سخنراني در مسجد حسين آباد اصفهان
حرمت شرعي ترور([۱])
سلامٌ عليكم و رحمة اللّه و بركاتُه
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
والصلوة والسلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمد و علي اهل بيتهالطيبين الطاهرين و سيّما بقيه الله في الارضين ولعنة الله علي اعدائهماجمعين من الان اِليَ قيام يوم الدين
قَالَ الله تبَارك و تعَاليَ فيْ محكم كتابه اعوذ بالله من الشيطان الرجيمقُل تعالوا اتل ما حّرمَ رَبكم عليكم الاّ تشركوا به شيئاً و بالوالدين احسانا ولاتقتلوا اولادكم من املاق نحن نرزقكم و اياهم ولاتقربواالفواحش ما ظهرمنها و مابطن ولاتقتلواالنفس التي حّرم الله الا بالحق ذلكم وصّاكم بهلعلّكم تعقلون([۲])
هديه نثار ارواح طيبه شهدا، صلواتي محمدي مرحمت بفرمائيد.
براي بنده مايه بسي مسرت و افتخار است كه در حضور آيت اللهطاهري بقيةالسيف و بقيةالسلف ائمه جمعه صدر انقلاب در خدمت شماخواهران و برادران عزيز اصفهاني عرض ادب كنم. هرگز فكر نميكردمدر مجلسي با اين عظمت توفيق سخنگفتن پيدا كنم. شب، شب بزرگياست. شب قدر است. بين سه شب نوزدهم، بيست ويكم و بيست وسومبنا به روايات معتبر چنين شبي احتمال قدر بودنش بيشتر است. شب تولدقرآن است، به عظمت قرآن اين شب عظيم است. يكي از اموري كه درشبهاي قدر بسيار توصيه شده «مباحثه علمي» است در كنار دعا، دركنارتلاوت قرآن، در كنار اقامه نماز. و من اجازه ميخواهم از همه خواهران وبرادران كه «طرحي علمي» را در حضور شما مطرح كنم، آيهاي كه درصدر سخن تلاوت شد اشاره به همين مسأله داشت.
ميدانيم كه اين شبها بهار دعاست، يكي از اموري كه در بحث دعابهشدت مطرح است «موانع اجابت دعا» است. چه اموري باعث ميشودكه ما دعا كنيم و دعاي ما مستجاب نشود؟ قطعاً اولين پاسخي كه به ذهنهمه ما ميآيد گناه است([۳])، كسي كه با دل سياه، با دست پليد، با قلب پليدخدا را ميخواند، تا توبه نكرده، تا استغفار نكرده، خدا دعايش رامستجاب نميكند.
آنچه كه گناهان به آن تعلق ميگيرد بر دو قسم هستند، يا گناه تجاوز به«حق الهي» است، يا تجاوز به «حق مردم» است. «حقوق ديني» بر دو قسماست. بخش اول حقوق ديني را ما «حق الله» ميگوئيم و بخش دوم حقوقديني را «حق الناس» ميناميم. حق الله همان تكاليفي است كه خداوند درعبادات به گردن تك تك ما نهاده تا كامل بشويم؛ نماز بخوانيم، روزهبگيريم، خمس و زكوة بپردازيم، به حج مشرّف شويم. اينها حقوق الهياست كه خدا به گردن ما نهاده، اگر بندهاي حق الله بهجا نياورده باشد درصورتي كه توبه كرد، استغفار كرد، خداوند چه بسا ميپذيرد و دعاهايبعدي او را مستجاب ميكند.
اما بخش دوم «حقوق ديني» را حق الناس ميگويند. حق الناس اگر برگردن كسي باشد حتي خدا را بخواند تا آن فرد را يا افراد را راضي نكردهباشد خدا خود فرموده است، و قول داده است كه دعاي او را اجابتنكند. اگر در خانهاي، اگر در گلوئي لقمه حرام باشد هرچه خدا را بخواندخدا ميفرمايد اول اين حرام را مرتفع كن بعداً به در خانه من بيا. لذا توبه واستغفار فقط براي حق اوّلي كفايت ميكند، يعني حق الله، اما در مورددومي در كنار توبه و استغفار ما ميبايد حق مردم را ادا كنيم آنگاه به درخانه خدا بياييم. در روايات معتبري داريم : «وقتي بني اسرائيل خدا راميخواندند و مستجاب نميشد. آمدند خدمت پيامبرشان عرض كردندكه چگونه است، ما فراوان خدا را ميخوانيم اما جوابي نميشنويم؟حضرت موسيَ عليهالسلام فرمودند به بنياسرائيل: «شما در ميان گناهان،سُحت و باطل غوطه ميزنيد ، حقوق همديگر را تعدي و تجاوز ميكنيد،چگونه انتظار داريد كه خداوند دعاي شما را مستجاب كند.» بنابراين يكياز اموري كه در اين شبها هر مؤمني ميبايد متوجه آن باشد اداي حقالناس است. ببيند چه حقي از مردم به گردن اوست؟ آيا بدهي دارد؟ آياكسي را آزرده است؟ هر كدام از اين موارد اول آنها را راضي كند بعداً بهدر خانه خدا بيايد. پس در كنار توبه و استغفار در بخش حق الناس حتماًميبايد صاحب حق را راضي كرد واّلا خدا نميبخشد.
حق الناس هم بر دو قسم است آن حق الناسي را كه غالباً ما ميشناسيم«حق الناس فردي» است. يعني اينكه فردي بر فرد ديگري حق داشتهباشد. دو همسايه كه در جوار هم زندگي ميكنند قطعاً همسايه بر همسايهديگر حق دارد، زن بر شوهرش حق دارد، مرد بر همسرش حق دارد، پدربر فرزندانش، فرزند بر والدينش ، هكذا… همه ما نسبت به همديگرحقوقي داريم. اين حقوق را غالباً با آن آشنا هستيم، اولياء دين ما اينحقوق را به ما تعليم دادهاند «رساله حقوق امام سجاد عليهالسلام»بسياري از اين حقوق را حضرت تذكر دادهاند.
اما مهمتر از حق الناس فردي «حق الناس عمومي» است. سخن امشبمن حول يكي از حقوق عمومي مردم است. حق الناس عمومي، يعنيحقي كه همگان دارند، همگان بر يكديگر دارند، همگان بر حكومتدارند، اين حق عمومي است، فردي نيست. اختصاصي به من و شماندارد. قطعاً اگر حق الناس فردي تا ادا نشود دعا اجابت نميشود، باراننميبارد، باد نميوزد، آسمان رحمت خودش را نصيب زمينيان نميكند،بطريق اوليَ اگر حق الناس جمعي هم ادا نشود ما شاهد همه اين مشكلاتخواهيم بود، يعني نه آسمان ميبارد، نه باد رحمت ميوزد، و نه بهطوركلي زمين بركات خودش را بر ما عرضه ميكند.
حق الناس عمومي چيست؟ چه اموري حق همه مردم است؟ از جملهاموري كه به عنوان حقوق عمومي مردم ذكر شده، علماي حقوق در اينزمينه سخن گفتهاند و اولياء دين هم ميبينيم سخنانشن، تعاليمشان با اينمباني كاملاً سازگار است. ازجمله آنها اولين حق، حق حيات است. مردممحقاند كه زندگي كنند. ديگر حق امنيت است. مردم محقاند كه در امنيتزندگي كنند، ايمن باشند، خطري متوجه آنها نباشد، مگر تخطي از حدودقانوني در جامعه بكنند. حق ديگر مردم حق عموميشان اين است كه آزادباشند. در چارچوب قانون بتوانند آنچه كه در دل دارند بيان كنند، بنويسندو مشكلاتي متوجه آنها بواسطه ابراز بياناتشان، ابراز عقايدشان، ابرازانديشهشان نشود. و ديگري چهارمين حقي كه به عنوان حقوق عموميانسان از حيث انسان بودنش ذكر كردهاند حق مقاومت در مقابل ظلماست. اين حق را سيدالشهدا عليه السلام بهتر از همه براي ما تصوير كردهاست و نه تنها به عنوان يك حق انساني بلكه به عنوان يك تكليف الهي براو دست نهاده است. اين چهار حق از جمله مهمترين حقوق عموميانسانها در هر جامعهاي است.
