تیر ۱۳۹۷

مصاحبه تحلیلی

حجاب، مشکلات لاینحل فرهنگی جمهوری اسلامی و رمان ۱۹۸۴ جرج اورول

چکیده: ۱۹۸۴ نام کتاب مشهوری از جورج اورول نویسنده مشهور انگلیسی و صاحب کتاب قلعه حیوانات است. کتاب ۱۹۸۴ بیانیهٔ سیاسی شاخصی در رد نظام‌های تمامیت ‌خواه جامعه ای را به تصویر می‌کشد که در آن تنفر نسبت به دشمن و علاقهٔ شدید نسبت به رهبر یا دیکتاتوری فرهمند وجود دارد، گناه‌کاران به راحتی اعدام می‌شوند و آزادی‌های فردی و حریم خصوصی افراد به‌ شدت توسط قوانین حکومتی پایمال می‌شوند. این رمان را در دهه شصت خواندم. قضایایی از قبیل مدلینگ، رقص، روسری بر چوب کردن، حجاب و سخنان روز گذشته محمدجعفر منتظری دادستان کل کشور دوباره مرا بیاد این رمان انداخت: «به خدا قسم در موضوعات فرهنگی و حجاب برخورد قضایی جواب نخواهد داد، راههای مسالمت آمیز و آرام را باید در پیش گرفت.» اینکه بعد از چهل سال مسئول عالی قضائی به این امر ساده اذعان می کند باید به فال نیک گرفت. راه مسالمت آمیز و آرام چیزی جز به رسمیت شناختن حق پوشش بانوان، لغو حجاب اجباری و دیگر آزادی‌های فرهنگی نیست. در اکثر قریب به اتفاق سیاستهای فرهنگی شکاف عمیقی بین جمهوری اسلامی و مردم ایجاد شده است. راه حل همه این مشکلات فرهنگی اجتماعی یک چیز بیشتر نیست و آن کنارگذاشتن شیوه زمامداری تمامت خواه و استبداد است. اما در باره معضل حجاب مصاحبه منتشرنشده ای را منتشر می کنم که اجازه انتشار در جمهوری اسلامی نیافته است. علیرغم تفاوتهای فقهی سنی و شیعه و مذاهب مختلف فقهی ما شاهد نوعی یکدستی نسبی در مسئله پوشش بانوان هستیم. پوشش مو و سر و گردن زن بالذات و به حکم اولی واجب نیست، بلکه به شرائط و عرف زمان و مکان بستگی دارد. پوشش موی بانوان در شرائطی که در عرف محلی (به تشخیص خود مکلف) دلالتی بر عدم نجابت و عفاف نداشته باشد واجب نیست. از دو واژه‌ی جِلباب و خِمار در آیات پوشش بانوان در قرآن بیش از مطلق پوشاک استفاده نمی شود. لزوم پوشش موی سر زنان خارج از نماز و حدود آن، فهم صحابه از آیات قرآن و سنت پیامبر است. اینکه زنان در شش سال آخر حیات پیامبر موظف به پوشاندن موی خود بوده اند به سادگی قابل اثبات نیست. حجاب اجباری هیچ تلازمی با عفیف تر شدن جامعه ندارد. مگر دیگر کشورهای مسلمان از قبیل ترکیه و تونس که زنان در انتخاب پوشش آزادند وضعیت رعایت پوشش اسلامی در آنجا بدتر از ایران است؟! مسلما و قطعا بهتر است.

