نصر حامد ابوزید؛ از تفسیر تا تکفیر

نصر حامد ابوزید؛ از تفسیر تا تکفیر

۱۳۸۹/۰۴/۲۲
نصر حامد ابو زید حالا دیگر در خاک آرام گرفته است… دیگر نه فرمان قتلش توسط ایمن الظواهری او را می رنجاند و نه صدور حکم طلاق همسرش توسط بنیادگرایان مصری. پیکر بی جان او اینک پس از ۶۷ سال زندگی جنجالی و تحمل ۲۰ سال تبعید پس از چاپ ده ها کتاب و به یادگار گذاشتن نام بزرگترین قرآن شناس قرن به روستای زادگاهش در مصر بازگشته و روشنفکران را با یک «دغدغه» بر جا نهاده است؛ محمدرضا نیکفر، پژوهشگر فلسلفه معتقد به جدایی دین از حکومت از این دغدغه می گوید: «کاش جهان اسلام ده ها تن ابو زید داشت و اینقدر زیاد داشت که نمی توانستند دیگر آنها را تکفیر کنند، اخراج کنند و حکم قتلشان را بدهند. متاسفانه هنوز تعداد کسانی مثل ابوزید کم هستند. کسانی که آگاهی و شجاعت داشته باشند تا نظراتشان را بیان کنند و بگویند این متن قدیمی، این متن سنتی را، این متنی که در کانون یک دین نشسته به این صورت می فهمم و در این فهم خود در عصر کنونی و در کل تاریخ تنها نیستم و می شود اینگونه فهمید و با فهمی به صورتی دیگر جهانی بهتر داشت و به تفاهم بیشتری رسید.»

بسیاری از صاحب‌نظران نصر حامد ابوزید را بزرگترین قرآن شناس قرن اخیر می دانند. این بزرگترین توصیف او و بزرگترین اتهام او در دوران ۶۷ ساله زندگانی اش بود. کاری که او بهای سنگین تکفیر را بابت آن پرداخت و البته بیشترین تمجید ها را هم از همین اندیشه خود شنید.

نصر حامد ابوزید در سال ۱۹۴۳ در یکی از روستاهای اطراف شهر طنطا در مصر به دنیا آمد. در جوانی به قاهره رفت و در دانشگاه قاهره به تحصیل مشغول شد. او دکترای خود را در سال ۱۹۸۱ در رشته مطالعات اسلامی از همین دانشگاه دریافت کرد. ماجرا اما از سال ۱۹۹۲ آغاز شد. زمانی که او کتاب های خود را به شورای استادان دانشگاه قاهره فرستاد تا به او درجه استادی بدهند. اما مطالعه کتاب هایش نه درجه استادی دانشگاه، که تکفیر را به همراه داشت. تکفیر وی در نهایت به صدور حکم جدایی از همسر مسلمانش منتهی شد. اما ابتهال یونس، استاد دانشگاه که به تازگی به عقد فیلسوف ۵۰ ساله درآمده بود، همپای او جلای وطن کرد و زندگی را در هلند پی گرفت. ابوزید در سال ۱۹۹۵ در دانشگاه لیدن هلند آغاز به کار کرد و به شهرتی بین المللی رسید. جلای وطن نصر حامد ابوزید هم خشم بنیادگرایان مصری را فروننشاند. آنها که حکم قتل او را داده بودند، مترصد فرصتی بودند که او را به اتهام آنچه «خروج از دین به دلیل اهانت به قرآن» می دانستند، به قتل برسانند. اما مردی که از هشت سالگی حافط کل قرآن بود چه گفته بود و چه نوشته بود که او را تا پای مرگ پیش برد؟

