اسنادی از شکسته شدن ناموس انقلاب

این مکتوب در پی اثبات تقصیر مقامات عالیه‌ی جمهوری اسلامی در عدم اعزام بموقع  آیت الله شریعتمداری به بیمارستانهای مجهز در تهران علیرغم اطلاع از بیماری وی بر اساس اسناد موجود است. چهل و سه سند جدید درباره‌ی «شکسته شدن ناموس انقلاب» طی ده بخش ارائه شده است. عناوین این ده بخش عبارتند از:
۱. دفاع از حقوق انسانی مقوله ای مستقل از حقانیت اندیشه و مواضع
۲. پنج گزاره برای اثبات ناراوا بودن نسبت سهل انگاری در درمان زندانی به رهبری
۳. دعاوی چهارگانه‌ی نویسنده
۴. ناموس انقلاب شخص رهبر نیست، عدالت و اخلاق و اعتماد مردم است
۵. مسئله‌ی آقای شریعتمداری بیش از آن مقداری است که آقایان تصور می کنند
۶. ما قبلا گفتیم که جلوی «مردم» را نمی توانیم بگیریم
۷. کارد به استخوان رسيده است، الغوث، الغوث
۸. اهانت‌هايی را که به ايشان و مقام مرجعیّت شده شخصاً تدارک فرماييد
۹. نقش حجت الاسلام سید احمد خمینی
۱۰. سه پرسش بسیار مهم از عضو شورای عالی قضائی دوران آیت الله خمینی
منبع هر سند در انتهای آن و فهرست کامل منابع در انتها آمده است. نویسنده پیشاپیش از نقد آراء خود استقبال می کند و از همه کسانی که اسنادی موافق یا مخالف با مدعای این مکتوب دارند دعوت می کند برای کشف حقیقت اسناد و اطلاعات مستند خود را منتشر کنند یا برای انتشار در اختیار نگارنده بگذارند.

۱
دفاع از حقوق انسانی مقوله ای مستقل از حقانیت اندیشه و مواضع

پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران از تاریخ ۱۹ آبان ۱۳۹۱ با انتشار سلسله مطالب زنجیره ای تحت عنوان «طرح نسبتهای ناروا به امام خمینی سلام الله علیه» که تا کنون هفت شماره‌ی آن منتشر شده است کوشیده است به نوشته ی مورخ ۱۲ آبان اینجانب پاسخ دهد. به دنبال انتشار خبر «ابلاغ اخطاریه‌ی کمیته اجرای فرامین امام برای مصادره‌ی خانه آیت الله شریعتمداری ظرف ۱۵ روز و اعتراض نافرجام ورثه‌ی آن مرجع فقید به مراجع تقلید و رهبر جمهوری اسلامی» از یک سو و اخبار بیماری و اعتصاب غذای زندانیان سیاسی، یادداشتی از اینجانب با عنوان «اسنادی از مظلومیت آیت الله شریعتمداری – جمهوری اسلامی با جان و مال منتقدان محصور و محبوس خود چه کرده است؟» منتشر شد، به این امید که «حاکمان امروز از اشتباهات حاکمان دیروز پند گیرند و نگذارند تاریخ سه دهه قبل تکرار شود.»
پایگاه جماران ابتدا مطلبی از صدیق محترم آیت الله سید محمد موسوی بجنوردی با عنوان زیر منتشر کرد: «در پی طرح نسبت های ناروا درباره امام خمینی(س)؛ آیت الله موسوی بجنوردی: امام همواره درباره رعایت حقوق شرعی و انسانی مخالفان سفارش می کردند.» در این مطلب ایشان به عنوان «عضو شورای عالی قضایی در دوران حضرت امام با اشاره به مسائل مطرح در برخی رسانه ها پیرامون آیت الله شریعتمداری» سخن گفته است.
مطلب آقای موسوی بجنوردی در پایگاه جماران در حقیقت «پاسخ نماینده‌ی حاکمان دیروز» به یادداشت انتقادی یادشده است. نفس این پاسخگوئی بسیار مبارک است. پاسخ دهنده آیت الله سید محمد موسوی بجنوردی پدر همسر حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی و ناشر پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران (متعلق به بیت رهبر فقید جمهوری اسلامی ایران) است. من از گفتگو در این باره استقبال می کنم و امیدوارم بجای بیان کلیات و امور حاشیه‌‌ای مستندا به اصل مطلب که مسئولیت حاکمان در قبال جان شهروندان بویژه زندانیان سالمند بیمار است پرداخته شود.
نویسنده از مدافعان انقلاب اسلامی و از منتقدان جمهوری اسلامی از سال ۱۳۶۶ است. تحلیل انتقادی اندیشه‌ی سیاسی آیت الله خمینی با عنوان «حکومت ولائی» را پانزده سال قبل منتشر کرده ام. در این کتاب و دیگر کتابهایم آیت الله شریعتمداری غائب بوده است. این نقیصه را اخیرا جبران کردم و طی تحقیقی که هنوز منتشر نشده است، زوایای اندیشه‌ی سیاسی آیت الله شریعتمداری نیز  به تفصیل کاویده شد. نتیجه‌ی آن نیز تحلیل انتقادی اندیشه‌ی سیاسی یکی دیگر از فقیهان معاصر ایران است.
آیت الله شریعتمداری را از دو زاویه می توان مورد تحقیق قرار داد، یکی بُعد اندیشه ای که وجهه‌ی نظر نگارنده بوده است، و دیگری بُعد سیاسی که در تحقیق یادشده حاشیه بوده و نه متن. مواضع و روابط آیت الله شریعتمداری با دربار پهلوی و احیانا با سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) از یک سو و رقابت حوزوی و سیاسی وی با آیت الله خمینی از مؤلفه های بُعد حاشیه ای تحقیق است. تتبع نگارنده نشان می دهد که آیت الله شریعتمداری در زمان نهضت روحانیت (سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۳) و نیز در زمان انقلاب اسلامی (دی ۱۳۵۶ تا بهمن ۱۳۵۷) از شاخص ترین مراجع منتقد قوای مجریه و مقننه‌ی رژیم سلطنتی بوده است، هرچند در عمر خود از شاه و نظام سلطنتی انتقاد نکرده است. از سوی دیگر ایشان در نخستین ماههای پیروزی انقلاب اسلامی مهمترین منتقد نظام نوپای جمهوری اسلامی و رهبر آن بوده است، روش انتقادی ایشان چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب مؤدبانه، ملایم و اصلاح طلبانه بوده است.
در میان مراجع معاصر مراجعی از قبیل آیت الله سید احمد خوانساری و در حدی آیت الله سید ابوالقاسم موسوی خوئی در غیرانقلابی بودن و ارتباط با دربار پهلوی آن هم در سالهای پایانی متهمند. چنین اتهامی منحصر به آیت الله شریعتمداری نیست. اما این نکته باعث نادیده گرفتن فقاهت و بُعد علمی این مراجع نیست. متأسفانه در حین تحقیق در مورد آیت الله شریعتمداری به اسنادی برخوردم که بر اساس آنها به نظر رسید حقوق انسانی وی نقض شده است.
دفاع از حقوق انسانی مقوله ای مستقل از حقانیت اندیشه و مواضع است. می توان اعدام شیخ فضل الله نوری را محکوم کرد و در عین حال منتقد راه و روش و اندیشه‌ی وی بود. می توان از مظلومیت آیت الله شریعتمداری سخن گفت در عین حال اندیشه‌ی سیاسی او را هم نقد کرد. به هر حال ادعای نگارنده عدم رعایت حقوق انسانی یک زندانی بیمار سالمند از شهروندان ایران بنام سیدکاظم شریعتمداری است. اینکه او قصد کودتا علیه جمهوری اسلامی و قتل آیت الله خمینی داشته یا فرضا ساواکی یا آمریکایی بوده باشد هیچ تغییری در دفاع از حقوق انسانی وی نمی دهد. اصلا اگر او ابن ملجم یا شمر بن ذی الجوشن هم بوده باشد، از حقوق انسانی یک زندانی محروم نمی شود. لذا اکثر مطالبی که پایگاه جماران در رد نوشتار من منتشر کرده تخصصا خارج از بحث است.

۲
پنج گزاره برای اثبات ناراوا بودن نسبت سهل انگاری در درمان زندانی به رهبری

عنوان «طرح نسبتهای ناروا به آیت الله خمینی» که جماران برای مطالب زنجیره ای خود برگزیده  مبتنی بر یک پیش فرض اثبات نشده است. در هیجیک از این نوشته ها  بحز استغراب و برخی بیانات دوری و احساسی و شاعرانه کمترین استدلالی در ناروا بودن نسبت مطرح شده ارائه نشده است. ناروا بودن نسبت مورد بحث به آیت الله خمینی با اثبات گزاره های زیر حاصل می شود:
اول. آیت الله شریعتمداری به دلیل ارتباط با نظام شاهنشاهی و ساواک یا همسوئی با آمریکا یا همکاری با کودتاگران یا مخالفت با ولایت فقیه از حقوق انسانی و اسلامی خود مسلوب شده و مطالبه‌ی رعایت حقوق اینگونه افراد غیر موجه است.
دوم. حقوق انسانی آیت الله شریعتمداری در زمان اتهام به همکاری در کودتا رعایت شده است. ایشان طی یک دادرسی عادلانه با حق برخورداری از وکیل بدون هرگونه ارعاب و فشار مورد بازپرسی قانونی قرار گرفته اند و مطلقا به ایشان ظلمی نشده است. ایشان بعد از محاکمه توسط دادگاه صالحه و فرجامخواهی در طول حصر که برای حفظ جانشان صورت گرفته از کلیه حقوقی که یک زندانی بیمار سالمند داشته برخوردار بوده است. نه تنها تحت نظر پزشک بوده بلکه به بیمارستان مجهز که لازمه‌ی بیماریهایی از قبیل سرطان است دسترسی داشته است. ایشان مدتها قبل از پیشرفت و لاعلاج شدن بیماری از بدو تشخیص بیماری در بیمارستانهای مجهز تهران بستری شده است.
سوم. ایشان هیچ تقاضایی برای اعزام به بیمارستان مجهز نداشته و مسئولان قضائی و سیاسی جمهوری اسلامی از بیماریِ نیازمند بستری شدن در بیمارستان مجهز بی خبر بوده اند و به دلیل این بی خبری و عدم تقاضای بیمار اقدامی نکرده اند.
چهارم. پرونده‌ي ایشان زیر نظر قوه‌ی قضائیه و مشخصا دادگاه انقلابی ارتش بوده است، و اگر قصور یا تقصیری در اعزام ایشان به بیمارستان یا سهل انگاری در مداوای زندانی بیمار سالمند صورت گرفته باشد، ضابطین قضائی مسئولند، و مسئولان سیاسی کشور از جمله مقام رهبری حضرت آیت الله خمینی و رئیس دفتر ایشان حجت الاسلام سید احمد آقا خمینی هیچ مدخلیتی در پرونده‌ی ایشان و عدم اعزام وی به بیمارستان در زمان لازم نداشته اند.
پنجم. اگر هم احیانا در مداوای آیت الله شریعتمداری تعللی صورت گرفته باشد، این استثناست، جمهوری اسلامی چه در زمان رهبری مرحوم آیت الله خمینی چه در زمان جانشین ایشان جناب آقای خامنه ای همواره نسبت به جان زندانیان و شخصیتهای محصور و رعایت حقوق انسانی ایشان بسیار حساس بوده و نسبت به تکرار اینگونه اتفاقات تاسف بار جای هیچ نگرانی نیست. اصولا بعد از واقعه‌ی مورد بحث هیچ زندانی یا شخصیت محصوری به دلیل سهل انگاری در مداوا یا تعلل در اعزام به بیمارستان از دنیا نرفته است و جمهوری اسلامی از حیث رعایت حقوق زندانیان و اصولا حقوق شهروندی مردم در دنیا الگو و اسوه است.
اکنون پرسیدنی است کدامیک از گزاره های فوق قابل اثبات است؟ در کدامیک از مطالب منتشره در پایگاه جماران چنین اموری اثبات شده است تا بتوانند ادعای ناروا بودن نسبت «تعلل در اعزام بیمار سالمند در زمان لازم به بیمارستان» بکنند؟

۳
دعاوی چهارگانه‌ی نویسنده

ادعای مشخص این نوشتار و نوشتار پیشین این است:
اولا آیت الله شریعتمداری که در دهه‌ی پنجاه ارتباط حسنه ای با رژیم پیشین داشته و مشی انقلابی هم نداشته پس از انتقاداتش از برخی سیاستهای جمهوری اسلامی و مشخصا بعد از تحریم همه پرسی قانون اساسی به دلیل اختیارات گسترده‌ی ولایت فقیه در اصل ۱۱۰ تحت فشار قرار می گیرد و به دنبال متهم شدن به همکاری با کودتاگران علیه جمهوری اسلامی – که البته خود تا زمان مرگ منکر آن بوده – «بدون محاکمه» به مدت چهار سال تا زمان مرگ را در حصر خانگی بسر برده است.
ثانیا در این مدت وی که به بیماری سرطان مبتلا بوده مکررا تقاضای اعزام به خارج یا حداقل بیمارستانهای مجهز تهران را داشته است. وی کتبا و مکررا این تقاضا را به گوش مسئولان قضائی (رئیس و دادستان دادگاه انقلابی ارتش)، سران قوا، شخص مقام رهبری آیت الله خمینی و فرزند وی احمد خمینی رسانیده است.
ثالثا نظام جمهوری اسلامی در اعزام آیت الله شریعتمداری به بیمارستانهای مجهز تهران تا ۴ اسفند ۶۴ – که بیماری وی بسیار پیشرفت کرده و دیگر امکان درمان وجود نداشته – خودداری کرده و به معاینه‌ی پزشک معالج در منزل تحت حصر اکتفا کرده است. ایشان ۴۰ روز بعد از انتقال به بیمارستان در ۱۴ فروردین ۱۳۶۵ در سن ۸۱ سالگی دارفانی را وداع گفته است.
رابعا اقدامات انجام شده نسبت به آیت الله شریعتمداری (در جزئی ترین امور از قبیل ممنوعیت ملاقات به استثنای بستگان درجه اول حتی در زمان بستری بودن در بیمارستان در اسفند ۶۴ و فروردین ۶۵ در مرض مشرف به موت، سند شماره‌ی ۵ نوشتار قبل) زیر نظر آیت الله خمینی پیش رفته و فرزند ایشان حجت الاسلام سید احمد خمینی که هیچ سمت قضائی نداشته در ریزترین جزئيات پرونده (از جمله بازجویی و مصاحبه، بنگرید به سند ۳۱ همین نوشته) مدخلیت داشته است.
نتیجه: آیت الله خمینی به عنوان ولی فقیه شرعا، اخلاقا و قانونا مسئول ظلمی است که در نسبت به رقیب قدیمی وی ‌اعمال شده است. مسئولیتِ مسبّب نافیِ مسئولیتِ مباشرینِ مربوطه از قبیل رئیس و دادستان دادگاه انقلابی ارتش، مسئولین شورای عالی قضائی و حجت الاسلام احمد خمینی نیست.
بحث من دقیقا در مسئولیت پذیری شخص ولی فقیه است. ولایت مطلقه با دخالت مستقیم در امور جزئی مسئول اتفاقاتی است که در جامعه‌ی تحت امر وی رخ داده است. پافشاری من در این امر برای جلوگیری از اتفاقات مشابه است. اگر چنین ظلمی بر آیت الله شریعتمداری روا نمی رفت، جناب آقای خامنه ای جانشین آیت الله خمینی جرأت نمی کرد به فقیهی که سمت استادی وی را داشته به دلیل انتقاد از سیاستهای او پنج سال و شش ماه حصر غیرقانونی تحمیل کند و زمانی به رفع حصر رضایت دهد که پزشکان از بهبود بیمار سالمند محصور – آیت الله منتظری – سلب امید کرده باشند. کشته شدن امثال زهرا کاظمی، زهرا بنی یعقوب، هدی صابر، محسن روح الامینی، محمد کامرانی، امیرمرادی فر، رامین قهرمانی و اخیرا ستار بهشتی در زندانهای کشور و غالبا بعد از شکنجه در زمان رهبری جناب آقای خامنه ای معنایی جز ناامن بودن زندانهای جمهوری اسلامی و عدم رعایت حقوق انسانی زندانیان ندارد.

