من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا
“از ميان مؤمنان مردمي هستند كه در پيماني كه با خداوند بسته اند، راست و درست رفتار كرده اند، و از ايشان كسي هست كه عهد خويش (تا پايان حيات) به سر برده است، و كسي هست كه (شهادت را) انتظار مي كشد، و هيچگونه تغيير و تبديلي در كار نياورده اند” (احزاب/۲۳)
دكتر يدالله سحابي هم به ديار باقي شتافت. پيرمرد چشم و چراغ ما بود، آبروي روزگار ما بود، از مصاديق “انسان كامل” در اين دوران بود. سه فضيلت تقوي، علم و آزادگي ابعاد وجودي او را ترسيم مي كرد. عالمي متقي، سياستمداري منصف و ناصحي مشفق را از دست داديم. استاد زمين شناسي در آغوش خاك آرام گرفت و روحش آزرده از نامردمي ها به آسمان ملكوت پرواز كرد. اين تنها خاندان سحابي نيست كه بزرگ خود را از دست داده است، اين تنها نهضت آزادي ايران نيست كه آخرين بنيانگذار خود را وداع كرد، اين ملت ايران است كه در سوگ پير فرزانه خود داغدار است. نزديك يك قرن تلاش براي استقلال و آزادي ايران، يك سده كوشش براي استقرار دين در جامعه بويژه در دانشگاه در كنار ياران با وفايش طالقاني و بازرگان. در اين وادي آن روز سحابي از دين دم زد كه نه باز جويان به دنيا آمده بودند نه زندانبانان. او منادي دينداري بي ريا بود. سالك طريق اخلاص و تقوي. مجلس تحريم اين مؤمن مخلص با سوم صفر ميلاد امام محمد باقر (ع) مصادف شده است. مناسب است بحث را به كلامي از باقر العلوم (ع) در توصيف دينداري بي ريا مزين كنم: لا تطلبن الرئاسة و لا تكن ذئبا (ذنبا ن.ب) و لا تأكل بنا الناس فيفقرك الله و لا تقل فينا ما لا نقول في انفسنا فانك موقوف و مسئول لا محالة فان كنت صادقا صدقناك و ان كنت كاذبا كذبناك. (الاصول من الكافي، كتاب الايمان و الكفر، باب طلب الرئاسة، حديث ۶، ج ۲، ص ۲۹۸) امام باقر (ع) خطاب به يكي از اصحاب بنام ابو ربيع شامي متذكر مي شوند: “به دنبال رياست و قدرت طلبي مباش، گرگ مباش، (ن. ب: پيرو جاهلان مباش)، با ما مردم را مخور (ما اهل بيت را وسيله كسب مساز)، درباره ما (اهل بيت) آنچه را خود قائل نيستيم مگو (درباره ما غلو مكن)، شما (در قيامت) حتما متوقف شده مورد سؤال واقع خواهيد شد،اگر راست گفته باشيد تصديقتان خواهيم كرد و اگر دروغ گفته باشيد تكذيبتان خواهيم نمود.” سحابي اهل سياست بود، اما قدرت طلب و رياست جو نبود. اهل ديانت بود، اما دين را ابزار دنيا نكرد، با دين مردم تجارت نكرد، از دين ارتزاق نكرد، با ديانت زيست اما از تدين براي دنيا و قدرت دو روزه آن هزينه نكرد. با اخلاص زيست و با اخلاص مرد. عاش سعيداو مات سعيدا.
سحابي پيرو قرآن بود. اهل تلاوت و انس با قرآن بود. همنشيني مداوم او با كتاب خدا، از وي مؤمني قرآن پسند ساخته بود. آنگاه كه سيماي نوراني و متواضع و كم حرف او را مي ديدي بي اختيار بياد “عبادالرحمن” مي افتادي (سوره فرقان/۶۳) و عباد الرحمن الذين يمشون علي الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما و الذين يبيتون لربهم سجداو قياما و الذين يقولون ربنا اصرف عنا عذاب جهنم ان عذابها كان غراما . “و بندگان خداي رحمان كساني اند كه روي زمين فروتنانه راه مي روند و چون نادانان ايشان را مخاطب سازند، سليمانه پاسخ دهند و كساني كه براي پروردگارشان به سجده و قيام شب زنده داري كنند و كساني كه گويند پروردگارا از ما عذاب جهنم را بگردان، چرا كه عذاب آن سخت و سنگين است.”
