مجاهدت های علمی مرحوم احمد قابل

 

[podcast]https://kadivar.com/wp-content/uploads/2012/11/20121028-Kadivar-Speech-about-Ghabel-Rasam-Malaysia.mp3[/podcast]

دریافت فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم وبه نستعين

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

من اﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ رﺟﺎل ﺻﺪﻗﻮا ﻣﺎ ﻋﺎهدوا ﷲ ﻋﻠﻴﻪ ﻓﻤﻨﻬﻢ ﻣﻦ ﻗﻀﻲ ﻧﺤﺒﻪ و ﻣﻨﻬﻢ ﻣﻦ ﻳﻨﺘﻈﺮ و ﻣﺎ ﺑﺪﻟﻮا ﺗﺒﺪﻳﻼ

در میان مومنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بسته اند صادقانه ایستاده اند. بعضی پیمان خود را به آخر بردند و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.

عنوان سخن مجاهدت های علمی مرحوم احمد قابل است.

قابل دو بعد داشت. بعدی سیاسی و بعدی علمی.

بعد سیاسی او کم و بیش بر دوستان آشکار است. نامه های متعددی به مقام رهبری نوشت با صراحت لهجه و شاید صریحتر از دیگران انتقاداتی اساسی را مطرح کرد. چند صباحی به اعتراض، کشور را ترک کرد. وقتی به دلیل بیماری بازگشت، ممنوع الخروج شد. پس از نگارش نخستین نامه تحت فشارهای متعدد قرار گرفت. اما این بعد سیاسی نمی باید بعد علمی او را تحت الشعاع قرار دهد. عنوان بحث من پرداختن به بعد دوم اوست. بعد علمی یا بعد فقهی زنده یاد احمد قابل.

 

نواندیشی در چارچوب اجتهاد سنتی

به طور کلی در اسلام معاصر در ایران، چندین رویکرد نسبت به دین و اسلام می توان شناسایی کرد. جریان اول برخورد سنتی با اسلام است. این جریان، جریان مسلط بر حوزه های علمیه ماست. بر حوزه علمیه قم. بستری که قابل در آن رشد کرد. می توان آن را با عنوان علمای سنتی یاد کرد. قابل در این بستر درس آموخت. اما از این جریان فاصله گرفت. نکات فراوانی را از این جریان اخذ کرد. اما در برخی نکات نیز از چهارچوب این جریان خارج شد.

جریان دوم را که نوعا در دانشگاههای ما خانه داشتند می توان جریان روشنفکری دینی دانست. جریانی که معتقد بود می باید اسلام را از منظری متجددانه و مدرن نگریست و در آن و حداقل در اندیشه مسلمانان تغییرات اساسی ایجاد کرد و این تغییرات اساسی تا آنجا پیش رفت که حتی در مقوله وحی هم برداشت های تازه ای مطرح شد و کلام آسمانی حداقل بعدی زمینی یافت. قابل به این جریان متعلق نبود. نه تنها متعلق نبود بلکه به اختصار از برخی یافته های این جریان محترم نیز انتقاد کرد.

جریانی که می توان قابل را به آن متعلق دانست، من برایش عنوان نو اندیشی در اجتهاد سنتی برگزیده ام. به عبارت دیگر قابل سخنان نویی داشت. اما این سخنان نو در چهارچوب اجتهاد سنتی قرار می گیرد. همچنانی که استاد مرحوممان آیت الله العظمی منتظری نیز در چهارچوب اجتهاد سنتی قابل فهم است. اگرچه ایشان نیز کمابیش آرای تازه ای داشته اند. سخنانی که در این جلسه خدمت شما ارائه می کنم تبیین اندیشه قابل است. این سخنان را نمی توان به پای من نوشت. با اینکه ما بیش از ۲۰ سال با هم رفاقت و دوستی صمیمانه داشتیم، اما در برخی موارد همانند دیگر شاگردان مدرسه آیت الله منتظری همچون هم نمی اندیشیدیم. امیدوارم در این جلسه امانت داری کنم و آنچه که او بود و نه آنچه که من هستم یا من می فهمم را خدمت شما ارائه بکنم. به تفاوت دیدگاه هم اشاره خواهم کرد. اما جلسه، جلسه بزرگداشت کسی است که به گردن همه ما حق دارد. چه در بعد سیاسی و چه در بعد علمی.

از قابل حداقل ۱۱ جلد کتاب غالبا تدوین نشده باقی مانده است. من توفیق یافتم در زمانی که قابل در بستر بیماری بود، بخصوص این اواخر که هشیاریش را از دست داده بود و متاسفانه به لحاظ مغزی از فعالیت باز ایستاده بود، با چشمی اشک بار این آثار را مرور کنم. چکیده یادداشت های خود را در این جلسه خدمت شما ارائه می کنم.

در سال ۱۳۸۳ در نوشته بلندی قابل تاحدود زیادی خود را به لحاظ فکری معرفی کرده است. نخست نوشته است: «من مدعی کشف مطلب جدیدی نیستم. اما آرمان بزرگانی چون بروجردی، طالقانی، سحابی، بازرگان، منتظری و شریعتی را در قالبی نوین می خواهم تحقق ببخشم.» فکر می کنم توجه به نام این افراد تا حدود زیادی منش و روش او را به ما معرفی کند. البته به این شش نام می توان نام دیگری را هم اضافه کرد که قابل فراوان به او استناد می کرد. و او مطهری است. لذا اگر مطهری را هم به این شش نام بیافزاییم، می شود هفت چهره ای که مورد توجه او بودند.