۴
ناموس انقلاب شخص رهبر نیست، عدالت و اخلاق و اعتماد مردم است

جمهوری اسلامی سه دهه است در رذائل و نواقص آیت الله شریعتمداری کتاب منتشر کرده است: «شریعتمداری در دادگاه تاریخ» (انتشارات جامعه‌ی مدرسین حوزه‌ی علمیه قم، ۱۳۶۱) نوشته‌ی سید حمید روحانی زیارتی مورخ معتمد آیت الله خمینی، «خاطره ها» جلد اول (مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳) نوشته‌ی محمد محمدی ری شهری، «نیمه‌ي پنهان حزب خلق مسلمان ایران» (انتشارات کیهان، ۱۳۸۸) و «آیت الله شریعتمداری به روایت اسناد [ساواک]» (مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۸) هر دو نوشته‌ی اصغر حیدری. نگارنده تمام این کتابها به علاوه بسیاری از کتب دیگر شامل خاطرات این دوران و نیز مطبوعات مرتبط را مطالعه کرده است. کلیه این کتب یک طرفه به قاضی رفته اند. قضیه جانب دیگری هم دارد. جمهوری اسلامی از انتشار هر کتاب یا مقاله‌ی غیرحکومتی درباره‌ی آیت الله شریعتمداری جلوگیری کرده است. تنها به یک نمونه اشاره می کنم. یادداشت علی دوانی در جلد سیزدهم کتاب «مفاخر اسلام »که خاطرات وی از آیت الله شریعتمداری قبل از انقلاب است در ویرایش دوم کتاب بکلی حذف شده است. (مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ویرایش اول، ۱۳۸۶، ص ۱۷۰-۱۲۵، ویرایش دوم ۱۳۸۸)
نه آیت الله شریعتمداری مطلقا سیاه بوده نه آیت الله خمینی مطلقا سفید. دنیای واقعیتها خاکستری است. اشخاص را مطلق نکنیم تا بتوانیم منصفانه و بیطرفانه داوری کنیم. ناموس انقلاب اسلامی اشخاص نیستند، موازین است، میزان های اخلاقی. رهبری ناموس انقلاب نیست تا با نقد او این ناموس مخدوش شود. ناموس انقلاب اسلامی عدالت و اخلاق بوده است. آیا آنها که نگران شکستن قداست آیت الله خمینی هستند، یک صدم آن به شکستن اعتماد مردم، و تَرَک برداشتن موازین اخلاقی و از همه مهمتر عدالت که مبنای همه‌ی اجتماعیات و سیاسیات اسلام است اندیشیده اند؟ آنچه نویسنده را به نگارش اسناد مظلومیت و این نوشتار کشانیده است دفاع از ناموس شکسته شده‌ی انقلاب یعنی اخلاق و عدالت و اعتماد مردم است. اگر برای جبران این سه بنیان ناموس انقلاب لازم باشد شخصیتهایی همانند آیت الله خمینی هم نقد شوند، چه باک اگر حاصل این نقادی بازگشت اعتماد مردم به اجرای عدالت و اخلاق به کشور باشد.
دوستان کمی خویشتنداری کنند. من هنوز تحقیق خود (سیر تحول اندیشه‌ی سیاسی آیت الله شریعتمداری) را منتشر نکرده ام! نوشته ی منتشر شده یکی از فوائد جنبی این تحقیق بیشتر نبوده است. سیر تحول اندیشه‌ی سیاسی آیت الله شریعتمداری در کنار سیر تحول اندیشه ی سیاسی آیت الله خمینی و هکذا سیر تحول اندیشه‌ی سیاسی آیت الله منتظری بسیار آموزنده است. عجله نکنید! عملکرد تشیع در قدرت نیازمند ارزیابی نقادانه است. مرجعیت شیعه از امتحان قدرت سیاسی سربلند بیرون نیامده است. مسئله بسیار بالاتر از نزاع آیت الله خمینی و آیت الله شریعتمداری است. به امکان یا امتناع سیاست دینی و حکومت اسلامی بیندیشیم، این نقادی برای پاسخگویی به این پرسش کلیدی ضرورت دارد. از یاد نبریم که هر دو رقیب از قائلان نظریه‌ی ولایت فقیه و اسلام سیاسی بوده اند.

۵
مسئله‌ی آقای شریعتمداری بیش از آن مقداری است که آقایان تصور می کنند

آقای موسوی بجنوردی حصر مرحوم آیت الله شریعتمداری را به «دادستانی انقلاب» نسبت داده است، بی آنکه سندی ارائه کند.
این نکته فاقد دقت لازم است. عضو سابق شورای عالی قضائی تفاوت دادستانی انقلاب و رئیس دادگاه انقلاب ارتش را می باید بداند. دادستان انقلاب در آن زمان آقای سید حسین موسوی تبریزی بوده و رئیس دادگاه انقلاب ارتش آقای محمد محمدی ری شهری. محمدی ری شهری در شرح اقدامات خود نوشته است: «پس از کشف توطئه قطب زاده … ملاقاتها[ی آیت الله شریعتمداری] به دیدار با اقوام درجه یک محدود شد و این محدودیت تا آخر عمر ایشان ادامه داشت.» (ری شهری، خاطره ها، ج ۱ ص۳۱۲)
به نظر آقای بجنوردی نقش آیت الله خمینی را در این واقعه مراقبت از عدم تعرض به آیت الله شریعتمداری و جلوگیری از حمله به خانه‌ی ایشان و عدم برخورد با وی بوده است. با این استدلال که اگر آیت الله خمینی از تعرض به آیت الله شریعتمداری باخبر می شدند مسلما برخورد می کردند.
اولا دلیلی که ایشان برای مدعای خود اقامه کرده دوری است. یعی ایشان برای اثبات نزاهت آیت الله خمینی به نزاهت ایشان تمسک کرده اند. زمانی که مناقشه در امری است به خود آن امر نمی شود استدلال کرد. به عبارت دیگر ایشان هیچ دلیلی بر مدعای خود اقامه نفرموده اند.
ثانیا در نظام ولایت فقیه آن هم با روش سیاسی آیت الله خمینی امور مهمه ای از قبیل حصر رقیب مقام رهبری بدون امر یا اذن قبلی یا اجازه‌ی بعدی ایشان محال است. طلبه‌ی ۳۶ساله ای با حداکثر ۳ سال سابقه‌ی قضائی یقینا جز با پشتگرم مقامات مافوق امکان ورود در چنین پرونده‌ی بزرگی را نداشته است.
ابتدا اسنادی درباره‌ی نظر مرحوم آیت الله خمینی و حساسیت ایشان نسبت به مرحوم آیت اله شریعتمداری ارائه می شود:

سند اول. «احضار از طرف امام… آقای حجت که طلبه ای فاضل و شاغل در بیت حضرت امام بود نزد ما آمد و گفت … «آقای خمینی با شما کاری دارند»…. بنده به منزل امام رفتم… حضرت امام وارد اتاق شدند… به فرد ترک زبان فرمودند: «آقا حرف شما چیست؟» گفت: این آقا به آقای شریعتمداری اهانت کرده است و در صدد ایجاد اختلاف بین علماست و در حقیقت قصد دارد انقلاب را به بیراهه بکشاند و خیال کرده است که ما حرفهایش را نمی فهمیم.»
امام فرمودند: «آیا اسم کسی فرد بخصوصی را در سخنرانی اش برده است؟» گفت: «نه، اسم کسی را به صراحت نبرده است.» امام گفتند: « وقتی اسم نبرده است، شما بر چه اساسی این قضاوت را می کنید که ایشان در صدد توهین به علماست. چرا اینگونه برداشت می کنید و چرا در صدد ایجاد اختلاف هستید؟» خلاصه شروع کردند به نصیحت آن فرد. ان شخص هم وقتی از شکایتش طرفی نبست جلسه را ترک کرد و ماجرا در مجموع به سود ما خاتمه یافت …
آماده رفتن شدم، ولی حضرت امام فرمودند: «بنشین». بعد ادامه دادند: «بنده از طریق آقای حجت (که در دفتر ما کار می کند) هر شب خلاصه مطالبی را که شما در بالای منبر می گوئید، دریافت می کنم و می خوانم. مطالب شما در مجموع خوب است. حتی صحبتی که موجب برآشفته شدن این آقا شده را خوانده ام و بر این عقیده ام که حرف شما صحیح و تفسیر ایشان ناصواب است.» بعد حضرت امام به عنوان تشویق یک شیشه عطر که کسی برای ایشان آورده بود به بنده مرحمت و مرا دعا کردند.…
از خدمت ایشان مرخص شدیم و بیرون رفتیم. بعد بنده به اقای حجت عرض کردم که«کدام بخش از صحبت من این شخص هوادار آیت الله شریعتمداری را برآشفته کرده است؟» گفت:«آنجا که گفته ای: ای آقائی که سواد و معلومات داری! شما با آن سابقه‌ی علمی و قضاوت و شهرت در میان مردم انتظار نمی رفت که علیه امام حسین (ع) نظر بدهی. تو چرا فریب دنیا را خورده ای؟» (خاطرات آیت الله محمد یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۰، ص۳۰۱-۲۹۹)
تاریخ واقعه‌ي فوق می باید حوالی سال ۱۳۴۳ قبل از تبعید مرحوم آیت الله خمینی باشد. ایشان هر شب حتی صحبتهایی که اهل منبر ایراد می کردند پیگیری می کرده و مواضعی که طلاب طرفدار وی امثال آقای محمد یزدی در نقد آقای شریعتمداری می گرفته اند تشویق می کرده است.

سند دوم. «کشته شدن یک نفر و سؤال از امام: در همان ایام شخصی در نزدیکی منزل آقای شریعتمداری در اثر اصابت گلوله در بالای بام کشته شده بود و شخصی را به اتهام تیراندازی به مقتول دستگیر کرده بودند… قضیه‌ی این قتل در مجامع مختلف مطرح شد، از جمله در جلسه جامعه مدرسین به بحث گذاشته شد و نهایتا اعضای جامعه مدرسین به این نتیجه رسیدند که باید از حضرت امام اجازه گرفت. بنده مامور شدم که خودم مستقیما با حضرت امام صحبت کنم…. در همان حال ایستاده با دقت گوش کردند. چند لحظه بعد دو زانو نشستند و از من خواستند تا توضیح بیشتری بدهم. من هم با عجله برای اینکه وقت ایشان گرفته نشود توضیح دادم. امام راحت تر نشستند، گویی می خواهند به مدت طولانی در آنجا بنشینند. بعد از من خواستند که دقیق تر مسئله را مطرح کنم. وقتی دیدم خود امام با خیال آسوده نشسته اند، با طمأنینه مسئله را مطرح کردم. امام پاسخ مرا دادند، بعد در خصوص آقای شریعتمداری کلمه ای گفتند که تا آن روز به صراحت از ایشان نشنیده بودم. فرمودند:«مسئله‌ی آقای شریعتمداری بیش از آن مقداری است که آقایان تصور می کنند.» بعد به بنده اجازه دادند که قضیه را پیگیری کنم و تا انتها پیش بروم.» (خاطرات آیت الله محمد یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۰، ص۱۸۹-۱۸۸)
تاریخ رخداد فوق آذر ۱۳۵۸ است. اینکه قوه‌ی قضائیه یا دادستان انقلاب در این قتل مشکوک چه محلی از اعراب داشتند و چرا آقای یزدی به نمایندگی از جامعه‌ي مدرسین یک راست  سراغ آیت الله خمینی رفته و نه حاکم شرع منصوب وی، پرده از بسیاری ابهامات برمی دارد.
همین واقعه از زبان طرف مقابل هم شنیدنی است: «پس از اظهارنظر اين‌جانب در بارۀ قانون اساسی، گروهی اوباش تحريک‌شده به منزل من ريختند که در نتيجه، يک نفر پاسدار [علی رضائی] شهيد و چندين نفر مجروح شدند. اين پاسدار در بام منزل فقط مشغول پاسداری بود. مردم چنين پنداشتند که اين عکس‌العمل غيرمنتظره تنها به‌ جُرم اظهارعقيدۀ يک مرجع تقليد، در يک امر حياتی که بستگی به سرنوشت ۳۵ ميليون مردم ايران دارد، انجام گرفته و سکوت راديو و تلويزيون و کم‌اهمیّت جلوه دادن اين موضوع، به شيوع اين طرز فکر کمک نمود و اين سؤال در اذهان مطرح شد که مبادا انقلاب اسلامی ما که آن را مسلمانان و ملّت ايران با تحمل صدمات و لطمات سنگين و با خونِ دل پرورانده‌اند، دارد به بيراهه می‌رود.»  (پاسخ آیت الله شریعتمداری به نامه علمای شیراز، اصفهان و جهرم، اطلاعات ۲۰ آذر ۱۳۵۸)

سند سوم. «آقای‌ شیخ‌ حسین‌ کرمانی‌، نماینده‌ آباده‌ آمد و از حملاتی‌ که‌ در قم‌ به‌ آیات‌الله‌ [سیدکاظم‌] شریعتمداری‌، [سید] صادق‌ روحانی‌، [سید حسن] قمی‌ و [سید ابولقاسم‌] خوئی می‌شود، شکایت‌داشت‌. قرار شد فکری‌ بکنیم‌. گفت‌ خود ایشان‌، برای‌ اینکه‌ در خارج‌ از مجلس‌ بهتر می‌تواندکار کند، مایل‌ است‌ استعفابدهد. موافقت‌ کردم‌.» (۱۱ آبان ۱۳۶۰، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران) این سند وضعیت مراجع تقلید منتقد را در پائیز ۱۳۶۰ نشان می دهد. آیا آیت الله خمینی از چنین وضعیتی بی خبر بوده است؟

سند چهارم. «بعد از ظهر آقای [عبدالکریم] موسوی اردبیلی و آقای [حسن] طاهری خرم آبادی آمدند و گفتند آیت الله منتظری می خواهند به امام گفته شود مسئله آقای شریعتمداری را از شور بیندازند و در مورد پرونده از ایشان بازپرسی شود.» ( ۶ اردیبهشت ۱۳۶۱، خاطرات هاشمی رفسنجانی، پس از بحران، ص ۸۱)
آن زمان آیت الله موسوی اردبیلی رئیس دیوان عالی کشور و بالاترین مقام قضائی و آیت الله طاهری خرم آبادی نماینده رهبری در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده اند. اینکه این دو مقام ارشد قضائی و نظامی حامل پیام آیت الله منتظری در مورد از شور انداختن پرونده‌ی آیت الله شریعتمداری باشند، معنایش این است که تصمیم گیرنده‌ی اصلی در این پرونده نه قوه‌ی قضائیه است نه سپاه پاسداران، شخص اول کشور است. آیت الله منتظری نیز نارضایتی خود را از نحوه‌ي مواجهه‌ی نظام با آیت الله شریعتمداری پنهان نکرده است که اسناد آن در دنبال خواهد امد.

۶
ما قبلا گفتیم که جلوی «مردم» را نمی توانیم بگیریم

آقای موسوی بجنوردی مدعی شده اند که حصر آیت الله شریعتمداری برای جلوگیری از تعرض و حمله‌ی مردم  به ایشان و در واقع تدبیری برای حفظ جان و امنیت ایشان بوده است و این تدبیر خداپسندانه توسط مرحوم آیت الله خمینی اتخاذ شده است. در اینکه بعد از بیانیه‌ی آیت الله شریعتمداری درباره‌ي اصل ولایت فقیه و خودداری وی از شرکت در همه پرسی قانون اساسی خانه‌ی وی در معرض حمله بوده است، تردیدی نیست، اما بحث در این است که آیا این مردم بوده اند که به خانه‌ی یک مرجع تقلید با سابقه ولو همکار نظام طاغوتی حمله می کرده اند، یا این گروههای فشار بوده اند که چنین حملاتی را تدارک می دیده اند؟ در این بخش می کوشم از لابلای اسناد موجود پاسخی به این پرسش در باره‌ی حملات به بیت آیت الله شریعتمداری و موسسات زیر نظر وی بیابم.

