اسلام ومدرنیته ۴ – اسلام و حقوق زنان

جمعه ۲۸ بهمن ۱۳۸۴

بخش چهارم گفتگوی داريوش سجادي با محسن کديور، تلويزيون هما

تعريف زن یعنی تعریف از یک انسان و در این تعريف جنسیت نقش حقوقی ندارد. جنسیت وظایفی را به عهده زن و مرد قرار می دهد اما جنسیت نمی تواند در حقوق سیاسی، جزائی و کیفری و حقوق مدنی منجر به تبعیض شود…پوشش عرفی را از ویژگی های زنان مومنه می دانم و لزومی ندارد ما این الزام ایمانی را به همه زنان حتی آن عده ای که پذيرای آن نيستند، تحمیل کنیم. آنها حق دارند موی خود را نپوشانند

متن جلسه چهارم سلسله مباحث اسلام و مدرنيته ارائه شده در برنامه از نگاه ميهمانان توسط داريوش سجّادی و با حضور حجت الاسلام دکتر محسن کديور.

پخش شده در تلويزيون هما ـ دوشنبه ۲۶/دی ماه/۸۴

داریوش سجادی:

در جلسه قبل پیرامون این سوال که نگاه نواندیشی دینی به حق پوشش آزادانه زنان چیست، جنابعالی با تاکید بر انتخاب حجاب اقناعی و اجتناب از تحکم حکومتی فرمودید باید بین حجاب و پوشش تفاوت قائل شد و آن چیزی که به نام حجاب مطرح است مربوط به زنان پیغمبر بوده. اما مسئله ای که اکنون بعنوان پوشش در اسلام مطرح است در سه سطح: پوشش کلامی، نظری و جسمی است که رعایت آن در شرایط مختلف بر همه مسلمانان واجب است.

همچنین اشاره داشتيد پوشش امری است که نه تنها زنان بلکه مردان نيز ملزم به رعايت آنند ولی چه بهتر که رعایت این اصل مذهبی همراه با اختیار و از روی آزادی باشد.

در ادامه تاکيد کرديد قبل از انقلاب با توجه به اختیاری که خانم ها برای تعیین نوع پوشش خود داشتند اکثراً پوشش کامل را انتخاب می کردند و درصدی نیز این روش را نمی پذیرفتند که مشکلی هم برای جامعه ایجاد نمی کرد و در جوامع غربی و حتی کشورهای عربی مسلمان، به علت آزادی در انتخاب نوع پوشش شاهد گرایش روز به روز زنان به این اصل اسلامی هستیم. ولی تاکيد داشتيد در ایران که این اصل به اجبار تبدیل شده، خانم ها هر روز از پوشش کامل فاصله می گیرند.

اکنون قبل از ادامه بحث مايلم نکته ای را متذکر شوم.

اساساً بر این باورم که دغدغه نواندیشی دینی باید به جای توجیه روزآمد دادن از دین، صرف تعریف عقلانی دادن از دین شود. يعنی در همين بحث پوشش زنان سوال اساسی آنست که بالاخره پوشش برای زن حق است یا تکلیف؟

در مدرنیته که پاسخ روشن است، همچنان که در اسلام تاریخی هم پاسخ روشن است. اما در نواندیشی دینی تکلیف کماکان مبهم مانده.

کلیت پاسخ جنابعالی، به نوعی توجیه روزآمد از بحث پوشش زنان دادن است. لذا مایلم قبل از روشن شدن تعریف حجاب وحقوق زن ابتدا از تعریف زن بحث را دنبال کنیم، تا بعد از تعریف زن بتوانیم نسبت خودمان را با حق بودن یا تکلیف بودن پوشش زن تعيين نمائيم.

پرسش اصلی آن است که زن در نگاه نواندیشی دینی چه تعریفی دارد؟

عنایت دارید که برای تعریف یک پدیده دو ویژگی لازم است:

نخست کارکرد آن پدیده و تناسب آن با کارورز آن پدیده. بعبارتی تعريف یک پدیده متکی بر خواص مُعـَـرف و نیاز مُعـِـرف است. به عنوان نمونه در تعریف یک چاقو منطقاً کارکرد بُرندگی آن در کنار نسبت آن با بکاربَرَنده آن چاقو ملاک اعتبار تعریف قرار می گیرد. یعنی تعریف چاقو با کارویژه یا توان بُرندگی برای جانی و جراح به عنوان دو کارورز متفاوت منتهی به جان دهی يا جان ستانی می شود.

به عبارتی نسبت چاقو با بکاربرنده چاقو مبنای تعریف چاقو است. به همین قیاس تعریف زن یعنی در تناسب قرار دادن قهری وی بر اساس وجوه و تمایزات و ویژگی های زنانه اش با مرد. قهراً در چنین تناسبی رابطه و نیاز یا کارکرد، حلقه وصل بین زن و مرد می شود. در نتیجه در تعریف زن محکوم به عطف توجه به وجوه فیزیولوژیک و بایولوژیکال زن به عنوان کارکرد وی و تناسب آن با بهره بَرَنده از آن نیاز یا کارکرد هستیم.

از این حیث مبنای تعریف زن متکی بر یک نیاز سکشوآل مردانه است. منظورم این است که تصور نمی کنید در صورت اعتبار چنین تعریفی از زن، می توان حجاب را عدم جلوه گری زن برای غیر محارم یا به عبارتی پرهیز از حظ بَصَّّـر سکشوآل رساندن به نامحرم تلقی یا تعریف کنیم. آنهم به اعتبار وجوه و جاذبه های سکشوآل فطری زن برای مرد.

