بخش سوم. نامه‌ها

نامه‌ی یک نویسنده‌ی ممنوع‌القلم به وزیر ارشاد

مقامات مسئول وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بر خلاف قانون برای هیچیک از این دو کتابِ تجدیدچاپی (حق الناس و حکومت ولائی) مجوز ترخیص از چاپخانه صادر نکردند. هر دو ناشر پس از مراجعه به مسئولان به این نتیجه رسیدند که به کتابهای این نویسنده به این زودی اعلام وصول نخواهند داد. بلکه فعلا تا اطلاع ثانوی هیچ کتابی از وی اجازه انتشار نخواهد یافت. علت اصلی این ممانعت که به ناشران نیز شفاها تفهیم شده کتابهای الکترونیکی و مقالات این‌جانب است که از طریق وبسایت شخصی‌ام اخیرا منتشر شده است، حساسیت اصلی روی کتاب «ابتذال مرجعیت شیعه: استیضاح مرجعیت مقام رهبری» (اردیبهشت ۱۳۹۳) و مقاله‌ی «چنین کنند زمامداران با رقبای منتقدشان» (۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۳) در اعتراض به حصر غیرقانونی خانم زهرا رهنورد و آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی از ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ بوده است. معنای این اقدامِ مقامات فرهنگی کشور این است که از یک‌سو تجدید چاپ کتابهای یک نویسنده به دلیل کتابها و مقالات دیگرش ممنوع شده، و از سوی دیگر تصمیم‌گیرندگان اصلی فرهنگی کشور نویسنده‌ای را برخلاف قانون «ممنوع‌القلم» کرده‌اند.

تشکر از مولوی عبدالحمید

اقدام خداپسندانه‌ی شما در پادرمیانی برای آزادی مرزبانان ربوده‌شده‌ی ایرانی تأسی به سیره‌ی رسول رحمت حضرت محمد بن عبدالله (ص) بود. به نوبه‌ی خود از همه‌ی کسانی که در این زمینه قدم خیر پیش نهادند بویژه جنابعالی صمیمانه سپاسگزارم، و تأسف شدید خود را از قتل مرزبان مظلوم جمشید دانائی‌فر و اعدامهای تلافی جویانه در سیستان و بلوچستان اعلام می کنم.

اعتراض به سرکوب دراویش نعمت اللهی گنابادی

دراویش که به تأسی به سرور آزادگان امیرمؤمنان علی (ع) افتخار می کنند اینک به سبک و سیاق معاویه سرکوب می شوند تا مضایق و شدائدی که بر یاران باوفای امام علی (ع) از قبیل حجر بن عدی و عمار یاسر از سوی جائران اموی رفت از خاطره ها نرود.

تزویرسوزی بجای خودسوزی

آقای نوری زاد عزیز، از شما می‌خواهم سودای خودسوزی را از سر بدر کنید. نهضت نقد تزویر و دروغ و فساد و ظلم نظام جمهوری اسلامی که مدتهاست از بنیاد فاسد شده است به قلم روان و احساس هنرمندانه شما نیاز مبرم دارد. ریشه ظلم را می سوزانیم تا بنام رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و امام حسین (ع) راه ابوجهل و معاویه و یزید پیموده نشود، و با نشانی بدر و خیبر ملت را به خرابه های شام نکشانند.

در حاشیه اعتراض علنی به یک غلط (نامه به آیت‌الله وحید خراسانی)

در مکتب سید الشهداء (ع) و زینب کبری و ابوالفضل العباس رعایت عدالت و کرامت و رحمت و حریت مهمتر است یا اکتفا به ظواهر شعائر و سطح مناسک؟ جوانان غیرتمند فدائی امام حسین (ع) و پیروان علمدار رشیدش امروز در گوشه زندانهای ایران شکنجه می شوند و به زندانهای طویل المدت محکوم شده اند. در سیاهچالهای جمهوری اسلامی بازجویان قسیّ القلب نقش خداوند را بازی می کنند نعوذ بالله، وبا نام مقدس یا زهرا شکنجه می کنند و شلاق می زنند، آنگاه حضرتعالی به پخش بازی یک هنرپیشه در نقش ابوالفضل در یک برنامه تلویزیونی اعتراض می فرمائید؟

