آشنايي ايرانيان با كانت

مجموعه مقالات علمی پژوهشی سمینار کانت (مطالعات انتقادي در فلسفه كانت)، تهران، ۲۸ تا ۳۰ آذر ۱۳۸۳، ویراستار ضیاء موحد. مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران، تهران، ۱۳۸۶، صفحه ۶۷ تا ۱۰۰.

چکیده :

نزديك۱۵۰ سال است كه نام ايمانوئل كانت( ۱۷۲۴-۱۸۰۴) فيلسوف بزرگ آلماني بر زبان نخبگان ايراني جاري است.اين دوران آشنايي به سه مرحله قابل تقسيم است:

مرحله ا ول: آشنايي گذرا ومقدماتي۱۹۳۶-۱۸۶۲

در اين مرحله هفتاد و پنج ساله نخبگان ايراني كانت را به عنوان يكي از فلاسفه بزرگ اروپايي شناخته به نامش در برخي كتابها تصريح كرده وبطورغير مستقيم وضمني به برخي آرائ او اشاره داشته اند.

كنت دوگوبينو در ۱۸۶۲ در نامه اي متذكر ميشود:”ايرانيان از كانت واسپينوزا – كه نامشان را شنيده اند- صحبت ميكنند.”

۱.” بدايع الحكم”آقا علي مدرس طهراني(۱۸۸۹-۱۸۱۸) از فلاسفه بزرگ پيرو ملا صدرا- نخستين كتاب فلسفي در ايران است كه نام “كانت” در آن ذكر شده است.اين كتاب كه در ۱۸۹۶ در تهران منشر شده از مهمترين آثار فلسفه اسلامي در دو قرن اخير است و در واقع در پاسخ به هفت سوال فلسفي يكي از شاهزادگان قاجار بنام بديع الملك ميرزا ملقب به عمادالدوله ثاني كه هانري كربن ازاوبا عنوا ن “افتخار طبقه اشراف ايراني قرن گذشته” ياد كرده – نوشته شده و به افتخارنام وي “بدا يع الحكم”ناميده شده است.

بديع الملك علاوه بر تبحر در فلسفه اسلامي از فلسفه اروپايي نيز بيخبر نبوده است.او با زبان فرانسوي آشنا بوده وقبل از طرح سوالات يادشده به دنبال دستيابي كتاب “امر نامتناهي وكميت(بررسي درباره مفهوم نامتناهي در فلسفه وعلوم)” اولن (۱۹۱۰-۱۸۳۰)از فلاسفه نو كانتي فرانسوي واز پيروان شارل رنويه بوده است.بديع الملك در پي دستيابي به نوعي فلسفه تطبيقي ابتدا سوالاتش را از استادش ميرزا علي اكبر حكمي يزدي(م ۱۹۲۵)مي پرسد وچون از پاسخهاي مختصر وي قانع نمي شود براي دومين بار بار از استاد ديگرش آقاعلي مي پرسد.پاسخهاي آقا علي اگرچه به اكثر سوالات مفصل وعميق است-اما پاسخ وي به سوا ل هفتم كه در آن نام تني چنداز فلاسفه غرب از جمله كانت به ميان آمده متاسفانه بسيار مختصر وناكافي است.

بديع الملك در اين سوا ل فلاسفه غرب را به سه دسته تقسيم كرده- كانت وفيخته را به خطا از متقدان به قدم ماده وقوه واز منكران خداوند برشمرده است.سوالات بديع الملك حول مباحثي از قبيل حقيقت ذات باري- علم وصفات خداوند- جبر واختيار – مكان وزمان وماده –وهدف وغايت از خلقت دور مي زند.پرسشهاي بديع الملك نخستين كوشش براي آشنايي فلسفه صدرايي فلسفه نوكانتي است-كوششي كه به واسطه كم اطلاعي حكيمان ايراني از فلسفه غرب پيگيري نشد.

۲. نمونه ديگري كه بر آشنايي نخبگان ايراني با آرائ كانت قابل ذكر است استنادهاي افضل الملك (شيخ محمود كرماني)در ۱۹۰۴در شرح آرائ دكارت به كانت است. اين شرح همانند ترجمه وي از رساله گفتار در روش دكارت از تركي به فارسي –هنوز منتشر نشده است.

مرحله دوم: آشنايي عمومي وتاريخي ۱۹۸۲-۱۹۳۷.

در اين مرحله چهل وپنج ساله آرا كانت در ضمن ترجمه يا ترجمه آزادتاريخ فلسفه غرب در اختيار دوستداران فلسفه قرار ميگيردو نخستين مقالات وكتب مستقل درباره كانت به فارسيي ترجمه ميشود.

۳.اولين راي كانت كه در يك كتاب فارسي هر چند به اجمال مورد اشاره قرار مي گيرد مقولات فاهمه است.ابوالحسن شعراني استاد فلسفه اسلامي بر اساس منابع عمومي فرانسوي فلسفه در ۱۹۳۷ در كتاب مختصراما قابل تاملي بنام “فلسفه اولي يا مابعد الطبيعه(مشتمل بر مهمترين اقوال فلاسفه اروپا در الهيات وتجرد نفس وتطبيق اصطلاحات) اين راي را مطرح كرده است.هرچند تمايلش بيشتر به دكارت است تا كانت.

۴.محمدعلي فروغي دانشمند وسياستمداردر ۱۹۳۹ با انتشار كتاب مفصل ” سير حكمت در اروپا” با اختصاص حدود پنجاه صفحه به آراي اصلي كانت ازقبيل نقد عقل محض- نقد عقل عملي –وبنياد متافيزيك اخلاق كانت شناسي در ايران را وارد مرحله جديدي مي كند.فروغي به منابع كار خود اشاره اي نكردهدر مجموع شرحي مختصر-وفادار وصحيح از فلسفه كانت ارائه كرده كه تا حدود چهل سال مهمترين منبع عمومي فلسفه كانت براي دانشجويان ناآشنا به زبانهاي اروپايي بوده است.

۵. ترجمه مستقيم تاريخهاي فلسفه غرب با ترجمه بخش كانت كتاب فلاسفه بزرگ آندره كرسون در ۱۹۴۷ آغاز ميشود.ترجمه تاريخ فلسفه ويل دورانت در ۱۹۵۶ و از آن مهمتر تارخ فلسفه غرب برتراندراسل در ۱۹۶۰ تا حدودد زيادي سير حكمت فروغي را تحت ااشعاع قرار ميدهد.بالاخره اين مرحله با ترجمه بخش كانت تاريخ فلسفه كاپلستون كه مفصل ترين ودقيق ترين شرح فارسي تا آن زمان است به پايان ميرسد.

مرحله سوم: آشنائي تخصصي ومستقيم-از ۱۹۸۳

پس از انقلاب اسلامي ترجمه آثار اصلي كانت –ترجمه برخي از شارحان كانت – و انتشار ترجمه انگليسي اثار كانت وبرخي شروح مشهور وي باسرعتي پرشتاب خبر از عطش جامعه علمي ايران براي درك انديشه كانت ميدهد.مجموع كتب ومقالات منتشره از كانت ودر باره كانت در بيست سال اخير جه به لحاظ كمي جه به لحاظ كيفي به هيچوجه با دو مرحله قبلي قابل مقايسه نيست.گويي كانت در ربع قرن اخير در ايران تولدي دوباره يافته است.

۶.” نقد عقل محض” نخستين كتاب كانت است كه در ۱۹۸۳به فارسي منشر ميشود.ودر ظرف كمتر از هفت سال ” تمهيدات” و” بنياد مابعدالطبيعه اخلاق” در دست فارسي زبانها قرار ميگيرد.امروز هفت كتاب كانت به فارسي قابل مطالعه است.

۷.در همين فاصله كار شارحاني از قبيل آپل – كورنر – هارتناك – اسكروتن وياسپرس به فارسي منتشر شده فهم آرائ كانت را آسان تر كرده است.

دانشجويان ايراني در تحقيقات دانشگاهي خود بيشترين اقبال را در مقايسه به ديگر فيلسوفان غربي به كانت نشان داده اند.به جرات ميتوان گفت روشنفكري در ايران معاصر بافهم كانت پيوندي ناگسستني دارد.

آهنگ كانت شناسي ايراني در دو دهه اخير در ايران بسيار اميدواركننده ورو به رشد است. ايرانيان براي تامل –تحليل نقد وادامه انديشه كانت راه درازي پيش رو دارند. اين راه روشن تازه آغاز شده است.

***

۱. آشنايي ايرانيان با فلسفه غرب به دو دوران اصلي قابل تقسيم است. دوران اول، قرن سوم و چهارم هجري (قرن دهم و يازدهم ميلادي) كه از آن به «قرون طلايي فرهنگ و تمدن اسلامي» به شكل عام و «نهضت ترجمه» به شكل خاص تعبير مي‌شود. (صفا، ۱۳۵۶، ص ۱۲۱ـ۲۹) در اين دوران مهمترين آثار فلاسفه يوناني به‌ويژه افلاطون و ارسطو و بسياري از شارحان آنها و نيز برخي فلاسفه نوافلاطوني با كيفيت بالايي به زبان عربي (زبان اول فرهنگ اسلامي) ترجمه مي‌شود. (بدوي، ۱۹۸۱، ص ۱۴ـ۷) ايرانيان در اين نهضت علمي نقش بسزايي ايفا كرده‌اند. (مطهري، ۱۳۷۵، ص۵۴۴) در واقع فلسفه اسلامي با شرح و تبيين اين ترجمه‌ها آغاز مي‌شود، اما رشد و بالندگي فلسفه در ميان مسلمانان به‌ويژه ايرانيان چنان شتاب مي‌گيرد كه چند قرن بعد آثار فيلسوفان مسلمان از جمله فلاسفه ايراني از قبيل ابن‌سينا به لاتين ترجمه مي‌شود و بر فلسفه قرون وسطاي اروپا تأثير مي‌گذارد. (ژيلسون، ۱۳۶۶؛ كربن، ۱۳۷۳ و مجتهدي، ۱۳۷۵، ص۲۲۶ـ۱۸۳)

دوران دوم آشنايي ايرانيان با فلسفه غرب از اواخر قرن سيزدهم هجري (نيمه دوم قرن نوزدهم ميلادي) آغاز مي‌شود. آشنايي ايرانيان با فلسفه جديد غرب در شرايطي كاملاً متفاوت با دوران اول اتفاق مي‌افتد. در اين دوران ايرانيان در حضيض سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي قرار دارند و اروپائيان در اوج اقتدار (حائري، ۱۳۶۷، ص۳۲۲ـ۲۷۲) اين فاصله فراوان فرهنگي به تأخير در اطلاع و آشنايي از فلسفه جديد دامن زده است. به هر حال ايرانيان در آشنايي با ابعاد مختلف فرهنگ و تمدن جديد غربي بسيار دير به شناخت فلسفه غربي دست يازيدند.

در ميان آثار ترجمه شده از زبانهاي اروپايي به فارسي از زمان عباس ميرزا تا چند دهه بعد حتي يك كتاب فلسفي نيز به چشم نمي‌خورد. (آدميت، ۱۳۶۲، ص۳۸۳ـ ۳۷۸) همچنانكه در ميان دانشجويان ايراني كه امكان تحصيل در اروپا را پيدا كرده‌اند تا چند دهه از فارغ‌التحصيل فلسفه خبري نيست. (محبوبي اردكاني، ۱۳۵۴)

با هدايت كنت دوگوبينو سياستمدار و متفكر فرانسوي رنه دكارت نخستين فيلسوف جديد اروپايي است كه به ايرانيان شناسانده مي‌شود. نخستين ترجمه رساله «گفتار در روش» دكارت در سال ۱۲۷۹ه‍ .ق (۱۸۶۷م) با عنوان «حكمت ناصريه» در تهران منتشر شده است. (مجتهدي، ۱۳۵۴)

يكي از فيلسوفاني كه از آغاز آشنايي ايرانيان با فلسفه جديد غرب نامش به ميان آمده است ايمانوئل كانت (۱۷۲۴ـ۱۸۰۴) فيلسوف بزرگ آلماني است. در اين مجال مي‌كوشيم به سؤالاتي از اين قبيل پاسخ دهيم: ايرانيان از چه زماني و از چه طريقي با كانت آشنا شدند؟ سير آشنايي ايرانيان با فلسفه كانت به چه مراحلي قابل تقسيم است؟ ميزان آشنايي ايرانيان با فلسفه كانت چقدر است؟ كانت در فلسفه و انديشه ايراني به چه ميزان مؤثر بوده است؟

بحث موردي آشنايي ايرانيان با كانت جدا از بحث كلي آشنايي ايرانيان با فلسفه‌هاي جديد غرب نمي‌تواند باشد. پيشقدم بحث كلي «آشنايي ايرانيان با فلسفه‌هاي جديد غرب» دكتر كريم مجتهدي (مجتهدي، ۱۳۷۹) است، هر چند ايشان به شكل مستقل به بحث آشنايي ايرانيان به كانت نپرداخته‌اند. اين مختصر تكمله و ادامه كار مجتهدي است.

آشنايي يكصد و پنجاه ساله ايرانيان با كانت به سه مرحله قابل تقسيم است:

مرحله اول: آشنايي گذار و مقدماتي، مرحله دوم: آشنايي عمومي و تاريخي؛ مرحله سوم: آشنايي تخصصي و مستقيم. اين تحقيق در درجه اول متكي به مستندات كتبي اعم از كتب و مقالات و در درجه دوم دروس و رساله‌هاي دانشگاهي است.

مرحله اول: آشنايي گذار و مقدماتي

۲. اين مرحله طولاني كه به تنهايي نيمي از دوران يكصد و پنجاه ساله آشنايي ايرانيان با كانت را دربرمي‌گيرد (۱۹۳۶ـ۱۸۶۲م/۱۳۱۵ـ۱۲۴۲ه‍ .ش.) نخبگان ايراني كانت را به عنوان يكي از فلاسفه بزرگ اروپايي شناخته‌اند. به نامش در برخي كتب فلسفي تصريح، و بطور غيرمستقيم، ضمني و گاهي نادرست به برخي آراء او اشاره اجمالي كرده‌اند.

