جامعه امروز ما بيش از هر زمان ديگري به مباحث بنيادين ديني و مسائل اساسي مذهبي نياز دارد، سؤالهاي جديدي درانديشه ديني مطرح شده است، سؤالهايي كه براي گذشتگان ما كمتر مطرح بوده است كافي است به كتب بزرگان و عالمانديروز مراجعه كنيم براي نمونه به آثار مرحوم علامه طباطبايي و استاد شهيد مطهري مراجعه كنيم و ببينيم آيا اين پرسشهاييكه امروز براي ما مطرح است براي آن عزيزان مطرح بوده يا نه و آيا براي آنها پاسخي در نظر گرفتهاند يا نه؟ پرسش زمانمنداست. هر عصري سؤالات خاص خود را اقتضا دارد انتظار نيست عالم ديروز به سؤالات امروز پاسخ دهد. مساله اين است كهما بايد فرزند زمان خودمان باشيم بايد بسنجيم كه آيا ميتوانيم به سؤالات عصر خود پاسخ دهيم يا نه وگرنه گذشتگانپاسداران خوبي براي حريم ديانت بودند. آيا عالمان زمان ما توان پاسداري، مراقبت، ارتقاء و رشد انديشه ديني را دارند يانه؟ يكي از ويژگيهاي اصلي دين پژوهي در دو دهه اخير نگاه نقادانه، تنقيحي و تا حدودي تكيه بر وجهه سلبي در مطالعاتديني بوده به عبارت ديگر متفكران ما بيشتر به نقد، پالايش، تنقيح و اصلاح انديشه ديني اقدام كردند لذا با مطالبه ايجابي واثباتي در انديشه ديني در دو دهه اخير كمتر مواجه بودهايم. يكي از ضعفهاي جدي دينپژوهي بعد از انقلاب سهم اندكمباحث ايجابي و اثباتي است. فراوان گفتهاند و شنيدهايم كه در دينداري چه مواردي نبايد باشد، از دين چه انتظاراتي نبايدداشت، چه بارهايي را نبايد به دوش دين نهاد با چه زباني نبايد از دين پرسيد، اما كمتر شنيدهايم و كمتر بحث كردهايم كه ديندر مباحث جديد چه ميگويد از دين چه انتظاراتي را بايد داشت. جزئيات و لوازم دين چيست و دينداري به اقتضاهايي رادارد؟ جاي آن دارد كه اينگونه مباحث در دانشكدههاي الهيات و رشتههاي فلسفه و به طور كلي دانشكدههاي علوم انساني مامورد عنايت جديتر قرار بگيرد اين نياز ايجابي و اثباتي به شدت احساس ميشود. «دينداري و پرسشگري» مقدمهاي استبر اين نياز و زاويه پيش گفته از دينپژوهي. ميخواهم در بحث امروز پرسشهايي را مطرح كنم، به برخي از آنها پاسخ دهم وپاسخ برخي ديگر را به ذهن جوّال مخاطبان جوانم بسپارم، تا همگان به اين پرسشها بينديشيم. به اين اميد كه فتح بابي باشدبراي پاسخگويي و ارتقاء انديشه ديني در سطح جامعه.
۱. پرسشهايي در باب دينداري و پرسشگري
بحث را با پرسش آغاز ميكنم. پرسشها به بحث جهت ميدهد. يك بحث منضبط پاسخگويي به پرسشهايي مشخصاست. پرسشهايي طبقهبندي شده از اصلي به فرعي، پرسشهايي كه در زمينه پرسشگري ميتوان مطرح كرد عبارتند از: آيادينداري پرسشگري را برميتابد؟ آيا جامعه ديني به شهروندان خود اجازه پرسيدن و سؤال كردن را ميدهد؟ اين سؤال ازاين جهت طرح ميشود كه حداقل اين توهم جدي است كه اگر جامعهاي ديني نباشد پرسش كردن و سؤال كردن راحتتر وكم هزينهتر است. آيا در محيطهاي مذهبي امكان سؤال بيشتر است يا محيطهاي غيرمذهبي؟ آيا هر چه ديندارتر شديمبيشتر ميپرسيم يا تسليمتر، مطيعتر و قانعتر ميشويم و در نتيجه كمتر ميپرسيم؟ اگر به اين نتيجه رسيديم كه دينداري باپرسشگري نسبت معكوس دارد اجازه دهيد كه بگوييم بدا به حال يك چنين دينداري. آيا تسليم و اسلام و دينداري به اينمعناست كه از مسائل ديني، از خدا، از پيامبر، از امام، از عالمان دين، از كارگزاران جامعه ديني و… نپرسيم؟ اين سؤال، سؤالمهمي است. از حيث ديگر آيا به لحاظ ديني براي پرسش خط قرمزي وجود دارد؟ آيا اموري هست كه دينداران نبايد از آنها بپرسند، و ندانسته و نپرسيده بپذيرند و باور كنند و عمل نمايند؟ اين نپرسيدنيها چيست و چه كسي تعيين ميكند؟ آيا امورثابتي است و از جانب دين به ما توصيه شده كه چيزهايي را نپرسيم و انتظار جواب نداشته باشيم؟ آيا اگر چنين است در حوزهاعتقادات است و اخلاقيات يا در حوزه احكام است؟ آيا اگر در حوزه احكام است فقط در حوزه عباديات و تعبديات است ياهمه حوزههاي احكام را چه معاملات و چه عبادات شامل ميشود؟ به طور كلي آيا امري داريم كه «لايسئل» باشد و نتوانيم ازآن بپرسيم؟ آيا جايي داريم كه سؤال كردن حرام باشد و شرعاً حق پرسيدن نداشته باشيم؟ اگر در قرآن كريم به آياتي برميخوريم كه احياناً ما را از سؤال كردن در بعضي از امور نهي كردندهاند از قبيل «يا ايها الذين آمنو لاتسئلوا عن اشياء انتبدلكم تسؤكم» (مائده. ۱۰۱) مراد از اين آيه و آيه مشابهش چيست؟ «از چيزهايي سؤال نكنيد كه اگر براي شما آشكار گرددشمار را ناخوش ميآيد» آيا از آيه نهي شرعي بدست ميآيد كه ما از بعضي چيزها نبايد سؤال كنيم؟ چرا حضرت خضر،حضرت موسي را از پرسش منع كرد و به واسطه پرسيدن او را از مصاحبت خود محروم كرد؟ از زاويه ديگر پرسشگري رامورد بحث قرار دهيم: با چه روشي بايد بپرسيم؟ روش پرسشگري چيست؟ آيا با هر لحني ميتوان پرسيد يا پرسشگريمطلوب لحن خاص ديني و اخلاقي دارد؟ اين لحن اگر هست چيست و چه ضوابطي دارد؟ از چه كسي بپرسيم، آيا از هر كسيميتوان پرسيد؟ دين مسئولعنهها را چه كساني معرفي كرده؟ به ويژه در مورد پرسشهاي ديني آيا اگر از كساني كه وظيفهشانپاسخگويي به پرسشهاي ديني است پرسيدند و قانع نشدند چه بايد كرد؟ خداوند از چه كساني كه وظيفه پاسخگويي بهپرسشهاي ديني را دارند چه انتظاري دارد؟ و از همه مهمتر از چه بپرسيم؟ پيامبر(ص) فرمودهاند: «حسن السؤال نصفالعلم» (ادب الدنيا و الدين. ۷۹، بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۴، حديث ۱۴) درست پرسيدن نصف دانش است و نيمه ديگرشظاهراً همان پاسخ درست است. بايد بررسي كنيم كه آيا ما توان پرسيدن را داريم؟ حتي اگر با عالم بزرگي برخورد كنيم از چهاموري از او خواهيم پرسيد؟ بسياري به اين نتيجه ميرسند كه سؤالي براي پرسيدن ندارند. حالا ميخواهيم بپرسيم كه از چهبپرسيم؟ و اين محتواي سؤال آيا حد و مرزي دارد يا نه؟ پرسشگري به چه شرايطي نياز دارد؟ آيا در هر شرايطي ميتوانسؤال كرد؟ اگر جامعه به لحاظ فرهنگي جو سالم و بهداشتي نداشته باشد آيا نهال پرسش در اذهان جوانان و مستعدان جامعهخواهد روييد؟ البته ميتوان بخشنامه صادر كرد و دستور داد كه بپرسيد. اما اگر براي سؤال كردن امنيت كافي نباشد پرسشهادر اذهان ميماسد و به زبان نميآيد. ميبايد جوي در جامعه ايجاد كنيم كه جامعه شجاعت پرسيدن را داشته باشد، زيرا اگرسؤال مطرح نشود به اين معني نيست كه سؤال مرده است بلكه سؤالها از فضاي علني و آشكار به زيرزمين غيرعلني و پنهانمنتقل ميشود. نجوا ميشود، گوش به گوش و دهان به دهان پخش ميشود و تنها از ظاهر جامعه مخفي ميشود. آري سؤالهادر اذهان به ويژه جوانان جامعه فراوان است آن هم سؤالهاي بسيار جدي و انديشهسوز يعني سؤالهايي كه اگر گوينده از طرحآن نترسد و مطرح شود ميبينيم كه در كمتر مساله است كه شبههاي وجود نداشته باشد و اگر اين شبههها و شكها مطرحنشود به تدريج به عقده تبديل ميشود و آن وقت يك شك ابتدايي و گذرا به شك مستقر تبديل ميشود و يك «شاكّ» ابتداييدر يك مساله ديني به «شكاك» تبديل ميشود. و آن وقت بايد ببينيم كه شكاكيت با دينداري سازگار است يا خير؟ پس ميبايدشرايطي ايجاد كنيم كه جامعه آزادانه بپرسد. و پرسشگري جرم محسوب نشود و پرسشگر مجازات نشود. سؤال ديگر اينكهغالباً شنيدهايم كه دينداري از ما اطاعت محض و بيچون و چرا ميخواهد، اطاعت بيچون و چرا يعني اطاعت بدون سؤال وميبايد اين مساله را تحقيق كنيم كه آيا دين ما چنين تبعيت و اطاعتي را از دينداران حتي نسبت به اولياء معصوم خودشخواسته است چه برسد به غير معصومين و انسانهاي عادي؟ آيا اطاعت بيچون و چرا ارزش است يا ضدارزش؟ آيا درجامعه ديني شخصيتهايي داريم كه غيرقابل سؤال باشند يا مافوق و فراتر از پرسش باشند؟ آيا در بين شخصيتهاي ديني بهطور مطلق از خدا و رسول و ائمه و علما و آحاد جامعه چه كسي مقام «لايسئل عما يفعل» است و نميتوان از او پرسيد و لازمنيست كه او به پرسشگر پاسخ دهد؟ و ديگر اينكه آيا بين مسئوليت و سؤال تناسبي هست يا نه؟ چه كساني در جامعه ديني وبين دينداران مسئولند؟ آيا اگر كسي مسئول است ممكن است نتوان از او سؤال كرد؟
اينها بخشي از پرسشهايي است كه ما با آنها مواجه هستيم و ممكن است در اين مجال اندك نتوانيم به همه آنها پاسخدهيم، اما اگر به همين پرسش نخستين كه «دينداري با پرسشگري چه نسبتي دارد؟» پاسخ دهيم ميتواند حلال بسياري ازمشكلات باشد.
