احترام به یک انقلاب ایرانی
محمود سریعالقلم، موسی غنینژاد، هاشم آقاجری، انور خامهای، حبیبالله پیمان، حاتم قادری، محسن کدیور و سیدجواد طباطبایی کسانی بودند که در این همایش سخنرانی کردند گروه اندیشه، رحمان بوذری، متین غفاریان: اندیشمندان و پژوهشگران مختلف دیروز طی همایش یك روزهای در موسسه مطالعاتی اندیشه سیاسی- اقتصادی و در فضایی كوچك، تنگ و گرم سالروز انقلاب مشروطه را به جشن نشستند. این همایش كه از ساعت ۱۳ در سه پانل مختلف برگزار شد به بررسی «انقلاب مشروطه از منظر علوم اجتماعی» پرداخت. در پانل اول كه به سخنرانی محمود سریعالقلم، موسی غنینژاد، فرشاد مومنی و مسعود نیلی اختصاص یافته بود رابطه میان انقلاب مشروطه و مفهوم توسعه بررسی شد. پانل دوم این همایش نیز كه به «انقلاب مشروطه و روند تحولات آن» اختصاص داشت با سخنرانی انورخامهای آغاز شد و در طول آن صادق زیباكلام، حمید احمدی، حبیبالله پیمان و هاشم آقاجری به ایراد سخنرانی پرداختند. آقاجری در سخنرانی خود كه به بررسی «مشروطیت و توسعه ملی دموكراتیك» اختصاص یافت با اشاره به مفهوم «مشروطه ایرانی» تلقی خود را از مشروطیت در ایران امری ممدوح عنوان كرد و گفت: «مشروطه ایرانی كه در نگاه برخی از روشنفكران به عنوان امری مذموم نگریسته میشود متاثر از یك انگاره توتالیتر از مدرنیته است. تقلیل مشروطیت به یك مدل و تقبیح مشروطه ایرانی ریشه در تلقی بنیادگرایانه از آن دارد.» به باور آقاجری چیزی به عنوان مشروطه ناب وجود ندارد و چنین تجربهای با توجه به ویژگیهای مختلف قومی و سرزمینی متفاوت است. خطای دیگری كه آقاجری در طول سخنرانی خود بدان اشاره كرد اتصال انقلاب اسلامی به تجربه تاریخی مشروطیت بود كه از نظر او حاوی تحلیلی متافیزیكی و نه تاریخی از ماجرای مشروطیت است؛ تحلیلی كه سیاست اكنون را در لفافه تاریخی میپیچد. از نظر آقاجری انقلاب اسلامی بیش از آنكه بازتولید مشروطه باشد، محصول شكست نهضت ملی است. پرسش اصلی آقاجری در این همایش پرداختن بدین نكته بود كه دستور كار انقلاب مشروطه به لحاظ تاریخی چه بود و این واقعه در آن دوره پاسخ به كدام نیاز تاریخی بود؟ آقاجری در پاسخ بدین سوال میگوید: «پروژه مشروطیت را بایستی در كنار پروسه مشروطیت بررسی كرد. به لحاظ تاریخی پروژه مشروطیت به دستور كار یك «توسعه ملی دموكراتیك» تبدیل میشود و در نهایت در دوره پهلوی این توسعه ملی دموكراتیك رنگ و بوی «توسعه آمرانه» به خود میگیرد.» اما مهمترین پانل این همایش كه پایانبخش آن نیز بود به بررسی «انقلاب مشروطه و مفهوم قانون» اختصاص داشت. در این پانل ابتدا سیدعلی میرموسوی سخنرانی خود را با عنوان «بازاندیشی انتقادی در رویكرد فقهی به مشروطیت» آغاز كرد و با تاكید بر مباحث مطروحه توسط آیتالله نائینی دوره مشروطه را دورهای دانست كه در آن فقها و علما به متفكران قوم تبدیل شدند. نكتهای كه در سخنرانی كدیور نیز با تفصیل بیشتر عنوان شد. میرموسوی در طول سخنرانی خود مزایا و معایب نگرش فقهی به مشروطیت را برشمرد. به بیان میرموسوی، معرفت فقهی اساسا یك معرفت مصرفكننده و وابسته است. چراكه فقه نوعی صناعت است. به همین دلیل فقهای مشروطهخواه كاملا متاثر از معارف غیرفقهی در باب مشروطه بودهاند. در میان این فقها نائینی نسبت به دیگران زمینهای برای توجه عقلی به مقتضیات زمان بازكرد و از این رو نظرات او در باب مشروطه از سایر فقها متمایز شده و جلوه تحلیلی یافته است.