آيهاي كه در صدر سخن تلاوت شد خداي تعالي در سوره مباركهمائده پنج مورد را از مواردي كه بر انسان حرام كرده است برشمرده است.من چهار مورد اولش را به اختصار بيان ميكنم تا به مورد پنجم برسيم كهمحور سخنم را بر آن قرار خواهم داد. خداي تعالي ميفرمايد كه بالابيائيد تعال يعني بالاآمدن از علوّ است، «تعالوا» بيائيد بالا، «اتل» منتلاوت كنم براي شما، پيامبر از زبان خدا دارد با ما سخن ميگويد تعالوا تاچكار كنم تلاوت بكنم «ماحّرم ربكم عليكم» آنچه كه خداوند، پروردگارشما بر شما حرام كرده است گوش كنيد ميخواهم من پيامبر براي شمابيان كنم. بنابراين پيامبر محرّمات الهي را در اين آيه شريفه براي مؤمنين ومسلمانان بر ميشمارد. اولين موردي را كه از محرمات قطعيه الهي است ومن در ابتداي سخنم عرض كردم «في محكم كتابه» اين آيه از محكماتقرآن كريم است. يعني مواردي نيست كه تأويلبردار باشد جزء متشابهاتباشد «اَلاَ تشركَ به شيئا» اولين وصيت الهي، اولين وصيت پيامبر از زبانخدا به ما مسلمانان اينست كه به خدا شرك نورزيد، براي خدا شريكنگيريد، خدا را به توحيد و وحدانيت عبادت كنيد، خوب سرلوحه كار هرمسلماني توحيد است. توحيد اصل و اساس دين است. توحيد هم مراتبو اقسامي دارد: توحيد ربوبي، توحيد در عبادات، توحيد در افعال و ماننداينها. اولين مسأله، بنابراين اولين حرامي كه خدا اين حرام را هرگزنميبخشايد اين است كه به او شرك بورزيم، همه گناهان را ميبخشد، الاشرك بالله، اين گناه با همه گناهان ديگر متفاوت است، در صدر محرماتالهي مسأله شرك بالله. بلافاصله محّرم دومي اينكه «وبالوالدين احسانا»يعني اينكه «لا»ي اول را هم بياوريد سر اين، به والدين احسان نورزيد.حرام دوم اينكه انسان حق پدر و مادر را رعايت نكند. در شب قدر سخنميگوئيم اگر كسي حق والدين به گردن دارد تا اين شب به سحر نرسيدهاست دل مادر و دل پدر را موظف است شاد بكند. يقين داشته باشيد ازموانع استجابت دعا يقيناً يكي اين است كه والدين انسان از انسان راضينباشند. طبق روايات قدسي و معتبرهاي كه ما داريم اين است كه اگر فرديوالدين او از او راضي نباشند يقين بدانيد او در دل من، در خانه من جائينخواهد داشت، و بالوالدين احسانا. بعد از توحيد، بعد از عدم شرك بالله،مسأله احسان به والدين. پس محرم دوم عدم احسان به والدين است.
محرم سوم، حرام سوم كه اين آيه شريفه ما را به آن تذكر و وصيتميدهد اين است كه «و لاتقتلوا اولادكم من املاق نحن نرزقهم واياكم»،اينكه فرزندان خودتان را از فقر، آيه ديگري ميفرمايد من خشيةالاملاق([۴])، از ترس فقر يا از فقر نكُشيد، ما شما را و آنها را روزي ميدهيماگر ما متولد كردهايم روزي به دست ماست. خداي ناكرده گاهي اخبارياز گوشه و كنار حاشيه شهر به گوش ميرسد بچهاي را رها كردهاند، حاليا از حيث فقر يا از درد بي درمان ديگري، اين قطعاً اگر اين بچه خدايناكرده از بين برود قتل محسوب ميشود. همان گناهي كه براي انسان كاملمترتب است بر كشتهشدن اين بچه هم مترتب خواهد بود. بنابراين موردسوم اينكه كودكان را نكُشيد، به خاطر چي؟ بترسيد از اينكه نميتوانيدآنها را بزرگ كنيد، توان مالي نداريد، پس مورد سوم مسأله عدم قتل اولاد.قتل حرام است. قتل اولاد حرام است بخصوص اگر از ترس فقر باشد.كسي كه از فرط فقر فرزندش را ميكشد كانهُ به رزاقيت خدا كافر است،باور نكرده است كه خدا روزيرسان است.
مورد چهارم «ولاتقربوا الفواحش ماظهرمنها ومابطن»، به زشتيهانزديك نشويد، به فاحشهها، زشتيها، پليديها، امور ناپاك هرچه باشد، يكمورد خاص در اين آيه مراد نيست، همه اموري كه سوء و زشتي و پليديمحسوب ميشود و گناه بر او اطلاق ميگردد نزديك نشويد، چه ظاهرباشد، چه باطن. گاهي وقتها ما وقتي دوربين تلويزيون مقابلمان قرارميگيرد خيلي كوشش ميكنيم كه مرتب سخن بگوئيم و بگونهاي باشد كهپسنديده باشد. اما اگر ما بدانيم كه همواره دوربيني آخرتي از ما فيلمميگيرد و قرار است در قيامت، اينها را شب قدر عرض ميكنم، در قيامتفيلم تك تك اعمال پنهان و پيداي ما را براي همه آدميان بهخصوص برايپيامبر و اولياء معصوم نمايش دهند. واقعاً هركدام از ما خجالت ميكشيمميگوئيم خدايا كاري كن فيلم زندگي مرا آنجا نمايش ندهند بهخصوصآن مواردي كه در خيابان چه ميكرديم چه صدائي ميشنيديم، كجا نگاهميكرديم، اين زبان چه ميگفت، همه اينها قرار است آنجا نمايش دهند«ما ظهرمِنهَا ومَابَطن» مؤمن كسي است كه نه فقط به ظاهر مؤمن است،مؤمن واقعي كسي است كه در باطن هم «لاتقربوا الفواحش» است بهزشتيها و سوء و پليديها هرگز نزديك نميشود. يكي از بركات ماه مباركرمضان اين است كه در اين ماه گناه كم ميشود. خودِ اين خاليداشتندرون از طعام و اينكه انسان احساس ميكند در محضر خداوند استباعث ميشود كمتر مثل ماههاي ديگر به گناهان نزديك شود. پس«لاتقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن» اين چهار محرّمي است كه «واتلما حرم ربكم عليكم».
مورد پنجم و آخرين موردي كه خداوند در اينجا به ما تذكر ميدهد:«ولا تقتلوا النفس التي حرّمالله الا بالحق» ، نكشيد نفسي را كه خدا حرامكرده است، نفسي را كه محترم داشته است، مگر بهحق. يعني مورد پنجمقتل نفس محترمه است، پنجمين محرّمي كه خداوند رسولش به ما تذكرميدهد اينست كه يكديگر را نكُشيد «ولاتقتلواالنفس التي حرّم الله» . آنچه نفسي است كه خدا حرام شمرده است؟ در مجموعه تعاليم ديني كهتفحص كنيم ميبينيم همه انسانها خونشان محترم است، الا ما خرجبالدليل. مگر اينكه خداوند يا رسول مكرمش تصريح كرده باشد كه اينخون احترام ندارد. همه خونها محترم است اين احترام صرفاً مختص بهمؤمن، مسلمان يا شيعه اهل بيت نيست. هر انساني به لحاظ ديني محترماست. مگر استثنا از جانب دين وارد شده باشد، مگر خود خداوند ياپيامبرش يا ائمه عليهمالسلام استثناء كرده باشند كه اگر اين افعال انجام ]را [ داديد احترام خونتان مرتفع خواهد شد كه من در ادامه به اين موارديكه دين تصريح فرموده اشاره خواهم كرد. پس نكشيد آن نفسي را كه خداحرام دانسته است «الاّ بالحق»، مگر اينكه حق در كشتن او تعلق گرفتهباشد، مگر اينكه خداوند فرموده باشد، كه حالا موارد استثنا اولينموردش قصاص است. چه نفسي را ميتوان كشت؟ اگر انساني انسانديگري را كشت، دين اجازه داده است شما مخيريد بين سه راه: يا قصاصكنيد، يا ديه بگيريد، يا عفو كنيد. پس يكي از مواردي كه ميتوان نفسي راكه خدا محترم شمرده است كشت اين است كه قصاص، بهعنوان قصاصآن نفس مورد قتل قرار گيرد.
