جوادی آملی، معجزه بودن مقام امامت

[نقد مقاله «قرائت فراموش شده؛ بازخوانی نظریه علمای ابرار تلقی اولیه اسلام شیعی از اصل امامت»، (فصل‌نامه مدرسه، سال اول، شماره سوم، اردیبهشت۱۳۸۵، ص ۱۰۲-۹۲)]

 

بيانات آيت الله جوادى آملى

به مناسبت عيد سعيد غدير خم در ديدار با جمع کثيرى از طلاب، فضلاء، دانشجويان و اقشار مختلف مردم ـ قم ، دفتر مقام معظّم رهبري ؛ بهمن ۱۳۸۵

 

معجزه بودن مقام امامت

گاهى ممکن است گفته شود جريان عصمت ، جريان نصّ ، جريان علم غيب و اينگونه کمالات بعدها در کتابهاى کلامى طرح شده و در صدر اسلام از اينها سخنى در ميان نبود . البتّه هر علمى در طليعه امر ،خيلى شفاف و پخته نيست . يک بيان بسيار زيبائى مرحوم ابن سينا در الهيّات شفا دارد . ايشان مى گويد : فلسفه که از عهد کهن پديد آمد ، در آن اوائل خيلى پخته نبود ، خام بود . با گذشت زمان و آمدن مردان بزرگ پخته شد . اين اختصاصى به فلسفه ندارد که ايشان در الهيّات شفا فرمودند ؛ غالب علوم همين طور است .

شما مى بينيد فقهى که الآن به صورت ۴۰ جلد جواهر در آمده ؛ در عصر مرحوم صدوق ، در عصر مرحوم شيخ مفيد ، اينها در ۱ جلد خلاصه مى شد . بعد کم کم فروعات ، استنباطات ، اجتهادات و مسائل نو آمد . ۴۰ جلد جواهر کجا ، ۱ جلد شيخ مفيد کجا ! با گذشت بيش از هزار سال ؛ فروعات و اجتهادات و آراء فراوان بوجود آمد. جريان علم کلام هم به شرح ايضاً . نبايد توقّع داشت آن کلامى که در فرمايشات خواجه طوسى هست ، يا شوارق مرحوم ملا عبد الرزّاق لاهيجى هست ، يا سائر متکلّمان اماميّه هست ؛ اين گسترش در کلمات هشام بن حکم و هشام بن سالم و اينها باشد ! ولى آن مواد اوليه اش که عصمت ائمه و علم غيب ائمه و منصوص بودن ائمه (عليهم السّلام) است ، از همان زمان نزول وحى بوده.

همتائى اوصاف عترت (ع) با اوصاف قرآن

اين جريان نّى تار أ ف يکم الثّقلين ک تاب الله و ع ترت ي(۱)، اين از عهد کهن بود تا الآن . فريقين نقل کردند ، متواتر هم هست که رسول گرامى (ص) فرمود : عترت طاهرين همتاى قرآنند . همتاى قرآن بودن هم به اين است که ما قرآن را به خوبى بشناسيم تا همتايش را هم بشناسيم . قرآن يک کتابى است معصوم و مصون از سهو ، ن سيان ، عصيان ، خطا ، لغزش ، بطلان پذيرى و مانند آن . يک چنين کتابى که هيچ اشتباه و سهو و غفلت در آن نيست ، قابل بطلان نيست ، اخبار غيبيّه در آن هست ، معارف غيبيّه گذشته و آينده در آن مستور است ؛ يک چنين کتابى را يک طرف قرار بدهند و عترت طاهرين (ع) را طرف ديگر قرار بدهند ؛ بفرمايند که عترت طاهرين همتاى قرآن است .

اگر عترت طاهرين (معاذ الله) اهل سهو و اهل ن سيان و عصيان و غلط و اشتباه بودند ، خطا در آنان بود ، عالم به غيب نبودند ؛ مگر يک چنين انسانى مى شود معادل قرآن ؟! اين مطلب که ما بايد روايت را بر قرآن عرضه کنيم ،به توضيح نياز دارد . ما روايتى را که نمى دانيم از عترت صادر شده يا نه ، موظّفيم بر قرآن عرضه کنيم تا با اين عرض بر قرآن ، بفهميم که از معصوم است يا نه . وگرنه سنّت قطعى که بر قرآن عرضه نمى شود !

اگر کسى به محضر امام زمانش رسيد ، نظير زراره که در محضر امام صادق (ع) مشرّف شد ، از لبان مطهّر امام صادق مطلب مى شنود ؛ اينجا سند، قطعى است ، چون از خود امام مى شنود . جهت صدور هم قطعى است ، چون جاى تقيه نيست ، کسى در مجلس نيست ؛ دلالت اين روايت هم شفاف است. چنين روايتى بر قرآن عرضه نمى شود ! عرضه روايت بر قرآن در دوگروه از نصوص آمده ؛ يکى در نصوص ع لاجيه است ، يکى هم در مطلق روايات .

در نصوص ع لاجيه آمده است : اگر دو خبرى متعارض بودند ، بر قرآن عرضه کنيد تا معلوم بشود موافق و مخالف قرآن کدامند . در بخش ديگر اصل روايت را بايد بر قرآن عرضه کرد تا معلوم بشود ؛ اگر مخالف قرآن بود ، معلوم بشود صادر نشده . اگر مخالف قرآن نبود ، صادر شده .

