بازاندیشی هویت اسلام شیعی

باز اندیشی هویت اسلام شیعی

بازاندیشی هویت اسلامی شیعی کوشش در نگرشی تازه به ارکان و مرزهای مذهبی کهن است. این بحث پاسخ به پرسشهایی از این دست است: اهم پایه های اسلام شیعی چیست و با اسلام سنی چه شباهتها و تفاوتهایی در نظر و عمل دارد؟ این بازشناسی مرزبندی روشنی با شیعه غالیانه دارد. بعد از چهار بحث مقدماتی، در بحث اصلی با عنوان «اهم مولفه های هویتی اسلام شیعی» دوازده مؤلفه به شرح ذیل مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته است:

  • عدالت خداوند
  • قرآن: کلام الله مجید، مصون از تحریف، عیار محک حدیث
  • پیامبر (ص): برترین انسان اسوه جاوید بشریت
  • ائمه‌ی اهل بیت: مرجع معرفتی امت و باب علم نبی
  • اختلافات تاریخی: انتقاد محترمانه و مؤدبانه از صحابه، خلفا و امهات المومنین
  • توسل و شفاعت حاشیه ای محدود بر توکل نامحدود
  • نجات اخروی در گرو ایمان و عمل صالح، نه متوقف بر عناوین ظاهری
  • اخلاق حسنه، بالاخص صداقت، امانتداری، احسان و ایثار، و محدودیت تقیه به شرائط اضطراری
  • عقل: اولین مخلوق و برترین مفتاح معرفت، تشویق حکمت و گفتگو
  • مفتوح بودن باب اجتهاد در معارف دینی
  • آزادی و آزادگی، مدارا با مخالف غیرمسلح، دفاع از مظلومین و مبارزه با ظالمین
  • عدم اکتفا به ظواهر شریعت و معرفی باطن دیانت: شریعت و طریقت و حقیقت

امیدوارم این مباحث مؤمنان را به‌ کار آید. از انتقادات و پیشنهادات اهل نظر استقبال می کنم.

مقدمه

در مقدمه چهاربحث به شرح ذیل مورد بررسی قرار گرفته است:

  • اسلام شیعی
  • هویت اسلام شیعی
  • ضرورت بحث از هویت اسلام شیعی
  • نیاز به بازاندیشی

۱. اسلام شیعی 

مسلمانان با بیش از ۱/۶ میلیارد نفر بیش از یک چهارم جمعیت کره زمین را تشکیل می دهند. شیعیان با جمعیتی بالغ بر ۲۲۵ میلیون نفر بیش از ۱۵٪ مسلمانان را شامل می شوند. یعنی از جمعیت زمین، از هر ۱۰۰ نفر حداقل  ۲۲ نفر مسلمان سنی و ۴ نفر مسلمان شیعی هستند. پیروان شیعه جعفری اکثریت قاطع شیعیان را تشکیل می دهند و اقلیتی زیدی، و اسماعیلی هستند.

شیعیان در جمعیت چهار کشور جهان اکثریت را تشکیل می دهند: ایران، آذربایجان، بحرین و عراق. به لحاظ تعداد بیشترین جمعیت شیعیان به ترتیب در کشورهای ایران، پاکستان، هند، عراق و ترکیه زندگی می کنند. در ایران و اکثر همسایگانش شیعیان جمعیت قابل ملاحظه ای هستند. بحث از عقاید و آراء اکثریت ٪۹۰ مردم ایران می تواند بحث مهمی باشد.

۲. هویت اسلام شیعی

هویت یعنی کیستی، اصل و اساس، مهمترین اموری که به تشخص و معرفی کسی می انجامد و با سلب أمور یادشده، آن فرد کس دیگری می شود. هویت تعیین مرز است، مرزهای ملی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از قبیل مرزهای عقیدتی، دینی و مذهبی. هر کس هویتهای مختلف دارد. هر یک از ما هویت ملی داریم: ایرانی، هویت فرهنگی داریم: دینی یا سکولار. هویت سیاسی داریم: دموکرات یا قائل به حکومت دینی و ولایت فقیه. هویت دینی داریم: مسلمان یا متدین به دین دیگر. هویت مذهبی داریم: شیعه یا اهل سنت و جماعت. از هویت گریزی نیست، مهم ان است که این هویت پویا و در خلق مدام باشد.

با هویت اسلامی با دیگر ادیان از جمله دیگر موحدان ابراهیمی مرزبندی می کنیم. در عین اشتراکات تلقی یک مسلمان از خدا، آخرت، جهان و انسان ویژگی‌هایی دارد. مهمترین وجه تمایز، باور به پیامبری محمد بن عبدالله (ص)، قران به عنوان وحی الهی و احکام اختصاصی مناسک وشریعت اسلامی است.

با هویت شیعی با دیگر مسلمانان یعنی مسلمانان اهل سنت و جماعت مرزبندی می کنیم. پرسش اصلی این بحث پرسش از مولفه های هویتی تشیع است. چه امور اعتقادی، شرعی و تاریخی به یک مسلمان شیعه هویت می بخشد؟

۳. ضرورت بحث از هویت اسلام شیعی

نظرسنجی معتبر جدیدی (۱) نشان می دهد که در کشورهای مصر، مراکش، اردن، تونس و فلسطین ۴۰ تا ۵۳٪ از مسلمانان (اهل سنت) ، شیعیان را مسلمان نمی دانند!

معرفی تشیع در منابع اکادمیک و عمومی از قبیل دائرة المعارف اسلام لیدن، دائرة المعارف اسلام معاصر آکسفورد یا بریتانیکا، حتی در نوشته های محققان معتبری همچون ویلفرد مادلونگ تصویری نه چندان مطلوب از تشیع ارائه می کند. این تصویر اگرچه با واقعیت اندیشه و عمل برخی از شیعیان مطابقت دارد، اما بی تردید هر مسلمان بلکه هر خواننده ای را از این مذهب می رماند! این تصویر با اندیشه محدثان، اخباریون و غلات شیعه بسیار قرابت دارد.

ترویج برخی امور بی پایه و سست بنام باورهای تشیع در رسانه های عمومی رسمی جمهوری اسلامی و حمایت بسیاری از مراجع محترم تقلید در حوزه های علمیه از این امور، به تصویر نامطلوب یادشده دامن می زند. این وضعیت در شبه قاره هند و کشورهای حاشیه خلیج فارس «به مراتب» بدتر است.

افراط برخی شیعیان سنتی در باورهایشان بعضی هموطنان اهل نظر را نیز به تفریط کشانیده است. هرچه گروه اول در آسمانی کردن امور زمینی مبالغه کرده اند، گروه دوم متقابلا در زمینی کردن امور آسمانی از قبیل وحی رسالی تلاش کرده اند. گروه سنتی (غلات مفوضه) ائمه را به رده پیامبر منهای وحی رسالی ارتقا داده؛ گروه روشنفکر نیز در مقابلْ قرآن و وحی را به امور بشریِ خطاپذیر تنزل داده، محمد بن عبدالله (ص) را موَلّد و موُجِد وحی معرفی کرده اند.

۴. نیاز به بازاندیشی

فارغ از این افراط و تفریطها انصاف باید داد هویت اسلام شیعی نیاز به بازاندیشی دارد. معنی این سخن این نیست که اسلام اهل سنت چنین نیازی ندارد یا کمتر نیاز دارد، از آن رو که ما خود شیعه ایم و اکثریت ملت ما نیز شیعه اند در این زمینه بحث می کنیم ، بی انکه نفیا و اثباتا به مذهب اهل سنت نظری داشته باشیم. اینکه اینگونه بحثها باعث سوء استفاده احتمالی رقبای شیعه شود باکی نیست. تهذیب و تنقیح باورها از نابایسته ها اهمیتی بیش از اینها دارد.