بعد ميفرمايد: ذَلكم ماوصّيكم به لعلكم تعقلون. اين پنج موردي را كهمن اشاره كردم اين مواردي است كه خدا به شما وصيت كرده است، خدابه شما سفارش كرده است، باشد تا تعقل بورزيد، فكر كنيد. پس اين پنجتا خط قرمز يك ديندار است، اگر از ما بپرسند خط قرمز ايماني شماكجاست؟ ميگوئيم در عبادت، توحيد در اعتقادات، خط قرمز ما شركاست. در مسائل خانوادگي، خط قرمز ما شكستن احترام به والدين است،كشتن كودكان بي گناه است ، گناه كردن در ظاهر و باطن است، كشتن نفسمحترمه است. اينها خطوط قرمز يك جامعه ديني است كه ميبايد همهاين موارد را رعايت كرد تا بتوانيم چنين جامعهاي را جامعه ديني بناميم.
خداي تعالي در آيات ديگر قرآن اين استثناء را الا بالحق را تفسير كردهخودش. يكي را ذكر كرديم كتب عليكم القصاص في القتليَ الحرّ بالحرّوالعبدُ بالعبد والانثي بالانثي([۵]) الي آخر، ميفرمايد مورد قصاص يكي ازمواردي است كه من به شما اجازه دادم كه بيائيد و قتال بكنيد، بكُشيد،همان كسي را كه شما را كشته است اوليا دم ميتوانند قصاص كنند.
مورد ديگر را در سوره مباركه مائده وقتي كه قصه هابيل و قابيل راخداوند ذكر ميكند، ميدانيد كه قابيل دستش را به خون هابيل آلوده كرد.وقتي قربانيش پذيرفته نشد اقدام به قتل هابيل كرد. اما هابيل به قابيل ذكرميكند كه اگر تو دست به قتل من بيازي من هرگز مقابله به مثل نخواهمكرد: «اني اخاف الله رب العالمين([۶])»، همه قصه سر اينست كه در چنينشبي ما بايد اين را تكرار كنيم اين سخن هابيل است «اني اخافُ الله ربالعالمين». من از خداوند، پروردگار جهان ميترسم، من دست به خوننميزنم، دست به خون ناحق كسي ميزند كه خوف خدا در دل نداشتهباشد. اين سخن هابيل را به ذهن داشته باشيد. «اني اخافاللهربالعالمين».
بعد از اين خداوند ميفرمايد كه: «من اجل ذالك كتبنَا علي بنياسرائيل اَنه من قتل نفساً بغير نفس او فساداً في الارض فكاّنما قتل الناسجميعاً فمن احياها فكانما احياالناس جميعاً»([۷]) اين دو مورد استثناء راخداوند در اين آيه صريحاً بيان فرموده ما اينگونه بر بنياسرائيل واجبكرديم، روايات معتبر ذيل اين آيه ميفرمايد كه اين فقط براي بنياسرائيلنيست، براي همه اقوام، همه مذاهب و همه اديان تا قيام امام زمان برقرارخواهد بود. بنابراين فقط «كتبنا علي بنياسرائيل نه»، «انّه من قتل نفساًبغير نفس». اگر كسي كسي را كشت منتها بغير نفس است، همان قصه قتال.قصهاي دارم «الا بالحق» را تفسير ميكنم پس حق اول مسأله قصاص ومسأله دوم او فساداً في الارض، مگر اينكه مفسد في الارض باشد. مفسدفيالارض را هم در قرآن كريم بحث محاربه آمده، هم در روايات بهتفصيل آمده، هم فقها در اين زمينه كاملاً با دقت تمام بحث كردهاند.هركسي را ما نپسنديديم، از او خوشمان نيامد، سليقه او با سليقه ديني ماسازگار نبود، به زعم ما آدم نادرستي بود، شرعاً حق نداريم او را مفسدفيالارض بناميم. مفسد فيالارض تعريف دقيق شرعي و ديني دارد. اينتعريف را بنده در همين جلسه به آن اشاره خواهم كرد. پس مورد دوم ايناست كه كسي مفسد فيالارض باشد، يعني وجودش جرثومه فساديباشد كه دين با دقيقترين ضوابط مشخص كرده است كه حيات چنينفردي پذيرفته نيست. اگر كسي جز اينگونه بود، اين دومين استثناستپس الا بالحق يا به قصاص است يا اينكه فرد مفسد في الارض شود.
«من قتل نفساً بغير نفس او فسادٍ في الارض فكّانما قتل الناس جميعاً».اگر غير از اين دو مورد كسي ، كسي را كشت انگار تمام مردم را كشتهاست، «فمن اصدق من الله قيلا»([۸]) خدا اين سخن را ميفرمايد، من و شماانسان نيستيم كه مبالغه بكنيم. اگر كسي يك نفر را در غير اين دو استثناكسي بكشد، انگار همه مردم را كشته است. و هكذا اگر كسي احيا كندنفسي را انگار همه مردم را احيا كرده است. اينجا بحث نفرموده است«من قتل مومناً» ما در آيه ديگر داريم كه «و من يقتل مؤمناً متعمداً فجزائهجهنم خالداً فيها» اما اينجا ميفرمايد «من قتل نفساً». برادران حزباللهمن، برادران مؤمن من، برادران مسلمان من توجه كنيد «من قتل نفساً» نه«من يقتل مؤمناً». بله اگر «من يقتل مؤمناً متعمداً» او بهجاي خودش، آيهديگر به تفصيل مسأله را بيان فرموده، اما اين آيه ميفرمايد «من قتل نفساً»اين نفس مقيد نشده است به اينكه مؤمنا، شيعّياً ، مسلماً هيچكدام از اينقيود در اين آيه ذكر نشده است، «من قتل نفساً»، هركسي كسي را كشت.پس بنابراين اينكه به دين نسبت ميدهيم كه حق حيات حق همهانسانهاست، نه ]فقط [ حق مؤمنين، نه فقط ]حق [ كساني كه با ما موافقند،حق همه شهروندان يك جامعه ديني است كه زندگي كنند. اين را قرآنكريم به رسميت شناخته است.
بنابراين تنها به قصاص يا تنها محاربه ميتوان كسي را روانه جهنم كرد:«انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون في الارض فساداً». دقتبفرمائيد، جزاي كسي كه به جنگ خدا، به جنگ رسول خدا بيايد و درزمين سعي به فساد كند خداي تعالي جزائي را در نظر گرفته است كه درتمام قرآن بيسابقه است. «ان يقتلوا» كشته شود «اويصلبوا»، به صليبكشيده شود، اين سزاي محارب است، محارب را فقها بهدقت تعريفكرد¤اند. محارب كسي است، به تحريرالوسيله حضرت امام مراجعه كنيد،به رساله عمليه استدلالي همه آقايان مراجعه كنيد، محارب كسي است كهامنيت جامعه را مسلحانه به هم زده است، كسي كه اقدام به راهزنيمسلحانه بكند، كسي كه امنيت جامعه را با سلاح بهم بزند، چنين فرديمحارب محسوب ميشود. سزاي چنين كاري را قرآن كريم مشخص كرده،احدي حق ندارد اين جزا را از برهم زننده امنيت به شكل مسلحانهبردارد. خدا معين كرده است نه پيامبر(ص) و نه امام(ع). «ان يقتّلوااويصلّبوا اوتقطع ايديهم و ارجلهم من خلاف»، دست و پايشان، دستچپ و پاي راست يا برعكس «او ينفوا من الارض»، از زمين تبعيد شوند،از شهر خودشان تبعيد شوند. يكي از اين چهار جزا براي چنين فرديپيشبيني شده اين خزي دنيويشان است، در قيامت هم كه عذاب اليميمتوجه و منتظر اينها خواهد بود. اين مسالهاي كه عرض كردم مفسدفيالارض، خود قرآن كريم بحث محاربه با خدا و محاربه با رسول و سعيفسادي در زمين را بهصراحت مطرح كرده است.
بنابراين حاصل سخن تا اينجاي بحث اين كه بحث قتل نفس از جملهمحرمات قطعيه قرآن كريم است، استثناي مواردي كه انسان مجاز استديگري را بكشد، خود قرآن كريم به صراحت بيان كرده است. فقهايعظام و مفسرين در تفسير و تعيين اين مصاديق زحمات فراواني كشيدهاند.همانطور كه عرض كردم تنها كساني را ميتوان كشت كه مجازات اعدام درشرع مقدس براي آنها پيشبيني شده باشد. اين موارد فرض كنيد مانندارتداد ملّي كه دين براي آنها اعدام پيشبيني كرده است، يا مجازاتهايديگري شبيه به اين مثل بحث محاربه.
