یادداشت

یادداشت

از جرقه روشنگری تا رادیکالیسم

چکیده: در تجلیل انتقادی از محمد رضا نیکفر: یکی از مولفه‌های تحول فکری من در آخر دهه هفتاد و اول دهه هشتاد کتاب نیکفر بوده است: خشونت، حقوق بشر، جامعه مدنی؛ تهران، طرح ‌نو، ‏‏‏۱۳۷۸. این کتاب را در زندان اوین خواندم. دو نکته در کتاب مرا عمیقا به فکر فرو برد: در مواجهه با هر دین، ایدئولوژی، آئین و مرامی باید پرسید و سنجید چقدر از آن خشونت در می‌آید؟ چقدر قابلیت توجیه خشونت را دارد؟ به هر حال چقدر عامل اعمال خشونت بوده است؟ دیگری این پرسش بود اگر زمانی ناچار شدی خارج از کشور زندگی کنی، ترجیح می‌دهی کجا باشی؟ فکر می‌کنی کجا ممکن است حقوق انسانی تو را پاس دارند، به عقاید تو احترام بگذارند و نگویند باید دست از عقایدت برداری وگرنه به صلابه‌ات می‌کشیم: در بغداد، کابل، ریاض، خارطوم، دمشق یا واشنگتن؟ بعد از جنبش سبز سال ۱۳۸۸ و قضیه «الهیات شکنجه» نیکفر و «اسلام رحمانی» من، ما به همان اندازه که به هم نزدیک شده بودیم از هم دور شدیم، و کمی هم بیشتر! نیکفر می‌پندارد دین و خشونت همزادند، و جهان وقتی گلستان می‌شود که از هیچ دین فعالی خصوصا اسلام عین و اثری نمانده باشد. مشکل بنیادی نیکفر این است که بجای اینکه ایدئولوژیک شدن قدرت سیاسی، آمیخته شدن دین و دولت و قرائتهای بنیادگرای دینی را علت العلل بروز خشونت معرفی کند، ذات دینداری را مقصر اصلی خشونت معرفی کرده است. نیکفر پنداشته اصلاح دینی یک مدل بیشتر نداشته، آن هم همان است که در غرب مسیحی اتفاق افتاده و اکنون هم دوران آن بسر آمده، لذا اسلام اصلاح پذیر نیست و نواندیشان دینی در ایران به درِ بسته می‌کوبند! در نسخه نیکفر راه رهایی یکی بیشتر نیست و آن سکولار ذهنی و فلسفی شدن تمام عیار است، و هرکه مثل او نیندیشد، و مشخصا مومن به خدا باشد (نیست خدایی جز خدای شکنجه‌گر!) مروج خشونت است! نیکفر در دهه اخیر از نمونه‌های شاخص روشنفکران عرفی رادیکال در زبان فارسی است. ای کاش او اثبات کند که در بینش او جایی برای کسانی هست که برخلاف وی به مبدء و معاد باور دارند، اما همانند او از حقوق بشر و دموکراسی دفاع می‌کنند و به اندازه او – اگر نه بیشتر – از خشونت، تبعیض، سرکوب و خفقان بیزارند. این یادداشت به درخواست مجله اینترنتی قلمرو در بزرگداشت ششمین دهه زندگی محمدرضا نیکفر نوشته شده، و با ویرایش مختصری از سوی مجله منتشر شده است.

یادداشت

پنجمین سالگرد درگذشت احمد قابل

چکیده:اول آبان ماه پنجمین سالگرد درگذشت احمد قابل (۱۳۳۶-۱۳۹۱) است. مجتهد مجاهدی که در اوج شکوفایی و بالندگی از دار فانی به دیار باقی پرکشید. ابن ادریس حلی فقیه تراز اول قرن ششم که کتاب سرائر او از جمله منابع اصلی فقه شیعه است، در زمان خود از «فقیهان مقلد» می‌نالید، در کتابش نوشت که بعد از شیخ طوسی فقیهی جرأت نکرده بر آراء شیخ الطایفه چیزی بیفزاید. جهان تشیع فقیه مجتهد می‌خواهد نه فقیه مقلد! این سخن ابن ادریس هنوز تازه است. در خیل شاگردان فقیه عالیقدر، شمار معدودی که یقینا به تعداد انگشتان یک دست هم نمی‌رسند، به جای تکرار استاد، ادامه راه فقیه عالیقدر را سرمشق خود کردند، یعنی در عین اینکه از استاد آموختند، اما در استاد متوقف نشدند. آنها با اجتهاد در أصول و مبانی مدرسه اجتهادی منتظری را تداوم بخشیده‌اند. احمد قابل یکی از افراد شاخص گروه اخیر است. آراء خاص احمد قابل در حقوق زنان، یا حقوق جزائی یا حقوق اساسی تحت عنوان شریعت عقلانی با آراء استادش فقیه عالیقدر متفاوت است. این مدرسه هاضمه‌ای قوی برای تحمل آراء منضبط علمی متفاوت دارد. استاد منتظری شاگردان را سایه خود نمی‌خواست، کسانی چون خود نقاد و البته مشرف بر مبانی و أصول می‌خواست. و قابل این‌گونه بود.

یادداشت

همچو ایوب در بلا خوش باش!

چکیده: این یادداشت کوتاه به مناسبت سالروز تولد علیرضا رجایی با چشم تر نوشته شده است. پائیز ۱۳۷۷ برای به دفتر روزنامه خرداد در خیابان افریقا رفته بودم. دبیر سیاسی روزنامه زودتر از بقیه خندان به استقبالم آمد و در آغوشم کشید. این اولین تصویر من از دکتر علیرضا رجایی است. آن خنده ملیح هرگز از خاطرم محو نمی شود. چرا علیرضا باید شکایت کند؟ علیرضایی که من می شناسم تربیت یافته مکتبی است که بلاء را آزمایش الهی بندگان مقرب می‌داند. علیرضا رجایی ایوب دوران ماست: ای یوسف جان ز حال یعقوب بپرس / وی جان کرم ز رنج ایوب بپرس. ایوب در قرآن نماد صبوری و شکوری است. بلا از هر سو ایوب را احاطه کرد اما او هرگز امیدش را به رحمت خداوند از دست نداد: خدا ایوب را گر داشت رنجور / نبود الا ز فرط دوستداری. پایان داستان پرفراز و نشیب ایوب شیرین است. این دوبیتی شاه نعمت الله ولی سخت بر دل نشستنی است: هر بلائی که باشد از محبوب / آن بلا خود مرا بود مطلوب. در بلا صبر کن که تا باشی / مبتلای بلاش چون ایوب. این بشارتی برای ایوب زمانه ماست. یک ملت برای استجابت دعای خالصانه علیرضا رجایی نیایش می کند. علیرضا شفا پیدا می کند. همسر و فرزندان او باز می‌گردند. رحمت خداوند شامل حال این بنده خالص اوست. علیرضا رجایی در این روزهای صبر و تنهایی با این ترجیعات ژرف سنایی آشناست و آن را سرلوحه سلوک عرفانی خود کرده است: تا کی کشم بیداد من، تا کی کنم فریاد من / روزی بیابم داد من، الصبر مفتاح الفرج. ایوب با چندین بلا، کاندر بلا شد مبتلا / پیوسته این بودش دعا، الصبر مفتاح الفرج. آنچه بدن نحیف علیرضا بعد از جراحی‌های مکرر نیاز دارد امید و دعای خیر است. ما همگی مرهون رشادت او هستیم. او در دفاع از آرمان سبز ملت ایران به زندان رفت. قساوت مسئولان دروغگوی جمهوری اسلامی در حق او قساوت در حق ملت ایران بوده است. علی‌رضا رجایی نورچشم ملت ایران است. سلامتی و شفای عاجل او دعای شب و روز همه ماست. ۲۸ مهر ۱۳۴۱ سالروز تولد علیرضا رجایی است. از این شعر هدیه‌ای زیباتر نیافتم. عمر باعزتش دراز باد: در ره عشق او بلاکش باش / همچو ایوب در بلا خوش باش. چون در آید بلا، مگردان روی / روی درحق کن و «‌رضینا» گوی.