۲. اقسام پرسش
اجازه دهيد بحث را در ابتدا با معناي پرسش يا اقسام پرسش شروع كنيم: آيا پرسش معنايش واضح است؟ سؤال چهاقسامي دارد يا به زبان سادهتر پرسشگر چرا ميپرسد؟ آيا همواره انگيزه واحدي براي پرسيدن دارد؟ واضح است كه نه.
كداميك از اين انگيزهها و اهداف پرسش به لحاظ ديني پذيرفته و مقبول است و كداميك نهي شده و مردود شمرده شدهاست. اخلاق ديني هر سؤالي را نه از حيث محتوا بلكه از حيث هدف پرسشگر تجويز نميكند. آيا حقوق ديني ـ فقه ـ نيزچنين تقسيمي را در پرسشهاي ديني پذيرفته است؟
قبل از پرداختن به محتواي پرسش به اين مسئله ميپردازيم كه پرسش چه اقسامي دارد؟ اولين پرسش، پرسش مبتني براستفهام حقيقي است يعني وقتي كه جاهليم، نميدانيم، نميشناسيم و ميدانيم كه بايد بپرسيم، واقعاً ميخواهيم بدانيم.جهل و استفهام جاهلان عيب نيست، جهل مركب عيب است. اگر انسان نداند و اما بداند كه نداند و بپرسد كه بداند او درطريق فلاح و رستگاري است بنابراين اينكه نميدانيم و ميپرسيم اينگونه پرسش از جانب اولياي دين به شدت تشويق شدهاست. «بپرسيم» اولياي دين ما دينداران را به پرسيدن آنچه نميدانند. تشويق كردهاند و براي پرسشها در اين زمينه هيچ حد ومرزي قرار ندادند. شما ميتوانيد از خدا بپرسيد، از آخرت بپرسيد از وحي و نبوت، از قرآن، ملائك و جن بپرسيد. بهسؤالات قرآن در ادامه اشاره خواهيم كرد و هرگز اين نوع سؤال نهي نشده است، البته تبصرهاي دارد مثلاً اينكه بپرسم من درچه زماني ميميرم؟ اجل من كي فرا ميرسد؟ آيا اين سؤال هم جز سؤالهاي ممدوح ديني است؟ يا جزئياتي كه خداوند انسانرا به آنها مكلف نكرده و آدمي را نسبت به آنها آزاد گذاشته، درخواست مشخص كردن آنها نيز صحيح شمرده نشده است ازقبيل سؤالات مشهور به سؤالات بنياسرائيلي. همچنين سؤال از زندگي خصوصي اشخاص و به اصطلاح شرعي «تجسس»حرام است چرا كه اضرار و آزار ديگران محسوب ميشود. اين سه نوع سؤال مورد نهي واقع شده است. به اين استثناهادوباره باز خواهم گشت. قسم دوم پرسش مبتني بر استفهامهاي مجازي است يعني فرد ميداند اما از پرسش هدف ديگريدارد ميپرسد تا وجدان طرف مقابل را بيدار كند، ميپرسد تا شنوندگان را از خواب غفلت برخيزاند. پس استفهامهايمجازي هم داريم كه فرد براي دانستن نميپرسد. او بهتر از شنونده مطلب را ميشناسد و ميپرسد تا نكتهاي را اثبات كند، تامطلبي را در جامعه احياء كند. سؤال حضرت ابراهيم(ع) از مردم عصر خود دائر بر جويا شدن از بت بزرگ ناظر به اين نوعپرسش است كه جداگانه به آن خواهم پرداخت. اين نوع سؤال نيز مورد تاييد اولياء دين قرار گرفته است.
قسم سوم سؤال نه استفهام حقيقي است و نه استفهام مجازي بلكه سؤالهاي تعنّتي و ايذائي است به اصطلاح سؤالهايبنياسرائيلي يعني پرسش از مسائلي كه هيچ نفعي به حال انسان ندارد و صرفاً براي آزار دادن طرف مقابل است، به قصد رفعجهل از خودشان نميپرسند، قصد بيدار كردن جامعه را هم ندارند صرفاً قصد پيچاندن طرف مقابل را دارند. شهيد ثاني دركتاب ارزنده «منيه المريد في آداب المفيد و المستفيد» كه از جمله متون آداب تعليم و تعلم در اسلام است سؤال را به تفقهي وتعنّتي تقسيم ميكند. اين واژه از حديث شريفي از نهجالبلاغه اخذ شده است. «سل تفقّها و لاتسئل تعنّتا» (نهجالبلاغه،حكمت ۳۲۰) براي دانستن بپرس نه براي آزار و ايذاء.
سؤال تفقهي آن دو قسم اول است يعني استفهامهاي حقيقي و مجازي به ويژه قسم اول. سؤال تعنّتي يعني سؤال ايذاييسؤال براي آزار دادن و فرار از انجام وظيفه است، نوعي بهانهجويي است. اولياء دين چگونه با اين سؤالات برخورد كردهاند؟سؤالاتي كه بني اسرائيل از حضرت موسي پرسيدند از اين قبيل است: اي موسي از خدايت بپرس كه اين گاوي كه بايد ذبحكنيم چگونه گاوي است؟ چه رنگي دارد؟ نر است يا ماده؟ سنش چقدر است؟ «قالوا ادع لنا ربك يبين لنا ماهي» (بقره. ۶۸)اگر از آغاز قصد انجام وظيفه داشتند و دنبال بهانهجويي و ايرادگيري و ايذاء رسولشان نبودند تكليف موسع بود و ذبح هرگاوي ميتوانست مصداق امتثال امر باشد، اما آنقدر ايراد گرفتند و از جزئيات پرسيدند كه مصداق گاو مورد نظر منحصر بهيك مورد شد و يافتن آن مصداق انحصاري هزينه و مشكلات فراوان برايشان آفريد.
از نوع چهارمي از سؤال نيز ميتوان دم زد: گاهي وقتها هم عنوان «سؤال» در متون ديني و غيرديني به كار ميرود و اصلاًبحث درخواست است، سائل يعني درخواستكننده، يكي از اطلاقات و معاني واژه سائل در عربي فقير و گداست و بهاصطلاح كسي كه چيزي ندارد و آن را ميطلبد، سائل در ادبيات فقهي ما نوعاً به مسكين و فقير اطلاق ميشود اين معني ازبحث ما بيرون است، يعني ما امروزه در مورد سائل به معني درخواستكننده سخن نميگوييم از سائل به معناي پرسشگرسخن ميگوييم، به اعتباري سائلي را بحث ميكنيم كه از مطلبي نظري ميپرسد، نه درخواستكنندهاي كه ميخواهد چيزيبه دست بياورد، درخواستي عملي دارد نه نظري اين از بحث ما بيرون خواهد بود.
۳. قرآن و پرسشگري
ميكوشم تا بحث پرسشگري را از دو منبع ديني مطرح كنم، يكي پرسشگري و قرآن و ديگري پرسشگري و نهجالبلاغه،يعني ببينيم خداي تعالي به اين گونه سؤالاتي كه ذكر كرديم چگونه پرداخته است و يكي از بندگان مقرب درگاهش يعني امامعلي(ع) به پرسشگري چگونه نگريسته است.