بیانیه های جمعی

اعاده حیثیت از امیرانتظام

چکیده: برای نسل امروز، آن‌هم پس از گذشت چهار دهه از انقلاب، تصور ظلم و ستمی که با انتساب بدترین اتهام بر این وطن‌پرست خستگی‌ناپذیر و دارای سابقه روشن سیاسی رفت، بسیار دشوار است. اما می‌توان او را اولین قربانی برجسته‌ی خیز اقتدارگرایان برای انحراف از آرمان‌های انقلاب ۱۳۵۷ توصیف کرد. امیرانتظام قربانی فضای هیجانی و تب و ‌تاب انقلابی بود که تقریبا همه نیروهای سیاسی چپ و راست را فراگرفته بود و قلمفرسایان آن‌زمان یک‌سره در مدح محاکمه و مصادره و افشاگری و اعدام، و ذم مذاکره و اصلاح و آزادی و آرامش و عمران می‌نوشتند. مرد آزاده و مصدقی، ملامت‌شده‌ی همه جریان‌های انقلابی بود که بعدها خود مورد ملامت و محکومیت دیگرانی قرار گرفتند که در بالارفتن از نردبان قدرت چابک‌تر بودند؛ از دانشجویان خط امام گرفته تا جانشینان بعدی دولت موقت، بی‌استثناء و به نوبت تا به امروز. در واقع آنچه گذشت جنگ قدرتی بود برای پائین کشیدن دولتی که نه به ولایت فقیه باور داشت و نه به شیوه‌های زود و زور و ضربتی رهبری انقلاب و نیروهای مجذوب ایشان. امیر انتظام تنها قربانی دولت موقت، نهضت آزادی، و جبهه ملی نشد، او قربانی همه کسانی شد که به جدایی نهاد دین از نهاد دولت، و نیز به حاکمیت ملت باور داشتند. برادران انقلابی او را به چاه بدنامی و شیفتگان جاه و مقام او را به زندان فراموشی انداختند، اما امیرانتظام یوسف‌وار عزت و آبروی خود را با صبر و استقامت بازخرید و به سربلندی و افتخار و آبرومندی رسید. مرد آزاده و آزادی‌ خواه که تأکید داشت «ساختار حقیقی و حقوقی نظام موجود مانعی برای استقرار دمکراسی و حاکمیت ملی» است، خواستار «مبارزات مدنی و مسالمت‌آمیز» و «پرهیز از خشونت و انتقام‌جویی و کینه‌توزی» برای نیل به ایران آزاد بود. زنده‌ یاد مهندس امیرانتظام قریب به ربع قرن زندان سخت، و بیش از آن، محدودیت و فشار و تهدید را با استواری و صبوری تحمل کرد، اما تا پایان زندگی، نه از پیگیری آرمان‌های وطن‌دوستانه‌اش خسته و ناامید شد، و نه در بیراهه‌ی خشونت‌طلبی و انتقام‌جویی افتاد. اینک که آن آزاده شریف قفس تن را شکست و به اوج آزادی پرواز کرد، شایسته است تا کسانی که ظلمها در حق این شخصیت آزادیخواه روا داشتند، باب عذرخواهی گشوده و برای اقناع وجدان عمومی از وی اعاده حیثیت رسمی نمایند.