یادداشت

از استبداد تا خودکامگی

چکیده: محمد خاتمی رئیس جمهور اسبق به حکم دادستان ویژه روحانیت به مدت سه ماه از اول مهر در خانه محصور شد. وکلای خاتمی خبر دادند که اگرچه محدودیتهای موردی سابقه داشته، اما ممنوعیت حضور در مطلق مراسم غیرخانوادگی چیز تازه ای است. چه اتفاق جدیدی افتاده؟ از حضور خاتمی در مجلس ختمی در حسینیه جماران عکسی منتشر شده که به زعم حاکمیت نقض حکم ممنوع التصویری وی بوده است! بیش از شش سال است میرحسین موسوی آخرین نخست وزیر به همراه همسرش زهرا رهنورد و مهدی کروبی رئیس اسبق مجلس شورای اسلامی بر خلاف اصول متعدد قانون اساسی در حصر خانگی به سر می برند. گُل بود، به سبزه نیز آراسته شد. بجای رفع حصر آنها، حصر موقت خاتمی نیز آغاز شد.
نظام اقتدارگرا در زمان سرطان خوش خیم، استبدادی بود، اما اکنون وارد مرحله بدخیم شده، از استبدادی به خودکامگی تنزل کرده است. در زمامداری خودکامه دیگر هیچ قانونی مبنای اداره کشور نیست. اراده رهبر خودکامه برتر از قانون بلکه عین قانون است! خاتمی باید حصر موقت شود تا ملت ایران بداند غریب‌ترین غربا در جمهوری اسلامی قانون است و کشور بر اساس فرامین رهبری اداره می شود. زمامداری خودکامه بر اساس عدم شفافیت صورت می گیرد. زمامدار خودکامه حتی جرأت انتشار احکام غیرقانونی خود را ندارد. آیا منصوبان رهبری غیر از فرمان از دو لب مبارک مستند دیگری برای حصر غیرقانونی این چهار نفر دارند؟
محصور جدید محبوب‌ترین چهره نظام و متنفذترین چهره تاثیرگذار در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس بوده است. دشمن طاووس آمد پرّ او. آیا همین دلیل برای محدودیتهای سابق و حصر خاتمی کافی نیست؟ نظام دیکتاتوری تاب تحمل هیچ چهره محبوب مردمی را ندارد. با توجه به بیماری صعب العلاج رهبری طبیعی است که عقبه امنیتی هر نامزد پته منسوبان نامزد دیگر را روی آب بریزد. اما خیرالموجودین برخوردار از محبوبیت مردمی در میان مسئولان سابق نظام کسی جز خاتمی نیست. اگر او دچار محدودیت و حصر نمی شد باید در ماهیت خودکامه زمامداری جمهوری اسلامی شک می شد! بنا بر ادامه حصر است، مگر خاتمی به تقاضای حاکمیت برای همرنگی کامل تن دهد و افکار عمومی هم عکس العمل مناسبی به این اقدام غیرقانونی حاکمیت نشان ندهد. افزایش محدودیت خاتمی، حتی حصر دائمی وی برخلاف پیش بینی زمامداری خودکامه جمهوری اسلامی به افزایش مضاعف محبوبیت او خواهد انجامید. خاتمی سرمایه ملی بالقوه است. آیا زمان آن نرسیده که این سرمایه ملی بالقوه، بالفعل شود؟

یادداشت

مجتهد شبستری پیش قراول نواندیشی دینی رادیکال

چکیده: محمد مجتهد شبستری از شاخص ترین نواندیشان دینی ایران پس از انقلاب است. طی یک ربع قرن دوستی، از منش و روش او بسیار آموخته ام. مجتهد شبستری متفکری غوطه ور در افکار الهیاتی، دنیادیده، با اخلاق، و بدور از مرید و مرادبازی است که اهل حاشیه و هیاهو نبوده است. در آغاز دهه هشتم زندگی برایش عمری باعزت توأم با سلامتی و توفیق آرزومندم. شبستری در مرحله پنجم فکری خود تا کنون حداقل دو نظریه تازه قلمی کرده است. نظریه اکبر «تفسیر نبوی از جهان» که روایتی تازه در وحی شناسی و قرآن پژوهی است، و نظریه اصغر «سپری شدن دوران علم اصول و اجتهاد فقهی» که روایتی تازه در اعلام پایان دوران حیات فقه و اصول است. مجتهد شبستری در دهه اخیر از بحث «فهم متن دینی» گذشت و وارد کنکاش در «چیستی متن دین» شد، و این قدمی بلند و ورود به وادی دیگری است: وادی «نواندیشی دینی رادیکال». این نواندیشی با گذر از مرز معرفت دینی، اکنون سودای نواندیشی در خود دین دارد. البته در نواندیشی دینی رادیکال مجتهد شبستری تنها نیست، رقیب رادیکال دیگری هم دارد، اما می توان گفت که در این وادی نظریه «تفسیر نبوی از جهان» مجتهد شبستری رادیکال ترین نظریه نواندیشی دینی درباره وحی و قرآن تا کنون حداقل در ایران بوده است. نظریه اصغر او که از دوران «امکان بازسازی ساختاری فقه و اصول» به دوران «امتناع فقه و اصول» هجرت کرده، باز پیش قراول رادیکالیسم دیگری در نواندیشی دینی معاصر است. هر دو نظریه مجتهد شبستری در دوران کهنسالی وی بسیار جوان و انقلابی است! شجاعت بلکه جسارت مجتهد شبستری در ارائه نظریات بدیع زبان‌زد است. تحلیل انتقادی هر دو نظریه اخیر این نواندیش دینی پیش کسوت در مقاله “نواندیشی دینی در ایران معاصر: مطالعه موردی محمد مجتهد شبستری” منتشر خواهد شد.

یادداشت

یک بند انگشت کمتر از اختیارت خداوند!

چکیده: «چرا شما به تمام موضوعات ورود می‌کنید؟ اختیارات دادستان از اختیارات خداوند متعال به اندازه بند انگشت کم‌تر است.» (غلامعلی صادقی دادستان عمومی و انقلاب مرکز خراسان رضوی، ایسنا، ۴ مهر ۱۳۹۶) اول. اینکه مقامات جمهوری اسلامی از صدر تا ذیل در همه موضوعات خصوصا اموری که هیچ ربطی به مسئولیت قانونی‌شان ندارد اظهار نظر می کنند، و برعکس در حوزه مسئولیت قانونی کمتر اظهار نظر یا اقدام می فرمایند، استثنا نیست، قاعده است. دوم. اختیارت دادستان بیشک کم نیست. اما اینکه پیمانه اختیارات دادستانی اختیارات دادستان کل کشور، یا رئیس قوه قضائیه یا ولایت مطلقه فقیه، یا بالاتر از آن امام غایب و پیامبر نباشد و با اختیارات ذات باری تعالی مقایسه شود نشان دهنده اشتهای سیری ناپذیر مسئولان جمهوری اسلامی به قدرت است. باور کنید دادستان مذکور اصلا مبالغه نکرده است. اظهار نظر او عین واقعیت است. مسئولان نظام از صدر تا بازجوی زندانها برای خود اختیاراتی به همین گستردگی قائلند. به هر حال آقای دادستان تواضع کرده، یک بند انگشت اختیاراتی کمتر از اختیارات ربوبی را برای خود قائل شده و این جای شکر دارد! سوم. یک بند انگشت کمتر از اختیارات خداوند در مورد مقامی است که حتی در استان خود مقام اول نیست، یعنی امام جمعه مشهد و نماینده ولی فقیه در استان و تولیت آستان قدس رضوی مقام مافوق او هستند. اختیارات آنها یقینا حداقل نیم بند انگشت از اختیارت خداوند کمتر است تا سلسله مراتب رعایت شود. بیشک رئیس قوه قضائیه یا فرمانده کل سپاه پاسداران اختیارشان از مقامات ارشد خراسان رضوی هم بیشتر است. حداقل ربع بند انگشت از اختیارات خداوند کمتر است، تا باز سلسله مراتب قدرت نقض نشود. اگر اختیارات ولی امر مسلمین جهان را بر همین قیاس در نظر بگیریم اختیارات ایشان نمی تواند کمتر از اختیارات خداوند باشد! اصلا جای چانه زدن هم ندارد! چهارم. در اظهار نظر مقامات جمهوری اسلامی گمشده اصلی قانون است. دادستان خراسان رضوی یا مقامات مافوق او محدوده فعالیت خود را از قانون اساسی نمی جویند. شخصا اجتهاد می کنند و به این نتیجه می رسند که یک بند انگشت کمتر از اختیارات خداوند. پنجم. اظهار نظر دادستان خراسان رضوی خلاف قانون و خلاف شرع است. طالع این دادستان بلند است. منتظر ارتقای مقام او باشید. حیف است کسی با چنین فضائلی محصور در خراسان رضوی باشد. او شایستگی جانشینی سعید مرتضوی و چند بند انگشت بالاتر را دارد!

یادداشت

عید قربان، علیرضا رجائی و بی دهان خندیدن

چکیده: بنا داشتم در عظمت عرفه چیزی بنویسم. قبل از اینکه قلم بدست بگیرم سری به اخبار زدم. خبر زیر متوقفم کرد: «پزشکان برای جلوگیری از پیشرفت بیماری علیرضا رجایی، که در دوران زندان به سرطان مبتلا شده بود، بخش هایی از فک فوقانی و عضلات صورت و همچنین چشم راست او را تخلیه کرده اند.» رجائی را از بیش از بیست سال قبل می شناختم. علیرغم نامهربانی های زمانه همیشه لبخند ملیحی بر لب داشت. یاد این شعر مولانا افتادم: چندانک خواهی درنگر در من که نشناسی مرا / زیرا از آن کم دیده‌ای، من صدصفت گردیده‌ام. در دیده من اندرآ، وز چشمِ من بنگر مرا / زیرا برون از دیده‌ها منزلگهی بگزیده‌ام. تو مستِ مستِ سرخوشی من مستِ بی‌سر سرخوشم / تو عاشقِ خندانْ لبی، من بی‌دهان خندیده‌ام.
به عکس نگاه می کردم، اما بیمارِ روی تخت خیلی با رجایی که من می شناختم فرق داشت.اکنون علیرضا چطور ممکن است بخندد؟ همان لبخند همیشگی محجوبانه اش. این بخش از شعر مولانا آتش به جانم زد: «من بی‌دهان خندیده‌ام». اعتراف می کنم تا حالا معنی این شعر را نفهمیده بودم. علیرضا رجایی با صورت مجروح و فک تخلیه شده، بی دهان می خندد. یاد احمد قابل افتادم. او هم در زندان در اعزامش به پزشک متخصص و بیمارستان تعلل شد و زمانی اعزام شد که دیگر دیر شده بود. نه قابل نالید نه رجایی می نالد. آنها ایوب وار رنج بیماری را به جان خریده اند و چون رضای دوست را در أنواع ابتلایی که به جانشان افتاده یافته اند با آرامش تحمل می کنند. اما زندانبان، بازجو، قاضی، رئیس قوه قضائیه، و بالاخره مقام رهبری که منصوبانش اینگونه آشکارا در حق منتقدان مسالمت جو ظلم می کنند، در دنیا و آخرت چه پاسخی دارند؟ شب عید قربان است. یکی از دو عید بزرگ اسلامی، بزرگتر از مبعث و غدیر. باید چیزی می نوشتم. می خواستم از سنت ابراهیم خلیل الرحمن بنویسم که به امر خداوند عزیزترینش را به مذبح برد: اسماعیل را. علیرضا رجایی هم سلامتیش را در راه خدا داد: یک چشم و بخشی از فک فوقانی و عضلات صورتش را. خدایا این قربانی را از او به احسن وجه بپذیر.