اولين مطلبي را كه ميشود از قرآن در اين زمينه مطرح كرد اين است كه قرآن گزارشگر كدام سوالات ديني مردم است؟تفحصي بكنيد و ببينيد كه مردم از پيامبرشان به گزارش قرآن كريم چه اموري را سؤال كردند؟ اين امور راهنماي ما خواهد بودكه نتيجه بگيريم ما از چه اموري ميتوانيم بپرسيم و آيا اين امور حدي يقفي دارد يا ندارد؟ نزديك به چهارده عنوان، عناوينياست كه به گزارش قرآن مردم عصر پيامبر از ايشان سؤال كردند و قرآن يك يك اينها را بيان كرده بعضي از موارد تكرار شده وبعضي هم فقط يكبار در قرآن كريم به كار رفته است توجه به پرسشهاي قرآني ميتواند در بحث دينداري و پرسشگري مفيدباشد:
اول: سؤال از قيامت بيشترين سؤالاتي كه در قرآن كريم مطرح شده بحث از ساعت و قيامت است «يسئل ايان يوم القيامه»(قيامت . ۶) «يسالون ايان يوم الدين (ذاريات. ۱۲) ميپرسند كي قيامت اتفاق خواهد افتاد.» هفت آيه اين مضمون را مطرحكرده است، يا ميپرسند «عم يتساءلون عن النباء العظيم الذي هم فيه مختلفون كلاّ سيعلمون» (نباء. ۴ـ۱) از چه چيزي سؤالميكنند تسائل است از سؤال هم بالاتر است، سؤال طرفيني ميكنند مهمترين مساله براي يك ديندار بحث قيامت است «عنالنباء العظيم» يك خبر بسيار بزرگ و يك سؤال بسيار جدي است و در قرآن از سؤالات جدي بحث شده اين مضمون«يسالونك عن الساعه ايّانَ مرساها» (اعراف. ۱۷۸، نازعات ۴۲.) اين كشتي كي لنگر مياندازد و قيامت كي محقق خواهدشد؟ تكرار يك مطلب در قرآن كنايه از اهميت آن است. اين را به عنوان يك اصل قرآني به خاطر داشته باشيد. سؤال ازقيامت سؤالي معتبر، مهم و همگاني است. اما پرسش از زمان قيامت اگر چه نهي نميشود، اما پاسخ داده نميشود: «يسئلكالناس عن الساعه قل انّما علمُها عنداللّه (احزاب . ۶۳) از تو در مورد ساعت (قيامت) سؤال ميكنند بگو علمش نزدخداست.» پس اولين سؤال مردم سؤال از قيامت است. سؤال كردنش بد نيست، اما پاسخش اين است كه علمش نزد خداستپيامبر تو خبر نداري و چه ميداني كي قيامت خواهد شد مشخص نبودن زمان وقوع قيامت از لوازم آزمون دنيوي آدمياناست. لذا قرآن كريم ضمن گزارش سؤال مردم و تاييد اين پرسش عمومي، پاسخ آن را به علم الهي موكول ميكند.
دوم: پرسش از روح. «يسالونك عن الروح قل الروح من امر ربي و ما اوتيتم من العلم الا قليلاً» (اسراء . ۸۵) از تو در موردروح انساني سؤال ميكنند اما پاسخ قرآن اين است روح امر الهي است اما ماهيت روح را بيش از اين باز نميكند و به علماندك انساني اشاره ميكند. پرسش از روح همانند پرسش از زمان قيامت به علم الهي و امر خداوند ارجاع داده ميشود، اماخود پرسش نه تنها نهي نميشود، بلكه گزارش ميشود.
سوم: پرسش از منازل مختلف ماه. «يسالونك عن الاهله قل هي مواقيت للناس و الحج (بقره . ۱۸۹) مردم از پيامبر درمورد هلال ماه سؤال ميكنند اي پيامبر بگو براي شناخت زمان و موقع حج است.» برخي امور شرعي از قبيل روزه و حج بهمنازل مختلف ماه و به بيان ديگر به ماههاي قمري مرتبط است، از سوي ديگر حركت ماه يكي از اسباب تقدير و اندازهگيريزمان است. اشاره به فلسفه حركات ماه كه مساله تقدير زمان و موسم حج است پاسخ به سؤال از اهله است.
چهارم: پرسش از انفاق. «يسالونك ماذا ينفقون» ميپرسند از چه انفاق كنيم؟ اين موضوع دو بار در قرآن آمده است. يكجا ميفرمايد: «يسئلونك ماذا ينفقون قل العفو كذلك يبيّن الله لكم الايات لعلكم تتفكرون (بقره. ۲۱۹)از تو ميپرسند كه چهچيزي ببخشند، بگو آنچه افزون بر نياز است، اينگونه خداوند آيات خود را برايتان روشن ميسازد، باشد كه انديشه كنيد.» درجاي ديگر ميفرمايد: «يسئلونك ماذا ينفقون قل ما انفقتم من خير فللوالدين و الاقربين و اليتامي و المساكين و ابن السبيل وماتفعلوا من خير فان الله به عليم (بقره ۲۱۵.) از تو ميپرسند چه ببخشند، بگو هر مالي كه ميبخشيد ]خوب است[ به پدر ومادر و خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان ببخشيد و هر خيري كه بجا ميآوريد خداوند از آن آگاه است.» بااينكه سؤال از اين است كه از چه مالي انفاق كنيم؟ در آيه نخست تنها به انفاق از زيادي مال اكتفا ميشود و در آيه دوم به جايپاسخ به اين سؤال، به سؤال همخانواده آن پاسخ داده ميشود يعني به جاي از چه انفاق كنيم؟ به سؤال به كه انفاق كنيم؟ پاسخداده ميشود. انگار پاسخ پرسش اول از فرط وضوح و بداهت رها ميشود و تذكر داده ميشود بهتر است به گونه دومبپرسيد.
پنجم: پرسش از ماههاي حرام. «يسالونك عن الشهر الحرام قتال فيه قل قتال فيه كبير (بقره . ۲۱۷) از تو درباره كارزار درماههاي حرام ميپرسند، بگو كارزار در آن نارواست.» ماههاي حرم چه ماههايي هستند؟ در چهار ماه آغاز به جنگ جايزنيست. در عصري كه جنگ و خونريزي بيداد ميكند، تعيين ثلث سال به عنوان زمان متاركه و منع جنگي قدمي است براياستقرار آرامش و صلح.
ششم: پرسش از شراب و قمار. «يسالونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمها اكبر من نفعهما(بقره ۲۱۹.)از تو اي پيامبر در مورد شراب و قمار سؤال ميكنند بگو در آنها گناهي بزرگ و نيز سودهايي براي مردم است،ولي گناه آنها بر سودشان ميچربد.» پرسش از حكم شرعي بادهگساري و قماربازي است. قرآن ضمن اشاره به منافع احتمالياين امور از آنجا كه ضرر حتمي آنها بيشتر است، حكم به حرمت خمر و قمار ميدهد. نحوه پاسخگويي قرآن نشان ميدهد كهاحكام الهي بدون ضابطه نيست و مبتني بر مصالح و منافع واقعي انسانها وضع شده است.
هفتم: پرسش از يتيمان «يسالونك عن اليتمي قل اصلاح لهم خير و ان تخالطوهم فاخوانكم و الله يعلم المفسد من المصلح(بقره ۲۲۰.) پيامبر از تو در مورد يتيمان سؤال ميكنند بگو پرداختن به اصلاح كار آنان بهتر است و اگر با آنان همزيستي كنيدبرادران ]ديني[ آنها هستيد و خداوند تبهكار را از درستكار ميشناسد.» بحث در مورد ذات كه نميتواند باشد بحث در موردحكم است يعني حكم يتيمان چيست؟ اگر آنها مالي دارند ما چگونه مال آنها را حفظ كنيم آيا ميتوانيم آنها را داخل خانوادهخود كنيم و مالشان را با مال خود مخلوط كنيم يا حق نداريم؟ تذكر اميرالمؤمنين(ع) در نهجالبلاغه را بياد داشته باشيم: «اللّهاللّه في اليتمي» متوجه باشيم كه اگر سفرهاي پهن ميكنيم هستند كساني در جامعه ما كه سايه گرم پدر بالا سرشان نيست اعماز اينكه شهيد شدهاند يا در سوانح طبيعي پدرشان را از دست دادهاند. يكي از نمودهاي دينداري كه در جامعه سنتي ما رواجداشته رسيدگي به كار ايتام بوده است اميدواريم اين رسوم خوب گذشتگان خودمان را فراموش نكنيم.
هشتم: پرسش از احكام زنان «يسالونك عن المحيض قل هو اذي فاعتزلوالنساء في المحيض و لاتقربوهن حتي يطهرن(بقره . ۲۲۲) از تو درباره حيض ميپرسند، بگو آن مايه رنج است، پس در مدت حيض از زنان كناره بگيريد و با آنان نزديكينكنيد تا پاك شوند.» ممنوعيت عمل زناشويي در زمان عادت پاسخ الهي به اين سؤال بشري است.
نهم: پرسش از امور حلال. «يسالونك ماذا اُحلّ لهم قل احلّ لكم الطيّبات (مائده.) ميپرسند چه چيزي براي ما حلالاست بگو كه، همه امور پاك و پاكيزه را براي شما حلال كرديم». بحث «اصاله الحليه» كه از ضوابط مهم فقهي است و در كناراصل اصيل «اصاله البرائه» دو عمود از عمودهاي خيمه حقوق اجتماعي هستند مستفاد از اين آيه است. پس سؤال از حرام وحلال سؤالي جدي است. اين سؤال را بايد پرسيد، مردم هم پرسيدند پيامبر هم پاسخ دادند رابطهاي بين تشريعيات وتكوينيات. حليت يك بحث تشريعي است اما طيب بودن يك بحث تكويني است يعني اگر چيزي در شريعت مقدسه حرامشده يك نكته تكويني حتماً داشته است، امور خوب، مطهر و طيب ممكن نيست حرام باشد، حرمت تشريعي گزارشگرخبايث و ناپاكي تكويني است.
دهم: پرسش از اموال عمومي. «يسالونك عن الانفال قل الانفال لله و الرّسول (انفال. ۱) از تو پيامبر در مورد انفال سؤالميكنند بگو انفال مختص خدا و پيامبر اوست.» مراد از انفال غنائم جنگي، جنگلها، دشتها، زمينهاي موات و مانند آن است.اين اموال عمومي ديني مال چه كسي است؟ در چه اموري بايد مصرف شود؟ آيا همه اقسام اموال در جامعه ميتواندخصوصي باشد؟ اموال بر سه قسم است: اموال دولتي، اموال عمومي غيردولتي و اموال خصوصي (اموال امامالمسلمين،اموال عمومالمسلمين و اموال آحادالمسلمين) آيا انفال از قسم اول است يا قسم دوّم؟ اين پرسش جدي در حوزه اقتصاداست.
