در گلایه از بیراهه روی گنجی و دردسر سازی وی برای اصلاح طلبی ایرانی*
عباس موسائی
اشاره
نویسنده، فعال سیاسیِ روشنفکر(دینی- سکولار و روزنامه نگار الهیدان) !جناب اکبر گنجی، اخیراً مطلبی با عنوان، «محسن کدیور:ترازوی وزن ونفوذ» منتشر ساخته است. ایشان در این مقاله با منطقی مغالطه آمیز، ناشی از کدورت و کینه و سطحی نگری به تخطئه کدیور پرداخته است.این نوشته را می توان استمرار بی راهه رویهای گنجی دانست و پیشی گرفتن احساس بر منطق را در آن به وضوح مشاهده نمود. در این یادداشت بر آنیم با نگاه به این نوشته ی جناب گنجی به صحت و سقم ادعاهای گنجی درباره ی کدیور، همچنین فاصله ی طولانی گنجی با واقعیت هایی که در ایران می گذرد اشاره ای داشته باشیم.
کدیور: از خودخواهی تا تواضع؛
جناب گنجی برای مقدمه چینی و ورود به بحث با اشاره به سخنانی از آقای دکتر کدیور، بر آن است تا ایشان را شخصی «خودمحور بین» که می خواهد دیگران را از صحنه خارج کند، معرفی نماید.
به زعم گنجی، کدیور برای آنکه بتواند بر این خواسته فائق آید، اول در حق آیت الله منتظری مبالغه کرده و سپس با توجه به ارتباط خود با منتظری خود را «کسی» معرفی نموده تا با این حربه دیگرا ن را از صحنه خارج نماید. بخش اعظم مقاله ی گنجی حول این «خود بزرگ بینی» یا همان « خود محور بینی» فرضی سازماندهی می شود. اتفاقاً سایرسخنان نامربوط ایشان نیز از همین جا ناشی می شود. بیان ارادتمندانه ی دکتر کدیور نسبت به استاد تازه در گذشته اش ، مرحوم آیت الله العظمی منتظری رحمه الله علیه، توسط آقای گنجی غلو تعبیر می شود. شهادت کدیور به علم و دانش وافر استاد، همراستای غلّوِ غُلّات در وصف ائمه دانسته می شود. این همسان پنداری آنقدر نامربوط است که نگارنده دلیلی برای پرداختن بیش از این به آن را نمی بیند. بیان مؤدبانه، انتقاد عالمانه، نگاه مسئولانه و متواضعانه و انسان دوستانه ی کدیور چیزی نیست که بتوان بر آن چشم پوشید. اینکه کدیور گفته باشد در زمان حیات مرحوم منتظری از صدور فتوا خودداری کرده است، نه ناشی از بزرگ پنداری خود که ناشی از تواضع در برابر استادش می باشد. اما چه عجب که این منش اخلاقی کدیور از نگاه عالمانه ی! جناب گنجی خود محور بینی ای تلقی می شود که برای به در کردن رقبا صورت بندی شده است. کدیور هیچگاه نه خود را مرجع دانسته و نه ادعا داشته است که غیر از ایشان کسی صلاحیت اظهار نظر ندارد . قطعاً تلاش گنجی برای اثبات چیزی است که واقعیت بیرونی ندارد. گذار تاریخی مرجع بزرگی چون منتظری رحمه الله علیه از محوریت حق مومن در فقه شیعه به حق انسان، بی تاثیر از دیالوگ های ایشان با شاگردان نو اندیشش چون کدیور، قابل و … نبوده است. از طرفی کیست که به اختلافات اساسی کدیور و استادش در باب نظریه ی ولایت فقیه آگاه نباشد با این حال تکریم استاد با حفظ اختلاف (که قطعاً بسیار بیشتر از آن است که اشاره شد) نه از خودخواهی که از تواضع حکایت دارد. از طرفی کدیور در نقد دیگران ادب و متانت را فراموش نکرده و بی اخلاقی و خود بزرگ بینی اتهامی است که با صد من سریش به کدیور نمی چسبد، آنهم توسط کسی چون گنجی که حریم بسیاری از بزرگان را نگاه نداشته است.کدیور در نقد دیگر روشنفکران دینی هیچگاه نه از دایره ی ادب خارج شده و نه از در نفی وارد شده است. البته اقتضای روشنفکری و دینداری می طلبیده است کدیور خط و مرز اندیشه ی مد نظر خود را با سایر اهالی مدرسه ی روشنفکری دینی پر رنگ نماید، که آنهم نه از ضعف که اتفاقاً از نقطه ی قوت کدیور نشان دارد.