محسن کدیور، استاد مدعو دانشگاه دوک در آمریکا، درباره دیدگاه های نصر حامد ابوزید می گوید: «ما قرن هاست که در حوزه تفسیر قرآن قدم تازه ای برنداشته ایم. ابوزید یکی از رسالت های خودش را آزاد کردن قرآن کریم از بند تفکر سلفی و تفکر سنتی می داند. او معتقد است این غل و زنجیر سنگین کاری کرده است که زیبایی های زبان قرآن برای مخاطب امروزی اش قابل شناسایی نیست. ابو زید به صراحت می گوید قرآن مقدس ترین متن عربی است چه خواننده آن مسلمان باشد و چه نامسلمان. اما نمی تواند سهم بزرگی که قرآن بر زبان عربی را دارد، انکار کند. من ابوزید را قبل از اینکه متفکر قرآنی بدانم، یک ادیب زبان عربی می دانم، عالم ادبیاتی که در حوزه بیان و بلاغت قابل اعتناست و با رویکردی ادبی به قرآن می پردازد. لذا باید او را در حوزه تخصصی اش بشناسیم. ابوزید می گوید سهم هر متن در گروه افق عقلانی و فرهنگی آنست. ما نمی توانیم بدون شناخت مخاطب اولیه که قرآن به زبان و فرهنگ او نازل شده است، قرآن را بفهمیم. او به جای اینکه از کلمه تفسیر استفاده کند کلمه تاویل را انتخاب می کند. تفاوت تاویل و تفسیر در ادبیات ابوزید در اینست که در تاویل به نظر او مهمترین سهم از آن عقل است و نه نقل. او تفسیر را نقلی می داند و تاویل را عقلی. این نکته در اندیشه ابوزید بیش از بقیه موارد مورد استفاده واقع شده. اینکه متن قرآن از لحظه قرائت پیامبر از نص الهی به نص انسانی و قابل فهم تبدیل می شود. او معتقد است که حتی فهم پیامبر از قرآن، مقدس نیست. یک فهم است. یک فهم بشری است. نکته ای که اشاره کردم از جمله مهمترین مواردی است که مورد استفاده مفسران سنتی و فقهای الازهر و برخی عالمان سنتی ایران واقع شده.»

نصر حامد ابوزید در گفت و گوی خود با اکبر گنجی از نواندیشان دینی، در سال ۲۰۰۶ میلادی گفته بود که به اعتقاد وی تمام قرآن تجربه پیامبر نیست. تجربه جامعه هم هست. جامعه در قرآن از طریق پرسش ها، ردکردن  و حمله کردن به محمد، پیامبر اسلام، حضوری چشمگیر دارد. آنچه امروز به عنوان معجزه پیامبر اسلام معرفی می شود، در حقیقت فرآورده این فرآیند است با اینکه نصر حامد ابوزید در آخرین کتاب در معنای متن از قرآن به عنوان یک متن سخن گفته بود، کمی بعد خود نیز این تعبیر را تغییر داد و آن را یک گفتمان خواند. گفتمانی که چون توسط عثمان، خلیفه سوم جمع آوری شد به هیئت یک کتاب در آمد.

نصر حامد ابوزید در گفت و گو با اکبر گنجی گفته است که اگر می خواهید قرآن را بفهمید آن را از اول به آخر نخوانید. بلکه معکوس از آخر به اول بخوانید. چون سیر تاریخی تحول آن را نشان می دهد. پرسش هایی در یک جا وجود دارد و پاسخ آنها جای دیگر. به اعتقاد ابوزید تصویر قرآن چون متن، به مشکل دیگری منتهی خواهد شد و آن اینکه گمان می رود که این کتاب نویسنده ای دارد و مولف آن خداست و لذا نباید هیچ تناقضی در آن وجود داشته باشد. در حالی که به اعتقاد او قرآن پر از تناقض است. ابوزید سپس با این پرسش رو به رو می شود که این تناقض ها را چگونه می توان حل کرد؟

نصر حامد ابوزید که در همه زندگی اش تحت تاثیر علقه های دینی بود، منتقدان مختلفی نیز داشت. در راس آنها منتقدان مصری اش بودند که تقدس زدایی ابوزید از قرآن را بزرگترین خطای او می دانستند. اما روشنفکران سکولار نیز انتقاداتی را علیه تفکر او مطرح می کنند.