یادداشت

درگذشت خادم بزرگ ایران و اسلام رحمانی

چکیده: دکتر ابراهیم یزدی (۱۳۱۰-۱۳۹۶) فعال سیاسی خوش نام ایران جان به جان آفرین تسلیم کرد. ایران خادمی بزرگ را از دست داد و من در غم دوستی مجرب نشسته ام. یزدی دکتر داروساز از دانشگاه تهران و از ابتدای تاسیس نهضت آزادی در ۱۳۴۰ عضو نهضت بود. در دوران اقامت هفده ساله اش در آمریکا (۱۳۴۰-۱۳۵۷) عضو مؤسس انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا، انجمن اسلامی پزشکان آمریکا و کانادا، جامعه مسلمانان هوستون (بزرگترین سازمان اسلامی در آمریکا) و نخستین رئیس آن، و مؤسس اولین مسجد شهر هوستون بشمار می‌رود. ابراهیم یزدی از سرشناس‌ترین مسلمانان آمریکا در دهه شصت و هفتاد میلادی بوده است. یزدی در بین سالهای ۱۳۵۶ تا ۱۳۶۳ از مشاوران سیاسی آقای خمینی در نجف و پاریس، عضو شورای انقلاب، معاون نخست وزیر در أمور انقلاب، دومین وزیر خارجه دولت موقت جمهوری اسلامی، سرپرست موسسه کیهان، و نماینده مردم تهران در دوره اول مجلس شورای اسلامی بوده است. در این دوران شش ساله مشی ابراهیم یزدی اعتدال، استقلال ایران، اسلام رحمانی، اخلاق و رعایت موازین حقوق بشر بوده است.
زندگی پاک و بی غل و غش سران نهضت آزادی از قبیل مهدی بازرگان، یدالله سحابی، احمد صدر حاج سید جوادی و ابراهیم یزدی بهترین سند بی پایگی نامه مشکوک منسوب به آقای خمینی بر علیه نهضت آزادی ایران است. در دوران بیست و سه ساله دبیرکلی نهضت آزادی (۱۳۷۳-۱۳۹۶)، یزدی به دلیل فعالیتهای آزادی خواهانه و مسالمت آمیزش چندین بار به زندان افتاد، تحت فشار و شکنجه و بازجوئی‌های طولانی قرار گرفت. او در دو دهه کهنسال ترین زندانی سیاسی جمهوری اسلامی بود. در این مقطع او همواره در صف مقدم دفاع از حاکمیت ملی، حکومت قانون، اجرای اصول معطلعه قانون اساسی، آزادی و دموکراسی و حقوق بشر حضوری فعال داشت. دکتر ابراهیم یزدی اکنون با کوله باری از تجارب و اطلاعات دست اول سیاسی دار فانی را وداع و به سرای باقی شتافت. یزدی سیاستمداری بااخلاق بود. درگذشت یکی از پیش کسوتان آزادی‌خواهی و عدالت طلبی و حاکمیت قانون و یکی از فعالان بین المللی اسلام رحمانی را در درجه نخست به خاندان معزز یزدی: همسر، فرزندان، برادران و خواهران و دیگر بازماندگان آن فقید سعید، همرزمان او در نهضت آزادی ایران، همفکران او در تشکلهای مدنی اسلامی آمریکا، و همه علاقه مندان، شاگردان، دوستان و ادامه دهندگان راهش تسلیت عرض می کنم.

یادداشت

دهه اول ذیحجه بهترین ایام نیایش

دلا    بسوز    كه    سوز   تو  كارها  بكند        دعاي نيم شبي دفع  صد  بلا   بكند
در کتب دعا بهار عبادت این‌گونه معرفی شده است: ماه‌های رجب، شعبان و رمضان و دهه‌ی اول ذیحجه. این صد روز به دو عید بزرگ اسلامی ختم می‌شود: عید فطر (اول شوال) و عید اضحی (دهم ذیحجه). در این ایام با فضیلت ترینشان ایام قدر و دهه اول ذیحجه است. روز عرفه روز ممتاز نیایش نیز در این دهه است. ذیحجه با عبادت بزرگ حج گره خورده است. بزرگترین وظیفه دینی در این ایام ذکر است: یاد خدا. از دیگر آداب این ایام روزه، نماز، تلاوت قرآن، استغفار و دعاست. از جمله نیایشهای دهه اول ذیحجه دعای کوتاه پنج قسمتی است که جبرئیل آن را از جانب خداوند به عیسی روح الله (ع) هدیه داد تا در این ایام مبارک با خدا نیایش کند. زیباترین قسمت این نیایش بند اخیر آن است: خدا مرا بس است، دعایم را می شنود، ورای او کسی و چیزی نیست. برای آشنائی با شرح این دعای شریف و دیگر آداب دهه اول ذیحجه به کتاب المراقبات (اعمال السنة) تالیف میرزا جواد ملکی تبریزی یا ترجمه های فارسی آن مراجعه کنید. بدون مراقبت و برنامه عملی آدم نمی شویم! چهارشنبه اول شهریور امسال اول ذیحجه است.
دعاي گوشه نشينان بلا بگرداند     چرا به گوشه چشمي به ما نمي نگري

یادداشت

اعتصاب غذا از بابی ساندز تا کروبی

چکیده: بابی ساندز مبارز مسیحی ایرلندی که برای استیفای حقوق قانونی خود در زندان انگلستان در بهار ۱۳۶۰ به اعتصاب غذا دست زد، مورد تجلیل آقای خامنه ای واقع شد، ایشان پیام ساندز را پیام سقوط قدرتها دانست: طاغوتها دیگر باید بروند! و به کسانی که در سراسر عالم علیه ظلم و استبداد قیام کرده اند پیام داد که مقاومت کنید و بدانید که پیروزید. ما هم آن روزگار را گذرانده ایم!
مهدی کروبی با منطق مشابهی در حصر غیرقانونی دست به اعتصاب غذای خشک زده است. دو خواست ساده مهدی کروبی: اول. خروج ماموران امنیتی از منزل؛ دوم، در صورت تداوم حصر مقدمات برگزاری دادگاه علنی را فراهم کنند.
ظرف یک هفته که حداکثر دوران دوام اعتصاب غذای خشک است نظام یکی از سه راه زیر را پیش رو دارد: الف. رفع حصر؛ ب. اعلام برگزاری محاکمه علنی مطابق اصل ۱۶۸ قانون اساسی؛ ج. مرگ کروبی در حصر.
آیا آقای خامنه ای همان منطلق مترقی در قبال باب ساندز را تکرار خواهد کرد؟ این منطق عمومیت دارد. ظلم و استبداد از جانب هرکس سر بزند قبیح و زشت است، چه بریتانیایی چه ایرانی؛ و طاغوت رفتنی است چه صدام و قذافی و بن علی، و چه ترامپ و اسد و سید علی! آقای خامنه ای اخیرا: «نسل جدید ما فراموش نکند، ما دوره‌ی قبل از انقلاب را با همه‌ی وجودمان لمس کردیم، دیکتاتوری  را.» نیمه دیگر حقیقت که ایشان به آن اشاره نکرد این است: «بعد از انقلاب ما خودمان دیکتاتور شدیم! دیکتاتور دینی؛ و همان ظلم و استبداد و طاغوت را بنام دین ادامه دادیم، و شما با همه وجودتان این را لمس می کنید.» البته کدام دیکتاتور را سراغ دارید که به دیکتاتور بودن خود اذعان کند؟ آقای خامنه ای دیکتاتور قبل از انقلاب را لمس کرده، من و نسل من، هم دیکتاتور قبل از انقلاب و هم دیکتاتور بعد از انقلاب را با وجود خود لمس کرده و می کنیم. اگر ایشان می پندارد چون بر مسند قدرت قرار گرفته حق دارد هر کاری دلش خواست با منتقدانش انجام دهد، این معنایی جز دیکتاتوری و ظلم ندارد.
وظیفه هر آزاده ای حمایت از رفع حصر فوری کروبی، موسوی و رهنورد است. کمترین قدم حمایت از رفع حصر در شبکه های اجتماعی است. امیدوارم بزودی شاهد جشن ملی رفع حصر باشیم.