نخستين سند آشنايي ايرانيان با كانت دو كتاب از كنت دوگوبينو (۱۸۸۲ـ۱۸۱۶) است. وي در بين سالهاي ۱۸۵۵ تا ۱۸۵۸ و ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۳ (۱۲۷۴ـ۱۲۷۱ و ۱۲۸۰ـ۱۲۷۷ه‍ .ق.) كارمند سفارت و سپس وزير مختار دولت فرانسه در ايران بوده است. وي قبل از هجده سالگي با زبان فارسي آشنايي پيدا كرده و آثار متعددي را در مورد ايران به رشته تحرير درآورده است. به علاوه او عميقاً با فلسفه جديد غربي آشنا بوده است و با فلاسفه ايراني رفت و آمد داشته است (Schemann, 1914) بنابراين سخنش از اعتبار فراواني برخوردار است. كنت دوگوبينو در نامه‌اي كه در نوزدهم آوريل ۱۸۶۲ به كنت دوپروكش استن اتريشي (Comte de Prokesch Osten) نوشته است فلسفه موجود در ايران را تا حدودي افلاطوني ارزيابي مي‌كند كه با توجه به ديدگاه خاصش درباره عدم تساوي نژادهاي انساني، كاملاً رنگ ايراني به خود گرفته است. وي در اين نامه متذكر مي‌شود:

«اينها [ايراني‌ها] تصور مي‌كنند كه فلسفه اروپايي در اروپا مرده است و از كانت و اسپينوزا ـ كه نامشان را شنيده‌اند ـ صحبت مي‌كنند. اينها مي‌خواهند كه من گفتار در روش دكارت را برايشان ترجمه كنم، نه از آن جهت كه بخواهند فلسفه اروپايي را رونويسي كنند. بلكه از آن جهت كه معقتدند در اين فلسفه بايد چيزي باشد و مي‌خواهند بدانند چه چيز است». (Gobineau, 1933, P.231)

گوبينو در فصل چهارم از كتاب «مذاهب و فلسفه‌ها در آسياي مركزي» تحت عنوان تصوف و فلسفه مي‌نويسد:

«يهوديان [ايراني] روحانيون دانشمندي هم دارند كه بعضي از آنها در معلولمات تلمودي و فلسفي متبحر هستند. روزي يكي از متبحرترين آنها نزد من آمد و راجع به اسپينوزا و مسلك فلسفي «كانت» صحبت به ميان آورد و از من توضيحاتي خواست و مرا از پرسش‌هاي خود متحير ساخت. اينها اين افكار روشن و نام فلاسفه معروف را كه هيچكس تصور نمي‌كند كه با آنها آشنايي داشته باشند در كتبي پيدا كرده‌اند كه مخصوصاً از كشور آلمان به ايران وارد مي‌كنند و مخزن آنها هم در بغداد است».(Gobineau, 1928, P.66)

وي مهمترين فيلسوف ايراني در قيد حيات يعني حاج ملاهادي سبزواري را با كانت اينگونه مقايسه مي‌كند:

«[سبزواري] هر روز ساعت معيني مانند «كانت» فيلسوف آلماني به مسجد مي‌رود و به شاگردان متعدد خود درس مي‌دهد. وقتيكه از خانه محقر خود قدم بيرون مي‌گذارد در حالي كه به عصاي خود تكيه دارد جمعيت زيادي با احترام به او سلام مي‌دهند و او را به مسجد مي‌برند تا روي منبر قرار گرفته به تدريس بپردازد.» (Ibid, P. 81)

گوبيند فصل ياد شده را با اين جملات به پايان مي‌برد:

«فيلسوفان ايراني كه با من آشنا هستند، بيشتر مايلند كه معرفت كاملي به احوال اسپينوزا و هگل پيدا كنند، علت آن هم معلوم است زيرا كه افكار اين دو فيلسوف آسيايي است». (Ibid)

آيا پرسشگران از فلسفه كانت و اسپينوزا در نامه و كتاب كنت دوگوبينو افراد واحدي هستند؟ اگر چنين باشد نخستين اطلاعات درباره كانت در كتب آلماني از طريق بغداد به ايران وارد شده است. هر چند نه نام و نشان اين روحانيون يهودي الاصل ايراني مشخص است نه اطلاعاتي از آن كتب آلماني در دست. براساس مدارك موجود تنها مي‌توان گفت كه يهوديان ايران در آن روزگار با يهوديان اروپا و فلسطين ارتباط فرهنگي داشته‌اند. (لوي، ۱۳۳۹، ج۳ ص۶۵۲)

احتمال دوم اين است كه پرسشگران از فلسفه كانت و اسپينوزا در كتاب مذاهب و فلسفه‌ها در آسياي مركزي از دوگوبينو غير از پرسشگران از وي در نامه به كنت استن اتريشي باشند. اين احتمال به واسطه برخي قرائن اقرب به واقع است. از جمله اينكه اگر پرسشگران به زبان آلماني ملسط بوده، توان درك مطالب فلسفي را به آن زبان داشته‌اند، لذا درخواست ترجمه كتاب «گفتار در روش» دكارت را به فارسي از وي نمي‌كردند، چرا كه به راحتي ترجمه رساله دكارت به آلماني و شروح آن قابل دسترسي بود. براساس اين قرينه پرسشگران از فلسفه كانت و اسپينوزا در نامه روحانيون يهودي ايراني نيستند. قرينه ديگر جملات پيش گفته پاياني فصل تصوف و فلسفه كتاب مذاهب و فلسفه‌ها در آسياي مركزي است: «فيلسوفان ايراني كه با من آشنا هستند بيشتر مايلند كه معرفت كاملي به احوال اسپينوزا و هگل پيدا كنند» (Ibid) ظاهراً اين فيلسفوان ايراني همان پرسشگران مورد نظر در نامه گوبينو به استن اتريشي هستند، هر چند در نامه تكيه بر كانت و اسپينوزا است و در جملات مذكور سخن از اسپينوزا و هگل در ميان است.

به هر حال اين احتمال كه پرسشگران ياد شده از فلسفه كانت و اسپينوزا برخي فيلسوفان نكته‌سنج ايراني باشند كه گوبينو پنج فصل از شاهكار دكارت را طي چند جلسه برايشان تبيين كرده و آنها از وي خواسته‌اند كه كتاب دكارت را به فارسي ترجمه كند بسيار قوي است. بنابراين احتمال، دو سؤال جديد مطرح مي‌شود: يكي اينكه فيلسوفان ايراني پرسشگر از فلسفه كانت چه كساني بوده‌اند؟ يقيناً بيشترين مراودات فلسفي گوبينو با فيلسوفان ايراني با آقا علي مدرس طهراني بوده است، تا آنجا كه گوبينو از آقا علي درخواست مي‌كند كه تاريخ حكماي ايران را در هفت قرن اخير كه كمتر مورد توجه و بررسي قرار گرفته به رشته تحرير درآورد: «اكنون مشغول نوشتن كتابي است در تاريخ فلسفه، يعني از ملاصدرا شروع كرده و به زمان حاضر مي‌رساند» (Ibid, P.86) گوبينو دستخط اين رساله منحصر به فرد را با خود به فرانسه مي‌برد. نسخه اصلي اين رساله در ضمن پرونده گوبينو در كتابخانه دانشگاه استراسبورگ فرانسه نگهداري مي‌شود. (جمال‌زاده، ۱۳۴۰) اشاره گوبينو در فصل چهارم كتاب مذاهب و فلسفه‌هاي آسياي مركزي به مشخصات پنجاه فيلسوف ايراني يقيناً برگرفته از رساله ياد شده آقاعلي است. (متن موجود رساله آقا علي: كديور، ۱۳۷۸، ج۳، ص۱۴۱ـ۱۲۵) نزديكي ارتباط آقا علي با گوبينو تا آنجا بوده كه گوبينو از آقاعلي جهت تدريس فلسفه اسلامي در دانشگاه سوربن دعوت مي‌كند. هر چند برخي مقدسين آقاعلي را از اين سفر منصرف مي‌كنند (پيشين، ج۱، ص۴۹). به هر حال بسيار محتمل است كه شاخص‌ترين شركت كننده در جلسات تبيين فلسفه دكارت و پرسشگر فلسفه كانت و اسپينوزا آقا علي مدرس طهراني بوده باشد. ديگر شركت كنندگان اين جلسه فلسفي ميرزا علي اكبر حكمي يزدي، ميرزا حسن چيني (صدوقي‌سها ۱۳۵۹، ص ۸۸) و بديع الملك ميرزا عمادالدوله حدس زده مي‌شوند.

سؤال دوم: از آنجا كه لازمه سؤال از فلسفه كانت و اسپينوزا آشنايي اجمالي قبلي با آراء آنهاست، پرسيدني است اين آشنايي اجمالي از كجا حاصل شده است؟ دو پاسخ احتمالي به اين سؤال مقدر به ذهن مي‌رسد: پاسخ اول، از طريق مطالعه ترجمه عربي كتب فلسفي كه نام اين فلاسفه را مطرح كرده بودند.

«اماآقا علي حكيم از كجا به فلسفه غرب آشنا شد؟ با آنكه تنها كتاب دكارت ترجمه شده بود. دانشمند بزرگوار آقا سيد جلال‌الدين تهراني مرا گفت: چون در آن زمان آباي يسوعي در بيروت كتابها و رساله‌ها در دانش و هنر فرنگستان به عربي مي‌نوشتند، ممكن است كه آقا علي حكيم به وسيله آن نوشته‌ها به فلسفه اروپا آشنا شده باشد. در تأييد نظر ايشان چند كتاب در فلسفه از علماي لاهوت مسيحي به دستم آمد كه در همان زمانها از زبان فرانسه به عربي ترجمه و منتشر شده بود». (مدرسي چهاردهي، ۱۳۴۷ـ۴۳۰۷)

متأسفانه وي به نام و مشخصات اين كتاب اشاره‌اي نكرده تا در صحت و سقم اين احتمال تحقيق شود. پاسخ دوم، استماع نام اين فلاسفه از مطلعاني از قبيل بديع الملك ميرزا است. اين احتمال با قرائني كه خواهد آمد اقوي به نظر مي‌رسد. فارغ از اين احتمالات آنچه از مجموعه آثار كنت دو گوبينو بدست مي‌آيد، آشنايي برخي ايرانيان با نام كانت در دهه هفتم قرن نوزدهم و پرسش آنها از وي درباره آراء فلسفي كانت است.

۳. نخستين ايراني شناخته شده كه يقيناً كانت را مي‌شناخته و براساس اسناد مكتوب بجا مانده باب پرسش از فلسفه وي را از فيسلوفان ايراني گشوده است، شاهزاده بديع الملك ميرزا عمادالدوله از نوادگان فتحعلي شاه قاجار (متولد حدود ۱۲۵۰ و متوفي پس از ۱۳۱۳ هجري قمري) است. او را افتخار طبقه اشراف ايراني قرن گذشته معرفي كرده‌اند (Corbin, 1964, P.53) از عمادالدوله چهار اثر به فارسي در دست است:

اول: عمادالحكمة يا ترجمه و شرح فارسي كتاب مشاعر صدرالمتألهين شيرازي:

«اين بنده آن كتاب [رساله مشاعر] را در خدمت جناب مستطاب عمدة الحكماء و المتألهين و زبدة العلماء المتشرعين المحقق الكامل و العارف الواصل آقا ميرزا علي اكبر يزدي المدرس ـ دام افضاله ـ استفاده نمود، و بيانات را جمع و تحرير نموده و به نظر استاد رسانيده و آن را كتاب نمود مرسوم به عمادالحكمة به ملاحظه اينكه مسئله مزبوره چنانكه اشاره بدان شد، عماد فن حكمت است» (كربن، ۱۹۶۴، ص۷۵)

دوم: حكمت عماديه يا شرح فارسي الدرة الفاخرة عبدالرحمن جامي:

«چنين گويد… بديع الملك ميرزا… از بدو عمر طالب استماع مطالب عاليه، وحدت و مصاحبت اهل حكمت و معرفت بود و پيوسته در خاطر داشت كه شاهد اصول مطالب حكمت را به فارسي نگارد به طريقه كه مرسوم بر طريق قويم و نهج مستقيم استاد الحكمه و متقّن طريقة التوحيد و المعرفة اكمل المتقدمين و افخر المدققين و اوحد الموحدين العارف الكامل والحكيم الواصل الي درجة ما نالها السابقون و لم يدركها اللاحقون مرحوم آخوند ملاصدرا شيرازي قدّس سرّه كه مختار علماي حكمت و مدققين الهيين اين عصر است تا طالبان را صراطي مستقيم و راغبان را ميزاني قويم باشد و اين بنده محتاج به فضل ربه الكريم را موجب اجري و در عالم يادگاري باشد. تا در سنه يكهزار و سيصد و هفت هجري موفق شد كه رساله موسومه بدرة الفاخرة را كه تأليف مولانا المحقق المدقق العارف الكامل ملا عبدالرحمن جامي عليه الرحمة مي‌باشد و جامع اصول مطالب و عمده مقاصد در اين علم است، در خدمت جناب عمدة الحكماء الالهيين و قدوة الفضلاء المتألهين، الوحيد الموحد و الفريد المتفرد، المدرس في المعقول و المنقول و الفروع و الاصول آقاي آقا ميرزا علي اكبر يزدي دامت افاداته استفاده نمود، و آنچه شنيده بود مرتب نموده، شرح بر آن رساله مقرر داشت. و به ملاحظه و صحت استاد رساند… بحمدالله كتابي شد نافع و جامع و او را حكمت عماديه موسوم نمودم». (موسوي بهبهاني، ۱۳۵۸، ص۱۱۸ـ۱۱۷)

اين دو كتاب سند گويايي بر تسلط بديع الملك ميرزا عمادالدوله بر فلسفه و عرفان اسلامي و تعلق خاطر وي به حكمت متعاليه صدرالمتألهين است.

سومين اثر عمادالدوله چهار نامه وي به حاج ميرزا حسن امين الضرب در سال ۱۳۰۶ق (۱۸۸۹م) است. (مجتهدي، ۱۳۵۵) اين نامه‌ها نشان مي‌دهد كه عمادالدوله اولاً با زبان فرانسوي آشنا بوده، نه تنها اطلاعات او در حد خواندن در زبان فرانسه اندك نبوده است، بلكه رسم الخط فرانسوي او بسيار پخته و زيبا است (پيشين). ثانياً از فلسفه اروپايي نيز بي‌اطلاع نبوده است. بديع الملك ميرزا با اصرار فراوان به دنبال دستيابي به كتابي فرانسوي به نام «زمان و مكان نامتناهي» نوشته فرانسوا ماري آگوست اِوِلِن (۱۹۱۰ـ۱۸۳۰) منشتره در ۱۸۸۰ است. منظور وي كتاب «امر نامتناهي و كميت، بررسي درباره مفهوم نامتناهي در فلسفه و در علوم» است:

(Infini et Quantité etude: sur le concept de l’infini en philosophie et dans les sciences) Francois Jean-Marie Auguste Evellin

اينكه عمادالدوله بدنبال كتابي فلسفي به زبان فرانسوي بوده كه كمتر از ده سال قبل از آن منتشر شده جالب توجه است. هر چند از اين نامه‌ها بدست نمي‌آيد كه آيا وي بالاخره كتاب را دريافت كرده يا نه. اولن بيشتر به كتاب ديگر «عقل محض و تعارضات» (۱۹۰۷) (La Raison Pure et Les antiomies) شناخته مي‌شود. وي به لحاظ فلسفي به جريان نوكانتيان فرانسوي تعلق دارد كه ويژگي آن حفظ اعتبار علم و اصل جبر علمي در كنار اعتبار ايمان و اختيار به لحاظ اخلاقي است. در اين جريان فلسفي ژول لاشليه Lachelier و شارل رنويه Renouvier از اولن مشهورترند. اولن در مورد تعارضات كانت تفسيري خاص خود دارد. هر چند در مجموع از پيروان رنوويه بشمار مي‌رود.