اما بلافاصله این پرسش می تواند از جانب زن هم مطرح شود که بر فرض صحت تمامی ادله فوق اساساً چرا زن نباید به نامحرم حظ بصّر سکشوآل برساند؟

طبعاً اسلام تاریخی پاسخ خود را در کانتکست صواب و عقاب قرار می دهد، اما آیا نواندیشی دینی نمی تواند ادله اقناعی خود را متکی بر اعتبار اخلاقیات و اصالت خانواده نمايد؟

آيا نباید خطاب به نثوان گفت: فطرتاً نگاه مرد به زن نگاه طمع و شهوت است نه نگاه به فضیلت و مکارم و دانش ایشان. البته دقت کنیم که در کانتکستی در حال صحبت هستيم که تعریف فیزیولوژیکی زن مورد نظر است. همچنان که مرد هم در همین کانتکست مطمح نظر است.

لذا بی پروائی زن در عرضه جاذبه های زنانه اش به غیر، در کنار نظر بازی و چشم ناپاکی مردان را بدرستی می توانیم کج راهه اضمحلال کانون خانواده و افول اخلاق تلقی کنیم.

شايد بد نباشد به یک نمونه بارز اشاره کنم. عنايت داريد در همین آمریکائی که بنده در خدمت تان هستم، فرهنگ برهنگی و عریانی و استفاده تجاری از جاذبه های سکشوآل زنان حرف اول را در عموم مشاغل می زند. از جمله رشد و گسترش بی ضابطه نشریات و فیلم های پورنوگرافی یکی از بزرگترین مشاغل درآمد زا در آمریکا محسوب می شود.

نتایج تحقیقات جامعه شناسانه نشان داده که اثر مخرب این خرده فرهنگ مبتذل منجر به افزایش بیش از حد طلاق و اضمحلال کانون خانواده در جامعه آمریکایی شده، چرا که مردی که در بیرون از منزل مواجه با بازار متنوع زیبا رویانی می شود که عرضه کننده صنعت سکس در نامتعارف ترین و بی پرواترین انواع آن است.

نتیجه قهری چنین فضایی تغییر ذائقه سکشوآل ایشان از سکس متعارف به سکس نامتعارف می شود. این در حالیست که همسر ایشان نقش و رسالت همسری دارد و از آن مهمتر نقش مادری فرزندان را هم عهده داری می کند، لذا منطقاً نمی تواند و نباید هم تن به چنان همخوابگی های نامتعارفی بدهد. همین استنکاف زمینه سردی مناسبات در زندگی زناشوئی را فراهم کرده و مرد با نگاه زیاده خواهانه و نامتعارف سکشوآل خود، ناخواسته و تزریق شده از جامعه مدرن به وی سوداهای خود را در بیرون از خانه جستجو می کند که نتیجه آن فروپاشی کانون خانواده و اخلاق می شود که شده. از همه این مطالب می خواهم به این نکته برسم که با چنین تعریف و نگاهی به پدیده حجاب، حال می توانیم حجاب و یا پوشش را تکلیف زن بدانیم نه حق ایشان؟

يعنی بپذيريم صاحب دين بر اساس علم خود به ويژگی مخلوق خود برای وی آئين نامه و الگوی رفتاری مخيرانه بمنظور حفظ سلامت و نظم جامعه و خانواده تعيين کرده؟

محسن کدیور:

به هر حال امروز مسئله زن یکی از مسائل مهم دنیای معاصر است. هر دین و اندیشه و ایدئولوژی موظف است نسبت خودش را با زن تعیین کند.

يعنی مشخص کند که برای زن چه حقوق و امتیازی قائل است و یا چه محدودیتی برای او پیش بینی کرده. منتهی چون شما مشخصاً از تعریف زن شروع کردید و بعد به ارتباط آن با دیدگاه اسلام نواندیش درباره پوشش اشاره کردید، اجازه دهید من هم مباحثم را در حول این دو محور متمرکز کنم.

در مورد تعریف، من چندان اهمیتی برای تعریف قائل نیستم. معتقدم بصورت پدیدارشناسانه بايد نکات مورد اختلاف را شناسائی کرد.

ولی به هر حال اگر بخواهیم در انديشه اسلامی تعریفی از زن بخصوص با قرائت نواندیش ارائه دهيم، می گوئيم که زن همچون مرد، انسان است و جنسیت زن قرار نيست در حقوق انسانی او تاثیر بگذارد.

اين در حالی است که اسلام نهايت اهميت را به جنسیت داده و آن را به عنوان یکی از واقعیت های حیات انسانی کاملاً به رسمیت شناخته و کوشش کرده با وضع بعضی احکام، کرامت انسان ها را از اين حيث پاس بدارد، اما در عین به رسمیت شناختن این تفاوت بیولوژیک، اين تفاوت را به تفاوت حقوق تسری نداده.

نکته مهمی که مایلم در مقدمه بحث به آن تاکید کنم، مسئله ای است که در فلسفه اخلاق مورد بحث فراوان واقع شده و آن عبارت از اين است که لزوماً «باید»های ما از «است» های ما برنمی خیزد.

در اين هيچ ترديدی نيست که زن و مرد به لحاظ بیولوژیک با یکدیگر تفاوت دارند. اما این در حوزه «است» های ما است اما در حوزه «باید»ها آیا اینکه زن و مرد می باید بر اساس تفاوت بیولوژیک شان، تفاوت حقوقی هم داشته باشند؟ این مسئله جایی اثبات نشده.

آیا اصولاً ما می توانیم از این تفاوت اندامی به تفاوت حقوقی برسيم؟

به نظر می رسد هیچ استدلال منطقی در این زمینه وجود نداشته باشد.

هر چند در گذشته در برخی از فرهنگ ها با استناد به قوت بدنی مرد، می پنداشتند زن موجود فرودستی است، اما امروز می بینیم که گر چه قوت بدنی در مرد به شکل غالب بیشتر است اما زن هم قوت هائی دارد که در مقایسه با قوت بدنی مرد قابل عرضه است و لذا هیچ کدام باعث فرودستی حقوقی ديگری نمی شود.