مورد اول آیت الله بروجردی است. مهمترین مرجع سنتی در شیعه معاصر، نه تنها در ایران. قابل به دلیل تعلق به مدرسه آیت الله منتظری یقینا به مدرسه آیت الله بروجردی نیز متعلق بود. اما سه نام دیگر، نام پیشکسوتان نواندیشی دینی در ایران مرحوم آیت الله طالقانی، مرحوم دکتر سحابی، مرحوم مهندس بازرگان هستند. قابل از هریک از ایشان نیز نکته ای آموخته بود. همچون طالقانی نترس و در راه دین شجاع بود. همچون سحابی اهل اخلاص و تهجد بود. همچو بازرگان به برداشت های علمی عنایت ویژه داشت. در مورد آیت الله منتظری جداگانه اشاره خواهم کرد که قابل بیش از همه از او اخذ کرده بود. قابل در مورد شریعتی، هم به دلیل خراسانی بودنش و هم به دلیل اینکه بر سر سفره شریعتی نشسته بود بسیار خود را وامدار او می دانست. در نوشته قابل توجهی به نام «شادی و غم در اسلام» این نکته را متذکر شده است که همچون شریعتی این شیوه عزاداری یا این مقدار پرداختن به عزاداری تا زمان صفویه در میان شیعیان رایج نبوده است و پس از صفویه شیعیان اینگونه غم بار و غم انگیز شده اند. وگرنه بر اساس تلقی قابل، اسلام و تشیع دین و مذهبی شاد و فرح انگیز است. نه اهل گریستن و غم گساری. در آنجا ذکر خیری هم از اسلام علوی و اسلام صفوی یا تشیع علوی و تشیع صفوی می کند و نشان می دهد که شریعتی را نیز در ذهن و ضمیر خود دارد. در کتاب «مبانی شریعت» که آخرین و مهمترین نوشته قابل است، مکررا به آراء مرتضی مطهری استناد می کند و نشان می دهد به یافته های او بسیار اعتماد دارد. این هفت نفر نشان دهنده حوزه ای هستند که قابل به او تعلق دارد.

 

مبانی شرعی مهاجرت

او نام رویکرد خود را «شریعت عقلانی» نهاده بود. شاید این نام از حدود سال ۱۳۸۳ در آثار او به کار رفته است. در همان سال توضیح داده است که من، احمد قابل از سال ۱۳۶۴ انس وافرم با روایات اهل بیت را آغاز کردم. و بیش از بقیه طلاب به روایات عنایت ورزیدم و کوشیدم همه آن را، نه فقط روایات فقهی را بخوانم و بفهمم و هضم کنم. بعد از مدتی او به این نتیجه می رسد که می باید کار گروهی انجام بدهد. در یادداشت بلندی با عنوان فتاوای شورایی یا فتوای جمعی او به کار جمعی در میان فقها اشاره می کند و ضروت ان را تذکر می دهد. کاری که قبل از او مطهری هم انجام داده بود.

اما می نویسد که اگرچه فراوان کوشیدم که به همچو کار جمعی دست پیدا بکنم، نه فقط با فقها بلکه با همه عالمان اسلام، بلکه نه فقط با عالمان اسلام بلکه با دانشمندان مسلمان در حوزه های علوم انسانی که بتوانیم اسلامی قابل فهم در زمانه جدید ارائه کنیم، اما کوششم به جایی نرسید. و نتیجه این شد که می باید یافته های خود را به صورت فردی ارائه کنم. در واقع ۱۵ سال آخر او به این مهم مبادرت کرد. بلکه می توان گفت عرصه ای که قابل خود را به آن وارد کرد، در ده سال آخر نوشتن مطالبی بود که در زمان تحقیق و تحصیل خود به آنها رسیده بود. بنابراین شروع به نوشتن کرد. کتابهای اولیه او به شکل کاغذی در ایران منتشر شد. اما بعد از نوشتن آن نامه تاریخی در خرداد ۸۴، قابل از امکان انتشار آثارش بلکه ابراز بسیاری از سخنرانی هایش به شکل شفاهی و مستقیم با مردم بازماند. راهی که برگزید دونکته بود. یکی اینکه به اینترنت روی آورد. وبلاگ تاسیس کرد. نه یک وبلاگ که دو وبلاگ. یکی را به مسائل علمی و یکی را به مسائل سیاسی اختصاص داد. نام یکی را «شریعت عقلانی» و نام دیگری را «از نگاه من» گذاشت. حدود سال ۸۳. و به شکل مرتب و روزانه تقریبا در این وبلاگ ها مطلب نوشت و مخاطبانی برای خودش یافت.

بعد که به این نتیجه رسید که یک نتیجه فقهی رسیده بود که اگر فردی در سرزمینی نمی تواند و می باید برای گذران زندگی حقیقت را کتمان کند، و تقیه کند، او مجاز به زیستن در آن سرزمین نیست. مقاله ای دارد به نام مهاجرت. در آن مقاله مبانی خود را در این زمینه نوشته است. تامل در آن مقاله نشان می دهد چرا قابل از ایران رفت. و چرا به تاجیکستان رفت؟ او کوشش کرد که جایی بیابد که در آن مراکز اسلامی باشد و افرادی این مراکز را حمایت مالی کنند و در نتیجه عالمانی بتوانند در این مراکز اسلامی یافته های خود را با مسلمانان و شیعیان در میان بگذارند. متاسفانه کار قابل به جایی نرسید که بتواند به همچو مرکزی دست یابد. در همین نوشته های سال ۸۳ و ۸۴ تذکر داده که علی رغم اینکه من همچو قصد و انگیزه ای داشتم که بتوانم به شکل گروهی خارج از سرزمینی که استبداد در آن لانه کرده کارم را پیش ببرم، متاسفانه امکانش فراهم نشد. لذا تنها جایی که توانست برود تاجیکستان بود. آنهم به مدت بسیار کوتاهی. اما در همان مدت کوتاه نشان می دهد که اگر فضای بازی باشد، چقدر اندیشه بارور می شود. نوشته های قابل در این زمانی که خارج از فضای استبدادی ایران است چندین برابر شده و او روزانه مطالبی را منتشر کرد.

