضرت در خطبه ۲۱۶ نهج البلاغه (عبده) نیز می فرماید: «فلا تکفوا عن مقالـﺔ بحق او مشورة بعدل فانی لست فی نفسی بفوق ان اخطیء و لا آمن ذلک من فعلی الا ان یکفی الله من نفسی ما هو املک به منی» چنان چه در پاسخ پرسش دهم یادآوری شد.

گفتار حق و دادن مشورت عادلانه به حاکمیت شامل گفتار موافق و مخالف می باشد. و جمله «لست فی نفسی بفوق ان اخطیء» صریحاً دلالت بر جواز تخطئه حاکمان ـ به ویژه حاکمان غیرمعصوم ـ دارد.

دوم ـ حق فعالیت تشکیلاتی و اقدام سیاسی همه افراد جامعه ـ اعم از موافق و مخالف ـ علاوه بر حق آزادی بیان و اظهار نظر, حق دارند در راستای تبلیغ ایده های خود و اصلاح و یا تغییر برنامه های نظام بلکه اصلاح اساس نظام بر اساس عقل و منطق فعالیت سیاسی و تشکیلاتی داشته باشند و اقدام عملی نمایند و حاکمیت مجاز نیست آنان را از این حق باز دارد. …

سوم ـ حق اطلاع از تصمیم گیری های حاکمیت ـ اعم از سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و… ـ و اسرار آن ها، جز اسرار جنگ در همان زمان, در حد امکان سیاست اسلامی باید صریح و شفاف باشد. سیاست های شیطانی است که نوعاً در خفا انجام می گیرد. …

چهارم ـ تأمین فوری حقوق گوناگون از ناحیه حاکمیت بدون تأخیر یا وقت گذرانی، حاکمیت موظف است حقوق ملت را بدون هیچ گونه مسامحه تأمین نماید. … وقتی کسی دارای حقوقی باشد برای استیفای آن حقوق باید مصونیت اجتماعی، قضایی و امنیتی داشته باشد، و حاکمیت وظیفه دارد زمینه استیفای حقوق افراد را فراهم نماید و آنان را در برابر خطرات و تهاجمات حفظ کند. این حق نیز نسبت به موافق و مخالف سیاسی عام و یکسان است.

پنجم ـ برخورد عادلانه و بدون تبعیض شخص حاکم در آن چه حق است با همه ملت و ازجمله با مخالف سیاسی خود، یعنی حاکم دینی با مخالف سیاسی خود همان برخوردی را داشته باشد که با طرفداران و حامیان خود دارد. …

ششم ـ حفظ حیثیت و کرامت انسانی مخالفان سیاسی، در کتاب وسائل الشیعه آمده است: «حضرت امیر(ع) نسبت به خوارج پس از این که سلاح به دست گرفته و با آن حضرت جنگیدند، هیچ گاه به عنوان منافق یا مشرک یاد نمی کرد، بلکه می فرمود: اینان برادران ما هستند که برما یورش مسلحانه آورده اند.» (وسائل الشیعه، ج۱۱،ص۶۲)

هنگامی که حضرت امیر(ع) حیثیت خوارج را مراعات می نمود و ـ با این که آنان اقدام مسلحانه کرده بودند ـ از آنان به عنوان «برادر» یاد می کردند، وضعیت مخالفان سیاسی غیرمسلح آن حضرت به طریق اولی روشن می شود….

هفتم ـ حق مصونیت جان، آبرو، مال و شغل مخالف سیاسی، همان گونه که گفته شد مطابق ادله امربه معروف و نهی ازمنکر و آیات دیگر، برخورد با فساد و منکر به خصوص اگر در سطح حاکمیت باشد، وظیفه همگانی است که به حسب شرایط و افراد مختلف خواهدبود. انجام این وظیفه بدون داشتن مصونیت متصدی آن و استیفای حقوقی که در انجام وظیفه نقش دارد، امکان ندارد.

