خدای اخلاقی و قداست زندگی

خدای اخلاقی و قداست زندگی

مطالعه تطبیقی قرآن و کتاب مقدس

امسال بهار طبیعت و بهار ایمان مقارن شده است. امیدوارم هر دو بهار بر همه ما مبارک باشد. امشب هم یکی از شبهای قدر و شب شهادت امیرالمؤمنین (ع) است. اگر قرار باشد یک بار در سال سخن بگویم یقینا شب قدر که به باور من شب مبعث هم هست را انتخاب می کنم. برای چنین شب فاخری عنوان «خدای اخلاقی و حرمت حیات یا قداست زندگی، مطالعه تطبیقی قرآن و کتاب مقدس» را برگزیده ام. موضوعی انتخاب شده که از یک سو تناسب کامل با شب نزول قرآن دارد. از سوی دیگر با بحث تطبیقی، عظمت قرآن بیشتر درک می شود. از سوی سوم، این بحث ریشه یابی یکی از فجیع ترین تجاوزات به حق حیات آدمی و خصوصا افراد غیرنظامیِ بیگناه در دوران معاصر به بهانه ظاهری عمل به کتاب مقدس را به عهده دارد. این بحث برگرفته از برخی دروس من در نیمسال اخیر تحصیلی در دو درس فهم قرآن [۱] و برهان شر [۲] است و روایت انگلیسی آن ده روز قبل ۲۱ مارس در مرکز زندگی مسلمان دانشگاه دوک [۳] ایراد شده است. اکنون ویرایش دوم آن با برخی اضافات عرضه می شود. اگر کسی یا کانالی می خواهد این سخنرانی را بازنشر کند، بدون تغییر عنوان و با ذکر تاریخ و منبع آن مجاز است. هر گونه تقطیع، و بازنشر قطعات این سخنرانی بدون اجازه کتبی گوینده اخلاقا و شرعا و به لحاظ حقوقی ممنوع است. این گفتار شامل یک مقدمه و پنج بحث به شرح ذیل و یک نتیجه گیری است: الله خدای اخلاقی، حرمت حیات و قداست زندگی، جنگ دفاعی اخلاقی تنها جنگ مجاز در اسلام، فرامین یَهُوَه در مواجهه با دشمنان بنی اسرائیل در کتاب مقدس، و توجیهات متألهان یهودی مسیحی در مورد فرامین ضداخلاقی یَهُوَه.   

مقدمه

مقدمه شامل دو نکته است یکی درباره شب قدر و دیگری مراتب روزه و تلاوت قرآن.

اول خلاصه بحث سه سال قبلم [۴] است با عنوان «شب قدر در آینه قرآن و سنت معتبر»:

«نزول قرآن در شب قدر در ماه رمضان سال اول بعثت (۱۳ قبل از هجرت) «آغاز» شده است، نه اینکه «تمام قرآن» در چنین شبی نازل شده باشد. بنابر قول اصح بعثت پیامبر یا شروع پیامبری با وحی قرآنی در ماه رمضان و شب قدر بوده است. این احتمال مؤیَد به برخی روایات شیعی است و در اهل سنت قول اصلی است، و چون تعیین شب خاصی به عنوان شب قدر نزد ایشان چندان روشن نیست، عیدی بنام مبعث هم در فرهنگ اهل سنت به رسمیت شناخته نشده است. از قرن پنجم، ۲۷ رجب به عنوان قول رسمی شیعه در مورد مبعث درآمده است.

روات متعددی از جمله ابوهریره از قرن دوم ناقلان نزول دفعی قرآن به بیت المعمور توهمی بوده اند، و این قول توسط صحابه و تابعین به قول مسلط تبدیل شده است. باور کرده اند قرآن دو نزول داشته است. نزول دفعی در ماه رمضان به آسمان و نزول تدریجی به زمین به قلب پیامبر. این روایات بعد هم به تشیع سرایت می کند. روایات نزول دفعی قرآن به بیت المعمور همگی بی اعتبارند. قرآن نزول دفعی را تایید نمی کند.

صاحب المیزان با سه تغییر، نزول دفعی را بازسازی کرده: حذف نزول قرآن به بیت المعمور سماوی و قرار دادن قلب پیامبر (ص) به عنوان فرودگاه نزول دفعی، و تبیین فلسفی نزول دفعی به نزول بسیط فرازمانی، فرامکانی و فرازبانی. علیرغم جلالت مقام مرحوم طباطبایی در تفسیر و حکمت متاسفانه مبنای ایشان درباره نزول دفعی قرآن قابل پذیرش نیست. این مفسر عالی‌مقام هیچ دلیل عقلی یا نقلی از قرآن یا سنت بر مدعای خود نیاورده و به استحسان و ذوق اکتفا کرده است. به فرموده صاحب المیزان در نزول دفعی حقیقت قرآن در لوح محفوظ برتر از زمان و مکان است. در این صورت این امر فرازمانی چطور در ماه رمضان و شب قدر نازل شده است؟! آیا این تناقض نیست؟

ترجمه قدر به سرنوشت و تقدیر به معنای شب قدر نزدیکتر است تا شب قدرت. در شب قدر و غیر آن حساب آدمیان توسط خداوند تقدیر و ارزیابی می شود و هیچ بشری از جمله امام زمان در این امر الهی دخالتی ندارد.

دعاهای مشهور ماه رمضان دو دسته است: دسته اول. دعاهایی که انتسابشان به پیامبر یا ائمه قابل اثبات نیست، اما به لحاظ محتوا تعارضی با قرآن ندارند و قرائت آنها مفید است: دعاهای جوشن کبیر، افتتاح، سحر، «اللهم ادخل علی اهل القبور السرور»،«یا علیّ یا عظیم»، «اللهم ارزقنا توفیق الطاعة وبُعد المعصیة» و نشر قرآن. دسته دوم. دعای قرآن به سر شبهای قدر از مجعولات غلات کذاب و مایه‌ی وهن مذهب است. قرآن را باید تلاوت کرد، در آن تدبر نمود و به تعالیمش عمل کرد. گذاشتن جسمش بر سر خاصیتی ندارد.» [۵]

دوم اشاره ای به ماه مبارک رمضان و مرتب سه گانه روزه و تلاوت قرآن است.

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (البقرة ۱۸۳) «ای كسانی‏كه ایمان آورده‏اید، روزه بر شما مقرّر شده است، چنان‏كه بر كسانی‏كه پیش از شما بودند مقرّر شده بود، باشد كه تقوا پیشه كنید.» [۶] شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَىٰ وَالْفُرْقَانِ (البقرة ۱۸۵) «[آن روزهای برشمرده] ماه رمضان است، ماهی كه قرآن در آن نازل شده است؛ [كتابی] كه راهنمای مردم و [دربردارنده] دلیل‏های روشن هدایت و جدایی حقّ از باطل است.» نزول قرآن از جانب خداوند بر قلب محمد بن عبدالله (ص) در ماه رمضان شناسنامه این ماه است. کارکرد سه گانه قرآن راهنمایی، ارائه نشانه های روشن هدایت، و فرق گذاری بین حق و باطل است.