بحث باز اندیشی اسلام شیعی گزارش از اسلام شیعی به روایتی است که گوینده به آن باور دارد. شنونده نیز خود با استماع این سخنان در باورهای خود اندیشه می کند و به توصیه قرآن خود بهترین سخن را انتخاب می کند. گوینده تکثر در اندیشه دینی و مذهبی را پذیرفته است. معنای تکثر و رواداری این است که کسانی که چون من نمی اندیشند اما خود را مسلمان و شیعه می دانند، همانند من مسلمان و شیعه اند. داور نهایی در روز بازپسین نیز خداوند است. اما حق داریم آنچه به نام اسلام یا تشیع عرضه می شود مورد بررسی و نقد قرار دهیم، آن‌چنانکه دیگران نیز به همین میزان حق دارند آراء ما را مورد نقد قرار دهند. آنچه نقد می شود اقوال و باورهاست، نه اشخاص و افراد.

بازاندیشی رویکردی اصلاحگرانه برای زدودن خرافات و غلوها از اندیشه اسلام شیعی است. اما محور بحث، مرحله ای فراتر از این است، بحث در بازاندیشی امور فرعی و جزئی از قبیل جمکران باقی نمی ماند، بلکه متوجه هویت اسلام شیعی است، از قبیل عدالت و امامت و توسل و شفاعت و تقیه و …. به عبارت دیگر بازاندیشی اموری که در اندیشه سنتی ارکان و مولفه های اساسی مذهب محسوب می شود و در طی قرون متمادی نیز متصلب شده و اکنون به عنوان مسلمات مذهب تلقی می شود.

پیش‌تر نوشته ام (۲) اسلام شیعی همانند دیگر اندیشه های مذهبی سیر تکوین داشته و از روز نخست این نبوده که الآن هست. تا اواخر قرن پنجم دو اندیشه شیعی قم و کوفه پابپای هم پیش امده اند، سپس جریان بغداد با تعدیل جریان کوفه سیطره پیدا کرده و جریان دیگر را از صحنه بدر کرده است. باقیمانده آثار جریان نخست را در مقالات قبلی نشان داده ام. اکنون در مقام آنم بی آنکه به جزئيات بپردازم نتیجه این جریان را در باورهای پایه ای مذهب نشان دهم. به تأسی به جناب عبدالعظیم حسنی اعتقادات خود را برای تصحیح اهل نظر عرضه می دارم!

أهمّ مولفه‌های هویتی اسلام شیعی

در أواخر قرن چهاردهم هجری شمسی مهمترین مؤلفه‌های هویتی اسلام شیعی را مرور می کنم. به زمان تصریح می کنم تا بگویم اهمیت این مؤلفه ها ممکن است در زمان دیگری متفاوت با دوران ما بوده باشد. ثانیا این اهم مؤلفه هاست نه همه آنها. ثالثا ترسیم کننده مؤلفه‌ها خود از باورمندان محمد مصطفی و پیروان علی مرتضی است. این گزارش باورهای عوامانه تشیع یا گزارش تاریخی این باورها نیست، این اسلام شیعی به روایت گوینده است. آنچه او اسلام شیعی می داند، به آن باور دارد، و به آن عمل می کند. این دوازده مؤلفه حاصل سه دهه تحقیقات اوست. در این مجال به اختصار و ایجاز این أصول دوازده گانه  را معرفی می کنم.

یک. عدالت خداوند

مهمترین مؤلفه اسلام شیعی عدالت است، آن هم عدالت خداوند. مؤلفه ها را با عنایت با صفت خداوند و مشخصا عدالت او آغاز کردم. «عدلیه» عنوان اولیه شیعه و معتزله از اهل سنت بوده است، در مقابل دیگر فرق اهل سنت از حنابله و بعدا اشاعره و ماتریدیه. عدلیه یکی از صفات خداوند را عدالت می دانستند، به این معنی که أولا کلیات عدالت توسط عقل آدمی بدون رجوع به دین قابل ادراک است، و ثانیا اعمال و اقوال ربوبی همگی در چارچوب عدالت است. در مقابل مسلمانان اهل سنت (ابتدا غیرمعتزله، و از حوالی قرن پنجم با انقراض معتزله، قاطبه اهل سنت و جماعت) چنین ادراکی را معتبر ندانسته تنها معیارعدالت را موازین دینی و شرعی می دانند.

به عبارت دیگر بحث بنیادی نسبت عدالت و دین مطرح می شود: عدلیه از جمله شیعه (حداقل شیعه اصولی) عدالت را امری ماقبل دینی دانسته به خدای عادل باور دارد، خدایی که رعایت عدالت را بر خود واجب کرده است، در مقابل قاطبه اهل سنت (بعد از انقراض معتزله) تنها به عدالت دینی قائل است: آنچه آن خسرو کند شیرین بود! از نتایج بسیار مهم این مبنا این است که دین باید عادلانه باشد، یعنی عدالت فقط صفت انتزاعی خداوند نیست، صفت لازم دین او نیز هست. ظلم و دیانت نمی تواند همنشین باشند. اگر جایی به یقین ظلم را یافتید، اطمینان داشته باشید دیانت قبلا از آنجا رفته است.

اصل عدالت به قدری مهم، اساسی و اصیل است که لازم است همه ساحتهای دیانت و حیات از آن إشراب شود. عدالت اجتماعی از مظاهر جلی باور به اصل عدالت است. عدالت قضائی مهمترین جلوه عدالت اجتماعی بوده است. اما و هزار اما اگرچه اذعان به عدالت به مثابه رکن اول مذهب در هر کتاب کلامی شیعه از آغاز تا کنون قابل رؤیت است، اما به کارگیری آن در دیگر علوم اسلامی خصوصا شریعت، فقه، اخلاق، تفسیر و حدیث از این اصل اصیل عملا غفلت شده است. شیعه مذهبی عدالت محور بوده است. تا زمانی شیعه شیعه می ماند که عدالت محور باشد. اگر مصلحت محور یا امنیت محور شد، از مؤلفه اصیل و اساسی خود فاصله گرفته است.

دو. قرآن: کلام الله مجید، مصون از تحریف، عیار محک حدیث

برای همه مسلمانان قرآن اولا کلام الله مجید، ثانیا سند نبوت و ثالثا مصون از خطاست. این باور اختصاصی به شیعه ندارد. به دلایل متعدد آن‌را به عنوان دومین مؤلفه آوردم. از جمله اینکه ظواهر قرآن – بر خلاف اخباریون – بدون روایات اهل بیت قابل فهم و حجت است. برای شیعیان نظرا و عملا قرآن در صدر تعالیم دینی است. آن که اخبار ائمه را – حداقل عملا – منبع اصلی دین و مذهب دانسته، بداند خطا کرده است، خطائی فاحش.

قرآن محکمات و متشابهاتی دارد. تعارض با محکمات قرآن دلیل باطل بودن هر باور و حکمی است. یعنی اگر روایتی منسوب به پیامبر یا ائمه در تعارض با این محکمات باشد، آن روایت از درجه اعتبار ساقط و غیرقابل استناد به پیامبر و ائمه، وصریحا باطل است. البته تخصیص عام و تقیید مطلق و تبیین مجمل معنایش تعارض نیست. مراد از تعارض تناقض است.