علاوه بر این سنت و شیوه حضرت امیر(ع) در برخورد با مخالفان سیاسی ـ همچون اصحاب جمل و صفین و خوارج ـ تأمین حقوق آنان بود. آن حضرت حقوق خوارج را ـ تازمانی که دست به سلاح نبردند ـ از بیت المال قطع نکرد. و در هنگامه جنگ صفین که بعضی از یاران ایشان می خواستند مقابله به مثل کرده و آب را به روی لشکر معاویه ببندند آن حضرت مانع گردید. «حق استفاده بالسویه از امکانات و اموال عمومی نیز از این شیوه حضرت استفاده می شود.»

و زمانی که بعضی از لشکریان معاویه توسط یاران حضرت مورد سب قرارگرفتند، آن حضرت با ناراحتی فرمودند: «انی اکره لکم ان تکونوا سبابین، ولکنکم لو وصفتم اعمالهم و ذکرتم حالهم کان اصوب فی القول و ابلغ فی العذر، و قلتم مکان سبکم آیاهم: اللهم احقن دمائنا و دمائهم، و اصلح ذات بیننا و بینهم، واهدهم من ضلالتهم حتی یعرف الحق من جهله و یرعوی عن الغی و العدوان من لهج به» (نهج البلاغه، خطبه۲۰۶)

مراعات عرض و حیثیت اهل صفین توسط آن حضرت ـ تا آنجا که به یاران خود دستور می دهد به جای سب به آنان دعا کنند ـ نه از روی ترس و تقیه، بلکه نشان هایی از فرهنگ غنی اسلام و شرح صدری است که باید در حاکمان دینی وجود داشته باشد.

هشتم ـ حق مصونیت از تعرض قضایی،

۱ـ در کتاب غارات(ج۱،ص۳۷۱) از حضرت علی(ع) نقل شده است که فرمودند: «انی لا آخذ علی التهمـﺔ، ولا اعاقب علی الظن…».

۲ـ و نیز در همان کتاب (ص۳۳۵) آمده است:  حضرت امیر(ع) در رابطه با خریت بن راشد ـ که از سران معروف خوارج بود ـ و اعتراض عبدالله بن قعین به آن حضرت که چرا او را آزاد گذاشته ای و دربند نمی کشی و از او تعهدی نمی گیری، فرمودند: «اگر ما هرکس را به صرف اتهام دستگیر نماییم زندان ها پر خواهدشد.» سپس فرمودند: «من برخود روا نمی دانم که افراد را بازداشت و زندانی کنم مگر این که دشمنی خود را در عمل با ما اظهار دارند.»

خریت از مخالفان سیاسی حضرت بود که شخص حضرت و حکومت ایشان را قبول نداشت، و جمعی را با خود همراه کرده بود و با زبان و گفتار مخالفت می نمود، و ازنظر احتمال دست بردن به سلاح متهم بود و عبدالله بن قعین از همین نظر به حضرت اعتراض داشت….

نهم ـ حق پرده پوشی بر عیوب مردم و برائت آنان، حاکمیت وظیفه دارد عیوب همه ملت اعم از موافق و مخالف را ـ که نمایان نیست ـ ظاهر نسازد، و نیز آنان را از آن چه از عیوب ظاهر است مبرا و بی گناه بداند.

دهم ـ حق عفو و گذشت نسبت به لغزش ها, این حق نسبت به موافق و مخالف سیاسی یکسان است….

علاوه بر این سیره پیامبر اکرم(ص) و امیر المؤمنین(ع) همواره با رفق و عفو و گذشت نسبت به مخالفان و حتی دشمنان اسلام همراه بوده است, به جز آن دسته از افراد که علناً سلاح برداشته و به جنگ و محاربه با اسلام اقدام و حقوق افراد را تضییع می کردند و نسبت به این رفتار خود اصرار می ورزیدند. …

یازدهم ـ حقوق اقشار ضعیف و دور از قدرت، حاکمیت موظف است ترتیبی دهد تا افراد ضعیف که معمولاً دستشان به حاکمیت نمی رسد بتوانند به حق خویش دست یابند. ..