سحابي مسلمان محمدي و شيعه علوي بود، صداي دعاي بي رياي او در آخرين رمضان هنوز در گوشمان طنين انداز است و آخرين سوگواري در عزاي مولايش علي(ع) در بيست و يك رمضان. او عاشق و شيفته و پيرو امام علي بود. و امام علي (ع) آنگاه كه از نامردمي ها به ستوه مي آمد ياران راستينش را ياد مي كرد و شيعيان تازه به سراي باقي شتافته اش را اينگونه توصيف مي كرد:
“اين القوم الذين دعوا الي الاسلام فقبلوه، و و قروا القرآن فاحكموه و هيجوا الي الجهاد فولهوا… بعض هلك و بعض نجا، لا يبشرون بالاحياء و لا يعزون عن الموتي، مره العيون من البكاء، خمص البطون من الصيام، ذبل الشفاه من الدعاء، صفر الالوان من السهر، علي وجوههم غبرة الخاشعين. اولئك اخواني الذاهبون. فحق لنا ان نظما اليهم و نعض الا يدي علي فراقهم” (نهج البلاغه، خطبه ۱۲۱) “كجايند مردمي كه به اسلامشان خواندند، آنرا پذيرفتند، و قرآن خواندند، و معني آنرا به گوش جان شنفتند؟ به كار زارشان برانگيختند و آنان شيفته آن گرويدند… بعضي نجات يافتند و بعضي مردند. نه مژده زنده ماندن زندگان را شنفتند، و نه آنان را بر مردگان تعزيت گفتند. چشمانشان از گريه تباه، شكمهايشان از روزه لاغر و به پشت چسبيده، لبهايشان از دعا خشك، رنگهايشان از شب زنده داري زرد گرديده، بررخسارشان گرد فروتني پديدار، برادران من اينانند كه رفته اند و ما راست كه تشنه ديدارشان بپائيم و بر جدايي آنان دست حسرت به دندان بخائيم.”
يدالله سحابي كوشيده بود كه بسياري از اين فضايل را در خود محقق كند. از ابوذر زمان آيت الله طالقاني نقل شده كه مي گفت: “اگر چه در ميان روحانيون و علماي نجف و قم بوده ام و توفيق درك بسياري از زهاد را داشته ام، اما دكتر سحابي در عبادت و تهجد و دعا و اخلاص كم نظير است.” در مجلس عزاي سحابي مناسب است كه مرثيه أي كه امام علي (ع) در سوگ يارانش سر داده بخوانم.
“اين اخواني الذين ركبوا الطريق و مضوا علي الحق؟ اين عمار؟ و اين ابن التيهان؟ و اين ذو الشهادتين؟ و اين نظر اؤهم من اخوانهم الذين تعاقدوا علي المنية، و ابرد برؤوسهم الي الفجرة.”
“كجايند برادران من كه راه حق را سپردند، و با حق رخت به آخرت بردند؟ كجاست عمار (بن ياسر از مهاجران اوليه و شهيد صفين)؟ و كجاست پسر تيهان (ابوالهيثم مالك انصاري صحابه بدري و شهيد صفين)؟ و كجاست ذوالشهادتين (خزيمه پسر ثابت انصاري، صحابه بدري و شهيد صفين، آنكه گواهي او را رسول خدا (ص) در حد گواهي دو تن دانست)؟ و كجايند همانند ايشان از برادرانشان كه با يكديگر به مرگ پيمان بستند و سرهاي آنان را به فاجران هديه كردند.”