سند پنجم. مردم شناسی
«تسخیر دارالتبلیغ: در نخستین هفته های که حضرت امام به قم تشریف آوردند، غائله حزب خلق مسلمان با اتکاء به شخصیت و موقعیت آقای شریعتمداری به وجود آمد. یک روز به ما اطلاع دادند که اوضاع قم به هم ریخته و شبیه دوران قبل از پیروزی انقلاب اغتشاشهایی بوجود آمده است. بنده در آن ساعت در منزل مرحوم اشراقی داماد حضرت امام نشسته بودم و امام هم تشریف داشتند. قرار شد از منزل خارج شویم تا از نزدیک در جریان اوضاع قرار گیریم…. مشاهده کردم که  در چهارراه و نیز سرکوچه آقازاده در خیابان ارم که به منزل امام منتهی می شد سنگربندی کرده اند و خلاصه شهر حالت مضطربی دارد. چند دقیقه بعد آقا شیخ غلامرضا [از اعضای دفتر آیت الله شریعتمداری] را دیدم و شروع کردیم به صحبت کردن و در پی جمله ای که ایشان به زبان آورد، من عصبانی شدم و گفتم: تو غلط کردی! تو می دانی که اگر توهین کوچکی به امام بشود، دیکر اثری از آقای شریعتمداری در قم نمی ماند؟» گفت: «آیا تو فکر می کنی که مردم قم به همین سادگی دست از آقای شریعتمداری می کشند؟» گفتم: «اگر تا یک ساعت دیگر این بساط را جمع نکردید، می دانم که چه کار کنم.» گفت: «مثلا چه کار می کنی؟» گفتم «خواهی دید.»
بعد به نزد باجناقمان مرحوم محسن آقا رفتم و از او خواستم تا حاج غلام را خبر کند. حاج غلام شخص قوی تنومندی بود که خیلی ها از او می ترسیدند و سرش درد می کرد برای کارهای بزن بهادری! هروقت هرجایی به بن بست کشیده می شد و تکلیف احساس می کردیم به حاج غلام متوسل می شدیم و او هم خودش را ملزم می کرد تا کاری را که از او خواسته ایم تمام و کمال انجام دهد. وقتی حاج غلام  خودش را به ما رساند گفتم: «بچه هایت را جمع کن و برو سراغ این ترکهایی که شهر را به آشوب کشیده اند و تا آنجا که در توان داری آنها را دستگیر کن! بعد به ساختمان نزدیک پل منتقل کن»… حاج غلام گفت: «این کارها برای چیست؟» گفتم: «کار نداشته باش و کاری را که از تو خواسته ام انجام بده. فقط یادت باشد که جان امام در خطر است.» حاج غلام گفت:«چشم.» و رفت.
در کمتر از نیم ساعت حاج غلام و نوچه هایش افتادند به جان خلق مسلمانها. زدند و بستندد و گرفتند و به ساختمان مزبور منتقل کردند. آقا شیخ غلامرضا همه کاره‌ی آقای شریعتمداری  هم جزو دستگیرشدگان بود…. به بنده پیغام دادند که آقای شریعتمداری با شما کار دارد. با آنکه می توانستم حاج غلام را با خود بردارم، با یکی از بچه های رده سوم و چهارم وارد بیت آقای شریعتمداری شدم. وقتی با ایشان ملاقات کردم، دیدم رنگ از صورتش پریده است… گفت: امنیت جان من چه می شود؟» گفتم: «امنیت شما به عهده من» ….
فردای آنروز پیش از ظهر به محل سابق ساواک رفتم. شیخ غلامرضا را در یکی از سلولها زندانی کرده بودند … گفتم باید قاضی به پرونده شما رسیدگی کند و کار شما مسیر قانونیش را طی کند.» جا خورد و گفت: «واقعا می خواهی مرا درگیر پرونده و قانون کنی؟» گفتم: «مثل اینکه خبر نداری که حکومت اسلامی است؟» بعد شخصی را که همراه خود برده بودم به شیخ غلامرضا معرفی کردم و گفتم: «ایشان قاضی است و از شما بازجویی به عمل می آورد.» تا آن وقت ما کار بازجویی نکرده بودیم و به فرد همراهم گفتم: «این در واقع اولین بازجویی رسمی است که ما انجام می دهیم.»…. (خاطرات آیت الله محمد یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۰، ص۱۸۸-۱۸۵)
تأمل در مفاد این سند نشان می دهد که کسانی که به عنوان مردم به بیت آیت الله شریعتمداری حمله می کرده اند گروههای فشاری بوده اند که با هدایت و تدارک امثال محمد یزدی انجام وظیفه می کرده اند. (همین آقای محمد یزدی به مدت ده سال اولین رئيس قوه‌ی قضائیه‌ي آقای خامنه‌ای است، به این می گویند تناسب حکم و موضوع!)  آیا این شیوه که به سنت سیئه‌ی جمهوری اسلامی در برابر همه‌ی منتقدان تبدیل شد، بدون اطلاع و حداقل رضایت آیت الله خمینی قابل اجرا بوده است؟ آیا جمهوری اسلامی بدون شعبان بی مخهایی امثال «حاج غلام» نمی توانست پیش برود؟ لطفا این سند را دوباره بخوانید.

سند ششم. «تصرف دارالتبلیغ اسلامی و کتابخانه وابسته و انتشارات ساعت ۲ بعد از ظهر جمعه (۲۷ فروردین) … بوسیله مردم مسلمان قم … به دنبال اعلامیه حاکم شرع دادگاه انقلاب ارتش در مورد توطئه‌ی براندازی و نیز سخنرانی آقای فخرالدین حجازی نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی و نیز اشاره امام جمعه قم در خطبه های نماز درباره صادق قطب زاده صورت گرفت…» (کیهان ۲۸ فروردین ۱۳۶۱، ری شهری خاطره ها ج ۱ ص ۴۲۰-۴۱۹)
با توجه به سند قبلی و نقش امثال حاج غلام و آتش تهیه نماز جمعه تهران و قم معنای «حرکت خود جوش مردم» مشخص می شود.

سند هفتم. «ساعت‌ یازده‌ به‌ دانشگاه‌ تهران‌ رفتم‌. خطبه‌ای‌ در عدالت‌ اجتماعی‌ و خطبه‌ای‌ راجع‌ به‌ نهضت‌ جدید فلسطین‌ و روز زن‌ و مقام‌ حضرت‌ زهرا ایراد کردم. آقای‌ فخرالدین‌ حجازی‌ [نماینده‌تهران‌] قبل‌ از من‌ سخنرانی‌ داشت‌ و به‌ آیت‌الله‌ سید کاظم‌ شریعتمداری‌ و لیبرال‌ها و نهضت‌ آزادی‌با صراحت‌ تاخت. عصر در منزل‌ پیاده‌ روی‌ و کمی‌ کار در باغچه‌ کردم‌ و با بچه‌ها کاهویی‌ در حیاط خوردیم‌. مطلع‌ شدم‌ که‌ مردم‌ قم‌، پس‌ از نماز جمعه‌، علیه‌ آقای‌ شریعتمداری تظاهرات‌ و دارالتبلیغ را اشغال‌ کرده‌اند. تلفن‌های‌ طرفداران‌ ایشان‌ را قطع‌ کرده‌اند. گفتم‌ که‌ مدارا کنند زیرا به‌ این‌ کارها نیازی‌ نیست‌. [آقای‌ احمد عباسی‌] داماد آقای‌ شریعتمداری‌ را در رابطه‌ با کودتای‌ قطب‌زاده‌بازداشت‌ کرده‌اند.» (۲۷ فروردین ۱۳۶۱، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، پس از بحران ص ۶۴-۶۳)
راستی ستاد نماز جمعه و تعیین سخنران قبل از خطبه به عهده کدام جریان و نهاد و مقام است!؟

سند هشتم. «درباره‌ وضعی‌ که‌ در قم‌ پیش‌ آمده‌، به‌ خاطر احتمال‌ دخالت‌ بیت‌ آقای‌ شریعتمداری‌ در توطئه ‌قطب‌زاده‌ تلفنی‌ اقداماتی‌ انجام‌ دادم‌ که‌ مردم‌ خیلی‌ افراط نکنند و صدمه‌ای‌ به‌ ایشان‌ نزنند. با آیت‌الله‌ منتظری‌ هم‌ در این‌ خصوص‌ صحبت‌ کردم‌. معلوم‌ شد که‌ سپاه‌ از خانه‌ ایشان‌ حفاظت ‌می‌کند. شب‌ رونوشت‌ تلگرافی‌ که‌ ایشان‌ به‌ امام‌ مخابره‌ و در آن‌، به‌ نوعی‌ استمداد کرده‌اند، رسید. خود را از جریان‌ توطئه‌بری‌ می‌دانند و از امام‌ می‌خواهند که‌ در این‌ گونه‌ امور قبلا از خود ایشان‌استفسار شود.» (۲۸ فروردین ۱۳۶۱، خاطرات سال ۱۳۶۱ هاشمی رفسنجانی، پس از بحران، ص ۶۵)
«مردم خیلی افراط نکنند.» در اینگونه عبارات مردم اسم مستعار گروه فشار است، یعنی امثال «حاج غلام» و دیگر شعبان بی مخها. تعرض و حمله‌ی برنامه ریزی شده از همان جایی هدایت می شود که حفاظت و حصر. برای ضرورت حصر چنین تعرضهایی لازم بوده است.

سند نهم. نخستین نامه‌ی آیت الله شریعتمداری به آیت الله خمینی
«بسم الله الرحمن الرحيم.  در اين چند روزه، آقای فخرالدين حجازی و گويندگان راديو تلويزيون و روزنامه‌ها تهمت‌هايی در بارۀ اين‌جانب عنوان کرده‌اند و اخيراً جامعۀ مدرسين قم بدون امضا، با بعضی از طلبه‌های آذربايجان شرقی و غربی که شناخته‌ شده‌اند، اعلاميه‌ای صادر کرده و از راديو منتشر کرده و آن‌چه شايستۀ آن‌ها نبوده، از کلمات بی‌حقيقت و باطل و اهانت و هتک حرمت زياد و فراوان نوشته و گفته‌اند و به اين‌جانب حق دفاع از خود و آبروی خود را نداده، حتی اين‌که با تلويزيون، بنابه درخواست خودشان، مصاحبه کرديم و حقايق را آشکار گفتيم، و با اين‌که قول داده بودند، ولی منتشر نکردند و پاره‌ای از اين مطالب در ضمن سه فقره تلگراف به حضرت آيت‌الله خمينی معروض گرديد و علاوه از تهمت‌های مندرج در روزنامۀ کيهان و اطلاعات جواب تلگراف داده نشد و برخلاف قانون مطبوعات، جواب‌های ما در روزنامه منتشر نگرديد و رونوشت به آقای حاج احمد آقا خمينی و رئيس‌جمهوری و رئيس مجلس شورای اسلامی و رئيس وزرا مخابره گرديد، ولی هيچ‌کجا اجازۀ چاپ و انتشار داده نشد. بنابراين، هر تهمتی که به اين‌جانب بزنند و هر نسبتی را بدهند، امکان دفاع از خود و بيان حقيقت را ندارم و اکنون منزل اين‌جانب در محاصرۀ کامل و رفت و آمد ممنوع است و اگر اين تبليغات برعليه اين‌جانب ادامه پيدا کند و در نمازهای جمعه و رسانه‌های گروهی و روزنامه‌ها، مردم تهييج و تحريک شوند، حيات و زندگی ما و خانواده بيش از پيش مورد هجوم و تهديد قرار خواهد گرفت و به آقايان اعلام خطر می‌کنم و الی الله المشتکی.
اکنون به اطلاع تمام ملّت مسلمان می‌رسانم که خدا فرموده است: «اِنّ جاءَکُم فاسِقّ بِنبا قَتَبَیّنُوا اَن تُصيبوا قَوماً بِجَهاله.» يعنی: «به قول فاسق نبايد ترتيب اثر دهيد، والا کارهايی می‌کنيد که موجب پشيمانی بعدی خواهد بود.» اکنون شما آقايان کارهايی کرديد که موجب پشيمانی است و بنابه اظهار خودتان، مدرک، اظهارات آقای قطب‌زاده است که مرد فاسقی بيش نيست. اکنون ببينيد که قطب‌زاده چه گفته است. او می‌گويد که: ارتباط مستقيم با ما نداشته است و به‌وسيلۀ دو نفر، يکی حجازی و ديگری آقای مهدوی، ما را مطلع ساخته است و ما قول موافقت نداده‌ايم و وعده کرده‌ايم که اگر نیّت سوءِ خود را عملی کردند، آن‌وقت تأييد خواهيم کرد.
اين‌جانب اين اظهارات را به‌کلی تکذيب می‌کنم؛ اما حجازی ابداً در اين خصوص مذاکره نکرده و نظرخواهی ننموده است. و اما مهدوی. او در اين اواخر، طبق معمول اهل علم، منزل ما آمد و در ضمن، مطالبی را از بعضی از گروه‌ها نقل کرد و اسم قطب‌زاده را نياورد و اين‌جانب ابداً موافقت نکردم و قول تأييد بعدی را ندادم، بلکه نهی کردم و گفتم خلاف شرع است. و علاوه، گفتم نمی‌توانند اين‌کار را انجام دهند و نهی کردم. در جواب گفت که: «آن‌ها از شما اطاعت نمی‌کنند.» و دو سه روز بعد، کارشان کشف گرديد. حالا، آقايان انصاف کنند که آيا اين تهمت‌ها صحيح است؟ جواب خداوند را چه خواهند داد؟!
آقايان مدرسين به‌مدرکیّت قول فاسق چه‌طور به خود اجازه دادند که اين بهتان عظيم را به اطلاع جهانيان برسانند؟ و چه‌طور به خود ما مراجعه نمی‌کنند و جواب‌های ما را اجازۀ انتشار نمی‌دهند؟! «وَ نعمَ الحَکَم الله.» اين وضع موجب تفرقۀ شديد بين مسلمان‌هاست که قطعاً ضررش به انقلاب اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی بيش از نیّت خبيث قطب‌زادۀ کذائی است و موجب بهانه و سوءِاستفادۀ تبليغات خارجی است و اگر اين رویۀ تحريک مردم به‌وسيلۀ رسانه‌های گروهی و گويندگان و نويسندگان و روزنامه‌ها و نمازجمعه‌ها ادامه پيدا کند، ممکن است که مردم تحريک شده و موجب قتل و جرح عده‌ای شده و حيات و زندگی ما را در خطر بيش‌تر قرار دهد.
اگر آقايان تخفيف نخواهند داد، بهتر است گذرنامه بدهند و هر کشوری را که صلاح می‌دانند اختيار کنيم. بالاخره، خدا را در نظر بگيريد. وَ حَسبِی الله وَ نِعمَ الوَکيل. ۲۶ جمادی الثانی ۱۴۰۲ (۱ اردیبهشت ۱۳۶۱) سیّد کاظم شريعتمداری
این نامه‌ي آیت الله شریعتمداری که مهمترین سند مظلومیت اوست امکان انتشار در جمهوری اسلامی نیافته است. معنای مظلومیت برحق بودن مواضع نیست. معنایش تجاوز به حقوق انسانی اوست. پاسخ آیت الله خمینی به دعاوی مطروحه در این نامه چیست؟ شورای عالی قضائی چه پاسخی به این مظالم دارد؟ جناب آقای موسوی بجنوردی به عنوان نماینده‌ي بیت رهبر فقید انقلاب و مقام مسئول قضائی در آن زمان به این پرسشها پاسخ مرحمت فرمایند:
۱. بر اساس کدام مبنای شرعی و قانونی اهانت و هتک آبروی یک شهروند (مرجع تقلید و سید اولاد پیامبر پیش کش قدمتان) و تهییج و تحریک عمومی علیه وی مجاز اما حق دفاع به وی در همان تریبونها داده نشده است؟ چرا  روزنامه ها و رادیو تلویزیون یک طرفه حملات به وی را منتشر اما پاسخ وی را سانسور کرده اند؟
۲. متهم کلیه اتهامات را بعد از مصاحبه رادیو تلویزیونی سانسور شده صریحا تکذیب کرده است و طی چند نامه به مقام رهبری و پسرش و سران سه قوه ارسال کرده است. چرا تکذیب رسمی او در هیچ کجا منعکس نشده است؟
۳. آیت الله شریعتمداری مکررا در این نامه به حملات و تعرضهای «مردم تحریک شده» اشاره کرده است. این تحریکها از سوی کدام مقام رسمی یا غیررسمی صورت گرفته است؟
۴. قرار بود در جمهوری اسلامی حتی مارکسیستها هم حق اظهار نظر داشته باشند، در سومین سال استقرار جمهوری اسلامی مرجع تقلید رقیب رهبری از فرط ناامنی ناشی از مخالفت با اوامر رهبری می نویسد گذرنامه بدهید تا از کشور خارج شوم. راستی این با اصول قانون اساسی و  موازین شرع سازگار بوده است؟
رژیم طاغوت به آیت الله خمینی ظلم کرد. رژیم جمهوری اسلامی با مرجع مخالفی همچون آیت الله شریعتمداری چه کرد؟ بین این دو رژیم در عدم آزادی مخالف چه فرقی است؟

سند دهم. «بر اساس بیانیه رئیس دادگاههای ارتش و اطلاعاتی که از طریق سیمای جمهوری اسلامی و سایر رسانه های گروهی توسط حجت الاسلام آقای ری شهری درباره وجود طرح توطئه براندازی منتشر گردید، آقای صادق قطب زاده در صدد براندازی حکومت جمهوری اسلامی بوده اند… نهضت آزادی ایران …. توطئه مزبور را ابلهانه دانسته و شدیدا محکوم  و تقیبیح می کند… نهضت آزادی ایران امیدوار است … محاکمه متهمین را بطور علنی و با حضور مردم و با پخش از رسانه های گروهی انجام بدهند تا مردم شهیدپرور و ایثارگر ما خود بتوانند مستقیما از تمامی ماجراها و رویدادها باخبر و مطلع گردند. نهضت آزای ایران از مقامات قضائی مسئول انتظار دارد رسیدگی به اتهامات و محاکمه متهمین با رعایت کامل و همه جانبه اصول مصرح در قانون اساسی جمهوری اسلامی صورت گیرد. …» (بیانیه مورخ ۱ اردیبهشت ۱۳۶۱ نهضت آزادی ایران در محکومیت توطئه براندازی، اسناد نهضت، جلد سیزدهم)
عضو محترم شورای عالی قضائی به تذکرات حقوقی در این بیانیه پاسخ دهند. چرا در جریان بازجویی آیت الله شریعتمداری هیچیک از اصول قانونی رعایت نشد؟ آیا ارتباط وی با رژیم سلطنتی یا ساواک یا اطلاع وی از کودتا علیه مقام رهبری مجوز نقض آئین دادرسی بوده است؟

سند یازدهم. «امروز هم تظاهرات مردم و اعلامیه های علما در مورد سلب صلاحیت مرجعیت از آقای شریعتمداری در صدر اخبار است. کشورهای غربی خیلی ناراحت شده اند، مثل اینکه امید بسیاری به توطئه کودتا داشته اند.» (۱ اردیبهشت ۱۳۶۱، ص ۷۵، خاطرات هاشمی رفسنجانی)
راستی آیا این تظاهرات، خودجوش و بدون سازماندهی گروههای فشار بوده است؟ اعلامیه کدام علما؟ جز شاگردان آیت الله خمینی که شرکای قدرت وی بودند کدام عالم مستقلی در این زمینه از اقدامات حکومت علیه آیت الله شریعتمداری حمایت کرد؟ اسم ببرید. این سوالها پاسخ می طلبد.