یادداشت

در سوگ عباس امیرانتظام

چکیده: عباس امیرانتظام (۱۳۱۱-۱۳۹۷) معاون نخست وزیر و سخنگوی دولت مهدی بازرگان و از نخستین و قدیمی ترین زندانیان سیاسی پس از انقلاب با عزت و سربلندی درگذشت. امیرانتظام از صادق ترین مدافعان استقلال ایران، قائل به جدایی نهاد دین از دولت، و مخالف ولایت فقیه بود که توسط نظام جهل و جور جمهوری اسلامی به اتهاماتی واهی برخلاف قانون به اعدام و سپس به حبس ابد محکوم شد، و از آذر ۱۳۵۸ بیش از هفده سال متوالی و چندین سال متناوب بعد از آن را در زندان گذرانید، و اگرچه از سال ۱۳۷۵ به دلیل بیماری آزاد بود اما هرگز حکم زندان ابدش لغو نشد. امیرانتظام راه برون رفت از بحران موجود را دو چیز می دید: بخشیدن اما فراموش نکردن بی‌عدالتی‌های نهادینه جمهوری اسلامی و دیگری برگزاری رفراندم تعیین حکومت آینده ایران زیرنظر سازمانهای بین المللی. محمدی گیلانی قاضی شرع دادگاه انقلاب وی را مفسد فی الأرض شناخت، از جمله به دلیل “ایجاد رابطه با دشمنان دین و ملت و روی دل باز کردن با آنها” و “توطئه علیه مجلس خبرگان رهبری”. اینکه معاون نخست وزیر را به دلیل انجام وظایف محوله در ارتباط رسمی با سفرای خارجی محاکمه کنند از ادله بارز جهالت عمیق نظام جمهوری اسلامی است. به نظر امیرانتظام مجلس خبرگان باید منحل می شد زیرا این افراد انتخاب شده بودند که پیش نویس قانون اساسی مصوب دولت موقت را مورد بررسی قرار دهند، حال آن‌که آنها آن پیش نویس را دور انداخته یک پیش نویس مذهبی را دستور کار خود قرار داده بودند. دادگاه امیرانتظام فاقد هیات منصفه و وکیل بود، و از همه مهمتر قاضی و دادستان از کمترین دانش حقوقی برخوردار نبودند. در سال ۱۳۸۲ نوشت: «اصلاح قانون اساسی مشکلی را حل نمی کند. متمدنانه ترین و دموکرات‌ترین راه حل برپایی رفراندمی برای تعیین حکومت ایران زیر نظارت نهادهای بین المللی است.» امیرانتظام در سال ۹۲ زمانی که برای معالجه به بیمارستان پارس رفته بود، وقتی متوجه شده محمدی گیلانی در آن بیمارستان بستری است، به عیادت وی رفت، با این توضیح: «چارۀ کار آیا دامن زدن به کینه‌توزی‌ها و انتقام‌جویی‌های قبیله‌ای و نسل‌کشی است یا بخشیدن خطاکاران در جهت ایجاد امنیت برای نسل‌های بعدی؟ اینجانب گزینه دوم را منطقی یافته‌ام.» هرچند وی از حق انتقام شخصی خود جوانمردانه گذشت اما تصمیم در مورد جنبه عمومی جنایات جمهوری اسلامی با ملت ایران است، که می تواند ببخشد و فراموش نکند.

بیانیه های جمعی

در سوگ محمد بسته‌نگار

محمد بسته ‌نگار (۱۳۲۰-۱۳۹۷) از تبار نیکان و از مردان وطن‌ دوست و آزادی‌ خواه ایران بود. زنده ‌یاد بسته ‌نگار در نوجوانی با نهضت ملی محمد مصدق آشنا شد و در تداوم آن ضمن فعالیت در جنبش دانشجویی به نهضت آزادی ایران پیوست. در دهه چهل و پنجاه در کنار بزرگانی چون آقایان طالقانی و مهدی بازرگان و سحابی‌ها به مبارزه علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی پرداخت و برای رهایی و عدالت و توسعه ایران کوشید و در این راه سال‌ها طعم تلخ زندان و تبعید و محرومیت‌را چشید. در جریان انقلاب ۵۷ از پیشگامان جنبش بود و در عرصه‌های مختلف حضوری فعال داشت. وی در دولت موقت از حامیان دولت بود و به روش‌های مختلف برای پیشبرد و بهبود امور جاری کشور می‌کوشید. پس از مشاهده کجی‌ ها و ناراستی‌ ها از سوی حاکمان تازه به دوران رسیده، وی در شمار منتقدان قرار گرفت. بسته ‌نگار در چند دهه‌اخیر بارها به‌خاطر افکار و عقاید و نقادی‌های رسمی و فعالیت های سیاسی قانونی خود گرفتار احضار و بازجویی و تهدید و زندان شد و همواره در معرض انواع فشارها و محدودیت‌ها قرار داشت. او انسانی اخلاق‌ مدار و مؤمنی عامل بود و در تمام امور، مشی میانه‌روانه و مثبت و سازنده داشت و به همین دلیل می‌توانست با جریان‌های مختلف ملی و مذهبی وطن‌خواه و دغدغه‌دار توسعه ارتباط خلاق و به سود حاکمیت ملت داشته باشد. تعاملی که البته به پشتوانه اخلاق و رفتار خوش و سعه ‌‍صدر و شور و کوشندگی و امید و ایمان ویژه‌او محقق می‌شد. محمد بسته ‌نگار یکی از صادق‌ترین پیروان خط فکری و سیاسی آقای طالقانی به‌شمار می‌آمد. می ‌توان گفت وی در درجه نخست با طالقانی و آموزه‌هایش وصلت فکری داشت، و بعد وصلت خانوادگی. بسته‌ نگار در سالیان اخیر گرفتار انواع بیماری بود و همین ابتلا او را به سختی فرسوده بود؛ با وجود این، وی با کوشندگی و استمرار خاص خود، از مطالعه و تحقیق و نوشتن دغدغه‌های انسانی و دینی و ملی کناره نگرفت. وی دهه‌ها زندگانی را به عزت و با عشق به ایران و صادقانه گذراند؛ عمری را در سرفرازی و بلندنظری و دفاع از حقوق مردم ایران و مبارزه با ستم و استبداد سپری کردن افتخار بزرگی است. ضایعه درگذشت این یار دیرین را به همسر همرزمش، خانم طاهره طالقانی، فرزندان، بستگان، و همفکران تسلیت می‌ گوییم.