روزه از احکام تاسیسی اسلام نیست، در دیگر ادیان ابراهیمی هم تشریع شده بوده و هدف آن تقوی است. «روزه سه مرتبه دارد: مرتبه عوام و همگانی که پرهیز از خوردن و آشامیدن و دیگر مبطلات ظاهری روزه – مذکور در فقه – از طلوع فجر تا غروب آفتاب است، (برخی احکام روزه). مرتبه خواص که پرهیز از مبطلات باطنی روزه – مذکور در کتب اخلاقی و عرفانی با عنوان «اسرار روزه» – یا اجتناب از گناه و معاصی از قبیل دروغ، تهمت و افترا و بهتان، غیبت، خیانت در امانت، دزدی مادی و معنوی، و تجاوز به حق الناس و حق الله است. مرتبه خواص الخواص یا سالکان که ترک هر آنچه انسان را از یاد خدا باز دارد از حرام و حلال است. هر یک از دو مرتبه روزه خواص و سالکان مراتبی دارد و طیفی را تشکیل می دهد. هر کسی به اندازه ظرفیت و همت خود روزه می گیرد، یکی به روزه عوامانه اکتفا می کند، بهره اش از این ماه گرسنگی و تشنگی است. یکی به مراتبی از روزه خواص صعود می کند و هر سال پله ای بالاتر می رود، و یکی هم به روزه سالکان تقرب پیدا می کند. ثوابِ روزه و حجِ قبولْ آن کس بُرد / که خاک میکده عشق را زیارت کرد.» [۷]

بر همین سیاق تلاوت قرآن هم سه مرتبه دارد: مرتبه عوام و همگانی، مرتبه خواص، و مرتبه سالکان. در مرتبه نخست قرآن تلاوت می‌شود گاه با صوتی بسیار زیبا، و گاه قاری، حافظ تمام یا قسمتی از قرآن می شود اما بدون توجه به معانی آیات. تلاوت با چنین خصوصیتی تاثیری در عمل و زندگی قاری ندارد. چیزی در حد بوسیدن قرآن و تبرک به جسم آن است، ثوابی اندک و دیگر هیچ.

مرتبه دوم تلاوت آیات همراه با تدبر در معانی آنهاست. كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ (ص ۲۹) [این] «كتابی مبارك است كه آن را به سوی تو نازل كردیم تا در آیات آن بیندیشند و تا خردمندان تذكّر یابند.» أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا (محمّد ۲۴) «پس آیا در قرآن، نیک نمی‎اندیشند؟ یا [مگر] بر دل‎ها[ی‌شان] قفل‎ها نهاده شده است؟!» قرآن این مرتبه از تلاوت را به شدت به پیروان خود توصیه می کند.

مرتبه سوم تلاوت متعلق به سالکان است. این مرتبه جامع دو مرتبه قبلی به علاوه تجلی معانی آیات در عمل قاری است. حیات قاری با تلاوت متدبرانه او و عمل به تعالیم قرآن حیات طیبه می شود: مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (النحل ۹۷) «هركس – از مرد یا زن – كاری شایسته كند و مؤمن باشد، حتماً او را به زندگی پاك و دلپذیری زنده می‏داریم و قطعاً پاداش آنان را طبق بهترین عملی كه می‏كرده‏اند خواهیم داد.» سالک با این تلاوت متدبرانه توأم با عمل سعه وجودی پیدا می کند و با تلاوت هر آیه از نردبان کمال پله ای بالاتر می رود: إقرَء وَارْتَقِ «بخوان و ارتقا پیدا کن». این ارتقای وجودی است. پله پله تا ملاقات خدا: سالک با چنین تلاوتی به معراج می رود. مرتبه ادنای معراج صاحب رسالت صلی الله علیه وآله. از آداب اسلامی ختم حداقل یک بار قرآن در این ماه مبارک است. امیدوارم این تلاوت در مرتبه دوم یا سوم برای ما صورت گیرد.

در این شب مبارک به تدبر درباره دو مفهوم قرآنی می پردازیم: خدای اخلاقی و حرمت حیات یا قداست زندگی، و برای تکمیل تدبر، این دو مفهوم را با کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان یعنی تورات و انجیل موجود تطبیق می کنیم. آن‌چنان‌که خواهیم دید محتوای این دو کتاب با روایت قرآن از تورات و انجیل مُنزَل حداقل در دو مفهوم مورد بحث تفاوتهای اساسی دارد.

بحث اول: الله خدای اخلاقی

خدایی که قرآن معرفی می کند و قاعدتا خدای همه ادیان ابراهیمی است، خدایی است پابند موازین اخلاقی. مرادم از موازین اخلاقی همان موازینی است که فطرت آدمی بر آن سرشته شده، وجدان آدمی تمایل به آن دارد، و عقل خداداد بشری آنرا درک می کند.

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (الروم ۳۰). «پس با گرایش به حقّ، به این دین [توحیدی] روی بیاور، با همان فطرت الهی كه مردم را بر آن آفریده است. آفرینش خدا تغییرپذیر نیست. این است دین راست و درست، ولی بیشتر مردم نمی‏دانند.» وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا (الشمس ۱۰-۷) «سوگند به نَفْس [آدمی] و آن‏كه آن را سامان داد، پس [شناختن] بدكاری و تقواپیشگی‏اش را به آن الهام كرد، كه هركس آن را پاك گردانید، قطعاً رستگار شد. و هركس آن را به گناه آلود، قطعاً ناامید و محروم شد.» خداوند آدمی را اخلاقی آفریده است.

خداوند انسان را به رعایت موازین اخلاقی فرمان داده است: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ وَيَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (النحل ۹۰) «همانا خدا به عدالت و احسان و انفاق بر خویشان فرمان می‏دهد، و از فحشا و كار ناپسند و ستمگری نهی می‏كند، [و] پندتان می‏دهد شاید تذكّر یابید.»

اگر خداوندی که فرمان به عدالت و احسان داده و از شرور و ستمگری نهی کرده است، خود به این موازین اخلاقی پابند نباشد مشمول این قاعده محکم اخلاقی می شود که خودش امضا کرده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ (صف ۳-۲) «ای كسانی‏كه ایمان آورده‏اید، چرا چیزی را می‏گویید كه انجام نمی‏دهید؟ نزد خدا سخت مبغوض است كه چیزی را بگویید كه انجام نمی‏دهید.» قائلِ غیرعامل عقلا و نقلا مذموم است، چه ذات ربوبی، چه مخلوق مربوب. قول تؤام با عملْ کمال است، و محال است ذات ربوبیِ مستجمع جمیع کمالات جامع چنین کمالی نباشد.