 

 

مقام عقل، روایات مغفول و فتاوای شاذ

بالاخره دراین نوشته ها او به شریعت عقلانی می رسد. شریعت عقلانی بیشترین دعوتش به عقلانیت است. نکته عقلانیت در میان روشنفکران دینی هم سابقه داشته اما وجه ممیزه قابل نسبت به دیگران این است که او خوانش دین را مشخصا خوانش فقه را از منظر عقلانی می نگرد. و معتقد است که اگر چه شیعیان و معتزله از اهل سنت به حق عقل واقف بودند، اما در عمل هیچ کدام حق عقل را به جای نیاوردند. او می کوشد که این نکته فراموش شده در اندیشه اسلامی، مشخصا اندیشه شیعی را احیا کند. لذا وقتی می خواهد شریعت عقلانی را توضیح دهد، این است که من می خواهم کلام، اخلاق و فقه شیعی را با نگاه عقلانی بازخوانی کنم. مشخصا می گوید دعوت من به بازخوانی متون معتبره شریعتی مبتنی بر مبانی عقلی و شرعی است. این عین عبارتی است که خودش به کار برده است. بنابراین قابل یک محقق متن مدار است. مرادم از متن مشخصا متون اولیه اسلامی است. یعنی قرآن کریم و در درجه دوم روایات اهل بیت پیامبر صلوات الله علیهم اجمعین. بنابراین او می خواهد از این متون راه تازه ای بیابد.

در این متون نخستین نکته ای که نظر او را جلب می کند که عقل در اندیشه و متون دینی حق بسیار زیادی دارد. لذا می گوید من از منظر متون شریعت به عقل مستقل رسیده ام. مجرایی که او به عقل می رسد مجرایی دینی و درون دینی است و فی الواقع او تا به آخر هم در درون این متن باقی می ماند. و این متن را که مرادم متن گسترده قرآن و روایات است و به قول خودش روایات معتبره، او این را برای هدایت انسان معاصر کافی می داند. او معتقد است در این متن می توان هرچه مورد نیاز است به دست آورد به شرط اینکه حق عقل به جا آورده شود. در میان این متونی که او بر آن تاکید می کند، نکته ای تازه و یا کمی متفاوت با دیگران دارد. می گوید علمای گذشته (رضوان الله تعالی علیهم اجمعین) در دوران خود به بخشی از این متن اقبال کرده اند. بخشی از این متن را به دلایل مختلف نپسندیده اند و از آن اعراض کرده اند. مشخصا مرادش روایات است. می دانید که در میان انبوه روایاتی که از پیامبر و ائمه علیهم السلام باقی مانده است، بسیاری روایات متعارض است. متفاوت است. اگر برخی را قبول کنید برخی دیگری به زمین می ماند. در شریعت عقلانی قابل، دعوت به اقبال به متون مورد اعراض واقع شده و مغفول گذشته است. می گوید من می خواهم آن بخشی از متون را احیا کنم که فقهای گذشته به دلایلی از آنها اعراض کرده اند. آنها را شایسته توجه نیافته اند. به آنها فتوا نداده اند. من می خواهم آن متون را پیدا کنم.

خوب ملاک این گزینش چیست؟ با چه ملاکی میخواهی آن را پیدا کنی؟ می گوید غالب آن متون مغفول و آن روایاتی که مورد اعراض واقع شده است، روایاتی است که با رویکردهای عقلانی بشر حاضر سازگار است. یعنی عملا او به جای اینکه به روایات مشهور یا به فتاوای مشهور عنایت کند، می بیند اتفاقا در فتاوای نادر که بر روایات مورد اعراض واقع شده و ادبار شده و پشت سر نهاده شده مبتنی است، گم شده خود را در آن بخش از روایات و فتاوا می یابد. بنابراین کوشش می کند این روایات را برجسته کند. فتاوایی که بر اساس این روایات صادر شده را بیشتر به آن توجه کند. او مدعی است که ما می توانیم با این نگاه عقلانی هرچیزی که نیاز مسلمان شیعه معاصر است در این روایات پیدا کنیم و حتی با عنایت و ادامه راه آن فقهایی که اصطلاحا به آنها صاحب فتاوای غیر مشهور یا شاذ یا نادر گفته می شود، اسلام را تقویت بکنیم. تشیع را ارتقا ببخشیم و کار خود را پیش ببریم. به زبان دیگر می گوید که در بحث تعارض روایات اندیشه سنتی ملاکهایی را برای برتری روایات راجح نسبت به روایات مرجوح قائل شده اند. مثلا گفته اند اگر دو روایت متعارض یافتیم، هرکدام با فتاوای حاکمیت وقت، مشخصا فتاوای اهل سنت مخالف است آنها را مقدم کنید. یا فقهای سنتی گفته اند در تعارض دو روایت و چند روایت، آن روایتی که با احتیاط موافق‌تر است را انتخاب کنید و هکذا.