اولن قائل به «اصالت امر متناهي» است، ولي با توسل به ايمان از نخستين تعارض كانت خارج نمي‌شود. او معتقد است ميان امر متناهي و نامتناهي تقابل واقعي وجود ندارد و فقط امر متناهي اثبات شدني است، اما وضع مقابل آنها (كميت نامتناهي) جنبه توهمي دارد و فقط با قائل شدن به «اصالت امر متناهي» مي‌توان وجود ثابتي را در نظر گرفت و معنويتي به آن بخشيد، يعني آن را صاحب عقل و اختيار دانست. اولن با پذيرش «اصل امتناع تناقض» در تعارضات چهارگانه كانت معمولاً حكم اول را مطابق فاهمه دانسته و پذيرفته و حكم دوم را تخيلي قلمداد كرده مردود شمرده است. (پيشين)

چهارمين اثر بديع الملك ميرزا عمادالدوله دو رشته سؤال فلسفي است كه وي كتباً از اساتيدش مطرح كرده است. وي در ۱۳۰۷ (۱۸۹۰) شش سؤال فلسفي خود را ابتدا از استادش ميرزا علي اكبر حكمي يزدي و سپس با افزودن يك سؤال ديگر (سؤال هفتم) براي بار دوم از همان استاد و سپس از فيلسوف شاخص آن دوران آقا علي مدرس طهراني مي‌پرسد. چند سال ـ بعد كه ديگر آقا علي مدرس در قيد حيات نيست ـ عمادالدوله دومين رشته سؤالات خود را در قالب شانزده سؤال جديد فلسفي از ميرزا علي اكبر مطرح مي‌كند. (متن كامل هر دو رشته سؤال: مجتهدي، ۱۳۷۹، ۲۷۹ـ۲۷۰) سؤالات عمادالدوله سؤال از تطبيق دو سنت فلسفي است كه خود پرسشگر آنها را حكماي شرق و حكماي اروپ ناميده است. سؤالات عمادالدوله عليرغم كم‌حجمي در سنت فلسفه ايراني اسلامي بي‌سابقه است. اين سؤالات پرسش از مباحث كلامي از يك سو و مباني علم جديد از سوي ديگر است و در هر دو سو متعلق به عصر جديد است. توضيحات تحليلي عمادالدوله نشان از تبحر وي در مسائل مورد سؤال دارد و نشان مي‌دهد كه وي بيشتر نظر خاص مخاطب را جويا است نه لزوماً جواب سؤال را.

اين دو رشته سؤال به لحاظ موضوعي به شش محور قابل تقسيم است: حقيقت ذات باري، مكان و زمان و ماده، علم و صفات خداوند، جبر و اختيار و حسن و قبح و ظلم و عدل، هدف و غايت از خلقت، و بالاخره طبقه‌بندي فلاسفه غرب در مقايسه با حكما و متكلمين مسلمان. (مجتهدي، پيشين، ۲۸۱ـ۲۸۰) عمادالدوله تنها در سؤال هفتم رشته سؤالات اول مستقيماً نام چند فيلسوف بزرگ غربي از جمله كانت را به ميان آورده، اما تأمل دقيق‌تر در محتواي ديگر سؤالات وي نشان مي‌دهد كه تعارضات كانتي دغدغه اصلي وي در اكثر سؤالها بوده است. در رشته سؤالات اول، سؤال دوم و سوم عمادالدوله تا حدودي تعارض اول فلسفه كانت يعني تناهي يا عدم تناهي زمان و مكان را بخاطر آورد. سؤال چهارم و پنجم عمادالدوله تا حدودي با تعارض سوم و چهارم فلسفه كانت يعني عليت فاعل مختار يا تبعيت جهان از قوانين طبيعي و جبري و وجود يا عدم واجب الوجود مطابقت دارد. محور پرسش ششم علت غايي است كه با دليل طبيعي و كلامي كانت قابل مقايسه است. (مجتهدي، ۱۳۵۵) سؤال هفتم (از رشته اول سؤالات) عمادالدوله نخستين متن فارسي است كه به فلسفه كانت پرداخته است:

«هفتم، حكماي فرنگ مثل متكلمين اين مملكت قائلند به خالقي قديم و عليم و ابدي و ازلي مجتمع جميع صفات كماليه و صفات را عين ذات مي‌دانند و عباد را مسئول در اعمال و عالم را بهترين اقسام ممكنه الايجاد مي‌دانند با آنكه منافي نظم را قائلند باز بهترين اقسام ديگر دانسته‌اند و براهين آنها همان براهيني است كه حكما و متكلمين ايران بيان كرده‌اند. از جمله حكماي فرنگ به اين اعتقاد «دكارت» (بكسردال و سكون راء) و «باكن» (بضم كاف و سكون نون) و «لبنيز» (بكسر لام و سكون باء و كسر نون و سكون ياء وزاء) و «فنلن» (بكسر فاء و نون و ضم لام و سكون نون) و «بوسوت» (بضم باء و سكون واو و ضم سين و سكون واو و تاء).

فرقه ديگر از حكماي فرنگستان قائل به خالق متجمع آن صفات كماليه نيستند، بلكه به خالقي معتقد نيستند و مي‌گويند كه قوه و ماده قديم و لايفني بوده و هست كه آن قوه و ماده از بكديگر منفك نمي‌شوند. يعني ماده بي‌قوه و قوه بي‌ماده ممكن نيست و از توافق ماده و قوه اين عالم تركيب شده و مي‌شود و آنچه شده و آنچه خواهد شد، مثل حكماي آلمان كه مشهور آنها «كان» (به فتح كاف و سكون نون) و «فيشت» (بكسر فاء و سكون ياء و شين و تاء).

فرقه ديگر مي‌گويند يك وجود است كه به صور مقتضيه ظهور و بروز دارد و آنچه ديده مي‌شود شئونات و بروزات اوست لاغير، ازلي و ابدي در تمامي كمال، و اين فرقه كم هستند.

آنچه در اين سؤالات عرض شد هيچيك غير آنچه ظاهر شرع انور است اعتقاد نويسنده و سائل نيست. در بعضي مواضع به طور نسبت به خود اعتقادي را عرض كرده محض طريق سؤال است كه مطلب معلوم شود» (مجتهدي، ۱۳۷۹، ص۲۷۳)

نخستين استعمال نام كانت به فارسي همانند تلفظ ديگر فلاسفه غربي، خبر از ضبط نادرست آنها مي‌دهد، و اين برخلاف دست خط فرانسوي برخي عبارات در نامه عمادالدوله به امين الضرب حاكي از كم اطلاعي وي در اين حوزه است. به لحاظ محتوايي عمادالدوله فلاسفه فرنگ را به سه دسته تقسيم كرده است:

دسته اول همانند متكلمين ايراني به خالق قديم قائلند، صفات را عين ذات مي‌دانند و آدميان را مسئول اعمال خود. و عالم را بهترين قسم جهان ممكن مي‌شمارند. به نظر وي دكارت، بيكن، بوسوئه، لايب نيتز و فنلن در اين دسته قرار مي‌گيرند.

دسته دوم به خالقي معتقد نيستند، بلكه به ماده و قوه قديم فنا ناپذير باور دارند و جهان را توافق چنين ماده و قوه‌اي مي‌شمارند. به نظر وي كانت و فيخته در اين دسته قرار مي‌گيرند.

دسته سوم به يك وجود واحد قائلند كه به صور مقتضيه ظهور و بروز دارد و آنچه ديده مي‌شود شئون و بروز اوست. او اين فرقه را كم تعداد مي‌شمارد و نام قائلان آن را ذكر نمي‌كند، ولي ظاهراً مرادش هگل و اسپينوزا است.

«از طبقه‌بندي‌اي كه عمادالدوله از فلاسفه بزرگ غرب كرده به خوبي پيداست كه نه فقط با متون اصلي غربي آشنايي نداشته است، بلكه اگر هم از يك كتاب درسي مقدماتي استفاده كرده باشد، باز در چند مورد دچار اشتباه فاحشي شده است خاصه در مورد كانت و فيخته كه معلوم نيست به چه دليل موجهي آن دو را جزء فرقه دوم آورده است. اگر منظور وي عدم اعتقاد به خداوند و ماده‌انگاري است، ماديون و طبيعيون قرن هجدهم از قبيل لامتري (Lamettrie) و هلوتيوس (Helvetius) مي‌بايست ذكر شوند، نه كانت و فيخته». (مجتهدي، ۱۳۵۵)

چه بسا بتوان برداشت عمادالدوله را اينگونه تأويل كرد كه به نظر كانت معرفت انساني داراي ماده و صورتي است و وجود خداوند را نمي‌تواند به اثبات برساند و ذهن انساني درباره مسائل مابعدالطبيعه دچار تنازع احكام مي‌شود. در نهايت به نظر نمي‌رسد بديع الملك ميرزا در اينجا به مفهوم كانتي كلمه به بحث المعرفه توجه اصلي داشته يا مفهوم عمل اخلاقي را به معنايي كه مورد نظر فيخته بوده دريافته باشد. (مجتهدي، ۱۳۷۹، ص۲۸۶)

در مجموع عمادالدوله اگر چه در مورد افكار فلاسفه جديد كلياتي مي‌دانسته ولي اطلاعاتش تخصصي و دقيق نبوده است. به‌ويژه اطلاعاتش درباره كانت صحيح و كافي نبوده است، ولي به هر حال به بعضي مسائل زيربنايي در رابطه كلام سنتي و علم جديد توجه داشته و طرح اين سؤالات به‌ويژه سؤال هفتم عليرغم برخي نواقص به عنوان گام اول در حوزه فلسفي كانت در ايران بسيار مهم ارزيابي مي‌شود. پرسش‌هاي بديع الملك ميرزا نخستين كوشش در راه آشنايي فلسفه صدرايي با فلسفه كانتي است.

۴. بديع الملك ميرزا با طرح شش سؤال (فاقد سؤال مورد نظر درباره كانت و ديگر فلاسفه غرب) آنها را نخستين‌بار از استادش ميرزا علي اكبر حكمي يزدي پرسيد. حكيم يزدي تنها به چهار سؤال اول پاسخي موجز داد و متذكر شد كه پاسخ سؤالهاي پنجم و ششم از پاسخ‌هاي پيشين دانسته مي‌شود. (متن نخستين جوابيه به پرسش‌هاي بديع الملك: محقق داماد، ۱۳۷۸، ص۱۶۴ـ۱۵۵). بديع‌الملك كه ظاهراً پاسخ‌هاي كوتاه استاد خرسندش نساخته بود پس از دريافت جوابيه اول، سؤال ديگري (همان سؤال هفتم حاوي نام كانت) به سؤالات قبلي افزود و بار ديگر از استاد تقاضاي جواب كرد. ميرزا علي اكبر در پاسخ سؤال هفتم فرقه اول حكماي غرب قائل به خالق قديم را موافق با رأي متكلمين و حكماي اسلام، و فرقه سوم قائل به شئونات و بروزات وجود را مذهب حكماي اسلامي و صوفيه و حكما دانست، بدون اينكه كمترين اشاره‌اي به آرا و فلاسفه جديد اروپايي بنمايد. درباره فرقه دوم كه به نظر پرسشگر رأي كانت و فيخته مي‌باشد مي‌نويسد:

«مذهب فرقه ديگر كه به خالقي معتقد نيستند، مذهب دهريين و طبيعيين است كه دهريين وجود عالم را به بخت و اتفاق آن اجزاء فراهم آمده و اين عالم از سماوات و ارضين تركيب يافته و محتمل است عوالم ديگر غير اين عالم نيز تركيب گرديده و موجود باشد. و طبيعيين وجود عالم را به طبيعت نسبت داده‌اند و عالم را قديم و صاحب طبيعت كليه مي‌دانند كه بلاشعور واراده منشأ آثار قديمه و حادثه است، و قائل‌اند به هيولي و صورت جسميه و صور نوعيه. و ماده قديمه در نزد فرنگيان عبارت از اجزاي لايتجزا است كه در خارج قابل قسمت نيستند و در ذهن قابل قسمت‌اند، و قوه قديمه و قوه واحده نباشد. بلكه قواي كثيره باشد كه عبارت است كه از صور نوعيه آن اجزاء و صور نوعيه ديگر كه صور مركبات باشد، حادث باشند. و توافق ماده و قوه كه قائل‌اند، ممكن است به حسب اتفاق گفته باشند، و ممكن است به حسب تجاذب آن اجزاء گفته باشند ليكن اتفاق چون باطل است كه تجاذب آن اجزاء يكديگر را اين كرات متحركه متشتته در جو فراهم آمد، به تفصيلي كه محل مقتضي ذكر آن نيست». (مدرس حكمي يزدي، ۱۳۶۵، ص۱۴۱ـ۱۴۰)

تأمل در اين پاسخ نشان مي‌داد كه اطلاعات مجيب درباره كانت و ديگر فلاسفه اروپايي از اطلاعات سائل هم كمتر است.

۵. بديع‌الملك براي سومين باز سؤالات هفت‌گانه را براي پاسخ‌گويي به محضر حكيم مؤسس آقاعلي مدرس (۱۸۸۹ـ ۱۸۱۸) مي‌فرستد. آقاعلي به تفصيل به سؤالات شاهزاده فاضل پاسخ مي‌گويد و نام كتاب خود را به افتخار پرسشگر «بدايع الحكم» مي‌گذارد:

«شاهزاده مفخم، اميرزاده معظم، نواب مستطاب اشرف، عمادالدوله بديع الملك ميرزا ابن عمادالدوله امام قلي ميرزا ابن محمد علي ميرزا الملقب بدولتشاه بن فتحعلي شاه قاجار اسكنهم في اعلي الجنان لازالت لواء امارته مرفوعة و اعلام ايالته منصوبة، از آنجا كه نظر به فطرت سنيه اصليه و استعداد و قابليت جبليه و كمالات كسبيه و فضايل نفسيه و معالم عقليه و حسن حيرت و صفاي طويت و سريرت، ميل تام و رغبت تمام در تحقيق حقايق عرفانيه و معارف يقينيه و كشف اسرار آيات قرآنيه و بيان معضلات احادث نبويه و تبيان مشكلات آثار ولويه داشته و علي الدوام با فضلاي نامدار و علماي عالي مقدار در اين ابواب مصاحبت و مكالمه فرموده و از تحقيقات مطالب عاليه ابتهاج و مسرت والتذاذ دارند، چند مسأله از مسائل حكمت الهيه به صورت سؤال مرقوم فرموده، نزد اين حقير فقير شهير به آقاعلي مدرس طهراني ولد مرحوم مغفور ملاعبدالله مدرس زنوزي انفاذ فرمودند كه به اندازه قليل بضاعتي كه در حكمت الهيه دارد جواب نويسد، لذا بقدر حوصله و استعداد خود هر يكي را جوابي نوشته مجموع را رساله كرد و «بدايع الحكم» نام نهاد» (مدرس طهراني، ۱۳۱۴، ص۵)

بدايع كه در آخرين ماههاي حيات آقاعلي در ۱۳۰۷ نگاشته شده، هفت سال بعد در ۱۳۱۴ (۱۸۹۶) در تهران منتشر شده است. بدايع از سه زاويه قابل توجه است: اول، اين كتاب مهمترين تأليف آقاعلي و پس از اسفار يكي از معتبرترين كتب حكمت متعاليه است. تقريرهاي استادانه حكيم مؤسس از مباحث مختلف الهيات بالمعني الاخص در بدايع نمايي با عظمت از انديشه فلسفي اسلامي ارائه مي‌كند. بيشك بدايع اگر تبويب و تنظيم مناسب‌تري داشت جاي خود را در حوزه‌هاي فلسفي باز مي‌كرد. دوم اين كتاب يكي از مهم‌ترين كتب فلسفي به زبان فارسي به شمار مي‌آيد. بدايع معتبرترين نماينده حكمت متعاليه در زبان فارسي است. سوم، صفحات پاياني بدايع الحكم نخستين جلوه مواجهه فلاسفه مسلمان با آراء فلاسفه پس از رنسانس غرب را به نمايش مي‌گذارد.