نسبت رویه ی کدیور و گنجی در پاسخ به بحران؛
توماس اسپریگنز در کتاب فهم نظریه های سیاسی، نظریات چند تن از فیلسوفان سیاسی را بررسی نموده و نظریات ایشان را پاسخ به بحران عصر خود آنها ارزیابی کرده است. اگر چگونگی مواجهه ی ایرانیانِ مسلمانِ تجدد خواه در صد سال اخیر را بررسی نمائیم، می توان بحران اصلی سده ی اخیر را مواجهه ی استبداد (سنتی و مدرن ایرانی) با مدرنیته ی سیاسی (دموکراسی) دانست.نوشته های کدیور حکایت از آن دارد که ایشان هم تاریخ ایران را می داند، هم دیانت و شریعت را می شناسد و هم بر روند شکل گیری و مبانی تجدّد اشراف دارد. این احاطه، شناخت و بصیرت، شجاعتی را برای ایشان به ارمغان آورده است که با شناختن راه از بیراهه به راهِ حلی بومی، دموکراتیک و سازگار با شرایط ایران دست یابد. پذیرش حد اکثری مبانی شهروندی مدرن توسط کدیور بدون عقب نشینی از بنیان های دیانت(اسلام) در کشوری که اکثریت آن را مسلمانان (شیعیان) تشکیل داده و سابقه ی بیش از صد سال دعوای استبداد- آزادیخواهی از معبر مبارزه ی سنت- مدرنیسم را داشته و به گذار متناوب از مطلقه به مشروطه، از مشروطه به مطلقه، از مطلقه به جمهوری و باز تولید مطلقیت جدید انجامیده است، از فهم عمیق و پاسخ معقول ایشان به بحران حکایت دارد. این در حالی است که رویه ی سیاسی ایشان نیز در دو دهه ی اخیر از پروژه ی فکری اش فاصله ی چندانی نداشته و انحراف معناداری در این روند بوجود نیامده است.از طرفی گنجی در این باب نه تنها واجد یک نظریه ی منسجم نیست، بلکه در رویه ی سیاسی نیز دچار افت و خیزهای بعضاً متناقضی شده است. ایشان از یک ژورنالیست جنجالی به موقعیتی جدید گذار کرده اند که البته همچنان آن جنجال و هیاهو را در نوشته های خود همراه دارد. کلان نگری حلقه ی مفقوده ی نوشته های ایشان است. وی مخصوصاً پس از آزادی از زندان و خروج از کشور نظریاتی از قبیل جمهوری خواهی، قر آن محمدی، دفاع از حقوق همجنس بازان ، نفی عصمت ائمه، نفی امام دوازدهم شیعیان و .. پرداخته است که فارغ از صحت و سقم نظریات ایشان که مقالی دیگر می طلبد، ارتباط چندانی با مؤلفه های اصلی بحران صد ساله ی اخیر ایران ندارد.
کدیور و گنجی در آینه ی سیاست ورزی؛
کدیور هر چند بیش از آنکه یک فعال سیاسی باشد، یک فیلسوف و اندیشمند سیاسی است، با حفظ مواضع خود در باب مسائل تئوریک با تمکین در برابر خرد جمعی اصلاح طلبان نه تنها در مقابل رویه ی اکثریت ایشان خللی ایجاد نکرده است، که در تقویت این جریان گام برداشته است. او متواضعانه تصمیم اکثریت اصلاح طلبان را بر تصمیم خود ارجح دانسته و در انتخابات اخیر ریاست جمهوری، با دعوت اصلاح طلبان به دوستی و پرهیز از اختلافات در جریان خودی و احترام به مهدی کروبی به عنوان یکی از کاندیداهای اصلاح طلب از میر حسین موسوی حمایت نمود. این رفتار خودخواهانه است یا رفتار کسی که مصرانه حضور در هر انتخاباتی و از جمله انتخابات اخیر را نادرست ارزیابی می کرد. ناز و کرشمه های گنجی در انتخابات ریاست جمهوری نهم(۱۳۸۴) زمانی که تازه از زندان آزاد شده بود و سکوت ایشان در آن موقع هیچگاه از یادها نخواهد رفت. گوئی او می خواست آن محبوبیت ناشی از مظلومیت را تُرشی بیندازد، تا در موقعیتی چون امروز آن را بر علیه رویه ی عمومی جنبش سبز به کار گیرد.رفتار سیاسی تندروانه، احساسی، تنگ نظرانه و سطحی گنجی سری درازتر از جنبش سبز و سالهای اخیر دارد. به شهادت اصلاح طلب نستوه و استوار، مهندس بهزاد نیوی، « مواضع جنجالی برانگیز جناب آقای گنجی در سالهای ۷۶ و ۷۷ در ایجاد شکاف و تقابل بین اصلاح طلبان و چهره های سیاسی مشهور در دوره ی اصلاحات و همچنین فضاسازی علیه اصلاح طلبان قابل انکار نیست.» امروز نیز می توان به صراحت گفت که اگر حضور قوی دیندارانی عالی رتبه همچون مرحوم آیت الله العظمی منتظری، سید محمد خاتمی، مهدی کروبی، میر حسین موسوی، آیات عظام بیات زنجانی و صانعی، طاهری اصفهانی، عبدالکریم سروش، محسن کدیور و .. نبود رفتار جناب گنجی به شکافی عمیق بین مردم و جنبش سبز می انجامید. به صراحت می توان پیامد رفتار سیاسی گنجی را تقویت جبهه ی اقتدار گرا دانست.