اکبرین: قرآن به صراحت در آیات خودش مدعی است که آمده زنجیرها را بردارد، حال خودش و متنش در خدمت کسانی دربیاید که جامعه را به زنجیر می کشند؟

محمدرضا نیکفر، فیلسوف سکولار ایرانی از جمله این منتقدان است که می گوید: «حق یک انسان است که اعتقاد خودش را داشته باشد. ولی وقتی وارد عرصه ای می شویم به اسم هرمنوتیک، یعنی دانش و هنر تفسیر، مفسر – یعنی هرمنوتیکر- می بایست این پیش داوری های خودش را مورد بررسی و نقد قرار دهد. هرمنوتیکی که ابوزید به کار می برد، یک هرمنوتیکی است مشهور به هرمنوتیک تفاهم که از مکتب هانس گئورگ گادامر می آید. هرمنوتیک تفاهم به این معناست که شما کتابی را می خوانید و نسبت به این کتاب تفاهم کامل دارید و کوشش می کنید استدلال های نویسنده را، تصویرهای نویسنده را، پیام کتاب را پررنگ تر کنید و دقیق تر کنید و برای خودتان بهتر حلاجی کنید و یک جور با تفاهم با آن رو به رو شوید که از طریق این تفاهم آن را بهتر بفهمید. ابوزید به این دسته از طرفداران هرمنوتیک تفاهم تعلق داشت و قرآن و سنت اسلامی را وقتی می خواند با این هرمنوتیک تفاهم می خواند. در برابر هرمنوتیک تفاهم، هرمنوتیکی هست که به آن می گوییم هرمنوتیک سوء ظن. کار این هرمنوتیک اینست که کتابی را که می خواند با پرسش های اساسی مواجه کند. به ویژه کتابی که در آن فرمان “قتل” وجود دارد. وقتی در کتابی فرمان قتل وجود دارد، ما نمی توانیم با تفاهم این کتاب را بخوانیم. اگر با تفاهم بخوانیم، به این معناست که باید استدلال های آن را، گرایش آن کتاب را در جهت قتل تقویت کنیم. اگر ابوزید و دیگران که شبیه ابوزید می اندیشند، با هرمنوتیک تفاهم با متنی برخورد کنند، وقتی یک متن برایش نوشته “بکُش” می بایست این “بکُش” را تقویت کنند. همانطور که بنیادگرایان افراطی این کار را می کنند. همانطور که این تفاهم با فرمان قتل در جایی مثل کهریزک ، اوین و شکنجه گاه ها انجام می شود. حداقل اگر یک هرمنوتیک تفاهم هست مثل ابوزید می بایست موضع خیلی روشن اش را نسبت به یک هرمنوتیک تفاهم ویژه ای که از توی آن شکنجه گاه در می آید و از توی آن تروریسم در می آِید، روشن کند و بیاید بگوید فرق این دو تفاهم در چیست و درگیر شود با این مسئله.»

ابوزید اما پیش از این به این ایراد پاسخ داده بود. به عقیده او قرآن نمی تواند کتاب قانونی تلقی شود که در آن قواعد و مقررات عاری از کارکردهای اخلاقی و اجتماعی شان هستند. ابوزید معتقد است اگر به قرآن چون یک منبع فرهنگی نگریسته شود، می بینیم که در قرن هفتم میلادی هیچ راه دیگری برای تنبیه مجازات وجود نداشته است.

محمدرضا نیکفر این استدلال ابوزید را کافی نمی داند و می گوید: «من نمی پذیرم که بگویم تنها راه آن بوده. همان موقع دنیاهای دیگری وجود داشتند که در آن دنیاها راه های بهتری داشتند. دوره تاریخی را که در نظر می گیریم به اسم دوره محور که در این دوره چهره هایی داریم مثل بودا، مثل عیسی، مثل محمد و چهره های بزرگی داریم مثل یونان، مثل سقراط، مثل افلاطون، مثل ارسطو. مجموعه اینها را که در نظر می گیریم می گوییم که در جهان آن موقع کُنسپت (مفهوم) ها و طرح های بهتری و اخلاقی تری وجود داشت. اگر بیایند و بگویند که به خاطر جهان عرب است، این را باید مشخص کنند که این کتاب پیامش پیام عربی است نه پیام جهانی. ولی از طرف دیگر گفته می شود که کتاب جهانی است و در عین حال محدود در جهان عرب است. می خواهم ببینم بین این محدودیت و جهان ابتدایی عرب آن موقع با پیام جهانی چگونه ارتباط برقرار می کنند. ابوزید استدلال می کند که قرآن  گرایشی به سمت گسترش حقوق داشت و این را مبنا بگذاریم و بیاییم بگوییم که در عصرهای مختلف از همه امکانات برای گسترش حقوق باید استفاده کرد . قرآن این را می خواهد. درست است؟ خوشحال می شوم به عنوان فردی از این جهان و متعلق به این دنیای فرهنگی مشترک با ابوزید که این دیدگاه گسترش پیدا کند. ولی در عین حال خیلی اشکالات معرفتی دارد. می تواند برخی مشکلات را حل کند، خیلی انسانها را متوجه نکات دیگر کند و به اصطلاح این تفسیرها مفید باشد ولی مفیدیت یک طرف است و حقیقت هم یک طرف دیگر.