به‌علاوه اخلاق امری فراعقلی یا عقل‌گریز نیست که قائل به دو اخلاق یکی اخلاق مربوبین و مخلوقات و دیگر اخلاق ربوبی شویم. واضح است که قلمرو بحثْ دانش آدمی است، و قلمرو اخلاق هم چیزی است که عقل آدمی درک می کند، و خصوصا برای «نوع آدمی» قابل تجویز است. آنچه اختصاص به موارد و اشخاص خاص دارد، از قبیل فرمان اختصاصی خداوند به ابراهیم خلیل الرحمن به ذبح امتحانی فرزندش (الصافات ۱۰۹-۱۰۱)، یا قتل کودک توسط عبد صالح (خضر) در مواجهه با موسی (الکهف ۸۱-۷۴) به اعتبار ارتکاب جرم در آینده از دایره بحث بیرون است چرا که اولا بحث قابل تعمیم به نوع انسانی نیست، ثانیا فراتر از عقل آدمی است. [۸]

از جمله شواهد قرآنی بر خدای اخلاقی، راست‌گویی خداوند، عدالت او، الزام خود به رحمت، پذیرش دو قاعده مسئولیت هرکس در برابر گناه خود، و قبح عقاب بلابیان است. وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا (النساء ۱۲۲) «و كسانی‏كه ایمان آورده و كارهای شایسته كرده‏اند، به زودی آنان را به بهشت‏هایی درمی‏آوریم كه از پایین [درختان] آنها نهرها روان است [و] همیشه در آنها جاودانه‏اند؛ وعدۀ خدا حقّ است، و چه كسی در گفتار از خدا راستگوتر است؟»

إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَإِن تَكُ حَسَنَةً يُضَاعِفْهَا وَيُؤْتِ مِن لَّدُنْهُ أَجْرًا عَظِيمًا (النساء ۴۰) «بی‏گمان، خدا هم‌وزن ذرّه‏ای ستم نمی‏كند، و اگر [کارتان] كار نیكی باشد آن را چند برابر می‏سازد، و از نزد خود پاداشی بزرگ می‏دهد.»

وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (الأنعام ۵۴) «و چون كسانی‏كه به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند، بگو: سلام بر شما، پروردگارتان رحمت را بر خود مقرّر كرده است كه هركس از شما به نادانی كار بدی كند، آنگاه پس از آن توبه كند و به اصلاح پردازد، [او را می‏بخشد، زیرا] او آمرزندۀ مهربان است.»

مَّنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا (الاسراء ۱۵) «هر كس هدایت یابد تنها برای خودش هدایت می‏یابد، و هركس گمراه شود تنها به زیان خودش گمراه می‏شود؛ و هیچ‏كس بار گناه كسی را برنمی‎دارد. و هیچ‏گاه عذاب‏كننده نبوده‏ایم تا آنكه [پیش از عذاب] پیامبری برانگیزیم.»

شواهد بر اخلاقی بودن خداوند در قرآن فراوان است. اینها صرفا چند نمونه بود.

بحث دوم. حرمت حیات و قداست زندگی

قرآن کریم حرمت حیات و قداست زندگی انسان را به عنوان یک اصل اصیل خاطرنشان کرده، گرفتن جان انسان را جز به حق (تنها در سه مورد قصاص در قتل عمد، مجازات محاربه و فساد در زمین یعنی سلب امنیت مسلحانه مردم، و کشته شدن در جنگ دفاعی) مجاز نشمرده است.

وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِف فِّي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنصُورًا ‎(الإسراء ۳۳) «و كسی را كه خدا [كشتن او را] حرام كرده است، جز به حقّ نكشید، و هركس مظلوم كشته شود برای ولی [خونخواه] او تسلّطی [بر قصاص] قرار داده‏ایم؛ پس نباید در كشتن زیاده روی كند، زیرا او یاری شده است.» البته در قتل عمد قصاص یک گزینه است، گزینه دوم گرفتن خون بها و گزینه سوم عفو است.

مِنْ أَجْلِ ذَٰلِكَ كَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَٰلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (المائدة ۳۲) «بدین‏سبب بر بنی‏اسرائیل نوشتیم كه هركس شخصی را بی‏آنكه كسی را كشته باشد یا فسادی در زمین كرده باشد بكشد، مثل این است كه همۀ مردم را كشته است؛ و هركس شخصی را زنده بدارد، مثل این است كه همۀ مردم را زنده داشته است؛ و همانا پیامبران ما برای آنها دلائل روشن آوردند ولی بسیاری از آنها، پس از آن، در زمین إسرافكار شدند.»

این روش‌ترین دلیل قرآنی بر حرمت حیات است. اولا گرفتن جان آن هم توسط دادگاه صالح تنها در دو مورد مجاز است: قتل نفس و فساد در زمین (که در آیات دیگر، سنت معتبر و فقه به دقت تعریف شده است)، ثانیا کشتن یک فرد بیگناه معادل کشتن همه مردم است، و زنده داشتن یک انسان معادل زندگی بخشیدن به همه انسانهاست. خدای اخلاقی کشتن هیچ فرد بیگناهی را مجاز نشمرده است.

امام علی (ع) در عهد نامه مالک اشتر نخعی در نهج البلاغه که بعد از قرآن بزرگترین سند اخلاق سیاسی در اسلام به قول مطلق است می فرماید: إِيَّاکَ وَالدِّمَاءَ وَسَفْکَهَا بِغَيْرِ حِلِّهَا، فَإِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ أَدْنَى لِنِقْمَة، وَلاَ أَعْظَمَ لِتَبِعَة، وَلاَ أَحْرَى بِزَوَالِ نِعْمَة، وَانْقِطَاعِ مُدَّة، مِنْ سَفْکِ الدِّمَاءِ بِغَيْرِ حَقِّهَا. وَاللهُ سُبْحَانَهُ مُبْتَدِئٌ بِالْحُکْمِ بَيْنَ الْعِبَادِ فِيمَا تَسَافَکُوا مِنَ الدِّمَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ فَلاَ تُقَوِّيَنَّ سُلْطَانَکَ بِسَفْکِ دَم حَرَام، فَإِنَّ ذَلِکَ مِمَّا يُضْعِفُهُ وَ يُوهِنُهُ، بَلْ يُزِيلُهُ وَ يَنْقُلُهُ. وَلاَ عُذْرَ لَکَ عِنْدَ اللهِ وَلاَ عِنْدِي فِي قَتْلِ الْعَمْدِ، لاَِنَّ فِيهِ قَوَدَ الْبَدَنِ. [۹] «و بپرهيز از خونها، و ريختن آن به ناروا، كه چيزى چون ريختن خون به ناحق -آدمى- را به كيفر نرساند، و گناه را بزرگ نگرداند، و نعمت را نبرد، و رشته عمر را نبرد، و خداوند سبحان روز رستاخيز نخستين داورى كه ميان بندگان كند در خونهايى باشد كه از يكديگر ريخته اند. پس حكومت خود را با ريختن خونى به حرام نيرومند مكن كه خون به حرام ريختن قدرت را به ناتوانى و سستى كشاند بلكه دولت را از صاحب آن به ديگرى بگرداند. و به كشتن به ناحق تو را نزد من و خدا عذرى به كار نيايد چه در آن قصاص بايد.» [۱۰]