«اگر بدايع الملك ميرزا عمادالدوله در آخرين سؤال خود اسامي فلاسفه بزرگ غرب را ذكر كرده است، كار او نه جنبه تفنني داشته و نه جنبه فضل فروشي، بلكه از ابتدا اقلاً به نحو ذهني براي خود او مقايسه ميان افكار فلاسفه غرب و سنت تفكر اسلامي ايران مطرح بوده است و بدين معني در حد نيت پنهاني او مي‌توان كتاب بدايع الحكم را به معنايي نخستين كتاب فلسفه مقايسه‌اي ميان تفكر شرق و غرب در ايران دانست. شايد هم بتوان گفت اين كتاب محل برخورد و تلاقي فلسفه‌اي از نوع كانت اروپايي و سنت نوع ملاصدرايي شرق است». (مجتهدي، ۱۳۵۵)

عليرغم پاسخ بسيار مفصل آقاعلي به ديگر سؤالها، پايخ پرسش هفتم از چند سطر تجاوز نمي‌كند. وي درباره فرقه دوم از فلاسفه غرب متذكر شده است:

«و قوه و ماده‌اي كه بعضي حكماء و فرنگ قائلند كه صورت را حالّ و هيولي را محل مي‌دانند و مي‌گويند هر يك به ديگري محتاج باشد به طوري كه دور لازم نيايد يعني هيولي به ذات صورت مطلقه محتاج باشد به هيولي، و همه اجسام از اين دو مركبند و ميانه اين دو تلازم بود و از هم منفك نشوند، لكن اين مطلب مستلزم نباشد انكار واجب الوجود را جل جلاله چنانكه حكماء و منشاء باقول به اين مطلب اثبات واجب الوجود به براهين قاطعه كرده‌اند» (مدرس طهراني، ۱۳۱۴، ص۲۷۷)

پاسخ آقاعلي نشاني از اطلاع وي از فلسفه كانت ندارد، در سرتاسر كتاب بدايع الحكم بلكه در مجموعه مصنفات حكيم مؤسس نكته‌اي كه حاكي از توجه يا اطلاع وي به فلسفه جديد غرب به‌ويژه آراء ايمانوئل كانت باشد به چشم نمي‌خورد، و با اطمينان مي‌توان گفت هيچ مدركي دال بر اطلاع مدرس طهراني از فلسفه كانت در دست نيست. پرسش‌هاي نسبتاً دقيق (حداقل در غير سؤال هفتم) بديع الملك در بحث تطبيقي فلسفه صدرايي و فلسفه كانتي به‌واسطه كم‌اطلاعي حكيمان ايراني از فلسفه غرب پيگيري نشد. ضمناً احتمال پيش گفته درباره امكان پرسشگري آقاعلي و آقاعلي اكبر درباره فلسفه كانت از كنت دوگوبينو حداقل در آثار اين دو حكيم شاهد صدقي ندارد.

۶. نمونه ديگري كه بر آشنايي نخبگان ايراني با آراء كانت قابل ذكر است استنادهاي افضل الملك شيخ محمود كرماني (۱۳۲۲ـ۱۲۶۷ه‍ .ق.) در شرح آراء دكارت به كانت است. وي رساله «گفتار در روش» را چهل و دو سال پس از نخستين ترجمه در ۱۳۲۱ قمري (۱۹۰۸م) تحت عنوان «نطق» از تركي به فارسي برگردانيد. (نسخه خطي كتابخانه ملك، ش ۶۱۷۲) افضل الملك علاوه بر ترجمه متن رساله، شرح و تفسيري نيز بر آن افزوده است. اين شرح و تفسير نيز از تركي ترجمه شده و نويسنده آن همانند مترجم تركي ناشناس است. به هر حال اين شرح و تفسير از فردي مسلط به فلسفه دكارت، آشنا با منتقدان دكارت و مطلع از ديگر فلاسفه بزرگ اروپايي از جمله كانت به رشته تحرير درآمده است. (مجتهدي، ۱۳۶۲) [در قطعات منتخب منتشر شده استناد به كانت نيامده، براي يافتن اين مستندات مي‌بايد به نسخه خطي (متن كامل) مراجعه كرد.]

۷. مرحله اول آشنايي ايرانيان با كانت را در نكات زير مي‌توان خلاصه كرد:

۱. به گزارش كنت دوگوبينو در دهه هفتم قرن نوزدهم برخي نخبگان ايراني با نام كانت آشنا بوده‌اند و درباره مسلك فلسفي كانت از وي سؤال كرده‌اند.

۲. نخستين ايراني كه از طريق برخي فلاسفه نوكانتي همچون اولن با آرا كانت آشنايي مقدماتي داشته، بديع الملك ميرزا است وي در ۱۳۰۶ (۱۸۸۹) با طرح هفت سال تحت تأثير تعارضاتي كانتي، نخستين‌بار نام كانت را هر چند نادرست استعمال كرد و در دسته‌بندي سه‌گانه از فلاسفه غربي درباره اعتقاد به خداوند، نام كانت را به غلط در زمره منكران خداوند و معتقدان به ماده و قوه قديم به كار برد.

۳. در پاسخ‌هاي دوگانه ميرزا علي اكبر حكمي يزدي و كتاب پراهميت بدايع الحكم آقاعلي مدرس طهراني نشانه‌اي از اطلاع و لواندك حكيمان ايراني از فلسفه كانت مشاهده نمي‌شود.

۴. در شرح رساله گفتار در روش دكارت كه توسط افضل الملك كرماني در سال ۱۳۲۱ (۱۹۰۸) از تركي به فارسي ترجمه شده است، استنادهايي به آراء كانت مشاهده مي‌شود.

۵. در مجموع در هفتاد و پنج سال اول آشنايي ايرانيان با كانت، آشنايي گذار و مقدماتي است و به دشواري مي‌توان گفت از حد اسم فراتر رفته است. تنها ايراني كه به برخي تعارضات كانت التفات كرده است بديع الملك ميرزا است.

مرحله دوم: آشنايي عمومي و تاريخي

در اين مرحله چهل و پنج ساله آراء كانت در ضمن ترجمه يا ترجمه آزاد تاريخ فلسفه غرب در اختيار دوستداران فلسفه فراتر مي‌گيرد و نخستين مقالات و كتب مستقل درباره كانت به فارسي ترجمه مي‌شود.

۸. يكي از عرفاي معاصر ميرزا هادي خان حائري (متولد ۱۳۰۸ قمري، متوفي ۱۳۵۹ شمسي/م ۱۹۸۱ميلادي) فرزند شيخ عبداله حائري رحمت عليشاه و شاگرد ميرزا حسن كرمانشاهي است. درس مثنوي وي محفل اساتيد فلسفه و عرفان معاصر ايراني بوده است.

وي فارغ‌التحصيل مدرسه دارالفنون و با زبان فرانسوي آشنا بوده است. جز برخي اشعار وي چيزي از آثارش منتشر نشده است. يكي از مهمترين آثار مخطوط وي «تاريخ فلاسفه» است. (اسحاق، ۱۳۷۱، ج۲، ص۵۱۷) گفته شده «اين رساله در تاريخ فلسفه غرب است كه ظاهراً مقدم بر كتاب سير حكمت در اروپا تأليف مرحوم محمدعلي فروغي نوشته شده است». (آزمايش، ۱۳۸۳، ۱۸/۱۰۴) درباره ميزان آشنايي هادي حائري با فلسفه كانت پس از مشاهده تاريخ فلاسفه او مي‌توان قضاوت كرد.

۹. ابوالحسن شعراني استاد فلسفه اسلامي در ۱۳۱۶ه‍ .ش. (۱۹۳۷) كتاب مختصري بنام «فلسفه اولي يا مابعدالطبيعه (مشتمل بر مهمترين اقوال فلاسفه اروپا در الهيات و تجرد نفس و تطبيق اصطلاحات)» در تهران منتشر مي‌كند. وي در پايان كتاب توضيح داده كه «اقوال مذكور در كتاب يا از كتب مصنفين و صاحبان اقوال يا از تاريخ «دزبري» كه به ترتيب حروف تهجي اعلام طوائف را با شرح كامل ذكر كرده و ادله آنها از كتاب مزبور و كتاب فلسفه «لار» Lahr كه از كتب كلامي فرانسه است نقل گرديد» (شعراني، ۱۳۱۶، ص۴۵) تمايل نويسنده آشكارا به فلسفه دكارت است. حسن جدي كتاب دقت عميق نويسنده در معادل‌هايي است كه براي اصطلاحات جديد فلسفي انتخاب كرده است. نويسنده به زبان فرانسوي مسلط است و در مجموع به سه رأي كانت پرداخته است.

اول: وي فلسفه جديد اروپا را به چهار مدرسه تقسيم مي‌كند: شكاكان، تجربيون، مثاليون و عقل‌گراها. در توضيح مدرسه سوم يعني مثاليون يا ايده‌آليستها مي‌نويسد:

«مي‌گويند ما چيزهايي در ذهنمان وارد مي‌شود و آن را تصور مي‌كنيم ولي يقين نداريم صورت ذهني موافق موجود خارجي است. و بعضي مبالغه كرده گويند اصل وجود خارجي را نمي‌دانيم، اما كانت معتدل‌تر است و گفته وجود عالم خارجي مسلم است، زيرا تا چيزي موجود نباشد ظاهر نمي‌شود ولي كيفيت و احوال آن نامعلوم [است]. اصل مذهب شكاكين از اينجا ناشي شده كه يكي از فلاسفه انگليسي موسوم به لاك گفت ما اصل موجودات خارجي را ادراك نمي‌كنيم بلكه اشباح (ideas representative) آنها را درك مي‌كنيم كه ماهيت با وجود خارجي متفق نيستند.

كانت فيلسوف آلماني تصديق كرده كه اگر چيزي به علم حضوري intuition ادراك شود ماهيت او معلوم است ولكن مي‌گويند حتي ادراك انسان نفس خود را به علم حضوري نيست، بلكه به علم حصولي است، Conception و نيز گفته قضايايي كه حمل اولي ذاتي analytique باشد صحيح است و لكن عمده قضاياي مفيد به حمل شايع صناعي است Synthetique به اين جهت بر حكمت نظري pure reason اعتماد جايز نيست، اما حكمت علمي مانند اينكه عدل خوب است و خيانت قبيح است و از اين قبيل هر چه باشد قابل اعتماد است. و وجود خدا، بقاء و تجرد نفس انسان را از روي اين قبيل ادله ثابت كرده است». (پيشين، ص۱۱۰)

دوم: در باب مقولات. پس از مقولات ارسطويي متذكر شده است:

كمّ (وحدت، كثرت و مجموعيت)، اضافه (بين علت و معلول، بين حالّ و محل، بين فعل و انفعال)، كيف (واقعيت، منفي بودن، محدوديت)، حال (وجوب، امكان و وجود).

به عقيده كانت تمام مقولات، اعتباري محض و در خارج ما بحذاء ندارند». (پيشين، ص۱۵)

سوم: وي هفتمين دليل بر اثبات صانع را قانون اخلاقي دانسته توضيح مي‌دهد:

«مي‌گويند اول كسي كه از اين راه استدلال كرده سقراط بود و كانت فيلسوف آلماني بر آن اعتماد كرده مي‌گويد ما در وجدان خود مي‌يابيم كه بعضي افعال حسن و بعضي قبيح است و اگر افعال حسنه را مرتكب شويم مستحق تمجيد و تحسين، و اگر افعال قبيحه را بجا آوريم مستحق سرزنش و ملامتيم. پس يك قانوني موجود است و متقن آن خود ما نيستيم، زيرا كه اگر خود ما بوديم مي‌توانيستم آن را تغيير دهيم، با اينكه اگر ما قرار بگذاريم كه سرقت و قتل كار خوبي است باز پيش خود حس مي‌كنيم كه مخالف قانون صحيح رفتار كرده‌ايم و قانون بحال خود باقي است و چون مقنن اين قوانين خود، ما نيستيم لابد قوه غير ما يعني واجب الوجود است كه وضع كرده و به ما الهام نموده است». (پيشين، ص۳۸)

۱۰. محمدعلي فروغي (۱۳۲۱ـ۱۲۵۶ه‍ .ش.) دانشمند و سياستمدار ايراني در ۱۳۱۸ش (۱۹۳۹م) با انتشار كتاب مفصل «سير حكمت در اروپا» رايج‌ترين و عمومي‌ترين تاريخ فلسفه غرب را تا چهل سال پس از خود در اختيار فارسي زبانان قرار داد. او علاوه بر تسلط بر زبان فرانسوي با انگليسي و عربي نيز آشنا بود. وي پس از انتشار «حكمت سقراط» در ۱۲۹۷ (۱۹۱۸) و ترجمه چند محاوره افلاطون، «گفتار در روش» دكارت را براي سومين بار در ۱۳۱۰ (۱۹۳۱) به فارسي ترجمه و منتشر كرد. فروغي با انتشار ترجمه «فن سماع طبيعي شفاي» ابن‌سينا با استعانت از دروس حكيم معاصرش محمد حسين فاضل توني در ۱۳۱۶ (۱۹۳۷) توانايي خود را در فلسفه اسلامي نشان داد.

فروغي آنچنانكه در مقدمه «سير حكمت در اروپا» تذكر مي‌دهد به اين نتيجه مي‌رسد كه بدون آشنايي اجمالي با تاريخ فلسفه در غرب رساله ترجمه شده دكارت قابل فهم نخواهد بود لذا دست بكار تدوين «سير حكمت در اروپا» مي‌شود. فروغي در اين مقدمه تصريح مي‌كند كه «رساله تاريخيه ترجمه نيست، تأليف است، چرا كه تأليف براي تعليم و تعلم پرفايده‌تر است.» او كتاب خود را تاريخچه مجملي از معارف اروپا معرفي مي‌كند كه در آن از گفته دانشمندان داخلي پرهيز شده، هر چند در اصطلاحات حتي‌الامكان از دانشمندان خودي تبعيت كرده است». (فروغي ۱۳۱۸، مقدّمه) فروغي در انتهاي هر يك از مجلدات سه‌گانه كتاب خود فهرست اصطلاحات فلسفي به كار رفته در كتاب خود را همراه با معادل فرانسوي آنها بدست داده كه تا چهار دهه پس از انتشار كارآمدترين فهرست اصطلاحات فلسفي بوده است.