نسبت کدیور و گنجی با مطالبات جنبش سبز؛
اگر به آنچه در هشت ماهه اخیر بعد از انتخابات و دو ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری دهم نظری بیفکنیم، خواهیم دید که بین آنچه محور اندیشه ی سیاسی گنجی و رویه ی سیاسی ایشان است و جنبش سبز اشتراک چندانی وجود ندارد. نه خواسته ی جامعه و مردم بحث درباره ی عصمت ائمه است، و نه حقوق همجنس گرایان و نه اینکه قرآن کلام خداست یا پیامبر، مد نظر سبزهاست. محور اصلی جنبش سبز از حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خود از قبل از انتخابات شروع و به رأی من کو؟ انجامید. اعتقاد به حکومت زمینی و برآمده از اراده ی مردم و .. از خصوصیات اصلی این جنبش است ، که اتفاقاً محور اصلی اندیشه ی سیاسی کدیور طی یک دهه ی اخیر بوده است. شکل گیری جنبش سبز در همراهی شعارهای آزدایخواهانه و دین ورزانه از تشخیص درست بحران توسط کدیور حکایت دارد.
اگر گنجی واقع بینانه با مسائل روبرو می شد، نتیجه می گرفت که این بازار، بازار او نیست و کالاهای او در این بازار خریداری ندارد، (تأکید می کنیم سوای صحت یا عدم صحت محتوای اندیشه های ایشان که البته مقالی دیگر می طلبد) این بیراهه روی البته رنج ها و ناملایمتی های فراوانی برای شخص گنجی، خانواده ی محترم ایشان و همفکرانش به ارمغان آورده است، اما دریغ از اصرار بر رفتن به راه ترکستان . گنجی نگران است که سخنان کدیور در مراسم بزرگداشت بازرگان و منتظری تهیه ی خوراک برای روزنامه کیهان ۱۴ بهمن ۸۸ بوده است. ای کاش ایشان بر عواقب رفتار خود در دهه ی اخیر نگاهی می انداختند و ملاحظه می فرمودند که چه زمینه هائی برای جدائی بین اصلاح طلبان و دینداران و شخصیتهای سیاسی بوجود آورده اند.
مَثَل برادر زجر کشیده ای چون گنجی،مَثَل سردار لشکری است که نپرداختن پی در پی دستمزدِ آهنگرِ نعل بند، آهنگر را بر آن داشت تا در کوبیدن نعل سهل انگار ی کند، سستی نعل اسب سردار که پیش جنگ لشگر بود به افتادن اسب و شکست لشکریان انجامید. بیهوده گوئی های پی در پی جناب گنجی اگر با اندیشه ورزیهای کسانی چون کدیور، سروش، مجتهد، بازرگان و … و چندین دهه نظر ورزی عالمانه جبران نمی شد، معلوم نبود که صف سبزاندیشان را به چه شکستی مواجه خواهد کرد.