بحث سوم. جنگ دفاعی اخلاقی تنها جنگ مجاز در اسلام

جهاد در مقابل دشمن خارجی یا قتال در قرآن دو قید حتمی دارد یکی دفاعی بودن در مقابل تجاوز دشمن به دین یا جان و ناموس یا سرزمین مسلمانان، و دیگری رعایت مرزهای الهی که در صدر آنها اخلاق است. بنابرین جنگ تهاجمی به بهانه گسترش اسلام یا با زور مسلمان کردن مردم، یا تجاوز به سرزمین دیگران یا تعرض به جان و ناموس دیگران به تصریح قرآن ممنوع است. به برخی اسناد قرآنی آن اشاره می کنم. می گویم برخی چرا که آیات این بحث فراوان است.

وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ ‎﴿البقرة ١٩٠﴾‏ «و در راه خدا با كسانی‏كه با شما می‏جنگند، بجنگید و [از مرز عدالت] تجاوز نكنید، همانا خدا تجاوزگران را دوست نمی‏دارد.» جنگ در راه خدا دو قید مشخص دارد یکی جنگیدن با آنها که به شما حمله کرده اند یعنی دفاع مشروع از خودتان، و دیگری وجوب رعایت عدالت و انصاف یعنی الزام به اخلاق.

وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَٰذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا (النساء ۷۵) «و شما را چه شده است كه در راه خدا و [نجات] مردان و زنان و كودكان مستضعف نمی‏جنگید؟ همانان كه می‏گویند: پروردگارا، ما را از این شهر (مكّه) كه اهلش ستمگرند بیرون ببر، و از جانب خود برای ما سرپرستی قرار ده و از جانب خود برای ما یاوری مقرّر دار.» این آیه تشویق به جهاد دفاعی  و مشخصا دفاع از مردم بی پناه خصوصا کودکان و زنان و مردان غیرنظامی و بیگناهی است که فریادرسی جز خدا ندارند و تحت ظلم ظالمان قرار دارند. این آیه را انتخاب کردم که معلوم باشد قرآن نسبت به رعایت حقوق کودکان و زنان و مردان غیرنظامی و بیگناه خصوصا در جنگ چقدر حساس است. به میزانی که برای دفاع از حق زندگی و امنیت آنها اجازه جهاد و جنگ دفاعی صادر کرده است.

اما آیه ای که به آیة السیف (آیه شمشیر) مشهور شده [۱۱] و قرنهاست دستاویز برخی برای انتساب جنگ تهاجمی برای گسترش اسلام به قرآن است آیه پنج سوره توبه است: فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (التوبة ۵) «پس هنگامی‏كه آن چهار ماه حرام به پایان رسید، آن مشركان را هر جا یافتید بكشید، و دستگیرشان كنید، و آنان را به محاصره درآورید، و در هر كمینگاهی برای [شكار] آنان بنشینید. پس اگر توبه كردند و نماز را بر پا داشتند و زكات دادند آزادشان بگذارید. بی‏گمان، خدا آمرزندۀ مهربان است.»

به تفسیر یکی از اسلام شناسان تجدیدنظرطلب [۱۲] شناخته شده به نام مایکل کوک (متولد ۱۹۴۰) استاد دانشگاه پرینستون در کتاب «قرآن» در مجموعه «یک مقدمه بسیار کوتاه» (انتشارات دانشگاه آکسفورد، سال ۲۰۰۰، ص ۳۴) از این آیه توجه کنید: «[بر اساس مفاد این آیه] شما باید مشرکان را بکشید مگر اینکه اسلام بیاورند. مشرک کسی است که کسی یا چیزی را شریک خدا قرار می دهد [و شرک می ورزد]. این واژه گسترش یافته شامل یهودیان و مسیحیان هم می شود، بلکه حقیقتا همه غیرمسلمانان را در برمی گیرد.» [۱۳] کوک این آیه را با آیه ۱۶ باب بیستم سِفر تثنیه (که به آن اشاره خواهم کرده) قابل مقایسه دانسته است. او این رویکرد قرآن را معارض با رواداری دینی مدرن جوامع غربی دانسته که به جای کشتن معتقدان دیگر ادیان به آنها احترام می گذارند. [۱۴]

کوک همانند بسیاری مستشرقان و حتی برخی مسلمانان توجه نکرده که «ال» المشرکین «ال عهد» است و صرفا مشرکانی که در آیات قبل خصوصا آیه اول سوره توبه توصیف شده را در برمی گیرد نه تمام مشرکان چه برسد به یهودیان و مسیحیان و همه غیرمسلمانان. یعنی مشرکان مکه در سال هشتم که با پیامبر و مسلمانان معاهده صلح (حدیبیه) بسته بودند و مکررا این عهد را نقض کرده بودند و مسلمانان را در زمان عبادت و حتی در زمان خواب می کشتند. من سه سال قبل به تفصیل قول مشابه برخی مسلمانان تجدیدنظرطلب را در بحث «چالش اسلام و قدرت» نقد کردم، [۱۵] که متاسفانه به تحصیح این اشتباه فاحش نیانجامید.

در هر حال اصول قرآن در مواجهه با غیرمسلمانان در این دو آیه به صراحت و وضوح آمده است: لا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَىٰ إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (الممتحنة ۹-۸) «خدا شما را از نیكی كردن و عدالت ورزیدن با كسانی [از كفّار] كه در دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نكرده‏اند، بازنمی‏دارد، بی‏گمان، خدا عدالت‌پیشگان را دوست می‏دارد. خدا شما را تنها از دوستی با كسانی بازمی‏دارد كه در دین با شما جنگیده و شما را از دیارتان بیرون رانده و در بیرون راندَنِتان همكاری نموده‏اند؛ و هركس با آنان دوستی كند، آنانند كه ستمكار خواهند بود.»

بنابراین اولا با غیرمسلمانانی که با مسلمانان وارد جنگ نشده و اقدام به اخراج مسلمانان از سرزمینشان نکرده اند نه تنها نمی توان جنگید، نه تنها نمی توان آنها را به زور مسلمان کرد، بلکه با آنها می توان روابط دوستانه و عادلانه داشت. اما با سه گروه روابط دوستانه مجاز نیست: متجاوزان به دین مسلمانان، آنها که مسلمانان را از سرزمینشان اخراج کرده اند، و آنها که از دو گروه نخست حمایت می‌کنند. مسلمانان مجازند با این سه دسته با رعایت موازین اخلاقی و عادلانه بجنگند.