سند دوازدهم. «در جلسه علنی مجلس نمایندگان علیه آقای شریعتمداری صحبت کردند. آقای صباغیان خواست اعلامیه نهضت آزادی را در محکومیت کودتا بخواند که عده ای [کیاوش، فؤاد کریمی، صادق خلخالی، قره باغ، هادی غفاری، سید حسین موسوی تبریزی، دوزدوزانی] شلوغ کردند و نتوانست بخواند. … مصاحبه آقای مهدوی یکی از متهمان کودتا را گذاشتند. اعترافات مهمی کرد و گفت آقای شریعتمداری تایید کرده است. اخر شب آقای [محمد] موسوی خوئینی ها برای مشورت در مورد پخش اسناد لانه جاسوسی علیه آقای شریعتمداری آمد.» (۲ اردیبهشت ۱۳۶۱، ص ۷۶، خاطرات هاشمی رفسنجانی)
نماینده‌ی مردم حق قرائت اعلامیه در صحن علنی مجلس را ندارد، اما گروهای فشار بدون کمترین مشکلی بنام مردم تظاهرات می کنند. این نحوه اداره‌ی مجلس و اداره‌ی کشور مایه‌ی فخر است؟ با این شواهد و اسناد چگونه از تحقق آزادی در جمهوری اسلامی سخن باید گفت؟

سند سیزدهم. «عصر احمد آقا [خمینی] آمد و مطالبی درباره تبلیغات رایج علیه آقای شریعتمداری صحبت شد و خبر داد که امام امروز آقای شیخ حسن صانعی را نزد آقای شریعتمداری فرستاده و به ایشان اطمینان داده اند که محاکمه نمی شوند ولی تذکر داده اند، خود شما مقصرید که از اول به تذکرات توجه نکردید و ما قبلا گفتیم که جلوی مردم را نمی توانیم بگیریم.» (۳ اردیبهشت ۱۳۶۱، خاطرات هاشمی رفسنجانی، پس از بحران، ص ۷۷)
سه نکته بسیار مهم در این سند قابل توجه است. اول اینکه آنچه توسط آقای ری شهری رئیس دادگاه انقلابی ارتش صورت گرفته و از تلویزیون پخش شده و در مطبوعات بطور یک طرفه منتشر شده، اگر محاکمه نبوده، نامش چه بوده است؟ دوم بر فرض آیت الله شریعتمداری مقصر بوده باشد، آیا رئیس حکومت حق دارد از وظیفه‌ی ذاتی خود که امنیت شهروندان است شانه خالی کند؟ سوم. چطور جلوی مردم را نمی توانید بگیرید؟ کدام مردم؟ گروهای فشار سازماندهی شده توسط ایادی حکومت؟ جان کلام همین جاست. اخلاق همین جاست. ناموس انقلاب همین جا هتک شده است. خوب است جناب آقای موسوی بجنوردی انصاف دهند و بفرمایند چطور نظامی که جلوی صدام و آمریکا ایستاد، اراده‌ی ایستادن در برابر گروهای فشار را نداشته است.

۷
کارد به استخوان رسيده است، الغوث، الغوث

در این بخش اسنادی از استغاثه‌ی آیت الله شریعتمداری به محضر آیت الله خمینی و برخی نکات پیرامون مراسم کفن و دفن و تشییع وی مرور می شود:

سند چهاردهم. دومین نامه‌ی آیت الله شریعتمداری به آیت الله خمینی
تلگراف فوری ۲۹ جمادی‌الثانی ۱۴۰۲. بسمه تعالی،  حضرت مستطاب آيت‌الله العظمی آقای حاج آقا روح‌الله موسوی خمينی دامت برکاته
با ابلاغ سلام و تحیّات، جناب حجت‌الاسلام آقای [حسن] صانعی را فرستاده بوديد و ضمناً برای حفظ امنیّت ما از طرف پاسداران اظهار اطمينان فرموده بوديد. بی‌نهايت متشکر شدم. ضمناً مطالبی را به‌وسيلۀ ايشان به‌حضور عالی معروض داشتيم که اميدوارم مورد لطف و عنايت مخصوص قرار بگيرد. برای توضيح و تأکيد بيش‌تر، مجدداً مزاحم می‌شوم که وضع فعلی ما قابلِ بيان نيست و عبارتی حاضر ندارم که مقصود را روشن کند. همين‌قدر بگويم که کارد به استخوان رسيده است! زيرا از آقايان وعاظ و سخنران‌ها در نمازجمعه‌ها و غيره و در مجلس شورای اسلامی و در روزنامه‌ها، مطالبی گفته می‌شود که مردم را تحريک می‌کند و وضعی را ايجاد می‌کند که خطر قريب‌الوقوع است. همين امروز عصر، عدۀ زيادی با شعارهای مخصوص، قصد هجوم به خانۀ ما را داشتند که پاسدارها مانع شدند و تا نزديکی منزل آمده بودند. خانواده و بچه‌ها و نوه‌ها نالان و گريان، در حال اضطراب و ناراحتی کامل به سرمی‌برند و خود حقير مبتلا به مرض مهمی هستم که معلوم نيست بالاخره نجات حاصل شود؛ اغلب خونريزی مفصلی دارد که خود آن ممکن است باعث خطراتی شود و دائماً با دکتر و دوا و پرستار مشغول بودم و اکنون با اين سخت‌گيری فوق‌العاده نسبت به رفت و آمد که حتی خويشان نزديک هم مجاز نيستند، ادامۀ معالجه ممکن نيست و معلوم نيست عاقبت چه خواهد شد.
اکنون، شما را قَسَم می‌دهم به خدای لايزال و ارواح رسول اکرم و ائمۀ طاهرين و به روابط حسنۀ پنجاه‌ساله و ارادت قبلی که ادامه دارد، توجه فوری به حال ما بفرماييد و زکات قدرت و مقام را در اين موقع، ادا فرماييد! بحمدالله شما رهبر هستيد و ولايت فقيه داريد و می‌توانيد امر صادر فرماييد که اين تحريکات را در مجلس و نمازجمعه‌ها و در روزنامه‌ها و در مجالس، به‌کلی موقوف کنند.
اگر مقصود بی‌آبرو کردن بوده، به‌کلی حاصل گرديد و اگر مقصود سلب مرجعیّت است، به مقصود رسيدند. و اکنون، ادامۀ اين تبليغات دو ضرر مهم دارد:  اول، توليد ناامنی و هرج و مرج و مخاطرۀ ما و مربوطين است. و دوم، استفاده‌های راديوهای کذائی خارجی است که به‌نفع خود سوءِاستفاده می‌کنند و هر دو مطلب ملال‌آور و رنج‌افزاست. پس خواهش می‌کنم که امر فرماييد اين تبليغات را به همين مقدار اکتفا کنند که ديگر حاصلی جز ضرر ندارد.
امروز، نقل کردند که آقای رفسنجانی گفته است که حقير در سه سال پيش از آمريکا پول برای انقلاب خواسته‌ام. بوالله العلیّ العظيم، دروغ محض است. پس چرا در اين سه سال، اظهار نمی‌کردند؟! آقای مهدوی [کنی] اظهار کرده است که در صدد تجزیۀ آذربايجان بوده‌ام! بوالله، دروغ است. پس چرا تا به‌حال، مدرکی ارائه نداده است؟ اکنون که اين آقايان با اين حرف‌های بی‌حقيقت، تبليغات و تحريکات می‌کنند. ببينيد نتيجه چه خواهد شد؟!
شما را به‌خدا، ما را به اين‌ها واگذار نکنيد! جناب‌عالی خودتان تحقيق فرماييد و هرچه ثابت شرعی شود، بفرماييد.
عرض دوم اين‌که امر کنيد صحبت محاکمۀ ما را راکد بگذارند و اگر لازم باشد، خودتان شخصاً در وضع ما دخالت فرماييد. چنان‌چه قبلاً معروض کردم، فقط مهدوی آمده و چيزهايی به اين‌جانب گفته است و حقير نهی کردم. گفت: «از حرف شما اطاعت نمی‌کنند.» و اين‌جانب حرف‌های او را جدّی و قابل تصديق نگرفتم، زيرا خيلی احمقانه بود. لذا، در ذهنم ايجاد حالتی نکرد و متوجه لزوم اطلاع دادن نشدم. از اين اراجيف را مکرر در افواه شنيده بودم. مع‌ذلک، اگر قصور و تقصيری شده است که اطلاع نداده‌ام، استغفار می‌کنم و معذرت می‌خواهم و انشاءالله تعالی ديگر مشابه اين واقع نخواهد شد. در آينده منتظر دستورات جناب‌عالی در هر موردی که لازم باشد هستم که اطاعت شود.
اولاً، حقير در اين مدت، نسبت به شخص جناب‌عالی و مقام شامخی که داريد، وفادار بوده و هيچ مخالفتی نکرده‌ام و نخواهم کرد و انتقادهايی که از بعضی از گروه‌ها داشتم، موجب سوءِتفاهم قرار دادند. ثانياً، امر فرماييد که محاکمۀ اين‌جانب که گفت‌وگو می‌کنند، راکد باشد؛ زيرا که در خصوص خود، هيچ اطمينانی ندارم که رسيدگی تحقيقی گردد. و علاوه، با اين‌که ما را خلع مقام کردند، ولی فتح اين باب به‌ضرر مقامات عالیۀ روحانیّت و به‌ضرر جمهوری اسلامی است و به‌نفع تبليغات خارجی و موجب اختلاف داخلی است.
و اگر زياد لازم می‌دانيد، جناب‌عالی خودتان شخصاً اين‌جانب را احضار فرماييد و رسيدگی کنيد و در مورد تمام اين اتهامات تحقيق فرماييد. ثالثاً، رفت و آمد نزديکان ما را زياد سخت‌گيری می‌کنند و موجب اختلال امور داخلی می‌شود. دستور فرماييد که به‌ اعتدال، رفتار و رفع کنند.
بالاخره اين‌جانب در اختيار جناب‌عالی هستم و هر امر و فرمايشی باشد، اطاعت کامل خواهم کرد، ولی به‌طوری‌که معروض شد که کارد به استخوان رسيده است، الغوث، الغوث، منتظر مراحم هستم که به‌وسيلۀ مطمئنی اجابت آن‌ها را اعلام فرماييد. اطال الله بقائکم والسلام عليکم و رحمته الله. سیّد کاظم شريعتمداری ۲۹ جمادی الثانی ۱۴۰۲(۴ اردیبهشت ۱۳۶۱) رونوشت: حجت‌الاسلام جناب آقای حاج سیّد احمد خمينی
این نامه‌ی تاریخی هم امکان انتشار در جمهوری اسلامی نیافته است. برخی نکات حائز اهمیت در این نامه به شرح زیر است:
اول. آیت الله شریعتمداری در این نامه دو بار از ظلمی که به وی می رود به محضر رقیب قدرتمند خود آیت الله خمینی استغاثه می کند: «وضع فعلی ما قابلِ بيان نيست و عبارتی حاضر ندارم که مقصود را روشن کند. همين‌قدر بگويم که کارد به استخوان رسيده است!» و در انتهای نامه «اين‌جانب در اختيار جناب‌عالی هستم و هر امر و فرمايشی باشد، اطاعت کامل خواهم کرد، ولی به‌طوری‌که معروض شد که کارد به استخوان رسيده است، الغوث، الغوث». راستی موازین اسلامی در اینگونه موارد چه حکم می کند؟ سنت مؤکد حضرت رحمة للعالمین (ص) چه اقتضائی داشت؟
دوم. آیت الله شریعتمداری مستقیما ابتلای خود به بیماری را به عرض آیت الله خمینی می رساند: «خود حقير مبتلا به مرض مهمی هستم که معلوم نيست بالاخره نجات حاصل شود؛ اغلب خونريزی مفصلی دارد که خود آن ممکن است باعث خطراتی شود و دائماً با دکتر و دوا و پرستار مشغول بودم و اکنون با اين سخت‌گيری فوق‌العاده نسبت به رفت و آمد که حتی خويشان نزديک هم مجاز نيستند، ادامۀ معالجه ممکن نيست و معلوم نيست عاقبت چه خواهد شد.» این بیماری مهم سرطان است. تاریخ نامه ۴ اردیبهشت ۱۳۶۱ است. من در نوشتار قبلی ده سند بر اطلاع مقامات عالیه‌ی جمهوری اسلامی از ابتلای آیت الله شریعتمداری به بیماری از آغاز حصر وی منتشر کردم. این یازدهمین سند است. پرسش صریح اینجانب این است نظام جمهوری اسلامی و شخص مقام رهبری آیت الله خمینی برای اعزام زندانی بیمار خود به بیمارستانهای مجهز تهران در طول چهار سال چه اقداماتی کردند؟ چرا آیت الله شریعتمداری قبل از پیش رفت بیماری و کار از کار گذشتن (تاریخ بستری شدن در بیمارستان مهراد تهران: ۴ اسفند ۱۳۶۴) به بیمارستانهای مجهز تهران اعزام نشده است؟ آیا سیره‌ی امیرالمؤمنین (ع) در حق قاتلش ابن ملجم که از همان شیری که به من می نوشانید به او هم بنوشانید چنین اقتضائی داشته است؟ بیمارستان اختصاصی تأسیس شده در جماران کجا و عدم اجازه‌ی اعزام زندانی بیمار سالمند به بیمارستان مجهز  پایتخت در طول چهار سال (از اریبهشت ۶۱ تا بهمن ۶۴) کجا؟
سوم. آیت الله شریعتمداری در این نامه سه بار قسم جلاله می خورد:  «شما را قَسَم می‌دهم به خدای لايزال و ارواح رسول اکرم و ائمۀ طاهرين و به روابط حسنۀ پنجاه‌ساله و ارادت قبلی که ادامه دارد، توجه فوری به حال ما بفرماييد و زکات قدرت و مقام را در اين موقع، ادا فرماييد! بحمدالله شما رهبر هستيد و ولايت فقيه داريد و می‌توانيد امر صادر فرماييد که اين تحريکات را در مجلس و نمازجمعه‌ها و در روزنامه‌ها و در مجالس، به‌کلی موقوف کنند. اگر مقصود بی‌آبرو کردن بوده، به‌کلی حاصل گرديد و اگر مقصود سلب مرجعیّت است، به مقصود رسيدند. و اکنون، ادامۀ اين تبليغات دو ضرر مهم دارد:  اول، توليد ناامنی و هرج و مرج و مخاطرۀ ما و مربوطين است. و دوم، استفاده‌های راديوهای کذائی خارجی است که به‌نفع خود سوءِاستفاده می‌کنند و هر دو مطلب ملال‌آور و رنج‌افزاست. پس خواهش می‌کنم که امر فرماييد اين تبليغات را به همين مقدار اکتفا کنند که ديگر حاصلی جز ضرر ندارد.» بار دوم در تکذیب ادعای آقای هاشمی رفسنجانی که حقیر سه سال قبل از آمریکا پول برای انقلاب خواسته ام. «بوالله العلیّ العظيم، دروغ محض است.» و بار سوم آنجا که آقای مهدوی کنی اظهار کرده است که در صدد تجزیۀ آذربايجان بوده‌ام! «بوالله، دروغ است.» شکایت آیت الله شریعتمداری از «تحریک مردم» توسط ایادی حکومت با این مطالب خلاف واقع است. راستی آیت الله خمینی توان ممانعت از تحریک مردم را نداشته است آنچنانکه در سند قبل پیغام داده بود، یا این تحریکات را به نفع انقلاب و اسلام می دانسته است؟
چهارم. آیت الله شریعتمداری به دستگاه قضائی جمهوری اسلامی بی اعتماد است، لذا از آیت الله خمینی درخواست می کند محاکمه اش را راکد بگذارند. وی در انتها به محضر ارباب قدرت اینگونه عذر تقصیر می آورد: «مع‌ذلک، اگر قصور و تقصيری شده است که اطلاع نداده‌ام، استغفار می‌کنم و معذرت می‌خواهم و انشاءالله تعالی ديگر مشابه اين واقع نخواهد شد. در آينده منتظر دستورات جناب‌عالی در هر موردی که لازم باشد هستم که اطاعت شود. اولاً، حقير در اين مدت، نسبت به شخص جناب‌عالی و مقام شامخی که داريد، وفادار بوده و هيچ مخالفتی نکرده‌ام و نخواهم کرد و انتقادهايی که از بعضی از گروه‌ها داشتم، موجب سوءِتفاهم قرار دادند. ثانياً، امر فرماييد که محاکمۀ اين‌جانب که گفت‌وگو می‌کنند، راکد باشد؛ زيرا که در خصوص خود، هيچ اطمينانی ندارم که رسيدگی تحقيقی گردد. و علاوه، با اين‌که ما را خلع مقام کردند، ولی فتح اين باب به‌ضرر مقامات عالیۀ روحانیّت و به‌ضرر جمهوری اسلامی است و به‌نفع تبليغات خارجی و موجب اختلاف داخلی است. و اگر زياد لازم می‌دانيد، جناب‌عالی خودتان شخصاً اين‌جانب را احضار فرماييد و رسيدگی کنيد و در مورد تمام اين اتهامات تحقيق فرماييد.» متأسفانه مرجعیت شیعه در قدرت امتحان بسیار بدی پس داد، بسیار بد.