“ثم ضرب بيده علي لحيته الشريفة فاطال البكاء، ثم قال: اوه علي اخواني الذين تلوا القرآن فاحكموه و تدبروا الفرض فاقاموه، احيوا السنة و اما توا البدعة…”
“پس دست به محاسن مبارك خود گرفت و زماني دراز گريست، سپس فرمود: دريغا از برادرانم كه قرآن خواندند و در حفظ آن كوشيدند، واجب را بپا داشتند، پس از آنكه در آن انديشيدند، سنت را زنده كردند و بدعت را ميراندند…” (نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲)
پس از ۱۴۰۰ سال ياران مخلص علي يك به يك به ديار باقي مي شتابند، ياوران قرآن، دينداران مخلص، احياگران سنت، عدالت جويان و حق طلبان و آزادي خواهان، مدرس و مصدق، چمران و شريعتي، طالقاني و مطهري، و بازرگان و امروز سحابي . كجايند آنها كه در شرائطي كه دينداري در ميان تحصيل كرده ها و جوانان و دانشگاهيان جاذبه أي نداشت، دينداري را به عنوان يك ارزش، يك راه زندگي و يك افتخار مطرح كردند؟ نسل من، نسل قبل از من و نسل بعد از من در دينداري وامدار سحابي است. وامدار بازرگان و طالقاني است. و چقدر ناپسند است نمك خوردن و نمكدان شكستن. كتاب “خلقت انسان” دكتر يدالله سحابي از نخستين كوششهاي سازگاري سنت و تجدد و بطور دقيق تر علم و دين بويژه زيست شناسي و زمين شناسي با معارف قرآن است. جريان نوانديشي ديني در ايران كه از قوي ترين جريانهاي فكري در جهان اسلام است با تلاشهاي امثال دكتر سحابي قدر و منزلت يافته است. اما آنچه در اين پير فرزانه تا آخرين روزهاي حيات برجستگي و درخشش خود را حفظ كرده بود و ديگر فضايل وي را نيز تحت الشعاع قرار مي داد، تقواي سحابي است، تا آنجا او را بايد يكي از متقيان شاخص عصر ما دانست. پيروان سحابي مي بايد قبل از هر چيز به تقواي سحابي اقتدا كنند. مجلس ذكر سحابي مجلس تذكر صفات متقين است. در بحث متقين مهمترين مرجع ما كلمات حيات بخش مولاي متقيان علي (ع) است. با بيان برخي سرخطهاي خطب نهج البلاغه بر لزوم اهتمام به تقوي در ابعاد مختلف زندگي انساني تأكيد مي كنم، ابعادي كه سحابي از پيشتازان رعايت آن در عصر ما بود:
“عبادالله ان من احب عبادالله اليه عبدا اعانه الله علي نفسه فاستشعر الحزن و تجلبب الخوف فزهر مصباح الهدي في قلبه… و صار من مفاتيح ابواب الهدي و مغاليق ابواب الردي، قدابصر طريقه و سلك سبيله و عرف مناره و قطع غماره و استمسك من العري باوثقها و من الجبال بامتنها فهو من اليقين علي مثل ضوء الشمس. قد نصب نفسه لله سبحانه في ارفع الامور من اصدار كل وارد عليه و تصيير كل فرع الي اصله، مصباح الظلمات كشاف عشوات، مفتاح مبهمات، دفاع معضلات، دليل فلوات… قداخلص لله فاستخلصه فهو من معادن دينه و اوتاد ارضه، قد الزم نفسه العدل، فكان اول عدله نفي الهوي عن نفسه، يصف الحق و يعمل به ” (نهج البلاغه، خطبه ۸۷). “بندگان خدا، همانا محبوب ترين بنده نزد خدا، بنده أي است كه خدا او را در پيكار نفس يار است، بنده أي كه از درون، اندوهش شعار است و از برون ترسان و بيقرار است. چراغ هدايت در دلش روشن است… كليد درهاي هدايت گرديد و قفل درهاي هلاكت. راه خود را به چشم دل ديد و آن راه كه خاص اوست رفت، نشانه راهش را شناخت و خود را در گردابهاي گمراهي غرقه نساخت و در استوار ترين دستاويز و سخت ترين ريسمانها چنگ انداخت. به حقيقت چنان رسيد كه گويي پرتو خورشيد بر او دميد و خود را در فرمان خدا گذاشت و برگزاردن برترين وظيفه ها همت گماشت. چنانكه هر مشكلي كه پيش آيد باز نمايد و در آن نماند و هر فرعي را به اصل آن بازگرداند. چراغ تاريكيهاست، راهگشا در تيرگيهاست، كليد درهاي بسته است و دشواري ها را از پيش بردارد. راهنماي گمراهان است و در بيابان ناداني شان فرو نگذارد …. بي ريا طاعت خدا را گزيد و خدايش خاص خود گردانيد. پس او معدن گوهرهاي دين است و كوهي است كه زمين با او از لغزش در امان است. داد را برخود گماشته و نخستين نشانه آن اينكه هوي و هوس را از دل برداشته، حق را ستايد و كار بندد…”
پروا پيشگان و خداترسان چراغ هدايت جامعه اند: “مصباح الهدي”. آنان معدن دين خدايند، گروه مرجع مردمند. چنين موقعيتي با خودسازي و پرهيزكاري و طرد هوي و هوس و پاكسازي درون و تهذيب نفس صورت گرفته است.