دوازدهم ـ حق دیدار خصوصی و بدون حاجب با حاکمان، حاکمیت موظف است ترتیبی دهد تا هرکس کاری و حاجتی یا نظری با یکی از حکام داشته باشد ـ درهرمرتبه و درجه ای باشد ـ بتواند به صورت حضوری و شخصی در یک دیدار خصوصی و بدون حاجب و مانع و یا ترس، حاجت و یا نظر خود را به حاکمیت برساند، و از این جهت امنیت و آسایش داشته باشد، و موجب پیدایش عوارض منفی برای او نگردد. …در این حق نیز فرقی بین موافق و مخالف نیست و همگی حق یکسان دارند.

سیزدهم ـ حقوق اجتماعی و مدنی مخالف سیاسی،  همه افراد جامعه برخوردار از حقوق اجتماعی می باشند، و از این جهت تفاوتی بین مسلمان و غیرمسلمان، یا شیعه و غیرشیعه وجودندارد. حقوق فوق الذکر پس از قبول قواعد اجتماع توسط هر فرد و عضویت او در آن ثابت خواهدشد و سلب هریک از آن ها نیاز به دلیل دارد. و در این جهت فرقی بین موافق و مخالف سیاسی وجودندارد. …

چهاردهم ـ حقوق مخالف سیاسی در رابطه زندان و دادگاه.… مخالف سیاسی تا زمانی که وارد عرصه محاربه و افساد و بغی نشده باشد، زندانی کردن و سلب آزادی او دلیلی ندارد. بلکه از مصادیق بارز ظلم می باشد.» (کتاب دیدگاهها، جلد اول، ص ۴۵۳ تا ۴۹۸، کتاب حق الناس ص ۲۴۳ تا ۲۸۶ِ کتاب در محضر فقیه آزاده، بخش دوم)

 ایشان همواره مدافع حقوق اقلیتهای دینی و قومی بودند. مشخصا از حقوق اقلیتهای دینی زیر دفاع کرده اند: حقوق دراویش و حق داشتن مسجد یا خانقاه مستقل، حقوق مسلمانان اهل سنت و حق داشتن مسجد مستقل و حقوق مصرح در قانون اساسی، حقوق اهل کتاب و حقوق قانونی ایشان در قانون اساسی در دو مورد اخیر از جمله ابتکارات ایشان است، حقوق شهروندی و انسانی دیگر فرق و ائین ها از جمله بهائیت. ایشان همواره از حقوق اقلیتهای قومی با حفظ تمامیت ارضی ایران دفاع می کردند و موکدا خواستار انتخاب مسئولان محلی از میان خود ایشان بودند و به کارگیری زبان محلی را از حقوق اقوام کرد و ترک و ترکمن و بلوچ و لر و عرب و … می دانستند.

آیت الله منتظری از منظرگاه دینی برای انسان چه جایگاهی قائل بود؟ ومستندات قرآنی و کلامی ایشان  چیست؟

 « بر اساس جهان بيني الهي، از آنجا كه انسان يك موجود مستعد كمال و ابدي و هميشگي است و خداوند مبدأ و منتهاي نظام آفرينش و هدف نهايي جهان هستي است، هدف از حيات انسان نيز سعادت دنيوي و اخروي او و رسيدن به نهايت كمال ممكن – كه همان وصول به كمال مطلق كه ذات مقدس الهي است – مي‎باشد.

بنابر اين ديدگاه آنچه مصلحت و مفيد و يا مفسده و مضر به شمار مي‎رود و بر اساس ارتباط با هدف، “بايد” و “نبايد” تنظيم و اعتبار و انتزاع شده “حق” وضع و قرارداد مي‎گردد. با توجه به سعادت دنيوي و اخروي انسان است كه چيزي داراي “مصلحت” يا “مفسده” شمرده مي‎شود. آنچه انساني را به سعادت دنيوي و اخروي نزديك كرده ومي‎رساند “مصلحت” است و مي‎بايد به عرصه هستي آمده و تحقق پذيرد، و آن كسي كه ذي مصلحت است ذي حق است كه حق براي او وضع مي‎گردد، و كسي كه بايد آن مصلحت را ايجاد نمايد مكلف مي‎باشد.