امّا و هزار اما، اين موارد همگي بايد در پيشگاه دادگاه صالحه اثباتشود. يعني اگر كسي اين گناهان را مرتكب شد احدي حق ندارد سرخوداقدام به مجازات آن فرد مجرم كند. اين از مسلمات فقهي ماستبهخصوص اگر زماني در جامعه اقتدار ديني برقرار شده باشد، حكومتديني بر پا شده باشد. بله اگر زماني بود كه حكومتي برقرار نبود، هرمجتهدي حق داشت در حوزهاي كه بسط يد مييافت حدود شرعي رارعايت كند. اما اگر ورق برگشت، ما حكومت مركزي پيدا كرديم حاصلسخن اين ميشود كه در اين حكومت مركزي همچناني كه هيچ چيز قانوننيست مگر اينكه از مجلس قانونگذار اين حكومت بگذرد، هيچ چيزآييننامه نيست مگر اينكه از تصويب هيئت دولت اين حكومت بگذرد،هكذا هيچ حكمي حكم قضائي نيست مگر اينكه از دستگاه رسميقضائي آن به شكل علني صادر شود. مگر ميتوان حكومت تشكيل داد وخود ضوابط حكومت را رعايت نكرد؟ اگر حكومتي تشكيل دادهايماحترام امامزاده را قبل از همه متولّيش بايد رعايت كند. هركسي ارادتبيشتري به حكومت ديني دارد، ميبايد ضوابط حكومت ديني را بيش ازهمه اجرا بكند. بنابراين هرگز نميتوان فتويَ يا حكم مجازاتي كه حدودآن در شرع مشخص شده است خودسرانه و متجاسرانه اجرا كرد.
تنها موردي كه فقها از اين مسأله استثنا كردهاند مسأله سبّالنبي استكه ذكر ميكنند كه انجام مجازات آن فوريت دارد و رجوع به قاضي هملازم ندارد. سبّ النبي يعني كسي نعوذبالله به ساحت مقّدس پيامبر اسلامحضرت محمد مصطفي(ص) توهين كند، دشنام دهد، يا به ساحتمقدس ائمه هديَ عليهم السلام و يا فاطمه زهرا سلامالله عليها توهين واسائه ادب كند. اين مورد را استثنا كنيد كه حضرت امام خميني رضوانالله عليه طبق همين نظر بحث سلمان رشدي را مطرح كرد و آن حكمتاريخي را صادر فرمود. اين را به كنار، بقيه مجازاتهاي شرعي، از جملهارتداد، و از جمله محاربه، از جمله افساد فيالارض، همه اينها بايد دردادگاه صالحه اثبات بشود. چرا؟ بهخاطر اين كه دليل دارد، بهخاطر اينكهمجازاتهاي ديني نوعي باز دارندگي پيشبيني شده، بازدارندگي يعني اينكه وقتي قرار است كسي را تازيانه بزنند بهعنوان حد شرعي، اينكه شارّبالخمر بوده و يا فعل شنيع انجام داده، شارع ميفرمايد مردم را خبر كنيددر ميدان مركزي شهر اين حد الهي را اجرا كنيد تا ديگران درس عبرتبگيرند. مگر ممكن است كه حكمي را محرمانه و غير علني آنهم از دادگاهغير رسمي صادر كرد؟ تمام فلسفه مجازاتي كه دين پيشبيني كرده كه آنمسأله بازدارندگي اين مسائل است، اين را حذف كردند. بنابراين براي اينكه اين احكام مترقي شرعي اثر خاص خودش را بگذارد چارهاي نيستجز اينكه در دادگاه صالحه اين مسأله ثابت شود. اينكه ميگويم در دادگاهصالحه چهبسا هركس ديگري را كه موافق سليقه او نيست، همچون اوخدا را نميپرستد، بهگونه ديگري خدا را ميشناسد، يا بهگونه ديگري بهرسول خدا(ص)ايمان دارد، او را مرتد بداند. چه بسيار افراد كم سواد وكم اطلاع هركسي را ولو از آنها با سوادتر باشد آنها را مرتد و كافر بدانند.مگر بسياري از علماي بزرگ ما نبوده كه توسط جهّال زمان خودشانمحكوم به ارتداد شده و تكفير شدند؟ من يكي دو موردش را فقط برايشما ذكر ميكنم، مرحوم صدرالمتألهين، ملاصدرا، بزرگترين فيلسوفي كهآمده فلسفه را با تعاليم اهل بيت(ع) و قرآن كريم ممزوج كرده و يك فلسفهديني بنياد نهاده، در زمان خودش محكوم به ارتداد و تكفير شد، تكفيرشكردند تا آنجا كه نتوانست در همين اصفهان زندگي كند، آن زمان حوزهعقلي بزرگ عصر اصفهان بود، نتوانست در حوزه اصفهان زندگي كند،پناهنده شد، تبعيد كرد خودش را به دِه كَهك قم. خوب امروز ميبينيدوقتي تفسير قرآن در حوزه علميه قم ميخواهد پخش شود به مباني كيتفسير ميشود؟ به مباني ملاصدرا. اگر قرار بود گوش به سخنان جهّال وكساني كه هيچ اطلاعي از مسائل ندارند بدهيم امروز ما از بركت وجودهمچو عالمي محروم ميشديم، اين تازه عدهاي از اهل ظاهر زمانشبودند، جاهل صرف هم نبودند. امّا امروز ما به بليه ديگري دچاريم.افرادي فتواي ارتداد را صادر ميكنند و در جرايد منتشر ميشود كه هيچصلاحيت فقهي، صلاحيت ديني ندارند، هرگز درس دين نخواندهاند،هرگز درس شرع نخواندهاند. دادستان كل كشور كجاست تا بهعنوانمدعي العموم بررسي بكند؟ اين كه نويسندگاني را، روشنفكراني را،متفكريني را رمي به ارتداد بكنند، مرتد يعني مهدورالدم، فردا اگر كسيآمد ندانسته اين آقا را زد و كشت، چه كسي مسئول است؟ آيا جز اين كهمدعي العموم موظف است از اشاعه اين گونه مسائل جلوگيري بكندبنابراين وقتي بحث ميشود اين كه انسان سرخود بنشيند و حكم ارتدادكسي را صادر بكند، چه بسا كه اين كاملاً برخطا رفته باشد. ارتداد يعنياين كه انسان منكر امري شود كه به انكار خدا و رسول منجر ميگردد وخودش به ملازمه اين انكار و انكار خدا و رسول اعتقاد دارد و ميگويد بااين كه خدا و پيغمبر اين را گفتهاند امّا من قبول ندارم. شما كجا در بينمتفكرانتان سراغ داريد كه كسي اين گونه معاندانه با دين برخورد بكند؟ تااو را مرتد بدانيم. اگر تفسير ديگري بيان ميكنند، ميگويند بنظر مابرداشت از اين آيه با اين روايت و يا اين حكم اين است و ميپندارند خداو پيغمبر چنين فرموده است نه اين كه خداي ناكرده منكر خدا و رسولباشند. ميبينيد مسأله چقدر ظريف است؟ لذا اين كه برآن تأكيد كردم ايناستثناها حتماً و حتماً بايد در پيشگاه دادگاه صالح اثبات شود. بايد علنيباشد.
ما يك مورد سراغ نداريم، بنده با تحقيق ميگويم مواردش را هم يكبه يك خدمت شما ذكر خواهم كرد، كه رسول خدا(ص) يا ائمه هديَ (ع)حكم ارتداد پنهاني كسي را صادر كرده باشند. مرد و مردانه اگر كسي راهم مرتد ميدانستند يا مشمول مجازات ميدانستند، اعلام ميفرمودنداين فرد به اين دليل مرتد است، حق دفاع هم داشته بعد از اين كه دفاعشهم شنيده شد بعداً حكم صادر ميشد. اينكه حكم غيابي بشود و فرديمرتد فرض بكنيد محسوب شود و بعد حكم اعدام برايش صادر شود كهنه از تشكيلات قضائي گذشته باشد و نه بهشكل علني بوده باشد اينانصافاً بدعتي است كه در زمان ما پيدا شده است و هيچ فقيهي حاضرنيست پايش را امضاء بكند. از مسلمات فقه شيعه است كه شما بايد حكمرا علني صادر بكنيد، الا در مواردي بسيار بسيار استثنائي. فرض بكنيد آنهم موارد استثنايي در زمان جنگ يا كساني كه عليه حكومت اسلامي واردجنگ شدهاند و در تحت سيطره حكومت هم نيستند آن موارد استثنائي باهزار و يك احتياط قابل اجرااست.