به طور کلی در چند زمینه است که هیچ تفاوتی میان اسلام نوانديش و اسلام تاریخی وجود ندارد. اما در برخی زمینه ها تفاوت است که به آن اشاره می کنم. یکی در مورد حوزه حقوق زن و مرد در آخرت است. ملاک در آخرت فضیلت انسانها قرار داده شده که ایمان و عمل صالح است. ایمان جنس بردار نیست عمل صالح هم ربطی به جنسیت ندارد. هر کسی که ایمان داشت و عمل صالح انجام داد در آخرت از پاداش برخوردار می شود چه زن باشد چه مرد. در دنیا نیز در بسیاری از احکام حقوقی از جمله حقوق عبادی یا حقوق تجاری، زن و مرد مساوی اند، يعنی حتی در اسلام سنتی هم اين دو مساوی هستند.

قاطعانه می توانم بگويم که اسلام در مقایسه با دیگر مذاهب و فرهنگ ها در مسئله به رسمیت شناختن حقوق اقتصادی بانوان پيشتاز بوده.

می دانیم که قوت آغازین اسلام ناشی از قوت اقتصادی پيامبر در کنار زبان الهی ايشان بود و اين قوت اقتصادی نيز از توان مالی جناب خدیجه همسر پيامبر ناشی می شد.

ايشان بعنوان همسر پيامبر نخستین کسی بود که به ايشان ایمان آورد. لذا اسلام ما با پشتوانه اقتصادی یک بانو آغاز شد و اين خود نقطه قوتی است.

در هیچ یک از احکام اسلامی هم در حوزه اقتصاد بین زن و مرد تفاوتی وجود ندارد و زن از همان حقوق و وظایف اقتصادی برخوردار است که مرد برخوردار بوده. در بسیاری از ديگر احکام الهی هم اين حکم جاری است.

اما در بخشی از مسائل مرتبط با حقوق زنان، بین اسلام سنتی و اسلام نواندیش تفاوتی وجود دارد که سعی می کنم در موضوع بعدی به آن بپردازم.

اما اسلام نواندیش معتقد است می توان به دلایلی که به آن اشاره خواهم کرد در برخی امور برای زنان امتیازاتی قائل شد. آنچنان که در برخی از جوامع غربی هم به همین دلایل برای بانوان امتیازاتی قائل هستند. صرف نظر از این امتیازات است که می توانیم از حقوق مساوی زن و مرد دفاع کنیم.

در قرائت روشنفکرانه و نواندیشانه از اسلام هیچ دلیلی برای تبعیض حقوقی بین زن و مرد وجود ندارد. لذا بر اين اساس پاسخ به اين سوال که تعريف زن در اسلام نو انديش چيست آنست که تعريف زن یعنی تعریف از یک انسان و در این تعريف جنسیت نقش حقوقی ندارد. جنسیت وظایفی را به عهده زن و مرد قرار می دهد اما جنسیت نمی تواند در حقوق سیاسی، جزائی و کیفری و حقوق مدنی منجر به تبعیض شود.

اما محور دومی که مايلم به آن بپردازم که ادامه بحث جلسه قبل ما نيز هست در مورد پوشش زنان است.

همانطور که قبلاً متذکر شدم شخصاً پوشش را متناسب با آیات صریح قرآن کریم وظیفه توأمان زن و مرد می دانم. همچنان ذکر کردم پوشش در همه جوامع و جميع فرهنگ ها وجود دارد اما آنچه که در اندیشه اسلامی نسبت به دیگر فرهنگ ها و ادیان متفاوت است مسئله حد پوشش است نه اصل پوشش.

ذکر هم کردم که حکم پوشش را باید در منظومه احکام اسلامی نگریست. آن را نمی شود جدا و به شکل یک جزیره دور افتاده و مستقل از دیگر احکام نگاه کرد. بنا بر آنچه که من از اسلام می فهمم، پوشش یکی از فروع و مسائل جزئی سالم سازی جامعه است و با نگاه و صوت نسبت مستقیم دارد.

اسلام برای همه اینها حد و مرزی قرار داده. آنچه که در اندیشه اسلامی موضوعیت دارد سلامت خانواده است لذا باید زن و مرد خارج از حریم خانواده محدودیت هائی را تحمل کنند. قاعدتاً این محدودیت ها نسبت به زن و مرد متفاوت است. اتفاقاً یکی از حوزه هائی که تساوی به معنای کامل آن بين زن و مرد برقرار نیست، حوزه پوشش است.

اگر چه در بسیاری از حوزه های اسلام به وظايف و حقوق مساوی بين زن و مرد می رسيم اما پوشش از جمله حوزه هائی است که به دلیل فیزیولوژیک یا همان جاذبه های جنسی که شما به آن اشاره کردید تکالیف زنان نسبت به مردان افزون تر است.اما این تفاوت به آن دليل نيست که اصولاً در اسلام عنایت به مردان بيشتر است و به اين دليل این تکلیف برای زنان پیش بینی شده. بسیاری از بانوان جامعه ما زمانی که جوامع دیگر را هم مشاهده کردند از اصل مسئله پوشش دفاع عقلانی می کنند و می پذیرند که چنانچه ايشان این محدودیت ها را البته به شکل معقول رعایت نکنند، آن کس که بیش از همه آسیب می بینند خود ايشان هستند و نه لزوماً مردان.

لذا اگر مسئله را از این زاویه مورد توجه قرار دهیم، می توانیم بگوئیم پوشش به شکلی که اسلام اصیل در قرآن کریم مطرح کرده هم حق زنانه است و هم تکلیف زنانه.

حق است به اين خاطر که باعث می شود سلامت جنسی زنان در کنار سلامت جنسی جامعه و بهداشت و اخلاق جامعه تامین و ارتقا يابد. از سوی دیگر بُعد تکلیفی هم دارد، منتهی اين تکلیف همانند مسائل اخلاقی در منظومه معارف اسلامی که توام با اختیار است، قرار می گيرد.