درخواست وساطت برای آزادی زندانیان بیگناه سیاسی (نامه به آیت الله شببری زنجانی)

شما به عنوان فقیهی نزیه تنها به خانواده و آشنایان و همشهری های خود تعلق ندارید. اکنون ملتی به نفوذ کلام، اقتدار علمی و اقتضای رسالت دینی شما چشم دوخته است. خانواده مظلوم زندانیان بی‌گناه سیاسی که عزیزانشان ماه‌هاست بر خلاف حق و قانون و دین محبوسند از شما و دیگر مراجع معظم تقلید انتظار دارند وساطت کنید و این زندانیان بی‌گناه را آزاد کنید.

نامه به نوه‌ی آیت‌الله خمینی

اگر ولی امر دیکتاتوری کرد، در حالی که شرعا از ولایت ساقط شده است، اگر با زور مردم را سرکوب کند و با تهدید یا تطمیع مجلس خبرگان را ساکت کند و به قوای نظامی و امنیتی برای بقای قدرتش متوسل شود، چه باید کرد؟ به کدام دلیل شرعی یا عقلی حکومت مادام العمر فقیه به دیکتاتوری منجر نمی شود؟ (مادام الشرائط که با پرسش قبلی تعارفی بیش نیست). بالاخره پرسش نهائی این است با توجه به تجربه عملی دو دهه اخیر ایران، آیا تصور ولایت مطلقه فقیه باعث تصدیق به بطلانش نمی شود؟

نامه به آیت‌الله صانعی در محکوم کردن حمله به بیت ایشان

جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که اعتبار قبل از انقلابش را چند دهه است به حراج داده است، در تاریخ شیعه بدعتهائی بیادگار گذاشت که شناعت آن کم از کهریزک نیست. این حزب بی تابلوی سیاسی، روحانی فاقد صلاحیت مرجعیت را مرجع اعلام کرد. برای نخستین بار مراجعی را که مردم مجاز به تقلید از آنها هستند، محصور کرد و تعداد قابل توجهی از فقها – که صلاحیتشان از تک تک اعضای این حزب سیاسی وعاظ السلاطین در حوزه بیشتر بود – را خارج از دائره مجاز رجوع مردم اعلام کرد. و بالاخره مراجع مسلمی را از مرجعیت خلع کرد

نجوائی با روشن‌فکر جهان‌شهری

از لابلای مقاله جناب دباشی مدعیات سه گانه ای قابل استخراج است: اول: نفی همزمان روشنفکری دینی و سکولار، دوم: روشنفکری دینی ملازم و عامل تقویت جمهوری اسلامی، و بالاخره سوم: اتهام هستی شناسی ذات النفسی و اصالت الماهوی به نگارنده در نقدم بر “الهیات شکنجه” جناب نیکفر.

بخش دوم: استفتاء و فتوا

موازین عدم مشروعیت و علائم ولایت جائر

حفظ نظام به خودى خود نه موضوعیت دارد و نه وجوب آن وجوب‏ ‏نفسى مى‎باشد; به ویژه اگر مقصود از «نظام» شخص باشد. نظامى که گفته مى‎شود: ‏ ‏ «حفظ آن از اوجب واجبات است» نظامى است که طریق و مقدمه و بر پا کننده ‏ ‏عدل و اجراء فرائض شرعى و مقبولات عقلى باشد و وجوب حفظ آن هم تنها‏ ‏وجوب مقدمى خواهد بود. بنابراین با توجه به این نکته، تمسک به جمله «حفظ‏ ‏نظام از اوجب واجبات است» به هدف توجیه و صحه گذارى بر امور متصدیان و‏ ‏کارگزاران و عدالت نمایى کار آنان براى دیگران در حقیقت تمسک به عام در‏ ‏شبهه مصداقیه و میان دعوا نرخ تعیین کردن و تنها به قاضى رفتن است .