بهطور كلي لسان دين در بحث خون، در بحث دماء لسان احتياطاست، نه لسان برائت. احتياط يعني اينكه ما در چند مسأله است كه شارعمقدس ما را امر به رعايت احتياط كرده: در خون، در ناموس، در آبرو. اينسه امر شارع كوچكترين احتمالي را در آن منجّز ميداند. آبروي مسلماناز خونش محترمتر است، مبادا آبروي مسلمان را به حراج بگذاريم، خونمسلمان محترم است و در آن احتياط واجب، ناموس مسلمان محترم استو احترامش واجب، اين همه مواردي است كه شارع مقدس ذرّه به ذرّه درآن بحث كرده. فقهاي عظام ما به دقت اين موارد را مشخص كردند. حالاما سابقه ۱۴۰۰ سال فقه غني شيعه كه با دقتهاي ميكروسكپي اينظرائف را مشخص كردهاند همه را به عنوان اين كه مصلحت چنين اقتضاميكند يا چنان اقتضا ميكند آن هم از جانب افرادي كه عرض كردم درمطبوعات مينويسند و كمترين صلاحيت در اين مسأله ندارند و منتشرميكنند، زير سؤال ببريم؟ حاشا و كّلا، قطعاً شارع مقدس به اين گونهمسائل راضي نيست. اين اطلاعيههاي مجعولي كه بنامهايي چنداطلاعيهاش در مطبوعات منتشر شده و اين مسائل را به عهده گرفته([۹])،واقعاً آيا دستگاه اطلاعاتي ما توان كشف اين موارد را ندارد؟ اينكهساحت فقه شيعه را شما ملوّث بكنيد؟ در اين اطلاعيهها آمده كه ايناحكام توسط سه قاضي مجتهد جامع الشرايط صادر شده و بعد ما مسئولاجراش بودهايم([۱۰]). يك اطلاعيه مجعول در فلان شهر پخش ميشود، بهبيست و چهار ساعت كشيده نميشود شما تمام عواملش را دستگيرميكنيد. اين اطلاعيهها از كجا صادر ميشود؟ چرا آنها را دستگيرنميكنيد؟ اين وهن مذهب شيعه است كه مسائلي را به دينش نسبتبدهند، ديني كه سراسر انساندوستي است. اطلاعيه يكي از مراجع معظمتقليد كه امروز در روزنامهها منتشر شده بود تصريح به همين مطلب استكه هيچ مرجع راستين شيعه، هيچ فقيه راستين شيعه امضاء نكرده استكه احكام مجازات شرعي از قبيل ارتداد غيرعلني و در غير دادگاه صالحصادر شود([۱۱]). اين اشاره ايشان به همين اطلاعيههاي مجعول بود كهاميدوارم هرچه زودتر عواملش كشف شود و به مردم معرفي شوند تاهرگز ما تعاليم دينمان و زحمات علمايمان، كه حضرت امام اگر خدمتيكردند بردوش امثال صاحب جواهر و شيخ انصاري و بزرگان ديگرايستاده بودند، حالا ما تمام اين ميراث فقهي را فوت كنيم به هوا «به فوتاًينتفي؟» اين مسلّمات فقهي ماست كه اين را به اين شكل رها كرديم ورفتيم.
گاهي ممكن است استناد بكنند، در بعضي از مباحث بنده شنيدم، كهپيامبر خدا(ص) دستور قتل بعضي را صادر كرده است، و لذا اين حكمسابقه داشته. بنده رفتم در تاريخ در منابع معتبر تاريخي تفحّص كردم كهآيا پيامبر در چه شرايطي دستور قتل را صادر كردند؟([۱۲]) اين را دقتبفرمائيد در سال هشت هجري در جريان فتح مكّه، شرايط جنگي،پيامبر(ص) وقتي وارد شهر ميشوند همه را، انتم الطلقاء همه شنيدهايم،همه را ميگويند يا بياييد زير اين پرچم يا به مسجدالحرام پناهنده شويد يادر خانه خودتان را ببنديد يا به خانه ابوسُفيان برويد. هركه اينجاها باشدهيچكس نميتواند متعرضشان بشود. اما وقتي وارد شهري شدند بيستنفر را با اسم از زن و مرد مشخص فرمودند كه اين افراد را هركجا يافتيدبكشيد، ولو به پرده كعبه آويزان باشند. اسم اين افراد هم مشخص است.يواشكي هم به حضرت علي(ع) يا سلمان يا ابوذر نفرمودند كه بروحساب اينها را برس. رسماً مردانه اعلام كردند اين افراد كساني هستند كهاز زمره امان من بيرون هستند. اسمهاشون هم عرض كردم مشخص. ازاين بيستنفر پانزده نفرش آمدند و امان گرفت. پنهان شده بعد درشرايطي آمده و از پيامبر امان گرفت. يكيش وحشي قاتل حمزه، عمويپيغمبر(ص). كه پيامبر وقتي ديدش فرمود بخشيدم امّا هرگز جلو چشممن ظاهر مشو. نميخواهم به ياد قتل مظلومانه حمزه بيفتم. اين از جملهموارد است.
اما پنج نفر فقط تاريخ نوشته، دو نفر زن و سه نفر مرد، اينها كسانيبودند كه اسلام آوردند، بعد مشرك شدند، دستشان به خون آغشته شد،حتي عامل زكوة بودند، عامل جمع و صدقات بودند، خيانت كردند ،پيامبر به چند جرم اينها را محكوم كرده بودند: يكي مرتّد بودند، ديگريخيانت در امانت كردند، سومي قتل انجام دادند، فرمود اينها را ولو بهخانه كعبه، پرده كعبه، آويزان شده باشند بكُشيد. آيا كسان ديگر در حكماين افراد هستند؟ دو زن مغنيه هستند، مغني يعني آوازهخوان، يعنيكساني كه وسيله لهو و لعب بودند و در مجالس خودشان پيامبر و اسلام رابه تمسّخر ميگرفتند. اين همان بحث سَبُّالنبي است. كساني كه سوادندارند، فقه نخواندهاند، چه گونه به اين موارد استناد ميكنند؟ يا عنوانمرتد بر اين موارد صادق است يا عنوان قاتل است يا خيانت در امانتاست يا سَبُّ النبي است. هيچكدام بهعنوان خاصي غير از اين موارد،پيامبر(ص) دستور قتل صادر نفرمودند. بنابراين هرگز كسي نميتواند درافعال معصومين عليهم السلام موردي بيابد كه خلاف اين مواردي كهعرض كردم باشد.
موردي ديگر، ترور در زبان عربي دو اصطلاح براي آن بكار بردهميشود: يكي «فتك» است و يكي «غيله» است. فتك يعني كه انسانجايي پنهان بشود، حمله بكند، كسي را بيمحابا بكشد. مصداق دقيقواژهاي كه الان براي آن بكار ميبريم، فتك، مساوي ترور در لسان امروزاست. يكي ديگر اغتيالاً، قَتَلُه اغتيالاً يا قَتَلَهُ غيلتاً يعني پنهاني، بهشكلي كهمقتول متوجه نشود، به او خبر داده نشود آن فرد را ما بكُشيم. اين راميگويند قَتَلَهُ اغتيالاً يا غيلتاً. بحث فتك يا اغتيال در روايات ما مطرحشده است. بنده چند مورد از اين روايات را انتخاب كردهام ميخواهمامشب برايتان بخوانم، تا همه مطمئن بشويم كه هرگونه كشتن پنهاني،يعني ترور، شرعاً حرام و ممنوع است. اسلام ما، دين ما، مذهب ما دينيجوانمردانه است. اگر با كسي جنگ دارد مرد و مردانه اعلام ميكند، مثلحضرت امام: از امروز سلمان رشدي محكوم به ارتداد است اين حكم راهر كه ديد بايد اجرا كند. اعلام بينالمللي ميكند، مرد و مردانه، از كسيهم واهمه ندارد.