قابل می گوید چرا به این ملاکها توجه کنیم؟ در همان روایات ملاکهای دیگری هم یافت می شود. مثلا چه اشکالی دارد ما به این دستور قرآن کریم عمل کنیم که از قول احسن تبعیت کنیم. خوب قول احسن در بحث تعارض، قول عقلانی یاسازگار با عقلانیت احسن است، بهتر یا اهدی، هدایت شده تر است. بااین تبیین و بیان او کوشش می کند که در بحث تعارض، روایات سازگار با عقلانیت را انتخاب کند. نسبت به عقلانیت معاصر بسیار خوشبین است. مشخصا می گوید عقلانیت معاصر به شدت از آموزه های وحیانی متاثر است. می گوید از وحی پیامبران الهی چه پیامبر اسلام، چه پیامبر مسیحیت، چه پیامبر یهودیت اگر ما چیزی به نام عقلانیت متجددانه داریم، اینها متاثر از آموزه های وحی هستند. بنابراین اگر من از عقلانیت معاصر حمایت کنم، یا آن را ملاک گزینشم در متن دین قرار بدهم این از دین خارج نشده ام. بلکه من در متن دین قرار گرفته ام. وقتی که بحث عقلانیت مطرح می شود، قابل می گوید که مراد من از عقلانیت مشخصا عقل عرفی و علمی است. مانند اقبال که پس از ختم پیامبری و ختم نبوت، می گوید الان نوبت عقل است که می باید به پیام پیامبردرونی – عقل – توجه کرد، قابل هم می گوید که ما می باید به عقل عرفی و علمی مراجعه کنیم. اگرچه از واژه های متعددی دراین زمینه استفاده می کند. گاهی عقل مستقل را به کار می برد. گاهی سیره عقلا را استعمال می کند. زمانی اجماع عقلا را می گوید و گاهی عقل مشترک جمعی عرفی معاصر را استعمال می کند. خوب معلوم می شود مراد واحدی از این واژه های مختلف اراده کرده است. مشخص است که این واژه ها معنای یکسانی را افاده نمی کند. یعنی وقتی عقل مستقل گفته می شود در علم اصول فقه با سیره عقلا یکسان نیست. سیره عقلا با عرف یکسان نیست. اینها سه مطلب متفاوت هستند.

اما قابل در جای دیگر اشاره کرده و می گوید که کار امثال من غرقه شدن در مباحث نظری صرف نیست. معتقد است که در این زمینه دیگرانی کار کرده اند و آثار ارزشمندی هم ارائه کرده اند. این جمله خود اوست: «آنچه از امثال من انتظار می رود وارسی همه جانبه عقاید و باورهای کلامی سنتی از یکسو و ارزیابی مجدد از مقوله اخلاق از سوی دیگر و تلاش بی وقفه برای بازبینی فقه و مبانی و مدارک آن و بازگرداندن نظم و آهنگ طبیعی و فطری شریعت به شریعت فطری محمدی (صلوات الله علیه) است». این تلقی است که او نسبت به کاری که برای خودش وظیفه انجام داده به این شکل خود را ارائه می کند و در باره حجیت عقل هم اینکه واژه عقلانیت را برای شریعت عقلانی برگزیده و اینقدر به آن عنایت دارد می گوید که من در تمام اصول  و فروع شریعت به حجیت عقل قائلم. من برای عقل حق تقدم بر شریعت قائل هستم.

 

اصول سه گانه شریعت عقلانی

یکی از اصولی که در این شریعت عقلانی قابل شاید اصل اولیه و اصل اساسی باشد این است که می گوید حق تشریع و گزینش برای شریعت فقط در منطقه الفراغ حکم عقل قائل است. یعنی اینکه این عقل است که می باید به شریعت اجازه بدهد در کجا تشریع کن و در کجا تشریع نکن. مثلا عقل در عبادات همچو اجازه ای را به شریعت داده است. بنابراین در حوزه عبادات شریعت حق قانونگذاری دارد. اما در حوزه های دیگر اگر امری اتفاقی عقل جمعی بشر است، در این حوزه قابل می گوید که شریعت می باید خود را با این عقل جمعی همراه کند. اگر در حوزه هایی عقل جمعی بشر بر خلاف چیزی است. وظیفه شریعتمدار و وظیفه عالم دین  این است که به ادله نقلی ای استناد کند که با ان امر عقلی سازگار باشد و وارد حوزه ممنوعه عقل نشود. بنابراین شریعت صرفا در منطقه الفراغ عقل حق تشریع دارد. خوب با این نکته واژه شریعت عقلانی معنا پیدا می کند. شریعتی که ذیل عقل عرفی قرار می گیرد. برای اینکه چندان مطلب دلبخواهی و گزینشی هم نشود می گوید عقل عرفی جمعی. یعنی اگر جمع بشری و طبع انسانی به چیزی برسد، آنجا می باید از جانب شریعت مورد توجه قرار بگیرد. لذا قابل کوشش می کند در همچو مواردی عقل عرفی هر زمان را مورد توجه قرار بدهد. اصل اول بنابراین در شریعت عقلانی این بود که حق تشریع برای شریعت صرفا در منطقه الفراغ عقل است.

دو اصل دیگر هم در آثار قابل به چشم می خورد و بسیار برجسته است و به نظر من هر دو هم متعلق به خود اوست. یعنی در میان معاصرین حداقل این گونه تاکید بر این اصول مشاهده نمی شود و این را می توان از یافته های خود احمد قابل دانست. یکی اصاله الاباحه عقلیه. به اصطلاح اصل جواز و اباحه است. این را هم اصل کلامی می داند نه فقهی.  معتقد است که همه چیز حلال و جائز است. ممنوع و حرام نیاز به دلیل دارد. اگر ما در امری به دلیل معتبر شرعی نسبت به حرمت و ممنوعیت دست پیدا نکردیم، بر همان اصالت اباحه اولیه باقی می مانیم. لذا قابل، فقیهی آسانگیر است.  برای او شریعت شریعت سهله سمحه است. اهل تسامح و تساهل است. معتقد است نباید این مقدار به مردم سختگیری کرد. در همین متون دینی ادله معتبری یافت می شود که می توان برای مردم وظایف دینی را آسانتر و پذیرفتنی تر کرد و او همچون کوششی را در تمام طول زندگی علمی اش انجام می دهد. بنابراین اصاله الاباحه عقلیه که یک فصل جداگانه را در کتاب مبانی شریعتش به آن اختصاص داده، دومین اصلی است که می توان در شریعت عقلانی آن را برجسته دانست.