یوسفی اشکوری: ضمن گفت و گویی که با ایشان داشتم بر من روشن شد که ایشان به تفکر آقای شبستری نزدیک تر است تا تفکر آقای سروش.

با همه انتقاداتی که علیه ابوزید مطرح است، مسلمانان شیعه مهمترین منتقدان او نیستند. محمد جواد اکبرین، دین پژوه ساکن پاریس دلیل این امر را چنین توضیح می دهد: «در جامعه دینی ایران حتی در حوزه های علمیه، قرآن جایگاه مناسب خود را نیافته است. اساساً قرآن اگرچه مشهور است به لحاظ دینی، باید متن اصلی دین داران تلقی می شود یا لااقل در حوزه علمیه قم متن اصلی تلقی شود، اما چنین نیست. در جامعه دینی و حتی فقهی ایران این احادیث است که جایگاه اصلی را دارند و حتی گاهی احادیث متن مقدس را تحت شعاع خودشان قرار می دهند. برداشتی را که فقیهان از احادیث دارند برتر از برداشت شان از قرآن می نشاند. این است که در دهه های اخیر و روزگار معاصر ما تنها از دو مفسر قرآن در ایران می توان نام برد: مرحوم علامه طباطبائی و شاگردش آیت الله جوادی آملی که الان تنها کرسی جدی درتفسیر را در حوزه علمیه قم دارند.»

با این همه ابوزید تفکرات انتقادی در حوزه علم حدیث نیز مطرح کرده است. محسن کدیور اعتقادات ابوزید را چنین توضیح می دهد: «از جمله نکات دیگری که او قائل است اینست که احادیثی که در دست داریم، حداکثر بیش از برداشت شخص محمد ابن عبدالله از پیام الهی نیستند. ما یک تفسیر برای همه اعصار نداریم. هر تفسیری متعلق به زمان خود است. او معتقد است که فهم پیامبر مقدس نیست. فهم پیامبر از قرآن یک فهم است. به نظر او فهم هیچکس مطلق نیست. هر فهمی نسبی است. هر فهمی متکی به ظرف زمانی مکانی خودش است. می دانیم که در میان مسلمانان اهل سنت به خصوص سنگینی تفاسیر گذشته بسیار زیاد است. ابوزید برای شکستن انحصار فهم قرآن در چارچوب تفاسیر سلفی و تفاسیر سنتی گذشته کوشش فراوان می کند. پیام ابوزید تعدد و تکثر در تفاسیر قرآن است.»