در نهجالبلاغه ابن ابي الحديد، وقتي بحث اين ميشود كه چرااميرالمؤمنين(ع) زره نميپوشيده نكتهاي را ذكر ميكند. ميگويد عربهرگز از پشت به كسي حمله نميكرد. اگر جنگآوري از پشت در غيرميدان جنگ به كسي حمله ميكرد، اين قبيح شمرده ميشد، محكوم بود،او را عاجز حساب ميكردند. لذا سپرهايشان، زرههايشان، نوعاً پشتنداشت. ما تفسير ديگري هم در مورد حضرت علي(ع) شنيده بوديم اينكه ايشان از فرط شجاعت چنين بودند. اما ابن ابيالحديد اين گونه تفسيركرده ميگويد عرب آن روز اصلاً باور نميكرد كسي از پشت حمله بكند،چون جنگ عرب جنگ جوانمردانه بود. خوب، تعدادي از مسلمانانصدر اسلام بعد از اينكه خليفه اول به خلافت رسيد، آمدند خدمتاميرالمؤمنين و خدمت عباسبن عبدالمطلب عموي پيامبر و تقاضا كردندكه ما حاضريم اينكه به شما كمك كنيم كأ نّه، اين را ابن ابيالحديد نقلكرده امّا ذكر نكرده چه گفتند از جوابشان ميفهيم، كأ نّه ذكر كرده بودند كهاگر حاضر باشيد ما آمادگي اين را داريم كه كار آنها را بسازيم، كارآنها را كهغصب كردند امور را. عباس جوابي ميدهد، دقت بكنيد برادران،خواهران، عباس ابن عبدالمطلب جوابي ميدهد كه اين جواب جوابيماندني است: ميدهد «والله لولا اَنّ الاسلام قيّدالفتك لتدكدكتجنادلالسخر يُسمع اصطكاكهامن محّل العليَ»([۱۳]) بهخدا قسم اگر اسلامترور را ممنوع نكرده بود چنان به سزاي اعمالشان ميرساندم كه صدايشرا همگان بشنوند. بحث ما، الاسلام قيدالفتك، اسلام فتك را به زنجيركشيده است فتك يعني ترور. اسلام، مؤمنشدن، اجازه اين كه ديگري راغيلتاً پنهاني، يواشكي، با حيله بكشي اجازه نداده است. اين يك مورد راابن ابيالحديد در شرح نهجالبلاغهاش ذكر كرده است.
حديث دوم را، اين حديثي را كه ميخوانم هم در كتاب كافيثقةالاسلام كليني نقل كرده و هم شيخ الطائفه طوسي در تهذيب نقل كردهاست([۱۴])، منبع را ذكر ميكنم كه فكر نكنيد حديثي را رفتيم از گوشه و كنارهابرداشتيم آورديم، در معتبرترين منابع روائي ما ذكر شده است.خلاصهاش را ميگويم بعد جمله اصليش عربياش را برايتان خواهمگفت. ميگويد: رفتيم خدمت امام صادق(ع) گفتيم ما يك همسايهايداريم اين همسايه وقتي ما فضايل اميرالمؤمنين عليهالسلام را ذكرميكنيم، تعبير خودش اين است كه :«فنذكر علياً اميرالمؤمنين(ع) و فضلهفيقع فيه.» يعني در آن «ان قلت» ميكند، در خصايل حضرت، در فضايلاميرالمؤمنين(ع) وليالله الاعظم ان قلت ميكند «يقع فيه»، «افتأذنُ ليفيه؟» آيا بهما اجازه ميدهيد كه برويم كارش را بسازيم؟ آيا اجازهميدهيد كسي كه فضايل علي(ع)را انكار ميكند حسابش را برسيم؟«فقالَ لي يا ابي الصباح»، امام صادق(ع) فرمودند: شيعه جعفري ياابيالصباح، اي ابا صباح گوش كن «افكنت فاعلاً» تو ميخواهي اين كار راانجام بدهي؟ تو ميخواهي بكشيش؟ «فقلت اي والله لِان اذنت لي فيهلارصدّنه»، اگر شما اجازه بفرمائيد من كمين ميگذارم وقتي كه آمد ازكوچه رد بشود يكباره ميپرم و حسابش را ميرسم. «لارصدَنهُ فاذاصارفيها اقتحمت عليه بسيفي فخبّطته حتّيَ اقتلهُ» با چوب يا با شمشير بهسرش ميكوبم تا بكشمش، دقيقاً يك بحث تروريستي. قال، حضرتفرمود: يا ابي الصباح هذاالفتك. اي ابا صباح اين كه گفتي فتك است،فتك گفتيم يعني چه؟ ترور. وقد نهيَ رسولالله صليالله عليه وآله وسلّمعن الفتك، پيامبر از فتك نهي فرمود. يا ابي الصباح ان الاسلام قيدالفتك.اسلام فتك را به زنجير كشيده، تو از وقتي مسلمان شدي، يعني آئينجوانمردي را پذيرفتي، يعني كسي را ناجوانمردانه نميكشي يعني كسيرا مظلومانه نميكشي، اگر كسي را خواستي بكشي، آن كه دين اجازهداده، آنكه ضوابط شرعي به تو اجازه داده است. «ان الاسلام قيدالفتك»
اما حديث سوم، از شرايط آخر الزمان براي شما بگويم ، امشب شبقدر است شبي است كه نامه اعمال تك تك ما خدمت امام زمان عجل اللهتعالي فرجه الشريف عرضه ميشود. راوي ميگويد كه بنده از شرايطظهور پرسيدم، كي امام زمان ظهور ميفرمايند؟ چند موردش را عرضميكنم: «فمتيَ يكونُ ذالك»، اين حديث([۱۵]) حديث قدسي هست پيامبرميفرمايد وقتي در معراج بودم مواردي را ديدم، بعد گفتم اين چيست؟گفتند اينها آخرالزمان است. پرسيدم كي اين اتفاق ميافتد؟ قلت، يعنيپيامبر ميفرمايند «الهي فمتيَ يكون ذالك»، كي اين آخرالزمان اتفاقميافتد؟ «فاوحيَ اِلّي عّز وجل يكون ذالك، اذاَ رُفع العلم و ظهرالجهل».حالا مواردش را دقت كنيد يكييكي ترجمه كنم: آخرالزمان وقتي استكه علم برداشته شود، يعني در جامعه علم حاكم نباشد. اميرالمؤمنينعليهالسلام از يك جامعه منحط را وقتي ميخواهند توضيح بدهندميفرمايند «بارضٍ عالمُها مُلجَم و جُاهِلُها مُكرَم»، بر دهان عالمش لجامزده باشند كه سخن نگو، محصور باش، و جاهلش امكان عمل برايشفراهم شده باشد خطبه دوم نهجالبلاغه، «بارضٍ عالمُها مُلجَم»، لجام بهدهنش زده باشد و «اذا رفع العلم وظهرالجهل و كثرالقراء»، قاريها زيادميشوند، فراوان تا دلت بخواهد قرائت قرآن ميشود، و قَلّ العمل، اماعمل به قرآن، و كثر الفتك، يكي از علائم آخرالزمان طبق اين روايت ترورزياد ميشود وكثرالفتك، كه يكي از ويژگيهاي آن زمان اين است كه كشتنغيلتاً، كشتن پنهاني، زياد ميشود و «قل الفقهاء الهادون»، فقهاي هدايتگرتعدادشون كم ميشود. «و كثرالفقهاء الضلالة الخَوَنة»، فقهاء گمراهخيانتكار زياد ميشوند تا آخر موارد فراوان است، مساجد را زينتميكنند، مصحفها قرآن را با جلدهاي خيلي قشنگ درست ميكنند،نهي از معروف ميكنند، امر به منكر ميكنند، الي آخر، اين هم از موارديكياش بحث كثرت فتك. اين هم روايت ديگر.
امشب من خوش دارم نامي هم از فاطمه زهرا سلامالله عليها ببرم. يكدعائي است از ام الائمه فاطمه زهرا سلامالله عليها: «اللهم اكفني حسدالحاسدين و بغي الباغين و كيدالكائدين و مكرالماكرين و حيلةالمحتالين وغيلةالمغتالين وظلم الظالمين»([۱۶])، خدايا به تو پناه ميبرم از حسدحسدورزان، از مكر مكاران، از كيد كيدورزان، از حيله حيلهگران، از غيلهاغتيالگران، غيله يعني فتك، يعني قتل با اين شكلي كه عرض كردم.
