جلسه هشتم: پيامبران و دين ستيزان

خلاصة جلسات گذشته

قواعد قرآني حوزة پيامبري يا خصائص عمومي پيامبران عبارتند از:

اول: هيچ جامعه‌اي بدون پيامبر رها نشده است.

دوم: پيامبران انسانهايي هستند مثل ديگر انسانها

سوم: پيامبران به زبان مردمي كه در ميان ايشان مبعوث مي‌شوند سخن مي‌گويند.

چهارم: پيامبران توسط خداوند برگزيده و منصوب مي‌شوند.

پنجم: به پيامبران از جانب خداوند وحي مي‌شود.

ششم: پيامبران تحت تعليم الهي آموزش ديده‌اند.

هفتم: پيامبران مرتكب گناه (حرام شرعي) نمي‌شوند و در تلقي، ابلاغ و تبيين پيام الهي خطا نمي‌كنند.

هشتم: پيامبران به خدا دعوت مي‌كنند.

نهم: پيامبران براي هدايت مردم آمده‌اند.

دهم: روش دعوت پيامبران بشارت و انذار است.

يازدهم: كار پيامبران تعليم و تربيت مردم است. تبيين، تذكر و نصيحت سه شيوة تعليم و تربيت پيامبرانه است.

دوازدهم: دعوت پيامبران دعوت به زندگي واقعي است.

سيزدهم: پيامبران الگوي زندگي مؤمنانه‌اند.

چهاردهم: خداوند قبل از اتمام حجت پيامبران، مردم را عذاب نمي‌كند.

پانزدهم: پيامبران جز ابلاغ پيام به مردم وظيفه‌اي ندارند. پيامبران وكيل مردم نيستند. پيامبران حق ندارند با زور و اكراه مردم را به دين و ايمان بخوانند.

شانزدهم: پيامبران در تبليغ دين از مردم اجرت نمي‌خواهند.

هفدهم: ايمان ديني ملازم با پيروي از پيامبران است.

هجدهم: مؤمنان در اختلافاتشان پيامبران را داور قرار مي‌دهند.

قاعدة نوزدهم: پيامبران در ابلاغ پيام و دعوت به خداوند مورد انواع ايذاء و آزار دين‌ستيزان قرار گرفته‌اند.

پيامبران در جامعه خود سخنان تازه‌اي مطرح كرده‌اند. اين سخنان در زمان خود بازتابي جدي داشته است و حافظان وضع موجود را به عكس العمل واداشته است. به ميزاني كه اقبال مردم به پيام پيامبران بيشتر شده است. فشار دين ستيزان بر پيامبران افزايش يافته است. اكثر فشار وارد بر پيامبران از سوي ارباب اديان سابق وارد شده است. متوليان اديان رسمي با رواج پيام پيامبران بيشتر از ديگران در معرض آسيب‌هاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي واقع مي‌شده‌اند، لذا طبيعي است بيش از ديگران بر پيامبران بتازند و به نام حفظ دين رسمي، پاسداري از دين مردم، حفاظت از حريم خدايان ودر واقع براي حفظ منافع اقتصادي يا سياسي خود عرصه را بر پيامبران تنگ كنند. در صف دين ستيزان هم زمامداران و صاحبان قدرت سياسي ديده مي‌شود – فرعون – و هم صاحبان مكنت اقتصادي – قارون – و هم صاحبان وجاهت ديني – بلعم باعورا . در مجموع اشراف در برخورداري جامعه (برخورداري از موقعيتهاي فرهنگي، اقتصادي و سياسي) و به تعبير قرآن ملأ و مترفين دشمنان اصلي پيامبران هستند.

پيامبران مصلحاني الهي بوده‌اند كه در پناه تعاليم الهي وضعي مطلوب به مردم عرضه داشته‌اند. اين وضع مطلوب با تغييراتي وسيع در جان مردم جهان همراه بوده است. پيامبران بيش از همه به آزادي مردم از بند آداب و رسوم و عادات جاهلي اهتمام كرده‌ مردم را به تفكر دعوت كرده‌اند تا خود با آزادي دينداري را اختيار كنند. پيامبران از در گفتگو باوجدان مردم درآمده‌اند، وجدانهاي خفته را بيدار كرده‌اند، پرسشهاي جديدي در ذهنيت جامعه درانداخته‌اند، به پرسشهاي كهن پاسخهاي نو داده‌اند. پيامبران منطقي و انساني سخن گفته‌اند،‌و هر وجدان سالمي و هر گوش شنوايي سخن آنان را پذيرفتني يافته است. در مجموع پيامبران فرهنگ تازه‌اي را پايه ريزي كرده‌اند و با شيوه‌اي فرهنگي تحولات عميق مورد نظر خود را دنبال كرده‌اند. آنچه در شيوه‌هاي فرهنگي مورد تأكيد جدي است تكيه بر اقناع است. شيوه‌هاي اقناعي هرگز از زور، ارعاب، فشار و تهديد استفاده نمي‌كنند. پيامبران با زباني خوش و قابل فهم براي توده‌هاي انساني و با نرمي و مدارا پيام خود را با مردم در ميان گذاشته‌اند،‌حكيمانه و با استدلال و منطق با مردم سخن گفته‌اند، مردم را با تذكر و وعظ و نصيحت به راه خدا دعوت كرده‌اند با جدال احسن با مدعيان مواجه شده‌اند، اما هرگز با تطميع، ارعاب يا با فشار و اكراه درصدد ديندار كردن مردم برنيامده‌اند.

در مقابل دين ستيزان از انواع روشها براي مواجهه، حذف و سركوب پيامبران سود جسته‌اند. مرحله اول مواجهه دين ستيزان با پيامبران مواجهه فرهنگ‍ـي است. در برابر استدلا ل پيامبران در حد وسعشان استدلال كرده‌اند، اما واضح است كه در اين ميدان حريف مناسبي نبوده‌اند، و پيامبران با منطقي قويتر و معقولتر سستي مدعيات دين ستيزان را برملا كرده‌اند. دين ستيزان پس از شكست در حوزه عقل و منطق و دليل به شيوه‌هاي ضدفرهنگي تكذيب، استهزاء و ترور شخصيت دست زده‌اند، نسبتهاي ناروا از مجنون، شاعر.‌كاهن و ساحر به پيامبران اطلاق شده، آنان را دروغگو خطاب كرده‌اند. مسخره‌شان كرده‌اند. در برابر پيام صريح و روشن و دل نشين پيامبران مانع تراشيده‌اند تا آن پيام به گوش مردم نرسد، مردم را تشويق كرده‌اند كه دست در گوششان فرونهند تا پيام پيامبران را نشنوند، چراكه نيك دريافته‌اند، هركس كه آن پيامها را بشنود و بيمار دل نباشد، مي‌پذيرد و ايمان مي‌آورد. پس بايد كاري كرد كه مردم نشنوند، و اگر شنيدند، با ترور شخصيت و بدنام كردن پيامبران مردم را از قضاوت صحيح منحرف كرده باشند.

عليرغم همه تمهيدهاي دين ستيزان در دفن پيام، پيام الهي پيامبران همچون آب زلالي در لابلاي كوير تفتيده جانهاي تشنه راه خود را باز مي‌كند و مردم آرام آرام به پيامبران ايمان مي‌آورند. دين ستيزان درمي‌يابند كه مواجهه فرهنگي به تنهايي كارساز نيست. فشارهاي اقتصادي و سياسي نيز به مواجهه فرهنگي افزوده مي‌شود. پيامبران و پيروانشان ابتدا از مزايا و امتيازات اجتماعي و در مرحله بعد از حقوق متعارف اجتماعي محرم مي‌شوند. اما به ميزاني كه دينداران تحت فشار قرار مي‌گيرند، در دينشان راسختر مي‌شوند، و پيامشان گسترش بيشتري پيدا مي‌كند و علاقه مندان بيشتري پيدا مي‌كند.