يازدهم: پرسش از ذوالقرنين. «يسالونك عن ذيالقرنين قل ساتلواعليكم منه ذكراً (كهف. ۸۳) از تو پيامبر در مورد يكشخصيت تاريخي سؤال ميكنند بگو هم اكنون يادي از او براي شما ميخوانم» ذيالقرنين كيست؟ امروز هم بحثش جدياست. آيا ذيالقرنين پيامبر بوده، آيا همان كوروش هخامنشي است يا اسكندر مقدوني است يا كس ديگري است؟ اطلاعاتو توصيفاتي در قرآن كريم آمده و چند آيه به اين مساله اختصاص يافته است.
دوازدهم: پرسش از كوهها. «يسالونك عن الجبال فقل ينسفها ربي نسفاً (طه. ۱۰۵) اي پيامبر از تو در مورد كوهها سؤالميكنند بگو پروردگارم آن را پخش و پريشان ميكند» پراكنده شدن كوهي با اين عظمت دلالت بر قدرت مطلقه خداي تعاليدارد. پرسش قبلي از امور تاريخي بود و اين پرسش از امور طبيعي است كه پاسخي ماوراء طبيعي دريافت ميكند.
سيزدهم: پرسش از من (خدا). نمونههاي دوازدهگانه همگي با سبك و سياق واحدي بود «يسئلونك» سؤال مردم ازپيامبر، همه «يسالونك» بود يك موردي هم داريم كه به صيغه و شكل جدايي است و از زيباترين آيات قرآن كريم است. «اذاسالك عبادي عنّي فاِنّي قريبٌ اجيب دعوه الداع اذا دعان فليستجيبوا لي و ليؤمنوا بيالعلهم يرشدون (بقره. ۱۸۶) چونبندگانم از تو پرسش كنند ]بگو[ من نزديكم، و چون بخواندم دعاي دعاكننده را اجابت ميكنم، پس به فرمان من گردن نهند وبه من ايمان آورند، باشد كه راه يابند» سؤالاتي كه تا به حال مطرح كرديم سؤال از جبال بود سؤال از روح از ذيالقرنين از انفالو از انفاق بود اما اين سؤال از همه سؤالها بالاتر است «اذا سالك عبادي عني» چقدر صميمانه است وقتي خدا صميميت وقرب را ميخواهد برساند ضمير متكلم وحده را به كار ميبرد. اي پيامبر وقتي از تو در مورد من ميپرسند ميگويند خداكجاست؟ به آنها بگو من نزديكم، من پيش شما هستم، من دعاي شما را اجابت ميكنم، هر كسي كه دعا بكند مطمئن باشد كهمن به او پاسخ خواهم داد. اين يكي از صميمانهترين سؤالهاي قرآني است «دعا» نوعي پرسشگري است، درخواست انساننيازمند از خداي بينياز است، و خداوند اين نحوه پرسشگري را شديداً دوست ميدارد و فراوان انسان را به اين نحوپرسشگري تشويق كرده است. تا پرسش نباشد دعا شكل نميگيرد. دعا پرسش انسان پرسشگر است. از پرسشگري تاپرستشگري و از پرستشگري تا رهايي و كمال.
چهاردهم: پرسش از خالق. قرآن كريم فارغ از گزارش اين سيزده سؤال مردم، دستهاي سؤال مفروض نيز مطرح كردهاست و خود به آنها پاسخ داده است. اين سؤالات مفروض از منكران و مخالفان پرسيده شده است: و لئن مسئلتهم من خلقالسموات و الارض و سخّر الشمس و القمر ليقولّن الله فاني يؤفكون (عنكبوت . ۶۱) اگر از ايشان بپرسي كه چه كسي آسمانهاو زمين را آفريده است و خورشيد و ماه را رام كرده است، گويند خداوند. پس چگونه به بيراهه ميروند» و «اگر از ايشانبپرسي كه چه كسي از آسمان باران فرو فرستاد و با آن زمين را پس از پژمردنش زنده كرد، خواهند گفت خداوند، بگو حمدخدا را، ولي اكثرشان تعقل نميكنند» (عنكبوت. ۶۳) اين سؤالات سؤال از خالق است، سؤال از خداوند است، خالق آسمانو زمين و باران و انسان كيست؟
چهارده سؤال قرآني را ميتوان به چهار دسته تقسيم كرد:
دسته اول: پرسشهاي بنيادين و اعتقادي، پرسش از مبدا، پرسشاز معاد، پرسش از روح.
دسته دوم: پرسشهايي از پديدههاي طبيعي، پرسش از منازل ماه، پرسش از كوه.
دسته سوم: پرسش ازاحكام شرعي و مسائل فقهي، پرسش از انفاق، ماههاي حرام، شراب و قمار، يتيمان، احكام زنان، امور حلال، انفال و
دستهچهارم: پرسش از امور تاريخي، پرسش از ذوالقرنين.
اكنون پرسيدني است: آيا تنها از همين چهارده مورد ميتوان پرسيد؟ آيا پرسشهاي مجاز قرآني منحصر در همين چهاردسته سؤال است: اعتقادات، احكام، امور طبيعي و تاريخي؟ پاسخ منفي است. يعني اين چهارده مورد يا اين چهار دسته،نمونه و الگوي پرسشهاي ديني است، نه اينكه به انحصار پرسشهاي ديني دلالت كند. پرسش ديني توقيفي و تعبدي نيست.اين پرسشهاي قرآني تنها اشارهاي به مهمترين پرسشهاي انساني است، از كجا آمدهام؟ به كجا ميروم؟ چه هستم؟ چه بايدبكنم؟ چه نبايد بكنم؟ اما با توجه به ابعاد بيكرانه ذهن و فكر انساني، پرسشهاي او نيز بيكرانه است. قرآن با ذكر اين نمونههاتنها به ابعاد مختلف پرسشهاي ممكن تذكر داده و پرسشگري را تشويق كرده است. ديندار قرآني پرسشگر است، ميپرسد تابداند و بيشتر بداند و دانش بيشتر پرسشهاي بيشتري را برميانگيزد.
۴. پرسشهاي ناشايست
بحث پرسشگري و قرآن بدون اشاره به برخي آيات كه بعضي پرسشها را نهي كردهاند كامل نخواهد بود. در اين زمينه بهسه آيه اشاره ميكنم:
آيه اول: يا ايها الذين آمنو لاتسئلوا عن اشياء ان تبدلكم تسؤكم و ان تسئلوا عنها حين ينزّل القرآن تبدلكم عفا الله عنها و اللّهغفور حليم قدسا لها قوم من قبلكم ثم اصبحوا بها كافرين (مائده. ۱۰۱ و ۱۰۲) «اي مؤمنين، از چيزهايي پرسوجو نكنيد كهچون بر شما آشكار شود، شما را اندوهگين سازد و اگر در زماني كه قرآن بر شما نازل ميشود، پرسوجو كنيد ]حكم وتكليف شاق آن[ بر شما آشكار ميگردد، خداوند از گذشتهها گذشته است و خداوند آمرزگار مهربان است. قومي كه پيش ازشما بودند، نظير آن ]مسالهها[ را پرسيدند و سپس به همان سبب كافر شدند.» همچنانكه علامه طباطبايي در الميزان (ج ۶،ص ۱۵۶ـ۱۵۰) متذكر شده است خداوند از پرسش از اموري كه در شرايط عادي از انسان پوشيده و مخفي است نهي كردهاست و اطلاع از اينگونه امور را به ضرر انسان دانسته است، سؤالاتي كه كلاً علم آن در اختيار بشر نيست. از محضر پيامبرميپرسيدند كه يا رسولالله به ما بگو كي ميميريم؟ به ما بگو عاقبت ما چه صورت خواهد داشت؟ به ما بگو رستگاريم يانيستيم؟ عزيزان ما تا كي زنده خواهند بود؟ سلطنت و عزت ما تا كي دوام خواهد آورد؟ به اصطلاح سؤال از مغيبات و پرسشاز امور غيبي. اطلاع از اينگونه امور با نظام ابتلا و آزمايش دنيوي سازگار نيست. اگر معرفت امور غيبي به مصلحت انسان بودقطعاً انسان نيز همانند خداوند از آن مطلع ميشد، اما حيات انساني با غفلت و جهل نسبت به اينگونه امور ملازم است. اكنونپرسيدني است آيا حوزه مسائل ديني اعم از اعتقادات، اخلاق و احكام مشمول اين آيه قرار ميگيرد؟ آيا هيچيك از مسائلديني مورد اين نهي واقع ميشود؟ پاسخ منفي است.
به اصطلاح مباحث ديني از ذيل اين آيه تخصصاً بيرون است. تخصيص هم نميخواهد. اين آيه از مسائلي نهي كرده استكه اصلاً پرسيدني نيستند اينكه اگر قرار بود من بدانم پايان كارم چه هست اصلاً قضيه ابتلا و آزمايش از بين ميرفت بنابراينمن نبايد بدانم و اين از اموري است كه دانستنش براي انسان تجويز نشده، مطلق غيب فقط نزد خداست. بعلاوه از اموري كهمشمول نهي اين آيه ميشود قيود و شرايطي است كه در متعلقات احكام شرعي ذكر شده و خداوند از باب تخفيف و تسهيلاز تعيين و تقييد آنها گذشت كرده است، اين سكوت الهي از باب غفلت نيست، بلكه ارفاقي است كه به انسان شده است.سؤال از اينگونه قيود و به اصطلاح تضييق و تنگ كردن حوزه احكام به ضرر انسان است و به آزردگي خاطر نوع آدمي منجرميشود، لذا خداوند از پرسش از اين امور نهي كرده است. به زبان دقيقتر خداوند اموري را به عنوان مباح رها كرده است. بهانسان متذكر ميشود كه دنبال اين نباشيد كه حوزه مباحات را با پرسشهاي خود محدود كرده به امور الزامي، واجب يا حرامملحق كنيد. اقوام گذشته همانند يهود چنين كردند و با بهانهجوييهاي خود احكام مضيق را دريافت كردند، آنگاه نتوانستنداين احكام دشوار را عمل كنند و كافر شدند. شما چنين نكنيد.