یكی از مهمترین مزایای تفكر نائینی به بیان میرموسوی تمایز میان حكومت و ولایت و اعتقاد به «امانت» دانستن مفهوم ولایت است. از آنجا كه ولایت سیاسی از باب وقف است و مال موقوفه نیز امانتی نزد صاحب آن به شمار میآید، نائینی به «فسادپذیری حكومت» قائل میشود و در نتیجه نزد او «مهار قدرت سیاسی» اهمیت زیادی دارد. میرموسوی در ادامه اشاره میكند كه در نگاه نائینی حتی مرجعیت دین در سیاست نیز مرجعیت مطلقی نیست و اكثر مسائل سیاسی خارج از قلمرو دین است. در نتیجه او به قسمی قانونگذاری عرفی باور دارد. نكته دیگری كه در سخنرانی میرموسوی به آن اشاره شد «محدود كردن مرجعیت و اقتدار نهاد دین» توسط نائینی بود: «نائینی تشكیل حكومت را وظیفه فقها نمیداند و تنها به دخالت ایشان در حوزه امور حسبیه معتقد است. لذا اساسا ایده تشكیل حكومت از دستاوردهای اسلام سیاسی به شمار میرود و تا پیش از امام خمینی هیچ یك از علمای دین به چنین چیزی باور نداشتهاند.» سخنران دوم پانل آخر، حاتم قادری، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران بود. قادری سخنرانی خود را به رابطه «قانون» و «جامعه» محدود و پرسش اصلی خود را اینگونه صورتبندی كرد: «چرا پس از گذشت صد سال از مشروطه همچنان جامعهای فاقد قانون داریم؟» از نظر قادری در یك اجتماع متعادل بایستی رابطهای طبیعی میان این دو مفهوم وجود داشته باشد؛ نه جامعه جلوتر از قانون باشد و نه قانون پیشروتر از جامعه. قادری در بررسی تاریخی خود از دوره مشروطه به شكاف عظیمی كه میان قانون بورژوا- لیبرال- دموكرات و جامعه آن زمان وجود داشت اشاره میكند و معتقد است: «در دوران مشروطه جامعه بیش از آنكه نیازمند یك قانون باشد با مشكل مهار نسبی استبداد روبهرو بوده، نه حتی مهار مطلق استبداد.» او در تمایزی دیگر میان هیات حاكمه و سطح مدنی جامعه ایران بدین نكته اشاره میكند كه یكی از مهمترین مشكلات جامعه ما در سده اخیر تنزلپذیری بسیار زیاد حاكمیت نسبت به وضعیت مدنی است. بدین قرار در صد سال گذشته جامعه ایران در یك وضعیت بیشكلی، بیثباتی و از ریخت افتادگی قرار دارد كه هیچگونه نقطه صفر تعادلی در آن به چشم نمیخورد. چنین شرایط دفرمهای منجر به برقراری یك وضعیت «دروغ نهادینه» شده است كه شاید بتوان گفت امكان حل و رفع آن تا آیندهای نزدیك موكول به محال است. با این توصیف قادری مشكله جامعه ایرانی را نه یافتن راهحلی برای تناسب میان «قانون» و «شرع» كه پرداختن به میانبری جهت رفع تناسب میان «قانون» با «ساختمندی اجتماعی و مدنی» میداند. پس از قادری، نوبت به محسن كدیور رسید تا سخنرانی خود را