دين ستيزان در مي‌يابند كه نه تمهيدات فرهنگي، و نه فشارهاي اقتصادي و سياسي دفن پيام پيامبران مؤثر نبوده است، در مرحله سوم فعاليتهاي ناپسند خود به فشار فيزيكي بر پيامبران متوسل مي‌شوند. اين مرحله با تهديد به تبعيد، زنداني كردن، شكنجه كردن، سوزانيدن سنگسار كردن و دار زدن آغاز و در صورت لزوم با عمل كردن اين تهديدها ادامه مي‌يابد. پيامبران تبعيد مي‌شدند، به زندان افكنده مي‌شدند،‌شكنجه مي‌شدند، در آتش افكنده مي‌شدند، اما پيام الهي نه در محبسي مي‌ماند،‌نه در آتش مي‌سوزد و نه از جامعه تبعيد مي‌شود. پيام پيامبران هر روز زنده‌تر و بانشاط تر در جوامع رشد مي‌كند. پيامبران هرچند مي‌ميرند اما پيامشان مي‌ماند.

قرآن كريم در لابلاي آيات خود دو روش دعوت پيامبرانه و مواجهه دين ستيزانه را در مقابل هم به نمايش گذاشته است. دعوت پيامبرانه، مبتني بر آزادي، اقناع و وجدان است، و مواجهه دين ستيزانه مبتني بر فشار، زور و اكراه است .اين دو روش در محدوده تاريخ گذشته باقي نمي‌ماند و به زمانهاي بعدي نيز سرايت مي‌كند. پيروان پيامبران يعني مؤمنان نيز جز تأسي و اقتدا به روش پيامبران نمي‌توانند به دعوت ديني اقدام كنند. دعوت ديني و تبليغ دين از آنجا كه با جان و وجدان آزاد مردم سر و كار دارد مي‌بايد فرهنگي، آزادانه و اقناعي باشد، ديندار مجاز نيست از روشهاي دشمنان دين و ايمان استفاده كند،‌اگرهم به آن روشها دست يازيد يقين داشته باشد كه جز به نفرت و ادبار مردم از دين نخواهد انجاميد. هرچند رواج زودگذر سيطرة تقيد به ظواهر ديني – و نه باطن ايماني – را به دنبال داشته باشد. آنان كه با روشهاي قيم مآبانه و زورمدارانه با مخالفان خود مواجه مي‌شدند، به شدت از راه و روش پيامبران بدورند حتي اگر در لباس دين و به نام شريعت چنين كنند. دين و ايمان را با تبعيد وز ندان و شكنجه و شلاق و اعدام نمي‌توان ترويج كرد. آنان كه مي پندارند با زندان و تبعيد و حصر و شلاق و اعدام دين خدا ترويج مي‌شود، در واقع به سيرة فرعون و نمرود اقتدا كرده‌اند نه به سنت پيامبران خدا.

۱- دو منطق: منطق پيامبرانه و منطق دين ستيزانه

پيامبران آمده‌اند تا مناسبات بازدارندة رشد انساني و موانع تعالي او را نفي كنند وتا انسان به دست خود كرامت، عزت و رضايت الهي را تحصيل كند:

-۱- الذين يتبعون الرسول النبي الامي الذي يجدونه مكتوبا عندهم في التوريه و الانجيل يأمرهم بالمعروف و ينهيهم عن المنكر و يحل لهم الطيبات و يجرم عليهم للجنات ويضع عنهم اصرهم و الغلال التي كانت عليهم، فالذين آمنوا به و غرروه و نمرو و اتبعوا النور الذي انزل معه اولئك هم المفلحون (اعراف ۷ / ۱۵۷)

«آناني كه از رسول نبي امي كه نزدشان در تورات و انجيل نوشته شده پيروي مي‌كنند، (آن كسي كه) ايشان را به معروف امر مي‌كند و از منكر باز مي‌دارد، پاكيزگي ها را برايشان حلال و ناپاكي‌ها را برايشان حرام مي‌كند، غل و زنجيرهايي كه بر آنها بوده، از ايشان برداشته است، آنان كه به او ايمان آورده، بزرگش داشته يا ياريش كرده و از نوري كه با او نازل شده تبعيت كرده، ايشان همان رستگارانند.»

«اصر» يعني بستن و حبس كردن به قهر و زور. «غل» نيز وزنة سنگين است كه بر پاي زنداني مي بندند و مانع از حركت سريع او مي‌شد. «اصر و اغلال» اموري هستند كه مانع وصول فرد به خيرات مي‌شوند و از رسيدن به نيكويي‌ها و فضايل بازمي‌دارند. اصر و اغلال بر دو قسمند: يكي مادي و فيزيكي و ديگري معنوي، باطني. فرهنگي و سياسي. اطلاق اصر و اغلال در آيه هر دو نوع غل و زنجير را شامل مي‌شود . آنچه با رسالت پيامبران سنخيت بيشتري دارد قيد و بندهاي فرهنگي و سياسي است. جامعه بسته، خفقان زده و تحت استبداد جامعه پيامبر پسند نيست. پيامبران آمده‌اند تا رهايي را به مردم بياموزند. قيد و بندهاي مانع رشد آدمي علاوه بر اصر و اغلال بودن، در زمره خبائث و منكرات نيز هست، و پيامبران از سه جهت آمده‌اند تا اين غل و زنجيرها را از دست و پا و فكر مردم بردارند،‌آمده‌اند تا اين خبائث را ممنوع كنند،آمده‌اند تا اين منكرات را نهي كنند.

-۲- والذين اجتنبوا الطاغوت ان يعبدوها و انابوا الي الله لهم البشري، فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هديهم الله و اولئك هم اولوالالباب (زمر ۳۹ / ۱۸-۱۷)

«آنان كه از طاغوت اجتناب كردند، از اينكه او را بپرستند و به سوي خدا بازگشتند، بر آنان بشارت باد، پس بشارت بده به بندگان من آنان كه سخن را مي‌شنوند، و بهترينش را تبعيت مي‌كنند، آنان همانند كه خدا هدايشان كرده است و آنان خردمندان‌اند.»

قرآن كسي را خردمند مي‌داند كه اولا: از عبادت و پيروي طاغوت اجتناب كند، ثانيا به سوي خداوند بازگردد و ثالثا: دو فعل را مرتكب مي‌شود: يكي اينكه شنوندة خوبي هستند (يستمعون القول) و ديگر اينكه گزينش گر نيكويي هستند (فيتبعون احسنه). قول اسم جنس است يعني شنيدني، چه مفردو چه جمع. اما با قرينه اتباع از احسن درمي‌يابيم كه از قول ارادة جمع شده نه مفرد. ضمير «احسنه» به قول برمي‌گردد احسن افعل تفضيل است، و زماني معني دارد كه حداقل سه قول دركار باشد: احسن، حسن و غيرحسن. بدون مقايسه و امكان عرضة اقوال مختلف چگونه معلوم مي‌شود كه اين قول احسن الاقوال است. اگر تنها يك قول در ميان باشد،‌ديگرچه فضيلتي براي عباداولوالالباب باقي است. هر فردي چه خردمند و چه بي خرد مجبور است همان قول واحد را بپذيرد. تا امكان عرضه اقوال متنوع در ميان نباشد، نه امكان تفكيك اقوال به حسن و غيرحسن. و احسن پيش مي‌آيد و نه امكان گزينش و تبعيت از احسن. پيامبران به مردم توصيه مي‌كنند به اقوال مختلف گوش كنند و بهترينشان را انتخاب كنند و به آن قول بهترين عمل كنند. منطق پيامبران خوب شنيدن و خوب گزينش كردن و عمل كردن به بهترين است اين منطق منطقي خردمندانه است. چشمها و گوشها را بازكنيد، انديشه‌ها را بكار اندازيد،‌و به بهترين،‌منطقي‌ترين و معقول‌ترين اقوال عمل كنيد.