پس مي‎توان گفت : مصلحت كه با رسيدن به هدف از حيات انساني رابطه ضروري دارد، همان جبران كننده خلا و كاستي وجودي و نقصان كمالي است كه تكوينا نسبت به شخص ذي حق وجود داشته و مشاهده شده است و بايد شخصي كه به احقاق حق مكلف است آن را ايجاد نمايد. و مي‎توان گفت كه منشاء وضع حق و اعتبار آن، همان نظام عادلانه آفرينش با توجه به اهداف حيات انساني است و براساس جهان بيني الهي مصالح و مفاسد – كه مقرب و مبعد انسان نسبت به هدف او هستند و از اين رو بايد تحقق پذيرفته و يا ترك شوند – با توجه به سعادت دنيوي و اخروي انسان كشف و تعيين مي‎شوند و به تبع آن حقوق وضع و تشريع و قرار داده مي‎شوند.

منتها به خاطر محدوديت انسان و عدم سيطره و وقوف او بر تمام نظام آفرينش، كشف تمام مصالح و مفاسد مقدور او نمي باشد. گرچه برخي از آنها نزد عقل فردي انسان فطري و روشن است، و برخي ديگر به مدد عقل جمعي كشف مي‎شوند; ولي برخي از آن مصالح و مفاسد نيز تنها توسط آفريننده نظام آفرينش كه به تار و پود هستي محيط است به واسطه انبيا و اولياي الهي براي بشر كشف و روشن مي‎گردد; كه گاه آن مصالح و مفاسد به طور شفاف و روشن، و گاه به وسيله احكام شرعي الهي – كه بنابر نظر عدليه تابع مصالح و مفاسد هستند – به طريق “برهان ان” به طور اجمال كشف مي‎گردند.» (رساله حقوق، صفحه ۱۶ تا ۱۸)

 برخی مستندات قرآنی ایشان در تلقی کلامی فوق به اجمال محورهای ذیل می تواند باشد:

۱. کرامت ذاتی انسان:   وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا ﴿الاسراء۷۰ ﴾ ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم؛ و آنها را در خشکی و دریا، (بر مرکبهای راهوار) حمل کردیم؛ و از انواع روزیهای پاکیزه به آنان روزی دادیم؛ و آنها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کرده‌ایم، برتری بخشیدیم.

۲. روح انسان: وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ ﴿الحجر ۲۸ و ۲۹﴾ و (به خاطر بیاور) هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشری را از گل خشکیده‌ای که از گل بدبویی گرفته شده، می‌آفرینم. هنگامی که کار آن را به پایان رساندم، و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگی برای او سجده کنید!»

۳. فطرت الهی انسان:  فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ۚ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّـهِ ۚ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿الروم ۳۰ ﴾ پس روی خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار؛ ولی اکثر مردم نمی‌دانند!

۴. خلقت نیکوی انسان: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ﴿التین۴) که ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم،

۵. خلافت الهی نوع انسان: وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً (البقرة ۳۰) (به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روی زمین، جانشینی [= نماینده‌ای‌] قرار خواهم داد.»

۶. و فقر ذاتی انسان به خداوند: يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّـهِ ۖ وَاللَّـهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ﴿فاطر ۱۵) ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بی‌نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است!