حسن یوسفی اشکوری اسلام شناس ساکن ایتالیا نیز معتقد است که روشنفکری دینی در مصر پایگاهی دیرین دارد و همین سبب شده که روشنفکران دینی ایرانی از همتایان مصری خود پیروی کنند. وی می گوید: «مصر شاید ۸۵۰ سال پیش آغاز تحول فکری جدید دینی بود و دلیل هم داشت. دلیل اصلی اش این بود که مصر در شمال آفریقا نخستین کشور اسلامی است که با فتح شمال آفریقا به وسیله ناپلئون در حدود ۲۰۰ سال پیش با جهان غرب آشنا شده بود و سوابقی داشت و کشور متمدن با سابقه ای بود. آغاز گر نواندیشی دینی مصر است یا متفکران مصری. البته بعد به سوریه می رسد و بعضی از کشورهای دیگر خاورمیانه و ایران نسبت به آنها متاخر تر است. در دوران جدید هم همینطور است. افکار جدید که در سال های اخیر آقای سروش یا آقای شبستری مطرح کردند، در مصر سابقه بیشتری دارد. حتی کسانی مثل حسن حنفی یا ابوزید و اینها افکارشان به خصوص در ارتباط با مسئله وحی و توسل به روش های هرمنوتیکی روش این آقایان از نظر زمانی مقدم است بر متفکران ایرانی. اما در عین حال این به معنای این نیست که از هم اثر نپذیرفتند. آنها هم از این سو اثر پذیرفتند. ولی به نظرمن از نظر تاریخی با توجه به واقعیت ها آنها مقدم اند. خود ابوزید که سال گذشته من در لیدن هلند دیدار سه ساعته ای با ایشان داشتم، متفکران ایرانی را می شناخت، از دکتر شریعتی تا افراد جدید آقای شبستری، آقای سروش. ولی ضمن گفت و گویی که با ایشان داشتم بر من روشن شد که ایشان به تفکر آقای شبستری نزدیک تر است تا تفکر آقای سروش.»

اما چه شد که روشنفکران دینی ایرانی به سوی تفکرات ابوزید گرایش پیدا کردند؟

کدیور: ابوزید برای شکستن انحصار فهم قرآن در چارچوب تفاسیر سلفی و تفاسیر سنتی گذشته کوشش فراوان می کند. پیام ابوزید تعدد و تکثر در تفاسیر قرآن است.

این پرسش را محمد جواد اکبرین چنین پاسخ می دهد: «به اعتقاد من از آن روزی که نصرحامد ابوزید در جامعه ایران مخاطب پیدا کرد که جامعه دینی ایران تشنه زندگی در دنیای آزاد و مدرن بود و می خواست که در عین اینکه اندیشه و عاطفه مدرن داشته باشد، مسلمان هم باشد. با فقه موجود با برداشت های دینی موجود با مفسران رسمی دین حاکم بر ایران چنین زندگی ممکن نبود. در ایران ممکن نبود و نیست که انسان بخواهد مسلمان باشد و در عین حال عاطفه و اندیشه مدرن هم داشته باشد. راهی که ابوزید پیشنهاد کرد، راهی بود بود برای جمع بین مسلمانی و چشیدن لذت آزادی و زندگی در جهان جدید.»

محمد جواد اکبرین معتقد است که بین روشنفکران مذهبی ایران و مصر یک علقه مشترک وجود دارد؛ «همه آنها بر این نکته اعتقاد دارند که قرآن بر دو عنصر همیشه تاکید کرده بود. در تمام سوره ها پیداست: یک، تقابل با هرچه که در مقابل عقلانیت قرار می گیرد. یعنی یک سئوال کلی قرآن افلا تعقلون… افلا تبصرون… که بارها تکرار می شود: آیا فکر نمی کنید، آیا اندیشه نمی کنید، آیا بصیرت به خرج نمی دهید؟ تمام دغدغه قرآن اینست که چرا انسان عقل خودش را به کار نمی گیرد. پس برای قرآن گوهر عقلانیت بسیار مهم است. و دوم اینکه اصلاً قرآن مدعی است که آمده زنجیرها را بردارد. قرآن به صراحت در آیات خودش مدعی است که آمده زنجیرها را بردارد، حال خودش و متنش در خدمت کسانی دربیاید که جامعه را به زنجیر می کشند؟ دغدغه روشنفکر مسلمان و دین دار در ایران اینست که قرآن در خدمت قدرت سرکوبگر و دیکتاتور و مستبد قرار نگیرد. در واقع در مقابل گوهر خودش بازتولید نشود. کسانی مانند آقای سروش، آقای کدیور، آقای مجتهد شبستری، آقای مصطفی ملکیان کسانی هستند که در این مورد وجه مشترک دارند و در این دغدغه وجه مشترک دارند با ابوزید.»