به عبارت دیگر ملاک جنگ در اسلام کفر و ایمان نیست، تجاوز و عدم تجاوز، غصب سرزمین و عدم غصب، تعرض به باورها و جان و ناموس مسلمانان است. حتی اگر متجاوزانی متعرض دین، سرزمین و جان مسلمانان شدند به اصطلاح «کافر حربی»، صرفا افراد نظامی که در تجاوز شرکت داشته اند در جنگ کشته می شوند، اما زن و بچه آنها و افراد غیر نظامی و بیگناه را به هیچ وجه من الوجوه نمی توان کشت یا تحت فشار قرار داد. قرآن و اسلام چنین اجازه ای نداده است.

بحث چهارم. فرامین یَهُوَه در مواجهه با دشمنان بنی اسرائیل در کتاب مقدس

متناسب با وقت بحث را در بررسی فرامین یَهُوَه خدای تورات و عهد عتیق در مواجهه با اقوامی که دشمن بنی اسرائیل معرفی شده اند متمرکز می کنم و آیات مرتبط از «کتاب مقدس» را می خوانم. [۱۶]

۱) در باب هفتم سِفر تثنیه (از تورات و عهد عتیق) هفت قوم فلسطینی با اسامی حِتّیان، جِرجاشیان، اَموریان، کنعانیان، فَرِزّیان، حِوّیان و یَبوسیان به عنوان اقوام پرشما و قدرتمند تر از بنی اسرائیل معرفی شده اند (آیه ۱) یَهُوَه خدایت ایشان را تسلیم تو خواهد کرد و مغلوبشان خواهی ساخت و آن‌گاه انها را بالکل هلاک کن. [۱۷] با آنان پیمان مبند و به ایشان ترحم مکن. (۲) چرا که تو قومی مقدس از برای یَهُوَه خدایت هستی؛ یَهُوَه خدایت از میان جمله اقوامی که بر زمین هستند ترا همچون قوم مخصوص خود برگزید. (۶) تمامی اقوامی که یَهُوَه به دست تو تسلیم می کند، هلاک کن و به آنها رحم مکن. (۱۶)

دشمنی بنی اسرائیل با این اقوام فلسطینی مکررا در عهد عتیق آمده است. آیات مذکور بنی اسرائیل را به عنوان قوم برگزیده خداوند یَهُوَه خاطرنشان کرده، امری که به شکل مکرر در عهد عتیق قابل مشاهده است. این انتخاب با عهد ممهور شده و بنی اسرائیل را قومی مقدس، پسر او (یَهُوَه)، قومی که خدا با آنهاست، و قومی متمایز معرفی می کند. آنچه در این آیات قابل توجه است فرمان هلاکت تمامی این اقوام نه فقط سربازان درگیر در جنگ آنها و عدم ترحم به آنها به فرمان یَهُوَه است.

۲) سِفر تثنیه، فصل بیستم (از تورات و عهد عتیق): در شهرهای این اقوام که یَهُوَه خدایت به دست تو تسلیم می کند، هیچ نفَس‌کِشی را زنده باقی مگذار. (۱۶) [۱۸] آری، آن چنان که یَهُوَه خدایت ترا فرمان داده است، آنان را همگی هلاک ساز، آن حِتّیان و اَموریان و کنعانیان و فَرِزّیان و حِوّیان و یَبوسیان را. (۱۸) به فرمان یهوه هیچ نفس کشی از این شش قوم فلسطینی که دشمن بنی اسرائیل معرفی شده اند نباید باقی گذاشته شود.

۳) در صحیفه یوشع باب دهم (عهد عتیق) داستان هلاکت همه نفوس اقوام مَقِّیدَه، اریحا، لِبنَه، لاخیش، عَجْلون، حَبْرون، و دبیر آمده است: یوشع کسی را باقی نگذاشت و هر ذی نفَّس را هلاک کرد چنان‌که یَهُوَه خدای اسرائیل امر فرموده بود. (۴۰) یوشع جمیع این ملوک و زمین ایشان را در یک وقت گرفت زیرا که یَهُوَه خدای اسرائیل برای اسرائیل جنگ می کرد. (۴۲)

۴) صحیفه یوشع، باب یازدهم (عهد عتیق): و یوشع حاصور را گرفته مَلِکش را با شمشیر کشت و همه کسانی را که در آن بودند به دم شمشیر کشته ایشان را بالکل هلاک کرد و هیچ ذی حیات باقی نماند و حاصور را به آتش سوزانید. (با تلخیص ۱۰) و یوشع تمامی شهرهای آن ملوک و جمیع ملوک آنها را گرفت و ایشان را به دم شمشیر کشته بالکل هلاک کرد به طوری که موسی بنده خداوند امر فرموده بود. (۱۲) و بنی اسرائیل تمامی غنیمت آن شهرها و بهایم آنها را برای خود به غارت بردند، اما همه مردم را به دم شمشیر کشتند به حدی که ایشان را هلاک کرده هیچ ذی حیات را باقی نگذاشتند. (۱۴)  چنان‌که خداوند بنده خود موسی را امر فرموده بود همچنین موسی به یوشع امر فرمود و به همین طور یوشع عمل نمود و چیزی از جمیع احکامی‌که خداوند به موسی فرموده بود باقی نگذاشت. (۱۵)

۵) سِفر تثنیه، باب بیست و پنجم (از تورات و عهد عتیق): به یادآور آنچه عمالیق وقت بیرون آمدنت از مصر در راه به تو نمودند. (۱۸) که چگونه ترا در راه مقابله کرده همه واماندگان را در عقب تو از مؤخرت قطع نمودند در حالی که تو ضعیف و وامانده بودی و از خدا نترسیدند. (۱۹) پس چون یَهُوَه خدایت ترا در زمینی که یهوه خدایت ترا برای تصرفش نصیب می‌دهد از جمیع دشمنانت آرامی بخشد، آنگاه ذکر عمالیق را از زیر آسمان محو ساز و فراموش مکن. (۲۰)

۶) عمالقه – اصلی ترین دشمن بنی اسرائیل – در سِفر خروج، باب ۱۷: موسی به یوشع گفت مردان برای ما برگزین و بیرون رفته با عمالیق مقاتله نما. (۹) و یوشع عمالیق و قوم او را به دم شمشیر منهزم ساخت. (۱۳) پس خداوند به موسی گفت این را برای یادگاری در کتاب بنویس و به سمع یوشع برسان که هر آینه ذکر عمالیق را از زیر آسمان محو خواهم ساخت. (۱۴) و موسی مَذبَحی بنا کرد و آنرا یَهُوَه نِسیّ نامید. (۱۵) و گفت زیرا که دست بر تخت خداوند است که خداوند را جنگ با عمالیق نسلا بعد نسل خواهد بود. (۱۶) بنابراین بنی اسرائیل مطابق آئین خود موظف است یاد دشمنی عمالقه را هرگز فراموش نکند و جنگ با آنها را الی الابد ادامه دهد.