اما منطق دين ستيزان:

-۳- و اني كلما دعوتهم لتغفرلهم جعلوا اصابعهم في آذانهم و استغشوا ثيابهم و اصروا و استكبروا، استكبارا (نوح ۷۱/ ۶)

«[نوح گفت: خدايا] و من هرگاه آنان را دعوت كردم تا آنان را بيامرزي، انگشتهايشان را در گوشهايشان فرو كردند و خودشان را در جامه‌هايشان پنهان كردند و [بر باطل خويش] اصرار كردند و استكبار ورزيدند.»

حق پوشان و دين ستيزان در برابر پيام حق، انگشت در گوش مي‌كنند و جامه بر سر مي‌كشند تا واقعيت را نبينند و حق را نشنوند. آنان مي‌خواهند تنها آن بينند و بشنوند كه خود مي‌خواهند. پيامبران مردم را دعوت به شنيدن اقوال و گزينش و عمل به احسن آنها مي‌كردند، دين ستيزان و حق پوشان در مقابل مي‌كوشند تا حق را نشنوند، مبادا در باطل خود ترديد كنند.

-۴- و قال الذين كفروا لاتسمعوا لهذا القرآن و الغوا فيه لعلكم تغلبون. (فصلت ۴۱/۲۶)

«كافران گفتند به قرآن گوش فرا ندهيد، د رآن ياوه بگوئيد ، شايد چيره شويد»

كافران مي‌ديدند مردم با شنيدن آيات قرآن فوج فوج به دين خدا درمي‌آيند، لذا براي غلبه بر اهل ايمان شنيدن قرآن را ممنوع كردند، در گوشهايتان پنبه بگذاريد، نشنويد، در وقت تلاوت پيام الهي در آن پارازيت پخش كنيد، نگذاريد به گوش ديگران برسد. دو منطق پيامبرانه و دين ستيزانه در مقابل هم قرار مي‌گيرند، پيامبران: بشنويد، همة اقوال را بشنويد و بهترينشان را گزينش كنيد و به احسن عمل كنيد. دين ستيزان: نشنويد، جز سخن خودتان را گوش نكنيد، نسبت به ديگر اقوال انگشت در گوش كنيد، پارازيت پخش كنيد تا نشنويد، سانسور كنيد، لازم نيست مردم مجاز باشند، هرچيزي را بشنوند، مردم تنها مجازند چيزي را بشنوند كه ما مصلحت مي‌دانيم.

منطق مؤمن آل فرعون و منطق فرعون:

پس از اينكه فرعون موسي را به اعدام محكوم مي‌كند تا دين مردم محفوظ بماند ودر جامعه فساد نشود، دينداري رشيد جسارت مي‌كند و اعدام موسي را مورد اعتراض قرار مي‌دهد. گفتگوي مؤمن آل فرعون و فرعون مواجهه دو منطق است: منطق ايمانيان و پيامبرانه و منطق كافران و دين ستيزانه.

-۵- و قال رجل مؤمن من آل فرعون يكتم ايمانه اتقتلون رجلا ان يقول ربي الله و قدبائكم بالبينات من ربكم وان يك كاذبا فعليه كذبه و ان يك صادقا فيصبكم بعض الذي يعدكم ان الله لايهدي من هو مسرف كذاب (غافر ۴۰/۲۸)

«مرد مؤمني از آل فرعون كه ايمان خود را مخفي مي‌كرد گفت: آيا مي‌خواهيد كسي را بكشيد كه مي‌گ‍ـويد پروردگار من الله است،‌و از جانب پروردگارتان براي شما نشانه‌هايي روشن آورده است، اگر او در ادعاي خود دروغگو باشد، دروغ او به ضرر خودش خواهد بود،‌و اگر راستگو باشد، بعضي از آنچه به شما وعده داده، شما را اصابت خواهد كرد.»

قال فرعون: ما اريكم الا ما اري و ما اهديكم الا سبيل الرشاد (غافر ۴۰ /۲۹)

«فرعون گفت: من به شما جز آنچه [حق و صواب] مي‌بينم ارائه نمي‌كنم و شما را جز به راه راست هدايت نمي‌كنم.»

مؤمن آل فرعون كه از باب تقيه ايمان و عقيده خود را در دربار فرعون مخفي كرده است، وجدان سلطه گران را به چالش فرامي‌خواند، آيا انساني را به جرم حق گويي و خداخواهي به اعدام محكوم مي‌كنيد؟ از دو حال خارج نيست. يا موسي دروغ مي‌گويد يا صادق است. اگر دروغگو باشد، دروغش دامن خودش را خواهد گرفت و با عدم تحقق وعده‌هايش و عدم تحقق پيش‌بيني‌هايش و عدم اصابت تحليلهايش به واقع، مشتش باز خواهد شد و رسواي خاص و عام خواهد شد. اما براي اثبات دروغگويي او به جامعه و عيان شدن عاقبت سوء او بايد به وي مهلت داد تا همگان به وضوح دريابند كه مدعي چيزي در چنته ندارد. اما اگر موسي راست بگويد و در ادعاي خود صادق باشد، او به ما وعدةعذاب داده است. در اين صورت برخي از اين وعيد تحقق خواهد يافت. به وي مهلت دهيد تا راست و دروغ ادعاهايش اثبات شود. پس به مخالف اجازه سخن گفتن، آزادي بيان بدهيد، آزادي با آزادي مخالف و احتمال صدق او آغاز مي‌شود.

اما فرعون معتقد است جز حق نمي‌گويد. بلكه حق آن است كه او مي‌گويد. او مي‌پندارد در حق موضوعيت دارد. در منطق فرعوني اصالت با تشخيص و راي حاكم است.

-۶- و يا قوم مالي ادعوكم الي النجاه و تدعونني الي النار / تدعونني لاكفر بالله و اشركنا به ما ليس به علم و انا ادعوكم الي العزيز الغفار (غافر ۴۰ / ۴۲-۴۱)

«اي مردم چرا من شما را به نجات دعوت مي‌كنم، در حالي كه شما را به آتش [دوزخ] فرا مي‌خوانيد؟ شما مرا دعوت مي‌كنيد كه به خدا كافر شوم و آنچه را به آن علم ندارم، شريك او قرار دهم، حال آنكه من شما را به خداوند عزيز بخشنده دعوت مي‌كنم.»

پيامبران بدون دشمن نيستند.

آيا ممكن است پيامبران به رسالت خود عمل كنند و پيام الهي را به مردم ابلاغ كنند و با مقاومتي مواجه نشوند؟ پاسخ قرآن منفي است. محال است كه پيامبران بدون مشكل و بدون دشمن بتوانند به وظايف خود عمل نمايند. هر پيامبري دشمنان ويژة خود دارد و پيامبري بدون مصاف، دين ستيزان و دشمنان خدا به سامان نمي‌رسد.

۱) و قال الرسول يارب ان قومي اتخذوا هذا القرآن مهجورا / و كذلك جعلنا لكل بني عدوا من المجرمين و كفي بربك هاديا و يضرا (فرقان ۲۵/ ۳۱)

« و پيامبر گفت: خدايا قوم من اين قرآن را متروك نهاده‌اند، و اينگونه براي هر پيامبري دشمني از مجرمين نهاديم و خداي تو براي هدايت و ياري كافي است.»

۲) و كذلك جعلنا لكل بني عدوا شياطين الانس و الجن يومي بعضهم الي بعض زفرف القول غرورا و لو شاء ربك ما فعلون فذرهم و ما يفترون.(انعام ۶/ ۱۱۲)

«و اينگونه براي هر پيامبري دشمني از انسان و جن قرار داديم كه برخي به برخي ديگر سخنان آراستة ظاهر فريب القا مي‌كنند، و اگر خدا مي‌خواست چنين نمي‌كردند، پس با آنچه افترا مي‌زنند واگذارشان.»