یادداشت

دهن کجی به جمهوریت نظام و آرای مردم

چکیده: حکم جدید رهبری در مورد مجمع تشخیص مصلحت نظام بار دیگر اثبات کرد که وی برای اراده ملی، افکار عمومی، جمهوریت نظام و آراء اکثریت ملت ایران نه تنها کمترین ارزشی قائل نیست، بلکه به آن دهن کجی می کند. این حکم کوشش مقام معظم برای بی اثر کردن انتخابات اخیر و تدارک لازم برای دوران جانشینیش بود. در این حکم ده نکته قابل توجه است: یک. در حکم مقام رهبری برای نمونه حتی یک بار هم به قانون اساسی اشاره نشده است! دو. محمود هاشمی شاهرودی که به مدت پنج سال به ریاست مجمع منصوب شد، از نامزدهای محتمل مقام رهبری بعد از درگذشت رهبر فعلی است. سه. افزودن دو نامزد شکست خورده ریاست جمهوری رئیسی و قالیباف یعنی در تشخیص مصلحت نظام رای مردم جایی ندارد. چهار. رهبری با تنزل مقام حسن روحانی از عضو حقیقی به عضو حقوقی عدم رضایت خود را از رئیس جمهور اعلام می کند. پنج. در حکم رهبری تنها دو نفر از فقهای «معزز» شورای نگهبان علاوه بر سمت حقوقی به صفت حقیقی عضو مجمع هستند: هاشمی شاهرودی و جنتی. شش. ابقای احمدی نژاد بعد از مباحث اخیر این گمانه زنی را به شدت تقویت می کند که رهبری به احمدی نژاد حق السکوت داد. هفت. از ۳۹ عضو ثابت مجمع تنها شش نفر اصلاح طلب یا اعتدال گرا هستند، یعنی تنها ٪۱۵. ترکیب مجمع تشخیص مصلحت نظام دقیقا برعکس اراده ملی و رای اکثریت مردم ایران در انتخابات اخیر است. نظام در جهت عکس خواست و تمایل اکثریت ملت تصمیم می گیرد و پیش می رود. هشت. دو وظیفه جدید در حکم مذکور دست شورای نگهبان را برای رد مصوبات مجلس شورای اسلامی بازتر خواهد کرد، و در مقابل ریاست جمهوری و مجلس موانع بیشتری ایجاد خواهد کرد. نُه. با توجه به بیماری مقام رهبری و سن وی ترکیب این دوره مجمع به دو دلیل از اهمیت بیشتری برخوردار است. یکی سه وظیفه مهم مجمع در زمان مرگ رهبر و در ترکیب شورای موقت رهبری، و دیگری نقش مجمع در شورای بازنگری قانون اساسی. ده. معنای واضح حکم جدید رهبری این است: آراء اکثریت ملت ایران کمترین نقشی در تصمیمات و انتصابات رهبری ندارد و ایشان صلاحدید شخصی خود را بر سمت و سوی آراء اکثریت ملت ایران به هر قیمتی ترجیح می دهد. معنی مردمسالاری دینی و جمهوری اسلامی چیزی بیش از این نیست. رندان أساس میکده نیکو نهاده اند!

یادداشت

بدعتی بنام تنفیذ رای مردم و نصب ریاست جمهوری

چکیده:در هر دوازده دوره ریاست جمهوری، مقام رهبری رأی مردم را تنفیذ کرده و منتخب آنها را به ریاست جمهوری منصوب نموده است. در قانون اساسی نه از واژه تنفیذ رای مردم سخنی به میان آمده، نه از نصب رئیس جمهور از سوی رهبری! قانون اساسی یکی از وظایف مقام رهبری را «امضای حکم‏ ریاست‏ جمهوری‏ پس‏ از انتخاب‏ مردم» دانسته است. قانون اساسی تنها «نصب‏ و عزل‏ و قبول‏ استعفای» شش مقام عالی کشور را وظیفه رهبر دانسته، ریاست جمهور جزء آنها نیست! بین امضای حکم‏ ریاست‏ جمهوری با تنفیذ انتخاب مردم و نصب منتخب مردم به ریاست جمهوری تفاوت عمیقی است. امضای حکم ریاست جمهوری «وظیفه» مقام رهبری است، قانونگذار از باب احترام به مقام اول کشور وظیفه امضای حکم بالاترین مقام اجرایی را به او داده است. وی قانونا مجاز نیست حکم منتخب مردم را به عنوان ریاست جمهوری امضا نکند.
منشأ این بدعت نظریه نصب آقای خمینی است. ایشان بجای امضای حکم ریاست جمهوری بنی صدر چنین نوشت: « بر حسب آنکه مشروعیت آن باید به نصب فقیه جامع الشرایط باشد اینجانب به موجب این حکم رأى ملت را تنفیذ و ایشان را به این سمت منصوب نمودم.» در نظریه آقای خمینی ولایت انتصابی مطلقه فقیه، مشروعیت هر مقامی در حوزه عمومی به نصب ولی فقیه است. امضای حکم ریاست جمهوری بعد از انتخاب از سوی مردم و امضای حکم عزل وی بعد از طی یکی از دو راه کار قانونی «وظیفه» مقام رهبری است و حق امضا نکردن ندارد. به عبارت ساده تر این دو امضا کاملا «تشریفاتی» است.
آقای خامنه ای در ۸ حکم ریاست جمهوری که تا کنون صادر کرده أولا رای مردم را در انتخابات ریاست جمهوری تنفیذ کرده است، ثانیا منتخبان مردم را به ریاست جمهوری نصب کرده است، ثالثا تنفیذ و نصب خود را مشروط به «رعایت تعهّد به صراط قویم و مستقیم اسلامی و انقلابی» دانسته است، رابعا در هیچیک از احکام ریاست جمهوری هشت گانه از لزوم عمل به قانون اساسی مطلقا سخنی به میان نیاورده است. حکم ریاست جمهوری اخیر یک تفاوت با ۱۱ حکم قبلی دارد. رهبر هرگز پیروزی روحانی در انتخابات اریبهشت ۱۳۹۶ را به وی تبریک نگفت، چرا؟ نظام با اطمینان از انتخاب نشدن حسن روحانی وی را تایید صلاحیت کرده بود. ریاست جمهوری دوره دوم حسن روحانی برنامه نظام نبود. آقای خامنه ای خود را برای رئیس جمهور دیگری آماده کرده بود.

یادداشت

زجرکش کردن محصوران

چکیده: با سیاست ناجوانمردانه زجرکُش کردن محصوران یا مرگ خاموش آنها باید به سرعت و قاطعیت مقابله کرد. دغدغه خانواده های کروبی و موسوی درباره تعلل نظام در درمان عزیزانشان دغدغه ملی است. خلاصه تظلم اخیر خانواده های کروبی و موسوی: نظام جمهوری اسلامی حداقلهای پزشکی را در مورد محصوران سالمند بیمار رعایت نکرده و دارد محصوران را زجرکش می کند. با تعلل در تامین نیازهای ضروری درمانی محصوران، نظام سودای مرگ خاموش آنان را در سر دارد. به محصوران بیش از زندانیان سخت گرفته می شود. هدف از این سخت گیری به قیمت از دست دادن جان، یک چیز بیشتر نیست: وادار کردن محصوران به توبه، ندامت از انتساب تقلب در انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۸۸ و تقاضای عفو از مقام معظم رهبری. نظام صراحتا محصوران را بین مرگ و توبه مخیر کرده است!
نظام جمهوری اسلامی در زمینه حفظ جان و رعایت موازین حداقلی پزشکی محصوران، بد سابقه است؛ چه در زمان آقای خمینی چه در زمان آقای خامنه ای. بنیانگذار جمهوری اسلامی به مهمترین رقیبش آقای شریعتمداری نزدیک چهار سال اجازه مراجعه و بستری شدن در بیمارستان را نداد، حال آن که محصور سالمند مبتلا به سرطان بود و سران نظام یقینا از بیماری وی مطلع بودند. آقای منتظری برای اعزام به بیمارستان هموراه با محدودیت مواجه بود و زمانی از ایشان رفع حصر شد که پزشکان از ادامه حیات وی مایوس شده بودند. احمد آذری قمی در دست نوشته های خود به سه نکته تلخ اشاره کرده است: بی عاطفگی مقام رهبری، پَست بودن زندان بانان جمهوری اسلامی، و بی رحمی به محصوران بیمار و افراد خانواده بیمار. با مروری بر پرونده سیاه حصر در نظام جمهوری اسلامی باید نگرانی خانواده های کروبی و موسوی درباره درمان این سه رهبر جنبش سبز را بسیار جدی گرفت.
متاسفانه دولت روحانی تا کنون در این زمینه به وظایف قانونی خود عمل نکرده است. مامور حصر اگرچه به لحاظ صوری مامور دولت است، اما در حقیقت زیر نظر مقام رهبری انجام وظیفه می کند و منویات ایشان را عملی می سازد. بیشک وزیر اطلاعات و رئیس جمهور قانونا مسئول زیردست خود هستند و اما تا اطلاع ثانوی متهم اول حصر غیر قانونی و تضییقات پزشکی نسبت به محصوران شخص آقای خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی است . البته روحانی رئیس جمهور و علوی وزیر اطلاعات بی اختیاری شرم آور خود را در نصب مامور جزء اطلاعاتی باید به اطلاع مردم برسانند، والا شایسته شماتت ملی هستند.