اما شاه بيت سخن من در مورد فتك : نميخواهم روضه بخوانم امااين قصه، قصه ياد سيدالشهداء در همچو شبي است. شما قصه مسلمبنعقيل را همگي به گوش شنيدهايد. يادتان هست مسلم سفير سيدالشهداءعليهالسلام، زودتر از همه به كوفه آمد تا كوفياني كه براي امام نامه نوشتهبودند را آماده پذيرش ركاب حضرت بكند. و يادتان هست كه، اين رافراوان همه ما شنيدهايم، كه شريك ابن اعور از دوستان سيدالشهداء بيماربود، بزرگ كوفه هم بود. عبيدالله بن زياد كه تازه به شهر آمده بود قرار بودبه عيادت شريك ابن اعور بيايد، در خانه هاني ابن عروه، هانيبنعروههم از شيعيان اهل بيت و از شيعيان سيدالشهدا(ع) بود. شريك ابن اعوربه مسلمبن عقيل كه بَطَل و پهلواني بسيار جنگ آور بود پيشنهاد كرد، گفتكه تو پشت پرده قايم ميشوي، وقتي كه عبيدالله پيش من آمد و فضا آمادهبود، من ميگويم كه اسقني بشربت من الماء، يك ليوان آب براي منبياور، اين رمز بين من و تو، و تو باشمشير آهيخته حمله ميكني و كار اينجرثومه فساد يعني عبيدالله بنزياد را يكسره ميكني، قول و قرارشان راگذاشتند و جناب مسلمبن عقيل پشت پرده خانه هانيّ ابن عروه، جايي كهشريك ابن اعور بيمار بود پنهان شد. عبيداللهبن زياد آمد. ميدانيد كهباعث و باني بعد از يزيدبن معاويه همين عبيداله بن زياد است. و اگر آنجااز بين ميرفت قصه كربلا اتفاق نميافتاد. اما در آن زمان عبيدالله اينكارها را كرده بود يا نه؟ هنوز نكرده بود.
ببينيد قصه كربلا قصه جنگ ارزش و ضد ارزش است. برادران مامسلمانيم و به اين ارزشها افتخار ميكنيم. هرگز در قبل از انقلاب دعوايما با ماركسيستها سراين بود كه هدف وسيله را توجيه نميكند. برايرسيدن به هدف مقدس وسيله مقدس بايد استخدام بكني، با هروسيلهاي نميتواني به هدف مقدس برسي.حالا ببينيد جناب مسلم چهميكند كه اين در تاريخ ميماند. عبيدالله وارد ميشود شروع ميكند، بهاحوالپرسي و اينكه اسقني بشربت من الماء. خبري نميشود. دوبارهميگويد اسقني. خبري نميشود. بار سوم فرياد ميزند و شعري همميخواند، كانه پيغام ميدهد كه چرا نميآئي صيد از قفس ميپرد.عبيدالله متوجه ميشود و زود از خانه بيرون ميرود. شريك پرده را كنارميزند ميگويد اي مسلم چرا تو به قول و قراري كه گذاشته بوديم عملنكردي؟ ميگويد به دو دليل: يك دليل اين كه خانه خانه هاني بود، هانييا زن هاني بمن اجازه نداد. اين را بعضي تواريخ نوشتند.
امّا اين مورد مورد نظر من است: بهياد آوردم كه حبيبم رسول خداصلواةالله عليه فرمودند: «الايمان قيّدالفتك، المؤمنُ لايفتك.» ايمان تروررا به زنجير كشيده، نميتواني مؤمن باشي و ترور بكني. مؤمن ترورنميكند. يادم آمد شمشيرم پايين آمد. هاني ميگويد ولي ايكاش، با اين كهخودش مخالف بوده، چون اگر در خانه او خون ريخته ميشد مشكلاتبرايش ايجاد ميشد، با همه اينها ميگويد: ولي اگر ريخته بودي چهميشد! جرثومه فساد از دامن گيتي پاك ميشد. اين قصه براي ما ماند كه«الايمانُ قيّدالفَتك.» من در تواريخ تفحّص كردم، اين در مقتل ابي مخنف،قديميترين و معتبرترين مقتل سيدالشهدا نقل كرده است. تاريخ طبرياين را به نقل از ابيمخنف ذكر كرده. سيد مرتضي رضوان الله عليه ازمتكلمين و فقهاي بزرگ ما اين مطلب را در تنزيه الانبياء آورده. جنابسيدرضي شارح نهجالبلاغه اين مطلب را ذكر كرده، در كتابي غير ازنهجالبلاغه و گفته است اين بهعنوان ضربالمثل هم ذكر شده است([۱۷])،فرمايشات پيغمبر هم هست. در اكثر كتابهاي تاريخ ما اين جمله يا ازپيامبر(ص) يا از اميرالمؤمنين عليهالسلام نقل شده كه: «الايمان قيّدالفتكالمؤمن لايَفتِك.» اين نكتهاي بود كه اين فصل سخنم را با اين جمله تمامميكنم كه در اسلام و تشيّع ترور جايي ندارد، و اگر كسي جز اين نظربدهد بايد بتواند در مرئيَ و منظر فقها اين مطلب را اثبات بكند.
جملهاي هم از اميرالمؤمنين ذكر بكنم«انّااهل بيت النبوه نُكره الغدرايهاالناس لولا كراهيته الغدر لكنت من ادهي الناس»([۱۸])، مردم ما اهل بيتپيامبري هستيم كه غدر و فريب و نيرنگ را جز در ميدان جنگ كراهت ازآن داريم. اگر قرار بود علي مكر بورزد، اين روشها را پياده بكند، عليزيركترين مردم بود. قطعاً اين كارها را بلد بود. اما جلو اين كارها را گرفتاين كه من «ياعلي» ميگويم بهخاطر اين مردانگي و آقايي و بزرگواري اينبزرگان است.
اما بحثم را با اينكه اگر فردي چنين كرد با او چه بايد كرد؟ دين در اينزمينه چه ميگويد؟ اگر فردي آمد و فتك مرتكب شد، كساني را به غيله واغتيال كشت، و احياناً خداي ناكرده اگر در زمره مأمورين حكومت بود،دين در بارهاش چه ميگويد؟ بنده از خود در اين زمينه كلمهاي نميگويم ومجازاتي كه علي عليه السلام براي چنين افرادي پيشبيني كرده براي شماسطر به سطر ميخوانم و ترجمه ميكنم، و توصيه ميكنم شيعه عليباشي اما نهجالبلاغه نخوانده باشي يا حداقل نامه اميرالمؤمنين به مالكاشتر نخوانده باشي، انصافاً كم لطفي است. اين دو سه فرازي كهميخواهم بخوانم، از فرمايشات مولا در نهجالبلاغه است. ماه، ماه علي،شبها هم شب علي است. ميفرمايد كه دقت بكنيد: «ثم انظر في امورعمّالك فاستعملهم اختبارا و لا تُولَهم محاباة و ا¤ثَرة»، وقتي ميخواهيكسي را به كاري بگماري اول آزمايشش بكن، خودسر و با ميل ودرخواست او و يكباره فردي را به كاري نصب مكن. «فانهما جماع منشعب الجور والخيانه» اگر اينجوري كارها را كردي، اين به خيانت منجرميشود، به ستم منجر ميشود. «ثم تفقّد اعمالهم»، يا مالك بررسي كن،بازرسي كن، نظارت كن بر كار كارگزارانت و مأمورانت. «وابعث العيون مناهل الصدق و الوفاء عليهم». بر اينها بازرس بگمار. عيون يعني چشمها،بازرس. بازرس پنهاني بفرست كه اميرالمؤمنين(ع) هرجا نسبت به مردماست ميگويد عفو كن در بگذر، هرجا نسبت به مأمور حكومتي است،اينجا بحث تشديد مجازات مطرح ميكند. نسبت به مردم بسيار رحمان ورحيم، امّا نسبت به كارگزاران حكومتي اگر پايش را كج گذاشت، حضرتبهشدّت مجازات ميكند و برخورد ميكند. از بازرساني كه كاملاً بهصداقتشان و وفاداريشان اطمينان داري بگمار كه مأمورينت را پنهانيبپايند. نه مردم را، مأمورينت را. «فان تعاهدك في السر لامورهم حدوةُ لهمعليَ استعمال الامانه والرفق بالرعيه»، جملهاي است كه بايد با آب طلابنويسمش. اين كه پنهاني بازرس بگماري بر امور مأموران دولتيت باعثميشود، حدوة يعني واداركردن، باعث ميشود كه وادار كند آنها را «علياستعمال الامانه والرفق بالرعيه»، حضرت نگران دو چيز است و ما كجائيمو علي كجاست؟ ميگويد ما ميخواهم ببينم اين مأمورين من امانتدارهستند يا نه؟ مردم دست اينها امانتند، امانتدار هستند يا نه؟ دومش «الرفقبالرعيه»، با مردم مدارا ميكنند يا نه؟ علي نگران مداراي مأمورانحكومتي با مردم است، نگران امانت داريشان هست. برو بازرسي كنببين اين دو كار امانتداري و مدارا صورت ميگيرد يانه؟ «و تحفظ منالاعوان». اينها را حفظشان بكن.