مصونیت قرآن از تحریف به نقصان و زیادت نظر مسلمانان اعم از سنی و شیعه است. این کشتی را هر نادانی سوراخ کند همه سرنشینان را غرق کرده است. قول به تحریف قرآن نظریه مردود و شاذ فریقین است، اخباریون شیعه و حشویه از اهل سنت.

جمعی ساده دل پنداشته اند مگر ممکن است اصل امامت به این مهمی مستند قرآنی نداشته باشد!؟ حتما داشته ولی بدخوهان اهل بیت آنها را حذف کرده اند! چقدر بوده؟ یک سوم آیات موجود! کجای قرآن؟ اوایل سوره‌ی مائده! به چه دلیل؟ روایاتی را ارائه می کنند. محدثی در قرن سیزدهم قمری هم آمده این روایات را در یک کتاب گردآوری کرده: «فصل الخطاب فی تحریف کتاب ربّ الارباب». وهابیون سعودی هم کتاب مذکور را با سلام و صلوات اخیرا منتشر کرده به همه جا فرستاده اند، که نگفتیم شیعه قائل به تحریف قرآن است؟! این هم سندش: میرزا حسین نوری طبرسی صاحب کتاب مستدرک وسائل الشیعة. شبهه آن قدر قوی شده که حتی برخی روشنفکران محترم هم باورشان شده که قول به تحریف قرآن نظر تشیع است!

از سوی دیگر برای نسخ قرآن سه قسم شمرده شده است: نسخ حکم (یعنی آیه باقی است، اما حکم موجود در آن نسخ شده و عمل نمی شود)، نسخ تلاوت بدون نسخ حکم (یعنی آیه را پیامبر از جبرئیل شنیده اما در مصحف موجود نیست! ولی حکمش باقی است. مثل چی؟ می گویند: آیه رجم!)، نسخ تلاوت و حکم هر دو (آیه را پیامبر از جبرئیل شنیده، اما الآن هم آیه از مصحف حذف شده، هم حکمش از شریعت!). نسخ حکم مورد پذیرش فریقین است، اختلاف بر سر مصادیق آن است، از حدود ۲۰۰ آیه تا ۵ آیه برای این نوع نسخ در کتب علوم القرآن مثال زده شده است. اما دو قسم دیگر یعنی نسخ تلاوت (با نسخ حکم یا بدون آن) از منفردات اهل سنت است و شیعه آن را قاطعانه مردود شمرده است. دلیل قائلان به نسخ تلاوت برخی روایات است که صحیح پنداشته شده است. آقای سید ابوالقاسم موسوی خوئی در کتاب «البیان فی تفسیر القرآن» دو فصل مشبع به اثبات عدم تحریف قرآن از یک سو و بطلان نسخ به تلاوت اختصاص داده (۳) و روایات فریقین درباره تحریف قرآن را مورد نقد عمیق در سند و دلالت  قرار داده است. به نظر ایشان نسخ به تلاوت هیچ تفاوتی با قول به تحریف قرآن ندارد. هیچ روایت معتبری دال بر تحریف قرآن وجود ندارد: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ‌ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ.

مستشرقان و قرآن پژوهان غیرمسلمان که خصوصا دو قرن اخیر همت فراوانی برای تشکیک در سندیت قرآن کرده اند از این روایات نسخ تلاوت استفاده شایانی نموده اند، برای نمونه ونزبرُو قرآن  پژوه معاصر (۴). جالب این که در هر جای دنیا گشته اند در هر قرائتی جز همین مصحف موجود را پیدا نکرده اند. نسخه های تازه یافته قرآن هم مؤید عدم تحریف است.

شیعه قائل به تعیین جای آیات و سور و تدوین مصحف در زمان خود پیامبر است و قول به جمع قرآن در زمان خلفا را امری نادرست می داند. جمع قرآن در زمان خلیفه سوم عثمان بن عفان جمع و تدوین کتابت واحد رسمی بوده، نه تعیین جای آیات و سور در مصحف. جمع قرآن (تعیین جای آیات و سور) با دو شاهد حاصل نمی شود بلکه تواتر لازم دارد. مصحف عثمانی رسما مورد تأیید شیعه است. آیا اگر امام علی کلمه ای در مصحف عثمانی تردید داشت ساکت می ماند و خصوصا در زمان عهده داری خلافت آن را تصحیح نمی کرد؟! قرائت مصحف عثمانی در نماز صریحا مورد تایید امان اهل بیت خصوصا امام باقر و امام صادق قرار گرفته، در زمانی که در فترت بین خلافت اموی و عباسی تقیه خوفی هم بشدت سابق نبوده است.

آنچه به نام مصحف فاطمه خوانده می شود دلیل معتبری بر وجود و محتوای آن در دست نیست. با این اخبار آحاد نمی توان در چنین موضوع مهمی که أساس دین است داوری کرد. اما از مصحف علی از کتب تفاسیر بر اساس تعالیم نبی به ترتیب نزول اطلاع معتبری از واقعیت آن در دست نیست. این دو مصحف منحصر به متن قرآن نبوده و منقولات از پیامبر در ذیل آیات را شامل می شده است. در هر صورت هیچ سند تاریخی معتبری بر تفاوت قرآن در میان شیعیان و اهل سنت وجود ندارد.

سه. پیامبر (ص): برترین انسان اسوه جاوید بشریت

مفاد این مؤلفه از بدیهیات تعالیم اسلام است. هیچ انسانی در مرتبه محمد بن عبدالله (ص) آفریده نشده است و نخواهد شد. برخی غلات شیعه روایات مجعولی درست کرده اند که ائمه اهل بیت خصوصا علی بن ابی طالب هم عرض پیامبر است، فقط به او وحی نمی شده است! خطبای اهل سنت هم مکررا و به وفور این تلقی را به عنوان نظر رایج و رسمی شیعیان به مستمعین خود قالب کرده اند. ادعیه مجعولی از قبیل «يامُحَمَّدُ ياعَلِيُّ، ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ، إِكْفِيانِي فَإِنَّكُما كافِيانَ، يامُحَمَّدُ ياعَلِيُّ، ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ، انْصُرانِي فَإِنَّكُما ناصِرانَ، يامُحَمَّدُ ياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ إِحْفَظانِي فَإِنَّكُما حافِظانَ» هم مؤید همین تفکر غالیانه باطل است. برای ارتقای شأن ائمه مرتبه نبوت را تنزل ندهیم. در أصول کافی این حدیث آمده که معرف تشیع راستین است. علی بن ابی طالب فرمود: «انا عبد من عبید محمد». من بنده ای از بندگان محمدم.

همه عرفا به پیروی از نبی خاتم افتخار می کنند. اینکه شهود فلان عارف بالاتر از شهود محمد مصطفی بوده است ادعای بی دلیل است. مشکل فقط از ناحیه غلات عوام نیست، به روشنفکران محترم هم باید یادآور شد که مجتبای الهی سرآمد سالکان واصل است!

شیعیان همانند اهل سنت محمد بن عبدالله (ص) را رسول الله، خاتم النبیین، اولی بالمومنین من انفسهم، رحمت للعالمین، و لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة می دانند. ائمه شرفی جز اهل بیت نبی ندارند. از میان صحابه آنها را انتخاب کرده ایم چرا که بیشتر از بقیه بوی محمدی می دهند. علی را دوست داریم چون تربیت یافته دامان رسول الله است. در شهادت حسین بن علی اشک می ریزیم چون سبط رسول الله است. هیچ الهام و تحدیثی با وحی رسالی قابل مقایسه نیست.