لذا نمی توان آنرا حق صرف دانست همچنانکه نمی توان همچون اسلام تاریخی آنرا به عنوان یک تکلیف منهای حق بحساب آورد. يعنی مسئله پوشش زنان در اسلام هم بُعد حقوقی دارد و هم بُعد تکلیفی. به دليل برخورداری از همین دو بعد است که شخصاً به لحاظ شهروندی پوشش را حق زنان می دانم. يعنی زن حق دارد همچون مرد از یک حد متعارف پوشش عرفی و نه پوشش دینی برخوردار باشد. پيشتر هم اعلام کردم پوشش عرفی را از ویژگی های زنان مومنه می دانم و لزومی ندارد ما این الزام ایمانی را به همه زنان حتی آن عده ای که پذيرای آن نيستند، تحمیل کنیم. آنها حق دارند موی خود را نپوشانند.

اما اگر به لحاظ ایمانی بپرسید، پاسخ من این است که از زاویه ایمانی و قرآنی زنان مومن موظفند که حدود شرعی را در این زمینه رعایت کنند. يعنی حتی اگر جامعه اسلامی هم باشد، معنای اسلامی بودن این جامعه این نیست که هر کسی که در آن زندگی می کند چه مسلمان وچه غیر مسلمان به لحاظ قانونی ملزم به رعایت ضوابط شرعی است. خیر اینطور نیست. ما رعايت اين ضوابط را باید در چهارچوب قانون آن جامعه تعریف کنیم و چه بسا در آن جامعه قانون را پائین تر از حقوق دینی بدانیم.

اصولاً برای رعایت و اهمیت و جایگاه احکام شرعی بهتر است همواره قوانین پایین تر از آن تعریف شود تا اختیار مردم در پذیرش یا عدم پذیرش این امور به جای خود باقی بماند. اما من به لحاظ دینی قائل به آن هستم که تکليف پوشش چه برای زن و چه برای مرد محدود به همان حدودی است که در قرآن کریم آمده.

يعنی وقتی زنی پذیرفت که مسلمان و مومن است این حد را باید رعایت کند اما کسی حق ندارد به خاطر عدم رعایت آن ديگری را مجازات کند يا ايشان را مورد سرزنش قرار دهد.

داریوش سجادی:

جنابعالی در بین صحبت هايتان تاکید کردید که در اسلام علی رغم اینکه زن و مرد از حیث اندامی متفاوتند، اما این تفاوت مدخلیتی در تفاوت حقوقی ایشان ندارد.

در یکی از مقالات اخیرتان هم تضاد حقوق بشر و اسلام تاریخی را در شش مقوله از جمله مقوله تساوی زن و مرد اعلام کردید.

حال با توجه به اينکه فرموديد در اسلام نواندیش اساساً زن و مرد از حقوق مساوی برخوردارند، مايلم این سوال را خدمتتان مطرح کنم که آیا تصور نمی کنید مساوی فرض کردن زن و مرد چه در اسلام و چه در مدرنیته ظلم به هر دو ایشان است؟

چرا که علی رغم آنکه زن و مرد ذاتاً انسان فرض می شوند اما عنایت دارید که از جنبه فیزیولوژیکی این دو متفاوت هستند. گذشته از آن، سوال بعدی من آنست که تساوی مفروض نزد زن ومرد، تساوی در چیست؟

تساوی در امکان یا تساوی در فرصت؟

آیا تصور نمی کنید وقتی زن ومرد امکان مساوی ندارند، فرصت مساوی دادن به ایشان عین ظلم است؟

همانطور که در یک ماراتن ورزشی نمی توان به اعتبار اینکه شرایط مسابقه اعم از وسایل و امکانات و محوطه و خدمات مربوطه در آن ماراتن برای همه یکسان است، زنان و مردان را در چنین شرایطی کنار هم برای رقابت قرار داد. طبیعی است که فرجام چنین رقابتی از قبل معلوم است و زن محکوم به شکست است چرا که از حیث امکان در چنین هم آوردی هائی با مرد مساوی نیست. لذا شرط تساوی در اینجا عین ظلم به زن تلقی می شود.

اما سوال ديگری هم که خود را به بحث تحميل می کند آنست که پس تکلیف حقوق زن در جامعه چه می شود؟

آیا به این سوال می توان اين گونه پاسخ داد که انسان اعم از زن و مرد به اعتبار انسان بودن شان برخوردار از حقوق ذاتی اند. از جمله حق حیات و حق آزادی یا حق آزادی بیان. اما اين حقوق صرفاً در حوزه ذاتیات است و در حوزه های دیگر باید حق یا تکلیف ايشان را به اعتبار همان تعریفی که از زن یا مرد می کنیم، استحصال نمائيم.

محسن کدیور:

امروز مسئله حقوق زن و مرد و بخصوص حقوق زنان یکی از مهمترین مسائل چالش برانگیز محسوب می شود و جوامع در حال گذار هم به نحوی با این مسئله مواجه هستند. بی شک به خاطر ظلم مضاعفی که طی دوران گذشته و در همه جوامع نسبت به زنان صورت گرفته و آنها را موجودات فرودست می دانستند چند دهه و شايد بیشتر طول خواهد کشيد تا امکانات و فرصت های مساوی نسبت به زن ومرد ایجاد شود و زنان بتوانند همچون مردان قابلیت های خودشان را به عرصه ظهور برسانند.

بی شک برای تحقق حقوق مساوی زنان به مجموعه ای از قوانین حمایتی نیاز است تا زنان را در استیفای حقوق از دست رفته شان کمک کند.