امام علي(ع) در نهجالبلاغه (حكمت ۱۰۵) به اين مهم اشاره فرمود است: «ان الله افترض عليكم الفرائض فلاتضيعوها وحد لكم حدوداً فلا تعتدوها و نهاكم عن اشياء فلاتنتهكوها و سكت لكم عن اشياء و لم يدعها نسياناً فلا تتكلفوها» «خداوندواجبهايي بر عهده شما نهاده است، آنها را ضايع نكنيد، و حدودي برايتان نهاده از آن مگذريد، و از چيزهايي شما را بازداشتهاست، حرمت آنها را نشكنيد و چيزهايي را براي شما نگفته است و آنها را از روي فراموشي وانگذارده، پس خود را درباره آنبه رنج ميفكنيد.»
پس اينكه خداوند به برخي امور اشاره نكرده و سكوت كرده است، نه اينكه نميدانسته بلكه مصلحت نديده كه آن را بيانكند. از اين امور سؤال نكنيد كه تكليف خود را دشوارتر بكنيد. سؤال از خصوصيات قصه گاو بنياسرائيل مشمول نهي اين آيهميشود. اي بنياسرائيل «لاتسئلو ان اشياء ان تبدلكم تسؤكم» اگر اول عمل ميكرديد هر گاوي ميكشتيد مصداق امتثال امرمحسوب ميشد حالا كه اينقدر سؤالات نابجا مطرح كرديد كه در يك گاو در دنيامنحصر شد كه بايد چه مال انبوهي رابپردازيد تا در اختيار شما قرار بگيرد. اگر نكتهاي در احكام فقهي ما از جانب اولياء دين ساكت گذاشته شده آن نكتهمنطقهالفراغ است يعني مؤمنين در آن منطقه و در آن حوزه فارغالبالند، لازم نيست كه در اين موارد خود را مضيق كنيد، و دايرهاختيارات خود را تنگ كنيد، به هر حال سؤال از مسائل ديني، فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي هيچيك مشمول نهياين آيه شريفه نميشود. نهي تنها پرسش از امور غيبي كه اطلاعش باعث ناخوشي انسان ميشود و پرسش از متعلقات و قيوداحكام مطلق را در برميگيرد و واضح است كه پرسش از مسائل ديني و غيرديني تخصصاً از شمول نهي آيه بيرون است.
دسته دوم آيات، قصه موسي و خضر است. خضر از موسي ميخواهد كه از او درباره كارهايش سؤال نكند.
«فان اتبعتني فلاتسئلني عن شيء حيي احدث لك منه ذكراً (كهف ۶۶.) گفت اگر از من پيروي ميكني از هيچ چيز از منسؤال مكن تا آنكه درباره آن با تو سخن بگويم.» اما موسي طاقت نياورد و پرسيد: چرا كشتي را سوراخ ميكني؟ چرا پسر بچهرا ميكشي؟ خضر به او متذكر ميشود كه با تو شرط كرده بودم كه صبر كني و تا توضيح ندادهام نپرسي. موسي قول ميدهدكه اگر دوباره پرسيد از مصاحبت با خضر محروم شود: «قال ان سئلتك عن شيء بعدها فلاتصاحبني قد بلغت من لدني عذرا(كهف. ۷۶) اگر بعد از اين درباره چيزي پرسوجو كردم با من همراهي مكن، و ديگر ]در تركم[ معذور خواهي بود.» پس ازآن موسي و خضر به قريهاي وارد ميشوند اهالي قريه از پذيرايي آنان سرباز ميزنند، خضر به برپاداشتن و بازسازي ديوارياز آن قريه اقدام ميكند كه در حال فروريختن است موسي ميپرسد مهمانمان نكردند، ديوارشان ميسازي؟ حداقل كاشبراي اين كار مزد ميگرفتي. حضر اعلام ميكند: «هذا فراق بيني و بينك» (كهف . ۷۸) اينك لحظه جدايي من و تو فرارسيدهاست. حالا بنشين تا راز كارهايم را برايت بگويم و به پرسشهايت پاسخ دهم.
اكنون سؤال اين است آيا ميتوان از روش حضرت خضر قاعدهاي كلي مبني بر ممنوعيت پرسش را استخراج كرد و تعميمداد؟ به نظر ميرسد فارغ از ظرائف اين حكايت قرآني، كار موسي كاري انساني بود، او ميبايد ميپرسيد و پرسيد، شيوهخضر شيوهاي فراانساني بود، لذا هيچكس حق ندارد با علم به اينكه فردي در آينده كافر و طاغي ميشود او را بكشد وقصاص قبل از جنايت بنمايد. افعال خضر براي انسان عادي و متوسط قابل اقتدا نيست، هكذا دستور نپرسيدن او، برعكسروش و منش موسي كاملاً انساني است، موسي انساني پرسشگر است و همو است كه به هدايت خلائق مامور ميشود و بهپيامبري مبعوث ميگردد. لذا از اين دسته آيات هيچ منعي و هيچ حدي براي پرسشگري انساني به دست نميآيد.
دسته سوم آيات، نهي تجسس از احوال شخصيه افراد است: «يا ايهاالذين آمنو اجتنبوا كثيراً من الظن ان بعض الظن اثم ولاتجسسوا و لايغتب بعضكم بعضاً (حجرات.) اي مؤمنين از بسياري گمانها پرهيز كنيد، چرا كه بعضي از گمانها گناه است،]در كار ديگران[ تجسس نكنيد و از يكديگر غيبت نكنيد.» تجسس جستجو كردن و پرسوجو نمودن و پرسيدن است،پرسش از امور خصوصي و احوال شخصي، قرآن كريم اين گونه پرسيدنها را نهي كرده است. اين نهي ديني كاملاً با ارزشهايمعقول انساني سازگار است. سپهر زندگي خصوصي افراد به خود آنها مربوط است و اطلاع از اين امور بدون اذن و رضايتآن جداً ممنوع است. اينگونه پرسيدنها ورود در زندگي خصوصي و از مصاديق بارز اضرار به غير است. واضح است كهمباحث ديني و سياسي و اجتماعي از شمول نهي اين آيه بيرون است. در نتيجه اين سه دسته از آيات خط قرمزي را درپرسشگري در مباحث ديني به دست نميدهد. واضح است كه از امور غيبي يا قيود رها شده تكاليف مطلق يا زندگيخصوصي افراد نبايد پرسيد، اما پرسش در جميع مسائل ديني و مباحث عمومي سياسي و اجتماعي آزاد است و هيچ نهيشرعي در اين زمينه نداريم.