اگر چه محمد (ص) بشری مانند ما بوده است «بشر مثلکم»، اما به او وحی می شده است و همین مایه امتیاز او بر بنی بشر است. او مصطفی، مجتبی و مخلَص، مطهر، مزکَی، مهذَب، حبیب و امین الهی بوده است. هیچکس در میان مسلمانان مستقیما از جانب خداوند به چنین «مقام محمود»ی نائل نیامده است.

پیامبر منحصرا در امت اسلام مهبط وحی و معلم کتاب و حکمت بوده است. به احدی از مسلمانان جز او وحی رسالی نشده است. ائمه اهل بیت با همه فضائلشان همه به شنیدن وحی الهی از زبان محمد (ص) محتاج بوده اند. کلام الله مجید را او تلقی و تلاوت می کرده، او به تعلیم خداوند کتاب – که همین قرآن – باشد و حکمت ـ که سنت نبوی است – به مسلمانان تعلیم کرده و هر دو مبنای تعالیم اهل بیت است. در این دو مبنا کسی را حق اجتهاد نیست. وظیفه همگان حتی ائمه اهل بیت و صحابه تبعیت و اطاعت است و لاغیر. یعنی اگر کتاب خدا یا سنت نبی امری را به عنوان حکم دائمی فرموده باشند برای تمام مسلمانان بی استثنا – حتی ائمه – متن بدون برو برگرد دین است. سنت رسول الله مهمترین سند اسلام پس از قرآن کریم است. اگر کسی خود را پیرو «حسبنا کتاب الله» می داند قرآن او را تخطئه می کند! قرآن همگان را به اطاعت و تبعیت از رسول خدا فرمان داده و این وظیفه منحصر به زمان حیات ایشان نیست. سنت معتبر پیامبر بعد از قرآن سند واجب الاتباع ابدی اسلام است.

شیعیان همانند اهل سنت شارع را خدا و رسول او می دانند، رسول هم باذن الله تشیع کرده است. هیچکس حتی ائمه اهل بیت شارع نیستند. ائمه ناقل تشریعات نبوی هستند نه اینکه حتی باذن الله خود مستقلا تشریع کرده باشند. باب تشریع بعد از وفات پیامبر همانند وحی مسدود شده است. بعد از پیامبر تشریعات ایشان نقل می شود و در چارچوب تعالیم کتاب و سنت اجتهاد صورت می گیرد. آنها که ائمه اهل بیت را شارع پنداشته اند، ادعایی بی دلیل کرده اند.

چهار. ائمه‌ی اهل بیت: مرجع معرفتی امت و باب علم نبی

بحث درباره این مؤلفه مشروح ترین بحث مرا تشکیل می دهد، به اعتبار این اصل شیعه را امامیه خوانده اند. در اسلام دو مدرسه است: مدرسه صحابه و خلفا و مدرسه اهل بیت یا ائمه. مسجدالحرام درهای متعددی دارد. هر دری اسمی دارد، برخی دارها به نام اسمای حسنای خداوند نامگذاری شده اند، برخی هم نام خلفا را دارند، باب ابوبکر بن ابی قحافه، باب علی ابن ابی طالب و هکذا. از هر دری وارد شوید بالاخره به مسجدالحرام وارد شده اید. درروایت معتبر پبامبر فرمود: «أنا مدینة العلم وعلی بابها». من شهر دانشم و علی درِ آن است. شیعیان مسلمانانی هستند که از باب علوی به شهر دانش نبوی وارد شده اند. یعنی از طریق اهل بیت معارف نبوی را کسب کرده اند. مسلمانان اهل سنت از طریق خلفا و صحابه تعالیم نبوی را اخذ کرده اند. پس تسنن و تشیع دو طریق وصول به تعالیم پیامبر است.

از منظر شیعیان طریق علی طریق اقوم و مطمئن تری برای وصول به تعالیم نبی است. علی نخستین مرد مسلمان و بعد از خدیجه کبری دومین کسی است که به رسول الله ایمان آورد. علی از کودکی در دامان پیامبر بزرگ شد و توسط او تربیت گشت، بنابراین بیش از تمام صحابه توفیق مصاحبت و اخذ معارف دینی را از پیامبر داشته است. او تحقیقا بیش از همه صحابه از پیامبر پرسیده است. او را به دلیل کثرت پرسشهایش از پیامبر «سَئوُل» (بسیار پرسشگر) لقب داده اند. تحقیقا عمیق ترین سوالات در میان سوالات صحابه متعلق به علی است. آقای سید محمد حسین طباطبایی پس از عمری تحقیق در مجموعه روایات پیامبر به این نتیجه رسیده است: اگر مجموعه روایات علی بن ابی طالب را دریک کفه ترازو قرار دهیم وهمه روایات بقیه صحابه رادر کفه دیگرقراردهند، کفه علی می چربد. این عبارت به ابن سینا منسوب است که در عظمت خلفای راشدین گفته است چون ستاره می درخشند، اما در میان آنها علی همچون خورشید است که با طلوع او درخشش هیچ ستاره ای جلوه ندارد.

به باور شیعیان این آیات در شأن علی بن ابی طالب نازل شده است: آیه ولایت: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّـهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ﴿المائدة: ٥٥﴾ و آیه اکمال: الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا ﴿المائدة: ٣﴾ برخی روایات اهل سنت نیز در شأن نزول این آیات نظر مشابهی ابراز کرده اند، از جمله فخر رازی در تفسیر مفاتیح الغیبش. احادیث متواتر ثقلین، غدیر، سفینه و منزلت از پیامبر (ص) نیز شیعه و سنی نقل کرده اند. این احادیث را حتی در صحاح سته هم می توان مشاهده کرد. لذا هیچ اهل سنتی نمی تواند منکر صدور این احادیث از پیامبر (ص) شود:

إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّو»

مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَاحِبَّ مَنْ أحِبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيثُ دارَ

انما مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینه نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق.

أنت منی بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبی بعدی.

ناگفته نماند منابع اهل سنت برخی از این احادیث را با کلمات کلیدی متفاوتی نقل کرده اند، مثلا «عترت» به «سنت» تبدیل شده است! البته اهل سنت با شیعیان در دلالت این احادیث همداستان نیستند. آنها می پذیرند که پیامبر به «دوستی» علی و اهل بیت توصیه کرده است، لذا ایشان اهل بیت پیامبرشان را دوست دارند. اما بیش از دوستی منزلتی برای اهل بیت پیامبر قائل نشده اند. آنها از مجموعه آیات قرآنی و روایات نبوی سرپرستی سیاسی یا مرجعیت علمی برای علی بن ابی طالب و اهل بیت درک نکرده اند.

اکنون پس از ۱۴۰۰ سال اینکه جانشین بلافصل سیاسی پیامبر ابوبکر بوده یا علی، پیامبر تکلیف سیاسی امت را بعد از خود با وصایت مشخص کرده یا کلا به خود امت سپرده، اینکه تصمیم حداکثر شش تن از مهاجرین مهاجرین و انصار در سقیفه بنی ساعده در غیبت بنی هاشم درست بوده یا نه، مسئله ای تاریخی است. درست یا غلط گذشته است. می توان بحث درباره آن را الی الابد ادامه داد. اما مسئله روز ما نزاع تاریخی سیاسی نیست. آنچه امروز ثمره عملی دارد مرجعیت علمی اهل بیت است. مرجع علمی امت پیامبر پس از وفات ایشان چه کسی بوده است؟ به عبارت دیگر پس از پیامبر دینمان را از که بگیریم و در مواضع اختلاف در فهم کتاب و سنت نبی چه کنیم؟ اهل سنت اجماع امت را بعدا اختراع کردند، چیزی که در عمل هرگز اتفاق نیفتاده است. ایشان عملا به فهم صحابه استناد کردند. در مقابل شیعه به جای فهم صحابه که هیچ دلیلی بر حجیت شرعی آن در دست نیست، سیره اهل بیت پیامبر را مطرح کرد. از منظر شیعه اهل بیت به نص قرآن مطهرند و و نسل در نسل وارث علوم نبوی هستند. یعنی علی بن ابی طالب رسما در محضر پیامبر کسب علم کرده و هر امامی در محضر امام قبل. قال علي (ع): علمني رسول الله (ص) ألف باب من العلم، في كل باب ألف باب.

