چکیده:اگر مقابله با دشمنان نظام و متمردان از مرکز بریده غرب زده با طرق مسالمت آمیز قانونی میسر نیست و کمی تا قسمتی خشونت لازم است، یا نقض قانون یا زیرپاگذاشتن موازین شرعی ضروری باشد، احکام شرعی و قوانین کشور را بدون کمترین دغدغه ای می توان قربانی کرد تا سر خُم مِیْ که همان حفظ نظام باشد – که اوجب واجبات است – سلامت بماند. جمهوری اسلامی از این حیث به سه مقطع قابل تقسیم است: دوران نهادهای انقلابی (دهه اول)، دوران اقدامات خودسرانه، و دوران آتش به اختیار. در دوران سوم (از ۱۷ خرداد ۱۳۹۶) کشور وارد مقطع جدیدی شده است. نهادهای انقلابی و جریانهای خودسر کماکان مشغول انجام وظیفه هستند. بنا بر حکم حکومتی اخیر رهبری هر طرفدار نظام برای ضربه زدن به فعالیتهای گوناگون دشمن بدون نیاز به داشتن برگه ماموریت و بدون نیاز به هماهنگی با فرماندهی و صرفا بنا بر تشخیص فردی مجاز به فعالیت است. به نظر آقای خامنه ای زمان اجرایی شدن بند میم وصیت نامه آقای خمینی رسیده است. یعنی ایشان از حرف شنوی مسئولین اجرایی کشور (دولت حسن روحانی) قطع امید کرده و به پیروانش علنا اعلام می کند که نوبت به انجام وظیفه شما رسیده است. اقلیت مجاز است برای مقابله با اکثریت ملت ایران – که به نظر رهبری اغوا شده – به هر شیوه ممکن دست یازد تا مبادا فرمان از دست مقام معظم رهبری خارج شود. حکم حکومتی «آتش به اختیار» برداشتن سر بطری نظم قانونی و آزاد کردن غول آنارشیسم و هرج و مرج به سودای حذف دشمن و رقیب به هر شکل ممکن است. این غول حتی به ولی نعمت خود که درِ بطری را باز کرده رحم نخواهد کرد. اگر مقام رهبری در زمان سخنرانی، متوجه لوازم خطیر بیانات خود نبوده، و اکنون به خطرات چنین فرمان گَل و گشادی به پیروان خود واقف شده، راه حل آن این است که ایشان در نخستین اظهار نظر خود حرفش را پس گرفته، حکم حکومتیش را ملغی نماید، و بر اجرای دقیق قانون در همه شرایط تاکید کرده، صریحا اعلام کند احدی حق نقض قانون را به هیچ عنوانی ولو تحت عناوین دفاع از مصلحت نظام و پیروی از منویات رهبری ندارد، و دست یازیدن به هر نوع اعمال خشونت نسبت به شهروندان – خارج از دادگاه صالحه – مطلقا ممنوع است. اگر ایشان به این أمور تصریح نکند معنایش صحت تبیین انجام شده از حکم حکومتی «آتش به اختیار» در دو یادداشت اخیر این قلم است.
مباهته یعنی دروغ بافتن ودروغ بستن و بهتان زدن. به نظر برخی اگر افرادی مبتلا به انحراف عقیده (بدعت در دین) یا انحراف عملی (فسق) شوند، «مهدورالعِرض» میگردند یعنی آبرویشان فاقد احترام میشود، غیبت و تهمت و دروغ و اصولا هر نسبت خلاف واقع و ضداخلاقی به مهدورالعِرض رواست بدون اینکه گناه محسوب شود. منتقدان سیاسی را باید «به هر قیمت» از چشم مردم انداخت! ازنسبت خلاف واقع به ارتکاب اعمال منافی اخلاق و عفت عمومی گرفته، تا فساد مالی، یا وابستگی به اجانب و جاسوسی برای دول متخاصم. اصلا مهم نیست که منتقد سیاسی به هیچیک از این امور مبتلا نبوده باشد. مهم این است که او بفهمد با دم شیر بازی نکند! وگرنه باید پیه هر اتهامی را به تن خود بکشد، هر اتهامی! (به معنای واقعی کلمه) به میزانی که انتقاد او نافذتر و مؤثرتر باشد، بهتان به او توسط عوامل رسمی حکومت دینی گستردهتر و شدیدتر خواهد بود. جمهوری اسلامی بدون مباهته نمی تواند به حیات خود ادامه دهد، آنچنانکه این نظام بدون گروههای فشار یعنی مأموران لباس شخصی امکان بقا ندارد، یا بدون انقلابیگری که معنایش تشریفاتی و زینتیبودن قانون است نمیتواند باقی بماند. اگر در کشور حکومت قانون برقرار بود، اگر قوه قضائیه واقعا استقلال داشت، اگر موازین دینی و اخلاقی در کشور جاری بود هرگز امکان مباهته برای کسی فراهم نبود. اما در جمهوری اسلامی ارزانترین کالا آبروی منتقدان است وپرهزینهترین امر ابراز کلمهی عدل دربارهی امام جائر. بهتان و تهمت و مباهته راه و رسم روزمرهی نظام جمهوری اسلامی است. مباهته با رضایت و فرمان مقام رهبری در مجموعهی تحت امر وی صورت گرفته و میگیرد. آقای خامنهای عملا به اصل مباهته برای منتقدان و مخالفان خود قائل است و به آن عمل میکند. اسرائیل اسم رمز سوزش قلب مقام معظم رهبری است. هرگاه انتقادات این قلم قلب ایشان را بدرد می آورد، نمایندهی وی از آن به مزدوری موساد یا سفر به اسرائیل تعبیر می کند!