اولا: هيچ پيامبري بدون دشمن نيست. ستيز با پيامبران كميت دارد و همه ايشان را شامل مي‌شود.

ثانيا: دشمنان پيامبران از مجرمان و فريبكاران هستند.

ثالثا: خداوند دشمني دين ستيزان با پيامبران را همانند دشمني شيطان با انسان به رسميت شناخته و آن را لازمه كمال و ابتلاي انسان دانسته لذا آن را به خود نسبت داده است. زندگي دنيوي بدون دشمني بدخواهان با صالحان و نيكان پيش نمي‌رود. تا اين دشمني نباشد پيامبران آزموده نمي‌شوند و مؤمنان از كافران متمايز نمي‌شوند.

۲- شيوه‌هاي دين ستيزانه در مصاف با پيامبران.

دين ستيزان در مواجهه با پيامبران از شيوه‌هاي متعددي استفاده مي‌كنند. اين شيوه‌ها را مي‌توان به دو مرحله تقسيم كرد. در مرحله اول كوشيده مي‌شود با شيوه‌هاي فرهنگي، مسالمت آميز و به دور از خشونت هرچند ناجوانمردانه و به دور از اخلاق پيام پيامبران را خنثي و بلا اثر كنند. در مرحله دوم با تمسك به شيوه‌هاي خشونت بار، سياسي و فيزيكي كوشش در حذف پيامبر و نفي پيام مي‌شود. قرآن كريم از هر دو مرحه نمونه‌هاي متعددي را ارائه كرده است. در مرحله اول شيوه‌هاي تكذيب، استهزا، افتراء مورد اعتناي قرآن قرار گرفته ودر مرحله دوم تبعيد، زندان، شكنجه و اقسام اعدام (در آتش افكندن، سنگسار كردن، دارزدن) مورد اشاره قرار گرفته است.

اول – تكذيب پيام پيامبران

پيام پيامبران فراتر از جهان محسوس و گزارش از جهاني ديگر است. خبر از غيب است و حكايت از وجود متعالي و زندگي آن جهاني بديهي است كه در بدو نظر پذيرفته نشود. پيامبران با سرمايه‌صداقت به ميان مردم مي‌روند و با ظرافت مي‌كوشند وجدانهاي خفته مردم را بيدار كنند. دين ستيزان در نخستين گام با استبعاد، پيام پيامبران را تكذيب مي‌كنند و آنان را دروغگو خطاب مي‌كنند و نشانه‌هاي روشن پيامبري را نديده مي‌گيرند و درخواست نزول عذاب وعده داده شده را مي‌نمايند. روية تكذيب كردن پيامبران به درجه‌اي از شدت است كه ترديدي باقي نمي‌گذارد كه تكذيب كنندگان عليرغم علم به حقانيت پيامبران چنين مي‌كنند.

۱- ثم ارسلنا رسلنا تترا كل ما جاء امه رسولها كذبوه فاتبعنا بعضهم بعضا و جعلناهم احاديث فبعدا لقوم لايؤمنون (مؤمنون ۲۳ / ۴۴)

«سپس پيامبران را پياپي فرستاديم، هر بار كه پيامبري به سراغ امتش مي‌آمد، او را دروغگو مي‌انگاشتند، آنگاه آنان را به دنبال همديگر آورديم [و از ميان برديم] و افسانه‌شان گردانيديم، آري واي بر قوم بي ايمان.»

۲- فان كذبوك فقد كذبت رسل من قبلك جاؤوا بالبنيات و الزبرو الكتاب المنير (آل عمران، ۳/ ۱۸۳)

«پس اگر ترا دروغزن انگاشتند، بدان كه پيامبراني هم كه پيش از تو بودند و معجزات ونوشته‌ها و كتابهاي روشنگر آورده بودند، با انكار و تكذيب مواجه شدند.»

۳- ان يكذبوك فقد كذت رسل من قبلك و الي الله ترجع الامور (فاطر ۳۵ / ۴)

«و اگر ترا دروغزن شمردند بدان كه پيامبران پيش از تو نيز با تكذيب روبرو شدند و كارها به سوي خدا بازگردانده مي‌شود.»

باتوجه به سه آيه فوق به عنوان يك قاعده قرآني بدست مي‌آيد كه: تمامي پيامبران از سوي مردمي كه در ميانشان مبعوث شده‌اند مورد تكذيب واقع شده‌اند و دروغگو خطاب شده‌اند، تا آنجا كه پيامبري نمي‌توان يافت كه از اين رويه بري بوده باشد.

۳- قد نعلم انه ليحزنك الذي يقولون فانهم لا يكذبونك ولكن الظالمين بآيات الله يحجدون

و لقد كذبت رسل من قبلك فصبروا علي ما كذبوا و اوذوا حتي اتتهم نصرنا و لامبدل لكلمات الله و لقد جاءك من بنأ المرسلين. (انعام ۶ / ۳۵ –۳۴)

«نيك مي‌دانيم كه آنچه ايشان مي‌گويند اندوهگينت مي‌كند، بدان كه ايشان ترا دروغگو نمي‌انگارند بلكه ستم پيشگان آيات الهي را انكار مي‌كنند. و پيامبران پيش از تو نيز دروغگو انگاشته شدند، ولي بر آن انكار و آزاري كه ديدند شكيبايي ورزيدند آياتي ما به دادشان رسيد، و كلمات الهي دگرگون كننده‌اي ندارد و به راستي اخبار پيامبران به تو رسيده است.»

اولا: دين ستيزان با تكذيب پيامبران ايشان را آزار مي‌دهند.

ثانيا: تكذيب پيامبران در حقيقت انكار آيات الهي است. تكذيب پيام آور تكذيب فرستندة پيام است.

ثالثا: تكذيب پيامبران يك رويه بوده است.

رابعا: پيامبران در برابر روية تكذيب استقامت و صبر پيشه كرده‌اند.

در سورة شعراء در آيات مشابهي تكذيب شدن پيامبران به تفصيل مطرح شده است:

– كذبت قوم نوح المرسلين/ اذقال لهم اخوهم نوح الا تتقون / اني لكم رسول امين / فاتقوا الله واطيعون / و مااسئلكم عليه من اجر ان اجري الا علي رب العالمين (شعراء ۲۶ /۱۰۹-۱۰۵)

«قوم نوح پيامبران را دروغگو مي‌انگاشتند، چنين بود كه برادرشان نوح به ايشان گفت آيا [از شرك] پروا نمي‌كنيد؟ من براي شما پيامبر اميني هستم پس از خدا پروا و از من پيروي كنيد. و براي آن از شما پاداش نمي‌طلبم، پاداش من جز بر پروردگ‍ـار جهانيان نيست.»

۶- كذبت عاد المرسلين (شعراء ۲۶ /۱۲۳)

«قوم عاد پيامبران را دروغگو انگاشتند.»

۷- كذبت ثمود المرسلين (شعراء ۲۶ /۱۴۱)

«قوم ثمود [هم] پيامبران را دروغگو انگاشتند.»

۸- كذبت قوم لوط المرسلين (شعراء ۲۶ /۱۶۰)

«قوم لوط [هم] پيامبران را دروغگو انگاشتند.»

۹- كذب اصحاب الايكه المرسلين (شعراء ۲۶ / ۱۷۶)

«اصحاب ايكه [قوم مدين، قوم شعيب، هم] پيامبران را دروغگو انگاشتند.»