بیانیه های جمعی

در سوگ علی‌ اصغر حاج‌ سید جوادی

چکیده: علی‌اصغر حاج‌سیدجوادی (۱۳۰۳-۱۳۹۷)، روشنفکر، نویسنده و روزنامه‌نگار آزاده بعد از ۶۷ سال قلم زدن مداوم پنجم تیرماه درگذشت. سه مجموعه‌ مقاله‌ «از اعماق»، «ارزیابی ارزش‌ها»، «بحران ارزش‌ها»‌ از اثرگذارترین نوشته‌های روشنفکران قبل از انقلاب ایران است. در ۲۷ بهمن ۱۳۵۴ حاج‌سیدجوادی نامه‌ای سرگشاده در ۳۰ صفحه خطاب به رئیس‌دفتر مخصوص شاه، با عنوان “فساد در دستگاه‌های دولت” نوشت. وی نخستین کسی بود که در آن وضعیت پُرمخاطره و در آن جوِ ارعاب و اختناق دست به چنین کاری زد. این نامه زمانی نوشته شد که هنوز نه‌کوچک‌ترین نشانه‌ای از اعتراض‌های بزرگ مردمی وجود داشت و نه هیچ خبری از سیاست “حقوق بشر”ی کارتر درمیان بود. در ۲۰ دی‌ ۱۳۵۵ حاج‌سیدجوادی نامه‌دوم خود را در بیش از ۲۰۰ صفحه‌ برای شاه فرستاد. این نامه، دادخواستی مستند و مستدل و مشروح علیه دیکتاتوری شاه است. وی از موضع مدافع قانون اساسیِ مشروطه و در خط دکتر مصدق (که شاه باید سلطنت کند و نه حکومت) شاه را مخاطب قرار می‌دهد و پیش از هر چیز به حدود و اختیارات شاه در قانون اساسی و مداخلات گسترده او در همه‌امور کشور از صدر تا ذیل می‌پردازد.
علی‌اصغر حاج‌سیدجوادی از بنیان‌گذارانِ «کانون نویسندگان ایران» (اردیبهشت ۱۳۴۷) و “جمعیت دفاع از حقوق بشر و پیشبرد آن در ایران” (آذر ۱۳۵۶) بود. با نمایان شدن طلیعه‌های انقلاب، حاج‌سیدجوادی با شور فراوان به استقبال آن رفت و وعده‌های آیت‌الله خمینی درخصوص حفظِ حرمتِ آزادی‌ها و دخالت نکردن روحانیون در امرِ حکومت را راست پنداشت و در نوشته‌هایش همراهی‌‌هایی با آنان کرد اما، خیلی سریع دریافت به‌خطا رفته‌است. و این بار نیز، همان زبان جاندار و پرشور و تیز حاج‌سیدجوادی برای مقابله با حکومت‌گران تازه‌ به ‌قدرت‌رسیده در خدمتِ آزادی قرار گرفت. دو ماه بعد از انقلاب، اردیبهشت ۵۸، که نمونه‌های فاشیسم مذهبی را به عیان دید، مقاله‌ی «صدای پای فاشیسم» را نوشت. این نوشته، سند افتخار روشنفکری ایران است. در مقابله با گنجاندن اصلِ ولایت‌فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، مقاله‌ی «این معامله از اساس باطل است» را نوشت. بعد از انقلاب در هفته‌نامه «جنبش» مقاله می‌نوشت تا آنکه در نیمه‌دوم سال ۱۳۵۹ دفتر آن مورد حمله و غارت قرار گرفت و او مجبور به زندگی مخفی و سپس ترک ایران گردید. او در دورانِ تبعیدِ ناخواسته نیز، همچون گذشته، به مبارزه‌خود ادامه داد. و قلم و قدم‌اش درخدمت آزادی و عدالت و سربلندی ایران و مردم ایران بود.

