انسداد باب نقد
آراء بشری برای شکوفایی و رشدْ محتاج نقد است. تضارب آراء و در بوتهی نقد قرار گرفتنْ یک ضرورت است. انسداد باب نقد بیش از هرکس و هرچیز بهرأیِ نقدنشده و صاحب آن آسیب میزند. یکی از کژخوانیهای ادبیات معاصر دینی این است که هرکس فکر غیرمتعارفی را در این حوزه نقدِ جدّی کرد، الزاما حربهی زنگزدهی تکفیر بهدست گرفته و با حرامیان استبداد دینی همراهی کرده و در ایمان دینی گوینده یا نویسندهی دگراندیش تردید کرده است. یعنی نقد دگراندیشی دینی به تکفیر و تشکیک در ایمان دگراندیش تحویل میشود. خلط دو مقام به استنتاج ناصواب مذکور انجامیده است: مقام اول ایمان شخصی و مقام دوم آراء علمی و دینی. مقام اول امری شخصی است. داور آن خداوند در آخرت است. تا کسی خود را مسلمان میداند مسلمان است. ابراز هر نظر و انجام هر عملی بهویژه از سوی یک دانشمند تا خود را مسلمان میداند باعث خروج وی از اسلام نمیشود. مقام دوم نظرِ ابراز شده جدا از شخصیت و باور گوینده امری مستقل و قابل نقد است، و نقد آن تلازمی با ایمان شخصی گوینده یا نویسندهی نقدشده ندارد. اگر کسی چنین تلازمی میبیند براوست که اقامهی دلیل کند و بر وقوع آن شاهد و مدرک بیاورد. اگر گوینده یا نویسندهای منتقدان مشفق را به تکفیر و تشکیک در ایمان دینی خود متهم میکند معنایش این است که اصولا نقد را برنمی تابد و مقام خود را مافوق نقد میداند. باید به این حقیقت اذعان کرد که دینباوران منتقد استبداد و تحجّر دینی متنوّع و متکثّرند. برخی از آنها بهآراء دینی یکدیگر هم نقد دارند. غیرمنصفانه است اگر نقد آنها را به حساب مستبدّان یا متحجّران واریز کنند. نقد را باید قدرشناخت و ناقد را باید تکریم کرد. نقد شناسنامهدار و اخلاقی نعمت است، که باید شکرش را بهجا آورد. بهامید خدا، نقد در هر سه حوزهی تحجّر و خرافه، تجدّدگرائی افراطی، و استبداد دینی با قوّت و انصاف ادامه خواهد داشت.