بنابراین فارغ از نزاع تاریخی سیاسی جانشینی پیامبر، تفاوت امروز این دو مذهب تفاوت علمی است. هر دو در منبع اول و دوم تعالیم اسلامی یعنی کتاب و سنت اتفاق نظر دارند، اما اهل سنت عملا منبع سوم را روش صحابه دانسته اند، در حالی که شیعه نظرا و عملا سیره ائمه اهل بیت را منبع سوم اسلام معرفی کرده است.

این منبع سوم نظرا و عملا به دو دین شناسی بسیار متفاوت انجامیده است. تفاوت به فروع فقهی عبادات و معاملات منحصر نیست، الهیات متفاوت در خداشناسی، آخرت شناسی، انسان شناسی و جهان شناسی و حتی فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق انجامیده است. شیعه به اعلمیت علی بن ابی طالب بین صحابه استناد می کند. این اعلمیت مورد انکار اهل سنت نیست، اما آنها اهمیت اعلمیت را در مرجعیت علمی مورد عنایت قرار نداده اند. پذیرفته اند که «لولا علی لهلک عمر» اما قبول نکرده اند این اعلم و اتقی و اشجع و اسبق در جهاد بین صحابه مرجع علمی امت پس از رسول باشد.

شیعه مفتخر است که معارف نبوی را از اعلم صحابه یعنی علی بن ابی طالب اخذ کرده است. علم علی در حوزه معارف الهی و دینی است. «سلونی قبل ان تفقدونی» را اهل سنت هم از خلیفه چهارم نقل کرده اند. به تصریح متکلم و فقیه بزرگ امامیه سید مرتضی لازمه امامت اطلاع از علم دین است نه علم به غیب و ضمائر و ماکان و ما یکون و ما هو کائن. اطلاع بیشتر از آن فضیلت است نه ضرورت و شرط امامت.

«أن الإمام في كل زمان إنما يجب بحكم إمامته أن يكون عالما بجميع علوم الدين، حتى لا يشذ منه شاذ وليس يجب بحكم الإمامة أن يكون عالما بالغائبات والكائنات من ماضيات ومستقبلات وإذا خص الله تعالى الإمام بشئ من هذه العلوم، فعلى سبيل الكرامة والتفضيل والتعظيم. وقد بينا في مسألة منفردة أمليناها قديما واستقصيناها، أنه غير واجب في الإمام أن يكون عالما بالسرائر والضمائر وكل المعلومات، على ما ذهب إليه بعض أصحابنا.» (رسائل الشریف المرتضی، ج ۱ ص ۳۹۴)

این سخن متکلم تراز اول امامیه را مقایسه کنید با جهت گیری منابر رسمی شیعه که همه کوشششان اثبات همین فضائل و کرامات جزئی غیرضروری است. این أمور نه قابل اثبات است نه قابل ابطال. أصلا لازمه امامت نیست تا عمر خود را صرف بحث از آنها بکنیم.

اعتقاد به ولایت تکوینی ائمه ضروری تشیع نیست. از معاصرین محمد رضا مظفر و مرتضی مطهری به عدم شرطیت آن تصریح کرده اند. اگر کسی چنین ولایتی برای ائمه را باور نداشت به تشیع او هیچ لطمه ای نمی خورد. درباره ائمه نباید غلو کرد. همان که خود را به آن معرفی کرده اند باور کنیم نه کمتر نه بیشتر. در علم و تقوای آنها به نقل معتبر آن قدر مدرک داریم که نیاز به فضیلت سازی مشکوک نیست. اشاره کنم و بگذرم. برخی توجیهات صوفیانه به کمک غلات آمده و ائمه را در قالب «خدا-انسان» معرفی کرده اند، از قبیل کارهای محمدعلی امیرمعزی در هر دو کتابش. این انسانهای برتر آفریده شده از سرشت متفاوت تنها با روایات مجعول غلات قابل اثبات است. اگر باب این توجیهات صوفیانه به حوزه اعتقادات مفتوح شود، غلو مسیحیان درباره تثلیث هم توجیه عرفانی دارد!

دو سوال در اینجا قابل طرح کردن است: اول چرا اهل سنت از احادیث علی بن ابی طالب کمتر از دیگر صحابه از قبیل عبدالله ابن عباس، عبدالله ابن مسعود، عبدالله ابن عمر، عایشه و ابوهریره نقل کرده اند؟ در میان تابعین چرا اهل سنت از آراء باقر العلوم، صادق آل محمد، موسی بن جعفر و علی بن موسی الرضا کمتر از قتاده، مجاهد، مقاتل بن سلمان و سفیان ثوری استفاده کرده اند یا أصلا استفاده نکرده اند!؟ این پرسشها پاسخ می طلبند.

پنج. اختلافات تاریخی: انتقاد محترمانه و مؤدبانه از صحابه، خلفا و امهات المومنین

شیعیان نسبت به مواضع سیاسی اجتماعی سه خلیفه نخست پس از رسول الله، نسبت به بسیاری از صحابه از قبیل طلحه و زبیر، نسبت به برخی از أمهات المومنین همانند عایشه انتقاد جدی دارند. این انتقاد پنهان هم نیست. کاملا آشکار است. اما انتقاد عالمانه مؤدبانه با سبّ و شتم تفاوت دارد. ما مجاز به بی احترامی و اسائه ادب نیستیم، آنها هم بالاتر از انتقاد نیستند. اهل بیت پیامبر اسوه های اخلاق و فضیلت بوده اند. در هیچ نقل معتبری از ائمه اهل بیت نسبت به اکابر اهل سنت سبّ و اسائه ادب نشده است، در عین اینکه جدّا از آنها انتقاد کرده اند. ما در همان سطحی که امیرالمومنین در نهج البلاغه از خلفا و صحابه و ام المؤمنین انتقاد کرده مجاز به انتقاد هستیم و انتقاد هم می کنیم.

خداوند اجازه اسائه ادب به مشرکان هم نداده است:  وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ فَيَسُبُّوا اللَّـهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ (انعام ۱۰۸) چگونه اجازه اسائه ادب به اکابر دیگر مذاهب اسلامی داده باشد!؟ امام علی در بحبوحه جنگ صفین اصحاب بر سر سربازان دشنام‌گوی خود تشر زد: انی لااحب ان تکون من السبّابین (من خوش ندارم که شما در زمره فحاشان و دشنام دهندگان باشید.) اگر در کتابی به عنوان شیعه به خلفای راشدین، صحابه و أمهات المومنین اسائه ادب شده کار نادرستی انجام گرفته و به عنوان یکی از پیروان اهل بیت من از برادران و خواهران اهل سنت عذرخواهی می کنم. موضع ما در این زمینه دوگانه است: احترام منتقدانه. احترام می گذاریم اما مودبانه انتقاد می کنیم. با زبان شرعی خطاب به متشرعین و متدینین عرض می کنم: اگر هم به لزوم رعایت احترام اکابر اهل سنت باور ندارید شرعا موظف به تقیه مداراتی هستید. بجای لعن و سبّ، محترمانه انتقاد کنید.

