آقا! ببخشید ساعت چند است؟

آقا! ببخشید ساعت چند است؟
سید ابراهیم نبوی

دوازده سال قبل، وقتی غلامحسین کرباسچی با شجاعتی بی نظیر در دادگاه از خود دفاع کرد و در مقابل دوربین تلویزیون از آنچه به عنوان شهردار تهران کرده بود، یاد کرد و توانست به افکار عمومی اثبات کند که مدیری کم نظیر و سیاستمداری قدرتمند است، مردم به او لقب امیرکبیر دادند و بسیاری از آنان آرزو می کردند که در آینده ای نه چندان دور، کسی چون کرباسچی رئیس جمهور ایران شود تا بتواند آنچه را در شهرداری تهران کرده بود، در سطح کشور انجام دهد. آن روزها کرباسچی چهره ای بی بدیل بود و امروز نیز نه تنها او تواناتر از گذشته است، بلکه در پیچ و خم سیاست روز آبدیده تر شده است. امروز او در کنار کروبی است.

یازده سال قبل، وقتی محسن کدیور به دلیل اعتقاداتش به زندان رفت، همه دوستان و آشنایان من و بسیاری از مردمی که این روحانی جوان و آزادیخواه را می شناختند، در دهها نوشته گفتند ” اگر فکر کردن جرم است، ما را هم زندانی کنید، ما هم مثل کدیور فکر می کنیم.” کدیور با شجاعتی بسیار ایستاد و بدون هراس از زندان و سختی و سیاست شدن، زندان را به تسلیم شدن ترجیح داد و چند سال به زندان رفت. زمانی که کدیور در زندان بود، بسیاری از مردم و نیروهای آزادیخواه و دموکرات ایرانی فکر می کردند که ای کاش یک روحانی باهوش و آزادمنش چون کدیور در موقعیت اجتماعی و سیاسی قدرت قرار می گرفت تا ما شاهد کنارآمدن دموکراسی و دین بودیم و از ستم استبداد دینی راحت می شدیم. امروز هم محسن کدیور پس از سالها تلاش و کوشش مشغول خدمت به جنبش سبز ملت ایران است. کدیور یکی از جدی ترین و شجاع ترین و روشنفکرترین روحانیونی است که در کنار نیروهای دموکرات و آزادیخواه ایران قرار گرفته است.

ده سال قبل، وقتی عطاء الله مهاجرانی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شد و در وزارتخانه اش دهها هزار کتاب ممنوعه اجازه نشر گرفتند ومجوز ساخت صدها موسیقی تازه داده شد و بسیاری از آنان که همیشه ممنوع بودند، اجازه فعالیت گرفتند، مجلس پنجم او را استیضاح کرد و مهاجرانی از خود دفاع کرد. دفاعیه او چنان مقتدرانه و منطقی و زیبا بود که یک روز پس از آن مردم می گفتند که اگر زمانی خاتمی بخواهد کنار برود، بهترین جانشین برای او مهاجرانی است. آن روزها مهاجرانی چهره ای محبوب و بزرگ بود. برای من و هر آنکسی که در سالهای وزارت مهاجرانی در فضای فرهنگی ایران زندگی کرده است، خدمات فرهنگی او همچون خدمات فرهنگی و سیاسی امیرکبیر، ماندگار است و همواره مرهون خدمات او به فرهنگ و هنر ایران خواهیم بود. امروز مهاجرانی بزرگتر و تواناتر و کارآزموده تر از آن روزها هست و همچنان یک سیاستمدار کم نظیر و یک فرهنگ ساز بزرگ است.