متأسفانه فروغي به منابع تأليف خود اشاره‌اي نكرده است. محتمل‌ترين منابع فرانسوي كار فروغي تاريخ فلسفه آلفرد فويه Fouillee و اميل برهيه Brehier است. اما مقايسه دقيق سير حكمت در اروپا با اين دو تاريخ فلسفه چنين فرضيه‌اي را اثبات نمي‌كند (مجتهدي، ۱۳۷۹، ص۳۲۸ـ۳۲۵) فروغي از هر منبعي استفاده كرده باشد، كتابي با ارزش، وفادار به آراء فلاسفه غربي، قابل اعتماد نسبي و با نثري روان و معادل‌هايي مناسب‌ تدوين كرده است.

فروغي فصل هفتم از جلد دوم سير حكمت در اروپا را به فلسفه كانت اختصاص داده، ۶۸ صفحه كانت‌شناسي فروغي مفصل‌ترين بحث فلسفي به زبان فارسي تا آن زمان و چند دهه بعد است. براي اولين بار شرح زندگاني و سير تحول افكار كانت و نقد عقل مطلق نظري و نقادي عقل مطلق عملي طي سه بخش تشريح شده است. شيوه نگارش فروغي حكايت از فهم رأي فلسفي توسط مؤلف دارد و به گونه‌اي نگارش شده كه براي مخاطب ايراني كه براي نخستين‌بار با چنين مطالبي مواجه مي‌شود قابل فهم باشد. براي آشنايي با نحوه كانت‌شناسي در نخستين تأليف مؤثر فارسي نمونه‌هايي را از آن نقل مي‌كنيم:

«پس از تأمل بسيار كانت هم در كشف حقيقت موجودات حس و تجربه را تنها وسيله تحصيل علم پنداشت و معتقد شد كه انسان به معرفت ذوات نمي‌تواند دست بيابد و بايد به بحث در عوارض و حادثات اكتفا نمايد». (فروغي، ۱۳۱۸، ص۱۹۶)

«در واقع تحقيقات كانت مقدمه فلسفه است و روش را به دست مي‌دهد از اين رو كه معلوم مي‌كند كه عقل انسان چه مي‌تواند دريابد؟ و چه اندازه و چگونه مي‌تواند درك حقيقت كند؟ و روشي كه براي تأسيس فلسفه بايد اختيار كرد كدام است؟ جز اينكه چون از اين مقدمات فراغت يافت و به عقيده خود روش صحيح فلسفه را دريافت، پيري و ناتواني در رسيد، ولي حق اين است كه هر چند به ذي‌المقدمه نتوانست بپردازد، همين مقدمات را كه ترتيب داده او را از بزرگترين حكما به شمار آورده است». (پيشين، ص۲۰۰)

فروغي در بيان تحقيقات كانت در نقد عقل مطلق نظري متذكر مي‌شود:

«كانت در فلسفه مانند كپرنيك عمل كرد و بجاي اينكه اشياء را اصل بداند و ادراك را بر آنها منطبق كند، ادراك را اصل قرار داد و اشياء را بر آنها منطبق نمود، و در مبحث شناخت برترين حس هم كه معلوم كرد كه زمان و مكان قالب‌هايي هستند كه آنها را ذهن در خود دارد. و محسوسات را در آن قالبها مي‌ريزد مقدمه همين عمل بود، يعني آنجا راجع به محسوسات اين فقره را نمايان كرد، و اينجا راجع به مقولات در مبحث حس دانستيم كه ما امور را به وسيله عينكي مي‌بينيم كه يك شيشه‌اش زمان و يك شيشه‌اش مكان است، اكنون مي‌بينيم عينك ما دستگاه مفصلي است كه علاوه بر آن دو شيشه چندين شيشه ديگر دارد كه عبارت از مقولات باشند. و نتيجه اينكه جهان يعني اشياء معلوم ما، خواه محسوس و خواه معقول مصنوع ذهن ما هستند و بنابراين عالم و معلوم به منزله ماده آن مي‌باشند، و وجود هر دو براي علم ضروري است. زيرا كه ماده بي‌صورت متحقق نمي‌شود، و صورت بي‌ماده همچون ظرف بي‌مظروف است، و از اين رو مي‌توان دانست كه علم ما جز بر امور تجربي به چيزي تعلق نمي‌تواند بگيرد». (پيشين، ص۲۲۰)

فروغي در نقد نسبت اصالت التصوري به كانت از قول وي مي‌نويسد:

«من نه سوفسطائيم و نه اصالت تصوري، نه نفي موجودات مي‌كنم، نه منكر حقائقم، نه علم و فلسفه را بي‌معني مي‌دانم، من در عقل انسان صرافي مي‌كنم و ميزانش را مي‌سنجم و حدودش را معين مي‌كنم تا معلوم شود كه دست عقل به كجا مي‌رسد و به كجا نمي‌رسد». (پيشين ۲۲۶)

درباره جهان‌شناسي كانت فروغي متذكر مي‌شود:

«در تصور چهار فقره كميت، كيفيت، اضافه و جهت … همين كه صور آنها را وجودهاي عيني مستقل قرار داديم چون بخواهيم درباره آنها رايي اختيار كنيم، گرفتار تنازع احكام مي‌شويم، يعني در هر يك از آن صور معقول دو حكم متناقض درمي‌يابيم كه هر دو موجه مي‌باشند و هر دو را نقض هم مي‌توان كرد و اين نشان جدلي بودن استدلال و بي‌بنياد بودن موضوع گفتگو است. صور چهارگانه و تنازع احكام متناقص در آنها از اين قرار است:

تنازع اول: جهان كران دارد يا بي‌كران است يعني ابعادش متناهي است يا نامتناهي و آغاز زماني داشته يا نداشته است؟

تنازع دوم: در جهان جوهر بسيط هست يا نيست؟

تنازع سوم: آيا همه امور موجب‌اند يا اختياري هم هست؟

تنازع چهارم: وجودي كه واجب باشد هست يا نيست؟» (پيشين، ص۲۳۴ـ۲۳۳)

در زمينه خداشناسي فروغي توضيح مي‌دهد:

«راه يقين به وجود چنين مبدئي استدلال عقلي نيست چنانكه براهيني كه مي‌آورند هيچكدام قاطع و وافي نمي‌شود» (پيشين، ص۲۳۶)

پس از نقد سه برهان وجودي آنسلم، برهان جهاني و برهان علت غايي كانت اينگونه نتيجه‌گيري مي‌كند:

«پس اثبات ذات باري به برهان عقلي ميسر نيست، اگر از موجوداتي كه به علم ما درمي‌آيند بخواهيم به او برسيم، اين موجودات عوارض و ظهوراتند و مادي مي‌باشند و آنكه منتهي اليه اين عوارض است بايد از جنس نوع آنها باشد. اگر از اين عوارض و ظهورات بگذريم و بخواهيم به عقل مطلق نظري مسئله را حل كنيم، دست ما تهي است و تكيه‌گاهي نداريم. ليكن آنقدر هست كه اگر پاي استدلاليان چوبين است و به اثبات عقلي نمي‌رسد دست منكران هم به جايي بند نيست و راه طلب باز است». (پيشين، ص۲۳۸)

فروغي تحقيقات كانت در علم اخلاق و نقادي عقل مطلق عملي را اينگونه گزارش مي‌كند:

«نيكي اخلاقي آن است كه شخص در او به نتيجه ننگرد و غايتي در پيش نداشته باشد و تنها از روي تكليف بكند و براي اينكه قانون يعيني امر كلي را رعايت كرده باشد … نخستين قاعده اخلاقي كه خود را به آن مكلف مي‌بينيم اين است: همواره چنان عمل كن كه بتواني بخواهي كه دستور عمل تو براي همه كس و همه وقت و همه جا قاعده كلي باشد … قاعده دوم اخلاقي: چنان رفتار كن كه هر انسان را خواه شخص خودت خواه شخص ديگري باشد غايت بپنداري نه طريق وصول به غايت … قاعده سوم: چنان رفتار كن كه از قانون‌گذاري تو (يعني از ارادات عقلي تو) دستورهايي برآيد كه با استقرار غايات مطلق سازگار باشد» (پيشين، ص ۲۴۹ـ۲۴۶)

فروغي در اواخر بحث خود چنين نتيجه‌گيري مي‌كند:

«وصول به كمال يعني خير كل تام و سازگار شدن قانون اخلاقي، با جريان امور عالم از عهده خود نفس انسان كه خواهان اين مقام است ساخته نيست و چاره نداريم جز اينكه بگوئيم كار وجودي است كه خود داراي كمال مطلق باشد، و وجود عالم و جريان امور او و الزام قانون اخلاقي و سازگار شدن او با جريان امور و عمل بر مقتضاي اختيار و آزادي، همه بر حسب مشيت او است يعني ذات باري و پروردگار عالم است. پس كانت در امور اخلاقي هم مانند امور علمي به شيوه كپرنيك به عكس حكماي ديگر عمل كرد. به اين معني كه پيشينيان از اثبات ذات باري و بقاي نفس نتيجه مي‌گرفتند كه انسان مكلف به تكاليف اخلاقي است و لكن او مكلف بودن انسان را به تكليف اخلاقي يقين دانست، سپس بقاي نفس و يقين به وجود پروردگار را از آن نتيجه گرفت، و چون به اين نتيجه رسيديم مي‌توانيم بگوئيم: امر مطلق عقل بر مكلف بودن انسان به حسن نيت و اراده خير حكم خداست كه بر دل ما وارد مي‌شود». (پيشين، ص۲۵۵)

اگر چه نخستین مقالات تأليفي فارسي درباره كانت انتظار مي‌رفت با سلسله مقالات احمد فرديد تحت عنوان «از كانت تا هايدگر» منتشر شود اما در دو شماره منتشر شده آن مطالب مرتبط با كانت به چند سطر بالغ نشد. (مجله سخن، ۱۳۲۳) محمدعلي فروغي با نگارش مقاله‌اي بنام «كانت» در اين زمينه نيز پيشقدم است. (مجله ارمغان، ۱۳۲۸)

۱۱. اين مرحله با انتشار ترجمه چهار تاريخ فلسفه ادامه مي‌يابد، ترجمه‌هايي كه هر يك از قبلي تخصصي‌تر و عميق‌تر است، ترجمه‌ها نيز همپاي متن عمق و غناي بيشتر مي‌يابد.

كاظم عمادي در سال ۱۳۲۸ (۱۹۴۹) بخش كانت از كتاب «فلاسفه بزرگ» آندره كرسون (Cresson) (1869ـ۱۹۵۰) را در ۸۴ صفحه در تهران منتشر كرد. اين نخستين كتاب با عنوان «كانت» در زبان فارسي است. دكتر عباس زرياب خويي در ۱۳۳۶ (۱۹۵۶) «تاريخ فلسفه» ويل دورانت را به فارسي ترجمه و منتشر ساخت. فصل ششم اين تاريخ عمومي فلسفه تحت عنوان «ايمانوئل كانت و مسلك اصالت تصور (ايده‌آليسم آلمان)» پنجاه صفحه به فلسفه كانت اختصاص دارد.

در ۱۳۴۰ (۱۹۶۰) «تاريخ فلسفه غرب» برتدراندراسل فيلسوف معاصر انگليسي توسط نجف دريا بندري به فارسي ترجمه و منتشر شد. در فصل بيستم از كتاب سوم آن در بيست و دو صفحه مختصراً فلسفه كانت تحليل شده است.

بالاخره منوچهر بزرگمهر در ۱۳۶۰ (۱۹۸۱) بخش كانت از جلد ششم «تاريخ فلسفه» فردريك كاپلستون را مستقلاً در حدود ۲۵۰ صفحه ترجمه و منتشر كرد. اين دومين كتاب فارسي درباره كانت است و مفصل‌ترين و عميق‌ترين كتاب منتشره درباره كانت به زبان فارسي تا زمان خود محسوب مي‌شود، و تنها كتابي است كه به سيطره «سير حكمت در اروپا» در حوزه كانت‌شناسي فارسي پايان مي‌دهد. در اين كتاب هفت قسمت به چشم مي‌خورد: زندگي و تأليفات كانت، مسائل كتاب نقد اول، معلومات علمي، انتقاد از مابعدالطبيعه، اخلاق و دين، ذوق و معرفت الغايه، ملاحظاتي درباره آثار منتشره پس از مرگ.

۱۲. مرحله دوم با آغاز بررسي و نقد آراء فلسفي كانت توسط متفكران ايراني به پايان مي‌رسد. با توجه به تفاوت بنيادي فلسفه كانت با سنت فلسفي در دوران اسلامي طبيعي است كه نظر اساتيد ايراني فلسفه به مقايسه فلسفه كانت با فلسفه اسلامي جلب شود. در زمينه بررسي تطبيقي و تحليل انتقادي آراء كانت كوشش‌هاي مهدي حائري يزدي (۱۳۷۸ـ۱۳۰۲) قابل ذكر است.

دكتر مهدي حائري يزدي كه فلسفه كانت را در آمريكا و كانادا تحصيل كرده و متخصص فلسفه تحليلي است مرجعش در آراء فلسفي كانت ترجمه انگليسي آثار وي مي‌باشد. حائري يزدي در مقايسه فلسفه كانت و فلسفه اسلامي مي‌نويسد:

«فلسفه كانت نه تنها در بسياري مسائل با فلسفه اسلامي همفكري يا لااقل تقارن فكري دارد، بلكه در سبك و روش نيز شايد بتوان گفت در قرن‌هاي اخير اين فلسفه تنها فلسفه اروپايي است كه در جهت فكري فلسفه اسلامي قرار گرفته و شايسته است يكي را به ديگري تطبيق و مقايسه نمائيم. روش‌هاي ديگر فلسفي اين شايستگي را ندارند و شايد حتي در اصطلاحات و مباحث عمومي فلسفه هم ميسر نباشد كه ميان فلسفه اسلامي و متدهاي ديگر اروپايي تفاهم به عمل آورد. پس از كانت هگل را هم مي‌توان با بعضي از فلاسفه بزرگ اسلامي مقايسه كرد و با فلسفه او تفاهم برقرار نمود.» (حائري يزدي، ۱۳۶۰، ص۱۱۱)

حائري يزدي در انتهاي فصل دهم كتاب كاوش‌هاي عقل نظري (ويرايش اول: ۱۳۴۷، ويرايش دوم: ۱۳۶۰) تحت عنوان «بحثي تطبيقي در وجود رابط» ديدگاه كانت درباره وجود را با ديدگاه فلاسفه مسلمان (بويژه ملاصدرا) مقايسه كرده به هفت نكته دست يافته كه سه نكته نخستين آن به‌طور خلاصه به اين قرار است:

«نخست آنكه كانت را به طور كلي رابطه و نسبت مقولي تصور كرده و اصلاً بوجود محمولي يعني وجودي كه حقيقتاً محمول قضيه‌اي واضع شود قائل نيست و حتي بر طبق همين تفسير اصرار دارد كه تمام قضاياي حمليه بسيط منطبق را به صورت حمليات مركبه بيرون آورده و در حقيقت مي‌خواهد بگويد كه اصلاً بسيطه در منطق وجود ندارد.