یادداشت

تحلیل انتقادی کتاب نامه های کروبی

چکیده: آیا زمان آن نرسیده که به این حصر غیرقانونی پایان داده شود؟ آیا سن بالا، بیماری های متعدد و هفت سال مجازات بدون محکومیت در دادگاه صالحه ادله کافی برای رفع حصر نیست؟ مروت کجایی؟!
متن کامل ۹۳ سند تاریخی که طی ۲۸ سال نوشته شده: مهدی کروبی، نامه ها (از بهمن ۱۳۶۷ تا فروردین ۱۳۹۵)، با مقدمه ای از حصر، مرکز مطالعاتی کرسنت، لندن، اردیبهشت ۱۳۹۶، ۴۷۷ صفحه. کروبی موفقیت جمهوری اسلامی را در وفاداری به خط امام می داند و معتقد است انحراف در جمهوری اسلامی از زمان وفات بنیانگذار و با فاصله گرفتن از روش و منش ایشان آغاز شد. کتاب نقد آقای خامنه ای و نهادهای انتصابی بر أساس تلقی وی از خط امام است. اطلاعات دست اول کروبی از زوایای مخفی نظام در بیش از سه دهه کتاب را به یکی از مهمترین اسناد دوران جمهوری اسلامی تبدیل کرده است.
کروبی درسه امر پیشتاز بوده است: یکی اعتراض به دخالت نهادهای قدرت در انتخابات خصوصا تصریح به نام مجتبی خامنه ای در سال ۱۳۸۴. دیگری اعتراض تاریخی به تعرض جنسی در بازداشتگاهها نسبت به پسران و دختران زندانی در مرداد ۱۳۸۸. سوم اعتراض به انحراف انقلاب از أصول اولیه و نقض نهادینه قانون اساسی. نامه اوایل ۱۳۹۵ با عنوان نانجیب کیست؟ از حصر از جمله مهمتمرین مباحث کتاب است.
برخی کاستی ها: کتاب حاوی تمام نامه ها و بیانیه های کروبی در مقطع مذکور نیست. ترتیب منطقی و زودیاب ترتیب تاریخی نامه ها و بیانیه هاست، نه تفکیک بر اساس مخاطب!
با منطق آقای خمینی اشکالی به آقای خامنه ای وارد نیست! آقای خامنه ای طابق النعل بالنعل خط آقای خمینی را – البته با تشخیص خود – دنبال کرده است. راستی آقای خامنه ای چه کرده که نمونه اعلای آن در زمان آقای خمینی انجام نشده باشد؟! اشکالی اگر هست – که حتما هست – مشترکا به آقایان خمینی و خامنه ای وارد است. آقای کروبی در زمان آقای خمینی در قدرت بود و لمس نکرد چگونه حقوق ملت، آزادی ها، حاکمیت ملی و حکومت قانون نقض می شود. در زمان آقای خامنه ای که از قدرت حذف شد این امور را با گوشت و پوست خود لمس کرد.
امیدوارم کروبی در خلوت حصر غیرقانونی از موقعیت ارادت به آقای خمینی به مقام نقد منصفانه میراث ایشان فایق آید، و از باور به ولایت فقیه خود را به نظریه «حکومت دموکراتیک سکولار» نزدیک کند.

یادداشت

ارزیابی تعریضات رهبری به ریاست جمهوری بر اساس فتاوای رهبری

چکیده: نمایشنامه ای در چهار پرده. پرده اول. فتوای «حرمت انتقاد علنی از مسئولین نظام»: فتاوای مرداد ۱۳۹۲ آقای خامنه ای: بیان گزارش ظلم مسئولین در برابر مردم وجهى ندارد، بلکه اگر موجب فتنه و فساد و تضعیف دولت اسلامى‏ شود حرام است. هر عملى که موجب بدنام‌ شدن چهرۀ جمهورى اسلامى شود به نفع اسلام و مسلمين نيست. بنابراين، اگر طرح کمبودها و ضعف‌هايى که در جمهورى اسلامى وجود دارد موجب تضعيف نظام باشد جايز نيست.
پرده دوم. تعریض علنی مقام رهبری به رئیس جمهور: آقای خامنه ای اخیرا بطور مداوم در هر سخنرانی خود حسن روحانی را مورد تعرض صریح و علنی قرار داده، از جمله در حضور مسئولان نظام تعرض پرهیز از دو قطبی کردن جامعه و دو دسته کردن مردم شبیه آنچه در سال ۱۳۵۹ در زمان بنی صدر اتفاق افتاده بود. امروز تضعیف مداوم دولت روحانی از سوی مقام رهبری نقل کوچه و بازار در داخل و خارج کشور است.
پرده سوم: پرسشهای بی پاسخ: بنا به فتوای مرداد ۱۳۹۲ رهبری «بیان علنی» کاستی های رئیس جمهور و تضعیف وی شرعا حرام است. اما مقام رهبری برخلاف فتوای خودش عمل کرده است. آیا مقام رهبری خودشان را موظف به عمل به فتاوای خود نمی دانند؟ آیا ایشان به قبح تعارض قول و فعل و لوازم شرعی آن توجه ندارند؟ آیا فتوای ایشان بدون اینکه اعلام بفرمایند تغییر یافته است؟ آیا روحانی از مسئولین نظام نیست!؟ آیا تعرضات رهبری به روحانی تضعیف نظام و باعث سوء استفاده مخالفان نمی شود؟ چرا انتقاد علنی از بقیه مسئولان نظام حرام باشد؟ آیا مردم مجازند به همین میزان از مقام رهبری انتقاد کنند و انتقاد آنها توهین تلقی نشود؟ آیا صدور چنین فتوایی که خلاف کلیه موازین شرعی است دلیل عدم اجتهاد مقام رهبری نیست؟ آیا عمل علنی مفتی بر خلاف فتوای خود نشانه سقوط عدالت وی نیست؟
پرده چهارم: اولین محصول فرمان آتش به اختیار: بعد از فرمایشات ۲۲ خرداد مقام رهبری (پروژه بنی صدری کردن روحانی)، افسران جنگ نرم در راه پیمایی روز قدس مبارزه با اسرائیل را ترک کرده، رئیس جمهور منتخب مردم را با شعارهایی از قبیل “مرگ بر منافق”، “مرگ بر آخوند آمریکایی” و “روحانی ، بنی‌ صدر، پیوندتان مبارک” نواختند. اکنون رهبری می تواند محصول فرمان حکومتی آتش به اختیار خود را که دو هفته قبل کاشته است درو کند.

یادداشت

نقد بیانیه مجلس خبرگان

چکیده:برخلاف ادعای بی پایه جنتی، انعقاد امامت از طریق «اختیار اهل حل و عقد و بیعت مردم بر مبنای شورا» طریق مقبول اهل سنت است. اهل حل و عقد منحصر در مجتهدان نیستند. جنتی اگر همین نکته را از فقهای اهل سنت بیاموزد جای شکر دارد! نظریه شیعه درباره مشروعیت ائمه «نظریه نصّ» است. اما حکومت پیامبر و ائمه خارج از محل نزاع است. بحث دقیقا در حوزه سیاست در دوران غیبت است. انکار مشروعیت مردمی در دیدگاه رسمی ملازم با نظریه ولایت فقیه است. به روایت آقای خویی: معظم فقهای امامیه قائل به عدم ثبوت ولایت مطلقه فقیه هستند. حداقل سیزده نفر از فقهای معاصر امامیه برای رای مردم مدخلیتی در مشروعیت سیاسی قائل شده اند. این مدخلیت طیفی را تشکیل می دهد از جزء العلة تا تمام العلة. نظریه ولایت مطلقه فقیه نظریه ای شاذ در تاریخ تشیع و در حال انقراض است. این نظریه با مبانی مسلم اسلامی و موازین شیعی و عقلی در تعارض آشکار است. سیاست مثل تجارت امری عرفی است و در آن هیچ حکم تعبدی توقیفی مولوی وجود ندارد. دموکراسی امری مدرن است. دموکراسی از متن دین قابل استخراج نیست. صحیح آن است که بگوییم قرائتی از تعالیم اسلامی منافاتی با دموکراسی ندارد. مراد از مشروعیت سیاسی شرعی بودن نیست! مشروعیت مورد نظر زمامداران جمهوری اسلامی مردم هیچ مدخلیتی ندارند. در زمان همه پرسی قانون اساسی در آذر ۱۳۵۸ آقای شریعتمداری با صراحت به تناقض بنیادی مشروعیت مردمی با ولایت فقیه انگشت نهاد و رای موافق به قانون اساسی را منوط به رفع این تعارض دانست. حذف او از رسانه ها از همان لحظه آغاز شد! اگر دو مبنای مشروعیت مردمی و مشروعیت الهی به همه پرسی عمومی گذاشته شود، تردیدی نیست که مبنای مشروعیت مردمی با اکثریت قاطعی یعنی حداقل با بیش از ٪۸۵ واجدان شرایط رای پیروز خواهد شد. تحقق مشروعیت مردمی یعنی بازگشت به خواست مردم در بهمن ۱۳۵۷. انتصابی بودن حاکمیت هرگز جزء مطالبات مردم ایران در نبوده است. در معرفی جمهوری اسلامی جمهوریت به همان معنی که همه جا جمهوری است آقای خمینی تقیه یا توریه کرد و متاسفانه به مردم راست نگفت. چه روحانی سخن بگوید چه نگوید جامعه دو قطبی است، قطب اقلیت انتصابی و منکر حقوق مردم، و قطب اکثریت طرفدار مشروعیت مردمی و خواستار اجرای أصول معطلعه حقوق ملت در قانون اساسی.