ایشان از چه دوره ای بحث فقهی-کلامی پیرامون حقوق انسان را آغاز کرد؟ و در کدام آثار ایشان میتوان این موضوع را دنبال نمود؟

 اگر چه توجه به حقوق انسان  بویژه حقوق زندانیان و مخالفان سیاسی و منتقدان از آغاز در اندیشه ایشان  قابل مشاهده بود، اما این روند در بیست و دو سال آخر حیات ایشان شتاب بیشتری گرفت. به سرخطهای ارتقای مبنای حقوق بشر در اندیشه فقهی ایشان اشاره می کنم و تفصیل آنرا به مقاله در دست تدوین در همین زمینه مطرح خواهم کرد انشاء الله:

الف. ابتدا در قالب پاسخ های تفصیلی به برخی پرسشها به مباحث حقوق مخالفان سیاسی عنایت بیشتری مبذول نمودند تا اینکه در سال ۱۳۸۱ بخشی به عنوان مسائل حقوق به قسمت ملحقات رساله توضیح المسائل ایشان اضافه شد (صفحات ۶۱۶ تا ۶۳۲). استاد در این ۱۶ صفحه حقوق خداوند بر انسان، حقوق انسان بر خود، حقوق متقابل انسانها نسبت به همدیگر ، حقوق ملتها نسبت به یکدیگر و بالاخره حقوق انسان و طبیعت را به ایجاز از منظری سنتی متذکر شدند.

ب. ایشان در ضمن آخرین جلسات درس خارج فقه خود در بحث «سب المومنین» در مهر ۱۳۸۲ به مناسبت درباره سب مطلق انسان و در نتیجه «حقوق ذاتی انسان» بحث کردند. این برای نخستین بار در فقه شیعه بود که «حقوق انسان از آن حیث که انسان است» از جانب یک فقیه طراز اول شیعه را به رسمیت شناخته شد. متاسفانه کسالت استاد باعث شد که این درس بیش از دوازده جلسه ادامه نیابد و ایشان فرصت نیافت این نکته بدیع را عملیاتی کند.

ج. در شهریور ۱۳۸۳ مباحث ملحقات رساله توضیح المسائل با تفصیل بیشتری تحت عنوان «رساله حقوق» منتشر شد. این رساله ۱۳۶ صفحه ای نخستین کوشش یک مرجع شیعی در زمینه حقوق انسان است و برای نخستین بار انسان از ان حیث که انسان است «کتبا» در یک اثر یک مرجع شیعی ذی حق شناخته شده است.

د. در سال ۱۳۸۶ در کتاب حکومت دینی و حقوق انسان و در سال ۱۳۸۷ پاسخ به پرسشهایی پیرامون مجازتهای اسلامی و حقوق بشر به دقایق بیشتری در زمینه حقوق بشر اشاره کردند. سه جلد کتاب دیدگاهها که حاوی آخرین بیانات و مکتوبات متفرقه ایشان است نیز نکات متعددی در این زمینه دارد.اشاره به تفصیل این نات مجال دیگری می طلبد.

ه. در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۷فتوای تاریخی مهم ایشان در مورد «حقوق شهروندی» پیروان فرقه بهائیت منتشر شد: تاکید بر اینکه افرادی که تابع هیچ یک از ادیان آسمانی نیستند نیز به حکم آیات و روایات باید حقوق انسانی آنان رعایت شود. (استعمال حقوق شهروندی برای نخستین بر در متن یک فتوا)

و. بالاخره در رساله (منتشر نشده) «انتقاد از خود عبرت و وصیت» (اسفند ۱۳۸۷) متذکر شده اند:

«در بعد علمی یکی از مهمترین اشتباهات ما این بود که حقوق انسان بما هو انسان را در تحقیقات فقهی خود مورد عنایت قرار ندادیم و از سنت سلف صالح خود پیروی کردیم و برخی بحثها درباره کرامت انسان و حقوق ذاتی بشر را سوغات غرب دانستیم، در حالی که بسیاری از این مسائل ماخوذ از شرع بلکه مورد تاکید آیات و روایات است، و برخی دیگر لازم است مورد تحقیق و بررسی دقیق قرار گیرد، و من در آخرین درسهای خارج خود به طور گذرا به این مهم اشاره کرده ام.» (صفحه ۵۳)

 