يكي از مهمترين منابع شناخت پرهيزكاران در نهج البلاغه خطبه همام است، به برخي از علامات متقين به عنوان نمونه اشاره مي كنم: “عظم الخالق في انفسهم فصغر ما دونه في اعينهم” “آفريدگار در انديشه آنان بزرگ بود،پس هر چه جز اوست در ديده هايشان خرد نمود” “ارادتهم الدنيا فلم يريدوها، و اسرتهم ففدوا انفسهم منها، اما الليل فصافون اقدامهم تالين لا جزاء القرآن يرتلونه ترتيلا يحزنون به انفسهم و يستشيرون به دواء دائهم… و اما النهار فحلماء علماء ابراراتقياء” “دين آنان را خواست و آنان دنيا را نطلبيدند، اسيرشان كرد و به بهاي جان، خود را از بند آن خريدند. اما شب هنگام راست برپايند و قرآن را جزء جزء با تأمل و درنگ بر زبان دارند، و با خواندن آن اندوهبارند، و در آن اندوه داروي درد خود را به دست مي آرند… و اما در روز دانشمندانند خويشتندار، نيكوكارانند پرهيزكار.”
“فمن علامة احدهم انك تري له قوة في دين و حزما في لين و ايمانا في يقين و حرصا في علم و علما في حلم و قصدا في غني و خشوعا في عبادة و تجملا في فاقة و صبرا في شدة و طلبا في حلال و نشاطا في هدي” “از نشانه هاي يكي از آنان اين است كه در كار دين نيرومندش بيني و پايدار، نرمخوي هشيار و در ايمان استوار، و در طلب دانش حريص و با داشتن علم بردبار، و در توانگري ميانه روش بيني و در عبادت فروتن و به درويشي نكوحالي نمودن و در سختي شكيبايي كردن، و جستجو كردن آنچه رواست و شادماني در هدايت…”
“في الزلازل وقور و في المكاره صبور و في الرخاء شكور” به هنگام دشواري ها بردبار است و در ناخوشايندها پايدار و در خوشيها سپاسگزار. “لا يدخل في الباطل و لا يخرج من الحق” “در كار بيهوده در نيايد و از راه حق برون نرود” “ ان بغي عليه صبر حتي يكون الله هو الذين ينتقم له” “اگر بر وي ستم كنند شكيبايي پيش گيرد تا خدا انتقام او را گيرد” (نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳)
دكتر سحابي يقينا يكي از مصاديق اهل تقوي و يقين در اين زمانه بود.
فارغ از ابعاد تقوايي و علمي اين پير فرزانه لازم است كه در بعد سوم او يعني آزادگي و آزادي خواه وي نيز تأمل كنيم. او به حق دريافته بود كه استبداد ام الفساد و مادر همه مصايب جامعه ماست. در نهضت ملي شدن صنعت نفت به رهبري زنده ياد دكتر محمد مصدق، و در جريان انقلاب اسلامي به رهبري مرحوم آيت الله خميني، دكتر سحابي همراه با دو يار باوفايش مهندس بازرگان و آيت الله طالقاني مجاهده كرد، به زندان رفت، اما لحظه أي از مبارزه عليه استبداد دست نكشيد. دكتر سحابي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، عضو شوراي انقلاب و وزير مشاور و شاخص ترين چهره نخستين كابينه جمهوري اسلامي يعني دولت موقت مهندس بازرگان است. پس از كناره گيري تأمل برانگيز بازرگان و يارانش، سحابي و بازرگان به رأي اهالي تهران در نخستين دوره مجلس شوراي اسلامي وكيل مردم مي شوند.
آنچه در مبارزات مستمر سياسي دكتر سحابي و همفكرانش چشمگير است مشي معتدل، منطقي، مسالمت آميز و قانوني آنان است،همان خط مشي أي كه امروز به روش اصلاح طلبانه مشهور است. سحابي از حركات تند، خشونت آميز، غير قانوني و نسنجيده به شدت پرهيز داشت، او معتقد بود كه اصلاح مفاسد سياسي، اجتماعي و فرهنگي جرياني دراز مدت، تدريجي و مستمر است كه بيش از هر چيز به برنامه ريزي، پشتكار و صبر نياز دارد. سحابي از سلاله اصلاح طلبان بود: يك مصلح اجتماعي تمام عيار. پس از پيروزي انقلاب اسلامي دو روش براي رفع مفاسد نهادينه جامعه ايراني و جهت اداره جامعه متحول در بين زعماي امر مطرح شد جريان اصلاحات تدريجي و جريان پرشور انقلابي. جريان دوم كه مستظهر به حمايت رهبر انقلاب و تأئيد جوانان انقلابي بود قبل از پايان سال اول استقرار نظام جمهوري اسلامي جريان نخست را از مديريت جامعه حذف كرد. هاضمه آن روز جامعه روش اصلاحات گام به گام و قانوني را بر نتابيد و از متن به حاشيه راند. جريان پرشور انقلابي نزديك دو دهه مديريت عالي جامعه را تجربه كرد، مشكلات داخلي و خارجي را لمس كرد. جوانان صادق ديروز پخته شدند و آرام آرام دريافتند بسياري از مشكلات و معضلات جامعه جز با شيوه اصلاحات تدريجي، مسالمت آميز و قانوني قابل رفع نيست، گويي نزديك بيست سال فرصت لازم بود تا منش و روش اصلاح طلبي تبديل به اراده عمومي و مطالبه ملي شود. جنبش اصلاح طلبي كه از صندوق هاي رأي گيري سال ۷۶ در ايران بروز كرد، در واقع ادامه منطقي همان جريان اصلاحات تدريجي آغازين بود. به دو جريان مطرح در اين زمان توجه كنيد و آنرا با دو جريان بيست و چند سال پيش مقايسه كنيد، آنگاه در خواهيد يافت سحابي و همفكرانش در آن دوران چه خون دلي خوردند. مطالعه مقالات مرحوم مهندس بازرگان در كتاب “بازيابي ارزشها” و نيز “كتاب انقلاب ايران در دو حركت“ در اين زمينه مفيد است. جنبش اصلاحات قبل از هر چيز نيازمند نقد عادلانه دو دهه اول انقلاب است. اين ارزيابي علمي بيشك بر برنامه ريزي فني اين جنبش تأثير جدي خواهد نهاد.