مصاحبه تحلیلی

حکومت بدون مشروعیت مردمی یعنی غلبه و زور

چکیده: حسن روحانی: امیرالمؤمنین مبنای حکومت را نظر، خواست و آراء مردم می‌داند. آقای مکارم شیرازی: ما از روی ناچاری بیان می کنیم که با آرای مردم باید امور کشور اداره شود، قرار نیست که امام (ع) نیز با آرای مردم انتخاب شود. دیدگاه مرجع محترم تقلید به دلایل چهارگانه ذیل مخدوش است. اول. خلط دو ساحت امامت: امامت کلامی به نصب الهی است، و انتخابات مدخلیتی در آن ندارد. اما زمامداری مشروع بدون رضایت مردم امری محال است. مراد حسن روحانی ساحت سیاسی امامت بوده است.
دوم. امامت سیاسی بدون انتخاب مردمی یعنی حکومت غلبه و زور: حکومت رسول خدا در مدینه هرگز بدون دعوت انصار محقق نشد. چرا امام علی هرگز حاضر نشد به زور حکومت را بدست بگیرد و تنها زمانی زمامداری را قبول کرد که جمهور مردم درخواست کردند؟ این یک قاعده فقهی است: «امامت بر مردم بدون رضایت آنها جایز نیست.» در امامت سیاسی دو نظر متمایز در بین معاصرین به چشم می خورد. یکی حکومت انتصابی و نفی مشروعیت مردمی. نظر آقایان جوادی آملی، مؤمن قمی، مصباح یزدی و مکارم شیرازی. دیگری حکومت انتخابی مبتنی بر مشروعیت مردمی. نظر آقایان مطهری، صالحی نجف آبادی، منتظری، شمس الدین و حائری یزدی.
سوم. نهج البلاغه موید نظریه نصب نیست!: در ادله نصب زمامدار حتی یک دلیل – تکرار می کنم – «حتی یک دلیل» از نهج البلاغه اقامه نشده است! شخص آقای مکارم شیرازی هم در کتاب انوارالفقاهة کتاب البیع بحث ولایت فقیه هیچ دلیلی از قرآن و نهج البلاغه أقامه نفرموده اند! پس چرا در خطابه اخیرشان ادله خود را فراموش فرموده اند؟!
چهارم. تقابل دو نظریه سیاسی: بحث فراتر از نزاع متنی دقیقا در دو تفکر متضاد در فلسفه سیاسی است. فهم انتصابیون از حکومت چیزی جز یکه سالاری نیست. منکر مشروعیت مردمی مدافع استبداد دینی است. آقای مکارم شیرازی در کتاب فقه استدلالی خود برگزاری انتخابات را برای دفع تهمت استبداد از سوی دشمنان اسلام دانسته است! مقلدان اینگونه مراجع محترم با چنین افکاری باید از خود بپرسند دین خود را از چه کسانی می گیرند؟ و وجوهات شرعیه خود را در تحکیم کدام فکر هزینه می کنند؟

مصاحبه تحلیلی

آتش به اختیار  (۲)

چکیده:اگر مقابله با دشمنان نظام و متمردان از مرکز بریده غرب زده با طرق مسالمت آمیز قانونی میسر نیست و کمی تا قسمتی خشونت لازم است، یا نقض قانون یا زیرپاگذاشتن موازین شرعی ضروری باشد، احکام شرعی و قوانین کشور را بدون کمترین دغدغه ای می توان قربانی کرد تا سر خُم مِیْ که همان حفظ نظام باشد – که اوجب واجبات است – سلامت بماند. جمهوری اسلامی از این حیث به سه مقطع قابل تقسیم است: دوران نهادهای انقلابی (دهه اول)، دوران اقدامات خودسرانه، و دوران آتش به اختیار. در دوران سوم (از ۱۷ خرداد ۱۳۹۶) کشور وارد مقطع جدیدی شده است. نهادهای انقلابی و جریانهای خودسر کماکان مشغول انجام وظیفه هستند. بنا بر حکم حکومتی اخیر رهبری هر طرفدار نظام برای ضربه زدن به فعالیتهای گوناگون دشمن بدون نیاز به داشتن برگه ماموریت و بدون نیاز به هماهنگی با فرماندهی و صرفا بنا بر تشخیص فردی مجاز به فعالیت است. به نظر آقای خامنه ای زمان اجرایی شدن بند میم وصیت نامه آقای خمینی رسیده است. یعنی ایشان از حرف شنوی مسئولین اجرایی کشور (دولت حسن روحانی) قطع امید کرده و به پیروانش علنا اعلام می کند که نوبت به انجام وظیفه شما رسیده است. اقلیت مجاز است برای مقابله با اکثریت ملت ایران – که به نظر رهبری اغوا شده – به هر شیوه ممکن دست یازد تا مبادا فرمان از دست مقام معظم رهبری خارج شود. حکم حکومتی «آتش به اختیار» برداشتن سر بطری نظم قانونی و آزاد کردن غول آنارشیسم و هرج و مرج به سودای حذف دشمن و رقیب به هر شکل ممکن است. این غول حتی به ولی نعمت خود که درِ بطری را باز کرده رحم نخواهد کرد. اگر مقام رهبری در زمان سخنرانی، متوجه لوازم خطیر بیانات خود نبوده، و اکنون به خطرات چنین فرمان گَل و گشادی به پیروان خود واقف شده، راه حل آن این است که ایشان در نخستین اظهار نظر خود حرفش را پس گرفته، حکم حکومتیش را ملغی نماید، و بر اجرای دقیق قانون در همه شرایط تاکید کرده، صریحا اعلام کند احدی حق نقض قانون را به هیچ عنوانی ولو تحت عناوین دفاع از مصلحت نظام و پیروی از منویات رهبری ندارد، و دست یازیدن به هر نوع اعمال خشونت نسبت به شهروندان – خارج از دادگاه صالحه – مطلقا ممنوع است. اگر ایشان به این أمور تصریح نکند معنایش صحت تبیین انجام شده از حکم حکومتی «آتش به اختیار» در دو یادداشت اخیر این قلم است.

یادداشت

آتش به اختیار

چکیده: ضرب المثلی داریم با این عنوان کلام شاهان شاه کلامهاست. سخنان روز گذشته رهبر جمهوری اسلامی یکی از این «شاهکار»ها بود که در سایه «ترقه بازیهای دیروز تهران» توجه کافی به آن مبذول نشد:«گاهی دستگاههای مرکزیِ فکر، فرهنگ و سیاست، دچار اختلال و تعطیلی می‌شوند که در این وضعیت، باید افسران جنگ نرم، با شناخت وظیفه خود، به صورت آتش به اختیار، تصمیم‌گیری و اقدام کنند». «فرمان آتش» در نیروهای مسلح در اختیار فرمانده کل است اما ممکن است شرایطی پیش آید که فرمانده به پرسنل یگانی مسلح اجازه بدهد که بدون هماهنگی با مرکز فرماندهی اجازه آتش به هر جنبنده ای داشته باشد. صدور علنی چنین اجازه ای به همگان معنایش این است که أوضاع از کنترل فرمانده کل خارج شده و او هیچ امیدی به پیش برد برنامه و نقشه هایش از طریق نظم سازمانی ندارد. اعلام موقعیت «آتش به اختیار» اعتراف به جواز هرج و مرج و نشانه آشکار ضعف و استیصال است. معنای سخنان صریح آقای خامنه ای این است که ایشان توان قانع کردن رئیس جمهور منتخب را نداشته، قدرت تحمیل نظرش به دولت را نیز فاقد است و چاره ای جز کشاندن این موضوع به فضای عمومی کشور نیافته است. رهبر جمهوری اسلامی در هیچ دوره ای این قدر ضعیف نبوده است. کسی که کلام و منویاتش فصل الخطاب محسوب می شد، نه تنها دگر فصل الخطاب نیست، بلکه عالی ترین مقام اجرایی کشور علنا و مکررا مخالفت خود را با نظر نادرست او اعلام می کند. لذا رهبری از پیروان وفادارش ملتمسانه درخواست می کند از دست من کاری برنمی آید خودتان این متمردان غرب زده! را سرجای خودشان بنشانید. رهبری که باید مدافع نظام باشد به رهبر منتقدان و مخالفان فعال دولت تنزل کرده است. وقتی حفظ نظام اوجب واجبات باشد و فرمانده کل قوا موقعیت را آتش به فرمان تشخیص داده باشد اینکه چه اقدامی انجام نشود به تشخیص بسیجیان جان بر کف و افسران با بصیرت جنگ نرم بستگی دارد، و الا این شمشیر توسط مقام معظم رهبری اکنون در کف زنگی مست قرار داده شده است. بدترین تصمیمات آقای خمینی در یک سال آخر عمرش اتخاذ شد، که ایشان حقیقتا بیمار بود. آیا قرار است دومین رهبر جمهوری اسلامی از این حیث هم جا پای امام راحل عظیم الشأن بگذارد؟ آیا با گذشت نزدیک چهار دهه از انقلاب هنوز دوران تصمیمات یکه سالارانه شخص اول به پایان نرسیده است؟