۱۰- قالوا انما انت من المسحرين / و ما انت الابشر مثلنا و ان نظنك لمن الكاذبين/ فاسقط علينا كسفا من السماء ان كنت من الصادقين / قال ربي اعلم بما تعملون / فكذبوه فاخذهم عذاب يوم الظله انه كان عذاب يوم عظيم (شعراء ۲۶ /۱۸۹-۱۸۵)

«[اصحاب ايكه به شعيب] گفتند جز اين نيست كه تو از جادو زدگاني، و تو جز بشري همانند ما نيستي و ما ترا بي شبهه از دروغگويان مي‌دانيم، پس اگر از راستگوياني پاره‌اي از آسمان را بر [سر] ما بينداز، [شعيب] گفت پروردگار من به آنچه مي‌كنيد داناتر است، آنگاه او را دروغگو انگاشتند و عذاب روز ابري سايه افكن آنان را فرو گرفت، كه عذاب روزي سهمگين بود.»

اينكه اقوام نوح، عاد، ثمود، لوط و ايكه پيامبرانشان را تكذيب كرده‌اند خبر از يك قاعده و رويه مي‌دهد: هر پيامبري از سوي قومش تكذيب شده است.

دوم – استهزاي پيامبران.

از آنجا كه پيام پيامبران در نهايت اتقان و استحكام بوده است، دين ستيزان چون نه توان هماوردي داشته‌اند، نه با دروغگو خواندن و تكذيب پيامبران كاري از پيش برده‌اند، به مسخره كردن و استهزاي پيامبران اقدام كرده‌اند. تمسخر و استهزا كار كساني است كه در برهان و استدلال كم آورده‌اند و مي‌خواهند رقيب را با هر حربه‌اي ولو نيشخند و هجو از ميدان بدر كنند. كم خردان و بي مايگان به اين استهزاها مي‌خندند و خردمندان از اين تمسخر ما دل خون مي‌شوند، اما استقامت مي‌كنند و نمي‌هراسند.

۱- ولقد ارسلنا من قبلك في شيع الاولين / و ما يأتيهم من رسول الا كانوا به يستهزءون (حجر ۵ /۱۱-۱۰)

«و به راستي پيش از تو [پيامبراني] به ميان امتهاي نخستين فرستاديم. و هيچ پيامبري براي آنان نيامد مگر آنكه او را ريشخند مي‌كردند.»

۲- يا حسره علي العباد ما يأتيهم من رسول الا كانوا به يستهزءون (يس ۳۶ / ۳۰)

«اي دريغ بر بندگان، هيچ پيامبري براي آنان نيامد، مگر آنكه او را ريشخند كردند.»

۳- و كم ارسلنا من نبي في الاولين / و ما يأتيهم من نبي الا كانوا به يستهزؤن (زخرف ۴۳ /۷-۶)

«چه بسيار پيامبر در ميان پيشينيان فرستاده‌ايم، هيچ پيامبري به نزد آنان نيامد مگر آنكه او را ريشخند كردند.»

مستفاد از سه آية فوق اين قاعدة كلي است كه تمامي پيامبران توسط امتشان مورد تمسخر و استهزاء قرار گرفته‌اند.

۴- ولقدلا ستهزيء برسل من قبلك فحاق بالذين سخروا منهم ما كانوا به يستهزؤن

قل سيروا في الارض ثم انظروا كيف كان عاقبه المكذبين (انعام ۶ /۱۱-۱۰)

«و پيش از تو پيامبراني كه بودند استهزاء كردند.‌و كيفر استهزايشان بر سر ريشخند كنندگانش فرود امد. بگو در زمين سير و سفر كنيد سپس بنگريد كه سرانجام دروغ انگاران چگونه بوده است!»

دين ستيزان با استهزاي پيامبران في الواقع پيام ايشان و فرستندة پيام يعني خدا را مسخره مي‌كنند. خداوند آنان كه حق را مسخره مي‌كنند به سختي عذاب خواهد كرد.

۵- و لقد استهزء برسل من قبلك فامليت للذين كفروا ثم اخذتهم فكيف كان عقاب (۱۳۸ / ۳۲)

«و به راستي پيامبراني كه پيش از تو بودند، ريشخند شدند، آنگاه به كافران مهلت دادم، سپس آنان را فرو گرفتم [بنگر كه] عقوبت من چگونه بوده است»

اولا: پيامبران توسط امتشان مورد استهزاء قرار گرفته‌اند.

ثانيا: خداوند به دين ستيزان مهلت مي‌دهد كه آنچه مي‌توانند انجام دهند (استدراج)

ثالثا: كيفر اخروي آنان كه پيام و پيامبران را استهزا مي‌كنند بسيار سنگين است.

اين مضمون در سوره انبياء آيه ۴۱ نيز آمده است:

۶- و اذا رأك الذين كفروا ان يتخذونك الاهزوا أهذا الذي يذكر والهتكم و هم بذكر الرحمن هم كافرون (انبياء ۲۱ /۳۶)

«چون كافران ترا ببينند، جز به ريشخندت نمي‌گيرند (و گويند) آيا اين همان كسي است كه از خدايان شما [به بدي] يادمي‌كند؟ و هم آنان ياد خداي رحمن را منكرند.»

پيامبران با برهان و منطق بت‌ها و طاغوت‌ها را رسوا مي‌كنند، دين ستيزان چون در آوردگاه دليل هماورد پيامبران نيستند، آنان را به باد تمسخر مي‌گيرند. تمسخر بازتاب برهان قوي پيامبران در ذهن كم خرد دين ستيزان است.

سوم – افترا و نسبتهاي ناروا به پيامبران.

تكذيب پيام و استهزاي پيامبران باعث نمي‌شود اقبال مردم به پيام پيامبران كاسته شود. دين ستيزان با افترا و دادن نسبتهاي ناروا مي‌كوشند افكار عمومي را نسبت به پيامبران بدبين سازند. امتياز پيامبران نسبت به ديگر مردم تنها در ارتباطشان با خداست و اگر سخني تازه دارند همه از وحي است. در واقع آنان ويژگي‌اي جز «پيامبري‌» ندارند. دين ستيزان همين نكته را مورد تعرض جدي قرار مي‌دهند، و امتيازات و جذابيت پيام پيامبران را نه ناشي از پيام الهي بودن بلكه به عوامل ديگر منسوب مي‌كنند، پيامبران را ساحر و جادوگر يا مسخر و جادو شده، يا جن زده و مجنون،‌يا كاهن و شاعر خطاب مي‌كنند و پيام الهي را خواب آشفته تعبير مي‌كنند. اين نسبتها حكايت از درماندگي شديد دين ستيزان دارد. نفوذ كلام و جاذبه شخصيتي پيامبران را نمي‌توان با سحر و كهانت و شعر تفسير كرد. آنان مي‌پذيرند كه در اين مصاف شكست خورده‌اند، اگر براستي اين پيام ساحرانه يا كاهنانه يا شاعرانه است. ساحر و كاهن و شاعر كه كم نبوده، چرا ديگر ساحران و كاهنان و شاعران از چنين اقبالي و نفوذي برخوردار نبوده‌اند؟ راز اين جاذبه و نفوذ در جاي ديگر است، در پيام معنوي پيامبران مردم بوي خدا استشمام مي‌كنند، اين رايحة دل انگيز همچون مغناطيسي آهن جانشان را جذب مي‌كند. تهمت و افترا و عناوين غلط كار كم خردان و جاهلان است.

الف – نسبت سحر و جادو

در درجه اول پيامبران را جادوگر و ساحر خوانده‌اند:

۱- كذلك ما اتي الذين من قبلهم من رسول الا قالوا ساحرا و مجنون (ذاريات ۵۱ / ۵۲)

«همينگونه [كه اي پيامبر به تو افترا مي‌زنند] قبل از ايشان پيامبري نيامد مگر اينكه گفتند او جادوگر يا ديوانه است.»

دين ستيزان در همة ادوار در مواجهه با پيامبران نفوذ كلام آنها را به سحر يا جنون نسبت داده‌اند.