سومین اصل که باز از یافته های ایشان است، اصل مداراست. می دانیم اصل مدارا از جان لاک به بعد در اندیشه معاصر، اندیشه جدید بعد از رنسانس غرب یک اصل مبنایی بوده است. قابل در متون روایی و متون فقهی بحث مدارا را کاویده است. مستقلا در این زمینه نوشته است. او از مدارا به تقیه می رسد و می گوید ما دوگونه تقیه داریم. یکی تقیه خوفی و دیگری تقیه مداراتی. و آنگاه این نحو مدارا را در تقیه مداراتی برجسته می کند. تقیه خوفی مثل اینکه فردی از خوف حکومت خلاف اعتقادات خود بگوید. کاری که قابل بر خود حرام می دانست. می دانیم که بر عالمان دین، اسوه های مردم تقیه کردن جایز نیست. آنها مجاز نیستند مانند بقیه تقیه کنند. تقیه برای حفظ ایمان است نه برای حفظ مومن و قابل به انجام تقیه خوفی برای خود قائل نبود. اما تقیه مداراتی که او بسیار آن را برجسته کرده بود. قبل از او تقیه مداراتی در متون دینی ما مطرح بوده اما به عنوان یک اصل معاصر قابل آن را برجسته کرد. با چه کسی مدارا کنیم؟ می گوید مدارا با عقلانیت بشر. با کدام عقلانیت بشر؟ عقلانیت بشر در هر زمان. بنابراین اصل سوم در اندیشه قابل مدارا با عقلانیت بشر معاصر است. مراد خود را از عقلانیت بشر بلافاصله توضیح می دهد. عقل مشترک عرفی. اگر قرار باشد ما با عقلانیت عرفی معاصر مدارا کنیم، یعنی ما می باید دموکراسی را مدارا کنیم و بپذیریم. حقوق بشر را مدارا کنیم و بپذیریم. حقوق زنان را مدارا کنیم و بپذیریم.  حکومت عرفی را با مدارا و عقلانیت بشر معاصر بپذیریم. و بسیاری از مسائل دیگر. بنابراین با اصل سوم راه برای بسیاری از امور متجددانه جدید باز می شود.

بنابراین من تاکنون به سه اصل در شریعت عقلانی قابل اشاره کرده ام. این سه اصل یکی مسئله حق انحصاری تشریع در منطقه الفراغ عقل برای شریعت، دوم اصاله الاباحه عقلیه و سوم مدارا با عقلانیت بشر در هر زمان با عنایت به اینکه مرادش از عقلانیت عقل عرفی اجماعی است.

 

عدم نیاز به اجتهاد در اصول

او چنان به یافته های خود در متون دینی باور دارد، که زمانی که مورد انتقاد قرار می گیرد که شما که از لزوم اخلاقی بودن شریعت، لزوم عادلانه بودن شریعت دم می زنید، خوب بوده اند برخی  متفکرین معاصر چون جان راولز که عدالت به مثابه انصاف را ارائه کرده اند در حالی که چنین مطالبی در میان مسلمانان یا چنین نظریه پردازی هایی مشاهده نمی شود؛ او در پاسخ می نویسد که اگر بدانیم که متفکری عربی زبان چند سده پیش در کتابی به نام غررالحکم و دررالکلم از قول پیشینیان خود آورده است که «العدل انصاف»، چه نتیجه ای باید گرفت؟ یعنی به روایتی از امیر المومنین علیه السلام در این کتاب استناد می کند که چون ایشان فرموده اند عدل یعنی انصاف، بنابراین نمی توان گفت که نخستین گوینده نظریه «عدالت به مثابه انصاف» جان راولز است. این مطلب را امام علی (ع) قرنها پیش بر زبان رانده است. و او واقعا به این مطلب اعتقاد و باور داشت.

در جایی دیگر وقتی مورد انتقاد قرار می گیرد که شما به قرآن به عنوان یک منبع قانونی نگاه می کنید و اسلام را دینی قانونی می دانید، همچنان که یهودیت هم همچو تلقی داشت در حالی که مسیحیان همچو تلقی ای در مورد دین خود ندارند. قابل می نویسد من تعجب می کنم که شما به عدم امکان و قابلیت متن قرآن برای قانون گذاری ایراد گرفته اید. ادعای عدم امکان، ادعای عدم قابلیت متن قرآن برای قانونگذاری تعجب آور است. این عین عبارتی که او به کار می برد. در نتیجه اینکه گفتم قابل متن مدار است. این را می باید مشخصا توجه کرد.