دو دهه آخر عمر سحابي زماني است كه وي از قواي مجريه و مقننه كنار رفته و به زباني خانه نشين است. از تريبون هاي رسمي و برخي نا آگاه به او بي مهري و درشتي مي شود. اطمينان دارم بسياري ازآنان كه ديروز به امثال سحابي اسائه ادب و كم مهري كردند امروز شرمنده و تائبند. نظام جمهوري اسلامي كه او خود از پرورندگانش بود او را تحمل نكرد. پير فرزانه در بيست سال اخير اگر چه خانه نشين است اما منفعل و ساكت نيست. با همفكرانش با صدور بيانيه و اطلاعيه و نگارش نامه هاي سر گشاده به مردم و مسئولان عالي رتبه به وظيفه شرعي و ملي امر به معروف و نهي از منكر و فريضه نصيحت به ائمه مسلمين عمل مي كند، هر چند كمتر گوش شنوايي مي يابد و در عوض تهمت و افترا مي شنود. در اين دو دهه سحابي يك “ناراضي منصف” است. او از سياست هاي كلان نظام و مديريت عالي جامعه به شدت ناراضي بود. معتقد بود اين سياستهاي كلان و اين مديريت عالي نه منطبق بر ارزشهاي ديني است نه برآوردنده مصالح ملي. در شيوه سياسي مطلوب او عدالت، آزادي ، مردم سالاري، عقلانيت و منافع ملي حرف اول را مي زد. با اين همه او هرگز از جمهوري اسلامي قهر نكرد و همواره هدايت گمراهان و نا آگاهان را از خداوند طلب مي كرد. پس از انقلاب دو بار فرزند و يارانش دستگير و زنداني شدند و ماهها طعم تلخ فشار و شكنجه را چشيدند، سحابي اعتراض كرد، اما اين نامردمي ها او را از جاده انصاف خارج نكرد. در سال آخر بلكه آخرين ماههاي حيات پر عزتش به شدت آزرده بود، زماني كه مكررا راديو تلويزيون رسمي و روزنامه هاي هتاك نيمه رسمي اتهامات واهي فرزند و همفكران زندانيش را قبل از تشكيل دادگاه پخش مي كردند بي آنكه به متهمان مظلوم در صحن عمومي اجازه دفاع داده شود. او به تظلم به مقامات معظم نامه سر بسته نوشت، نامه سر گشاده نوشت، و آنگاه كه از آنان نا اميد شد با قدي خميده، با دو عصا روانه خانه ملت مجلس شوراي اسلامي شد تا به وكلاي مردم بگويد كه همفكران و فرزندش بر انداز و وطن فروش نيستند. آنان منتقد و مخالف قانوني اند كه تنها به وظيفه شرعي و ملي امر به معروف و نهي از منكر و نصيحت به امراي مسلمين اقدام كرده اند. حداقل متهم سياسي اند و مي بايد مطابق قانون اساسي در دادگاه صالح علني با حضور هيأت منصفه محاكمه شوند. او همواره تصريح مي كرد كه اگر آنان مجرمند، من نيز همفكر و هم رأي آنانم، شرم نكنيد مرا نيز دستگير كنيد. امروز ياران و پيروان و فرزند برومند سحابي آزادند، اما به قيد وثيقه و منتظر صدور حكم. بدا به حال رژيمي كه ناراضي و منتقد آن يد الله سحابي باشد و زنداني بر اندازش عزت الله سحابي و محصورش آيت الله منتظري.