«فان احدمنهم بسط يده اليَ خيانه اجتمعت بها عليه عندك اخبارُعيونك اكتفيت بذالك شاهداً»، اگر بازرسان تو خبر دادند مأموري ازمأموران خيانت كرده است، در اين صورت: «اكتفيت بذالك شاهداً»،كفايت ميكند لازم نيست مثل امور ديگر شرعي، بيّنه با تعدادش دربعضي موارد دوتا در بعضي موارد چهارتا آنچنان كه در فقه آمده باشد،«اكتفيت بذالك شاهدا» آن مسائل مال آدم عادي است، اين مورد مالمأمورين حكومتي است كه مردم بهدستش امانت سپرده شدند. همينكهبازرس تو خبر داد كه اينها خيانت كردند كفايت ميكند. «فبسطت عليهالعقوبه في بدنه» اگر ديدي مأموري از مأمورين تو خيانت كرد، اين امور رانسبت به او انجام ده، و ما منتظريم اين عقوبتهاي شرعي را ببينيم. دقتبكنيد در روايات معتبر داريم اگر حدي واجب الاجرا باشد و آن حد اجرانشود، در روايت است كه آسمان چهل روز حداقل از باريدن خواهدايستاد. و وقتي كه اين حد جاري شود تطهير زمين صورت ميگيرد. و حالاحضرت ميفرمايد حتماً با خيانتكار، مأمور خيانتكار، بايد به شكلفيزيكي برخورد بكنيد. ميفرمايد «فبسطت عليه العقوبه في بدنه»،مجازات بدني بايد با او بكنيد. «واخذته بما اصاب من عمله»، هرچيزي كهگرفته برميگردانيم. «ثم نصبته بمقام المذله»، در جامعه ذليلش ميكني،«نصبته بمقامالمذله»، يعني كاري ميكني كه ديگر سر نتواند بلند كند درجامعه، ذليل بايد بشود. فردي كه در امانت عمومي خيانت كرده است اوبايد در مقام مذلّت بنشيند وگرنه در خط علي نخواهيم بود. «وسمتهُبالخيانه»، وسم يعني داغ زدن، نه اين كه داغش بزنيم يعني با خيانتعلامتگذاريش ميكني. هرجا رفت ميگوئيم اين خائن است. خائن كسياست كه در جان و مال و ناموس مردم خيانت كرده است. «وسمته بالخيانهو قلّدته عارالتهمه»، و به گردنش مينهي عار تهمت، بدي، زشتي، سوء.اين مجازاتي است كه حضرت براي خائن در امور حكومتي پيشبينيكرده است. يعني بحث ذلت، بحث علامتگذاري، به زبان امروزي بايدعلناً آنها را به مردم معرفي بكني و خوار و ذليلشان بكني در جامعه، غير ازمجازاتهائي كه بهواسطه تك تك گناهانشان شامل حالشان ميشود.
آخرين سخن امشب من، حضرت در نامه شصتم نهجالبلاغه يكدستورالعملي دارد كه اين را بنده پيشنهاد ميكنم به عنوان خواست همه مامطرح شود، در شبي كه متعلق به علي است و شب قدر است. سپاهيانعلي(ع)از شهري داشتند رد ميشدند. حضرت نامهاي مينويسد بهعمّال خودش، به عاملين صدقات در مورد اين سپاهيان. به آنها ذكرميكند، من جملاتش را خواهم خواند، ذكر ميكند، تصريح ميكند كه منبه سپاهيانم گفتم كه به مردم اجحاف نكنيد، به مردم دست درازي نكنيد.اما اگر خداي ناكرده فردي از افراد من بهنحوهاي تعرض كرد بلافاصله بااو برخورد كنيد. فرمانده كل لشكر، اميرالمومنين عليهالسلام مينويسد كهمساله را بلافاصله با او چهكار كنيد؟ با او برخورد كنيد. و بعد منتهي از حدهم نگذرانيد. بعد ميفرمايد: «وانا بين اظهرالجيش» من در بين لشگرم«فادفعوا الي مظالمكم»([۱۹]) هر شكايتي از لشگر من، از مأموران من داشتيدبه من گزارش كنيد. اين ديوان مظالم چقدر مناسب است كه در هرحكومت ديني هركسي كه از مأموران امنيتي، مأموران انتظامي، و هركسيكه به نحوي از انحاء با امنيت مردم سروكار دارد و مردم احياناً از اوشكايتي دارند، مسئولين محترم امر موردي را پيشبيني كنند كه همه اينهابگوششان برسد و خداي ناكرده در جامعه شاهد تكرار اين گونه مسائل وفجايع نباشيم، يعني همان روشي كه اميرالمؤمنين(ع) پيشنهاد كرد: به منمظالم را گزارش بكنيد. صندوقي گذاشته شود هركسي كه احياناً تاكنون ازاين نهاد امنيتي يا از آن نهاد انتظامي يا از آن نهاد قضايي شكايتي دارد،اجحافي به او شده است، مأمورين خودسر يا متجاسر و نادانِ، جاهلِِكجانديش حقوق او را زير پا گذاشته گزارش بكنيد تا بهوسيله قضاتصالح بررسي شود و بهطور كلي شاهد يك جامعه سالم و امن باشيم. آيافكر ميكنيد كه فرمايش اميرالمؤمنين جز اين ميگويد؟ نامه ۶۰نهجالبلاغه بحث ديوان مظالم است، پيشنهادي است كه علي(ع) برايزمان خودش عمل كرده و فكر ميكنم ما هم موظفيم به شيوه و طريقهاميرالمؤمنين عمل كنيم.
خوب، بحث من به درازا كشيد، خلاصه كنم بحثم را، عرض من اينبود كه يكي از موانع اجابت دعا مسأله تضييع حقوق مردم است، يكي ازحقوق مردم بحث حق حيات و حق امنيت است. ذكر كرديم كه دين اينمسأله را به رسميت شناخته است، و فتك ، ترور، قتل به غيلة و مانندشرعاً حرام شمرده شده است، و كسي حق ندارد به اين امور به عنوان ديندست بيازد. روايات معتبري را خدمت شما خوانديم. در اين شب مباركيك بحث علمي را عرض كرديم، چند دعا ميكنيم و به اين جلسه قسمتبحث بنده خاتمه ميدهم. و اگر احياناً ابهامي در عرايضم بود در سؤالاتمنتظر خواهم بود.
خدايا تو را به عظمت اين شب قدر قسم ميدهيم تا ما را نبخشيدهاي ازاين دنيا مبر.
خدايا به ما بصيرت در امر دين عنايت بفرما.
خدايا انس با قرآن كريم را شامل حال همه بفرما.
خدايا بيش از اين ما را با تعاليم اهل بيت آشنا بفرما.
خدايا دلهاي ما را منّور به نور قرآن و عترت بفرما.
خدايا پدر و مادر ما را از ما راضي بگردان.
خدايا به ما توفيق بده كه بتوانيم حقوق شهدا را به گردن نگيريم و آنها راعمل كنيم.
خدايا روح امام راحل عالي است متعالي بفرما.
خدايا به همه مسئولين جمهوري اسلامي توفيق عمل دقيق به وظايفشرعي عنايت بفرما.
خدايا به توفيق علماي اعلام، فقهاي عظام و مراجع مكرّم بيفزا.
خدايا به همه ما توفيق بده كه حقوق دينيمان را بيش از اينها رعايت بكنيم.
بالنبي و آله