مصاحبه کوتاه

ربنای شجریان و آسمان ریسمان کردنهای برادران لاریجانی

چکیده: در مدارک موجود دینی سوابق سیاسی قاری یا مناقشات سیاسی هرگز جزء «موازین شرعی تلاوت» نبوده است! اگر بخش انتصابی نظام به دلیل سیاسی در پخش ربنای شجریان مشکل دارد، مجاز نیست خود را پشت موازین شرعی تلاوت پنهان کند. ربنای شجریان نماد اکثریت مردم ایران است که در انتخابات اخیر هم پیروز شده اند و اقلیت شکست خورده با آسمان و ریسمان کردن و هزینه کردن از شریعت و دیانت امیال سیاسی خود را تحمیل می کنند. اما برادران لاریجانی و همفکرانشان نتوانسته اند کمترین دلیل فقهی بر ممنوعیت شرعی ربنای شجریان پیدا کنند، و نهایتا عدم پخش آن را به دلیل شبهه ناک دانستن تلاوت ملحون از سوی برخی فقهای بزرگ – که البته اسمشان را هم اعلام نکرده اند! – دانسته اند. یعنی احدی تلاوت در دستگاههای موسیقایی را حرام ندانسته است! اگر فرضا کسی در چنین تلاوتی شبهه کرده باشد به فتوای بنیانگذار جمهوری اسلامی پخش و شنیدن موسیقی شبهه ناک شرعا جایز است، به طریق اولی تلاوت ملحون شبهه ناک نیز شرعا جایز است. البته بنا بر احتیاط مقلدان چنین مفتیانی چنین تلاوتی را نشنوند! در جواهر که دائرة المعارف فقه شیعه است در بحث غنا و فرع تلاوت قرآن از فتاوی چنین فقیهان بزرگی یاد نشده، بلکه صاحب وسائل الشیعه در باب ۲۴ از أبواب تلاوت قرآن (ج۶ ص۲۱۰-۲۱۲ چاپ آل البیت) چندین روایت در استحباب تلاوت قرآن به صوت نیکو نقل کرده است از جمله این دو حدیث مشهور پیامبر است: برای هر چیزی زینتی است و زینت قرآن صوت حسَن است. خدا صوت حسَن را دوست دارد. یا قرآن را با اصوات نیکو بخوانید، صوت حسَن بر حُسن قرآن می افزاید. امام سجاد علی بن الحسین از خوش صدا ترین تلاوت کنندگان قرآن بوده است و قرآن را به نیکوترین اصوات تلاوت می کرده است. تلاوت قرآن به الحان و أصوات عربی امری استحبابی است. آنچه توسط پیامبر به صراحت نفی شده است استفاده از لحن و دستگاههای اهل فسق و کبائر است که به زبان فقهی به مناسبت با مجالس لهو ولعب یا فسق و فجور تعبیر شده است. استفاده از دستگاههای مختلف موسیقایی در تلاوت قرآن نه تنها حرام و مکروه نیست بلکه مستحب و مندوب است. چرا که باعث توجه بیشتر مخاطب به محتوای بلند آیات تلاوت شده می شود. واضح است که اگر ربنای شجریان مجاز نباشد معنایش ممنوع بودن تلاوت اکثر قریب به اتفاق اساتید مسلم قرائت از قبیل عبدالباسط است که قرآن را در دستگاههای موسیقایی تلاوت کرده اند. ربنای محمد رضا شجریان نه تنها خلاف موازین شرعی تلاوت نیست، نه تنها لحن موسیقایی آن هیچ تناسبی با لحن اهل فسق و فجور ندارد، بلکه نزدیک چهار دهه است صدای او صدای مجالس اهل ایمان در ایران بوده است. خاطره هر ایرانی از این ربنا یاد خدا و ساعت استجابت دعا و زمان إفطار است. استدلالهای برادران لاریجانی سست تر از تار عنکبوت است و نشان دیگری از مقاومت مذبوحانه اقلیت در برابر اراده ملی است. جالب اینجاست که ربنای شجریان در زمان آقای خمینی پخش می شد و ایشان در آن شبهه نکرده است! رهبر فعلی جمهوری اسلامی نیز در سال ۱۳۶۷ در بحث غنا به نظر مرحوم منتظری استناد کرده که ملاک غنای محرم محتوای باطل صداست نه لحن آن. ای کاش برادران لاریجانی به جای احتیاط مستحب در تلاوتهای شبهه ناک به احتیاط واجب در أموال شبهه ناک عمل می کردند! برخلاف ادعای بی پایه برادران لاریجانی، ربنای شجریان خلاف موازین شرعی تلاوت نیست، از الحان شبهه ناک هم نیست، بلکه از جمله مصادیق حتمی صوت حَسَن تلاوت قرآن سفارش شده در روایات فریقین است. مخالفان ربنا با سمت و سوی اکثریت ملت ایران و هنرمندان همسو با اکثریت مردم مشکل سیاسی دارند اما طبق معمول از شریعت ودیانت مایه گذاشته اند، فارغ از آنکه این بار فقاهت و شریعت دقیقا برخلافشان است.

یادداشت

دشواری های دور دوم ریاست جمهوری حسن روحانی

چکیده: انتخابات دوازدهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۶ تا کنون مهمترین انتخابات تاریخ جمهوری اسلامی است. به اختصار پنج نکته را مرور می کنم: اول. مشکل همواره آقای خامنه ای در انتخابات ریاست جمهوری. خاتمی و روحانی بر خلاف میل رهبری و علیرغم کوشش فراوان نهادهای تحت امر ایشان رئیس جمهور شده اند. این یک قدم در پذیرش جمهوریت و دمکراسی است و از این حیث جمهوری اسلامی و رهبر آن با دیگر نظامهای اقتدارگرا تفاوت دارد. اگر به نتیجه شش انتخابات ریاست جمهوری (از ۱۳۷۶) در مقایسه با اراده رهبری توجه کنیم در می یابیم که آقای خامنه ای در هیچیک از این انتخاباتها برخوردار از اقبال عمومی نبوده و تنها با اهرم غیرقانونی (مهندسی و تقلب) نامزد مورد نظرش احمدی نژاد را از صندوق درآورده است. آقای خامنه ای و خط مشی مورد نظرش که در تبلیغات ابراهیم رئیسی و اسلافش متبلور شده است از پشتیبانی اکثریت ملت ایران برخوردار نیست و دارد به زور، سیاستهای خود را به ملت ایران تحمیل می کند.
دوم. اصلاح طلبی ساختارشکنانه و شعارهای حسن روحانی. روحانی در تبلیغات انتخابات ۱۳۹۶ خصوصا هفته آخر آن ساختارشکنانه ترین شعارهای تاریخ جمهوری اسلامی از زبان یکی از مسئولان نظام را سرداده است. آنچه او نقد کرد اختصاصی به رئیسی نداشت، اینها مواضع کلان جمهوری اسلامی است. حسن روحانی اعتدال گرا در چهره یک «اصلاح طلب ساختارشکن» چندین قدم جلوتر از اصلاح طلبان رانده شده از نظام، بخشی از مطالبات به حق ملت ایران را برزبان راند. پخش مستقیم این سخنان از صدا و سیمای رسمی – حتی اگر منجر به عمل هم نشود! – قدمی به پیش بود. اگر حسن روحانی اراده عمل به این شعارها را داشته باشد لازمه آن تغییر سیاستهای کلان جمهوری اسلامی اعم از سیاست خارجی و داخلی و استقامت بر این برنامه و شعارهای انتخاباتی است. نمی توان کتمان کرد که چهار سال بسیار پرتنش در پیش خواهیم داشت، بسیار پرتنش تر از چهار سال دوم ریاست جمهوری خاتمی. لازمه سربلند بیرون آمدن از بحرانهای ساخته و پرداخته بخش انتصابی نظامْ دولتی جوان‌تر، کارآمدتر و هماهنگ با چارچوب اصلاحات ساختارشکنانه ابراز شده در تبلیغات انتخاباتی است. آقای خامنه ای در قبال رای بالای روحانی و برنامه و شعارهایش چه می خواهد بکند؟ اگر آقای خامنه ای به بقای زمامداری خود می اندیشد چاره ای جز تمکین دربرابر رای ملت و اراده ملی ندارد.
سوم. معضل رهبری آینده جمهوری اسلامی. از ابراهیم رئیسی به عنوان یکی از گزینه های رهبری آینده اسم برده می شد. با ناکامی وی در همان دور اول، پرونده رهبری آینده او بسته شد. ملت ایران به وضوح مشخص کرد که به تفکر انقلابی خشن تنش زای آزادی ستیز تمایلی ندارد و رهبر بعدی نمی تواند نسبت به این امر بی تفاوت باشد. مجلس خبرگان درمورد رهبری آینده با مشکل مواجه است. گزینه های مورد نظر رهبری فاقد شرط لازم مقبولیت مردمی هستند، و کسب این مقبولیت هم زمان بر است. با توجه به سن و بیماری آقای خامنه ای حضور حسن روحانی در مقام ریاست جمهوری بسیار مهم است. دانش فقهی او کمتر از دانش فقهی آقای خامنه ای در سال ۱۳۶۸ نیست و تجربه مدیریت روحانی به مراتب از تجربه مدیریت آقای خامنه ای در آن سال بیشتر است. شانس حسن روحانی برای رهبری در صورتی که آقای خامنه ای در زمان ریاست جمهوری وی از دنیا برود – علیرغم عدم تمایل آقای خامنه ای و سپاه – حتی در همین مجلس خبرگان تشریفاتی جدی است.
چهارم. دو کارکرد انتخابات در جمهوری اسلامی. نظام از انتخابات مشروعیت می طلبد و مردم با اقبال به نامزدهایی که بیشترین زاویه با رهبری دارند از او مشروعیت زدایی می کنند. رای مردم به وجه جمهوریت نظام بود نه بیشتر. مردم ایران اصلاح جمهوری اسلامی و متحول کردن مسئولان آن از طریق انتخابات را کم هزینه و پرفایده یافته اند. این راه تغییر تدریجی و تضمین شده است. هر که راه عملی تری سراغ دارد دریغ نکند. میرحسین موسوی و مهدی کروبی، و اکنون حسن روحانی توسط همین مردم متحول شده اند.
پنجم. بحران اصول گرایی انقلابی. شکست ابراهیم رئیسی شکست جدی تفکر اصول گرایی انقلابی بود. استفاده اصول گرایان انقلابی از هر ابزاری ولو غیراخلاقی و غیر شرعی و معارض موازین اصول گرایی برای جمع آوری رأی، جوانان و پیروان صادق اصول گرا را با سوالات جدی مواجه کرده است. رئیسی نه تنها به ریاست جمهور نرسید بلکه قداست روحانی خود را نیز در عکس یادگاری با تتلو به حراج گذاشت. اکنون آقای خامنه ای مانده و اصول گرایی انقلابی به بن بست رسیده اش. دم عیسوی لازم است که تا به این جنازه نیمه جان حیاتی دوباره ببخشد.