من به برخی انتقادات تاریخی شیعه اشاره می کنم:

چرا وصایای رسول الله بر زمین ماند؟

چرا در سقیفه بنی ساعده بنی هاشم مشارکت داده نشد؟

چرا در خلافت رسول الله به رسوم قبائلی عرب رجعت شد؟

علت اعتراض بضعة النبی فاطمه زهرا به شیخین چه بود؟

چرا علی بن ابی طالب به زور به بیعت واداشته شد؟

چرا علی ۲۵ سال خانه نشین شد؟

چرا طلحة الخیر و زبیر بن عوام و ام المومنین عایشه بر خلاف نص رسول الله بر خلیفه عادل مسلمین «بغی» کردند؟

در شهادت عمار یاسر، معاویة بن ابی سفیان و پیروانش به نص رسول الله «فئه‌ی باغیه» اند. چرا اهل سنت و جماعت از آنها تبری نمی جویند؟

یزید بن معاویة همان سلطان جائری است که رسول الله به مسلمین صریحا دستور قیام علیه او را داده است. چرا اهل سنت و جماعت بر شهادت مظلومانه ابن بنت رسول الله سکوت کردند؟ و نهایتا می می فرمایند خلیفه اجتهاد کرد و خطا نمود، و فیه ما فیه! با کدام علم این اجتهاد صورت گرفته است؟ تقوای خلیفه پیشکش قدمتان!

مبنای انحراف امت محمد به ملوکیت آل ابی سفیان و آل مروان چه بود؟     

شیعه به این انحرافات سیاسی در صدر اسلام اعتراض دارد.اما اینها نزاعی تاریخی مربوط به گذشته است. مدعای اصلی شیعه امامت و مرجعیت دینی اهل بیت است، خلافت و امارت سیاسی امری فرعی و تاریخی است. به هر حال خلفا، صحابه، تابعین و امهات المومنین مافوق انتفاد نیستند. اما سب و شتم در هیچ شرائطی مجاز نیست. البته ما مجاز به لعن ظالمین هستیم. در کلمات معتبر ائمه هم ظالمین و متجاوزان به طور کلی لعن شده اند تاسیا به قرآن کریم. اما در هیچ نقل معتبری از ائمه لعن اکابر اهل سنت که مستقیما در قتل نفوس محترمه شراکت نداشته اند در دست نیست. به عنوان نمونه لعن های انتهایی زیارت عاشورا «اللهم اللعن الاول ثم الثانی والثالث والرابع …» در انتهای زیارت عاشورا تا نیمه دوم قرن پنجم در مصباح المتهجد شیخ طوسی نیست و پنج قرن بعد به آن افزوده شده است!

شش. توسل و شفاعت حاشیه ای محدود بر توکل نامحدود

شفاعت استقلالی امری مردود، منجر به شرک و مطلقا مردود است. شفاعت مجاز یا شفاعت ماذون شرائطی دارد: در مورد مومنان مرتکب کبیره که موفق به توبه نشده اند در آخرین موقف آخرت کورسوی امیدی هست که از ادامه عذابشان جلوگیری شود.

كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِينَ مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ حَتَّىٰ أَتَانَا الْيَقِينُ (مدثر ۳۸-۴۷)

شفیعانْ ملائکه، انبیاء و شاهدان بالحق هستند. (زخرف ۸۶) شفاعت از حیث مشفوع له، معصیت و زمان کاملا نامشخص است. «لمن یشاء و یرضی» (نجم ۳۶). پیامبر یقینا حق شفاعت دارد. ائمه و دیگر صالحان در ضمن شهداء می توانند در زمره شفعاء باشند. «يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَـٰنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا» (طه ۱۰۹) چه کسی می توان قسم بخورد که شفاعت حتما شامل حالش می شود؟ اما احتمال شفاعت در آخرین موقف دوزخ فی الجمله منتفی نیست، یعنی نفی خلود در نار برای مشمولان آن نه نفی دخول در نار برای همگان! این امر استثنایی قطعا قابل انکار نیست. اصل شفاعت پیامبر از مسلمات اسلامی است و سنی و شیعه در آن همداستانند. اما تبدیل کردن استثنا به قاعده از اسباب انحراف مذهب است.

از طرف دیگر توسلْ دیگری را وسیله قرار دادن است برای وصول به چیزی‫. تنها مستند توسل در قران کریم « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ» به معنی تقرب به سمت خداوند با «ایمان و عمل صالح» است و پیامبر و ائمه هم به غیرِ این اجازه نداده و وسیله ای را به رسمیت نشناخته اند.

توکل سپردن خود به خداوند و از او خواستن، قاعده و متن است و شفاعت و توسل استثناء. برجسته تر شدن حاشیه از متن نشانه بیماری و انحراف از قاعده است. (۵)

در ادعیه اصیل وارده از اهل بیت از قبیل دعای کمیل، مناجات شعبانیه، دعای عرفه و دعای ابوحمزه تکیه بر توکل و توحید است. دعاهایی از قبیل دعای فرج و دعای توسل در متون قبل از قرن هفتم رویت نشده و فاقد سند معتبر هستند. در سند زیارت جامعه نیز تامل است.

هفت. نجات اخروی در گرو ایمان و عمل صالح، نه متوقف بر عناوین ظاهری

عنوان ظاهری تشیع و محب اهل بیت بودن کسی را به بهشت نمی برد. عنوان سنی و مسیحی و یهودی بودن هم کسی را روانه جهنم نمی کند. آنچه ملاک بهشت و جهنم است ایمان به خدا و آخرت و عمل صالح است. وَقَالُوا لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ . بَلَىٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّـهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (البقرة ۱۱۲-۱۱۱) حالا یهود و نصارا را بردارید جایش سنی و شیعه بگذارید. شیعه بگوید بهشت دربست ملک طلق پیروان مولی علی است، سنی هم بگوید اصلا شیعه مسلمان نیست تا خواب بهشت ببیند! خدا به همه تشر می زند اینها آرزوهای بی پایه شماست. هر برچسبی داشته باشید تا ایمان قلبی و عمل صالح نداشته باشید به بهشت رضوان من بارعام نمی یابید. شیعیان نباید حرفهای نادرست یهودیان را تکرار کنند و بپندارند فقط آنها اولیاء الله هستند آن هم به واسطه دو شب عاشورا و ۲۱ رمضان مسجد آمدن و سینه زدن و خرج دادن! قرار نیست قطره اشکی بر امام حسین هر فسق و فجوری را ببخشد!