سند پانزدهم. سومین نامه‌ی آیت الله شریعتمداری به آیت الله خمینی
«حضرت مستطاب آیت الله العظمی آقای الحاج آقا روح الله الموسوی الخمینی دامت برکاته
با ابلاغ سلام وتحیات مأمول ومسئول از حضرت حق جلٌ وعلا که مزاج مبارک صحیح و سالم بوده و لازوال در پیشبرد اهداف عالی اسلامی موفق و مؤید بوده باشید…. عرض دیگر مربوط به اظهارات قطب زاده که قول مهدوی و حجازی نقل کرده ودر روزنامه های اطلاعات و کیهان مندرج بود، این است که این اظهارات به کلی دروغ و بی اساس است و الله العلی الغالب به تمام اسماء اعظم خداوند متعال قسم می خورم که حقیر تاکنون نه این توطيه را تأیید نموده ام و نه وعدةً تایید بعدی را داده ام. مهدوی و حجازی هیچ کدام اظهار نکردند که از طرف قطب زاده آمده اند. در فروردین سال جاری مهدوی در ضمن سایر صحبت ها و نقل مسافرتهایش اظهار کرد که قطب زاده الآن قطب زاده سابق نیست ومی خواهد اقداماتی انجام دهد. حقیر نهی کردم و گفتم خونریزی جایز نیست. گفت به حرف شما گوش نمی دهند واصلاً تقاضای تأیید از حقیر نکرد، یعنی اصلاً مطرح نبود واما حجازی، ایشان [ناخوانا] سال گذشته شاید دو سه ماه قبل از گرفتاری قطب زاده منزل ما آمد و صحبت های ایشان راجع به قطب زاده راجع به مخالف بودن ایشان بود و صحبتی از تصحیح فاسد ایشان نکرد. گویا در آن موقع هیچ مطرح نبوده است. صحبت استخاره ی حقیر بعد از آن مجلس و جواب دروغ کذایی به کلی دروغ است و کذلک تلگرافی که قطب زاده اظهار کرده اند که حقیر قراربود به ایشان مخابره کنم، به کلی دروغ و بی اساس وافسانه است و حقیر حاضرم در حضور جنابعالی این قسم هارا لفظا هم اجرا کنم وروبروی آن ها عین مطالب را بگویم، به جهت اطلاع حضرت عالی معروض گردید و البته دو سه بار توسط آقای عباسی، آقای ری شهری و یک بار حضوری در ضمن سؤال و جواب به اطلاع ایشان رسانیدم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته،  ۶ ذی القعده ۱۴۰۲، ۴ شهریور ۱۳۶۱، سید کاظم شریعتمداری (ری شهری، خاطره ها، ج ۱ ص ۳۲۱-۳۲۰ و ۴۶۷)
بر خلاف دو نامه‌ی بسیار مهم قبلی این نامه در کتاب آقای ری شهری منتشر شده است. مفاد نامه روشن و نیازی به شرح ندارد.

سند شانزدهم. «نيمه‏ هاى شب بود كه به قم رسيديم. يكسره به خانه ی بى صاحب رفتيم. خبر دادند جنازه را آمبولانس به غسالخانه ی بهشت معصومه برده تا در آنجا غسل دهند وگفته اند نبايد سيد رضا صدر بر آن نماز بخواند آقاى امامی كه از داماد گذشته، فرزند به حق آن مرد بزرگ به حساب مى آمد پيشنهاد كرد به آقاى گلپايگانى تلفن كنيد تا وساطت كند وبه وصيتش عمل شود وشما بر جنازه نماز بخوانيد. گفتم كار صحيحى نيست اين كار ممكن است براى آقاى گلپايگانى ناراحتى ايجاد كند.» (سید رضا صدر، در زندان ولایت فقیه)
بنابر وصیت آیت الله شریعتمداری قرار بود مرحوم آیت الله سید رضا صدر بر وی نماز بخواند، اما سید رضا صدر زمانی که برای اجرای وصیت شرعی و اقامه نماز میت می رود به مدت ۲۴ ساعت بازداشت می شود! وی خاطرات بازداشت خود را در جزوه‌ی «در زندان ولایت فقیه»  نوشته است. سید رضا صدر (۱۳۷۳-۱۳۰۰) فرزند آیت الله سید صدرالدین صدر از آیات ثلاثه و برادر بزرگتر امام موسی صدر است.

سند هفدهم. «تشییع جنازه‌ی آقای شریعتمداری اگر به گونه ای که ضد انقلاب و جمعی از هواداران ایشان می خواستند انجام می شد ، قطعا مردم با آنان درگیر می شدند و فاجعه ای غیرقابل جبران پیش می‌آمد. مسئول اطلاعات قم درباره فضای امنیتی آن روز چنین می گوید: « اخبار واصله از مرکز و آذربایجان شرقی و کنترل ارتباطات عناصر مسئله دار در قم حاکی از آن بود که عناصر حزب خلق مسلمان با هدایت جمهوری خواهان (به رهبری آقای حسن شریعتمداری فرزند آقای شریعتمداری) در خارج، بنای بلوا و آشوب دارند. در این رابطه عده ای با اتوبوس و ماشین های سواری وارد تهران و قم شده بودند… اطلاعات واصله حکایت از بسترسازی برای یک بحران داشت، هنگامی که خبر فوت آقای شریعتمداری منتشر شد، بلافاصله تمامی خیابانهای منتهی به بیمارستان مهراد در اثر ازدحام جمعیت و اتوموبیل مسدود شد، شیشه بیمارستان خُرد گردید[؟]. گزارش مرکز حکایت از حرکت زنجیره ای اتوموبیلهای حزب خلق مسلمان از عوارضی تا حسن آباد به دنبال آمبولانس داشت. جنازه به قم نرسیده، پشت درهای بهشت معصومه مملو از جمعیت بود.» … تشخیص مسئولان امنیتی این بود که … برای پیشگیری از درگیری و خونریزی دفن ایشان در شب ضروری است.» (ری شهری، خاطره ها ج ۱ ص ۳۳۳)
فاصله وفات تا دفن آیت الله شریعتمداری کمتر از شش ساعت است! تاریخ وفات: ساعت ۶ و ۱۰ دقیقه بعدازظهر روز پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۶۵، زمان دفن: نیمه شب حوالی ساعت یک بامداد ۱۵ فروردین. چنین سرعتی در غسل و کفن و دفن بی سابقه است. این بی احترامی و رعایت شئون دینی پس از مرگ به تصمیم چه کسی بوده است؟ اعتراف آقای ری شهری به کثرت مشایعین در تهران و قم جالب توجه است. آیا اینها مردم نیستند، اما ایادی حاج غلام و گروهای فشار مردمی هستند که مقامات عالیه توان کنترل آنها را نداشتند!؟

سند هجدهم. «… دستورالعملی مبنی بر ممانعت از نماز خواندن آقای صدر از سوی هیچ مقامی صادر نشده … در پی انتشار جزوه آقای صدر با عنوان «در زندان ولایت فقیه»، در تاریخ ۱۴ مهر ۱۳۶۶از اداره اطلاعات قم خواسته شد که درباره مسائلی که در آن جزوه نسبت به برخورد اداره اطلاعات با ایشان در آن نامه آمده است توضیح دهد. مدیرکل اطلاعات قم در تاریخ ۹ آبان ۱۳۶۶ طی نامه ای خطاب به اینجانب ضمن رد بسیاری از ادعاهای آقای صدر ضمن اشاره به فضای امنیتی آن شب و آمدن آقای صدر با داماد آقای شریعتمداری و تعداد زیادی از طرفداران ایشان به بهشت معصومه نوشت: «جمعیت آنچنان فشرده بود که برادران با بی سیم گفتند جای حرکت در محوطه نیست و اگر آقای صدر به درون می رفت تمام جمعیت را با خود می برد و کنترل اوضاع دیگر ممکن نبود و لذا چون نزدیک صبح نیز بود ، تشخیص دادم که وی نباید نماز بخواند و اوضاع به میل و خواسته‌ی آنان پیش نرود. البته اذعان دارید در شرائط بحرانی تصمیم گیری چقدر مشکل است، بخصوص که در آن شب هیچ دلیلی به ما ارائه ندادند که وصیت شده آقای صدر نماز بخواند… و اگر مسلم می شد که وصیت شده، قطعا تصمیم به صورت دیگری بود.» (ری شهری، خاطره ها ج ۱ ص ۳۳۴)
این هم توضیح مقامات امنیتی. یک مأمور جزء امنیتی درباره‌ی تضییقات انجام شده درباره‌ی مرجع تقلید منتقد رهبری تصمیم گرفته است، مقامات عالیه در این امور هیچ دخالتی نداشته اند. قضاوت با افکار عمومی است.

۸
اهانت‌هايی را که به ايشان و مقام مرجعیّت شده شخصاً تدارک فرماييد

در این بخش به اظهار نظر مراجع تقلید درباره شیوه‌ی مواجهه‌ی آیت الله خمینی با فصل پایانی زندگی آیت الله شریعتمداری اشاره می شود. متاسفانه هیچیک از این اسناد در جمهوری اسلامی امکان انتشار نیافته است.

سند نوزدهم. تلگراف آیت الله گلپایگانی


تهران ـ جماران، حضرت مستطاب آيت‌الله آقای خمينی دامت برکاته
با ابلاغ سلام، مزيد توفيقات را مسئلت دارم. آنچه بين حضرت‌عالی و آيت‌الله شريعتمداری ـ طاب ثراه ـ واقع شده، حکومت واقعی با خداوند متعال و ظاهراً هم با تاريخ می‌باشد. اميد است مصداق آیۀ کريمۀ «وَ نَزَعنا ما فی صُدُورِ هِم مِن غِلّ اِخواناً عَلی سُرُر مُتقابلين» [حجر ۴۷] بشويد. فعلاً که خبر تأسف‌انگيز رحلت ايشان منتشر شده است، لازم دانستم ضمن ابراز نگرانی و تسليت، از جريان تجهيز که بدون تشييع و احترامات لازمه و تدفين مخفيانه در محل غيرِمناسب واقع شده، ابراز تأسف شديد بنمايم. انتظار دارم اکنون هم در حد ممکن، اهانت‌هايی را که به ايشان و مقام مرجعیّت شده، شخصاً تدارک فرماييد. اعلاءِ کلمۀ اسلام و مسلمين را از خداوند متعال مسئلت دارم. والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته.
۲۴ رجب ۱۴۰۶ [۱۵ فروردین ۱۳۶۵، محمد رضا الموسوی] الگلپايگانی
(پیوست ۷۲ کتاب خاطرات آیت الله منتظری ج۲ ص ۹۲۸)
آیت الله گلپایگانی مرجع میانه رو و پرهیزکاری بود که بر پیکر آیت الله خمینی نماز خواند و علیرغم برخی انتقاداتش تا به آخر از جمهوری اسلامی حمایت کرد. ایشان ضمن ابراز نارضایتی از وقایع پیش آمده داوری بین دو مرجع معاصرش را به خدا و تاریخ واگذار می کند: «آن‌چه بين حضرت‌عالی و آيت‌الله شريعتمداری ـ طاب ثراه ـ واقع شده، حکومت واقعی با خداوند متعال و ظاهراً هم با تاريخ می‌باشد.» ایشان مشخصا لازم می داند «از جريان تجهيز که بدون تشييع و احترامات لازمه و تدفين مخفيانه در محل غيرِمناسب واقع شده، ابراز تأسف شديد بنمايم. انتظار دارم اکنون هم در حد ممکن، اهانت‌هايی را که به ايشان و مقام مرجعیّت شده، شخصاً تدارک فرماييد.» مراد از محل غیرمناسب دفن «جنب آبریزگاه [مستراح]» قبرستان ابوحسین قم است. پاسخ آیت الله خمینی یا نظام جمهوری اسلامی به این ظلم مسلم چیست؟ انتقاد آیت الله گلپایگانی انتقاد حداقلی مرجعیت مستقل شیعه از این رخداد تلخ است.

سند بیستم. سرنوشت تلگراف آیت الله گلپایگانی
«جمعی از هوادادن آقای شریعتمداری نزد آیت الله گلپایگانی (ره) رفتند و جوسازی کردند، ایشان نیز که از چگونگی امر اطلاع دقیقی نداشتند نامه ای اعتراض آمیز به حضرت امام (قدس سرّه) نوشتند که از ایشان انتظار نمی رفت. نمی دانم در آن هنگام با توجه به کسالت امام دفتر ایشان نامه ی مذکور را به ایشان داده یا نه، ولی به هر حال مرحوم حاج احمد آقا – ظاهرا – از قول امام به من گفتند: شما جواب نامه این نامه را بدهید. من پاسخی نوشتم و ارسال کردم که متاسفانه متن آن را در اسناد نیافتم، ولی مضمون آن تبیین ماوقع و تکذیب شایعات و جوسازی ها بود.» (ری شهری، خاطره ها، ج ۱ ص ۳۲۵)
مقامات جمهوری اسلامی هر انتقادی ولو انتقاد مراجع تقلید را برخاسته از بی اطلاعی یا ساده لوحی یا متأثر بودن آنها از معاندان ارزیابی می کنند. نامه‌ای با این اهمیت به مقصد نمی رسد، فرزند مقام رهبری پاسخ به زعیم حوزه‌ی علمیه‌ی قم را به طلبه‌ی امنیتی – آقای ری شهری – می سپارد. ایشان هم پاسخ خود را در میان اسناد گم کرده است! وقتی نامه‌ی مهترین مرجع تقلید آن دوران اینگونه استخفاف می شود، با نامه‌ی شهروندان عادی چه معامله‌ای شده است؟ اگر مقام رهبری بیمار بوده، ترتیب اداره کشور با سازو کار پیش بینی شده در قانون اساسی بوده نه با آقازاده‌ی ایشان. قضاوت تاریخ در این زمینه بسیار تلخ است.

سند بیست و یکم. تلگراف آیت الله سید حسن طباطبائی قمی
«قم، حضرت آيت‌الله آقای [سید رضا] صدر (دامت برکاته)
 پيشامد بد و بی‌شرمانه و ظالمانه‌ای که نسبت به جناب‌عالی انجام شد، فوق‌العاده موجب تأثر و تألم گرديد. عجبا! در کشوری که به نام جمهوری اسلامی نامگذاری شده، برای تشييع جنازۀ رهبر شوروی کافر که دشمن خدا و منکر خدا بوده، هيئتی فرستاده می‌شود، ولی عالم دينی و مرجعی که عدۀ زيادی در داخل و خارج کشور مقلد و پيرو دارد، رحلت می‌نمايد، جنازۀ آن عالم بدون تشريفات لازمه حمل می‌شود و مانع می‌شوند از نماز خواندن جناب‌عالی بر جنازۀ آن مرحوم که برطبق وصیّت خود مرحوم، لازم بوده شما انجام دهيد و مصداق «یَنهَونَ عَن المَعروف» ظاهر می‌شود، عجبا عجبا عجبا.
بالاتر آن‌که شما برطبق اداءِ وظيفۀ تسلّی دادن به مصيبت‌زدگان، برای تسليت دادن به بازماندگان، در منزل آن مرحوم تشريف می‌بريد، باکمال بی‌شرمی، جناب‌عالی را بازداشت نموده و مدتی در بازداشت نگاه‌می‌دارند. دردی بزرگ برای اهل دين اين است که همۀ اين اعمال و کارهای ديگر که آن‌ها هم خلاف شرع انور است، به اسم دين و مذهب انجام می‌شود.
«انّا لِله و انّا اليه راجعون» الی الله المُشتَکی. ونسئل الله تعالی ان يفرّج عن ولیّه ويصلح به کلّ فاسد من اُمور المسلمين و اسئل الله لکم النصر و العزّ و التأييد.
[سید حسن الطباطبایی] القمی
در خرداد ۱۳۴۲ سه مرجع علیه طاغوت قیام کردند: آیت الله خمینی از قم، آیت الله قمی از مشهد و آیت الله بهاء الدین محلاتی از شیراز. آیت الله قمی همانند آیت الله خمینی ۱۵ سال البته در داخل کشور در تبعید و حصر بود. پس از انقلاب هم به دلیل انتقاد از برخی سیاستهای نظام هفده سال دیگر در حصر بود! نحوه‌ی مواجهه آیت الله خمینی با این هم رزم صریح الهجه‌ی خود ورق دیگری در ارزیابی اخلاق سیاسی ایشان است. در این زمینه نیز تحقیقاتی صورت گرفته که بعد از انتشار تحقیقات مربوط به آیت الله شریعتمداری منتشر خواهد شد انشاء الله. اعتراض آیت الله قمی به ظلمی که بر آیت الله شریعتمداری رفته بی نیاز از توضیح است.