یادداشت

محصول چهار دهه سیاست خارجی ماجراجویانه

چکیده:آنچه از رهبران جمهوری اسلامی از آغاز شنیده ایم یک دو راهی است. سراشیبی وابستگی و رفاه کاذب، و سربالایی استقلال توأم با تحریم منجر به عزت ملی. نظام چیزی بیش از استقلال را از لحظه اول پیشه خود کرده و امروز دارد محصول آنچه را که کِشته است درو می کند. جمهوری اسلامی بقای انقلاب را در صدور آن و ریشه کن کردن حکومتهای وابسته در منطقه بلکه در جهان، به اهتزاز درآوردن پرچم الله اکبر بر فراز کاخ سفید، و حذف غده سرطانی اسرائیل از روی کره زمین معرفی کرده است. این اقدامات به عنوان کوشش برای ناامنی منطقه، تلاش برای سرنگونی دیگر حکومتها و تخریب نظم بین المللی تعبیر شده است. اکنون بخش بزرگی از شهروندان ایران سیاست خارجی جمهوری اسلامی را برآورنده منافع ملی نمی دانند. سیاست واقعی صحنه صحنه زور عریان است. هر کشوری باید مقدوراتش را در نظر بگیرد و پایش را از گلیمش درازتر نکند. کشوری که اقتصاد تک محصولی شکننده دارد وقتی می خواهد با زورمندان سرشاخ بشود باید حساب مقدوراتش را قبلا کرده باشد. جمهوری اسلامی از بدو تاسیس اهل محاسبه علمی و برنامه ریزی درازمدت نبوده است. هیچیک از اجزای این سیاست خارجی نسنجیده و هزینه های آن در مجلس شورای ملی تصویب نشده است. مقام رهبری مسئول مستقیم اتخاذ تک تک سیاستهای اتخاذ شده و هزینه های مصرف شده است. در اتخاذ سیاست خارجی منطبق بر مصالح ملی، ما در مقابل «دوراهی» نیستیم. سیاست خارجی غیروابسته منطبق بر منافع ملی بدون ماجراجویی امری ممکن است. راه برون رفت از این بحران «إصلاحات ساختاری درون زا» است. مردم با نفی قدرتهای مداخله گر خارجی و خودکامگان جاهل داخلی به دنبال ایرانی مستقل، آزاد و پیشرفته هستند. ایرانی که در آن نه جمهوری اسلامی جایی دارد، نه سیاستهای تجاوزگرانه آمریکا و هم‌پیمانانش. زمامداران جمهوری اسلامی باید نگاهشان به سوریه، فلسطین، لبنان و یمن حادتر از مواضعشان نسبت به نسل کشی مسلمانان روهینگیا و چچن نباشد! با زمامداران عربستان سعودی وارد مذاکره مستقیم شوند. می توان با هر کشوری از زاویه منافع ملی مذاکره کرد. مذاکره با آمریکا هم از این اصل مستثنی نیست. زمان دومین نرمش قهرمانانه‌آقای خامنه ای فرارسیده، در غیر این صورت وقت کناره گیری جوانمردانه است. والا باید برای قبض روح خودکامگان و نابخردانِ «هر دو سو» دست به دامان حضرت عزرائیل شد، که ز هر طرف شود مُرده سود اسلام است!