به هر حال خوشحاليم كه در عزاي سحابي بزرگ همگان تسليت گفتند حتي آنها كه خون به دل اين پير فرزانه كردند، دوست و دشمن و رقيب همه عزت سحابي را مهر كرده عظمتش را تصديق كردند. يكي از قابل توجه ترين تسليتها كه باقيمانده سخنم را بر آن متمركز كرده ام به اين قرار است: “مردي با ايمان، با حقيقت، خوش روحيه و مقاوم بود. در دوران نظام جمهوري اسلامي پس از مقطعي كه وي از قواي مجريه و مقننه خارج شد، اختلاف برخي از ديدگاههايش با مسئولان كشور وي را به وادي بي انصافي و غرض ورزي سوق نداد. او مردي ديندار و متعبد و درست كردار بود.” “و الفضل ما شهدت به اعداء”. بنابراين همگان بويژه حكام و امرا و رؤسا سحابي را اهل انصاف ارزيابي مي كنند. انصاف به فرموده امام علي (ع) “افضل الفضائل” است. اختلاف و نزاع را از ميان بر مي دارد و موجب اتحاد و ائتلاف و محبت مي شود. زكات قدرت انصاف است. (قال علي (ع): الانصاف افضل الفضائل، الانصاف يستديم المحبة، الانصاف يرفع الخلاف و يوجب الايتلاف، زكوة القدرة الانصاف، غرر الحكم و دررالكم آمدي) آنكه با مردم منصفانه رفتار مي كند خداوند بر عزت او مي افزايد (من ينصف الناس من نفسه لم يزده الله الا عزا – اصول كافي ج ۲ ص ۱۴۴)
ازديدگاه فوق استفاده مي كنم و سحابي را “ناراضي منصف” مي نامم. منتقد منصفي كه با عزت از ميان ما رفت. خيل عظيم مردم كه در تشييع جنازه اين پير فرزانه شركت كردند و جمعيت انبوهي كه در مجلس ترحيم اين فقيد سعيد شركت كرده اند بر تقوي و انصاف سحابي شهادت داده اند. افكار عمومي نيز يدالله سحابي را “منتقدي منصف” مي شناسد. اقرار به انصاف و حقيقت و دينداري يك مؤمن لوازمي دارد كه مقر و مذعن چه بخواهد و چه نخواهد مي بايد به آن تن دهد و به پيامدهاي آن رضايت دهد. اگر سحابي مرحوم اهل غرض ورزي و بي انصافي و دروغ و تهمت نبود، اگر سحابي با ايمان و با حقيقت و ديندار و درست كردار و با انصاف بود، همين سحابي منصف در تاريخ ۲۳ مرداد ۱۳۷۸ نامه سر گشاده أي به “مقام محترم رهبري جمهوري اسلامي ايران” نوشت و مشفقانه و دلسوزانه دغدغه ها و انتقادات و ارزيابي هاي خود را از سياست هاي كلان و مديريت ايشان از باب نصيحت به ائمه مسلمين متذكر شد. شهادت بر انصاف سحابي اقتضا مي كند انتقادات و دل نگراني هاي ايشان را نيز منصفانه و صادقانه ارزيابي كنيم. بياد دارم نامه دكتر سحابي را براي اولين بار در نخستين روزهاي مرخصي از اوين خواندم. عبارات از دل برخاسته سحابي بر دلم نشست. جانا سخن از زبان ما مي گويي. مشتاق شدم به نزد نويسنده اين نامه تاريخي روم و از او تشكر كنم. روز بعد براي اولين بار دكتر يدالله سحابي را از نزديك ديدم، به ايشان عرض كردم جز دست والدين و اساتيدم دست كسي را نبوسيده ام اما دستي كه اين نامه نافذ را امضا كرده است بوسيدن دارد. من آن روز سيماي نوراني نزديك يك قرن اخلاص و دانش و حريت را نظاره كردم و آن نظاره را عبادت مي دانم. نامه تاريخي سحابي منصف رنجنامه ملت ايران است. تا دير نشده به آن توجه كنيد اين نامه خلاصه مطالبات انباشته ملت رشيد ايران است، اين نامه عصاره اهداف جنبش اصلاح طلبي مردم ايران است. “اين نامه از طرف كسي است كه بيش از نود سال عمر عاريتي را پشت سر گذارده در آستانه لقاي دوست و لبيك گويي به دعوت داور قرار گرفته، مراد و مقصودي جز رضايت پروردگار و مغفرت رحمت او ندارد و در