سند بیست و دوم. اعتراض آیت الله منتظری

«من به بازداشت و زندانی کردن آقای رستگار هم که در منزلش برای مرحوم آقای شریعتمداری فاتحه گرفته بود و او را به خاطر این زندانی کرده بودند، اعتراض کردم. بالاخره آیت الله شریعتمداری یک مرجع بود که از دنیا رفته بود و قاعده اش این بود که خود امام خمینی برای ایشان فاتحه می گرفت. من این مطلب را به  آقای ری‌شهری (آن‌وقت که وزير اطلاعات بود) گفتم. يک روز آمده بود اين‌جا. گفت: «من الان منزل آقای گلپايگانی بوده‌ام. اين مطلب را به آقای گلپايگانی گفته‌ام، به شما هم می‌گويم: آقای شريعتمداری همين دو سه روز رفتنی است. مبادا عکس‌العملی از خودتان نشان بدهيد.» در حقيقت، آمده بود تهديد کند. من به او گفتم: «بالاخره آقای شريعتمداری يک مرجع است که تعداد زيادی از تُرک‌ها به ايشان علاقه دارند. من اگر جای امام بودم، در صورتی که آقای شريعتمداری فوت می‌شد، در مسجد اعظم يک فاتحه برای او می‌گذاشتم. با اين‌کار، مردم خوشحال می‌شدند و احساس می‌کردند که مسائل شخصی در کار نيست. به‌نظر من، فاتحه گرفتن برای ايشان يک کار عقلايی است.» گفت: «اين نظر شما را به بالا بگويم؟» گفتم: «بگو.» اين قضيه تمام شد. آقای ری‌شهری رفت.
بعد هم آقای شريعتمداری از دنيا رفت. جنازۀ او را که شبانه آورده بودند، آقای حاج آقا رضا صدر خواسته بود بر او نماز بخواند، نگذاشته بودند. بعد از چند روز من رفتم جماران. ديدم آقای شيخ حسن صانعی و احمد آقا اين مطلب را دست گرفته‌اند که: «بله، منتظری می‌گويد امام برای شريعتمداری فاتحه بگذارد!» و اين‌کار را مسخره می‌کردند! تا اين‌که يک شب که ما با امام جلسه داشتيم، در آن جلسه همۀ مسؤلين، آقای هاشمی، آقای خامنه‌ای، آقای موسوی اردبيلی، آقای موسوی نخست‌وزير و احمد آقا [خمینی] هم بودند. در ضمن صحبت‌ها، من اين مطلب را به امام گفتم که: «چه اشکال داشت طبق وصیّت آقای شريعتمداری که به آقای صدر گفته بودند تو بر من نماز بخوان، در آن نيمه‌شب اجازه می‌دادند آقای صدر بر آقای شريعتمداری نماز بخواند؟ اين به کجای انقلاب لطمه می‌زد؟ ولی حالا که نگذاشته‌ايد، آقای صدر همۀ اين جريانات و جريان بازداشتش را در يک جزوۀ هفتاد هشتاد صفحه‌ای نوشته است؛ خيلی هم محترمانه نوشته؛ به کسی هم توهين نکرده است. اما اين نوشته در تاريخ می‌ماند و بعد در آينده، حضرت‌عالی را محکوم می‌کنند، می‌گويند آقای خمينی نگذاشت به يک نفر مرجعی که رقيبش بود، نماز بخوانند.» 
وقتی من اين حرف را زدم، امام ناراحت شدند و جملۀ تندی به آقای شريعتمداری گفتند كه من خيلي تعجب كردم و حكايت از اين داشت كه ذهن ايشان را نسبت به آقاي شريعتمداري خيلي مشوب كرده اند، گفتم بالاخره ايشان وصيت كرده بودند كه اين شخص بر او نماز ميت بخواند و مانع شدند. مرحوم آيت الله گلپايگاني نيز راجع به جلوگيري از تشييع و احترامات لازمه نسبت به جنازه آن مرحوم اعتراض كردند.» (آیت الله منتظری، خاطرات ص ۴۸۲)

سند بیست و سوم. گزارش دیگری از اعتراض آیت الله منتظری
«احمد آقا [خمینی] آمد. اطلاع داد که آقای منتظری به زیارت امام آمده‌اند و امام دو موضوع را به ایشان تذکر داده‌اند: ۱- توجه بیشتر به سپاه ۲- برخورد مساوی با روحانیون طرفدار انقلاب و عدم ترجیح یک جریان خاص. و نیز اطلاع داد که آقای سیدرضاصدر را در جریان درگذشت مرحوم شریعتمداری به اطلاعات احضار و چند ساعتی معطل کرده‌اند و آقای منتظری به این کار اعتراض داشته‌اند. آقای منتظری نظرشان این بوده که بهتر بود مراسم تشییع و فاتحه برای آقای شریعتمداری برگزار می‌شد.» (هاشمی رفسنجانی، کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۵ ” اوج دفاع ” ، ۲۵ فروردین ۱۳۶۵)

سند بیست و چهارم. آخرین اظهار نظر آیت الله منتظری
«در مورد مرحوم آيت ‏اللّه شريعتمدارى و مخالفت با برخورد آقايان با ايشان مطالبى را در خاطرات خودگفته‏ ام كه تكرار نمى‏ كنم. نكته‏ اى كه لازم به ذكر است اين كه در فضايى كه مسؤولان خُرد و كلان در تهمت و ناسزا به ‏مرحوم آقاى شريعتمدارى مسابقه مى‏ گذاشتند، من كه در آن زمان قائم‏ مقام رهبرى بودم و قبل از انقلاب به خاطر مسائل‏ انقلاب با آن مرحوم اختلاف سليقه داشتم، انتظار همه اين بود كه همراه با موج عظيمى كه راه افتاده كلمه‏ اى بگويم امّا سكوت كردم كه اين سكوت در آن زمان عين مخالفت بود. افزون بر اين در جلسات خصوصى از جمله با سران سه قوه، مخالفت خود را آشكار كرده بودم. البته مرحوم آيت ‏اللّه گلپايگانى و مرحوم آيت ‏اللّه نجفى مرعشى هم مخالف جدى اين ‏اهانت‏ها و رفتارها بودند و تقريباً سكوت كردند (هرچند مرحوم آيت ‏اللّه گلپايگانى پس از درگذشت مرحوم آيت ‏اللّه‏ شريعتمدارى نامه ‏اى اعتراضى و محرمانه به مرحوم امام نوشتند)؛ ولى سكوت ظاهرى و مخالفت غيرعلنى من كه درموقعيت قائم‏ مقام رهبرى بودم معناى ديگرى داشت.
در اين مسأله آنقدر ذهن مرحوم امام را نسبت به ايشان خراب كرده ‏بودند كه وقتى در آن جلسه تاريخى در منزل امام و با حضور سران نظام، من به برخورد مسؤولان با ايشان اعتراض كردم ‏و گفتم كه چرا نگذاشتند آيت ‏اللّه حاج ‏آقا رضا صدر بر جنازه ايشان نماز بخواند، امام با ناراحتى نسبت به ايشان كلام ‏تندى گفتند. معلوم بود كه براى امام مسلّم شده بود كه آقاى شريعتمدارى واقعاً قصد كودتا داشته و مى‏ خواسته مثلاً خون ‏انسان‏هاى بى‏گناهى ريخته شود و انقلاب را ساقط كند؛ و لذا اين تعبير تند را به كار بردند. من احساس كردم ذهن امام به‏ قدرى مشوب شده كه اگر قدرى بيشتر پافشارى كنم ممكن است ايشان عصبانى شوند و كار به تنازع و اصطكاك با ايشان‏ كشيده شود؛ و اين همان چيزى بود كه بعضى در داخل و خارج كشور در انتظار آن بودند.
البته من با اين‏كه در بعضى موارد با خط مشى سياسى مرحوم آيت‏ اللّه شريعتمدارى مخالف بودم و از اين نظر با هم‏ اختلاف ‏نظر داشتيم، در حدّ توان و در آن شرايط -كه عموم مسؤولان و بيشتر علما عليه ايشان موضعگيرى‏ مى‏ كردند- از حقوق انسانى ايشان دفاع كرده و بر حساسيت‏ها نسبت به خودم افزودم؛ اما متعجّبم چگونه برخى ازافراد كه با ايشان محشور و احياناً هم‏فكر و هم‏نظر بودند هيچ اعتراضى نكردند و با سكوت از كنار آن گذشتند بلكه بعضاً در عمل همرنگ جماعت شدند، ولى حالا از من طلبكار هم مى ‏شوند؟!
یکی از فضلاى حوزه علميه قم نقل مى‏ كرد كه در بعد از ظهر همان روزى كه – متعاقب سخنرانى سيزده رجب [سال ۱۳۷۶] – به منزل ما حمله كردند، وى در تماسى تلفنى با يكى از مراجع محترم، حركت و اعتراض وى را عليه حمله كنندگان خواستار شده و از سكوت ايشان انتقاد كرده بود. وى مى‏ گفت: ايشان ابتدا اظهار داشت: «هر كسى خربزه مى‏ خورد پاى لرز آن هم بنشيند؛ من كه سياسى حرف نمى‏ زنم و به فقه و اصول خود مشغول هستم، كسى با من كارى ندارد.» وی گفت: من با ناراحتى و قدرى هم تندى گفتم: «مسأله شخص مطرح نيست، مسأله مرجعيت و حريم حوزه علميه است.» و آن آقا پاسخ داده: «اى آقا؛ مرجعيت را آقای خمينى از بين برد، آن زمان كه با آقاى شريعتمدارى آن‏گونه عمل كرد؛ و آن روز همين آقاى منتظرى سكوت كرد، و من در اين قضيه تنها ماندم.» من تعجب مى‏ كنم ايشان كه به مرحوم آيت ‏اللّه شريعتمدارى نزديك‏تر بودند چه واكنش و اعتراضى نشان دادند كه من -كه با ايشان اختلاف سليقه داشته و به مرحوم امام نزديك بودم – انجام ندادم….» (آیت الله منتظری، انتقاد از خود: عبرت و وصیت، ص ۱۷-۱۶)
با توجه به سه سند فوق به اعتقاد آیت الله منتظری مسئول اصلی برخورد با آیت الله شریعتمداری شخص آیت الله خمینی بوده است. ایشان اعتراض خود را در زمان لازم به عرض مقام رهبری رسانیده و از حقوق انسانی آیت الله شریعتمداری (علیرغم اختلاف نظر سیاسی سابقه دار با ایشان) دفاع کرده است.
دو سند بعد به عنوان ملحقات این قسمت آورده می شود.

سند بیست و پنجم.
«آقای [سیدهادی] خسروشاهی آمد. به کیفیت دفن و محل دفن مرحوم [آیت‌الله سیدکاظم] شریعتمداری انتقاد داشت و می‌گفت ایشان را مظلوم جلوه می‌دهد. همچنین نسبت به سخت‌گیری در مورد آقایان قمی و سیدصادق روحانی و همچنین در جهت رفع آثار نسبت‌های آقای حمید روحانی [زیارتی] درباره ایشان کمک خواست*.» (پاورقی: *- آقای حمید روحانی کتابی با عنوان «شریعتمداری در دادگاه تاریخ» منتشر ساخت. او در این کتاب آیت‌الله شریعتمداری را به همکاری با رژیم پهلوی و مخالفت با انقلاب اسلامی و توطئه چینی علیه روحانیان مبارز متهم می‌نماید. این کتاب در آن سال‌ها به طور وسیع در سطح کشور پخش گردیده بود.) (هاشمی رفسنجانی، کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۵ ” اوج دفاع “، ۱۸ خرداد ۱۳۶۵)
آقای خسروشاهی از نویسندگان و محققان حوزه‌ی علمیه ی قم و از مرتبطین با آیت الله شریعتمداری قبل از انقلاب است. ایشان پس از انقلاب از مقامات جمهوری اسلامی هستند. اظهار نظر ایشان بی نیاز از شرح است.

سند بیست و ششم. داوری مهندس مهدی بازرگان
«انا لله و انا اليه راجعون
حضور محترم آيةالله‌العظمي نجفي مرعشي و آيات عظام و علماي اعلام
با سلام و دعاي توفيق در انجام وظائف الهي، هفتمين روز درگذشت آيت‌الله شريعتمداري را كه از مبلغين فرهنگ تشيع بوده و تا چهار سال قبل به اعتراف دوست و دشمن از مراجع مسلم تقليد و آيات عظام به شمار مي‌رفت تسليت عرض مي‌نمائيم و اميدواريم پروردگار غفور و رحيم همگي ما و ايشان را مشمول مغفرت و رحمت واسعه خويش قرار دهد.
آن مرحوم پس از چند سال محروميت از آزادي و محدوديت در ملاقات و معالجه سرانجام تسليم اجل مقدر گشته به ديار باقي شتافت. جنازه‌اش پنهان به خاك سپرده شد در حالي كه بستگان، دوستان و مقلدينش نه موفق به ملاقات وداع شدند و نه توانستند مطابق وصيتش او را كفن و دفن نموده، نماز گذارند و در محلي كه خواسته بود به خاك بسپارند و پس از آن نيز از برگزاري مجالس ختم و ترحيم محروم گشتند.
همانطور كه استحضار داريد نهضت آزادي ايران همواره مخالف خط مشي براندازي نظام جمهوري اسلامي و ترور بوده است و در اينجا نيز در مقام قضاوت در مورد اتهامات، اقارير و خلع مرجعيت آن مرحوم نمي‌باشد. اي كاش به جاي جوسازي و غوغاسالاري، طبق سنت اسلامي رسيدگي به اتهامات ايشان در محكمه‌اي علني با عضو اهل علم و نظر در مسائل قضا انجام مي‌شد و حق دفاع از اتهامات وارده در رسانه‌هاي عمومي از ايشان سلب نمي‌گرديد تا حقايق روشنتر گرديده امكان قضاوت صحيح فراهم مي‌گرديد.
ايشان راه ابديت در پيش گرفت. ما و شما و همه دست‌اندركاران نيز چنين راهي را در پيش داريم كه ”كل نفس ذائقه الموت“. در اينجا سخن از رفتن يك فرد نيست، بلكه از حق و عدالتي است كه بايد اعمال گردد. آن هم نه حق يك فرد، بلكه حق ملتي كه عدالت را از اسلام آموخته، روحانيت را پناهگاه خود پنداشته و با آرزوي آزادي و استقلال به جمهوري اسلامي رأي داده است. اسلامي كه امام اولش با مخالفين سياسي خود به گونه‌اي رفتار مي‌كرد كه حتي پس از شكست لشكري كه عليه حكومت اسلامي قيام مسلحانه كرده بود بر مرگ سردار باغي آن و بيعت‌شكنان جنگ‌افروزي همچون طلحه و زبير مي‌گريد و از خدمات پيشين آنها به اسلام و پيامبر(ص) تجليل و قدرداني مي‌نمايد.
در هر حال ماجراي آيت‌الله شريعتمداري بيش از هر چيز به حيثيت و حرمت مرجعيت شيعه و آينده روحانيت لطمه وارد ساخته است. اللهم اغفر لنا الذنوب‌ التي تهتك‌ العصم
دبيركل نهضت آزادي ايران‌، مهدي بازرگان (۱۹ فروردین ۱۳۶۵، اسناد نهضت آزادی ایران، جلد هفدهم)
مهدی بازرگان مسلمانی بااخلاق بود. اظهار نظر او بخشی از داوری تاریخ درباره‌ی آیت الله شریعتمداری و اقدامات آیت الله خمینی است.