۲- قال الملآ من قوم فرعون ان هذا لساحر عليم / يريدان يخرجكم من ارضكم فما ذاتاكرون (اعراف ۷ / ۱۰۹-۱۰۸)

«اشراف قوم فرعون گفتند: اين [موسي] جادوگري دانا است، مي‌خواهد شما را از سرزمينتان بيرون كند، پس [در كار او] چه دستور مي‌دهيد؟»

۳- فقال الذين كفروا منهم ان هذا الا سحر مبين (انعام ۵ /۱۱۰)

«كافران از ايشان (بني اسرائيل با ديدن معجزات عيسي) گ‍ـفتند: اينها جز جادويي آشكار نيست.»

۴- الر، تلك آيات الكتاب الحكيم، اكان للناس، عجبا ان اوحينا الي رجل منهم ان انذر الناس وبشر الذين آمنوا ان لهم قدم صدق عند ربهم قال الكافرون ان هذالساحر مبين(يونس ۱۰ /۳-۱)

اينست آيات كتاب حكيم، آيا مردم تعجب كردند كه به مردي از ايشان وحي كرديم كه مردم را بيم ده و مؤمنان را مژده بده كه براستي براي ايشان نزد پروردگارشان گامي صادق است، كافران گفتند: اين [پيامبر] جادوگري آشكار است.

سه آية اخير نمونه‌اي از نسبت جادوگري به آخرين پيامبران الهي يعني موسي، عيسي و محمد (صلوات الله عليهم) است.

ب – نسبت جادوشدن

دين ستيزان پيامبران را مسحور، سحر شده، جادوشده از حالت طبيعي خارج شده خطاب كرده‌اند. واضح است كه از فرد مسحور و متأثر از جادو نمي‌توان تبعيت كرد.

۱- وقال الظالمون ان تتبعون الا رجلا مسحورا (فرقان ۲۵ /۸)

«ستم پيشگان [به مؤمنان] گفتند: پيروي نمي‌كنيد جز از مردي سحر شده»

دين ستيزان پيامبر را انساني جادو شده معرفي كردند. همين مضمون در سورة‌اسراء آيه ۴۷ نيز به چشم مي‌خورد.

۲- ولقد آتينا موسي تسع آيات بينات فسئل بني اسرائيل اذ جائهم فقال له فرعون : اني لا ظنك يا موسي مسحورا (اسراء ۱۷ /۱۰۱)

ما به موسي به نشانة روشن (معجزه) عطا كرديم، پس از بني اسرائيل بپرس آنگاه كه موسي نزدشان آمد، پس فرعون به او گفت: اي موسي من ترا مسحور و جادو شده مي‌دانم.

ج – نسبت كهانت

فذكر فما انت بنعمت ربك بكاهن و لامجنون ام يقولون شاعر نتربص به ريب المنون (طور ۵۲ /۳۰-۲۹)

«(اي پيامبر به مردم) يادآوري كن، پس تو به (فضل و) نعمت خدايت (پيامبري در خلاف آنچه دين ستيزان مي‌گويند) كاهن نيستي، مجنون هم نيستي، يا مي‌گويند (تو) شاعري كه مرگ او را انتظار مي‌كشيم.»

قرآن از سه نسبت نارواي كهانت، جنون و خيال پردازي به پيامبرش پرده بر مي‌دارد و از او دفاع مي‌كند.

د – نسبت شاعري و خيال پردازي

پيام الهي بويژه آخرين پيام علاوه بر استحكام محتوا از زيبايي و آراستگي ظاهري نيز برخوردار است. دين ستيزان فصاحت و بلاغت پيام را بجاي اينكه به خداوند نسبت دهند،‌آن را ناشي از ذهن خيال پرداز و شاعرانة پيامبر دانسته، پيامبر الهي را شاعر خيال‌پرداز معرفي كردند.

۱- بل قالوا افنعاث احلام بل افتريه بل هو شاعر فليأتنا بآيه كما ارسل الاولون (انبياء ۲۱ /۵)

«بلكه (كافران» گفتند (قرآن) خواب آشفته (پيامبر) است بلكه او آن را به دروغ به خدا نسبت مي‌دهد، بلكه او شاعري است (كه اين كلمات را خيالبافي كرده است) و گرنه بايد مانند پيامبران گذشته نشانه‌اي (معجزه‌اي) براي ما بياورد.»

۲- انه لقول رسول كريم و ما هو بقول شاعر قليلا ما تؤمنون و لابقول كاهن قليلا ما تذكرون تنزيل من رب العالمين (حاقه ۹ / ۴۳-۴۰)

«اين (قرآن) قول فرستاده‌اي بزرگوار (جبرئيل) است. سخن شاعري [خيال پرداز] نيست، (گرچه) تعداد اندكي ايمان مي‌آورند، (اين قرآن) قول كاهن نيز نيست، چه بسيار اندكند آنان كه تذكر مي‌پذيرند، اين تنزيل پروردگار جهانيان است.»

هـ – نسبت جنون به پيامبران

دين ستيزان پيامبران را مجنون و ديوانه خطاب مي‌كردند، چراكه پيامبران در مقابل سعادت اخروي، منافع دنيوي را به چيزي نمي‌گرفتند و مردم را به دل نبستن به اينگونه امور حقير دعوت مي‌كردند، دين ستيزان مي‌پنداشتند هركه دنيا را چنين بي‌ارزش مي‌داند ديوانه و مجنون است. در واقع عقل در دو مكتب جدا متفاوت است. حضرت محمد (ص) به گزارش قرآن كريم بيش از ديگر پيامبران از سوي دين ستيزان با چنين نسبت ناروايي مورد افترا واقع شده است. آنچنان كه گذشت (ذاريات ۵۱ /۵۲) از چنين نسبتي آزار داده شده‌اند.

۱- انهم كانوا اذا قيل لهم لا اله الا الله يستكبرون و يقولن ائنا لتاركوا آلهتنا لشاعر مجنون بل جاء بالحق و صدق المرسلين (صافات ۳۷ /۳۷-۳۵)

در آنها (دين ستيزان) زماني كه به ايشان گفته شد خدايي جز الله نيست،‌استكبار مي‌كردند و مي‌گويند آيا ما خدايانمان را بخاطر شاعري ديوانه رها كنيم؟ بلكه پيامبر حق را آورده و پيامبران (پيشين را) تصديق كرده است.»

۲- ثم تولوا عند و قالوا معلم مجنون (دخان ۴۴ /۱۴)

«سپس [به پيامبر] پشت كردندو گفتند او (بجاي وحي الهي از برخي آدميان) تعليم گرفته و ديوانه است.»

۳- و قالوا يا ايها الذين نزل عليه الذكر انك لمجنون (حجر ۱۵ /۶)

«(كافران) گفتند،‌اي كسي كه (مدعي هستي) قرآن بر تو (از جانب خداوند) نازل شده است،‌تو ديوانه‌اي.»

چهارم – تبعيد پيامبران

دين ستيزان عليرغم همه تمهيدات فرهنگي اعم از تكذيب، استهزاء و افترا نمي‌توانند از نفوذ معنوي پيامبران جلوگيري كنند. در مرحلة دوم تصميم مي‌گيرند، بين مردم و پيامبران جدايي فيزيكي ايجاد كنند، يعني پيامبران را از جامعه اخراج كنند، از شهر تبعيد كنند. تا با اين فاصلة مكاني ديگر مردم نشنوند كه پيامبران چه مي‌گويند و در نتيجه ديگر به پيامبران ايمان نياورند. تهديد به تبعيد نخستين مرحله از تصميمات دين ستيزان پس از ناكامي‌هاي فرهنگي آنان است. با تبعيد اقدامات فيزيكي و تعرض عملي به پيامبران آغاز مي‌شود. تبعيد زماني تجويز مي شود كه اقليت مسلط و برخوردار در برابر پيام جديد آنچنان بي دفاع است كه جز دور كردن فيزيكي چاره‌اي ندارد. تبعيد آنگاه تجويز مي‌شود كه گفتگوي زباني به پايان رسيده و تنها تغلب و زور پيروزميدان را مشخص مي‌كند.