از منظر ایشان انسان به ما هو انسان دارای چه حقوقی است و این حقوق  چگونه در حکومت دینی محترم شمرده می شود؟

 بر مبنای رساله حقوق، آیت الله العظمی منتظری حقوق ذیل را برای انسان از آن حیث که انسان است قائل شده اند:

حق حیات مادی و معنوی، حق آزادی اندیشه و بیان، حق آزادی تغییر اندیشه، حق کسب کار و انتخاب مسکن، حق بازنشستگی، حق افراد مستضعف و مظلوم، حق مبارزه با محرومیت، حق ایتام و محرومین، حق تقدم، حق تعیین سرنوشت، حق فعالیت سیاسی، حق اطلاع و نظارت بر عملکرد حاکمیت، حق استیفای فوری حقوق، حق برخورد عادلانه، حق برخورد عادلانه، حق مصونیت متتقدین از تعرض، حق امنیت در زندگی شخصی، حق پرده پوشی بر عیوب و اسرار مردم، حق عفو و گذشت نسبت به لغزشها، حق دیدار خصوصی و بدون حاجب با حکام،حق بازداشت شده، حق مدعی، حق مدعی علیه، حق دفاع در دادگاه، حق محاکمه در دادگاه بی طرف، حق مساوات قضائی، حق مساوات در برابر بیت المال، حق اسیر، حق پناهندگی، حق مصونیت دیپلوماتیک.

 ایشان بر این باور بودند که مهمترین ضامن رعایت حقوق و تکالیف مردم در حکومت دینی فریضه امر به معروف و نهی از منکر است. رعایت قانون اساسی به عنوان شرط ضمن عقد بین مردم و حکومت، نظارت فقیه عادل اعلم بر تقنین، تشکیل احزاب سیاسی مستقل از حکومت به عنوان بهترین شکل مدنی فریضه امر به معروف و نهی از منکر و تاکید فراوان بر الزام شرعی رعایت آزادی های مردم از مهمترین اهرمهای تضمینی پیشنهادی ایشان در حکومت دینی مورد نظرشان بود. شایسته ذکر است رکن دینی حکومت بودن در نظر متاخر ایشان تحقق اهداف متعالی دین بود و حکومت دینی را بدون رضایت مردم ممکن نمی دانستند.

 

   از سالهای اولیه انقلاب ایشان به انحای مختلفی به احقاق حقوق گروه های مختلف اهتمام داشت که همه آن اقدامات بر تبیینی از اندیشه و کلام دینی استوار بود؛ ایشان به احکام و اخلاق دین عمل کرد و دیگران تلقی حقوق بشری از اقدامات ایشان داشتند ، حال سوال اینست که  ظرفیت های اندیشه ای که ایشان دنبال می کرد  چه بود که در جامعه ای که بخشی از مردم از فقه خسته شده اند  ولی جایزه حقوق بشر به یک فقیه_ که خود را ملزم به رعایت فقه می داند_ تعلق می گیرد و از سوی آنان پدر حقوق بشر و پدر معنوی جنبش سبز لقب می گیرد؟

 مردم از هر چه رنگ و بوی استبداد و تجاوز به حقوق انسان بدهد بیزارند، و در مقابل از هر دفاع منطقی از حقوق انسان استقبال می کنند، چه فقه چه غیر فقه. و البته اکر کسی با ابزار  دین و شریعت و فقاهت توجیه گر استبداد و تجاوز به حقوق ملت باشد گناه او سنگین تر است. مرحوم آیت الله منتظری شاخص ترین و محبوب ترین منتقد جمهوری اسلامی بود. فقه او در دو دهه اخیر متمایل به «فقه رهایی» بود. طبیعی است اینگونه فقاهت و این فهم از شریعت بشدت از سوی همگان تلقی به قبول شود. فقه رهایی با روح قرآن و مبنای سنت پیامبر و شاکله نهج البلاغه تناسب کامل دارد.

 

  ۲۸ آذر ۱۳۹۰