الفبای تشیع را از زبان حضرت باقرالعلوم در روایت صحیح السند عالیة المضامین بشنویم:
امام محمد باقر (ع): «ای جابر، آیا کسی تنها به‌این که بگوید خاندان پیامبر را دوست دارم دل خوش بوده و خود را از پیروان ما می پندارد. به خدا سوگند شیعیان ما کسانی هستند که از خدا بترسند و اطاعت از او را پیشه‌ی خود کرده، انها را به فروتنی و خوف خدا، امانت‌داری، فراوانی یاد خدا، روزه و نماز به‌جای آوردن، نیکی به‌پدر و مادر کردن، رسیدگی کردن به همسایگان فقیر، بی‌چاره، وام‌دار، و یتیم، راست‌گوئی، تلاوت قرآن، زبان از مردم بازداشتن جز به خیر شناخته می‌شوند. آنان امین طایفه‌ی خود در امور هستند. جابر به امام می‌گوید: ای پسر پیامبر ما کسی را با این صفات نمی‌شناسیم. امام باقر در ادامه می فرماید: ای جابر از راه به‌در مرو و کج‌فهمی مکن. آیا برای مرد همین بس است که بگوید علی (ع) را دوست دارم و ولایت او را می‌جویم؟ آیا اگر کسی بگوید من رسول خدا (ص) را دوست دارم و پیامبر (ص) از علی (ع) والاتر است، اما روش زندگی پیامبر را سرمشق زندگی خود قرار ندهد و به سنت او عمل نکند، این دوستی هیچ بهره‌ای برای او نخواهد داشت.
از خدا پروا کنید، و به‌آنچه نزد خداوند است عمل کنید. بین خدا و احدی از بندگانش خویشاوندی نیست. محبوب‌ترین و پرارج‌ترین بندگان نزد خداوند پرهیزکارترین‌ آنها و کسی است که بیش از بقیه عملا اطاعت خدا را می‌کند. ای جابر بنده‌ی خدا جز با اطاعت از خداوند به او نزدیک نمی‌شود. با این‌که [تنها با زبان] با ما [اهل بیت] باشید از آتش رهایی نخواید یافت، و بر خدا حجتی نخواهید داشت. هر که عملا از خدا اطاعت کند او ولیّ ماست، و هر که معصیت خدا کند، دشمن ماست. جز با عمل صالح و پرهیزکاری به ولایت ما [اهل بیت] نمی رسید.» (۶)

ولایت اهل بیت جز با عمل صالح و پرهیزکاری بدست نمی آید. با لقلقه زبان کسی به بهشت نمی رود و از جهنم نجات پیدا نمی کند.

هشت. اخلاق حسنه، بالاخص صداقت، امانتداری، احسان و ایثار، و محدودیت تقیه به شرائط اضطراری

روایت معتبره جابر جعفی از امام باقر نشان می دهد که بدون اخلاق حسنه نمی توان ادعای تشیع کرد. از میان اخلاق حسنه صداقت و راستگویی الفبای تشیع است. یکی از طعنهای به تشیع مسئله تقیه است. تقیه تاکتیکی در شرائط اضطراری برای تلف نشدن مؤمن است، از قبیل زندگی تحت حکومت ظالمانه و خفقان آوری که افراد به دلیل باورهای مذهبیشان کشته می شوند، همچنانکه در جنگ شرعا و اخلاقا خدعه مجاز است. کتمان حقیقت یا تقیه خارج از شرائط پیش بینی شده جایز نیست. تقیه یک استثناست و صداقت یک قاعده. آنها که به تقیه شیعی طعن می زنند قبلا لازم است ظلم و خفقان شدیدی که از حکومتهای اهل سنت از قبیل بنی امیه و بنی عباس و غیر آنها بر اقلیت شیعی وارد شده است را محکوم کنند آنگاه به نقد سوء استفاده از تقیه بپردازند.

ائمه اهل بیت تجسم امانتداری، احسان، ایثار و صداقت بوده اند. کافی است اندکی در فضائل سیدالشهداء بیندیشم تا معنای عمیق این فضائل اخلاقی را درک کنیم. تقیه اگر برای پیروان مجاز است، و ائمه برای حفظ زندگی آنها گاهی تقیه کرده اند، اما رهبران دینی شخصا مجاز به تقیه نیستند، و موردی که ائمه برای حفظ جان خود تقیه کرده باشند سراغ نیست.

نُه. عقل: اولین مخلوق و برترین مفتاح معرفت، تشویق حکمت و گفتگو

یکی از نشانه های جایگاه عقل در دو مذهب نگاهی به ترتیب أبواب جوامع روایی آن دو است. صحیح بخاری و صحیح مسلم کتاب با باب وحی و ایمان و علم یا باب شرائط حدیث و ایمان آغاز شده حال آن که کافی کلینی با کتاب العقل و الجهل، آغاز شده و بعد از فضل العلم بالاخره به توحید رسیده است.

ائمه اهل بیت و شاگرانشان در گفتگوهای کلامی پیشگام بودند. مناظره امام صادق و ابن ابی العوجای دهری در مسجد مدینه مشهور است. در مقابل استدلالات عقلی شیعه و معتزله «علیکم بدین العجائز» و «السوال بدعة» مذهب مسلط اهل سنت خصوصا حنابله و اهل حدیث بود. «بلاکیف» (در بحث عقلی صفات باری) موضع اشاعره و غالب اهل سنت معرفی شده است.

اهل سنت عقل گرا یعنی معتزله در نزاع با حنابله و اهل حدیث یک هزاره قبل مطلقا حذف شد، و مذاهب بزرگ کلامی اهل سنت یعنی اشاعره و ماتریدیه هرگز مقام عقل به میزان معتزله را به رسمیت نشناختند. در مقابل در نزاع اصولی و اخباری در شیعه آنکه به حاشیه رانده شد اخباری‌گری بود، و آن که جریان اصلی تشیع را بدست گرفت اصولیون عقل گرا بودند.

فلسفه در میان اهل سنت بعد از غزالی اشعری عملا حذف شد و ابن رشد در شرق اسلامی خاتم الفلاسفه اهل سنت است. از چهار فیلسوف صاحب مکتب تنها یکی یقینا از اهل سنت بوده و آن شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی بود که بدلیل عقایدش وحشیانه به قتل رسید. فارابی و ابن سینا احتمال تشیعشان هست و ملاصدرا شیعه بوده است. تمامی فلاسفه مسلمان از اواخر قرن دهم شیعه هستند. درصد فلاسفه شیعه نسبت به سنی در میان فلاسفه مسلمان چندین برابر درصد جمعیتی شیعه به اهل سنت است. سنت فلسفی قرنهاست شاگرد به استاد در حوزه های شیعی تداوم داشته است و ما فیلسوفان معاصر شیعی داریم، در حالی که اهل سنت بیش از هفت قرن است فیلسوف ندارند. در حوزه های علمیه شیعی فلسفه و حکمت ولو در ذیل فقه و أصول تا کنون تحمل شده است، اما در حوزه های اهل سنت فلسفه تدریس نمی شده و نمی شود. همنشینی فلسفه و تشیع تا به آنجاست که هنری کربن متاله فرانسوی معاصر بعد از عمری تحقیق به این نتیجه می رسد که فلسفه و تشیع همزادند. خطبه های عقلی امام علی در نهج البلاغه و امام رضا الگوی پیروان آنهاست. کجا این میزان عقلانیت در میان ائمه اهل سنت پیدا می شود؟

ده. مفتوح بودن باب اجتهاد در معارف دینی

اهل سنت اگرچه مذاهب متعدد فقهی داشتند اما به چهار مذهب فقهی اکتفا کردند: حنبلی، حنفی، شافعی و مالکی. در هر مذهب اجتهاد در چارچوب تعالیم ائمه این مذاهب محدود بوده و هست. در تشیع تقلید از مجتهد میت مجاز نبوده است. اصول فقه شیعه بعد از شیخ انصاری در قرن سیزدهم چنان جهشی کرده که عملا اصول فقه قبل از وی به موزه این علم سپرده شده است. مباحث الفاظ این اصول با فلسفه تحلیل زبانی معاصر دنیای مدرن به راحتی قابل مقایسه است. بخش ملازمات عقلیه مباحث بسیار ارزشمندی مطرح کرده که در فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق قابل استفاده است. مباحث اصول عملیه آن بسط بسیار چشمگیری یافته است. اصول فقه اهل سنت همچنان در تالیفات غزالی و ابن رشد غوطه می زند. عقل به عنوان منبع اجتهاد اگرچه از تمام ظرفیت آن استفاده نشده به اصول فقه شیعه طراوت خاصی بخشیده است.