نکته تازه ای که می خواهم اضافه کنم، برای شناخت شریعت عقلانی و اندیشه احمد قابل می باید در نظر داشت که در آن تقسیم بندی که ارائه کردم، قابل را به عنوان نوآور در چهارچوب اجتهاد سنتی معرفی کردم. به صراحت قابل می گوید که برخی معاصران به اجتهاد در اصول و مبانی قائل شده اند. نیازی به اجتهاد در اصول و مبانی نیست. اگر ما حق اجتهاد سنتی را درست به جا بیاوریم می توانیم به نیازهای انسان معاصر به خوبی پاسخ دهیم. بنابراین قابل معتقد به فراتر از رفتن از اجتهاد سنتی نبود. قائل به تقلید از فقهای گذشته هم نبود. قابل مجتهد مقلد نبود. تعبیری که ابن ادریس برای فقهای بعد از فقهای شیخ الطائفه طوسی به کار می برد. می گوید هرکه بعد از شیخ طوسی آمد شیخ طوسی را تکرار کرد. صرفا امضا را عوض کرد همان فتاوا را نوشت. قابل چنین نکرد. او تکرار گذشتگان نبود. نوآوری داشت اما معتقد بود در چهارچوب همین اجتهاد سنتی باید نوآوری کرد. واقعا گزینشی هم برخورد می کرد. اما برای گزینشش معیار داشت. معیار گزینش سازگاری با عقلانیت عرفی معاصر. معتقد بود این روش پاسخگو و جوابگوست.

به یاد دارم در سال ۱۳۷۷ من هم در یک نکته شبیه قابل فکر می کردم. و آن اینکه ما می توانیم بر اساس اجتهاد سنتی با مختصری نوآوری قابلیت های فراوانی را فعلیت ببخشیم. جایی که شما می توانید این رویکرد را به عیان ببینید یک میزگرد است در باره دین و خشونت. در این میزگرد جناب استاد محمد مجهتد شبستری حضور دارند و من. برگزار کننده میزگرد مجله کیان بود. این میزگرد زمانی منتشر شد که من زندان بودم. اما در آنجا دفاع کرده بودم از این مبنای نوآوری در چارچوب اجتهاد سنتی. آقای شبستری می فرمودند که ما مسئله خشونت را نمی توانیم رها کنیم مگر اینکه از تفکر سنتی فاصله بگیریم. آنجا من متونی را اشاره کرده بودم که در همین متون روایی و قرآنی ما نکاتی یافت می شود که ما می توانیم از خشونت فاصله بگیریم. ما می توانیم اسلامی کاملا غیر خشن و مداراگرانه داشته باشیم بر اساس همین متون دینی ما. خوب بحث آنجا گره خورده بود. من از آن دفاع کرده بودم و جناب شبستری از قول مقابل. سالیانی گذشت. من در سال ۱۳۸۰ به این نتیجه رسیدم که اجتهاد سنتی حتی اگر همه قابلیت هایش را هم ما به فعلیت تبدیل کنیم، نمی توانیم با آن مسائلی از قبیل حقوق بشر یا مسائلی از قبیل دموکراسی و بخصوص امور زنان و دیگر مسائل را حل کنیم. لذا (در بحث روشنفکری دینی و حقوق بشر، آفتاب مرداد ۱۳۸۰) ذکر کرده بودم من از یک نقطه عطف گذر کردم. تا سال ۱۳۸۰ به فعال کردن آن بخش توانمند اندیشه و فقه و اسلام سنتی می اندیشیدم. اما بعد از تاملاتی به این نتیجه رسیدم که چنین نیست.

اما مرحوم احمد قابل تا به آخر معتقد بود که می باید این توان اجتهاد سنتی را به فعلیت تبدیل کرد. و می توان مسائل را حل کرد بدون اینکه نیاز به درگذشتن و فرا رفتن از این اجتهاد به اجتهاد در اصول و مبانی قائل باشیم. البته نواندیشی که او انجام داده است در همین چهارچوب سنتی توسط علمای سنتی قابل قبول نیست. شما به همین تنها اطلاعیه رسمی که از یکی از مجامع اصلاح طلب قم در وفات وی منتشر شد توجه کنید. در می یابید که فاصله چقدر است و نحوه برخورد همدرسان و همفکران قابل نسبت به او چگونه است. چندان مثبت نیست. کلا آنها به این میزان از نواندیشی باور ندارند. لذا به قابل باید احترام گذاشت و شجاعتش را باید تحسین کرد که در همین چهارچوب سنتی او از همگنان و هم درسان خودش فاصله گرفته است. حتی از بسیاری از رهروان آیت الله منتظری هم فاصله گرفت.

 

نوآوری های فقهی شریعت عقلانی

به هر صورت باقیمانده وقتم را می خواهم به نتایجی که قابل خودش به صراحت نتیجه شریعت عقلانی می داند اشاره کنم. نوشته است برخی از نتایج متفاوت در مسائل فقهی را در این قسمت گزارش می دهم که علی رغم تفاوت در نتیجه کاملا مبتنی بر ادله عقلی و نقلی قرآنی و روایی خصوصا روایات معتبره شیعی است. توجه بفرمائید. یعنی قابل قائل است که همه این نتایجی که گرفته از داخل همین متون مشخصا از داخل روایات معتبره شیعی به دست می آید. فهرست بلندی است و اگر بتوانم همینها را یک به یک بخوانم و توضیح بدهم فکر می کنم در معرفی اندیشه قابل کار قابل توجهی صورت گرفته است.

از مسائل عبادی شروع کرده است. می دانید که حدود چهار جلد از آثار آقای قابل صرفا به مباحث فقهی اختصاص دارد و یافته هایش را و مطالب جدیدی که در حوزه فقاهت به آن رسیده اشاره کرده است. اولی را نوشته تفاوت در نتایج مربوط به بحث نماز، از مقدمات و شرایط نمازهای یومیه تا عدم وجوب نماز آیات. خوب جناب قابل معتقد بود که  ما در تمام نمازها می توانیم با جهر نماز بخوانیم. یعنی صدای متوسط، در تمام نمازها. در مورد وقت نماز و اتصال دو نماز ظهر و عصر با هم و مغرب و عشاء می گفت در صورت امکان و عدم ضرورت می باید نمازها را در پنج وقت خواند نه در سه وقت. در مورد نماز آیات می گوید که واجب نیست. ببینید که نتایج کاملا متفاوت است.