دوم، كانت مي‌گويد چون وجود مطلق رابطه است نمي‌تواند چيزي بر موضوع قضيه بيافزايد، در صورتيكه در مشرب فلسفي ما فقط وجود رابط مي‌تواند افزايش در موضوع به عمل آورد.

سوم، همان مصداقي كه كانت از آن به عنوان Object سخن رانده و طرف اصيل معادله قرار داده جز وجود واقعي آن مفقهوم كه عيناً همان وجود محمولي است چيز ديگري نمي‌تواند بود، و همينكه كانت مصداق را به هر عنواني كه باشد طرف معادله خود واقع ساخته سخن خود را كه وجود طرف نيست و همواره نسبت ميان طرفين است نقض كرده است». (حائري يزدي، ۱۳۶۰، ص۱۰۸ـ۱۰۷)

در بحث خداشناسي تطبيقي، حائري يزدي نظر كانت درباره دليل هستي را به تفصيل تحليل و نقد كرده در نهايت اينگونه نتيجه‌گيري مي‌كند:

«نقص فلسفه كانت در اين مسئله همين است كه همه قضايايي كه داراي حمل شايع صناعي مي‌باشند و در اصطلاح او Synthetic هستند با يك چوب رانده و تمام آنها را از نوع تركيب انضمامي به حساب آورده است. در حالتي كه تركيب انضمامي يكي از اقسام حمل شايع صناعي Synthetic مي‌باشد و قسم ديگر آن نيز تركيب اتحادي است كه فرد را به ماهيت خود ارتباط مي‌دهد، و اين قسم از قلم فيلسوفانه كانت حذف گرديده است و همين حذف و ايصال نامطبوع فلسفه او را دچار اين مشكلات ساخته است.» (پيشين، ص۲۱۰)

اگر چه بررسي و نقد آراء كانت در آراء ديگر اساتيد ايراني فلسفه از قبيل مرتضي مطهري (۱۳۵۸ـ ۱۲۹۸) در پاورقي‌هاي اصول فلسفه نيز جسته و گريخته به چشم مي‌خورد (به عنوان نمونه: مطهري، ۱۳۷۱، ج۶ ص۱۹۱ـ۱۹۰) اما به واسطه اكتفا به منابع عمومي فارسي از قبيل «سير حكمت در اروپا» چندان گسترده و عميق نيستند.

۱۳. ويژگي‌هاي مرحله دوم آشنايي ايرانيان با كانت را مي‌توان به شرح زير تلخيص كرد:

۱. در اين مرحله چهل و پنج ساله كه از آن به «آشنايي عمومي و تاريخي» مي‌توان تعبير كرد، ايرانيان فراتر از نام كانت، از وراي تاريخ‌هاي فلسفه با آراء كانت آشنا مي‌شوند.

۲. نخستين آراء كانت كه در يك كتاب فارسي منتشر شده‌اند عبارتند از ايده آليسم كانتي، مقولات كانتي و دليل اخلاقي بر وجود خداوند. اين آراء در حدود سه صفحه در ۱۳۱۶ (۱۹۳۷) به قلم ابوالحسن شعراني نگارش يافته‌اند.

۳. محمدعلي فروغي در كتاب «سير حكمت در اروپا» در ۱۳۱۸ براي نخستين‌بار يك فصل از يك كتاب فارسي را به آراء كانت اختصاص داد. اين تأليف پنجاه صفحه‌اي تا چهار دهه پس از انتشار مهمترين و رايج‌ترين منبع آشنايي ايرانيان با آرا كانت به‌شمار مي‌رود.

۴. نخستين كتاب مستقل فارسي درباره كانت ترجمه بخش كانت از كتاب فرانسوي فلاسفه بزرگ آندره كرسون به قلم كاظم عمادي در ۱۳۲۸ در كمتر از صد صفحه در تهران منتشر شد.

۵. ترجمه بخش كانت تاريخ فلسفه‌هاي ويل دورانت و برتدراندراسل نتوانست جانشين كار فروغي شود. ترجمه بخش كانت از تاريخ فلسفه كاپلستون توسط منوچهر بزرگمهر در ۱۳۶۱ به سيطره بلامنازع سير حكمت در اروپا در حوزه كانت‌شناسي فارسي پايان داد. اين كتاب تا زمان انتشار مفصل‌ترين و عميق‌ترين منبع فارسي زبانان در فلسفه كانت به‌شمار مي‌رفت.

۶. اگر چه بررسي و نقد آراء و كانت در آثار متفكراني از قبيل مرتضي مطهري از دهه ۱۳۳۰ براساس آشنايي از طريق «سير حكمت در اروپا» به چشم مي‌خورد، اما به يك معني بررسي تطبيقي و تحليل انتقادي آراء كانت در زبان فارسي براساس ترجمه انگليسي آثارش توسط مهدي حائري يزدي آغاز مي‌شود.

۷. آشنايي اكثر قريب به اتفاق نخبگان ايراني در اين مرحله با آراء كانت از سطح تاريخ‌هاي فلسفه فراتر نرفته است.

مرحله سوم: آشنايي تخصصي و مستقيم

ربع قرن اخير پرداختن به كانت در ايران چه به لحاظ كمي و چه به لحاظ كيفي سير پرشتاب صعودي داشته است. گويي كانت در ايران تولدي دوباره يافته است. توليدات دو دهه اول اين مرحله از توليدات مجموع يكصد و بيست سال دو مرحله قبلي بيشتر و عميق‌تر است. به يك معنا مي‌توان گفت كانت‌شناسي علمي در ايران در اين مرحله آغاز شده است. بحث درباره اين مرحله را در چند مورد دنبال مي‌كنم:

۱۴. محور اول: ترجمه آثار كانت به فارسي

با اينكه ترجمه عربي نقد عق محض در ۱۹۶۵، نقد عقل عملي در ۱۹۶۶، اساس مابعدالطبيعي اخلاق در ۱۹۶۵ و تمهيدات در ۱۹۶۷ منتشر شده بود؛ نخستين ترجمه يكي از آثار كانت به فارسي هجده سال ديرتر در ۱۹۸۳ در ايران منتشر شد. شمس‌الدين اديب سلطاني در ۱۳۶۲ (۱۹۸۳) كتاب نقد عقل محض (۱۷۸۱) را ۲۰۲ سال پس از انتشار متن اصلي تحت عنوان «سنجش خرد ناب» به فارسي برگردانيد. اديب سلطاني اساس ترجمه خود را منابع دست اول آلماني قرار داد. اين ترجمه اگر چه دقيق و وفادار به متن است اما به‌واسطه سليقه خاص مترجم در واژه‌گزيني فارسي «ترجمه‌لي نامفهوم از كتاب كانت» قلمداد شد. (بوشهري‌پور، ۱۳۶۳، ص۵۲ـ۵۰) همچنانكه ترجمه عربي احمد شيباني تحت عنوان «نقد العقل المحض» (بيروت، ۱۹۶۵) به مشكل عدم استفاده از اصطلاحات جا افتاده فلسفي در زبان عربي مبتلا است (حائري يزدي، ۱۳۶۰، صفحه بيست و چهار). غلامعلي حداد عادل در ۱۳۶۷ (۱۹۸۸) تمهيدات (مقدمه‌اي براي هر مابعدالطبيعه آينده كه به عنوان يك علم عرضه مي‌شود) (۱۷۸۳) را ۲۰۵ سال پس از انتشار، از ترجمه انگليسي پيترلوكاس P.G. Lucas (1953) به فارسي برگردانيد.

علي قيصري در ۱۳۶۹ (۱۹۹۰) ترجمه ناتمام مرحوم حميد عنايت را از متن اصلي آلماني تحت عنوان «بنياد مابعدالطبيعه اخلاق» (گفتار در حكمت كردار) (۱۷۸۵) ۲۰۵ سال پس از انتشار متن اصلي به چاپ رسانيد.

عبدالكريم رشيديان در سال ۱۳۷۷ (۱۹۸۸) «نقد قوه حكم» (۱۷۹۰) را از براساس متن آلماني، ترجمه انگليسي J.H. Bernard (1968) و ترجمه فرانسوي A. Philonenko (1974) 208 سال پس از انتشار متن اصلي ترجمه و منتشر كرد.

منوچهر صانعي دره‌بيدي چهار كتاب ذيل را از كانت ترجمه و منتشر كرده است:

۱۳۷۸ (۱۹۹۹) درسهاي فلسفه اخلاق (القا شده در ۱۷۷۵ تا ۱۷۸۱، منتشر شده در ۱۹۲۴) درس گفتارهاي كانت جمع‌آوري شده توسط سه تن از شاگردان كانت، ترجمه از متن آلماني و ترجمه انگليسي.

۱۳۸۰ (۲۰۰۰) مابعدالطبيعه اخلاق (۱۷۹۷) شامل دو باب اصول اوليه مابعدالطبيعي تعليم حق (فلسفه حقوق) و اصول اوليه مابعدالطبيعي تعليم فضيلت (فلسفه فضيلت)

۱۳۸۱ (۲۰۰۱) دين در محدوده عقل تنها (۱۷۹۳)

وي همچنين مقاله «تاريخ كلي در غايت جهان وطني» را در ۱۳۷۸ به فارسي برگردانيده است.

محمد صبوري در ۱۳۸۰ رساله كوچك «صلح پايدار» (۱۷۹۳) را منتشر كرد.

ضمناً مقاله «روشنگري چيست؟» كانت نيز دوبار در سالهاي ۱۳۷۰ و ۱۳۷۶ به فارسي ترجمه شده است.

بنابراين تاكنون هفت كتاب و دو مقاله از مهمترين آثار كانت به فارسي ترجمه شده، كه «نقد عقلي عملي» (۱۷۸۸) و «تعارض قواي عقليه» (۱۷۹۸) در ميان آنها ديده نمي‌شود. ضمناً ترجمه‌هاي فارسي آثار كانت در يك سطح نيستند و تعميق و تداوم كانت‌شناسي در ايران ترجمه مجدد برخي آثار وي رااجتناب ناپذیر مي‌نمايد.

۱۵. محور دوم: ترجمه آثار شارحان كانت به فارسي

يكي از شاخص‌هاي شناخت آراء يك فيلسوف ميزان آگاهي از آراي شارحان وي است. در اين مرحله آرام آرام آثار منتشر شده به زبان‌هاي اروپايي درباره كانت به فارسي ترجمه مي‌شود، اگر چه آثار اوليه ترجمه شده كتب عمومي كانت‌شناسي است، اما ترجمه شرح‌هاي موضوعي و نيز شرح يك كتاب خاص كانت نيز در ميان كتب ترجمه شده ديده مي‌شود. مهمترين شروح آراء كانت كه به فارسي ترجمه شده‌اند در سه دسته قابل ذكرند:

الف: شروح عمومي

عزت‌الله فولادوند در ۱۳۶۷ كتاب «فلسفه كانت» (۱۹۵۵) اشتفان كورنر S. Korner را ترجمه و منتشر كرد. اين كتاب از زمان انتشار رايج‌ترين كتاب عمومي در حوزه كانت‌شناسي فارسي به‌شمار مي‌آيد. عبدالحسين نقيب‌زاده در ۱۳۷۲ «كانت» (۱۹۶۲) ياسپرس را به فارسي برگردانيد.

ب: شروح موضوعي

«نظريه معرفت در فلسفه كانت» يوستوس هارتناك براساس ترجمه انگليسي هولمز هارتشورن H. Hartshorn از اصل دانماركي در ۱۳۷۶ با دو ترجمه منتشر شد. عزت‌الله فولادوند «اخلاق در فلسفه كانت» راجز ساليوان را در ۱۳۸۰ ترجمه و منتشر كرد.

ج: شرح آثار كانت

محمدرضا حسيني بهشتي در ۱۳۷۵ كتاب ماكس آپل Max Apel تحت عنوان «شرحي بر تمهيدات كانت، مقدمه‌اي به فلسفه انتقادي، جلد اول: مسأله اصلي نظريه شناخت» را ترجمه و منتشر كرد.

به نظر مي‌رسد زبان فارسي در دو زمينه شرح‌هاي موضوعي آراء كانت و شرح آثار كانت به ترجمه‌هاي متنوع‌تري نيازمند است.

يكي ديگر از ابعاد كانت‌شناسي در اين مرحله، تجديد چاپ ترجمه انگليسي آثار كانت و شارحان وي در ايران است. از آنجا كه در ايران قانون Copy Right اجرا نمي‌شود، متأسفانه تجديد چاپهاي ياد شده در مراجع بين‌المللي ثبت نشده لذا به حساب نمي‌آيند. به عنوان نمونه تجديد چاپ مجموعه آثار كانت ويرايش كمبريج، ترجمه‌هاي Warner S.pluhar, Kamp smith , Guger از «نقد عقل محض» آثار منتشره پس از مرگ كانت و مجموعه ديدگاههاي انتقادي درباره كانت قابل ذكر است.

۱۶. محور سوم: تأليفات ايراني درباره كانت

آنچه سهم متفكران يك فرهنگ را در حوزه كانت‌شناسي توزين مي‌كند، توليدها، تأليفها، تحليل‌هاي تازه و نقدهاي آن متفكران است. علي‌القاعده ترجمه آثار و شروح كانت به فارسي مقدمه لازم كانت‌شناسي بومي است. كانت‌شناسي ايراني بالاخره در مرحله سوم متولد شد و با تأليفاتي كه هنوز به تعداد انگشتان يك دست هم نمي‌رسد دوران جنيني خود را مي‌گذراند.

پركارترين و شناخته‌شده‌ترين كانت‌شناس ايراني دكتر كريم مجتهدي استاد فلسفه دانشگاه تهران است و مقالات و كتب وي در حقيقت نشانگر ميزان اهتمام آكادمي‌هاي ايراني به فلسفه كانت است. نخستين كتاب مجتهدي در ۱۳۶۳ تحت عنوان «فلسفه نقادي كانت» منتشر شد. اين كتاب مختصر در حقيقت درس گفتارهاي وي براي دانشجويان كارشناسي فلسفه است. مجتهدي با بياني ساده در بخش نقد عقل محض، مباحث حس استعلايي، تحليل استعلايي و ديالك‌تيك استعلايي و در بخش نقد عقل عملي، فلسفه اخلاق كانت را توضيح مي‌دهد.