یادداشت

درسهایی از موفقیت تیم ملی فوتبال

چکیده: تیم ملی فوتبال ایران اگرچه از صعود به مرحله بعدی جام جهانی فوتبال ۲۰۱۸ روسیه بازماند، اما نمایشی قدرت‌مند از یک بازی مدبرانه را به نمایش گذاشت. تیم ملی فوتبال ایران را می توان بدون تعارف و اغراق پیشرفته ترین بخش جمهوری اسلامی ایران دانست! اگر کسی کشور ایران را از منظر عملکرد تیم ملی فوتبال آن ارزیابی کند، کارکردی مقبول، رو به رشد، در چهارچوب موازین و مقررات بین المللی می یابد، که اکثر قریب به اتفاق ایرانیان را راضی می کند. آنها دوست دارند بقیه بخشهای کشورشان هم به همین میزان معقول، مقبول، پیشرفته و غرورآفرین باشد. درس اول. سرمربی تیم ملی فوتبال ایران از معدود افرادی است که در جمهوری اسلامی از تخصص کافی در مسئولیتی که به عهده گرفته برخوردار است. اما این سرمربی موفق نه ایرانی است و نه مسلمان. سرمربی‌گری غیرمسلمان پرتغالی را جمهوری اسلامی مصداق «قاعده نفی سبیل» (ممنوعیت سرپرستی غیرمسلمانان بر مسلمانان) ندانسته است، قابل توجه فقیهان خشک مغز شورای نگهبان. درس دوم. موفق ترین بازکنان تیم ملی فوتبال کشورمان بازیکنانی بودند که در تورنومنتهای اروپائی توپ زده اند. دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی هر تماس با خارجی و کار کردن در کشورهای دیگر را گریختن از وطن و خدمت به اجانب و جاسوسی قلمداد کرده است. قابل توجه مغزهای منجمد دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی. درس سوم. برخی ورزشکاران شاخص ایرانی تبعه دیگر کشورها هستند. اگر دو تابعیتی بودن در ورزش بی مشکل است چرا در غیرورزش جرم محسوب می شود؟! آیا این یک بام و دو هوا نیست؟ درس چهارم. راز توفیق تیم ملی فوتبال این است که از دخالتهای ایدئولوژیک نظام، و خرده فرمایشهای مقام معظم رهبری نسبتا در امان بوده است. اگر خواهان موفقیت پیشرفت دیگر بخشهای کشور هستیم چاره ای جز این نیست که رهنمود مشاور عالی نظامی مقام رهبری سردار سرلشکر صفوی «انگار اگر دولت نباشد کشور بهتر اداره می شود» را اینگونه تصحیح کنیم: «مطمئنا اگر نظام جمهوری اسلامی نباشد کشور بهتر اداره می شود». درس پنجم. زنان ایران بعد از نزدیک چهاردهه توانستند مسابقات فوتبال تیم ملی را در ورزشگاه آزادی البته روی پرده تلویزیون! ببینند. زنان عربستان سعودی هم برای اولین بار در تاریخ این کشور از دیروز اجازه رانندگی پیدا کردند! چقدر حقیر و عقب مانده اند زمامداران ایران و عربستان سعودی که با ذهنهای متحجرشان بزرگترین دستاورد پیشرفت کشورهایشان را تا این حد تنزل داده اند.