جمهوری اسلامی مجاز است نظر دینی خود را تبلیغ کند، اما مجاز نیست نظر خود را به شهروندانش تحمیل کند. از آن بالاتر مجاز نیست به شهروندانی که نظر دینی زمامداران را باور ندارند بهتان بزند و آبروی آنها را بریزد. اگر پوشش موی بانوان در فقه سنتی واجب است، در همان فقه ریختن آبروی مردم و بهتان و افترا زدن به ایشان هم حرام است.
متهم کردن بانوانی که در برابر روسری اجباری مقاومت میکنند به فحشاء و بی عفتی خلاف موازین اخلاقی و شرعی است. مستندا اثبات کرده ام حجاب اجباری خلاف شرع است. آنچه عرش الهی را به لرزه در میآورد آشکار بودن موی زنان نیست، ریختن آبروی مردم و بهتان و افترا زدن به آنها و تجاوز به حقوق پایهی آدمیان بهویژه به نام دین و مذهب است.
در این فصل ابتدا اظهارنظرِ نخستِ مورخ رسمی انقلاب و نویسندۀ کتاب «نهضت امام خمینی» سیدحمید روحانی زیارتی از اعضای موثر روحانیون مبارز نجف نقل و بررسی میشود، سپس روحانیون مبارز نجف از زبان خود آنها معرفی شده، بعد از نقل و بررسی حکم آیتالله خمینی برای وی بهعنوان مورخ انقلاب اسلامی اظهارنظر ثانوی نامبرده دربارهی سیدمحمد روحانی نقل و تحلیل شده است.
به روایت جلالالدین فارسی دو طلبۀ جوان (که وی نام آنها را نمیبرد) برای بدنام کردن آیتالله روحانی چکی را جعل میکنند و ادعا میکنند پستچی اشتباهاً آنرا به آدرس یکی از این دو طلبه داده است. (شباهت اسمی یکی از این دو با نام فامیل «روحانی» میتواند دلیل ظاهراً موجهی برای اشتباه پستچی باشد.)
این فصل از دو باب تشکیل شده است. در باب اول بخشی از خاطرات سیدمنیرالدین دربارۀ سیدمحمد روحانی نقل و بررسی میشود. باب دوم به نقد و بررسی جایگاه علمی و میزان اعتبار راوی اختصاص دارد. ارزیابی دعاوی وی خاتمۀ این فصل است. استدلال تاریخی حجتالاسلام سیدمنیرالدین حسینی شیرازی این است: «اگر کسی آب به آسیاب ابلیس ریخت، نفس همین امر برای انتساب به ساواک کافی و از هر سندی بالاتر است. ما با ساواک برای چه مخالف بودیم؟ یا با امریکا؟ آیا جز این بود که با دستگاه خدا مخالفت میکردند؟»
در این فصل به دو روایت دیگر درباره آقاسیدمحمد روحانی اشاره شده است، یکی شیخالشریعه عضوِ دفتر آیتالله خمینی در نجف و قم، و دیگری حسن لاهوتی اشکوری نمایندۀ آیتالله خمینی و نخستین امام جمعۀ رشت.
در این فصل به پنج گزارش متفاوت دربارۀ آیتالله روحانی اشاره شده است: یکی از بستگان نزدیک آیتالله روحانی؛ محمدحسین اشعری؛ محمدفاضل استرآبادی؛ محمدعلی گرامی؛ و نویسنده.
در این فصل به دو قسمت از بیانات عمومی آیتالله خمینی که مسئلۀ آیتالله روحانی را نیز در بر میگیرد اشاره میکنم: الف. آخوندهاى دربارى را طرد كنيد؛ ب. نظر آیتالله خمینی دربارۀ شایعات و تهمتهای ايادي پنهان و آشكار آمريكا و شاه
علاوه بر سیدمحمد روحانی، برخی دیگر از فضلای نجف و بیروت هم از بداخلاقیهای طلاب جوان انقلابی نجف در امان نماندند. ازجمله این فضلا مرجع و متفکر شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر و فاضل مفقودالاثر آیتالله سیدموسی صدر است. آنها نیز توسط برخی از همین انقلابیون نجف به «عامل امپریالیسم و صهیونیسم» متهم شدند. هر دو متهم در آن زمان از مروّجان مرجعیت آیتالله خوئی بودند.