۵. پرسشگري و بتشكني
قرآن كريم دو نفر را به عنوان اسوه معرفي كرده يكي وجود مبارك حضرت ختمي مرتبت(ص) است و يكي هم جنابابراهيم خليلالرحمان(ع) «قد كانت لكم اسوه حسنه في ابراهيم و الذين معه (ممتحنه.) براي شما در ابراهيم و همراهان اوسرمشقي نيكو است.» حال ببينيم حضرت ابراهيم چه شيوه پرسشگري را در آياتي كه تلاوت خواهم كرد مطرح كرده است.به پرسشهاي حقيقي و تفقهي و پرسشهاي ايذايي و تعنّتي قبلاً اشاره كرديم. يك نوع سومي از پرسش هم هست و آنپرسشهايي كه براي بيدار كردن جامعه صورت ميگيرد. حضرت ابراهيم وقتي ميبيند مردم با حجت و برهان به صراطمستقيم هدايت نميشوند تصميم ميگيرد وجدانهاي خفته آنها را به شيوهاي ديگر بيدار كند. قسم ميخورد كه «تاللّه لاكيدناصنامكم بعد ان تولوا مدبرين (انبياء. ۵۷) بخدا پس از اينكه بروي برتافتيد فكري به حال بتهايتان خواهم كرد.» بعد بتها راميشكند و وقتي بتها را ميشكند تبر را به دوش بت بزرگ ميگذارد. وقتي كه صبح مردم اين صحنه را ميبينند ميپرسند كهچه كسي اينها را شكسته «قالوا اانت فعلت هذا بالهتنا يا ابراهيم (انبياء. ۶۲) اي ابراهيم تو بودي كه با بتهاي ما چنين كردي؟»ابراهيم بتها را شكسته اما اينجا پاسخي ميدهد كه درسي بسيار جدي براي مردم است ميفرمايد كه «قال بل فعله كبيرهم هذافاسئلوهم ان كانوا ينطقون (انبياء. ۶۳) گفت: نه بلكه همين بزرگترشان چنين كاري كرده است، اگر سخن ميگويند از آنهابپرسيد» شاهد مثال ما اينجاست بپرسيد، سؤال كنيد، ابراهيم ميخواهد قوم زمان خودش را با سؤال بيدار كند. بتشكنيابراهيم دو مرحله دارد مرحله اول بتشكني فيزيكي و خارجي است تبر برداشت و اصنام را شكست. به قول قرآنپارهپارهشان كرد (فجعلهم جذاذاً) مرحله دوم بتشكني ابراهيم بتشكني ذهني است. بايد بتهاي ذهن بتپرستان شكستهشود، كافي نيست كه بت خارجي شكسته شود، بلكه بايد بتشكني ذهني كنيم. اين بتشكني كي صورت خواهد گرفت؟ باپرسيدن يا سؤال كردن. سؤال همچون تبر ميماند. ابراهيم دو وسيله براي بتشكني ارائه ميكند يكي تبر در بتشكنيفيزيكي و يكي سؤال در بتشكني ذهني و قرآن هر دو را گزارش ميدهد «فاسئلوهم ان كانوا ينطقون» از خودشان سؤال كنيداگر سخن ميگويند. «فرجعوا الي انفسهم فقالوا انكم انتم الظالمون (انبياء. ۶۴) به خود آمدند و گفتند شما خود ستمگريد»كاري كه ابراهيم ميخواست بكند، به فكر انداختن مردم بود، آنان به وجدان خودشان برگشتند «ثم نكسوا علي رؤسهم لقدعلمت ما هولاء ينطقون (انبياء. ۶۵) با گردنهاي كج و خم شده برگشتند و گفتند تو كه ميداني اينها سخن نميگويند» چرا ما راآزار ميكني چيزي كه نميتواند سخن بگويد چطور ممكن است براي شما نفع و ضرري داشته باشد «افتعبدون من دون اللهما لاتنفعكم شيئاً و لايضركم (انبياء. ۶۶) داريد چيزي را عبادت ميكنيد كه نه نفعي براي شما دارد و نه ضرري.» خجالتبكشيد چنين چيزي كه جاي پرستيدن ندارد. ابراهيم بت ذهني را شكست، وجدان جامعه غافل و خواب بود و ابراهيم نهيبزد و آن را بيدار كرد. ابراهيم وقتي گفت «فاسئلوهم» به گونهاي نبود كه استفهامش حقيقي باشد بلكه پاسخ را بهتر از همهميدانست، اما ميخواست جامعه را بيدار كند. بنابراين يكي از ويژگيهاي احياگران، پرسشگري براي بيدار كردن است، ايجادسؤال در ذهن جامعه تا جامعه برخيزد. ايجاد پرسش در ذهنهاي خفته نه تنها ضدارزش نيست بلكه توسط قرآن تشويق شدهاست. ابراهيم خليل نتيجه ميگيرد «افٍ لكم و لما تعبدون من دونالله افلا تعقلون (انبياء. ۶۷) اف بر شما و آنچه ميپرستيدآيا شما تعقل نميكنيد؟» پس پرسش ميكنيم تا بينديشيم. سؤال براي ايجاد انديشه است. تا سؤال نباشد انديشه به حركتنميافتد. جامعه بيسؤال مرداب راكد است. در مرداب راكد انتظار صيد مرواريد نداشته باشيد. در تاريخ اسلام و ايران دو تاسه قرن است كه ما به لحاظ علمي بيشترين پيشرفت را داشتهايم. هرگز هم تكرار نشده. اين حدود قرن سوم تا پنجم هجرياست و به آن ميگويند «دوران طلايي فرهنگ و تمدن اسلامي» چه ويژگي در آن سالها بوده؟ آن سالها زماني است كه ماابوعلي سينا داريم، ابوريحان داريم، محمدبنزكرياي رازي داريم، شيخالطائفه طوسي داريم، شيخ مفيد داريم، سيد مرتضيداريم، جابربن حيان داريم، سيبويه داريم، در همه رشتهها از ادبيات گرفته تا تفسير و فقه و كلام و حديث تا فلسفه. يك دفعههم مثل اينكه خاك مرگ روي جامعه ريختهاند، با يك سير كاملاً نزولي مواجه ميشويم. دو قرن هست كه ما با ترافيك علمامواجه هستيم و بعد بايد چراغ برداريم و دنبال عالم بگرديم. چه اتفاقي در جامعه اسلامي افتاد كه در همه رشتهها اعم ازنقلي، عقلي و تجربي در همه اينها ما شاخصترين علما را داشتيم؟ آن زمان وقتي حالات شيخ مفيد را بررسي ميكنيم ميبينيمكه شيخ مفيد در بغدادي زندگي ميكند كه شبيه بيروت امروزي است ارباب نحلههاي مختلف و اديان متفاوت همه با همآزادانه گفتوگو ميكنند. در آن سالها كسي به جرم سؤال مرتد اعلام نميشد. سؤال كردن آزاد بود، دقيقترين سؤالات وبيرحمانهترين پرسشها مطرح بوده، سؤال در مورد نبوت سؤال در مورد امامت. قويترين كتابهاي كلامي ما متعلق به آن زماناست كلام ما در آن زمان تكوين پيدا كرده. شيخ مفيد با تمام ارباب اديان مختلف بحث ميكرده و به سؤالات آنها پاسخميداده است. كتاب اعلام النبوه گزارش مناظره دو همشهري است ابوحاتم رازي و محمدبنزكرياي رازي. بحث در موردنبوت است و محمدبنزكرياي رازي در مورد نبوت شك دارد. جالب است كه در رسالههايي كه در اين زمانها منتشر شده مارسالههايي عليه نبوت و امامت ميبينيم. عالمان عصر به اين رسالهها به شكل فني و علمي پاسخ دادهاند و خود كندي چندينرساله در رد كساني كه عليه نبوت و امامت رساله نوشتند به رشته تحرير درآورده يعني زماني بود كه شخص مينوشت وجوابهاي قطعي ميگرفت. با دو راه ميشود با سؤالها برخورد كرد و مواجه شد يكي اينكه به شيوه علماي سلف ما كه وقتيمسالهاي مطرح ميشود عالم ديگر عالمانه و محققانه پاسخ دهد و لازمه اين شيوه جامعه آزاد و امن است. واضح است كهپرسشهاي بيارزش و سست آبروي پرسشگر را ميبرد. در جامعه دانشوران ميبايد با قاعده و ضابطه پرسيد. راه دوم هماينكه بلافاصله تا كسي سؤال كرد او را سركوب كنيم، به او انگ بزنيم و به زندانش بيفكنيم تا ديگر جرات سؤال نكند. ببينيم باابراهيم چگونه برخورد ميشود «قالوا حر قوه و انصروا الهتكم ان كنتم فاعلين (انبياء. ۶۸) بسوزانيدش و اگر ميتوانيدخدايانتان را ياري كنيد» منجنيق آوردند و ابراهيم را در آتش انداختند. ابراهيم چه كرده بود كه مستحق زنده زنده در آتشسوختن شده بود؟ ابراهيم دو بتشكني كرد به لحاظ فيزيكي بتها را شكست و به لحاظ ذهني سؤال در جامعه ايجاد كرد.راه مواجهه مستكبران به گزارش قرآن كريم اين است كه سؤال را سركوب ميكنند. پرسشگر را به آتش ميافكنند و راه مواجهديني كه علماي سلف ما نشان دادند اين است كه سؤال مطرح ميكردند و پاسخ ميگرفتند. قويترين سوالات و اشكالات وانتقادات متعلق به شيخ مفيد است در نقد استادش شيخ صدوق. هر دو از اعاظم علماي ما هستند رساله الاعتقادات شيخمفيد را برداريد شيخ مفيد صد سؤال و اشكال به استادش گرفته دو كتاب هم آزادانه منتشر شده هم شان شيخ صدوق به جايخود باقي مانده به عنوان يك محدث بزرگوار اخباري و هم شان شيخ مفيد به عنوان يك متكلم عقلاني جامع و تمام عيار.جامعه امروز ما به امثال شيخ مفيد نياز دارد. ما براي ارتقاي سطح انديشه ديني به شرايطي شبيه شرايط جامعه شيخ مفيداحتياج داريم. دوران شيخ مفيد عصر آزادي فرهنگي بدون هيچ مرز و مانعي براي پرسشگري بود. براي ارتقاي فرهنگيجامعه چارهاي جز ايجاد جامعه باز نداريم. جامعه باز و رشيد پرسشگر است. نگران پرسشها نباشيد. دهانها را نبنديد، افكاررا سركوب نكنيد، خود را مهياي جواب كنيد. سؤالها جواب ميطلبند. جاهلان و بيسوادان به جاي پاسخگويي سؤال كردنرا محكوم ميكنند و پرسشگر را به بند ميكشند. اما با بند و زندان پرسش نميميرد.
شهيد مطهري استاد فقيد همين دانشگاه ذكر ميكند «من هرگز از پيدايش افراد شكاك در اجتماع كه عليه اسلام سخنرانيكنند و مقاله بنويسند متاثر كه نميشوم هيچ، از يك نظر خوشحال هم ميشوم چون ميدانم پيدايش اينها سبب ميشود كهچهره اسلام بيشتر نمايان شود. وجود افراد شكاك و افرادي كه عليه دين سخنراني ميكنند، وقتي خطرناك است كه حامياندين آن قدر سرد و بيروح باشند كه در مقام جواب برنيايند يعني عكسالعمل نشان ندهند.» (پيرامون جمهوري اسلامي، ص) با مباحث فكري و علمي و به اصطلاح امور مستحدثه فني دو گونه ميتوان برخورد كرد يكي بگوييم منتشر نشود، گفتهنشود، سؤال نشود تا جامعه محفوظ بماند. آيا در زمان ما با اين شرايط و گسترش ارتباطات چنين كاري ممكن است يا نه؟ راهدوم اينكه جامعه علمي را تقويت كنيم تا بتواند به اين سؤالات و شبهات پاسخ بگويد. مرحوم امام خميني(ره) تذكر ميدادند«حوزهها بايد نبض تفكر حال و آينده جامعه را بدست داشته باشند» (صحيفه نور، ج ۲۱) كدام عالم ميتواند نبض تفكر حالو آينده را در دست داشته باشد؟ و آيا امروز علماي دين ما نبض تفكر حال بدستشان است (از نبض تفكر آينده هم صرفنظرميكنيم) يا بدست ديگران است؟ ميتوان زمام سياسي جامعه را در دست داشت اما نبض تفكر را در دست نداشت. سيطرهبر قواي قهريه و توپ و تانك يك مساله است و حاكميت بر وجدان بيدار جامعه و بدست داشتن نبض تفكر علمي مسالهديگر. برخي پنداشتهاند به بدست گرفتن حاكميت و با زير امر داشتن قواي قهريه، مرجع فكري و علمي و ديني جامعه نيزخواهند بود. وجدان ديني و حوزه علمي و مسائل فني را نميتوان با امر حكومتي و بخشنامه دولتي اداره كرد. قلمرو دين وعلم تابع منطق خاص خود است و از ولايت ارباب قدرت بيرون است.
