فقه سنتی

نواندیشی دینی

تکفیرشدگی یا نقدناپذیری؟

راستی‌آزمایی ادعاها و سوء تفاهمهای عبدالکریم سروش: سروش به‌جای پاسخ علمی به نقدهای ساختاری کدیور با حربه بهتان تکفیر، خشونت غلیظ گفتاری و افترا به میدان آمده‌است. سروش حتی بر اساس موازین فقه سنتی قابل تکفیر نیست، و هرگز تکفیر هم نشده‌است. کدیور هرگز سروش و هیچ‌کس دیگر را نه تنها تکفیر نکرده، بلکه برعکس، وی سروش را تا زمانی که خود را مسلمان می‌داند، محکوم به مسلمانی می‌داند. سروش تکفیر را با تلقی «عوامانه» به‌کار می‌برد، اما از آن نتیجه «فقهی» می‌گیرد. این مغالطه محض است.

نواندیشی دینی

از «ملاک مسلمانی» تا «مؤلفه‌های اسلام»

کافر شدن مسلمان تنها از یک راه اثبات می شود: اعتراف بر خروج از اسلام با «دلالت مطابقی». ارتداد و کفر با دلالتهای تضمنی و التزامی اثبات نمی شود. هر کسی آزاد است نظری را ابراز کند که به باور رایج مسلمان «انحلال اسلام» محسوب می شود. از آن سو منتقدان هم بدون هیچ محدودیتی آزادند افراد یادشده را «نقد ساختاری» کنند. نقد ساختاری امور منتسب به اسلام (در الهیات نواندیش) هیچ ربطی به «نسبت تکفیرگری» که بحثی فقهی در اسلام سنتی در حوزه ایمان و کفر شخصی است ندارد.

یادداشت

جامعه شناس نواندیش و فقیه جزم اندیش

فقه و کلام بر علوم انسانی و اجتماعی و تجربی ولایت و قیمومت ندارند. لازمه داد و ستد فکری پذیرش بشری بودن فقه و کلام و عدم قداست آنهاست. فقه و کلام سنتی چندین قرن است از شکوفایی و پیشرفت باز مانده است. رفع این نقیصه متوقف بر به رسمیت شناختن نقش علوم سکولار است. اخلاق علمی اقتضا می کند که متکلمان و فقیهان سنتی به جای زبان تهدید و تفرعن با منطق استدلال و برهان با اساتید علوم غیردینی در فضائی آزاد وارد گفتگوی خردمندانه با حقوق مساوی شوند.

مقاله

نماد تقوی، فقه سنتی، مخالفت با انقلاب و انکار ولایت فقیه

چکیده: این مقاله که به ادای احترام به شخصیت علمی و تقوایی محقق خوانساری به مناسبت بزرگداشت سی و سومین سالگرد وفاتش نوشته شده، در آستانه سی و نهمین سالگرد انقلاب ۱۳۵۷ منتشر می‌شود. مطالعه آن برای باورمندان اسلام سیاسی، انقلاب و مشی آقای خمینی پرسشهای تامل برانگیزی را مطرح می‌کند. آقا سید احمد خوانساری (۱۲۷۰-۱۳۶۳) یکی از بزرگترین فقیهان معاصر و از جمله سرآمدان علم و تقوا در قرن چهاردهم به حساب می آید. کتاب او «جامع المدارک» یکی از کتب تراز اول فقه امامیه در قرن اخیر است. وی به مدت سی و چهار سال مجتهد اول تهران بود و بعد از وفات آقای بروجردی در سال ۱۳۴۰ یکی از مراجع مسلم تقلید به شمار می رفت. تعبیراتی که آقای گلپایگانی در زمان وفات در حق ایشان نوشته منحصربفرد است و هیچیک از مراجع معاصر درباره مراجع متوفی از چنین تعابیر رفیعی استفاده نکرده اند. با اینکه مراجع به ندرت به آراء علمی معاصرین خود ارجاع می دهند، آقای خمینی زمانی در فتوای شطرنج به رأی آقای خوانساری استناد کرد. آقای خمینی به تقوی، علم و دقت نظر کسی شهادت داد که از ساکتین بلکه مخالفین انقلاب ۱۳۵۷ بوده و در انکار تمام انواع ولایت فقیه فتوا داده است. شاگرد آقای خمینی در بهار ۱۳۴۹ طی اطلاعیه‌ای آقایان شریعتمداری و خوانساری را سازشکار مرموز و روحانی‌نما! تعبیر کرد. وی بعدا مورخ رسمی نهضت امام خمینی شد! آقای خوانساری قبل از انقلاب از نفوذ خود برای گشایش أمور تبعیدیان و زندانیان سیاسی مکررا استفاده می کرد. موضع آقای خوانساری درباره همه پرسی جمهوری اسلامی: من موافق [جمهوری اسلامی] نیستم و اطلاعیه نمی دهم و تایید نمی‌کنم. پرسیدم: آیا واجب است ما رأی بدهیم؟ فرمود: بلکه بالعکس!» سید طالب رفاعی: «سیدنا! موضع شما درباره این انقلاب چیست؟ گفت: این مطلب صحیفه سجادیه را بخوان: «کل رایة رفعت قبل رایة الامام المهدی رایة ضلالة» هر پرچمی که قبل از قیام امام مهدی برافراشته شود پرچم گمراهی است. این نظر من است. شاهدی جز این نیست.» از جمله آراء او: جواز تصرف فقیه در امور حسبیه از باب قدر متیقن، کفایت اجتهاد متجزی بلکه علم تقلیدی در قاضی، و اعتراف ضمنی به جواز قضاوت زن در مترافعین زن. او اعدام بر اساس خبر واحد را مردود دانسته و با این احتیاط واجب مبنایی مستحکم برای حقوق بشر تدارک دیده است.

مقایسه‌ی فقه سنتی با اجتهاد در مبانی و اصول

آراء فقهی من علی الاغلب با برخی فتاوای فقیهان گذشته (رضوان الله تعالی علیهم) سازگار است، هرچند با فتاوای مراجع محترم تقلید معاصر تفاوتهای بسیاری دارد. اگر نتیجه‌ی برخی از این آراء سهولت اجرای احکام شرعی در سرزمینهای غیراسلامی است، اشکالی بر آن مترتب نیست، هرچند انگیزه‌ی اصلی من چنین نبوده است. ملاک عمل به رأی فقهی اولا اطمینان از مجتهد جامع الشرائط بودن مفتی و ثانیا عدم یقین بر خلاف رأی صادر شده از سوی وی است. نام مدرسه‌ی مقابل فقه سنتی «اجتهاد در مبانی و اصول» است.