شرائطي است كه نمي توان شائبه أي از حب دنيا يا دلبستگي به قدرت سياسي و وجاهت ملي در ايفاي وظيفه أي كه به مصداق “النصيحه لا مراء المسلمين” مي نمايد تصور كرد. وقتي مولاي متقيان (ع) در مسند خلافت مردم را به حق گويي و نصيحت نسبت به خويش دعوت فرموده و حقوق دو طرفه أي را تعريف نموده است بنده عليرغم سستي جسم و كسالت ناشي از كهولت فريضه أي فرا راه خود مي بينم كه به مصداق “معذرة الي ربكم” ناگزير از اداي آن هستم. حوادثي كه طي دو سال بعد از انتخاب آقاي خاتمي به رياست جمهوري يكي پس ديگري رخ داده است، از هتك حرمت مراجع عظام و قتل هاي فجيع زنجيره أي تا حمله وحشيانه بخشي از نيروهاي انتظامي و گروههاي غير قانوني فشار به خوابگاه دانشجويان (كه متعاقب تصويب غير منتظره طرح اصلاح قانون مطبوعات، اقدامات شتاب زده و غير قانوني دادگاه ويژه روحانيت و فشارهاي دائمي مطبوعات مستقل و مردمي همانند زنجيره أي از حوادث نامطلوب پديد آمد) نگراني هايي براي اينجانب كه عمري را در عشق به سعادت و سرافرازي وطن طي كرده ام بوجود آورده است كه ناگريز از طرح آنها هستم از طرفي مي بينم كه در نظام مبتني بر ولايت فقيه تمامي راهها به ولي امر ختم مي شود و همه عاملان اقدامات نگراني آور، بطور مستقيم يا غير مستقيم و به حق يا ناحق خود را منتسب به مقام رهبري و مدافع ولايت فقيه معرفي مي نمايند. از اين جهت بر آن شدم كه مستقيما نامه أي به جنابعالي بنويسم.”
سحابي منصف اينگونه ادامه مي دهد: “اگر به مصداق فرموده اميرمؤمنان ”دائك منك و دوائك فيك” ريشه مصائب را در خودمان جستجو كنيم دور از تربيت قرآني نخواهد بود. بر اين مبنا براي حل اساسي و ريشه أي بحراني كه موقتا خاموش شده است، شايسته است كه بجاي فرافكني و متهم كردن بي دليل اين و آن و جستجوي عوامل مؤثر و مقصر در اين حوادث در حوزه أي خارج از عملكرد خود، به تجزيه و تحليل علل و موجبات اصلي وقايع بپردازيم و بر اساس نتايج آن گره اصلي را بگشائيم.”
در اين نامه كه آنرا مي توان وصيت نامه سياسي دكتر سحابي دانست به عنوان تذكر به مقام رهبري آمده است: “قطعا مسبوقيد كه ضامن عدالت و امنيت در جامعه قوه قضائيه است و اين نهاد تنها در صورتي مي تواند عدالت و قسط را در جامعه بگستراند و امنيت همه جانبه را حاكم سازد كه به واقع بي طرف و خالي از حب و بغض و تعصب و پيشداوري باشد. اگر گرايشهاي سياسي و منافع جناحي و گروهي بر قضاوت قضات سايه افكند، كل قوه قضائيه هم اعتبار و اقتدار خود را از دست مي دهد و هم قادر و صالح به عدالت گستري و حراست از امنيت نخواهد بود و هم در نزد پروردگار عادل حكيم و نيز شارع مقدس اسلام مسئول و مجرم مي شود. امروزه قوه قضائيه به تصديق قضات و حقوقدانان مسلمان، متعهد و دلسوز نظام كه خدمات آنان بر همگان و بر شخص جنابعالي پوشيده نيست، بدترين دوران تاريخ خود را مي گذراند. وضع دادگستري بسيار اسفناك، رقت بار و در هم ريخته توصيف مي شود. قوه قضائيه و دادگاههاي متنوع ويژه و غير ويژه آن، فقهاي شوراي نگهبان، سازمان صدا و سيما، روزنامه ها و نشريات غوغا سالار، گروههاي فشار و عناصر قانون شكن بطور آشكار و بي پروا خود را منتسب به مقام رهبري و مورد حمايت هاي مادي و معنوي بيت آن مقام و مجري منويات رهبري معرفي مي نمايند و برخي از مصاحبه ها و مذاكره ها نيز چنين تصوراتي رادر اذهان مردم تقويت مي كنند.”