قطعاً تا زمانی که ما به آن تساوی مناسب در فرصت برسیم جوامع اسلامی هم مانند دیگر جوامع می توانند از این حقوق حمایتی یا امتیازاتی که برای زنان پیش بینی شده برخوردار باشند.

برای نمونه یکی از مسائلی که در بیشتر جوامع با حساسیت با آن مواجه می شوند مسئله اعمال خشونت نسبت به زنان در خانه از جانب همسران يا پدران ايشان است. در اين خصوص در جوامع پیشرفته از حقوق حمایتی نسبت به زنان و کودکان استفاده می شود، لذا اگر زن يا کودکی به پلیس شکایت کند برخلاف ديگر موارد که ابتدا باید اتهام اثبات شود تا متهم جلب شود ولی در این مورد اول متهم جلب می شود و بعد متهم باید نسبت به بی گناهی خود اقامه دعوا کند.

البته در بسیاری از امور این گونه نیست که ما از فرصت ها و امکانات نامساوی برخوردار باشیم.

برای نمونه یکی از مواردی که در حال حاضر در ایران جای بسیار قابل تاملی پیدا کرده و جای افتخار هم دارد مسئله تحصیل زنان است.

اگر به ۵۰ سال پیش برگردیم و آمار را ببینیم مشاهده می شود که در نیم قرن گذشته تعداد محصلین دختر نسبت به محصلین پسر بسیار کمتر بود اما اکنون به جایی رسیده ايم که مطابق آمار رسمی نه تنها در تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و متوسطه بلکه در تحصیلات دانشگاهی، بیش از ۶۳% دانشجویان ما را دختران تشکیل می دهند، تا جائی که برخی از مردان نسبت به ادامه حضور روزافزون بانوان احساس نگرانی کرده و برای رعایت تعادل پیشنهاد کردند تا برای حضور دختران در دانشگاه ها سهميه بندی صورت گيرد.

البته متاسفانه در مقابل نرخ بالای تحصیل بانوان، نرخ اشتغال زنان در ایران نسبت به مردان هنوز از وضعیت متعادلی برخوردار نیست. بسیاری از بانوان بعد از تحصیل نمی توانند در همان رشته ای که تحصیل کرده اند وارد بازار کار شده و از تخصص شان استفاده کنند. به همين دليل گاهی در محافل دانشگاهی این نگرانی پیش می آید که سرمایه گذاری روی تحصيلات آکادميک خانم ها به هدر می رود. اگر چه من با این هم موافق نیستم. قطعاً حتی چنانچه زنی نتواند در حوزه تحصیلی اش وارد بازار کار شود اما به هر حال سطح فرهنگ عمومی ايشان بالا آمده و قطعا ً فرزندی که توسط چنين خانمی تربیت شود با فرزندی که توسط یک خانم کم سواد یا بی سواد تربیت می شود، تفاوت دارد. اما به هر حال در مورد مسئله اشتغال بانوان در جوامع اسلامی بايد فکر مجزا ومستقلی صورت بگيرد. مشکل ما در این جوامع برخی محدودیت های منسوب به دین است.

از جمله اينکه می پندارند زنان در احراز سمت های اصلی اجتماع، از جمله سمت های کلان سیاسی توانائی ندارند. همواره یکی از مشکلات در ایران پس از انقلاب این بوده که آیا زنان شرعاً صلاحیت احراز مدیر کلی، وزارت، ریاست جمهوری و يا رهبری را دارند یا خیر؟

آیا زنان صلاحیت عضویت در مجالس عالی مانند شورای نگهبان یا مجمع تشخیص مصلحت نظام را دارند یا ندارند؟

وقتی قرار بود در دولت آقای خاتمی زنی برای وزارت انتخاب شود بلافاصله به لحاظ شرعی از قم فریادی برخاست که مبادا وزیری خانم باشد و این خلاف شرع است!

کجای شریعت چنین مسئله ای را ذکر کرده؟

یکی از تفاوت های اسلام تاریخی و اسلام نواندیش در همین زمینه است. وقتی بنده به عنوان يک معلم در دانشگاه می بینم در مقایسه دختران دانشجو با پسران دانشجو به هیچ وجه خانم ها پایین تر نبوده بلکه از استعداد و هوشی متناسب و مساوی و در برخی موارد برتر هم برخوردارند، چه دلیلی دارد وقتی قرار است ايشان وارد بازار کار و کارهای کلان شوند مانع از اشتغال ايشان آن هم به لحاظ شرعی شويم.

پس ملکه سبا در قرآن چیست؟ اگر واقعاً زنان منع دینی برای حضور در جامعه دارند چگونه در قرآن نه تنها حیثیت این ملکه تخطئه نشده بلکه تائید هم شده. از سوی ديگر اگر می بینیم در جهان اسلام زنان کمتر تصدی امور اجتماعی را به عهده دارند این مشکل از اسلام نبوده و باید در موردش چاره اندیشی کرد.

جالب اینجاست که در برخی از جوامع اسلامی مانند مالزی، اندونزی یا تایلند ما شاهد روی کار آمدن زنان در پستهای بالا هستیم. اين نشان می دهد که جوامع اسلامی در زمینه حق اشتغال زنان در حال تجدید نظر کردن اند.

در اسلام نواندیش هیچ منع شرعی برای تصدی پست های کلان سیاسی از جمله وزارت، ریاست جمهوری و رهبری توسط زنان وجود ندارد. روایاتی که مورد استناد برای نفی حق اشتغال زنان قرار می گيرد، روایاتی موسمی، موقت و ناظر به شرایط مکانی ـ زمانی خاص بوده.