در بحث روزه مسئله ای که ایشان به شدت بدان پرداخته پذیرش نظر کارشناسان نجوم، مشخصا (خوشان نوشته اند) ژئوفیزیک در چند و چون اثبات اول ماه. معتقد بود که اول ماه صرفا با نگاه حسی لازم نیست اثبات بشود. اگر منجمین به شکل دقیق علمی حلول ماه را خبر دادند در همه جای دنیا موظفیم به نظر آنها عمل کنیم. رساله ای در این زمینه نوشته است.

در مورد سن بلوغ در دختران و پسران، در صورت عدم بروز علائم طبیعی بلوغ برای عبادات و تعیین سن مشخص در موارد حقوقی و جزائی معتقد است دختر و پسر سن واحدی برای بالغ شدن دارند. ایشان ۱۶ سال را انتخاب کرده اند. و برای آن استدلال کرده اند.

در مورد تطهیر نجاسات به موارد آلوده کننده و تغییر مطهرات به تبع آن ایشان قائل است که برای تطهیر مخرج بول لازم نیست حتما با آب شسته شود. اگر با شکل دیگری هم عین نجاست ازاله شود، کفایت می کند و با آن می توان نماز خواند. مرحوم آیت الله صالحی نجف آبادی هم البته قبلا این قول را داشته اند، قابل هم به این نتیجه رسیده است. در مورد نجاست غیر مسلمان، مشرک و امثالهم قابل معتقد بوده است عدم نجاست ذاتی انسان با هر عقیده و مرام و لزوم احترام به همه آحاد بشر. لذا به نظر ایشان اهل کتاب طاهرند بلکه هر انسانی طاهر است. انسان نجس وجود ندارد. آزادی بشر در انتخاب یا وانهادن عقیده به صورت مستمر.  نوشته است که حکم ارتداد به عنوان یک حکم سیاسی و مصداقی برای مقابله به مثل یادگاری از دوران جنگهای اعتقادی تلقی می کنیم که بعدها در قالب جنگهای صلیبی آشکار شد. بنابراین ارتداد را حکم سیاسی می داند و معتقد نیست هر تغییر عقیده ای ارتداد است. بر این اساس به آزادی بشر در انتخاب قائل است. در این حوزه قابل دقیقا به راه آیت الله منتظری رفته است و فراتر از نظر ایشان نظری نداده است.

ممنوع بودن و حرمت هجوم به دیگران. یعنی به اصطلاح جهاد را فقط در جهاد دفاعی منحصر دانسته و جهاد تهاجمی را مجاز ندانسته است. این مسئله را مرحوم آیت الله طالحی نجف آبادی در کتاب بسیار ارزشمندشان «جهاد در اسلام» هم قبلا ذکر کرده اند. حرمت ترور و درگیریهایی که منجر به خسارت به افراد بی گناه می شود. هرگونه آدم ربایی یا بمب گذاری و رفتارهایی از  این قبیل جز در وضعیت جنگی و جز در مورد افرادی که با سلاح به حقوق آدمیان تجاوز کرده اند جایز نیست. می دانید این نگاه چقدر در جهان معاصر اهمیت دارد و چهره بسیار زشتی که برخی بنیادگرایان در مترادف شدن اسلام و ترور ایجاد کرده اند، نیاز به اینگونه فتاواست.

در نکته دیگری ذکر کرده است که جواز بهره گرفتن از حیوانات حلال گوشت که غیر مسلمانان آن را برای عرضه به بازار محصولات خوراکی ذبح کرده اند، به عبارت دیگر مرحوم قابل اکل ذبح اهل کتاب را حلال می دانست. معتقد نبود حتما ذبیحه می باید توسط مسلمان یا مسلمان شیعی صورت گرفته باشد. برای این مسئله استدلالی هم کرده است. جزو مطالبی است که بعدا منتشر می شود. البته قبل از ایشان مرحوم امام موسی صدر هم از ایشان شنیده شده است که به همچون نظری قائل بوده اند. حلال بودن گوشت برخی حیوانات که در فقه شیعه حرام دانسته شده است مثل خرگوش.

وجوب انفاق، تعمیم زکات و ارتباط و جایگزینی پرداخت مالیات های دولتی با ادای زکات و لزوم محاسبه آنها در ارتباط با یکدیگر و تحلیل خمس.  می دانید این نکاتی که الان عین آن را از قابل خواندم چه انقلابی در حوزه های علمیه ایجاد می کند؟ تحلیل خمس یعنی برگردیم به دوران قبل از امام موسی کاظم که ائمه در آن زمان اخذ خمس را واجب نمی دانستند. ایشان با تحلیل خمس به این نتیجه می رسد. در مورد زکات هم معتقد است که مالیاتهای دولتی می تواند جای آن را بگیرد. اینها خیلی لوازم عملی دارد. مجاز بودن معاملات جدید که سابقه ای در تاریخ گذشته ندارد و امروز عقلانی و منطقی محسوب می شوند.