ده سال بعد در ۱۳۷۳ در مجموعه مقالات «نگاهي به فلسفه‌هاي جديد و معاصر در جهان غرب» مجتهدي پنج مقاله را به كانت اختصاص مي‌دهد: رابطه مقولات فاهمه و استدلال جدلي الطرفين در فلسفه نظري كانت، شناخت روش علوم براساس فلسفه نظري كانت، مباني مابعد طبيعه از نظرگاه كانت، اولين منتقدان و مفسران فلسفه نقادي كانت در كشور آلمان و بالاخره كانت به روايت هيدگر. جدي‌ترين و مفصل‌ترين اين مقالات مقاله نخست است:

«اگر ميان عقل و فاهمه تباين ذاتي نيست و ذهن انسان را به نحو بنيادي متشكل از دو قسمت نمي‌توان دانست، پس كانت بدون اينكه قائل به بينونت مطلق ميان آن دو شود، به چه معنايي به تفكيك ميان آن دو پرداخته است؟ البته از لحاظي كاملاً معلوم است كه تفكيك در درجه اول براساس قلمرو و جهت و هدف فكر است و عقل به آن فعل ذهني اطلاق مي‌شود كه به وراي قلمرو موجه شناخت عيني قدم مي‌نهد ولي فاهمه عينيت شناخت خود را انحصاراً در عالم حس و در علوم تحصلي و در چارچوب قوانين فيزيك نيوتني، تضمين شده مي‌يابد. فاهمه با حس همكار است ولي عقل از حس به نحو كامل فاصله مي‌گيرد و به همين دليل شناخت در حد حس و فاهمه جنبه تأليفي ماتقدم پيدا مي‌كند، يعني قلمروي از شناخت حاصل مي‌آيد كه در آن اثبات و ثبوت با هم انطباق پيدا مي‌كند ولي عقل به قلمروي مي‌رسد كه گويي به نحو هميشگي ميان اثبات و ثبوت فاصله افتاده است و بجاي تحقق انطباق آن دو، فقط در واقع به نحوي تصور تقابل و تضاد آن دو ممكن و مقدور مي‌شود و روش جدلي و ديالك‌تيكي بي‌حاصل و از لحاظ شناخت يقين عقيم باقي مي‌ماند». (مجتهدي، ۱۳۷۳، ص۱۶۹)

مجتهدي در ۱۳۷۶ كتاب «دونس اسكوتوس و كانت به روايت هيدگر» را منتشر مي‌كند. اين كتاب در واقع تحليل دو كتاب هيدگر است: يكي «مقولات و معنا در نزد دونس اسكوتوس» (۱۹۱۵) و ديگري «كانت و مسأله‌ مابعدالطبيعه» (۱۹۲۹). مجتهدي وجه تمايز قرائت هيدگري از كانت را با ديگر تفاسير كانت چنين توضيح مي‌دهد:

«سعي هيدگر بر آن است كه جنبه جوهري تفكر كانت را مشخص و ابعاد مسأله هستي را آنگونه دريابد كه در ضمن كتاب كانت وجود دارد. جايي كه اكثر مفسران كانت توجه خود را صرفاً به مسأله «بحث المعرفه» معطوف مي‌كنند، هيدگر به يك‌باره در تفسير خود به «بحث وجود» مي‌پردازد. به همين مناسبت او اولين مقدمه نوشته خود را با اين جمله آغاز مي‌كند: «هدف اين اثر، تفسير و توجيه نقادي عقل محض كانت است، از آن حيث كه اساس مابعدالطبيعه را احيا مي‌كند، بدين ترتيب مسأله مابعدالطبيعه به‌صورت هستي‌شناسي بنيادي مشخص و روشن مي‌گردد.» (مجتهدي، ۱۳۷۶ ص۸۱)

منابع هر سه اثر مجتهدي ترجمه آثار و شارحان كانت به زبان فرانسوي است.

در ۱۳۶۴ دكتر ميرعبدالحسين نقيب‌زاده مفصل‌ترين اثر فارسي درباره كانت را با اتكاء به منابع انگليسي تحت عنوان طولاني «فلسفه كانت، بيداري از خواب دگماتيسم بر زمينه سير فلسفه دوران نو» منتشر ساخت. كتاب شامل سه بخش است. بخش نخست به زمينه كار كانت اختصاص دارد. بدنه اصلي كتاب را بخش دوم آن «كانت» تشكيل مي‌دهد كه مباحثي از قبيل فلسفه نقد تحقيقي، استتيك فرارونده، منطق فرارونده، آنالتيك فرارونده، آنالتيك اصلها، ديالك‌تيك فرارونده، روش‌شناسي، بنيادگذاري متافيزيك، اخلاق، نقد خرد عملي، نقد نيروي قضاوت، ديالك‌تيك نيروي قضاوت در آن به چشم مي‌خورد. بالاخره در بحث سوم نگاهي به پيدايش دگرباره دگماتيسم مي‌اندازد.

سومين تأليف ايران در حوزه كانت‌شناسي كه شايسته ذكر است كار مرحوم دكتر شرف‌الدين خراساني است. شرف در ۱۳۵۴ در كتاب از برونو تا هگل «(طرحي از برجسته‌ترين چهره‌هاي فلسفي دوران‌هاي جديد)» حدود سي صفحه درباره كانت ارائه كرده بود، در ويرايش دوم كتاب در ۱۳۷۶ بخش كانت كتاب هفت برابر شده نزديك ۶۰% كتاب را به خود اختصاص داده، نام كتاب نيز به «از برونو تا كانت» تغيير يافت. تحقيق شرف نخستين تأليف ايراني متكي به منابع دست اول آلماني درباره فلسفه كانت است. شرف با تحليل آراء ابتدائي كانت آغاز مي‌كند و سپس به تفصيل به مرحله انتقادي مي‌پردازد عناوين مورد بحث شرف در اين مرحله عبارتند از:

انتقاد عقل ناب، شناخت پيشين و شناخت پسين، نظريه داروي‌ها، مكان و زمان، منطق فراباشنده، شي في نفسه، ديالك‌تيك فرا باشنده، آنتي نومي‌هاي عقل، ايدئال عقل ناب. شرف بحث مشبعي را به فلسفه اخلاق، فلسفه دين، فلسفه تاريخ، جامعه و سياست اختصاص داده است. متأسفانه شرف منابع تحقيق خود را غير از متون اصلي آثار كانت همچون فروغي مشخص نكرده است.

كانت‌شناسي فارسي راه، بسيار درازي در پيش رو دارد و در مقايسه با ديگر كانت‌شناسي‌هاي آسيايي به‌ويژه هندي، ژاپني و عربي و با توجه به سنت غني فلسفي در ايران هنوز جايگاه قابل اعتنايي در كانت‌شناسي بين‌المللي به‌دست نياورده است.

۱۷. محور چهارم: پايان‌نامه‌هاي دانشجويي ايراني درباره كانت

در تاريخ هفتاد ساله دانشگاه در ايران، از آغاز تأسيس گروه فلسفه در دانشگاه تهران و ابتداي سنت رساله‌نويسي دانشجويان در مقطع كارشناسي و سپس در مقاطع بالاتر فلسفه كانت يكي از دغدغه‌هاي اصلي دانشجويان ايران رشته فلسفه بوده است. در ميان رساله‌هاي نخستين فارغ‌التحصيلان مقطع كارشناسي قبل از ۱۳۲۰ حداقل سه عنوان «كانت» مشاهده مي‌شود. (كديور، نوري؛ ۱۳۷۹، ص۱۸۵۳)

براساس تحقيق مؤسسه نوارغنون تعداد پايان‌نامه‌هاي ايراني رشته فلسفه درباره كانت از آغاز تاكنون در مقطع كارشناسي ارشد هشتاد و سه عنوان و در مقطع دكتري دوازده عنوان بوده است.

نخستين رساله دانشگاهي در مقطع دكتري در اين زمينه با راهنمايي دكتر كريم مجتهدي تحت عنوان «نظرات كانت درباره مابعدالطبيعه براساس ترجمه تمهيدات اثر كانت» در سال ۱۳۵۶ متعلق به غلامعلي حداد عادل است (كه نُه سال بعد با عنوان ترجمه تمهيدات كانت در تهران منشتر و قبلاً به آن اشاره شد). نخستين پايان‌نامه كارشناسي ارشد درباره كانت با راهنمايي دكتر يحيي مهدوي تحت عنوان «ترجمه اساس مابعدالطبيعه اخلاق كانت» در سال ۱۳۵۸ متعلق به احد احمدي است.

از مجموع نود و پنج رساله درباره كانت بيست و دو عنوان به ترجمه فارسي متون انگليسي شارحان كانت اختصاص دارد (يعني ۲۳%) بقيه عناوين به مقايسه آراء كانت با آراء فلاسفه مسلمان يا غربي (حدود ۱۰%)، توصيف آراء فلسفي كانت (بيش از ۵۰%) و اندكي نيز به تحليل انتقادي فلسفه كانت پرداخته‌اند. بيشترين راهنمايي رساله‌هاي و پايان‌نامه‌هاي درباره كانت متعلق به دكتر غلامعلي حداد عادل (يازده پايان‌نامه كارشناسي ارشد و چهار رساله دكتري) و سپس دكتر احمد احمدي (پنج رساله دكتري و چهار پايان‌نامه كارشناسي ارشد) است.

پنج دانشگاه اول ايران از حيث پرداختن به كانت در رساله‌هاي دكتري و پايان‌نامه‌هاي كارشناسي ارشد به ترتيب عبارتند از: دانشگاه تهران با ۳۷ عنوان (۸ دكتري، ۲۹ كارشناسي ارشد)، دانشگاه علامه طباطبايي ۱۲ پايان‌نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه تربيت مدرس با ۱۱ عنوان (۴ دكتري و ۷ كارشناسي ارشد)، دانشگاه شهيد بهشتي ۹ پايان‌نامه كارشناسي ارشد و دانشگاه اصفهان ۸ پايان‌نامه كارشناسي ارشد. از ۹۵ دانشجوي ايراني كه فلسفه كانت را به عنوان موضوع پايان‌نامه خود برگزيده‌اند، ۱۲ نفر دختر (در مقطع كارشناسي ارشد) بوده‌اند.

در مجموع در بيست و پنج سال اخير هر چهار ماه يك دانشجوي ايراني در رشته فلسفه از پايان‌نامه خود درباره كانت دفاع كرده است. به نظر مي‌رسد در ميان فلاسفه غربي كانت يكي از پرطرفدارترين فلاسفه در ميان دانشجويان ايراني بوده است. اگر چه اين اقبال به سمت كانت به لحاظ كمي رو به تزايد بوده، به لحاظ كيفي نيز به تدريج شاهد افزايش سهم تحليل انتقادي نسبت به توصيف و ترجمه و گرايش از مباحث كلي به مباحث نسبتاً جزئي هستيم. هر چند در مجموع مستواي علمي اين پايان‌نامه‌ها در مقايسه با استانداردهاي بين‌المللي چندان رضايت‌بخش نيست.

اقبال دانشجويان ايراني به كانت منحصر به دانشجويان فلسفه نيست، كانت در ميان دانشجويان ايراني حقوق، علوم سياسي و تعليم و تربيت نيز طرفداراني دارد و كم كم در ميان رساله‌هاي آنها نيز تحقيق مباحث كانت جاي خود را بازكرده است. به عنوان نمونه مي‌توان به نخستين رساله‌هاي دكتري علوم سياسي در ايران در اين زمينه تحت عناوين «عقل و نظم سياسي در فلسفه سياسي كانت» (۱۳۸۰) و «فلسفه سياسي كانت (انديشه سياسي در گستره فلسفه نظري و فلسفه اخلاق)» (۱۳۸۱) اشاره كرد.

۱۸. مرحله سوم از حيات كانت در ايران يعني بيست و پنج سال اخير را مي‌توان در نكات زير تلخيص كرد:

۱. نخستين ترجمه يكي از آثار كانت به فارسي يعني «نقد عقل محض» ۲۰۲ سال پس از انتشار متن اصلي و ۱۸ سال پس از نخستين ترجمه عربي آن در ۱۳۶۲ (۱۹۸۳) در تهران منتشر شد.

۲. در اين ربع قرن تقريباً هر سه سال يك اثر كانت به فارسي ترجمه شده است. پس از نقد عقل محض، تمهيدات، بنياد مابعدالطبيعه اخلاق، نقد قوه حكم، مابعدالطبيعه اخلاق (فلسفه حقوق و فلسفه فضيلت)، دين در محدوده عقل آنها، درسهاي فلسفه اخلاق و صلح پايدار و نيز دو مقاله كانت به فارسي برگردانيده شده است.

۳. ترجمه فارسي شرح‌هاي عمومي فلسفه كانت، شرح‌هاي موضوعي (از قبيل نظريه معرفت و فلسفه اخلاق) و نيز شرح تك‌نگاري‌هاي كانت (شرح تمهيدات) در اين مرحله آغاز شد.

۴. از تأليفات ايراني درباره كانت كتب و مقالات دكتر كريم مجتهدي، و نيز دو كتاب از دكتر ميرعبدالحسين نقيب‌زاده و دكتر شرف‌الدين خراساني ياد كردني است.

۵. در ميان رساله‌هاي دانشجويان ايراني رشته فلسفه نود و پنج رساله (دوازده رساله دكتري و هشتاد و سه پايان‌نامه كارشناسي ارشد) درباره فلسفه كانت دفاع شده است. يعني در اين بيست و پنج سال هر چهار ماه يك رساله دانشگاهي درباره فلسفه كانت در ايران دفاع شده است.

۶. ربع قرن اخير غني‌ترين مرحله كانت‌شناسي در ايران از زواياي مختلف است: ترجمه آثار كانت، ترجمه شارحان كانت، تأليفات ايراني درباره كانت و پايان‌نامه‌هاي دانشگاهي مرتبط با كانت.

سخن آخر: روشنفكري در ايران معاصر با فهم كانت پيوندي ناگسستني دارد. تحليل اين مهم مجال و مقالي ديگر مي‌طلبد. آهنگ كانت‌شناسي ايراني در دو دهه اخير بسيار اميدوار كننده و روبه رشد است. ايرانيان براي تأمل، تحليل، نقد و ادامه انديشه، كانت راه درازي پيش رو دارند. اين راه روشن تازه آغاز شده است.

منابع:

آپل، ماكس، شرحي بر «تمهيدات» كانت، مقدمه‌اي بر فلسفه انتقادي، جلد اول: مسأله اصلي نظريه شناخت؛ ترجمه محمدرضا حسيني بهشتي، تهران، ۱۳۷۰، نشر دانشگاهي.

آدميت، فريدون؛ ۱۳۶۲، اميركبير و ايران، تهران، انتشارات خوارزمي، چاپ هفتم.

آزمايش، سيد مصطفي [گردآوري و تدوين]؛ ۱۳۸۳، عرفان ايران (مجموعه مقالات)، انتشارات حقيقت، جلد۱۸، مقاله «فرزند عرفان و فرزندزاده عشق: ميرزا هادي خان حائري «به قلم منوچهر صدوقي‌سها، صفحه ۹۶ تا ۱۱۳، پاورقي صفحه ۱۰۴ به امضاي «عرفان ايران»، [با تشكر از دكتر شهرام پازوكي كه مرا به اين رساله راهنمايي كرد].