از آیه الرجال که مربوط به مسئله خانواده است هرگز نمی توان این سوء استفاده را کرد که بگوییم زن مطلقاً نمی تواند منصب سیاسی داشته باشد. اینها به لحاظ فقهی و اصولی قابل مناقشه است. در اسلام تاریخی گفته می شود زن صلاحیت شهادت قضائی یا تصدی قضاوت در دادگاه ها را ندارد. علتی هم که برای چنين حکمی می آورند آنست که زن رقیق القلب است و تحت تاثیر قرار می گیرد. اما همه زن ها چنین نیستند،همچنانکه مردان فراوانی هم سراغ داریم که صلاحیت اینگونه امور را ندارند متقابلاً می بينيم زنان فراوانی هم وجود دارند که برخوردار از چنين صلاحیت هائی هستند. لذا بايد جامعه را آزاد بگذاریم تا هر کسی که دانش قضایی داشت و برخوردار از حداقل تجربه قضایی بود بتواند این سمت را اشغال کند.

در بسیاری از دعاوی خانوادگی زنان بهتر می توانند از یک مرد این امور را تشخیص و داوری کنند. بنابراین بحث قضاوت و بحث شهادت قضائی زنان جای بازاندیشی دارد. اين در حالی است که در موقعيت فعلی در بسیاری از مسائل شهادت زن پذیرفته نمی شود یا شهادت دو زن معادل شهادت يک مرد محسوب می گردد. بنده چنين نظراتی را قابل دفاع با عقلانیت امروز نمی دانم و معتقدم منابع فقهی چنين ادعاهائی به شدت قابل نقد است.

همچنانکه نمی توان پذيرفت زن صلاحیت امام جماعت شدن يا مرجع تقلید شدن را ندارد. وقتی بیش از ۵۰% جامعه را زنان تشکیل می دهند چرا نبايد حتی یک نماینده در مجلس خبرگانی داشته باشند که قرار است رهبری جامعه را تعیین کند؟

مگر رهبر فقط رهبر مردان است که زنان حق تعیین نماینده در آن مجلس را ندارند؟

چه کسی گفته؟ از کجای دین ما در آمده که فقط فقها هستند که حق تعیین رهبر را دارند؟

اگر قرار بود رهبر فقط برود در حوزه و درس فقه و اصول بدهد، بحث ديگری بود اما وقتی قرار است رهبر تدبیر اجتماع را عهده دار باشد، سیاستمداران، اقتصاددانان، حقوقدانان و آشنایان به امور نظامی هم مانند فقها حق دارند در این مجلس نماینده داشته باشند. متاسفانه ما صرفاً امتیازاتی را برای روحانیون خاصی در نظر گرفته ایم و زنان و دیگر صلاحیت ها و تخصص های جامعه را از آن محروم کرده ایم.

همه اين موارد نیاز به بازاندیشی دارد.

من فکر می کنم در اسلام تاریخی در زمینه حقوق زنان جای تامل جدی در بسیاری از مسائل وجود دارد. البته در همين اسلام تاريخی هم ما برخی از موارد را داريم که اتفاقاً امتیازاتی برای زنان مثل حق نفقه، پیش بینی شده.

يعنی زن حتی اگر ثروتمند هم باشد حق دارد از اموال شخصی اش در خانه و در کنار همسرش خرج نکند و از اين اموال صرفاً استفاده شخصی کند و در عين حال مرد موظف است نفقه زن یعنی هزینه او را تامین کند. این یکی از امتیازاتی است که اسلام تاریخی برای زن قائل شده.

مهریه هم امتیاز دیگری است که در اسلام برای زن در نظر گرفته شده، همچنين در کنار این دو امتیاز برای زنان وظیفه جهاد یعنی حضور فیزیکی در میدان جنگ پیش بینی نشده است. اما در کنار این گونه امتیازات، موارد فراوانی هم وجود دارد که در فقه سنتی و اسلام تاریخی به عنوان تبعیض در حق زنان محسوب می شود و قابل دفاع هم نیست.

اما همانطور که گفتم موارد قابل اعتنائی هم وجود دارد که اعاده کننده حقوق زنان است. برای نمونه یکی از افتخارات اسلام مسئله حقوق زن در ازدواج است. در اسلام احدی حق ندارد بدون اجازه و تمايل زن، ايشان را مجبور به ازدواج کند. این حق زن است که شوهر خود را انتخاب کند. اما مشکل آنجاست که هر اندازه رضايت مساوی زن و مرد برای ازدواج ملاک است اما می بينيم در طلاق، زن از کمترین حقی در پایان دادن به زندگی زناشوئی محروم است. یعنی مرد شرعاً می تواند بدون اجازه زن طلاق بگيرد.

اما سوال اينجاست که اگر قرار است شروع زندگی با رضایت دو طرف باشد چرا پایان زندگی با رضایت دو طرف نباشد؟

این از مواردی است که به نظر می رسد نیاز به بازاندیشی دارد. اگر کانون خانواده را مقدس ترین کانون در اسلام می دانیم قطعاً یکی از موارد لازم الاصلاح مسئله طلاق است. البته با برخی تبصره ها کوشش شده اين مشکل مرتفع شود، اما به هر حال این از اموری است که می تواند مورد استناد قرار بگيرد مبنی بر آنکه زنان کمتر از مردان در ايجاد و حفظ کانون خانواده برخوردار از حق اند.

اگر زمانی زن از فرهنگ لازم برخوردار نبوده اما امروز با نکاتی که اشاره کردم از جمله بالا رفتن سطح فرهنگ و تحصیل زنان، می شود مسئله طلاق را به طور کلی به نهاد ثالثی مانند دادگاه خانواده سپرد و مرد و زن را از حق اولیه طلاق محروم کرد و شرط طلاق را موکول به آن کنيم تا در صورتی که دو طرف نتوانند رضایت يکديگر را تامين کنند، آنگاه دادگاه صالحه حکم طلاق را جاری کند. این از مواردی است که جای تامل فراوان دارد.