۹
نقش حجت الاسلام سید احمد خمینی

حجت الاسلام سید احمد خمینی (۷۳-۱۳۲۴) فرزند آیت الله خمینی، دستیار امین و رئیس دفتر ایشان بود. آیت الله موسوی بجنوردی در سال ۱۳۸۵ وی را مجتهد متجزی دانسته است. مرحوم احمد خمینی هیچ سمت قضائی نداشته و پس از درگذشت پدرش نیز هیچ سمت سیاسی را نپذیرفت. نامبرده در اواخر عمر به روند جاری انتقاداتی داشته و به شکل مشکوکی از دنیا می رود، که این خود تحقیق مستقلی مطلبد. اسنادی که در دنبال می آید در مجموع میزان دخالت و نقش او را در قضایای آیت الله شریعتمداری نشان می دهد.

سند بیست و هفتم. «دفع فتنه خلق مسلمان در قم: امام در مقابل فتنه‌ی شریعتمداری برخوردی هوشمندانه کردند. امام در آن ملاقات خصوصی به من ابراز کردند که وضع ایشان (شریعتمداری) بدتر از ان است که آقایان فکر می کنند. این جمله احساس باطنی امام را در مورد شخصی که همدوره‌ی ایشان محسوب می شده و با هم بزرگ شده بودند، روشن می کند. مع الوصف امام هرگز بر اساس این احساس باطنی گام برنداشتند و اجازه دادند مرور زمان قضایا را روشن کند و طوری نشود که قضاوت تاریخ اینگونه باشد که امام برای از رده خارج کردن رقبای خویش پیش دستی کرده اند.
در همان مقطعی که فتنه‌ی خلق مسلمان هنوز بطور کامل آشکار نشده بود، یک روز صبح مرحوم حاج احمد آقا [خمینی] روزنامه ای را آوردند که در آن راجع به خلق مسلمان مطالبی آمده بود. بعد به من گفت: «وقتی این روزنامه را به امام نشان دادیم، امام از توطئه هایی که آقای شریعتمداری در تدارک آن است، عصبانی شدند و گفتند: این چه بساطی است راه انداخته اند و چرا آقای شریعتمداری اینگونه می کند؟» حاج احمد آقا [خمینی] این کلام امام را به گونه ای برای من نقل کرد که گویی معنایش این بود که چرا کسی جواب این توطئه ها را نمی دهد؟
من با توجه به اینکه شور جوانی و بی پروائی در سر داشتم، به احمد آقا [خمینی] گفتم: «اگر برای شما مسئله ای نیست، من ظرف همین امروز و فردا برنامه ای می چینم و در محله ترک نشین قم که در آن سوی پل قرار دارد، با همین جماعت جلسه می گذارم تا ببینم حرف حسابشان چیست؟ خوشبختانه همه‌ی قمی ها با ما هستند و می توانم به نتیجه‌ی این نشست مطمئن باشم.»
حاج احمد آقا [خمینی] از این پیشنهاد بسیار خوشحال شد و گفت: «بسیار فکر خوبی است، و حتی نیازی هم نیست که من این امر را با امام در میان بگذارم. شما می توانید کارتان را شروع کنید.» بعد از اینکه از حاج احمد آقا جدا شدیم، بنده کاملا برایم مسلم شده بود که در آن مقطع باید برای جلب رضایت باطنی امام وارد عمل شوم و در دفع فتنه‌ی خلق مسلمان بکوشم. از همین رو بدون درنگ دوستان را صدا زدم و در میدانی که در حال حاضر به آن میدان توحید می گویند، یک برنامه سخنرانی ترتیب دادیم. جمعیت انبوهی جمع شده بودند…
در آن روز بنده سخنرانی مفصلی را علیه حزب خلق مسلمان و آقای شریعتمداری ایراد کردم که ارزش ثبت تاریخی دارد. شاید برخی افراد دستگاه ضبط صوت هم با خود آورده بودند و نوار این سخنرانی احتمالا موجود است.» (خاطرات آیت الله محمد یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۰، ص۵۱۴-۵۱۱)
تاریخ وقوع رخداد فوق نیمه اول سال ۱۳۵۸ است، آقای محمد یزدی (متولد ۱۳۱۰) در ان زمان ۴۸ ساله بوده است. بیشک آنچه مرحوم آیت الله خمینی درباره مرحوم آیت الله شریعتمداری بطور خصوصی به آقای محمد یزدی گفته اند، در شورای عالی قضائی مطرح نشده بوده، وگرنه جناب آقای بجنوردی از ان مطلع بودند. ثانیا مرحوم احمد خمینی به روایت محمد یزدی در تدارک بسیج مردمی علیه آنچه وی توطئه‌ی آیت الله شریعتمداری می دانسته بوده است. محمد یزدی بر اساس رضایت باطنی آیت الله خمینی در محله‌ی ترک نشین قم علیه آیت الله شریعتمداری سخنرانی کرده است. واضح است که حمله به آیت الله شریعتمداری برنامه ریزی شده و هدایت شده و بطور اتفاقی از مردم سرنزده است. احمد خمینی امانتدارانه منویات پدر را به مریدان منتقل کرده است.در سندهای بعدی این نکته‌ي مهم واضح تر می شود.

سند بیست و هشم. «آقای محمدی ری شهری و احمد آقا [خمینی] آمدند. آقای ری شهری خبر کشف توطئه از طرف یکی از چهره های مطرود را با حمایت آمریکا علیه انقلاب و سوء قصد به جان امام و سران کشور داد که قرار است با توقیف عوامل آن سرکوب شود.*(پاورقی: * اشاره به توطئه براندازی توسط صادق قطب زاده  با حمایت مالی آیت الله سیدکاظم شریعتمداری.
(ری شهری، خاطره ها ج ۱ ص ۴۱۶ به نقل از خاطرات روزانه‌ی هاشمی رفسنجانی)
احمد خمینی پابپای محمدی ری شهری پیگیر مسئله‌‌ی آیت الله شریعتمداری است.

سند بیست و نهم. «احمد آقا [خمینی] آمد و راجع‌ به‌ تظاهرات‌ مردم‌ قم‌ علیه‌ آقای‌ شریعتمداری‌ و لزوم‌ جلوگیری‌ از افراط صحبت‌ شد. آیت‌الله‌ اخوان‌ مرعشی‌ از مشهد تلفن‌ کرد وراجع‌ به‌ مراعات‌ حرمت‌ آقای‌ شریعتمداری‌ تأکید نمود.» (۲۷ فروردین ۱۳۶۱، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، پس از بحران ص ۶۴-۶۳)
منظور از افراط زیاده روی گروهای فشار همانند تیم حاج غلام زیر نظر آقای محمد یزدی و دیگر تیمهای بسیج است که تحت عنوان تظاهرات خودجوش مردم انجام وظیفه می کرده اند.

سند سی‌ام. «به دفتر آقای خامنه ای رفتم و فیلم مصاحبه قطب زاده را با ایشان و احمد آقا [خمینی] دیدم. به توطئه قتل امام و مسئولان، براندازی حکومت و ارتباط با آقای شریعتمداری بوسیله [عبدالرضا] حجازی و [مهدی] مهدوی و نیز درخواست اسلحه از فردی از حزب سوسیالیست فرانسه اعتراف کرده، که قرار شد بخشی از مصاحبه پخش شود… سپس در جلسه شورای مرکزی حزب جمهوری [اسلامی] شرکت کردم. درباره انتخابات میان دوره ای و پخش مصاحبه قطب زاده و … بحث شد. … آخر شب از دفتر اطلاع دادند که آقای شریعتمداری تلگرافی کرده است که در آن از خودش رفع اتهام می کند.  (۲۹ فروردین ۱۳۶۱ ص ۶۷) (خاطرات سال ۱۳۶۱ هاشمی رفسنجانی )
احمد آقا خمینی و آقایان خامنه ای و هاشمی رفسنجانی تصمیم می گیرند که کدام بخش از مصاحبه‌ی صادق قطب زاده پخش شود. مقامات شورای عالی قضائی این وسط چکاره بوده اند؟ جناب آقای موسوی بجنوردی ارشاد می فرمایند.

سند سی و یکم. «ظهر احمد آقا و [سردار رضا] سیف اللهی رئیس اطلاعات سپاه آمدند و گفتند آقای شریعتمداری در مذاکره با سپاه قم به اطلاع از قصد قطب زاده اعتراف کرده است. قرار شد که از سپاه تهران بروند و رسما از ایشان بپرسند. می گفتند ظاهرا یک روحانی دیگر هم مطلع بوده است. احمد آقا همراه مسئول اطلاعات سپاه عصر با هلی کوپتر به قم رفت. شب خبر آورد که آنها پیش آقای شریعتمداری رفته اند و از ایشان درباره توطئه کودتا بازپرسی کرده اند و مصاحبه هایی هم انجام شده است.» (خاطرات سال ۱۳۶۱ هاشمی رفسنجانی، پس از بحران، ۳۰ فروردین ۱۳۶۱، ص ۶۹)
عزیمت آقازاده‌ی مقام رهبری با هلی کوپتر به قم و مشارکت ایشان با سردار سپاه در جلسه‌ی بازپرسی آیت الله شریعتمداری و گرفتن مصاحبه از وی به چه معناست؟ قضاوت با خوانندگان است.

سند سی‌ و دوم. «وقتي كه آقاي قطب زاده را بازداشت كردند ما شنيديم كه ايشان سوء قصدي راجع به مرحوم امام داشته و در چاهي نزديك محل سكونت ايشان موادي كار گذاشته اند كه كشف شده و آقاي شريعتمداري هم از اين موضوع اطلاع داشته اند.
روزي آقاي حاج احمد آقا [خمینی] در قم به منزل ما آمد و در حالي كه آقاي حاج سيد هادي [هاشمی] نيز حضور داشت به نحو تهديد آميز گفت : “امشب قطب زاده در تلويزيون مطالبي را راجع به آقاي شريعتمداري مي‎گويد، شما مواظب باشيد حرفي نزنيد و چيزي نگوييد!”.
بعد شب مصاحبه آقاي قطب زاده از تلويزيون پخش شد و در اين راستا بود كه به سراغ آقاي شريعتمداري رفتند، و من از صحت و سقم قضايا بي اطلاع بوده و هستم .
بعدا شنيدم آقاي حاج احمد آقا [خمینی] در زندان سراغ آقاي قطب زاده رفته و به او گفته است شما مصلحتا اين مطالب را بگوييد و اقرار كنيد و بعد امام شمارا عفو مي‎كنند، ولي بالاخره او را اعدام كردند. و باز بعدها از طريق موثقي شنيدم كه جريان ريختن مواد منفجره در چاه نزديك محل سكونت مرحوم امام بكلي جعلي است و واقعيت نداشته است و منظور فقط پرونده سازي براي مرحوم آقاي شريعتمداري بوده است، والعلم عندالله. (آیت الله منتظری، خاطرات ص ۴۸۴)

سند سی و سوم. «این مطلب که «در چاهي نزديك محل سكونت ايشان موادي كار گذاشته اند كه كشف شده» در جایی مطرح نشده است که بعدا معلوم شود واقعیت ندارد…. ادعای رفتن حاج احمدآقا به زندان و وادار ساختن آقای قطب زاده به اعتراف کذب محض است، ایشان هیچگاه به زندان نیامد…. (ری شهری، خاطره ها، ج ۱ ص ۳۲۹)

سند سی و چهارم. «آقای ری شهری وقتی دیده بود کار حساس شده است و آنها [قطب زاده و یارانش] می خواهند منزل امام را منفجر کنند آمد و جریان را گفت که مواظب باشید. آنها می خواستند منزل امام را به توپ و گلوله ببندند و از طرف دیگر منزل نیمه سازی را که در نزدیکی یعنی پهلوی منزل امام مال مهندسی بود می خواستند با مواد منفجره به صورتی منفجر کنند که منزل امام و محله جماران منفجر شود.» (مصاحبه سید احمد خمینی با روزنامه اطلاعات ۹ اردیبهشت ۱۳۶۱، مجموعه آثار یادگار امام ج ۱ ص ۱۰۸)
اکنون سه سند اخیر را با هم مقایسه کنید. گوینده مطلبی که آیت الله منتظری اشاره کرده احمد خمینی بوده است، و محمدی ری شهری برخلاف واقع مدعی شده است: این گفته در جایی مطرح نشده است که بعدا معلوم شود واقعیت ندارد. ادعای دوم آقای ری شهری نیز معتبرتر از ادعای نخستش نیست، والله عالم. اما آنچه از سند نخست احراز می شود نقش فعال حجت الاسلام احمد خمینی در ریزترین جزئیات پرونده‌ی آیت الله شریعتمداری است.

سند سی و پنجم. «به دفتر آقای خامنه ای رفتم. نخست وزیر [میرحسین موسوی] و رئیس دیوان عالی کشور [آقای موسوی اردبیلی] و احمد آقا [خمینی] هم بودند. … نوار مصاحبه آقای شریعتمداری را آوردند که به اطلاع از کودتا اعتراف کرده اند ولی منکر هرگونه تایید است و مکالمات دیگر هم ضبط شده، ترسیده اند. بطور مکرر تلگراف استمداد از ایشان می رسد…. قرار بود مصاحبه آقای شریعتمداری پخش شود که نشد. من در مصاحبه ای درباره ایشان صحبت کردم. جامعه مدرسین اعلام کرد که ایشان فاقد صلاحیت مرجعیت شده است. و در تبریز، قم، تهران و بسیاری از شهرها علیه ایشان تظاهرات انجام شده است. (خاطرات سال ۱۳۶۱ هاشمی رفسنجانی، پس از بحران، ۳۱ فروردین ۱۳۶۱، ص ۷۱-۷۰ )
احمد خمینی پای ثابت کلیه‌ی جلسات مرتبط با پرونده‌ی آیت الله شریعتمداری است. اما سران قوا و مسئولان قضائی تنها در برخی جلسات حضور دارند. اطلاعیه‌ی جامعه مدرسین برخلاف اطلاعیه‌ی جامعه‌ی روحانیت مبارز تهران فاقد امضاست و مشخص نیست موافقی غیر از شیخ محمد یزدی داشته یا نه.

سند سی و ششم. «پیش از ظهر برای زیارت امام به منزلشان رفتم. آقای خامنه ای هم آمدند… درباره وضع آقای شریعتمداری هم صحبت شد. خبر شدیم که مناقبی را هم بازداشت کرده اند. ناهار مهمان احمد آقا [خمینی] بودیم. عصر هنگام رفتن امام را در صحن حیاط دیدیم و سرپائی صحبت کردیم و من پیشنهاد عفو متهمان کودتا از جمله قطب زاده را دادم.»  (خاطرات هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۱، پس از بحران، ۴ اردیبهشت ۱۳۶۱،  ص ۷۹-۷۸، )
صادق قطب زاده در شهریور ۱۳۶۱ اعدام می شود. عفو قرآنی و سیره‌ی رحمت للعالمین برای چه زمانهایی است؟

سند سی و هفتم.  «احمد آقا [خمینی] آمد و از جریان مذاکراتش با آقای [احمد] عباسی داماد آقای شریعتمداری گزارشی داد و گفت که امروز او را برای مواجهه با آقای شریعتمداری به قم می برند. … آقای موسوی خوئینی ها بخشی از اسناد لانه جاسوسی را در مورد آقای شریعتمداری در تلویزیون افشاگری کرد.» (خاطرات هاشمی رفسنجانی، پس از بحران، ۸ اردیبهشت ۱۳۶۱، ص ۸۳)
احمد خمینی در جریان مواجهه با متهمان پرونده‌ی آیت الله شریعتمداری چه سمتی داشته است؟ شورای عالی قضائی در این پرونده چه محلی از اعراب دارد؟ افشاگری آقای موسوی خوئینی ها مبتنی برکدام مجوز شرعی است؟ آیت الله خمینی با کدام حجت شرعی از ریختن آبروی متهم قبل از اثبات در دادگاه صالحه بویژه بعد از تکذیب مکرر وی با قسم به اسماء جلاله ممانعت نکرده است؟ تنها وجه ممکن علم قاضی است به شرطی که خود ایشان قاضی بوده باشند و معنایش این است که مسئولیت کلیه‌ی امور انجام شده علیه آیت الله شریعتمداری بر ذمه‌ی آیت الله خمینی است و هو المطلوب.

سند سی و هشتم. «روحانیون سه دسته هستند… همه خوبند غیر از دسته دوم که انشاء الله خدا آنها را اصلاح کند و در صورتی که قابل اصلاح نیستند امید است مدرسین حوزه علمیه آنها را تصفیه و مردم آنها را از جامعه طرد کنند و فعلا هم مشغول این کار شده اند.» (احمد خمینی، مصاحبه با روزنامه اطلاعات، ۹ اردیبهشت ۱۳۶۱)
این هم رأی ایشان در تصفیه‌ي حوزه علیمه‌ی قم از روحانیون و مراجع مخالف.