۱- قال الملأ الذين استكبروا من قومه لنجرخنك يا شعيب و الذين آمنوا معك من قريتنا او لتعودن في ملتنا قال او لو كنا كاهين . (اعراف ۷ /۸۸)

«اشراف قوم [شعيب] كه استكبار مي‌ورزيدند گفتند: اي شعيب ترا و آنان كه به تو ايمان آورده‌اند حتما از شهرمان اخراج مي‌كنيم يا اينكه به دين ما بازمي‌گردي. [شعيب] گفت: [به دين شما درآيم] اگر كراهت داشته باشم؟»

دين ستيزان مدين شعيب و مؤمنان همراه او را به تبعيد تهديد كردند. در واقع آنها را بر سر دو راهي گذاشتند يا تبعيد يا دست برداشتن از دين و آئين. واضح است كه پيامبر و مؤمنان حاضر نمي شوند دين و آئين خود را تغيير دهند، بنابراين عملا تبعيد مي‌شوند.

۲- فما كان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوا آل لوط من قريتكم انهم اناس يتطهرون (نمل ۲۷ /۵۶)

«پس جواب قوم لوط جز اين نبود كه گفتند: خاندان لوط را از شهرتان اخراج كنيد [زيرا] آنان مردمي پاكدامن هستند.»

خانداني لوط حاضر نشدند به انحرافات اخلاقي دين ستيزان و دنيامداران پاسخ مثبت دهند، لذا بناچار به تبعيد تن در مي‌دهند. در سلطة ناصالحان، تبعيد صالحان امري طبيعي است. آية ذيل نيز همين مضمون را به نحو ديگري بيان كرده است.

۳- قالوا لئن لم تنته يا لوط لتكونن من المخرجين قال اني لعلكم من القالين (شعراء ۲۶ /۱۶۸-۱۶۷)

«[قوم لوط] گفتند از لوط اگر از نهي كردن ا (از لواط) دست برنداري، حتما از اخرا شدگان [از ظهر] خواهي بود. [لوط] گفت: من حتما نسبت به عمل [زشت] شما از جمله مخالفت كنندگان خواهم بود.»

۴- و قال الذين كفروا لرسلهم لنخرجنكم من ارضنا او لتعودن في ملتنا فاوفي اليهم ربهم لنهلكن الظالمين. (ابراهيم ۱۴/۱۳)

«كافران به پيامبرانشان گفتند حتما از سرزمينمان اخراجتان مي‌كنيم يا اينكه به آئين ما بازمي‌گرديد، پس خداوند به ايشان وحي فرستاد كه ستمكاران را حتما هلاك خواهيم كرد.»

در آية اخير خداوند تهديد تبعيد را به عنوان سرنوشت محتوم همه پيامبران ذكر مي‌كند، و در آيات قبلي به تبعيد شعيب و لوط بطور جزئي اشاره كرد.

پنجم – زنداني كردن پيامبران.

پيامبران حتي در تبعيد هم دست از دعوت به حق و تبليغ دين برنمي‌دارند. لذا تبعيد به زودي ناكارآمدي خود را نشان مي‌دهد. دين ستيزان به فكر سلب آزادي پيامبران و به زندان افكندن ايشان مي‌افتند. جامعه‌اي كه صالحان و مؤمنان و پيامبران زنداني باشند، جامعه‌اي بيمار است. زندانها ميزان الحرارة جامعه‌اند. هيچ حاكميتي با به زندان افكندن مصلحان و حق جويان و مخالفان خود نمي‌تواند دم از حق و عدالت بزند. به زندان افكندن پيامبران به معناي عجز حاكميت حق ستيز از مواجهه منطقي با پيام تازه است. پيام در سياهچال و پشت ميله نمي‌ماندو پيامبران در زندان هم به تبليغ و دعوت الهي خود ادامه مي‌دهند. زندان در قرآن كريم حربة‌مستبدان و طواغيت عليه مصلحان معرفي شده است. زندانيان و تهديد شده‌هاي به زندان در قرآن دو پيامبرند و هر دو در مصر، آنكه به زندان تهديد مي‌كند فرعون است و آن كه به زندان مي‌افكند عزير مصر است. قرآن كريم تنها در دو موضع بحث زندان در دنيا را مطرح كرده است يكي تهديد موسي از جانب فرعون و ديگري قصه حضرت يوسف. يوسف صديق زنداني اسوة قرآني است. يوسف بيگناه است و با آگاهي و اختيار زندان را بر ارتكاب معصيت و اطاعت از حاكميت منحرف برگزيده است. او به خاطر دين خدا و احياي حق رنج زندان را به جانب خريد و آزادي‌اش از بند را نيز الهي مي‌داند.

زندان به عنوان مجازات شرعي مستند قرآني ندارد. (رجوع كنيد به مقاله زندان در قرآن ، به همين قلم، ماهنامه كيان، شماره ۵۳)

۱- قالت فذلكن الذي لمتنني فيه و لقدرا وتدعن نفسه فاستعصم ولئن لم يفعل ما آمره ليسجنن وليكون من الصاغرين (يوسف ۱۲ /۳۲)

«[همسر عزيز مصر به زنان شهر] گفت: اين [يوسف] همان است كه مرا بخاطر او سرزنش كرديد، من از او كام دل خواستم، اما او خودداري كرد، و اگر به آنچه به او فرمان داده‌ام عمل نكند، حتما او را به زندان خواهم افكند تا از جمله زبونان گردد.»

۲- لئن اتخذت الها غيري لا حعلنك من المسجونين (شعراء ۲۶ /۳۵)

«[فرعون به موسي گفت]:اگر جز من را به خدايي بگيري، ترا حتما به زندان خواهم افكند.»

براي آزمودن سلامت يك نظام سياسي قبل از هر چيز بايد ديد آن نظام چه كسي را زنداني مي‌كند وقتي موسي به زندان تهديد مي‌شود، يعني حاكميت در دليل و منطق كم آورده است و اگر موسي سخن بگويد خانة عنكبوت اقتدار فرعوني فرومي‌ريزد.

و پاسخ همة صالحان و پيامبران به تهديد زندان اين است:

رب السحن احب الي ممايدعونني اليه (يوسف ۱۲/۳۳)

«خدايا زندان نزد من محبوبتر از آن است كه مرا به آن مي‌خوانند.»

ششم – شكنجه كردن پيامبران

دين ستيزان از زنداني كردن پيامبران نيز طرفي نمي‌بندند، يوسف حتي در زندان نيز پاك مي‌ماند و به تبليغ دين ادامه مي‌دهد. پيام از پس ميله‌ها نفوذ و عمق بيشتري در جان مردم پيدا مي‌كند. پيامبران مي‌بايد شكنجه شوند تا دست از پيام خود بردارند و به وضع موجود تسليم شوند. قرآن كريم از شكنجه به «عذاب اليم» تعبير كرده است.

۱- قالوا انا تطيرنا بكم لئن لم تنتهوا لنرجمنكم و ليمسنكم منا عذاب اليم (يس ۳۶ /۱۸)

[كافران به پيامبران] گفتند: ما [وجود] شما را به فالي بد مي‌گيريم، اگر [از دعوت خود] دست برنداريد، حتما شما را سنگسار مي‌كنيم و از ما به شما رنج و شكنجه سخت خواهد رسيد.

درباره مجازات رجم و سنگسار در بند بعدي سخن خواهيم گفت ، فعلا شاهد مثال در شكنجه در ذيل آيه است.