فقه «مقاصد الشریعة» در اهل سنت اگرچه یک قدم به پیش است، اما سازگاری آن با الهیات اشعری جای تامل فراوان دارد. در هر حال فقه شیعه همانند کلام آن از نقاط قوت تشیع است و نشان می دهد که رقیبی بسیار قدر در عالم اسلام است و هرگز نمی توان آن را به یک فرقه سیاسی ۱۴۰۰ قبل فروکاست. با این همه گفتنی است نمی توان به اجتهاد در فروع فقهی اکتفا کرد و فقه شیعه نیاز به جهش مجددی دارد و آن رسیدن به مستوای اجتهاد در مبانی و أصول است. اجتهاد در مبانی انسان شناسی و جهان شناسی و کلامی و اخلاقی از یک سو و اجتهاد در أصول فقه از سوی دیگر.

یازده. آزادی و آزادگی، مدارا با مخالف غیرمسلح، دفاع از مظلومین و مبارزه با ظالمین

سنگ بنای اولیه تشیع آزادی و آزادگی است، حکومت پنج ساله علی بن ابی طالب، حکومتی که بعد از پیامبر با رای و رضایت واقعی جمهور مردم به قدرت رسید، حکومتی که با مخالف غیرمسلحش مدارا کرد، بیعت با او اجباری نبود و نام افرادی را که با وی بیعت نکردند و همگی به مرگ طبیعی مردند در تاریخ ثبت شده است. در زمان امام علی مخالفیی به عنوان قتیل الجن! کشته نشدند.

تشیع با استبداد و خودکامگی سرستیز داشته است. «کونوا للظالم خصما و للمظلوم عونا» سرلوحه تعالیم علوی است. قیام حسینی الگوی جاوید تشیع است. حسین معلم آزادی و آزادگی است. چقدر کم لطفی است سخن کسی که آنرا معرکه گیری شیعیان تحلیل کرده است. جمهوری اسلامی در ایران در مبانی اصلی علوی از تشیع فاصله دارد، به خلافت سلاطین جور اشبه است و این باعث شرمندگی است.

دوازده. عدم اکتفا به ظواهر شریعت و معرفی باطن دیانت: شریعت و طریقت و حقیقت

همه سلسله های صوفیه جهان اسلام حتی از اهل سنت – به استثنای یکی – قطب اولشان علی بن ابی طالب است. چرا که تعالیم علوی حاوی عارفانه ترین مضامین در بین متون دینی ما پس از قرآن و کلمات پیامبر است: کلمات عمیقی از قبیل «عمیت عین لاتراک» کور باد چشمی که ترا نبیند.

جریانهای عرفانی و صوفی همواره مطرود متشرعین بوده اند، مثالش منصور حلاج که شمع آجین شد. تشیع با عرفا مدارای بیشتری داشته است. در هر صورت برخورد اهل سنت با عرفان و تصوف در مجموع مهربان تر از فلسفه و حکمت بوده است. اگر چه مذهب عشق سنی و شیعه ندارد، اما بسیاری از عرفای عملی و نظری جهان اسلام از اهل سنت بوده اند. مهمترین جریان عرفانی اهل سنت در اندلس است: محی الدین ابن عربی. شیعه به نسبت جمعیتش بویژه در قرون اخیر عرفای زیادی داشته است.

نتیجه

یک. مکتب اهل بیت مدرسه عدالت، عقلانیت، توحید، قرآن، آزادگی، اخلاق، حکمت، عرفان، اجتهاد، مدارا و گفتگوست.

دو. عدالت و امامت دو اصل مذهب تشیع است.

سه. بازاندیشی اسلام شیعی در یک کلام بسط عدالت و تهذیب امامت بر اساس فهم قرون نخستین و زدودن غلو است.

چهار. آنگونه که در قرآن، ادعیه و احادیث معتبر آمده است.

پنج. مذهب خرافات، غلو، جمود، شخص پرستی و تقدیسهای غیرمستند برداشتهای قابل دفاعی نیست و نماینده مطلوب تشیع به حساب نمی آید.

شش. تشیع با اهل سنت اهل گفتگوی انتقادی، مدارا و همزیستی مسالمت آمیز است.

والحمدلله

یادداشت‌ها:

  1. The Pew Forum on Religion and Public Life. August 9th, ۲۰۱۲: http://www.pewforum.org/Muslim/the-worlds-muslims-unity-and-diversity-executive-summary.aspx

۲. قرائت فراموش شده: بازخوانی نظریۀ علمای ابرار، تلقی اولیۀ اسلام شیعی از اصل امامت، فصلنامه مدرسه، سال اول، شماره سوم، تهران، ارديبهشت ۱۳۸۵؛ صص ۱۰۲-۹۲.

۳. این کتاب ارزنده به فارسی و انگلیسی ترجمه شده است.

  1. John Edward Wansbrough (۱۹۲۸ –۲۰۰۲) in Quranic Studies: Sources and Methods of Scriptural Interpretation (Oxford, 1977)

۵. برای تفصیل بحث در توکل، شفاعت و توسل رجوع کنید به: دروس قرآن و انسان معاصر، حسینیه ارشاد، جلسات ۲۹ تا ۳۴.

۶. جابر الجعفي قال قال أبو جعفر (ع) يا جابر يكتفى من اتخذ التشيع يقول بحبنا أهل البيت، فوالله ما شيعتنا إلا من اتقى الله وأطاعه، وما كانوا يعرفون إلا بالتواضع والتخشع وأداء الأمانة وكثره ذكر الله والصوم والصلاةوالبر بالوالدين والتعهد للجيران من الفقراء وأهل المسكنة والغارمين والأيتام وصدق الحديث وتلاوة القرآن وكف الألسن الناس إلا من خير وكانوا امناء عشائرهم في الأشياء قال جابر: يا بن رسول الله ما نعرف أحدا بهذه الصفة فقال لي يا جابر لا تذهبن بك المذاهب حسب أن يقول أحب عليا صلوات الله عليه وأتولاه فلو قال إني أحب رسول الله (ص) ورسول الله خير من على ثم لا يتبع سيرته ولا يعمل بسنته ما نفعه حبه إياه شيئا فاتقوا الله واعملوا لما عند الله، ليس بين الله وبين أحد قرابة أحب العباد إلى الله وأكرمهم اتقاهم له وأعملهم بطاعته يا جابر ما يتقرب العبد إلى الله تبارك وتعالى إلا بالطاعة، ما معنا براءة النار ولا على الله لأحد منكم حجة، من كان لله مطيعا فهو لنا ولى ومن كان لله عاصيا فهو لنا عدو ولا تنال ولايتنا بالعمل والورع. (صفات الشیعه شیخ صدوق، حدیث ۲۲، ص ۱۳-۱۱)

متن سخنرانی مورخ ۲۱ مرداد ۱۳۹۱، شب ۲۳ ماه رمضان ۱۴۳۳، ۱۱ آگوست ۲۰۱۲

موسسه نور و دانش (انجمن ایرانیان مسلمان شرق آمریکا)، نیوجرسی

فایل صوتی

[podcast]https://kadivar.com/wp-content/uploads/2012/08/Noor-va-Danesh.mp3[/podcast]

فایل تصویری