سند سی و نهم. «احمد آقا آمد درباره پخش مصاحبه جدید آقای شریعتمداری مشورت کردیم.» (۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱، خاطرات هاشمی رفسنجانی، پس از بحران، ص ۸۶)
اینکه آقازاده‌ی مقام رهبری و رئیس مجلس این وسط چکاره اند پرسشی است که شورای عالی قضائی باید پاسخ دهد. اینگونه اسناد است که نشان می دهد پرونده بیش از انکه ماهیت قضائی داشته باشد سیاسی بوده است.

سند چهلم. «اول شب به دفتر امام رفتم . فیلم مصاحبه با آقای شریعتمداری را که آقای ری شهری انجام داده دیدیم. اقرار به اطلاع و دادن پول (نه به عنوان کودتا بلکه برای خرید خانه) دارد و از امام طلب عفو و تخفیف تبلیغات دارد. یک نظر این است که قسمتی از آن حذف شود و از امام هم همین نظر را نقل می کنند. نظر دیگر این است که اگر بدون سانسور پخش شود معتبرتر است. قرار شد فردا شب پخش شود.» (۱۱ اردیبهشت ۱۳۶۱، خاطرات هاشمی رفسنجانی، ص ۹۰)
هدایت پرونده‌ی آیت الله شریعتمداری تا حد جزئیات آن به عهده چه کسی بوده است؟

سند چهل و یکم. اعترافات آیت الله شریعتمداری پخش شده از تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی ۱۱ اردبیهشت ۱۳۶۱
«از اینکه فکر صحیح در این کار نکرده ام و این ها را راه داده ام و گزارش اینها را شنیده ام و به مقامات، به موقع اطلاع نداده ام، خودم را در پیشگاه خداوند مقصر می دانم و بسیار پشیمانم. اینکه به سید مهدی مهدوی پول فرستادم هر چند به عنوان قرض به ایشان داده شده است و این کار را نوعی تایید عملی از فرد توطئه گر تلقی کرده اند، پشیمانم و استغفار می کنم و استغفر الله ربی و اتوب الیه و از این قصور یا تقصیر به درگاه خداوند متعال استغفار می کنم ملتزم می شوم که در آینده امثال این امور تکرار نشود بلکه با شدت با این نوع افکار و اعمال مبارزه نمایم و از حضرت آیت الله العظمی آقای خمینی دامت برکاته با ملاحظه مطالب معروضه تقاضا می کنم که دستور فرمایند این تبلیغات رسانه های گروهی و روزنامه ها و سخنرانی ها در موضوع راجع به ما  صحبت نکنند که موجب ناامنی است و خطر جانی بر ما دارد.» (خاطرات محمدی ری شهری- جلد اول- صفحه۲۶۹-۲۵۹)
مقدمه‌ی محمدی ری شهری بر این مصاحبه‌ی گزیده شده چند برابر حجم آن است. نظر آیت الله شریعتمداری درباره اعترافاتش در اسناد قبلی گذشت. اینکه پخش چنین مصاحبه هایی که مورد علاقه‌ی مقامات شوروی سابق و جمهوری اسلامی است بر کدام میزان اخلاقی و قانونی مبتنی بوده پرسشی است که اعضای شورای عالی قضایی می باید پاسخ دهند. وجه شرعی پخش اینگونه مصاحبه ها قبل از تشکیل دادگاه صالحه و اثبات جرم بیشک برای متشرعین مهم تر است. اینها پرسشهای فراروی آیت الله خمینی و نظام جمهوری اسلامی است.
این هم سند دیگری از ماهیت سیاسی قضیه: «در جلسه مشورتی سران سه قوه … درباره … محاکمه یا عدم محاکمه آقای شریعتمداری بحث کردیم و فیلم مصاحبه اعترافات ایشان را دیدیم.» (۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۱، خاطرات هاشمی رفسنجانی، پس از بحران، ص ۹۱) راستی با فرض تفکیک قوا تشخیص محاکمه یا عدم آن به عهده‌ی قوه‌ي قضائیه است یا سران قوای مجریه و مقننه؟ آیا آقایان از قول آیت الله خمینی به آیت الله شریعتمداری توسط حسن صانعی مطلع نبوده اند؟

سند چهل و دوم. «احمد آقا [خمینی] و آقای‌ ری‌شهری‌ آمدند و خبر اعدام‌ آقای‌ قطب‌زاده‌ ـ که‌ دیشب‌ انجام‌ شد ـ و نیز تماس‌ با آقای‌ شریعتمداری‌ برای‌ محکوم‌ کردن ‌ضدانقلاب‌ را دادند؛ متأثر شدم‌. آقای‌ ری‌شهری‌ از ضعف‌ دایره‌ سیاسی‌ ایدئولوژیک‌ گفت‌. … از خبرگزاری‌ [جمهوری‌ اسلامی‌] با مجلس‌ تماس‌ گرفته‌اند که‌درباره‌ اعدام‌ قطب‌ زاده‌ که‌ قاعدتا موجی‌ به‌ راه‌ می‌اندازد، نظر مرا بگیرند. … آقای‌ [رضا]سیف‌ اللهی‌ آمد و خبر از فیلمی‌ پنج‌، شش‌ ساعته‌ که‌ از سران‌ ضد انقلاب‌ در زندان‌ و در دفاع‌ از انقلاب‌ و محکومیت‌ حرکت‌های‌ ضدانقلاب‌ ضبط شده‌ است‌، داد. جالب‌ است‌. صحبت‌ از خانه‌ گردی‌ در تهران‌ کرد که‌ به‌ خاطر مشکلات‌ و آثار سوء آن‌ مخالفت‌ کردم‌.» (۲۶ شهریور ۱۳۶۱، هاشمی رفسنجانی، کارنامه و خاطرات، پس از بحران)

سند چهل و سوم. احمد آقا [خمینی] عصر آمد و متن‌ نامه‌های‌ آقای‌ [سیدکاظم‌] شریعتمداری‌ را به‌ دادگاه‌ انقلاب‌ ارتش‌آورد که‌ علیه‌ ضدانقلاب‌ است‌ و تقاضای‌ عفو برای‌ [احمد] عباسی‌ دامادش‌ داشت‌ که‌ قرار شده ‌پخش‌ شود. راجع‌ به‌ مطالب‌ دیگر هم‌ بحث‌ شد. (۱۴ مهر ۱۳۶۱، کارنامه وخاطرات هاشمی رفسنجانی، پس از بحران)
نقش احمد خمینی در ریزترین زوایای پرونده‌ی آیت الله شریعتمداری غیرقابل انکار است. درباره شرائطی که نامه‌ي آیت الله شریعتمداری علیه ضد انقلاب نوشته شده (روزنامه جمهوری اسلامی ۱۷ مهر ۱۳۶۱، ری شهری، خاطره ها، ج ۱ ص  ۳۲۲ و  ۴۷۲) از سید حسن شریعتمداری فرزند آیت الله شریعتمداری درباره شرائط نوشتن نامه پرسیدم. پاسخ داد «به ایشان خبر دادند که دامادش آقای عباسی را می خواهند اعدام کنند ….». (تاریخ مکالمه تلفنی ۸ خرداد ۱۳۹۱)

۱۰
سه پرسش بسیار مهم از عضو شورای عالی قضائی دوران آیت الله خمینی

آقای موسوی بجنوردی نوشته اند: «اینکه گفته شود امام مانع از برداشتن محدودیتهای آقای شریعمتداری جهت درمان بیماری شان شده اند، قطعاً دروغ است و  روحیه امام هیچ وقت اینگونه نبود که حتی با یک دشمن چنین برخوردی کنند؛ چه برسد به برخورد با یک مرجع تقلید؛ اگر چنین چیزی وجود داشت ما در شورای عالی قضایی می شنیدیم.»
با قرائت اسناد فوق تردیدی در بی اعتباری ادعای فوق باقی نمی ماند. اسناد متعدد فوق که در حد تواتر معنوی است نشان می دهد که جناب آقای موسوی بجنوردی از باب «حب الشییء یعمی و یصم» در مورد استادشان واقع بین نیستند. اما دلیل تکذیب ایشان بسیار قابل توجه است: اگر ایشان دستور محدودیت در روند درمان آیت الله شریعتمداری داده بودن یقینا اعضای شورای عالی قضائی چنین دستوری را شنیده بودند، حال آنکه ایشان که عضو شورای عالی قضائی بوده اند چنین دستوری را نشنیده اند، پس ایشان چنین دستوری نداده اند.
تامل در اسناد فوق که محفوف به قرائن قطعیه است تردیدی باقی نمی گذارد که در پرونده‌ی آیت الله شریعتمداری مدخلیت حجت الاسلام سید احمد خمینی به مراتب بیش از کل شورای عالی قضائی بوده است، و این که مقام رهبری منویات خود را از از طریق شورای عالی قضائی در این پرونده پیش برده باشد از أُمنیه های جناب آقای موسوی بجنوردی است که ای کاش چنین بود. اقتضای قانون هم همین بوده است. اما واقعیت چیز دیگری است.
جناب آقای موسوی بجنوردی نصیحت کرده اند: «نبایستی مسائل را با هم خلط کرد و مسائل نامربوط را به هم ربط داد. از افراد انتظار می رود که به خاطر خوشایند برخی جریان های سیاسی، اینگونه مسائل را مطرح نکنند چرا که جایگاه حضرت امام در میان مردم ایران جایگاه رفیع و محفوظی است و نباید نسبت های کذب و مسائلی که افراد مطمئن نیستند و اساساً خلاف روش و منش امام است درباره ایشان بیان شود…. شایسته نیست که اینگونه ادعاها را نسبت به امام کنیم و قطعاً یک معصیت بزرگ است»
از نصایح این شاگرد آیت الله خمینی تشکر می کنم. اما ایشان به کلیات اکتفا کرده مشخص نکرده اند چه مسائل نامربوطی به هم ربط داده شده است.
من در نوشته نخست خود چهارده سند و در این نوشته چهل و سه سند ارائه کرده ام. اگر کسی نتیجه فوق را باور ندارد، می باید مقدمات سه گانه استدلال را از طریق پنجاه و هفت سند ارائه شده نقد کند. تکذیب کلی بدون استدلال راه به جایی نمی برد. اگر کسی توانست اثبات کند اسناد فوق مخدوشند یا مقدمات سه گانه نادرست هستند و لذا نتیجه غلط است، شجاعت آنرا دارم که از چنین عزیزی تشکر و به خطای خود اعتراف کنم. در غیر این صورت نتیجه ی فوق مبتنی بر سه مقدمه و متکی بر ۵۷ سند به قوت خود باقی خواهد بود.
اما اینکه طرح این مسائل به خاطر خوشایند برخی جریانهای سیاسی است، گمانه زنی، رجم به غیب و افترای بدون دلیل است.
اما معصیت، بر آنچه نوشته ام حجت شرعی دارم و دفاع از مظلوم وظیفه‌شرعی است. معصیت تجاوز به حقوق مردم، ظلم، سلب آزادی های مشروع و نقض موازین شرعی و اخلاقی  است.
جناب آقای موسوی بجنوردی ده سال عضو شورای عالی قضائی بوده اند و مدعی هستند که اگر چنین چزهایی – از قبیل ظلمی که به آیت الله شریعتمداری رفته است – بوده باشد ایشان در شورای عالی قضایی می شنیدند. این مبنای مهمی برای طرح پرسشهایی اساسی درباره امور قضائی دهه‌ی اول جمهوری اسلامی است.
پرسش اول. آیا اعدامهای بی ضابطه و محاکمه های خارج از آئین دادرسی چهار سال اول انقلاب در شورای عالی قضائی مطرح شده است؟ چه کسی مسئول این اعدامها و مصادره ها و محاکمه های خلاف شرع است؟
پرسش دوم. به شهادت آیت الله منتظری در کتاب خاطرات در مرداد ۱۳۶۷«بعد از جریان مرصاد نامه ای از امام گرفته بودند که منافقین سر موضع را در زندانها اعدام کنند و پس از تعطیل ملاقاتهای زندانیان بطور کلی با این نامه چنانکه نقل شد حدود ۲۸۰۰ یا ۳۸۰۰ نفر را -تردید از من است – اعدام کردند. من راجع به این موضوع دو نامه به امام نوشتم.» (خاطرات آیت الله منتظری، ص۶۳۸-۶۱۹ و پیوستهای شماره ۱۵۵-۱۵۲) جنابعالی که در ان زمان عضو شورای عالی قضائی بوده اید بفرمایید آیا آیت الله خمینی این فرمان خود را از طریق شورای عالی قضائی به جریان انداخت یا شورای عالی قضائی در جریان این اعدامها دخیل نبوده است؟ شما و دیگر اعضای شورای عالی قضائی برای رعایت حقوق زندانیان مظلوم (فارغ از عقیده و مرام آنها) چه کردید؟ و نظر فعلیتان در باره‌ی این فاجعه چیست؟
پرسش سوم. در زمان آیت الله خمینی علاوه بر آیت الله شریعتمداری چند مرجع تقلید منتقد دیگر نیز محصور یا تحت فشار قرار گرفتند، آیت الله سید حسن طباطبایی قمی به دلیل انتقاداتش از سیاستهای جمهوری اسلامی محصور شد. آیت الله سید صادق روحانی پس از انتقاد از نظام در قضیه‌ي تعیین قائم مقام رهبری تا سالها پس از عزل قائم مقام محصور بود.   آیت الله سید محمد روحانی و آیت الله سید محمد شیرازی سالها تحت فشار و مضیقه بودند. از رهبران مسلمانان اهل سنت نیز علامه احمد مفتی زاده علیرغم ابتلا به بیماری زندانی شد. آیا حصر آیت الله قمی و آیت الله صادق روحانی و نیز تضییقات آیت الله سید محمد روحانی و ایت الله سید محمد شیرازی و زندانی شدن علامه مفتی زاده با نظر و تصویب شورای عالی قضائی صورت گرفته است یا جنابعالی و دیگر اعضای شورای عالی قضائی در این حصر و تضییقات مراجع تقلید منتقد و حبس رهبران اهل سنت منتقد نقشی نداشته اید؟
اطمینان دارم که پاسخ حکیمانه‌ی حضرتعالی به سه پرسش کلیدی فوق تأثیر فراوانی در رفع ابهام از رهبری مرحوم آیت الله خمینی و نقش شورای عالی قضائی در این وقایع مهم خواهد داشت. پاسخ صریح و شفاف شما باعث می شود که معلوم شود ناموس انقلاب شکسته شده یا نه و اگر خدای نکرده شکسته شده باشد چه کسانی در این فاجعه‌ی ملی مقصرند.
در زمینه ی شکسته شدن ناموس انقلاب یک سینه سخن دارم، اما این مکتوب به درازا کشید. در فرصت مناسب تری به بحث از دیگر ابعاد ناموس شکسته‌ی انقلاب خواهم پرداخت، انشاء الله.
والسلام
۳۰ آبان ۱۳۹۱

منابع:
الف. کتابهای منتشر شده
– مجموعه آثار یادگار امام حجت‌الاسلام‌ والمسلمین حاج سید احمد خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی(س)، ۱۳۷۴.
– علی دوانی، مفاخر اسلام، جلد سیزدهم، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،ویرایش اول، ۱۳۸۶، ویرایش دوم ۱۳۸۸.
– محمد محمدی ری شهری، خاطره ها، جلد اول، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳.
– اکبر هاشمی رفسنجانی، کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۰: عبور از بحران، به اهتمام یاسر هاشمی، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۷۸ش.
———-، کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۱: پس از بحران، ب‍ه‌ اه‍ت‍م‍ام‌ فاطمه هاشمی، ویراستار قادر باستانی، ت‍ه‍ران‌، دف‍ت‍ر ن‍ش‍ر م‍ع‍ارف‌ ان‍ق‍لاب‌، ۱۳۸۷.
———–، کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۵: اوج دفاع، ب‍ه‌ اه‍ت‍م‍ام‌ عماد ه‍اش‍م‍ی‌، ته‍ران‌: دف‍ت‍ر ن‍ش‍ر م‍ع‍ارف‌ ان‍ق‍لاب‌‏‫،‏‫ ۱۳۸۸.‬‬‬
– خاطرات آیت الله محمد یزدی، تدوین مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۰.
ب. روزنامه ها
روزنامه اطلاعات ۱۳۵۸ و ۱۳۶۱.
روزنامه کیهان ۱۳۶۱.
روزنامه جمهوری اسلامی ۱۳۶۱.
ج. کتب مجازی
آیت الله سید رضا صدر، در زندان ولایت فقیه، ۱۳۶۵.
آیت الله حسینعلی منتظری نجف آبادی، خاطرات، ۱۳۷۹.
———-، انتقاد از خود: عبرت و وصیت، ۱۳۸۷.
اسناد نهضت آزادی ایران، جلد سیزدهم، سال ۱۳۶۱.
———-، جلد هفدهم، سال ۱۳۶۵.
د. دستخطها
دستخط آیت الله سید کاظم شریعتمداری
دستخط آیت الله سید حسن طباطبایی قمی