هر چند فقهای سنتی ایرانی و مصری در مبانی عقیدتی خود تفاوت های فراوانی دارند، اما حداقل در یک نکته مشترک اند و آن رد اندیشه های نصرحامد ابوزید و همه اندیشمندانی است که به او شباهت فکری دارند. تنها در چند سال اخیر دو رسانه مطلوب به دلیل انتشار آثار ابوزید و مجتهد شبستری در ایران توقیف شدند. مجله کیان که تنها تریبون روشنفکران دینی در ایران محسوب می شد به دلیل انتشار مصاحبه ای با ابوزید توقیف شد و فصلنامه مدرسه به دلیل انتشار گفت و گویی با محمد مجتهد شبستری.

چرا جمهوری اسلامی تحمل چنین عقایدی را ندارد؟

محمد جواد اکبرین می گوید: «من به صراحت عرض می کنم. کلید ویرانی بنای جمهوری اسلامی در آثار نصر حامد ابوزید و پیروان او نهفته است. جمهوری اسلامی بنای خود را بر بستر ضعف های جامعه بنا کرده است. معنی سخنم اینست که برخلاف کسانی که تصور می کنند که جمهوری اسلامی با همه ویژگی های استبدادی که دارد بنیاد بسیار محکمی است، من گمان می کنم بیشتر از اینکه جمهوری اسلامی محکم باشد، جامعه ضعیفی داریم که در بستر این جامعه ضعیف جمهوری اسلامی قوی به نظر می آید. این جامعه ضعیف جامعه ای است که به راحتی آیات قدرتش در خدمت استبداد دینی قرار می گیرند و نمی توانند اعتراض کنند. ما جامعه ای داریم که وقتی به استناد کتاب مقدس بر آنها ظلم می شود، گاهی می ترسند که اعتراض کنند، می گویند نکند این ظلم حق ماست، چون خدا این را برای ما خواسته. و گاهی فراموش می کنند که خدایی که بنا بود رحمان و رحیم باشد، از مادر به ما نزدیکتر باشد، نمی تواند صاحب آموزه هایی باشد که انسان را به زنجیر بکشد. اینست که جمهوری اسلامی خیلی خوب دریافته که آرای ابوزید، آرای پیروان او و نزدیکان او که بنا دارند قرآن را متناسب با آزادی ایمان تفسیر کنند و اجازه ندهند که این ستون در خدمت سرکوبگری و استبداد قرار گیرد، اینها چه ضرری برای بقای چنین نظامی دارند. نظام استبدادی با آرای امثال ابوزید ناسازگار است و بسیار از آن می ترسد. من حتی فکر می کنم اتفاقی که در مصر افتاد، در تکثیر ابوزید صرفاً در جامعه دینی و عالمان دینی مصر نبود. من فکر می کنم که آرای ابوزید چون نسبتی با آزادیخواهی داشت و کمک می کرد به نابودی هرگونه ایدئولوژی، حتی می توانست برای نظام استبدادی مصر هم خطرناک باشد. اگر چه آن نظام مدعی اسلامی بودن به معنی که در ایران هست، نیست. لذا حتی تکفیر ابوزید در مصر و ناچاری او به گریز از این کشور و زندگی در یک کشور دیگر را هم بی ارتباط با سیاست مستبد حاکم بر مصر نمی دانم.»

نصر حامد ابوزید در زادگاهش در شهر طنطا در مصر به خاک سپرده شد. اما بحث بر سر اعتقاداتش میان موافقان و مخالفان همچنان ادامه دارد.
محسن کدیور در مورد این قرآن شناس مصری می گوید: « ابوزید مسلمان بود، مسلمان زیست و مسلمان از دنیا رفت. اگرچه به کار او نقد وارد است، امروز شاید کسی امثال عبدالصبور شاهین، یا قاضی عبدالعلی موسی را نشناسد، کسانی که حکم ارتداد ابوزید را صادر کردند. اما یقیناً حتی من که در پاره ای از آرا ممکن است با ابوزید موافق نباشم در مجموع او را مسلمانی اندیشمند و قابل اعتنا ارزیابی می کنم. مسلمانی که می توان با او موافق نبود. اما نمی توان او را نادیده گرفت.»