با عنوان «تلقی رهبران دینی مشروطه از مفهوم قانون» ارائه كند. او در مقدمه بحث خود با اشارهای به نقش فقها در شكلگیری و پیشبرد جنبش مشروطه گفت: «مشكل ما در چند قرن اخیر فقدان نظریهپردازی سیاسی و وجود یك فلسفه سیاسی منسجم بوده است. در این عرصه فقها به جرات بار فلاسفه سیاسی را به دوش كشیدهاند، چراكه مهمترین فلاسفه ما بعد از فارابی، همچون ملاصدرا، ملاهادی سبزواری، آقازنوزی، در عرصه سیاسی هیچ حرفی برای گفتن نداشتهاند.» كدیور در ورود به بحث اصلی خود اشاره میكند كه فقه موجود نسبت به وضع سیاسی «لااقتضا» است. بدین معنا كه نه از آن مشروطه در میآید و نه استبداد. بنابراین این خود فقها هستند كه دو سنت مختلف را در این زمینه شكل دادهاند: یكی سنتی كه تبار آن به آخوندخراسانی میرسد و دیگری به شیخفضلالله نوری. در این میان كدیور خود را به تلقی آخوندخراسانی از مشروطه نزدیكتر میبیند و معتقد است مهمترین تمایزی كه آخوندخراسانی بر آن انگشت میگذارد تمایز میان «حكم شرعی» و «قانون عرفی» است. از نظر آخوندخراسانی وظیفه قانون محدود كردن قدرت سیاسی است، در نتیجه وی بدین حكم معتقد میشود كه «خلاف مذهب امامیه است كه فرد غیرمعصوم را دارای اختیارات مطلقه بدانیم.» كدیور در ادامه تشریح نظرات آخوندخراسانی به عنوان كسی كه بیشترین نقش را در جنبش مشروطه ایفا كرده و حتی نائینی وامدار و شاگرد او به شمار میآید، میگوید: «به باور آخوند، در حوزه عمومی هیچ حق ویژهای برای احدی وجود ندارد و حكومت در زمان غیبت از آن جمهور مردم است. وی حتی معتقد است در حوزه امور حسبیه نیز باید به ثقات مومنین و معتمد مردم كه همان مجلس شورای ملی است رجوع كرد و نه نهاد فقه، چراكه حوزه عمومی ملك مشاع مردم است و هركه قصد تصرف در آن را دارد باید از آحاد مردم اجازه بگیرد و نه حتی از فقها.» بدینترتیب كدیور آخوندخراسانی را از جمله فقیهانی میداند كه یك سده پیش از ما نظرات پیشروتری نسبت به عالمان امروزی داشته است و مفاهیمی همچون مصالح و منافع ملی، مشاركت عمومی، برابری در مقابل قانون و… را وارد واژگان فكری و نوشتاری خود كرده است. با این حال آنچه پایانبخش سخنان كدیور است افسوسی است كه به واسطه تاریخنگاری رسمی نصیب مشروطه ایرانی شده است. چراكه اگرچه مشروطه در ایران پیروز میشود اما آنچه در تاریخ غالب میشود روایت سنت شیخفضلالله نوری از آن است و نه روایت آخوندخراسانی. آخوندخراسانی مشروطه را به پیروزی و سرانجام میرساند اما شیخفضلالله نوری آن را به نام خود میزند. بدینسان است كه راه میدان «آزادی» از بزرگراه «شیخفضلالله نوری» میگذرد.