ايجاد قدرت علمي با رواج پرسشگري و تقويت روح علمي و ازدياد توان پاسخگويي تحصيل ميشود. با زور و تهديد وسركوب نميتوان جلوي موج روزافزون پرسشها را گرفت. هر چه پرسش قويتر باشد پاسخ قويتري ميطلبد. مرحوم علامهطباطبايي نقل ميكردند وقتي آقاي مطهري در كلاس من حاضر بود من از وجد انگار به رقص ميآمدم كه چنين شنوندهايدارم كه تيز ميپرسد و خوب ميفهمد و درس را هدر نميدهد. مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد. اگر پرسش درستدر جامعه مطرح شود خود به خود باعث رشد و تقويت نهادهاي علمي هم خواهد شد. ابراهيموار بپرسيم و با پرسشهايابراهيمي خود وجدان جامعه را بيدار كنيم. بكوشيم تا ميتوانيم از شيوههاي مواجهه نمرودي با پرسشهاي ابراهيمي پرهيزكنيم. نمروديان ابراهيميان پرسشگر را در آتش ميسوزانند و سركوب ميكنند. اما پرسش با اين شيوهها نميميرد. پرسشپاسخ ميخواهد.
۶. شخصيتهاي مافوق سؤال
آيا آدمياني سراغ داريم كه نتوان از آنها سؤال كرد و به اصطلاح مافوق سؤال باشند، غيرمسئول باشند، مقامي مقدس وعالي كه بالاتر از مستواي افراد عادي قرار داشته باشند؟ كساني كه تنها بايد اطاعتشان كرد، نه اينكه از آنها پرسيد. قرآن كريمبه اين نكته پرداخته است: «لايسئل عما يفعل و هم يسئلون (انبياء. ۲۳) از او از آنچه انجام ميدهد پرسيده نميشود حالآنكه ايشان پرسيده ميشوند» اين نكته را قرآن ميآموزد كه مقام غيرقابل سؤال فقط مقام ربوبي است حتي از پيامبر همميتوان سؤال كرد كما اينكه مردم پرسيدند. پيامبر تا لب به سخن ميگشود ميپرسيدند اينكه ميفرمايي وحي است يا سخنخودت است اگر پيامبر ميفرمود وحي است مردم ميگفتند: سمعاً و طاعتاً و اگر ميفرمود سخن خودم است بحث و قيل وقال و مشورت شروع ميشد اين همان حوزهاي بود كه پيامبر به دستور خدا (و شاورهم في الامر) موظف بود با مردم زمانخودش مشورت كند پس مقام «لايسئل عما يفعل» مافوق مافوق سؤال، مقام غيرمسئول تنها مقام ربوبي است و به لحاظ دينيهيچ دومي هم ندارد حتي از پيامبر هم ميتوان سؤال كرد از ائمه هم ميتوان سؤال كرد و پرسيدهاند در بين پيروان ائمه(ع)بالاترين صحابي زرارهبن اعين است يك خانواده داريم ابناعينها حمر، زراره و اعين بيشترين پرسشها را از امام باقر(ع) وامام صادق(ع) كردهاند. اگر شما به مجموعه رواياتي كه جناب زراره نقل كرده مراجعه كنيد ميبينيد كه در بيشتر مسائل از ائمهبويژه از امام صادق(ع) سؤال كرده، بحث كرده احتجاج كرده و از جانب ائمه نيز اينگونه پرسشها همواره با تشويق مواجه شدهاست. از بسياري پرسشهاي زراره قواعد و ابواب فقهي گشوده شده است به نحوي كه اگر نميپرسيد، قطعاً ما از بسياري ازمعارف اهل بيت(ع) دستمان كوتاه بود. بنابراين به لحاظ ديني هيچ انساني مافوق سؤال نيست، تمامي مقامات ديني اعم ازعالمان، فقيهان، متكلمان، مراجع و رهبراني ديني همگي مقام مسئول و قابل پرسش هستند و حق ندارند از زير بار پرسش وپاسخ بگريزند.
۷. امام علي(ع) و پرسشگري
از نهجالبلاغه و غررالحكم و دررالكلم نكاتي را در ارتباط با پرسشگري ميتوان استفاده كرد كه بسيار آموزنده است.كسي ميتواند در مسير علوي حركت كند كه با تعاليم اميرالمؤمنين(ع) آشنا باشد. اولين مطلب را از نهجالبلاغه نقل ميكنم:«ليس كل اصحاب رسولالله(ص) من كان يسئله و يستفهمه. همه ياران پيامبر(ص) چنان نبودند كه از او چيزي بپرسند ودانستن معني آن را بخواهند» سؤال كنند و اگر هم ميپرسند بفهمند يعني اقلي بودند كه سؤال ميكردند و از ميان اقلپرسشگرها اقلي بودند كه به دنبال فهم بودند، يا به بيان دقيقتر اندكي بودند كه ميپرسيدند ولي فهميدند. «حتي ان كانواليحبون ان يجيء الاعرابي و الطاري فيسئله عليهالسلام حتي يسمعوا. تا آنجا كه دوست داشتند عربي بياباني كه از راه رسيده،از او چيزي بپرسد و آنان بشنوند» خودشان جرات و توان سؤال نداشتند. «و كان لايمرّ بي من ذلك شيء الا سالته عنه وحفظته (نهج البلاغه. آخر خطبه ۲۱۰) و از اين گونه چيزي بر من نگذشت جز آنكه معني آنرا از او پرسيدم و به خاطرسپردم.» اما من كه علي باشم هر گاه كه پيامبر بر من ميگذشت يعني نسيم رحمت نبوي بر من ميگذشت از او سؤال ميكردمو سؤالاتم را هم حفظ ميكردم. يكي از صفات عليبن ابيطالب به نص روايات ما «سَئوول» بودن است، سَئوول صيغه مبالغه ازسؤال است، بسيار پرسشگر، علي(ع) بسيار ميپرسيد. اين مطلب را از علامه طباطبايي نقل ميكنم ميفرمود اگر سؤالاتعلي(ع) را در يك كفه ترازو بگذاريم و سؤالات تمامي صحابي ديگر را در كفه ديگر ترازو بگذاريم يك تنه سؤالات علي ازسؤالات ديگر صحابي سنگينتر است. نه فقط امام علي بيشتر پرسيده، بلكه دقيقتر نيز پرسيده لذا نقلهاي علي(ع) ازپيامبر(ص) هم به لحاظ كميت و هم از حيث كيفيت چشمگيرتر است. كسي كه ميخواهد باب علم نبي باشد اين بابويژگياش سَئوول بودن است. چرا كه به فرموده پيامبر «انا مدينه العلم و علي بابها» به راه علي رفتن با پرسشگري آغازميشود «فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لاتعلمون (نحل.) از اهل ذكر سؤال كنيد اگر نميدانيد.» اهل ذكر در درجه اول نبيمكرم(ص) و ائمه(ع) هستند و در درجه بعدي علما و متخصصين در هر رشتهاي اهل ذكر محسوب ميشوند. پس كسي كهميخواهد پا جاي علي(ع) بگذارد و پيرو اميرالمؤمنين و شيعه علي(ع) باشد يكي از ويژگيهايش پرسشگري است. علي خودبسياري پرسيد و اين سؤالاتش براي ما راهگشا بوده است.
امام علي(ع) در نهجالبلاغه وقتي ميخواهد زمان نامطلوب و عصر بدي و پلشتي را تصوير كند آن را به زمانه خالي ازسؤال و عصر فاقد پرسش تصوير ميكند. اين دو تعبير را از خود نهجالبلاغه در نظر بگيريد. يك جا ميفرمايد كه «سائلهممتعنتٌ و مجيبهم متكلف (نهجالبلاغه، حكمت ۲۴۳) پرسندهشان مردمآزار و پاسخ دهندهشان به تكلف در گفتار گرفتار» درزماني سائل تعنّتي و ايذايي سؤال ميكند نه براي فهميدن (استفهامهاي حقيقي) و نه براي بيدار كردن جامعه بلكه براي آزارميپرسند و در اينجا كسي كه پاسخ ميدهد با تكلف پاسخ ميدهد يعني جواب درست نميدهد اگر به سؤالات جامعهجواب درست داده نشود كمكم مردم از عالمش برميگردند و به سراغ ديگران ميروند. در جاي ديگري ميفرمايد:
«يا ايهاالناس انا قد اصبحنا في دهر عنود و زمن كنود يعدّ فيه المحسن مسيئاً و يزداد الظالم فيه عتوّاً لاتنتفع بما علمنا ولانسائل عمّا جهلنا (خطبه ۳۲، نهجالبلاغه) مردم ما در روزگاري به سر ميبريم ستيزنده و ستمكار و زمانهاي ناسپاس،نيكوكار در آن بدكار به شمار ميآيد و ستمكار در آن سركشي ميافزايد از آنچه دانستيم سود نميبريم و آنچه را نميدانيمنميپرسيم.» اين شاهد مثال بحث ما است. در اين عصر علممان بيبركت است مثل كاسب كه مالش را به جريان مياندازدولي بركت از دامنش رفته است ممكن است علم برخي عالمان، بعضي حوزهها و برخي دانشگاهها بيبركت بشود. چنينزماني، زمان ادبار است. لذا حضرت ميفرمايد «لاتنتفع بما علمنا و لانسئل عما جهلنا» از آنچه ميدانيم سود نميبريم و ازآنچه نميدانيم، نميپرسيم. جامعهاي كه در آن دانشجويي بترسد از اينكه اگر سؤال كرد در گزينش مردود شود، جامعهاي كهجوان بترسد از اينكه اگر پرسيد در استخدامش اشكالي ايجاد خواهد شد، متفكري كه بترسد اگر پرسش كند از حقوق وامتيازات اجتماعي محروم ميشود، اين جامعه امنيت سؤال نخواهد داشت و مصداق فرمايش امام علي قرار ميگيرد. بايدكوشش كنيم كه براي پرسشگران امنيت برقرار كنيم. سؤال هر چه ميخواهد باشد، حتي قرآن كريم به سؤالات تعنّتيبنياسرائيل پاسخ داد و آنها را سركوب نكرد، در تمام موارد قرآن پاسخ گفته و هيچ كجا نگفته سؤال كردن ممنوع است. برخيقشريون در قرون اوليه اسلام مدعي شدند كه «السؤال بدعه» سؤال كردن بدعت است. بعضي از نحلههاي ديني اعم از سلفييا اخباري در طريقين اين مشكل را پيدا كردند و پرسشگري را برنتابيدند و بزرگترين ضربه را به انديشه ديني وارد كردند.