۷) کتاب اول سموئیل، فصل دوم (عهد عتیق): و سموئیل به شاؤول گفت خداوند مرا فرستاد ترا مسح نمایم تا بر قوم او اسرائیل پادشاه شوی پس الآن آواز کلام خداوند را بشنو. (۱) یَهُوَه چنین می‌گوید: آنچه عمالیق به اسرائیل کرد به خاطر داشته ام که چگونه هنگامی که از مصر بر می آمد با او در راه مقاومت کرد. (۲) پس الآن برو و عمالیق را شکست داده جمیع مایملک ایشان را بالکل نابود ساز و بر ایشان شفقت مفرما، بلکه مرد و زن و طفل و شیرخواره و گاو و گوسفند و شتر و الاغ را بکش. (۳) شاؤول عمالیق را شکست داد و تمامی عمالیق را به دم شمشیر بالکل هلاک کرد اما بهترین گوسفندان و گاوان و پرواریها و بره های قوم اجاج را هلاک نکرد. (تلخیص ۹-۴) و کلام خداوند بر سموئیل نازل شده گفت (۱۰) پشیمان شدم که شاؤول را پادشاه ساختم زیرا از پیروی من برگشته کلام مرا به‌جا نیاورده است. (۱۱) سموئیل خشمناک به ملاقات شاؤول رفت (تلخیص ۱۲) چون سموئیل نزد شاؤول رسید، شاؤول به او گفت: برکت خداوند بر تو باد. من فرمان خداوند را به‌جا آوردم. (۱۳) سموئیل گفت: پس این صدای گوسفندان در گوش من و بانگ گاوان که من می شنوم چیست؟ (۱۴) شاؤول گفت: اینها را از عمالقه آورده اند، زیرا قوم بهترین گوسفندان و گاوان را دریغ داشتند تا برای یَهُوَه خدایت قربانی نمایند و بقیه را بالکل هلاک ساختیم. (۱۵) سموئیل به شاؤول گفت: تامل نما تا آنچه خداوند دیشب به من گفت به تو بگویم. او وی را گفت بگو. (۱۶) و سموئیل گفت: هنگامی که تو در نظر خود کوچک بودی آیا رئیس اسباط اسرائیل نشدی و آیا خداوند ترا مسح نکرد تا بر اسرائیل پادشاه شوی؟ (۱۷) و خداوند ترا به راهی فرستاده گفت: این عمالقه گناهکار را بالکل هلاک ساز و با ایشان بجنگ تا نابود شوند. (۱۸) پس چرا قول خداوند را نشنیدی بلکه بر غنیمت هجوم آورده آنچه را در نظر خداوند بد است عمل نمودی؟ (۱۹) شاؤول به سموئیل گفت: قول خداوند را استماع نمودم و به راهی‌که خداوند مرا فرستاد رفتم و اجاج پادشاه عمالقه را آوردم و عمالقه را بالکل هلاک ساختم. (۲۰) شاؤول عذر می آورد که آنچه هلاک نشده است برای قربانی کردن برای یَهُوَه بوده است. شموئیل عذر او را نمی‌پذیرد و قربانی به قیمت تمرد از فرمان خداوند را مردود می شمارد و به شاؤول خبر می‌دهد: «چون‌که فرمان خداوند را ترک کردی او نیز ترا از سلطنت خلع کرد.» (تلخیص ۲۳-۲۱) شاؤول اظهار پشیمانی کرده تقاضای عفو می کند. سموئیل نمی پذیرد و بر خلع او از پادشاهی به فرمان خداوند تاکید می کند. (تلخیص ۲۶-۲۴) چون سموئیل برگشت تا روانه شود شاؤول دامن جامه اش را بگرفت که پاره شد. (۲۷) و سموئیل وی را گفت: امروز خداوند سلطنت اسرائیل را از تو پاره کرده آن را به همسایه‌ات که از تو بهتر است داده است. (۲۸) و نیز جلال اسرائیل دروغ نمی گوید و تغییر به اراده خود نمی دهد، زیرا او انسان نیست که به اراده خود تغییر دهد. (۲۹) شاؤول اجازه یافت تا خداوند را عبادت کند. سموئیل اجاج پادشاه عمالیق را به حضور خداوند در جلجال پاره پاره کرد. (تلخیص ۳۳-۳۰) سموئیل تا روز وفاتش برای دیدن شاؤول دیگر نیامد. اما سموئیل برای شاؤول ماتم می گرفت و خداوند پشیمان شده بود که شاؤول را بر اسرائیل پادشاه ساخته بود. (۳۵)

از این آیات کتاب مقدس می توان نتیجه گرفت که اولا دشمنان بنی اسرائیل خصوصا عمالقه به فرمان یَهُوَه خداوند از طریق موسی، توسط یوشع، سموئیل و شاؤول به کشتن هر جنبده، هر نفس کِشی از جمله مرد، زن، کودک و شیرخوار و کلیه حیوانات اهلی از گاو و گوسفند و شتر و الاغ محکوم شده اند و این فرمان دقیقا اجرا شده است. ثانیا شاؤول که برخی حیوانات مرغوب عمالقه را نکشته بود به فرمان یَهُوَه توسط سموئیل عزل می شود چرا که فرمان قتل عام را دقیقا اجرا نکرده بود. ثالثا جرم عمالقه این بوده که در زمان ورود بنی اسرائیل به مصر با آنها دشمنی کرده اند. رابعا یاد دشمنی عمالقه با بنی اسرائیل باید همواره زنده نگاه داشته شود و «جنگ مقدس» با آنها با شکست عمالقه پایان نیافته و نسلا بعد نسل به دستور موسی باید ادامه داشته باشد.

بر اساس دائرة المعارف جودائیکا اولا نام عمالقه دشمن اصلی بنی اسرائیل خارج از کتاب مقدس نیامده است. در ادبیات خاخامهای یهودی دلیل یادآوری غیرمعمول عمالقه چنین آمده است: عمالقه دشمن سازش ناپذیر اسرائیل هستند و ترحم نشان دادن به کسی که همتش نابودی اسرائیل است احمقانه و حرام می باشد. هجوم عمالقه به بنی اسرائیل دیگران را نیز به هجوم به اسرائیل ترغیب می کند. همه حوادث غمباری که اسرائیل از آنها رنج کشیده است محصول مستقیم دشمنی عمالقه است. در طول زمان این دستور کتاب مقدس (مبنی بر یادآوری همواره دشمنی عمالقه) به شدت در تعالیم یهودی رسوخ کرده است تا حدی که بسیاری از دشمنان مهم اسرائیل به شکل مستقیم به عنوان فرزندان عمالقه معرفی می شوند. [۱۹] (پایان نقل قول از جودائیکا)