نقد با پشتوانه ی مغالطه؛
اکثر مدعیات گنجی در مقاله «محسن کدیور:ترازوی وزن ونفوذ» از آنجا که از یک حس انتقامجو و کینه ای بر آمده است فاقد ارزش جهت پاسخگوئی است که آنچه از کینه برآید، خاموشی پاسخی بهتر از استدلال آوری بر آن است. گنجی از سوئی در این مقاله تفکیکی بین تفاوت آنچه کدیور از اندیشه ی سنتی به دست می دهد و آنچه نظریه ی شخص خود اوست، قائل نمی شود. به جهت آنکه مبنای چوبین اندیشه های گنجی را مورد بررسی قرار دهیم، به یک نمونه از این مغالطات اشاره می کنیم.اینکه کدیور گفته باشد عبور از متن به عبور از دین می انجامد هرگز به این نتیجه ختم نمی شود که گنجی بنویسد:«کدیور به مقام خدائی رسیده است که از درون مومنان آگاه است.» بلکه کدیور مدعی است قرآن به عنوان قلب اسلام نمی تواند توسط متفکران دینی نادیده گرفته شود و او هرگز معتقدان به نظریه ی «قرآن کلام پیغمبر» را خارج از دین معرفی نکرده است و صرفاً به نقد اندیشه ی ایشان پرداخته است. ادب مواجهه ی کدیور با دکتر عبدالکریم سروش و دکتر محمد مجتهد شبستری همیشه یک ادب متواضعانه و عالمانه بوده است تا جائی که ایشان اکثر اوقات از دکتر سروش به عنوان دانشمند فرزانه یاد کرده و در وصف جناب مجتهد شبستری نام مجتهد را نامی بی مسمّا ندانسته و از ایشان با عنوان مجتهد در اصول یاد کرده اند. البته طبیعی است از آنجا که دکتر کدیور متفاوت از دیگر بزرگواران می اندیشد فاصله ی خود را از فرضیه های رقیب واضح سازد و این نه به معنای خودخواهی است و نه نفی دیگران از آن مستفاد می شود.اتفاقاً نافروتنی، عقده گشائی و نابردباری روش جناب گنجی است که او را به وادی مغالطه آمیزی و آشفته گوئی رهنمون می سازد.
تلاش گنجی برای اجماع روشنفکران علیه کدیور:
گنجی تلاش وافری دارد تا روشنفکران (دینی و سکولار) را بر علیه کدیور بشوراند و یا حداقل مخاطب را قانع کند که کدیور در پروژه ی فکری – سیاسیِ ای خود محورانه به نفی بزرگانی چون عزت الله فولادوند، خشایار دیهیمی، حسین بشیریه، مراد فرهاد پور، سید جواد طباطبائی، محمد رضا نیکفر، علی میر سپاسی و ده ها روشنفکر و اندیشمند ایرانی کمر بسته است. این ادعانه با واقعیت سازگار است و نه از قلمی خیر خواه بر آمده است .گنجی برای وصول به ایجاد اجماع علیه کدیور به تحریف سخنان ایشان اقدام کرده و با رمز گشائی از سخنان کدیور مدعی است که منظور کدیور از خارج نشینان گنده گوئی که توان بسیج ۵۰نفر در خیابان ها را ندارند، بزرگان نامبرده است و منظور از کسانی که توان به خیابان آوردن سه میلیون نفر در یک روز در خیابان ها را دارند ، خود کدیور است . حال آنکه نه کدیور گفته است که آن سه میلیون به فرمان او به خیابان آمده اند و نه منظور ایشان از مدعیان گنده گو، بزرگان نامبرده است و نه این بزرگان مدعی اند که در آوردن مردم به خیابان ها نقش داشته اند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که مغالطه گوئی گنجی به عرصه ی اندیشه خلاصه نمی شود و عرصه ی اجتماعی را نیز آنگونه که خود می خواهد بازسازی می کند. اگر جناب گنجی به جای بیان آشفته گوئیها ی نامرتبط با بحران به تأمل در باب این گفته ها می پرداخت وبر عواقب این پریشان گوئی ها واقف بود، حتی اگر ذرّه ای احساس مسئولیت انسانی، دینی، ملی و تاریخی برای خود فرض می کرد، سکوت را بر آشفته گوئی ترجیح می داد.
از ایشان مصرانه می خواهم که در خلوت و تنهائی خود ببیند که چه می شد اگر بسیاری از سخنان را بر زبان و قلم نمی راند و چه زود دیر شد و آن ظرفیت (هر چند اندک) در پرتو گزاف گوئی ، همه چیز گوئی و از همه جاگوئی قربانیّ طوفانِ خود ساخته ی گزاف گویی گردید. نگارنده همچنین از استاد بزرگوار جناب دکتر کدیور تقاضامند است به جای پاسخ به این بی راهه رویها به تقویت اتحاد در جرگه ی دموکراسی خواهان بپردازد، زیرا که جامعه ی ایرانی به آن پختگی رسیده است که راه را از بیراهه بشناسد.
۳۰ بهمن ۱۳۸۸
* این مقاله برای خبرنامه گویا که اصل مطلب را منتشر کرده بود ارسال شد، اما از انتشار نقد آن سرباز زد.