اميرالمؤمنين(ع) مكرراً ميفرمايند «سلوني قبل ان تفقدوني (نهجالبلاغه، خطبه ۱۸۹) از من بپرسيد قبل از اينكه مرا ازدست بدهيد. امام(ع) علاوه بر سئوول بودنش چون از منبع نبوت كسب علم كرده وقتي در ميان مردم قرار گرفته مردم را بهسؤال كردن فراميخواند و آنها را به پرسشگري و فراگيري دعوت ميكند. حتي در صحنه جنگ صفين از امام(ع) در موردتوحيد سؤال ميكنند و اصحاب ميخواهند پرسشگر را كنار بزنند حضرت ميفرمايد من شمشير ميزنم تا كلمهالله را درجامعه عليا كنيم حالا كه از من ميپرسند چه چيزي بهتر از اين. لذا «سلوني قبل ان تفقدوني» و در جاي ديگر «فاسالوني قبلان تفقدوني (نهجالبلاغه، خطبه ۹۳) از من بپرسيد قبل از اينكه مرا از دست بدهيد.»
در غررالحكم و دررالكلم چند حديث كوتاه از امام علي(ع) روشنگر ابعاد ديگري از پرسشگري است. از جمله «القلوباقفال مفتاحها السؤال (غررالحكم و دررالكلم، ج ۱، ص ۳۷۴، شماره ۱۴۲۶) بر دلها قفل زده شده است، كليدش پرسشاست «اسئل تعلَم» (غررالحكم ج ۲، ص ۲۶۸، شماره ۲۲۱) بپرس تا بداني»، «اذا سالت فاسئل تفقّها و لاتسئل تعنتا(غررالحكم، ج ۳، ص ۱۸۰، شماره ۴۱۴۷) وقتي ميپرسي متفقهانه بپرس نه متعنتانه» براي فهميدن بپرس نه براي آزار وايذاء، بپرس تا بداني يا اينكه بيدار كني اما نه براي اينكه آزار دهي يا خودت را نشان دهي نپرس، مراء و جدال نكن. آن چيزيكه در اين زمينه ممنوع است فقط خودنمايي و مراء و جدال است وگرنه پرسيدن براي اهداف عقلايي مجاز شمرده شدهاست «سل ما لابدّ لك من علمه (غررالحكم، ج ۴، ص ۱۳۶، شماره ۵۵۹۵) از چيزهايي كه ناچاري بداني حتماً بپرس،چيزهايي كه لازم است ما بدانيم مسائل اصول دينمان، مسائل حلال و حراممان است. امروز اين سؤالها در متن جامعه مطرحاست. ميزان سؤالاتي كه در جامعه ما مطرح است با تبليغات رسمي ما تفاوت بسيار دارد. يعني بين اين سؤالها و بين آن جو وفضا يك فاصله بسيار زيادي ايجاد شده و اين فاصله، فاصله مطلوبي نيست و بايد آن را با پاسخهاي قانعكننده پر كرد.
«من احسن السؤال علم (غررالحكم، ج ۵، ص ۱۹۱، شماره ۷۹۳۴) كسي كه خوب بپرسد ميداند»، «من علم احسنالسؤال (غررالحكم، ج ۵، ص ۱۴۱، شماره ۱۶۷۴) كسي هم كه بداند خوب سؤال ميكند.»
۸. دينداري و پرسشگري
اكنون ببينيم كه كداميك از سؤالاتي كه در ابتداي بحث مطرح شد با توجه به بيانات گذشته پاسخ داده شد. پرسيديم آيادينداري پرسشگري را برمي تابد؟ و پاسخ ميدهيم بله ما متدين به ديني هستيم كه نه تنها پرسشگري را برميتابد بلكهپرسشگري را تشويق ميكند. آيا جامعه ديني به شهروندان خود اجازه پرسشگري ميدهد؟ بله از هر چيزي ميتوانندبپرسند، نه تنها دين ما بلكه اگر جامعهاي با ضوابط حقيقي ديني ميخواهد اداره شود هرگز سؤال كردن در آن جامعه ممنوعنيست و هرگز پرسشگري جرم شمرده نميشود. اگر در جامعهاي پرسشگران به بند كشيده ميشوند، معلوم ميشود ضوابطديني در آن جامعه زير پا گذاشته ميشود.
آيا به لحاظ ديني براي پرسش خط قرمزي وجود دارد؟ ذكر كرديم كه تنها از سؤالاتي نهي شدهايم كه يا جزء امور غيبياست يا قيودي است كه شارع مقدس به واسطه مصلحت در آن سكوت كرده و حكم را مطلق وضع كرده و منطقه الفراغمحسوب ميشود، يا در زمره تجسس در امور شخصيه و احوال خصوصي مردم است. در غير اين موارد ما از هر چيزيميتوانيم سؤال كنيم. لذا هيچ نكته ديني غيرقابل سؤال نداريم. مسائل اعتقادي همه قابل سؤالاند از وجود خود خدا بگيريدتا معاد همه قابل سؤالاند.
به يك نمونه اشاره ميكنم: «و اذ قال ابراهيم ربّ ارني كيف تحيي الموتي قال او لم تؤمن قال بلي و لكن ليطمئن قلبي(بقره. ۲۶۰) و آنگاه كه ابراهيم گفت پروردگارا به من بنما كه چگونه مردگان را زنده ميكني، فرمود مگر ايمان نداري؟ گفتچرا ولي براي آنكه دلم آرام گيرد.» ابراهيم خليل الرحمان بحث معاد را از خداوند ميپرسد حداقل يكي از جزئيات معاد راسؤال ميكند بنابراين هيچ مطلب اعتقادي نداريم كه سؤال كردني نباشد. مطالب اخلاقي هم هكذا مطالب فقهي هم در غيرتعبديات قطعاً قابل سؤالاند، چون اين حوزه مستند به سيره عقلاست. اما در تعبديات هم سؤال كردن ممنوع نيست. آريپاسخ به پرسشهاي اين حوزه كار آساني نيست، چرا كه بسياري از مصالح عبادات بر ما مخفي است، عقل نيز، به اين نكتهاذعان دارد. پاسخ به اينگونه پرسشها را در كتبي از قبيل علل الشرايع ميتوان يافت. در اينگونه كتب و روايات هرگز از پرسشمنع نشده است. پس از تعبديات هم ميشود سؤال كرد.
كدام مساله ديني را سراغ داريد كه از آن نتوان سؤال كرد؟ و كدام مساله است كه از آن سؤال نشده باشد و كدام مسالهاست كه بر سر آن در بين علما اختلاف نظر نباشد خوب در هر مسالهاي بحث كردهاند حتي در مساله توحيد فهم علماء بايكديگر تفاوت جدي دارد. فهم يك عالم حكيم با فهم يك عالم محدث تفاوت دارد. اما اينها هيچ مشكلي هم براي ما ايجادنميكند. از كه بپرسيم؟ ذكر كرديم كه بيشك بايد از كسي بپرسيم كه در آن رشته توانايي دارد. لباس پرسشگر مهم نيست،مهم دانش و توانايي علمي او است نه چيز ديگري. چگونه بپرسيم؟ ادب ديني اقتضا ميكند كه تفقهانه سؤال كنيم نه تعنتانه.از چه بپرسيم؟ هر چه ميخواهد دل تنگت بپرس. دين هيچ خط قرمزي براي پرسش در مباحث ديني و عمومي قرار ندادهاست. پرسشگري به چه شرايطي نياز دارد؟ گفتيم كه پرسشگري بيش از همه به دو چيز نياز دارد آزادي و امنيت. اگر آزادي وامنيت در جامعه باشد آن جامعه به لحاظ فرهنگ ديني رشد جدي خواهد كرد و اگر ما شرايطي ايجاد نكنيم كه پرسشهاآزادانه مطرح شوند و بعد براي پرسشگر و پاسخگو امنيت كافي نباشد پرسش در جامعه رشد نخواهد كرد و علم و آگاهيراكد خواهند ماند و جامعه از كمال و رشد باز خواهد ايستاد.
از خداوند عليم و حكيم متضرعانه ميخواهيم كه به ما نعمت پرسشگري، ادب پرسيدن، سعه صدر براي تحملپاسخهاي متفاوت و بصيرت براي انتخاب بهترين پاسخ را عنايت فرمايد. خداوندا به پرسشهاي ما بيفزا و به ما توفيق عمل بهدانستههايمان را عنايت فرما. آمين يا ربالعالمين.
* تحرير سخنراني در دانشكده الهيات دانشگاه تهران،۱۴ آذر ۱۳۷۹ (۷ رمضان ۱۴۲۱).