به عبارت دیگر عمالقه «عنوان نمادین دشمن سازش ناپذیر بنی اسرائیل و قوم یهود» است. آنها هر کسی را که با ایشان دشمنی شدید کند عمالقه می نامند و معنایش این است که چنین افرادی مهدورالدم هستند و نسلشان باید از زمین محو شود. هیچکس از آنها که برچسب عمالقه بر پیشانیشان خورده است نباید امنیت جانی داشته باشند، حتی شیرخوارگان، کودکان، زنان، سالخوردگان، افراد غیرنظامی، و نیز حیوانات آنها باید نابود شود. آنچه اهمیت دارد امنیت قوم برگزیده خداوند و حفظ سرزمین آنهاست. هر که تهدیدی برای این قوم برگزیده و سرزمین مقدس محسوب شود خصوصا فلسطینی‌هایی که برای بازپس گیری سرزمینشان مسلحانه مبارزه می کنند و کسانی که این مبارزه حمایت می کنند عمالقه هستند و از هیچ حقوقی – چه حقوق بشر، چه حقوق بشردوستانه، چه حقوق زنان، چه حقوق کودکان، و حتی حقوق حیوانات برخوردار نیستند. عمالقه انسان-حیوان هم به زور هستند. این «حق دفاع مطلقه» از قوم برگزیده و حفظ سرزمین مقدس و موعود «به هر قیمتی» را خدا – یَهُوَه – به نص کتاب مقدس به ایشان داده است.

بحث پنجم. توجیهات متألهان یهودی مسیحی در مورد فرامین ضداخلاقی یَهُوَه

در دهه های اخیر بحثی در بین فلاسفه دین و اخلاق و متالهان یهودی و مسیحی ذیل این عنوان در گرفته است: «عویصه فرامین ظاهرا منفور اخلاقی الهی». [۲۰] این فرامین کتاب مقدس نقض آشکار حرمت حیات، حقوق بشر، حقوق بشردوستانه، حقوق کودکان و حقوق حیوانات است. این عویصه فلاسفه و متالهان را مقابل دو گزینه قرار داده است که باید یکی یا هر دو را بپذیرند: یکی اشتباهات جدی اخلاقی کتاب مقدس، و دیگری باور به غیراخلاقی بودن خداوندِ کتاب مقدس. پرسش جدی این است چه توجیه معقولی برای این فرامین پرمشکل کتاب مقدس وجود دارد؟ در کتاب «شر الهی؟ شخصیت اخلاقی خدای ابراهیمی» [۲۱] این توجیهات به سه دسته تقسیم شده اند:

رویکرد اول. پذیرش معنای ظاهری فرامین کتاب مقدس و تلاش برای نشان دادن اینکه این فرامین همین طور که هست (به معنای ظاهری) کاملا قابل قبول است. این رویکرد ریچارد سوئین‌برن (متولد ۱۹۳۴) متأله شناخته شده معاصر در مقاله «معنی عهد عتیق چیست؟» است. [۲۲] به تصریح وی خداوند «حق دارد به بنی اسرائیل دستور دهد که کنعانیان را بکشند». اگر خدا به بنی اسرائیل فرمان دهد که کنعانیان را نابود کنند، آنها موظفند که این کار را انجام دهند.

رویکرد دوم: گمانه زنی در مورد دلایل قابل قبول غیر از موارد ذکر شده در کتاب مقدس است. این رویکرد خانم الئونور استامپ (متولد ۱۹۴۷) در مقاله «برهان شر و تاریخ مردمان: به عمالقه بیندیش» است. [۲۳] به نظر وی خداوند «دلیل اخلاقی کافی برای اجازه دادن به رنج انسان‌ها و حیوانات» دارد که شامل منافعی در زندگی آنها می‌شود. ما لازم نیست نگران رنج عمالقه باشیم. این مصائب برای تأمین منافع آنهاست. خداوند قصد دارد فرزندان را به خاطر گناهان پدران مجازات کند.

رویکرد سوم: استفاده از الهیات شکاکانه [۲۴] است با این استدلال که انسان ها احتمالاً نمی توانند به اندازه کافی بدانند که در رد این متون نگران کننده توجیه شوند. این رویکرد آلوین پلانتینگا (متولد ۱۹۳۲) فیلسوف دین و متاله مسیحی شناخته شده معاصر در مقاله «حواشی بر آیات شیطانی: هرج و مرج اخلاقی در متن مقدس» است. [۲۵] به نظر وی خدا هر کاری کند، باید دلیل خوبی داشته باشد، حتی اگر ما انسانها نتوانیم از دلیل آن سر درآوریم. اگر خدا کاملاً خوب است، در آن صورت گزارش کتاب مقدس گاهی اوقات او را نادرست معرفی کرده است.

در هر سه رویکرد از خدایِ کتاب مقدس که چنین فرامینی صادر کرده دفاع شده است. در دو رویکرد نخست علاوه بر آن منطق کتاب مقدس هم توجیه شده است. در رویکرد سوم صرفا احتمال تعبیر سوء تفاهم در کتاب مقدس از فرمان الهی مطرح شده است. به نظر می رسد استفاده از منطق الهیات شکاکانه در جایی که دلیل قطعی بر بطلان آن داریم روا نباشد. کشتن افراد بیگناه خصوصا کودکان و شیرخوارگان بویژه به عنوان فرمانی جاودانه و الی الابد با هیچ منطقی قابل توجیه نیست ولو با الهیات شکاکانه.

نتیجه گیری

الله خدای معرفی شده توسط قرآن خدایی اخلاقی است که هرگز به کشتن افراد بیگناه فرمان نداده است. گرفتن جان انسان بیگناه معادل گرفتن جان همه انسانهاست و عرش خدا از کشته شدن یک انسان بیگناه به لرزه در می آید. اعدام جز در قصاص و فساد در زمین (که معنایی جز سلب امنیت مردم به شکل مسلحانه از قبیل گانگستری) تجویز نشده است. جنگ و جهاد در قرآن صرفا دفاعی با رعایت موازین اخلاقی مجاز است. جهاد به عنوان جنگ مقدس برای گسترش اسلام یا مسلمان کردن به زور غیرمسلمانان هیچ مستندی در قرآن ندارد، و هر برداشت دیگری از کلام خدا ناشی از تفسیر غلط آیات قرآن است. کشتن یا آسیب رساندن به غیرنظامیان اعم از زن، بچه، مرد و افراد کهنسال – حتی خانواده کفار حربی – به لحاظ اسلامی حرام و گناه کبیره – «قتل نفس محترمه» محسوب می شود. احدی را به خاطر مسلمان نبودن یا مسلمان نشدن نمی توان کشت.