مسئله دیگر تفاوت دیه زن و مرد است. به نظر می رسد این تفاوت هم منوط به شرایط اقتصادی گذشته باشد. از آنجا که در گذشته غالباً نان آور خانواده مردان بودند در نتیجه زنان اگرچه بنوعی در اقتصاد خانواده نقش داشتند اما اين مردان بودند که نقش اصلی را در تامين مايحتاج خانوداه به عهده داشتند. لذا وقتی مردی از بین می رفت به نسبت از بين رفتن زن آن خانواده، ضربه سنگين تری به خانواده وارد می شد.

ولی امروز چگونه این حکم قابل دفاع است که یک مرد کم سواد ارزش اقتصادی يا خون بهای اش دو برابر یک زن تحصیل کرده باشد.

بعنوان مثال اينکه قرار باشد در یک تصادف اگر یکی از آنان توسط دیگری از بین برود و خون بها به اين شيوه تخصيص يابد، مسئله کاملاً غیرعادلانه است.

شخصاً تفاوت دیه زن و مرد در احکام اسلام تاریخی را از احکام موقت می دانم. این قانون را می توان مورد بازاندیشی قرار داد.

مسئله دیگری که در جوامع اسلامی بسیار مشکل زا است، توانائی مرد در اختيار کردن چهار همسر عقدی و همزمان است و يا اينکه بدون هیچ محدوديتی می تواند همسر موقت اختیار کند و هم زمان هم زن را مقیّد می کند که بیش از یک شوهر نمی توانی داشته باشی.

خوشبختانه در اکثر جوامع اسلامی تک همسری به عنوان شیوه ازدواج پذیرفته شده. حال چه اشکالی دارد که مردان را برای ازدواج همزمان با محدودیت هائی مواجه کنیم. گر چه این برداشت را از قرآن کریم می شود داشت که شرط عدالت صرفاً یک شرط تصنعی نیست. اما حداقل ازدواج های موقت را می شود کاملاً محدود به اشکال قانونی کرد.

به هر حال اسلام نواندیش حقوق زنان را بعنوان یکی از مهمترین کارکردها برگزیده و معتقد است بسیاری از احکامی که به اسلام نسبت داده می شود برگرفته از شرایط زمانی ـ مکانی عصر نزول بوده و لزوماً این شرایط ابدی نیست.

فرضاً اگر می خواهیم نظام خانواده را بچرخانیم، چنانچه گردش امور به شکل مشارکت زن و مرد باشد موفق تر است یا اينکه همواره یکی مولا باشد و دیگری عبد؟ یکی واجب العطاء باشد و دیگری همواره دستور دهنده؟ سیستم اقتصادی اقتضا کند که مرد آمر مطلق باشد و زن مطیع محض؟

می توان به شیوه دیگری به خانواده همچون جامعه نگریست تا این خانواده نيز به شکل دموکراتیک با مشارکت و رضایت طرفینی اداره شود و تصمیماتی که قرار است گرفته شود با نظر توأم با رضایت هر دو طرف اتخاذ شود. مثلاً به اسلام نسبت داده می شود که خروج زن بدون اجازه شوهر از خانه ممنوع است، ولو اینکه شوهر در آن زمان در محل کار باشد و هیچ نیازی هم به همسرش نداشته باشد. اسلام نواندیش معتقد است اعتماد متقابل ملاک اصلی زندگی خانوادگی است. بی شک اگر این اعتماد وجود داشته باشد خبر دادن هر یک از زوجین الزامی خواهد بود و اینگونه نیست که همواره این زن است که باید از شوهرش اجازه بگیرد. چرا نگوییم مرد هم می باید برای همسرش این مقدار شخصیت قائل باشد تا او نیز شرعاً موظف باشد همسر خود را از آنچه که انجام می دهد، مطلع کند؟

متاسفانه بسیاری از احکامی از اين دست که با زنان مشورت نکنید و اگر هم مشورت کردید خلافش راعمل کنید به پیغمبر نسبت داده اند. من چنين پیغمبری را نمی شناسم. من پیغمبری را می شناسم که در محیطی که زن هیچ ارزشی نداشت صبح که از خواب بلند می شد دست دخترش را می بوسید و به زنان و دخترانش شخصیت می داد.

این اسلام کجا و آن اسلامی که اکنون به شکل رسمی معرفی می شود کجا؟

مجموعاً اسلام نوانديش قائل به آن است که احکام مرتبط با زنان را می توان با رعايت عفاف و نجابت ايشان مورد بازبینی قرار دارد و از حقوق مساوی ايشان با مردان دفاع کرد و در کنار آن از برخی از حقوق حمایتی زنان هم سخن گفت.

من معتقد هستم مسئله نفی خشونت خانوادگی از جمله مواردی است که از پشتوانه سيره عقلا برخوردار است و ما هم می بایست مانند برخی از جوامع ديگر این حقوق را به رسمیت بشناسیم. بنده هرگز به لحاظ دینی قائل به جواز کتک زدن زن از سوی شوهر نیستم. حتی نصوص دینی هم که به این مسئله اشاره داشته متعلق و ناظر به احکام زمانی ـ مکانی خاص بوده اند.

چگونه ممکن است ما بتوانيم بگوییم شارع که نماینده عدالت و حکمت است به مردانی که لزوماً همه شان عادل نیستند، جواز قضائی اجرای حکم داده؟

لااقل در زمان ما این حکم و بسیاری از موارد دیگر که بعداً به آن اشاره خواهم کرد، قابل دفاع نیست. اینها مواردی است که باید مورد بازاندیشی قرار دهیم. من در مقابل سوال بسیاری از بانوان که می پرسند آیا دین تو اجازه زدن و کتک خوردن زن از سوی شوهرش را می دهد می گويم: اگر در اسلام تاریخی چنین بوده است اما اسلام نواندیش چنین امری را به رسمیت نمی شناسد. ما حتی شرعاً کتک زدن کودکان را هم مجاز نمی دانیم چه برسد به جواز کتک زدن زن از سوی شوهر.