نه سال قبل وقتی اکبر گنجی روزنامه نگار شجاع و محبوب ایرانی به زندان رفت، اعلام کرد که هرگز حاضر نیست تسلیم حکومتی بشود که روشنفکران را تسلیم و ضعیف و کوچک می خواهند و شش سال در زندان ماند و به انتقادات خود از حکومت ادامه داد و تاپای مرگ پیش رفت و تصویری ماندگار از او به یادگار ماند. او یکی از چهره های بی نظیر روزنامه نگاران مبارز در سراسر جهان علیه استبداد است. اکبر گنجی پس از خروج از ایران نیز تبدیل به یکی از مهم ترین محورهای وحدت روشنفکران آگاه جهان علیه دولت استبدادی در ایران است. او همچنان به نقد و بررسی استبداد پرداخته و در رسانه های مختلف نوشته ها و گفته هایش را منتشر می کند.

حالا کسانی مانند مهاجرانی، کرباسچی، کدیور، گنجی، هر کدام در جایی و به شکلی مشغول کمک کردن به مردم هستند تا جنبش سبز ایران بتواند پیروز شود. تلاش شان ماجور باد و مطمئنا حتی اگر خودشان قدر همدیگر را ندانند، مردم ایران قدر هر کدام را در جای خود می دانند. دیروز اکبر گنجی در نوشته ای بلند و تند، به نقد دیدگاههای کدیور پرداخت و او را به هر شکل که می توانست نواخت. این شیوه را من دوست نمی دارم، و از نظر من وقت ما ارزشمندتر از آن است که به جای آن که برای فشار آوردن به حکومت استبدادی و خشن و غیرانسانی حاکم بر کشور مصرف شود، به نقد همدیگر بپردازیم. چه کسی می خواهد به من اثبات کند که گنجی که شش سال از عمرش را در زندان گذراند یا مهاجرانی که بزرگترین خدمات را به فرهنگ ایران کرد، یا کدیور که تمام عمرش به مبارزه برای آزادی گذشته است، دلسوزان ایران نیستند؟

دایره را از این وسیع تر می گیرم. جنبش سبز جنبشی متنوع و چندصدایی است، کدیور و گنجی و سروش و مهاجرانی و بهنود و شیرین عبادی و حمید دباشی و و امیرانتظام و بسیاری دیگر(هر نامی را که دوست دارید و خودش مدعی همراهی با جنبش سبز است به این فهرست بیافزایید) همه و همه در این جنبش قابل تعریف اند. برای رنج کشیدن و زندان رفتن و کتک خوردن و محاکمه شدن و کارکردن جا برای کسی تنگ نیست. ما همه سبزیم و همه رهبری بزرگانی چون موسوی و کروبی و خاتمی را که در میدان عمل برای حقوق پایمال شده مردم مبارزه می کنند می پذیریم. قدرت جنبش سبز همین است که ما می توانیم به نقد یکدیگر بپردازیم و تمام مان از سبز بودن مان دفاع کنیم. سبز بودن ارث پدری هیچ کس نیست، این حق را مردم و روشنفکران ایران و تک تک کسانی که برای جنبش سبز می کوشند به دست آورده اند. ما می توانیم همدیگر را نقد کنیم و ظرفیت تحمل همدیگر را داریم. اما هدف همه جنبش مبارزه با نظامی استبدادی و اندیشه ای غیرانسانی است که هیچ کدام از ما را نمی تواند تحمل کند.

نمی خواهم بگویم در زمانی که مشکل اصلی ما رساندن خبر حضور با شکوه مردم در تظاهرات ۲۲ بهمن است، ای کاش وقت مان را برای نقد کسی که مثل ما مشغول مبارزه با استبداد است مصرف نکنیم، از نظر من همین نقدها نشانه قدرت جنبش سبز است، اما یادمان نرود که نقد یکدیگر نشانه دشمنی نیست. برخورد دشمنانه نیز نقد نیست. ما اگر نقد می کنیم یادمان نمی رود که این نقد از سر همراهی و همدلی برای یک جنبش است. ما همه آزادی و استقلال و احقاق حقوق مردم را می خواهیم. این را فراموش نکنیم.

به ساعت های مان نگاه کنیم و ببینیم چقدر وقت برای تلف شدن داریم. قبل از نوشتن هر مقاله و انجام هر سخنرانی حتما این کار را بکنیم.