کتاب مقدس (مشخصا تورات در سِفر تثنیه و عهد عتیق در کتب یوشع و سموئیل اول) یَهُوَه خدایی خشن و غیرپابند به موازین اخلاقی معرفی شده است که به کشتن بیگناهان حتی شیرخوارگان، کودکان، زنان، حیوانات و هر نفَس کِشی از اقوام دشمن بنی اسرائیل که دشمن یَهُوَه معرفی شده اند فرمان داده است و این فرمان توسط موسی به یوشع و سموئیل و توسط سموئیل به شاؤول ابلاغ و اجرا شده است. یهوه به عمالقه و کنعانیانیان و دیگر اقوام فلسطینی – دشمن بنی اسرائیل – اجازه ترحم نداده است. کتاب مقدس آکنده از خشونتهای مقدس و غیراخلاقی علیه دشمنان بنی اسرائیل است. عمالقه خارج از کتاب مقدس معرفی نشده است. بنی اسرائیل در آئین خود موظف به یادآوری جاودانه دشمنی عمالقه با خود و نبرد دائمی با ایشان هستند. متألهان معاصر و مفسران این بخش از کتاب مقدس یا تفسیر ظاهری عهد عتیق را پذیرفته اند، یا با توجهات دیگری بر نتیجه عهد عتیق صحه گذاشته اند، یا نهایتا احتمال سوء تفاهم در تعابیر کتاب مقدس از فرمان الهی را مطرح کرده اند، اما هیچیک بر غیراخلاقی یودن یَهُوه خدای عهد عتیق و اشتمال کتاب مقدس بر خطاهای جدی اخلاقی تصریح نکرده اند.

بنا بر جودائیکا هر دشمن سازش ناپذیر اسرائیل عمالقه خوانده می شود. به بیان دیگر عمالقه به «هرکس با ما دشمن است» توسعه مفهومی داده شده است. اگر بر گروهی برچسب عمالقه بخورد یعنی بدون هر محدودیتی می توان کلیه افراد انها را از زن و مرد و پیر و جوان و کودک و شیرخواره و حیوان کشت، به هر شکلی آنها را سرکوب کرد تا امنیت قوم برگزیده خداوند یِهُوَه و استقرارشان در سرزمین موعود مقدس حفظ شود. بر این اساس نسل کشی [۲۶] و کشتار دسته جمعی [۲۷] امری مقدس و اجرای فرمان یَهُوَه است و حقوق بشر، حقوق بشردوستانه، حقوق زنان، حقوق کودکان، و حقوق حیوانات در برابر اجرای فرامین مقدس بی معنی است. این «نسل کشی مقدس» [۲۸] است. واضح است که توجیه دینی روکش این اقدامات است. این بحث استعداد گسترش فراوان دارد. امیدوارم فرصت آن پیدا شود.

بار دیگر تاکید می کنم: تقطیع و بازنشر قطعات این سخنرانی بدون اجازه کتبی گوینده اخلاقا و شرعا و به لحاظ حقوقی ممنوع است.

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

سخنرانی زنده به مناسبت شب قدر

یکشنبه ۲۰ رمضان ۱۴۴۵، ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، ۳۱ مارس ۲۰۲۴

 یادداشت‌ها:

[۱] https://english.kadivar.com/2023/12/02/understanding-the-quran/

[۲] https://english.kadivar.com/2023/12/02/the-problem-of-evil-2/

[۳] “Moral God and Sanctity of Life: Comparative Abrahamic Scriptural Studies”, March 21st, ۲۰۲۴, Ramadan Talk, Center for Muslim Life (CML), Duke University.

[۴] ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰.

[۵] شب قدر در آینه قرآن و سنت معتبر.

[۶] ترجمه کلیه آیات برگرفته از ترجمه قرآن مرحوم نعمت الله صالحی نجف آبادی.

[۷] ماه رمضان ۱۴۰۳-۱۴۰۲، ۲۰ اسفند ۱۴۰۲.

[۸] برای تفصیل بحث بنگرید به: چالش اسلام و قدرت، جلسه چهارم، ۲۹ بهمن ۱۳۹۹.

[۹] نهج البلاغه، طبع صبحی صالح، ص ۴۴۳، نامه ۵۳.

[۱۰]نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی.

[۱۱]  نه در این آیه و نه در تمام قرآن، واژه سیف استعمال نشده است!

[۱۲]  حداقل در زمان نگارش این کتاب.

[۱۳] Cook, Michele. The Koran: A Very Short Introduction. Oxford and New York: Oxford University Press, 2000, p. 34.

[۱۴] Ibid. p. 33.

[۱۵] طی پانزده گفتار از ۲۱ دی ۱۳۹۹ تا ۲۰ مرداد ۱۴۰۰. چکیده چالش اسلام و قدرت (۱۸ اسفند ۱۴۰۲).

[۱۶] این آیات را از ترجمه فارسی کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید) طبع ۱۹۲۵ لندن عینا نقل می کنم مواردی که پیروز سیار از عهد عتیق به فارسی منتشر کرده (عهد عتیق: کتابهای شریعت یا تورات، وکتابهایی از عهد عتیق: کتابهای قانون ثانی) با آن نیز تطبیق کرده ام.

[۱۷]  کلیه تاکیدات با خط زیر و قلم بُلد از من است.

[۱۸] این همان آیه تورات است که مایکل کوک در کتاب خود آن را به اشتباه معادل آیه ۵ سوره توبه دانسته بود و وده داده بودم ذکر خواهم کرد.

[۱۹] The Encyclopedia Judaica, 2nd edition, 2:28-31, “Amalekites”.

[۲۰] Wesley Morriston, “The problem of apparently morally abhorrent divine commands” in McBrayer, Justin P., and Daniel Howard-Snyder (editors). The Blackwell Companion to the Problem of Evil. Chichester, West Sussex: Wiley-Blackwell, 2014, pp. 144-159.

[۲۱] Bergmann, M., Murray, M.J., and Rea, M.C. (eds) (2011). Divine Evil? The Moral Character of the God of Abraham. Oxford: Oxford University Press.

[۲۲] Swinburne, R. (2011). What Does the Old Testament Mean? In Divine Evil? The Moral Character of the God of Abraham, edited by M. Bergmann, M.J. Murray, and M.C. Rea, pp. 209–۲۲۵. Oxford: Oxford University Press.

[۲۳] Stump, E. (2011). The Problem of Evil and the History of Peoples: Think Amalek. In Divine Evil? The Moral Character of the God of Abraham, edited by M. Bergmann, Michael J. Murray, and M.C. Rea, pp. 179–۱۹۷. Oxford: Oxford University Press.

[۲۴] Skeptical Theism.

[۲۵] Plantinga, A. (2011). Comments on “Satanic Verses: Moral Chaos in Holy Writ.” In Divine Evil? The Moral Character of the God of Abraham, edited by M. Bergmann, M.J. Murray, and M.C. Rea, pp. 109–۱۱۴. Oxford: Oxford University Press.

 

[۲۶] Genocide.

[۲۷] Massacre.

[۲۸] “Divine Genocide”.

خدای اخلاقی و قداست زندگی

دریافت فایل صوتی