سحابي منصف مشفقانه متذكر مي شود: “مسلما به مصلحت نظام جمهوري اسلامي نيست كه رهبر آن در ذهنيت ملت به عنوان مدافع و حامي جناحي شناخته گردد كه در انتخابات رياست جمهوري آشكار گرديد كه بخش كوچكي از ملت را تشكيل مي دهد. تمايل مستقيم ياغير مستقيم مقام رهبري به يك جناح، چه در انتخابات مجلس خبرگان رهبري چه در تصويب لوايح سرنوشت ساز در مجلس و چه در سياستها و عملكرد نهادهاي مختلف، نقش فراگير مقام رهبري را كه بايد مستقل از مناقشات درني حاكميت باشد خدشه دار مي سازد.”
يدالله سحابي نامه تاريخي خود را با عبارت زير به پايان مي برد: “جناب آقاي خامنه أي، اينجانب از موضع ناصحي شفيق و امين و بطور شفاف و صريح مهمترين نكاتي را كه به نظرم مي رسيد با جنابعالي در ميان گذاشتم و آرزو مي كنم كه پيش از آنكه آتش فتنه به اركان نظام سرايت كند و راه بسته شود، تعارضات در مديريت كشور و حاكميت و مردم را به تفاهمي پايدار كه مورد رضاي خدا و خلق او باشد تبديل نمائيد.”
انتشار اين نامه (كه من تنهايك چهارم آنرا قرائت كردم) در برخي روزنامه ها در سال ۷۸ به توقيف آنها منجر شد. اكنون متواضعانه در ذيل اين نامه سؤالي در ذهنم خلجان مي كند كه در حضور اهل ايمان و آگاهي مطرح مي كنم: اينكه سحابي درعمر سياسي خود هرگز از جاده انصاف خارج نشد سخني است صحيح و حكيمانه. اما آيا مقامات معظم و مسئولان محترم نظام در مواجهه با سحابي، خانواده سحابي و همفكران سحابي از جاده انصاف خارج نشدند؟ پاسخ افكار عمومي و ملت رشيد ايران واضح است. آيا گوشي براي شنيدن اين پاسخ هست؟!
سحابي بزرگ آزرده و دل شكسته رفت. آنچه شرط بلاغ بود گفت و رفت. آرزوي آن پير فرزانه سر بلندي اسلام و عزت ايران بود. كشوري كه پيشنهاد دهنده گفتگوي تمدنها در جهان است چرا در داخل خود فضاي امن و سالم گفتگو را پديد نمي آورد؟ مقدمه لازم گفتگوي منصفانه و منطقي جريانهاي سياسي كه به سعادت ايران و عزت اسلام مي انديشند ايجاد فضاي واقعي وفاق ملي است. و اين مهم ميسر نمي شود مگر با مختومه اعلام كردن همه پرونده هاي سياسي، آزاد كردن، بي قيد و شرط همه زندانيان سياسي و مطبوعاتي، رفع توقيف از همه نشريات توقيف شده، رفع حصر از عالم بصير حضرت آيت الله العظمي منتظري و عذرخواهي رسمي از همه آنان كه بواسطه سياستهاي نسنجيده و غير عادلانه آسيب ديده اند. بياد داشته باشيد كه همه ما از كهتر و مهتر رفتني هستيم و خداوند و تاريخ و مردم درباره ما قضاوت خواهند كرد. بكوشيم تا دير نشده جبران نمائيم و به آغوش عدالت علوي و رحمت محمدي بازگرديم.
در پايان ضمن تشكر از همه خواهران و برادران عزيزي كه جهت قدرداني از خدمات بي شائبه دكتر يدالله سحابي در اين مجلس با شكوه شركت كرده اند به تك تك بازماندگان خاندان معزز سحابي بويژه برادر مبارز و بصير مهندس عزت الله سحابي و به اعضاي محترم نهضت آزادي ايران بويژه دبير كل آن دكتر ابراهيم يزدي تسليت عرض مي كنم و براي ايشان ادامه راه آن راد مرد رباني در سه ضلع تقوي، علم و آزادگي مسئلت دارم. خداوندا بر علو درجات و رحمت واسعه ات نسبت به آن پير فرزانه بيفزا و او را در جوار رضوان قدسي ات بپذير. ربنا اغفر لنا و لا خواننا الذين سبقونا با لايمان و لا تجعل في قلوبنا غلا للذين آمنوا ربنا انك رؤف رحيم (حشر / ۱۰)
ماهنامهی آفتاب، متن سخنراني محسن كديور در مجلس ترحيم دكتر يدالله سحابي، حسينيه ارشاد، فروردين ۱۳۸۱