حوزه نجف در سطح مرجعیت در درس اخلاق عملی در سالهای ۴۴ تا ۵۶ نمرۀ قبولی نگرفت. آیتالله روحانی و اطرافیانش نسبت به فقیه تبعیدیِ قم نه تنها حق مهماننوازی را بهجا نیاوردند بلکه با ترک فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر نسبت به رژیم جائر پهلوی نسبت به مبارزین و مجاهدین و در رأسشان آیتالله خمینی ظلم کردند. ازآنسو برخی اطرافیان آیتالله خمینی با افترا و بهتان کوشیدند رقیب ضد انقلابیِ آیتالله خمینی را از میدان به در کنند. متأسفانه ازسوی آیتالله خمینی نه تنها برخورد تنبیهی مناسبی با مفتریان و جاعلان و بهتانزنندگان صورت نگرفت بلکه برخی از آنها مسئول تدوین تاریخ انقلاب شدند. انقلاب از بوتۀ آزمون اخلاقی سربلند بیرون نیامد.
این فصل شامل سه قسمت است: نقد اخلاقی آیتالله روحانی در نجف؛ نقد اخلاقی آیتالله خمینی در نجف و تهران؛ و نقد اخلاقی دخالت جمهوری اسلامی در مرجعیت شیعه. انقلاب اسلامی در نجف و جمهوری اسلامی در ایران با تقدم سیاست و انقلاب بر اخلاق و دیانت پیروز شد و تداوم یافت. قاعده این بوده است: تداوم انقلاب و حفظ نظام اوجب واجبات است و عنداللزوم بر کلیۀ احکام شرعی و موازین اخلاقی مقدم است.
آیت الله سید محمد روحانی شاخص ترین مخالف آیت الله خمینی و نهضت اسلامی در بین سالهای ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۶ در حوزهی علمیهی نجف بوده است. وی در نجف در مخالفت، تضعیف و ایذاء سید روح الله موسوی خمینی به دلیل سیاسی و انقلابی بودنش چیزی فروگذار نکرد. برخی اطرافیان آیت الله خمینی هم در مرداد ۱۳۴۹ و خرداد ۱۳۵۰ سه بهتان و افترای زشت به شخص آیت الله روحانی به شکل وسیعی منتشر کردند، که باعث شد سید روحانی از حیّز انتفاع ساقط شود. متاسفانه از سوی آیت الله خمینی نه تنها برخورد تنبیهی مناسبی با مفتریان و جاعلان و بهتان زنندگان صورت نگرفت بلکه برخی از آنها مسئول تدوین تاریخ انقلاب شدند.
یکی از اوراق سیاه پروندهی جمهوری اسلامی در حوزهی مرجعیت اعمال فشار و ممانعت از مرجعیت مرحوم آیت الله سید محمد روحانی است. مطابق ضوابط سنتی حوزه های شیعی آن مرحوم در دههی هفتاد شمسی در مظان اعلمیت بوده است. اینکه یک مجتهد نهایتا متجزی (به قول مرحوم آیت الله آذری قمی) به زور قدرت سیاسی اعلام مرجعیت کند و مانع از مرجعیت رسمی مجتهد مطلقی که در مظان اعلمیت است بشود جدّاْ نوبر است.
اگر چه در فقه بابی به نام «مباهته» وجود ندارد، اما برخی فقها با استناد به روایتی به جواز سبّ یا هجو یا غیبت فاسق بدعت گذار قائل شده اند. آنچه در این روایت امده باهتوهم به معنی مبهوت کردن با اقامهی برهان است نه بهتان زدن. متاسفانه برخی فقهای دو قرن اخیر به جواز بهتان فتوی داده اند. سبّ (دشنام دادن)، هجو کردن، افترا، بهتان، تهمت به هر کسی حرام است چه مؤمن چه غیر مومن، چه مسلمان چه غیر مسلمان، چه صالح چه فاسق. اینگونه افعال حرام است و هیچ استثنایی بر آن پذیرفته نیست.اگر چیزی را بدعت می دانیم می باید با نقد علمی با آن مواجه شد. بهتان زدن کاری خلاف شرع و ضد اخلاق است و هرگز جواز چنین امری را نمی توان به شارع نسبت داد. در یک کلام مباهته خلاف شرع است.
نویسنده در سه دهه عمر تولید فرهنگیش درجا نزده و مثل دیگر صاحب نظران برخی نظراتش متحول یا تکمیل شده است. در وبسایت هیچکدام از آراء او (ولو منسوخ و تغییریافته) حذف نشده است. بودن این آراء در وبسایت معنایش این نیست که اینها نظر نهایی نویسنده است. تمامی مطالب وی تاریخ نگارش دارند.
لطفا قبل از انتساب رأیی به نویسنده اطمینان پیدا کنید که این «نظر نهایی و متأخر» وی است.
بخشهای جستجو و صفحات دستهبندی شده متنوع وبسایت در خدمت کاربران است. اگر بعد از جستجوی کافی، پرسش و ابهامی باقی ماند، میتوانید از طریق ایمیل وبسایت تماس بگیرید.