زبان و زندان

امروز در ايران انديشه و زبان با زندان ربط وثيقي يافته است. قصه امروز نتها هم نيست. در طول تاريخ ايران که استبداد شيوه رايج سياسي بوده همواره در بر همين پاشنه چرخيده است. انديشه اي که به زبان و قلم جاري شود و به مذاق وسليقه ارباب قدرت خوش نيايد، تخم سوال در اذهان بپراکند، دم از نظارت و ارزيابي بزند، از خقوق مردم بازخواست کند، مديريت را نقد کند و از عدالت و آزادي بپرسد تحمل نميشود. زندان ساده ترين راه حلهاي رژيمهاي استبدادي در مواجهه با منتقدان و مخالفان قانوني است. زندان آبادترين نقطه جوامع بسته است و پاسبان و بازجو در رأس همه امور. حاکميتي که تمامي مجاري اصلاح قانوني نظام را مسدود کرده و ارآنجا که در منطق و استدلال، نحيفو رنجور است مانع از تصويب قوانين عادلانه و مردمسالار ميشود، چاره اي ندارد جز اينکه روزنامه ببندد، قلم بشکند، و سلولهاي انفرادي را پر کند. اما همين حاکميت به گفتگو و مذاکره با منتقدان زنداني البته با چشم بند و در سلول انفرادي سخت علاقمند است. از ديد اسلام استبدادي “جدال احسن” بيش از اين نيست. اگر منتقد اسير فشار و شکنجه را تحمل کرد، به خدا توکل کرد، به سيره يوسف صديق اقتدا کرد که “رب السجن احب الي مما يدعونني اليه” (خدايا زندان نزد من ار آنچه مرا به آن ميخوانند محبوب تر است)، صبر کرد، و به سناريوي از پيش تعيين شده استبداد ديني تن نداد و حاضر به اقرارهاي رسواي تلويزيوني نشد، و در يک کلام “نشکست” فشار بر او را افزايش ميدهند و نام دانشجو يا روزنامه نگار هماز او برداشته ميشود. استبداد ميپندارد مينواند با تغيير واژه ها بپايد. اعلام ميکنددر ايران روزنامه نگار زنداني و بالاتر از آن زنداني سياسي نداريم، يا ميفرمايد: دانشجوي زنداني هم نداريم. استبداد صريحا دروغ ميگويد و استبداد ديني بيشتر.

در جامعه اي که سعيد رضوي فقيه سومين ماه زندان انفرادي را ميگذراند، اما سعيد عسگر اولا فاقد سوء پيشينه کيفري اعلام ميشودف ثانيا به دنبال دومين اتهام جنائي با قيد آزاد است، براي عدالت و قانون ميبايد مجلس فاتحه برگزار کرد.

فرموده بودند که زندانها را دانشگاه ميکنيم، در چشمگيرترين نقطه زندان معظم اوين نيز اين جملات را با درشت ترين قلم نوشته اند. تبديل زندان به دانشگاه همانند ديگر شعارهاي جمهوري ولائي ايران خوشبختانه تحقق يافته است! الآن اوين دانشگاه است، زيرا هم استاد زنداني دارد، دکتر سيد هاشم آقاجري، و هم دانشجوي زنداني، سعيد رضوي فقيه. در کنار اين شعار، شعار ديگري هم محقق شده است وو آن تبديل دانشگاه به زندان بلکه تبديل تمام ايران به زنداني بزرگ است. هرجا آزادي و قضاوت عادلانه نباشد، قانون عادلانه امکان تصويب و اجرا نداشته باشد، زندان است.

استبداد ديني از فکر و قلم و تشکيلات ميترسد. در ماراتن نفس گير استقرار دمکراسي در ايران چاره اي جز تداوم روشنگري و ارتقاء سطح آگاهي عمومي و نقد عميق و ساختاري استبداد از يک سو و توسعه و تعميق نهادهاي مدني و تشکلهاي صنفي از سوي ديگر و از همه مهمتر صبر و استقامت نداريم.

اگر در جامعه گوش شنوائي باشد، صداي اعتراض مردم به ظلم و سوء تدبير در مديريت کلان کشور بلند است. آنان که خواسته هاي مشروع و منطقي مردم خود را اجابت نميکنند مطمئن باشيد با ذلت و خواري به تقاضاهاي دشمنان استقلال ايران تن خواهند داد.

سعيد رضوي فقيه، دانشجو و روزنامه نگار زنداني، يکي از نمايندگان نسل جوان معترض ايراني است؛ برايش ادامه صبر و پايداري در راه هدف از خداي بزرگ مسئلت داريم. باشد که همه زندانيان سياسي و عقيدتي مصداق اين آيه شريفه باشند:

الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التي کنتم توعدون

محسن کديور ۳۱/۶/۸۲