۲- قالت ما جزاء من اراد باهلك سوءا الا ان يسجن او عذاب اليم (يوسف ۱۲ /۲۵)

«[زن عزيز مصر] گفت: جز اي كسي كه اراده سوء به خانواده‌ات داشته باشد چيست مگر اينكه زنداني شود يا به سختي شكنجه شود؟»

دربارة زندان در بند پيش سخن گفتيم، شاهد مثالي در عذاب اليم ذيل آيه است.

هفتم – اعدام پيامبران

سخت ترين و خشونت بارترين شيوة موجهه دين ستيزان با پيامبران حذف فيزيكي، قتل يا اعدام ايشان است. قرآن كريم از اين شيوه گاهي با تعبير عمومي قتل و گاهي به تعابير خاصي از قبيل سوزانيدن در آتش و سنگسار كردن ياد مي‌كند.

اول – سنگسار كردن پيامبران

۱- قالوا لئن لم تنته يا نوح لتكونن من المرجومين (شعراء ۲۶ /۱۱۶)

«[قوم نوح] گفتند: اي نوح اگر [از دعوت ما به دين جديد] دست برنداري، حتما از سنگسار شدگان خواهي بود.»

۲- قال اراغب انت عن آلهتي يا ابراهيم لئن لم تنته لارجمنك واهجرني مليا (مريم ۱۹/۴۶)

[آزر] گفت: اي ابراهيم از خدايان من روگردان شده‌اي، اگر [از دعوتت] دست برنداري، حتما ترا سنگسار خواهم كرد و [گرنه] مرا ترك كن.»

۳- قالوا يا شعيب ما نفقه كثرا مما تقول و انا لنريك فينا ضعيفا و لولا رهطك لرجمناك و ما انت علينا بعزيز (هود ۱۱/۹۱)

«[كافران مدين] گفتند ما بسياري از آنچه را مي‌گويي نمي‌فهميم و ما ترا در بين خود ضعيف مي‌بينمي، و اگر [ملاحظه] طائفه تو نبود حتما ترا سنگسار مي‌كرديم و تو نزد ما قدرتي نداري.»

۴- انهم ان يظهروا عليكم يرجموكم اويعيدوكم في ملتهم و لن تفلحوا اذا ابدا (كهف ۱۸/۲۰)

«اگر آنان بر شما [اصحاب كهف] دست يابند شما را سنگسار خواهند كرد يا به آئين خودشان برمي‌گردانند، و [در صورت اخير] هرگز روي رستگاري نخواهيد ديد.»

۵- واني عذت بربي و ربكم ان ترجمون (دخان ۴۴/۲۰)

«و من [موسي] به پروردگار من و شما پناه مي برم از اينكه مرا متهم (سنگسار) كنيد.»

در اين آيه دو احتمال است:اول: مراد از رجم: متهم كردن و دشنام دادن است كه امروز از آن به ترور شخصيت تعبير مي‌شود.

دوم: رجم به معناي سنگسار شدن است، يعني همانچه كه نوح، ابراهيم، شعيب و اصحاب كهف به آن تهديد شدند.

اين منظور در لسان العرب رجم را به معناي مطلق قتل نيز معنا كرده است. سنگسار كردن يكي از انواع پر رنج اعدام است. كه اعدامي با زجز فراوان و تدريجي كشته مي‌شود.

دوم – در آتش سوزاندن پيامبران

ابراهيم خليل از جمله پيامبراني است كه از سوي دين ستيزان در آتش افكنده مي‌شود:

۱- فما كان جواب قومه الا ان اقتلوه او حرقوه فانجيه الله من النار ان في ذلك لآيات لقوم يؤمنون (عنكبوت ۲۹/۲۴)

«[پس از ادلة روشن ابراهيم] جواب قومش جز اين نبود كه يا او را بكشيد يا در آتش بسوزانيدش. پس خدا او را از [سوزانيدن] در آتش نجات داد،‌در اين امر نشانه‌هايي براي مؤمنان است.»

۲- قالوا حرقوه وانصروا آلهتكم ان كنتم فاعلين قلنا يا نار كوني بردا و سلاما علي ابراهيم (انبياء ۲۱ /۶۹-۶۸)

«[كافران] گفتند [ابراهيم را] بسوزانيد و خدايانتان را ياري كنيد اگر كاري خواهيد كرد. گفتيم اي آتش براي ابراهيم سرد و سالم باش.»

سوزانيدن در آتش دردناك‌ترين شيوة اعدام است كه نصيب بزرگترين پيامبر الهي شده است.

سوم – كشتن پيامبران

در مواضعي نيز قرآن كريم بدون پرداختن به نوع قتل از اعدام پيامبران بصورت عام توسط دين ستيزان سخن گفته است:

۱- وقال فرعون ذروني اقتل موسي وليدع ربه اني اخاف ان يبدل دينكم او ان يظهر في الارض الفساد (غافر ۴۰/۲۶)

«فرعون گفت: رهايم كنيد تا موسي را بكشم و او خداي خود را بطلبد، من مي‌ترسم كه موسي دين شما را هوض كند يا در زمين فساد برپا كند.»

آري فرعون نيز پرواي دين مردم را دارد و واهمة افساد جامعه را توسط موسي كليم دارد،‌پس موسي بايد اعدام شود.

در سوره قصص آيه ۲۰ نيز به اين مسئله اشاره شده است.

۲- واتل عليهم نبأ ابني آدم بالحق اذقربا قربانا فتقبل من احدهما و لم يتقبل من الآخر قال لا قتلنك قال انما يتقبل الله من المتقين / لئن بسط الي يدك لتقتكن ما انا بباسط يدي اليك لاقتلك اني اخاف الله رب العالمين (مائده ۵/۲۸-۲۷)

«بخوان بر آنها به حق خبر دو پسر آدم را، كه بواسطه قرباني [به خداوند] تقرب جستند، پس از يكي پذيرفته شود و از ديگري پذيرفته نشد، [قابيل به هابيل] گفت: حتما تو را خواهم كشت، [هابيل] گفت: خداوند از پرهيزكاران قبول مي‌كند. اگر تو به كشتن من اقدام كني، من هرگز به كشتن تودست دراز نخواهم كرد، من از خداوند پروردگار جهانيان مي‌ترسم.»

كار هابيل كاري پيامبرانه است و كار قابيل كاري دين ستيزانه.

۳- قل قدجائكم رسل من قبلي بالبينات و بالذي قلتم فلم قتلتوهم ان كنتم صادقين(آل عمران ۳ /۱۸۳)

«بگو [اي پيامبر] قبل از پيامبراني معجزات و آنچه را شما گفتيد آوردند، پس چرا ايشان را كشتيد اگر راست گويئد؟»

۴- واذا قيل لهم آمنوا بما انزل الله قالوا نؤمن بما انزل علينا و يكفرون بما ورائه و هوالحق مصدقا لما معهم قل فلم تقتلون انبياء‌الله من قبل ان كنتم مؤمنين (بقره ۲/۹۱)

«و زماني كه به ايشان گفته شد كه به آنچه خداوند نازل كرده است ايمان آوريد، گفتند به آنچه بر ما نازل شده ايمان مي‌اوريم و به غير آن كفر مي‌ورزيم، در حالي كه آن [قرآن] حق است و آنچه با ايشان است [تورات را] تصديق مي‌كند، به آنان [يهود] بگو پس اگر [به تورات] مؤمن هستيد چرا پيامبران پيشين خداوندرا كشتيد؟

پيامبركشي شيوة بني اسرائيل، بلكه شيوة همواره دين ستيزان و كافران بوده است.

عليرغم همة فشارها اعم از ترور شخصيت، شكنجه و زنداني و تبعيد و اعدام پيام پيامبران از دالان تاريخ هنوز به گوش مي‌رسد و دين ستيزان نتوانستند در ابلاغ پيام الهي خللي ايجاد كنند. براي ابلاغ دين و دعوت به خدا همانند پيامبران مي‌بايد آمادة تحمل همه گونه مشكلي را داشت و همچون پيامبران صبور و با استقامت بود.