اسحاق، محمد؛ ۱۳۷۱؛ سخنوران نامي ايران، تهران، انتشارات طلوع.

بدوي، عبدالرحمن؛ ۱۹۸۱، دراسات و نصوص في‌الفلسفه والعلوم عندالعرب، بيروت، المؤسسه العربيه الدراسات والنتشر.

بوشهري‌پور، هرمز؛ ترجمه‌اي نامفهوم از كتاب كانت، نشر دانش، سال چهارم، شماره ششم، مهر و آبان ۱۳۶۳، صفحه ۵۲ ـ۵۰.

جمالي، حسين، عقل و نظم سياسي در فلسفه سياسي كانت، رساله دكتري علوم سياسي گرايش انديشه سياسي: استاد راهنما: دكتر عباس منوچهري، دانشگاه تربيت مدرس، ۱۳۸۰.

جمال‌زاده، سيد محمدعلي، ميراث گوبينو، مجله يغما، سال ۱۳۴۰.

حائري، عبدالحسين؛ ۱۳۶۷، نخستين روياروئي‌هاي انديشه‌گران ايران با دو رويه تمدن بورژوازي مغرب، تهران، انتشارات اميركبير.

حائري يزدي، مهدي؛ ۱۳۶۰، كاوش‌هاي عقل نظري، تهران، ويرايش دوم، شركت سهامي انتشار.

دورانت، ويل؛ تاريخ فلسفه، ترجمه عباس زرياب خويي، تهران، ۱۳۴۹، چاپ چهارم، شركت سهامي كتابهاي جيبي.

راسل، برتدراند؛ تاريخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دريابندري، تهران، ۱۳۶۵، نشر پرواز، چاپ پنجم.

ژيلسون، اتين، روح فلسفه قرون وسطي، ترجمه عليمراد داوودي، تهران ۱۳۶۶، شركت انتشارات علمي و فرهنگي.

ساليوان، راجر، اخلاق در فلسفه كانت، ترجمه عزت‌الله فولادوند، تهران، ۱۳۸۰، انتشارات طرح نو.

شعراني طهراني، ميرزا ابوالحسن؛ فلسفه اولي يا مابعدالطبيعه (مشتمل بر مهم‌ترين اقوال فلاسفه اروپا در الهيات و تجرد نفس و تطبيق اصطلاحات) تهران، تير ۱۳۱۶، كتابخانه و چاپخانه دانش، ۴۷ صفحه، (با تشكر از دكتر شهرام پازوكي كه علاوه بر راهنمايي به وجود اين رساله، نسخه‌اي از آن را در اختيارم نهاد).

شرف، شرف‌الدين خراساني؛ از برونو تا كانت، ويرايش دوم، ۱۳۷۶، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي.

صانعي دره‌بيدي، منوچهر، رشد عقل، ترجمه و شرح مقاله كانت با عنوان معناي تاريخ كلي در غايت جهان وطني، تهران، ۱۳۸۴، انتشارات نقش و نگار.

صفا، ذبيح‌الله؛ تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي تا اواسط قرن پنجم، تهران، ۱۳۵۶، چاپ ششم، انتشارات اميركبير.

صدوقي‌سها، منوچهر؛ تاريخ حكما و عرفاي متأخر بر صدرالمتألهين، تهران، ۱۳۵۸، انتشارات انجمن اسلامي حكمت و فلسفه ايران.

فروغي، محمدعلي؛ سير حكمت در اروپا، جلد دوم، ۱۳۱۸، تهران

ـــــــــــــ؛ كانت، مجله ارمغان، سال ۲۴ شماره ۱و۲، تهران، ۱۳۲۸.

فرديد، احمد؛ از كانت تا هايدگر؛ مجله سخن، سال دوم، تهران، ۱۳۲۳، صفحه ۲۰۱ـ۱۹۳ و ۳۷۶ ـ۳۷۰.

كاپلستون، فردريك؛ كانت، ترجمه منوچهر بزرگمهر، تهران، ۱۳۶۰، مركز نشر دانشگاهي.

كانت، ايمانوئل؛ سنجش خردناب، ترجمه ميرشمس‌الدين اديب سلطاني، تهران، ۱۳۶۲، انتشارات اميركبير.

ـــــــــــــ؛ تمهيدات، مقدمه‌اي براي هر مابعدالطبيعه آينده كه به عنوان يك علم عرضه شود، ترجمه غلامعلي حداد عادل، تهران، ۱۳۶۷، مركز نشر دانشگاهي.

ـــــــــــــ؛ بنياد مابعدالطبيعه اخلاق (گفتاري در حكمت كردار) ترجمه حميد عنايت و علي قيصري، تهران، ۱۳۶۹، انتشارات خوارزمي.

ـــــــــــــ؛ نقد قوه حكم، ترجمه عبدالكريم رشيديان، تهران، ۱۳۷۷، نشر ني.

ـــــــــــــ؛ درس‌هاي فلسفه اخلاق، ترجمه منوچهر صانعي دره‌بيدي، تهران، ۱۳۷۸، انتشارات نقش و نگار.

ــــــــــــــ؛ فلسفه حقوق، ترجمه منوچهر صانعي دره‌بيدي، تهران، ۱۳۸۰، انتشارات نقش و نگار.

ــــــــــــــ؛ فلسفه فضيلت، ترجمه منوچهر صانعي دره‌بيدي، تهران، ۱۳۸۰، انتشارات نقش و نگار.

ـــــــــــــــ؛ دين در محدوده عقل تنها، ترجمه منوچهر صانعي دره‌بيدي، تهران، ۱۳۸۱، انتشارات نقش و نگار.

ـــــــــــــــ؛ صلح پايدار، ترجمه محمد صبوري، تهران، ۱۳۸۰، نشريه باوران.

ـــــــــــــــ؛ [مقاله] «روشنگري چيست؟ در پاسخ يك پرسش»، ترجمه همايون فولادپور، كلك، شماره ۲۲، دي ماه، ۱۳۷۰، تهران.

ــــــــــــــ؛ «در پاسخ به پرسش روشنگري چيست؟» ترجمه سيروس آرين‌پور، در كتاب: روشنگري چيست؟ نظريه‌ها و تعريف‌ها، تهران، ۱۳۷۶، انتشارات آگاه.

كنت، ايمانوئيل؛ نقد العقل المحض، ترجمه احمد اشيباني، بيروت، ۱۹۶۰، داراليقظه.

ــــــــــــــ؛ نقد العقل المحض، ترجمه احمد اشيباني، بيروت، ۱۹۶۰، داراليقظه.

ـــــــــــــــ؛ مقدمه كل ميتافيزيقا مقبله، ترجمه الدكتوره، نازلي اسماعيل حسين، راجعه الدكتور عبدالرحمن بدوي، دارالكتاب العربي للطباعه، والنشر، قاهره، ۱۹۶۸.

ــــــــــــــ؛ تأسيس ميتافيزيقا الاخلاق، ترجمه و قدم له و علق عليه؛ الدكتور عبدالغفار مكاوي، راجعه الدكتور عبدالرحمن بدوي، قاهره، ۱۹۶۵، الدار القوميه للطباعه و النشر.

كديور، محسن، [مقدمه، تنظيم، تصحيح و تحقيق]، مجموعه مصنفات حكيم مؤسس آقا علي مدرس طهراني، ۳جلد، تهران، ۱۳۷۸، انتشارات اطلاعات.

ـــــــــــ و محمد نوري؛ مأخذشناسي علوم عقلي (منابع علوم عقلي از ابتدا تا ۱۳۷۵)، ۳ جلد، تهران، ۱۳۷۹، انتشارات اطلاعات.

كربن، هانري؛ تاريخ فلسفه اسلامي، ترجمه سيد جواد طباطبايي، تهران، ۱۳۷۳، انتشارات كوير و انجمن ايرانشناسي فرانسه در ايران.

ـــــــــــــ(ترجمه، مقدمه و تعليقات فرانسوي)؛ كتاب المشاعر، تصنيف صدرالدين محمد شيرازي مشهور به ملاصدرا، با ترجمه فارسي بديع‌الملك ميرزا عمادالدوله، تهران، ۱۹۶۴، قسمت ايرانشناسي انجمن ايران و فرانسه.

ــــــــــــ ؛ مقدمه بر المشاعر صدرالمتألهين شيرازي، ترجمه و پيشگفتار، دكتر كريم مجتهدي، تهران، ۱۳۸۱، انتشارات بنياد حكمت اسلامي صدرا.

كرسون، آندره، كانت، ترجمه كاظم عمادي، تهران، ۱۳۲۸، انتشارات صفي علي‌شاه، ۸۴ صفحه.

كورنر، اشتفان، فلسفه كانت، ترجمه عزت‌الله فولادوند، تهران، ۱۳۶۷، انتشارات خوارزمي.

گوبينو، كنت دو؛ مذاهب و فلسفه‌ها در آسياي مركزي، ترجمه م.ف [فره وشي]، بي‌تا، بي‌جا.

لوي، حبيب؛ تاريخ يهود ايران، تهران، ۱۳۳۹، انتشارات بروخيم.

مجتهدي، كريم؛ نخستين ترجمه فارسي گفتار در روش دكارت، مجله راهنماي كتاب، سال ۱۸، شماره‌هاي ۱، ۲، ۳، تهران، فروردين، ارديبهشت، خرداد ۱۳۵۴ (چاپ دوم: كتاب آشنايي ايرانيان، فلسفه‌هاي جديد غرب، فصل ۷).

ــــــــــ؛ ذكر فلاسفه بزرگ غرب در كتاب بدايع الحكم، مجله راهنماي كتاب، سال ۱۸، شماره ۱۰ـ۱۲، دي و اسفند ۱۳۵۵، (چاپ دوم: كتاب آشنايي ايرانيان با فلسفه‌هاي جديد غرب، فصل ۱۳)

ـــــــــــ؛ بديع الملك ميرزا عمادالدوله و اولن فيلسوف فرانسوي، مجله راهنماي كتاب، سال ۱۹، شماره ۱۱ـ۱۳، بهمن و اسفند ۱۳۵۵، (چاپ دوم: كتاب آشنايي ايرانيان با فلسفه‌هاي جديد غرب، فصل ۱۴)

ــــــــــــ؛ قطعاتي چند از يك متن فارسي به قلم افضل الملك كرماني در تفسير فلسفه دكارت، مجله دانشكده ادبيات علوم انساني دانشگاه تهران، سال ۲۵، ش ۱ـ ۵، پائيز ۱۳۶۲، (چاپ دوم: كتاب آشنايي ايرانيان با فلسفه‌هاي جديد غرب، فصل ۱۲)

ــــــــــــ؛ فلسفه نقادي كانت، تهران، ۱۳۶۳، مؤسسه نشر هما.

ــــــــــــ؛ نگاهي به فلسفه‌هاي جديد و معاصر در جهان غرب (مجموعه مقالات)، تهران، ۱۳۷۳، انتشارات اميركبير.

ــــــــــــ؛ دونس اسكوتوس و كانت به روايت هيدگر، تهران، ۱۳۷۶، انتشارات سروش.

ــــــــــــ؛ آشنايي ايرانيان با فلسفه‌هاي جديد غرب، تهران، ۱۳۷۹، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر و مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران.

ــــــــــــ؛ فلسفه در قرون وسطي، مقاله آشنايي غربيان با فلسفه‌هاي اسلامي در قرون وسطي، تهران، ۱۳۷۵، انتشارات اميركبير.

محبوبي اركاني حسين؛ تاريخ مؤسسات تمدني جديد در ايران، تهران، ۱۳۵۴، انتشارات دانشگاه تهران.

محقق‌داماد، مصطفي؛ نخبگان علم و عمل در ايران، تهران، ۱۳۷۸، مركز نشر علوم اسلامي.

محمودي، سيدعلي؛ فلسفه سياسي كانت (انديشه سياسي در گستره فلسفه نظري و فلسفه اخلاق)، تهران، ۱۳۸۴، نگاه معاصر.

مدرس حكمي يزدي، ميرزا علي اكبر؛ رسائل حكميه، تهران، ۱۳۶۵، وزارت ارشاد اسلامي.

مدرس طهراني، آقاعلي؛ بدايع الحكم، چاپ سنگي، تهران، ۱۳۱۴.

مدرس چهاردهي، مرتضي، دو فيلسوف شرق و غرب، مجله وحيد، سال ۵، شماره مسلسل ۵۳، ارديبهشت ۱۳۴۷.

مطهري، مرتضي؛ مجموعه آثار، ج۶، اصول فلسفه و روش رئاليسم، تهران، ۱۳۷۱، انتشارات صدرا.

ـــــــــــــــ؛ مجموعه آثار، ج ۱۴، خدمات متقابل اسلام و ايران، تهران، ۱۳۷۵، انتشارات صدرا.

موسوي بهبهاني، علي و نيكولاهير (تصحيح و مقدمه)، الدرة الفاخرة في تحقيق مذاهب الصوفيه و المتكلمين و الحكماء المتقدمين، تأليف نورالدين عبدالرحمن جامي، به انضمام حواشي مؤلف، شرح عبدالغفور لاري و حكمت عماديه، تهران، ۱۳۵۸، انتشارات مؤسسه مطالعات اسلامي دانشگاه مك‌گيل.

نقيب‌زاده، مير عبدالحسين؛ فلسفه كانت: بيداري از خواب دگماتيسم بر زمينه سير فلسفه دوران نو، تهران، ۱۳۶۴، مؤسسه انتشارات آگاه.

هارتناك، يوستوس، نظريه معرفت در فلسفه كانت، ترجمه غلامعلي حداد عادل [و علي حقي] ۱۳۷۶، انتشارات فكر روز.

ياسپرس، كارل؛ كانت، ترجمه مير عبدالحسين نقيب‌زاده، تهران، ۱۳۷۲، انتشارات طهوري.

فهرست [الكترونيكي] پايان‌نامه‌هاي مرتبط با كانت در دانشگاههاي ايران، ۱۳۸۳، تهران، مؤسسه نوارغنون.

Gobineau, Comte de, Carrespondence entre Le comte de Gobineau et La Comte de Prokessh Osten, Plon, Paris, 1933.

______________; Les Religions et Les Philosophies dans L’Asie Contral, Les editions G. Gress rt cie, Paris, 1928.

Schemann, Ludwig; Qullen and Untersuchungen Zum Lebens Gobineaus, Strassbutg, Verlag, Von Korly, Trubner, 1914.

Kant, Immanuel; The Cambridge Edition of the Works of I. Kant, Hekmat Publication Ins, Tehran.

______________; The Critique of Pure Reason, Translated by: Kamp Smith, Hekmat Publication Ist., Tehran.

______________; The Critique of Pure Reason, Translated by: Werner S. Pluhar, Hekmat Publication Ist., Tehran.

______________; The Critique of Pure Reason, Translated by: Guyer, Hekmat Publication Ist., Tehran.

______________; Lectures on Ethics, Hekmat Publication Ist., Tehran

______________; Opus Postumum, Hekmat Publication Ist., Tehran

Immanuel Kant: Critical Assessments, Hekmat Publication Ist., Tehran