و در مورد ازدواج موقت. معتبر و مشروع بودن نکاح معاطاتی در ازدواج موقت. رساله منتشر شده ای ایشان در باره ازدواج موقت دارد. مشروع بودن ازدواج موقت دخترانی که به بلوغ رسیده اند و دارای رشد فکری هستند با شرایطی. حتی بدون اذن پدر. البته گرفتن اجازه از پدر یا مادر مستحب است. و در برخی مجامع که با حیثیت اجتماعی خانوادگی سروکار دارد عقل و عرفا به نظر ایشان اذن پدر یا مادر لازم است. یکی از فتاوای انقلابی ایشان مجاز بودن ازدواج با پیروان شرایع الهی و هر انسانی که حق طلب و ملتزم به مبانی عقلانی و منطقی است.  می دانید فتوای مشهور عدم جواز ازدواج با غیر مسلمان است. بخصوص زنان مسلمان مطلقا مجاز به ازدواج با مردان غیر مسلمان نیستند و قابل در این نظر خود می گوید که دوطرف می توانند با هر دینی ازدواج بکنند. در مورد حق طلاق و جدایی ایشان رساله مفصلی دارند. حق جدایی از همسر برای زن که با عنوان خُلع شناخته می شود، و با مراجعه وی به قاضی و تاکید بر تصمیم به جدایی نهایی می شود و قاضی ملزم به تائید جدایی آنان است. امکان تغییر نسبت ارث زن و مرد. لزوم وجوب تنظیم مناسبات همسران مبتنی بر رفتارهای منطقی و معقول. عاشروهن بالمعروف. مجاز بودن زنان برای قضاوت، افتا و مدیریت جامعه. عدم وجوب پوشش سر و گردن برای زنان و لزوم یا اولویت رعایت عرف در این مورد. همان فتوای مشهور ایشان در مورد حجاب. حق اولویت مادر نسبت به جد پدری در مورد سرپرستی فرزندان یتیم.

جواز معاملاتی که امروز با عنوان رهن صورت می گیرد. عدم وجود حق ویژه برای فقیهان در مورد حکومت و مدیریت جامعه و حرمت تصدی مناسب تخصصی اجتماعی از سوی کسانی که دانش لازم برای تصدی ندارند. خوب با این مبنا ایشان با ولایت فقیه مشکل داشت، به ولایت فقیه قائل نبود.

کراهت شدیده ترویج حزن و اندوه و استحباب موکد ترویج شادی و نشاط.  درست بر خلاف فرهنگ رایج شیعه ایشان معتقد است ما موظفیم شرعا شادی و نشاط را ترویج بکنیم. نه حزن و اندوه را. عدم نجاست مشروبات الکلی علی رغم حرمت نوشیدن آنها. حرمت لعن مومنین و از جمله خلفای راشدین. نکته ای که باعث می شود نسبت به اهل سنت برادری بیشتری احساس شود. عدم جواز اجرای احکام جزائی اسلام، احکام کیفری اسلام بدون اثبات در دادگاههای عادلانه و حرمت اقدام خودسرانه در این موارد. یعنی به طور کلی ایشان قتل مهدورالدم را تنها توسط دادگاه جایز می داند. در غیر دادگاه نیست. پذیرش شهادت زنان در تمامی مسائل که حضور آنها در عرض حضور مردان قرار دارد و عدم تفاوت ارزش شهادت ایشان با مردان. عدم تفاوت. یعنی می توان از شهادتشان استفاده کرد. ضرورت تغییر مناسبات دیه زن و مرد با توجه به نقش متفاوت اقتصادی انها در عصر حاضر نسبت به عصر نزول. عدم جواز بازگشت به دوران بردگی و حرمت نقض حق آزادی انسان. می دانید یکی از معاصرین جناب آقای مصباح یزدی معتقدند ما اگر قدرت داشته باشیم در زمان حاضر هم می توان برده گرفت. نوشته اند و منتشر کرده اند. قابل می گوید ما حتی در زمان حاضر و با قدرت هم همچو حق نداریم. محرم بودن مربی و مربیه نسبت به کودکانی که از روزها یا ماههای آغازین زندگی تحت تربیت یا کفالت قرار می گیرند و در صورت کفالت اصطلاحا به فرزند خواندگی گرفته می شوند و مادر یا پدر خوانده کودک شمرده می شوند. این هم قدم بلندی در این زمینه است.

 

غزلهای انفرادی قابل

این مواردی را که من برشمردم یک به یک نشان دهنده این بود که جناب احمد قابل معتقد بود ما به کمک اجتهاد سنتی می توانیم بسیاری از گره های انسان معاصر را باز کنیم و یک اسلام کاملا متجدد ارائه کنیم. وقت من تمام شده و عرائضم را پایان می دهم هرچند هنوز نکات دیگری باقی است. می دانید که احمد قابل شعر هم می گفت. ۷۹ قطعه شعر از ایشان باقی مانده است. من نمی گویم که کیفیت شعرش چگونه بود چرا که صلاحیت اظهار نظر در این زمینه را ندارم. اما غزلیات فراوانی سروده است. غالب این غزلیات در انفرادی زندان اوین سروده شده است. تا آخرین لحظات هشیاریش هم او اشعار خود را تصحیح کرده است. این دو بیت را می خوانم.

شاد و خندان گشته ایامم به کام

محمل دلدار را حامل شدم

من اسیر گِل بُدم اما کنون

ساربان کاروان دل شدم

تخلص احمد قابل در اشعارش اسیر بود. او اسیر خراسانی بود. می گوید من اسیر گِل بودم اما الان ساربان کاروان دل شدم. یقینا احمد قابل ساربان و قافله سالار کاروان اهل دل در ایرانیان سبز معاصر است.

یادش زنده و روحش شادو راهش پر رهرو باد

و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

متن کامل سخنرانی مجازی مورخ ۷ آبان ۱۳۹۱ در مراسم شب هفت مرحوم احمد قابل در کولالامپور به دعوت راه سبز ایرانیان مالزی (رسام)