از این موارد بسیار زیاد است و اگر بخواهيم یک به یک به این امور بپردازيم حاصل اش آن می شود که در احکام جزائی و کیفری و احکام مدنی با تصویری فرودستانه از زن مواجه شويم. این اختصاص به اسلام هم ندارد تا حدود یک قرن قبل در تمام فرهنگ ها اعم از شرقی و غربی چنین نگاهی به زن رایج بود.

متاسفانه این نگاه تاثير خود را در حوزه اسلامی هم بجا گذاشت. ما موظفيم این نگرش را چه در جهان اسلام چه خارج از جهان اسلام اصلاح کنيم.

تنها تفاوت آن در اين است که در جوامع اسلامی به نگاه فرودستانه به زن، رنگ و بوی شرعی و مذهبی داده اند. کوشش ما آنست که این نگاه را از شریعت حذف کنیم.

يعنی در جامعه ای که زن فاقد هر گونه حقوقی بود پيامبر اسلام (ص) با برداشتن گامی ارزشمند توانست نیمی از حقوق ايشان را به رسمیت بشناساند و اکنون اسلام نوانديش در تداوم اسلام نبوی موظف به استیفای حقوقی است که به شکل تاریخی در متن فقه سنتی از زنان سلب شده.

از سوی ديگر اشاره شما هم به افزایش طلاق در جوامعی که لاقيدی در پوشش و آزادی های بی بند و بار جنسی در خارج از محيط خانواده را مجاز دانسته اند، مؤيدی بود بر صحبت های من. در جوامعی که خارج از خانواده همه نیازهای جنسی را به بهترین وجه می توان تامين کرد ديگر چه نیازی به خانواده است؟

اینکه فکر کنیم خانواده فقط برای عشق های رمانتیک است و فرد سکس را در بازار آزاد فراهم می کند، حاصل چنين فرهنگی مواجهه با نوعی انحطاط و عدم بهداشت جنسی و روانی در جامعه خواهد شد.

منطقاً در چنين جوامعی اکثر ازدواج ها به طلاق می انجامد و مسئله همجنس بازی به شدت رواج پیدا می کند. خوشبختانه در جوامع اسلامی به دلیل ریشه داری فرهنگ عفاف و نجابت که از ذاتيات انديشه اسلامی است و اتفاقاً انديشه ای مشترک بین اسلام تاریخی و اسلام نوانديش است ما از بسیاری از آفت های جوامع دیگر مصون مانده ايم.

البته برخی از حقوق زنان هست که ارتباطی با مسئله عفاف و نجابت ندارد و برخاسته از محدودیت های تاریخی گذشته بوده که محل نزاع بين اسلام تاریخی و اسلام نواندیش هم قرار دارد و ما بايد با استيفای اين حقوق بکوشيم زمينه افزايش کمالات توام با نجابت و عفاف زنان را فراهم کنيم.

باور من آنست که در آینده منظرگاه اسلام نوانديش به حقوق زنان یکی از نقاط قوت چنين قرائتی از اسلام خواهد بود. منظری که در آن علاوه بر رعايت بهداشت و سلامت جنسی زنان، از دغدغه استيفای حقوق ايشان نيز برخوردار است.

داریوش سجادی:

مایلم حاشیه ای به ابتدای فرمایشات شما بزنم. آنجا که بنده به عنوان یک جمله معترضه مدعی شدم برابری فرصت دادن به زن و مرد در عین آگاهی از تفاوت بیولوژیکی اين دو که بانی امکان متفاوت بين زن و مرد می شود، ظلم به ایشان است، شما فرمودید الزاماً برابری فرصت در عین متفاوت بودن امکان، ظلم به زن نيست و در مقام مثال رشد فزاینده بانوان تحصیل کرده و شاغل به تحصیل در سیستم آموزش عالی کشور را مؤيد ادعای خود قرار داديد.

تحقيقاً همين مثال مؤيدی بر ادعای اينجانب است به این معنا که دختران و بانوان در جامعه ایرانی بدلیل مضیقه ها و مضايقه ها و محروميت شان از مزایا و امکانات تفريحی و فراغتی و ورزشی و شغلی که بصورت عرفی و نه قانونی برای ايشان ایجاد شده، از دانشگاه بعنوان يگانه ملجاء و پناهگاه موجود بهره می برند.

منظورم این است که آن رشد فزاینده تحصیلات آکادمیک بانوان در ایران زمانی می تواند اسباب تفاخر و فضیلت و بالندگی برای زنان باشد که همزمان زن از ديگر حقوق فردی و اجتماعی و شهروندی اش هم برخوردار باشد.

همان گونه که جنابعالی هم به درستی اشاره کردید آمار بالای اشتغال تحصيلی بانوان در دانشگاه ها در موقعیتی که ايشان از امکان برابر برای تصدی مشاغل مختلف محرومند، چندان قابل افتخار نیست.

محسن کدیور:

من هم با شما موافق هستم و به امید روزی هستم تا بتوانیم امکانات مشابه با مردان را برای بانوان هم در جامعه ایجاد کنیم.

اين وضعيت مطلوبی نيست که علی رغم تعلق سهم ۶۳ درصدی تحصيلات عاليه کشور به جامعه زنان اما ايشان هنوز از امکان حضور با رعایت ضوابط شرعی در ورزشگاه ها محرومند.

مجموعاً من فکر می کنم روند روبه تزايد احصاء حقوق زن در جوامع اسلامی روندی غیر قابل بازگشت است. نباید نگران اشغال دانشگاه هايمان توسط بانوان باشيم. اگر علاقه مند به رسيدن به نقطه تعادل هستيم بايد به جای ایجاد سهمیه برای آنها، امکانات مساوی تفریح و اشتغال را برای زنان کشور فراهم کنیم تا در آن صورت جامعه ای متعادل داشته باشيم.

———————————