یادداشت

اهانت به امام رضا؟

چکیده: نصب رئیسی به تولیت آستان قدس رضوی و بیانیه مکارم شیرازی اهانت به امام رضاست نه نامه طنز جوان ایلامی. اگر در کشور آزادی بود کسی ناگزیر نمی شد انتقاد از تولیت مخوف آستان رضوی را در قالب نامه به امام رضا بنگارد. در نامه سرگشاده جوانی ایلامی به امام رضا (ع) که در قالب طنز، عملکرد تولیت آستان امام رضا (ع) و سوء استفاده وی از بیت المال و نام امام بلند امام هشتم را مورد انتقاد قرار داده بود و امام علی بن موسی الرضا (ع) را فراتر فلان جناح سیاسی متعلق به تمام جریانها دانسته بود، کمترین اثری از اهانت و توهین و بی احترامی نیافتم. من در نامه سرگشاده طنزآلود جوان ایلامی صمیمت داستان موسی و شبان مثنوی را دیدم. او جرأت نمی کرده انتقادهایی که از سید ابراهیم رئیسی تولیت آستان قدس رضوی، دادستان ویژه دادگاه ویژه روحانیت، مقام ارشد سابق قضائی و نامزد ریاست جمهوری داشته برزبان بیاورد. اما مطمئن بوده اگر انتقاداتش را در قالب نامه به امام محبوبش بنویسد خطری متوجهش نیست. کسی که دارد با کج فهمی خود شدیدا آبروی امام رضا (ع)، اهل بیت و تشیع را می برد و عملا به ساحت امامت و دیانت اهانت می کند و جوانان را به دین و مذهب بدبین می کند مرجع تقلید صادرکننده بیانیه است نه آن جوان ایلامی. دین رحمت و مذهب عقلانیت را اینگونه خرافی و بدور از مدارا معرفی کردن اهانت به ساحت نبوت و امامت است. از اینکه در هر بگیر و ببند و سرکوب هر صدای متفاوتی فتوای این مرجع شیرازی پیش قراول قوه قضائیه قانون ستیز جمهوری اسلامی است، به عنوان یکی از اهالی استان فارس و بزرگ شده شیراز شرمنده ام. امام جمعه موج سواری که شنبه را در استان ایلام به این مناسبت عزای عمومی اعلام کرده است شریک جرم اقایان مکارم شیرازی و علوی گرگانی است. روزی باید در کشور به دلیل اهانت شدید به امام رضا عزای عمومی اعلام می شد که فرد جائر و قسی القلبی با سوابق سیاه سید ابراهیم رئیسی به تولیت آستان قدس رضوی منصوب شد. عضویت درهیات مرگ و مشارکت در اعدام چند هزار زندانی سیاسی که فقیه عالیقدر به حق اعضای آن هیات را کسانی دانست که تاریخ از آنها به عنوان جنایتکار یاد خواهد کرد، ننگ ابدی است. رئیسی بیش از سه دهه شریک جرم قضاوتهای خلاف شرع و ضد قانونی قوه قضائیه بوده است، قوه قضائیه ای که مطمئنا از دادگستری قبل از انقلاب در اجرای عدالت و قانون و دادرسی عقب تر است، قوه قضائیه ای که نقش پاندول سیاست را به بهترین وجهی بازی کرده است. حضور رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری اهانت به مقام ریاست جمهوری و توهین به ملت ایران است. این همه اهانت را ندیدن و جوان ایلامی را متهم به اهانت به امام رضا کردن همان داستان تکراری شاه دزدها را ندیدن و خلق خدا را به اتهام آفتابه دزدی دستگیر کردن است.

یادداشت

آزادی عیسی

در میان خبرهای ناخوش روزانه ملی، منطقه ای و بین المللی دیدن یک خبر گل لبخند بر لبانم نشاند. عیسی سحرخیز آزاد شد. تقارن آزادی عیسی با مبعث رسول رحمت (ص) البته اتفاقی بود، چه تقارن مبارکی. البته زندانبانان جمهوری اسلامی چنین سلیقه ای نداشته اند، دوران اتمام زندانش ۵ اردیبهشت ۹۶ بود و در تقویم قمری مصادف با ۲۷ رجب. عیسی اکثر دوره اخیر زندانش را در بیمارستان گذراند. دوره قبل هم بسیار از اوقات حبسش مقیم بیمارستان بود. این سومین دوره زندان او پس از خرداد ۱۳۸۸ بود. عیسی سحرخیز یکی از نمادهای روزنامه نگاری انتقادی ایران معاصر است، که با تنی بیمار و اراده ای محکم امروز برای سومین بار از زندان کوچک به زندان بزرگ پاگذاشته است. آزادیش را از صمیم قلب تبریک می گویم و برایش سلامتی و توفیق مضاعف آرزومندم.

یادداشت

منزلت عقل از زبان امام کاظم

مجموعه احادیث به جا مانده از امام کاظم (ع) ( ۱۲۸ مدینه – ۱۸۳ کاظمین) تحت عنوان مسند الامام الکاظم (ع) به سه جلد می رسد، که ۴/۲٪ (چهار و دو دهم درصد) مجموعه احادیث موجود از ائمه اهل بیت (ع) است. یکی از احادیث امام کاظم حدیث در منزلت عقل به روایت هشام است: خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و حجت پنهان؛ حجت آشکار رسولان و پیغمبران و امامانند (علیهم السلام)، و حجت پنهان عقل است. کسی که عقلش کاملتر است مقامش در دنیا و آخرت بالاتر است.

یادداشت

بزرگانی که با جمهوری اسلامی بیعت نکردند

چکیده: این مختصر به معرفی اجمالی عالمانی اختصاص دارد که با جمهوری اسلامی بیعت نکردند یا از بیعت خود پشیمان شدند. با پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ اگرچه رژیم پهلوی در زباله دانی تاریخ دفن شد، اما لزوما نظام زمامداری فردی و طاغوتی در ایران پایان نیافت. اعلیحضرت همایونی رفت و مقام معظم رهبری آمد. خودکامگی سکولار رفت و استبداد دینی آمد. سلطنت مطلقه بنام مشروطه سلطنتی رفت، و ولایت مطلقه فقیه بنام جمهوری اسلامی آمد. اسمها عوض شد. رژیم وابسته به آمریکا رفت، رژیم جدید با شعار نه شرقی نه غربی بر سر کار آمد. قرار بود رژیم انقلابی علاوه بر استقلال، آزادی و عدالت به ارمغان بیاورد.
در جو سنگین اول انقلاب گروهی از عالمان بصیر با آقای خمینی و جمهوری اسلامیش بیعت نکردند. آنها نه ماجراجو بودند نه از خدا بی خبر. در فضل و تقوایشان تردیدی نیست. ساکت در کنجی، با توده مردم تهییج شده و سیاسیون انقلابی همراهی نکردند.
از کسانی که عدم شرکتشان در همه پرسی جمهوری اسلامی در فروردین ۱۳۵۸ در قم بر سر زبان افتاد آقا سید محمد حسین طباطبائی (صاحب المیزان) و آقا سید رضا صدر (برادر بزرگتر امام موسی صدر) بود. عدم بیعت این دو سید با جمهوری اسلامی نقل مجالس قم بود. آقای طباطبائی در هیچ انتخابات و همه پرسی چه در زمان پهلوی چه در دوران جمهوری اسلامی شرکت نکرد.
آقای سید احمد خوانساری که مقام ممتاز علمی و تقوائیش مورد قبول آقای خمینی بود، نه حاضر شد اعلامیه ای درباره جمهوری اسلامی بدهد، نه آن را تایید کرد، و وقتی از او پرسیدند واجب است به جمهوری اسلامی رای بدهیم؟ گفت بالعکس، یعنی واجب است رای ندهید! البته ایشان نظر انتقادیش را علنی نکرد. به هر حال آقای خوانساری تا آخر عمر با جمهوری اسلامی و آقای خمینی بیعت نکرد.
بسیاری از کسانی که به جمهوری اسلامی رأی آری دادند بعد که عملکرد سوء آن را دیدند پشیمان شدند. در این مجال به سه مرجع تقلید اشاره می کنم. آقایان سید کاظم شریعتمداری، سید حسن طباطبایی قمی و شیخ بهاء الدین محلاتی. هر سه مرجع خیلی زود در زمره منتقدان تراز اول جمهوری اسلامی قرار گرفتند. دو نفر اول در اوایل دهه شصت در خانه های خود محصور شدند و نفر سوم وقتی در سال ۱۳۶۰ از دنیا رفت آقای خمینی در قم یا تهران برایش مجلس ترحیم نگرفت و از برگزاری مجلس ترحمیش در مسجد ارک تهران جلوگیری شد.
آیا اگر جمهوری اسلامی دوباره به همه پرسی عمومی گذاشته شود رأی کافی می آورد؟! هر که تردیدی در نتیجه دارد می تواند آزمایش کند. زمامداران جمهوری اسلامی که بیش از بقیه از طریق کانالهای مختلف نظرسنجی از نارضایتی عمومی مطلعند می کوشند با بسته تر و امنیتی تر کردن فضای کشور به حضور مضرّ خود در قدرت ادامه دهند. در سال سی و هشتم جمهوری اسلامی، جمهوریت نظام هر روز لاغرتر و بخش یکه سالار نظام به اسم اسلام و در قالب ولایت مطلقه فقیه هر روز فربه تر می شود. جمهوری اسلامی هرچه هست نه جمهوری است نه اسلامی.