پایانبخش همایش مشروطه سخنرانی سیدجواد طباطبایی درباره نسبت میان دو مفهوم «قانون» و «مشروطه» بود. طباطبایی در ابتدای سخنرانیاش به صحبتهای سه سال پیش خود اشاره كرد. منظور او سخنرانیاش در همایش صدسالگی مشروطیت بود كه در آنجا هم بعد از كدیور سخنرانی كرده بود و به همین مناسبت به برخی همسوییهای نظراتش با كدیور هم اشاره داشت و در آخرین مقدمه سخناناش گفت كه صحبتهای او برای آنان كه آثارش را میشناسند تكراری خواهد بود. او نقدی هم بر مطبوعات و انعكاس سخنانش داشت كه برای او دردسرهای فراوانی ایجاد كرده بود. او مخاطبان را به این پرسش همیشگی خود توجه داد كه مشروطه از منظر اندیشه سیاسی چه اهمیتی دارد. او با اشاره به اینكه ما به مشروطه از منظر علوم اجتماعی جدید توجه نكردهایم، علت را آن دانست كه دانشگاه ایرانی به مثابه نهاد علم مدرن در ایران به جای آنكه اندیشه سیاسی را تدریس كند، متكفل تدریس ایدئولوژیها بوده است. او آدمیت را مثال زد كه مهمترین كتابش «ایدئولوژی» نهضت مشروطه نام دارد. به نظر طباطبایی انقلاب مشروطه در هركجای جهان از دو نظر اهمیت داشته است. اول آنكه مشروطیت در نظام قدرت دگرگونی ایجاد میكند. اما از جهت دوم مشروطیت نظامی حقوقی را بنیان میگذارد. به گمان طباطبایی روشنفكران اصلا در بحث از این وجه دوم مشروطه شركت نكردهاند. او از اینكه آدمیت بهرغم تحصیل در انگلستان- كه مهد علم حقوق است- در ۱۵ جلد كتاب خود درباره مشروطه هیچچیز درباره وجه حقوقی مشروطه ننگاشته است اظهار تعجب كرد و علت را آن دانست كه او از لحاظ تاریخنگاری شاگرد محمود محمود بوده است.
طباطبایی تاكید كرد كه اهمیت هر واقعه تاریخی در تاثیری است كه در تاریخ اندیشه و در تاریخ مفاهیم میگذارد. او قبول داشت كه این نوع نگاه، نگرهای ایدئالیستی است اما گفت كه بحث فلسفی همواره صبغهای ایدئالیستی دارد.
او گفت: اینكه راه شیخفضلالله نوری تداوم یافت به آن خاطر بود كه ما راه دیگری باز نكردیم. راه شیخفضلالله نوری دفاع از وضع موجود بود و این راه باز بود. ما باید راه دیگری باز میكردیم. باید به تجربههای دیگر توجه میكردیم.
او به تجربه انگلستان اشاره كرد. به نظر طباطبایی نكته مهم تجربه انگلستان آن بود كه گذار آن كشور به مشروطیت فارغ از ایدئولوژیها بود.
او سابقه مشروطه را به زمانی عقب برد كه پاپ ادعای قدرت مطلقه كرد. طباطبایی توضیح داد كه در كنار این پاپ، شورایی كلیسایی تشكیل شد و ادعای پاپ را رد كرد و قدرت او را مشروطه خواند. به نظر طباطبایی اهمیت این موضوع آن بود كه در زمانه تقابل شوراخواهان و دربار انگلستان دوباره این الگو تكرار شد.
به گمان طباطبایی در غرب چون تاریخ اندیشه وجود دارد، هر مفهومی كه متولد میشود، رشد میكند و در دل آن مفاهیم جدیدی پدید میآید. اما در ایران به علت فقدان اندیشه، هر مفهوم كه پدید میآید، زود هم از بین میرود. او به مثالهای كدیور از بیانیههای آخوند خراسانی اشاره كرد و گفت: این مفاهیم میتوانست نطفههایی باشد كه رشد كند، بزرگ شود و به بنیانی برای حق شهروندی بدل شود. البته به گمان او در مذاكرات مجلس اول- به مثابه آزمایشگاهی برای این اندیشهها- مباحثی حول این مفاهیم صورت گرفت، اما این راه ادامه نیافت و به گمان او ما نتوانستیم در حوزه تاریخ اندیشه كاری انجام بدهیم.
بنابراین پیشنهاد نهایی طباطبایی بازگشتی از موضع تاریخ اندیشه سیاسی به این مفاهیم است. به گمان او اگر از این راه سر باز زنیم دوباره تجربه تاریخیمان را تكرار خواهیم كرد.
او در پایان اشاره كرد مهم نیست ریشه مفاهیم از كجا آمده است- از بیانیههای آخوندخراسانی یا مكتوبات آخوندزاده- بلكه مهم آن است كه این مفاهیم بخشی از میراث فكری ما است و مهم آن است كه این مفاهیم در چه وضعیتی گفته شده است و با چه منطقی. او سخنانش را با تاكید بر این نكته پایان برد كه میراث مكتب نجف در زمانه مشروطه مهم است و نمیتوان از آن چشم پوشید.