عرضه روايت بر قرآن براى اين است که ما بفهميم معصوم يک چنين چيزى را گفته يا نگفته . نه اينکه وقتى ما مى دانيم معصوم (ع) چيزى را فرمود ، اين را بر قرآن عرضه کنيم . همانطورى که آيات قرآن هر کدام حجّتند ؛ فرمايش معصومان ، همه اش حجّت است . البتّه جمع بندى نهائى لازم است..

عرضه بر قرآن مال روايت مشکوک الصّدوراست ، يک ؛ يا مشکوک جهت الصّدور است، دو . امّا وقتى صدور يک روايت قطعى است ، مى شود سنّت قطعى . سنّت قطعى مثل خود قرآن ؛ ميزان است ، آن معروأ عليه است ، نه معروض . ما چيزى را بر قرآن يا چيزى را بر سنّت قطعى عرضه مى کنيم که در صدورش شک داشته باشيم .

علم و عصمت امام ، لازمه همتائى با قرآن کريم

اگر اين ذوات قدسي( معاذ الله) معصوم نبودند و احتمال اشتباه وجود داشت؛ چگونه يک انسانى که محتمل الخطاست ، اين معادل قرآن کريم است ؟! چگونه همه جوامع بشرى لى يوم القيامه مأمورند حرف کسى را که محتمل الخطاست ، بپذيرند ؟! اگر معاذ الله اينها در حد علماى ابرار بودند ، اينها هم نظير صاحب نظران بودند ؛ حرف عالم براى ديگران حجّت است ، نه براى علماء ! حرف صاحب نظر براى صاحب نظر حجّت نيست . حرف شيخ طوسى براى سيّد مرتضى و بالعکس حجّت نيست . شيخ طوسى سخنانش براى مقلّدانش حجّت است ، و سيّد مرتضى سخنانش براى مقلّدانش حجّت است . علماء که حرف هيچ کدام براى ديگرى حجّت نيست ! اگر معاذ الله اينها در حد علماى ابرار بودند ، حرف اينها براى توده مردم حجّت بود ، نه براى صاحب نظران و علماء !

بنابراين از همين معادله قرآن و عترت به خوبى بر مى آيد که اينها معصومند و اين عصمت را هم جز ذات أقدس له کسى نمى داند ، اينها منصوص اند . بر طبق همين خطبه غدير، علوم الهى در اينها احصاء شده است . همه اينها نگاران به مکتب نرفته اند و مانند آن .

معجزه بودن مقام امامت ، مانند قرآن

مطلب ديگر آن است که جريان امامت و ولايت مثل جريان قرآن کريم خواهد بود که کسبى نيست . يعنى اگرعترت طاهرين ،همتاى قرآن کريم اند و خداى سبحان درباره عظمت قرآن کريم فرمود : اگر همه جنّ و انس جمع بشوند ، نمى توانند يک سوره مثل اين کتاب بياورند ؛ معلوم مى شود که اين تحصيلى نيست ، مقدور کسى نيست . اگر عترت طاهرين همتاى قرآنند ، چه اينکه اينچنين است.. پس اگر جنّ و انس جمع بشوند ، بخواهند به مقام امام برسند ؛ مقدور نيست ، اين مى شود معجزه الهى .

اگر امامت مقامى بود که با تحصيل چند نفر، نيل به آن مقام ممکن بودو کسى مى توانست با درس و بحث و رياضت به مقام امام برسد و اين کار مقدور بشر بود. چگونه چنين شخصى معادل کتابى است که لئ ن اجتمعت النس و الج نّ على ان يأتوا ب م ثل هذا القرآن لا يأتون ب م ثل ه و لو کان بعضهم ل بعض ظهيراً (۲)؟! فرمود : لا يفتر قا و لن يفتر قا ( ۳). هرگز امام از قرآن جدا نيست، هرگز قرآن از امام جدا نيست . اگر يک خصيصه اى در قرآن باشد که امام فاقد آن باشد که اين طليعه افتراق است ! از خود حديث ثقلين اينگونه معارف به دست مى آيد که اينها معادل پذير نيستند.

الله اعلم ح يث يجعل ر سالته(۴)؛ زيرا اين ذوات مثل قرآن کريم اند که اگر قرآن بخواهد به صورت انسان در آيد ، مى شود اهل بيت عصمت و طهارت؛ و اگر اهل بيت عصمت و طهارت به صورت کتاب ظهور کنند ، مى شوند قرآن کريم . چنين کارى حتماً با عصمت همراه است ، حتماً با علم غيب همراه است .

پذيرش ولايت ، شرط قبولى عبادات انسان

اين مطلب را هم در پرانتز عنايت کنيد ؛ اگر در روايات ما آمده است که اگر کسى عمرى را در کنار کعبه ، بين رکن و مقام عبادت کند ، ولى اهل ولايت نباشد ؛ عبادت او پذيرفته شده نيست ، ريشه قرآنى اش اين است : اگر ولايت نباشد ، رسالت نيست ؛ اگر ولايت نباشد ، دين نيست ؛ پس اگر ولايت نباشد ، اعمال آنها هم مقبول نيست . نبايد تعجب کرد که چه طور کسى عمر نوح داشته باشد ، بين رکن و مقام عبادت کند ، ولى اگر اهل ولايت نباشد ، عبادت او مقبول نيست ! براى اينکه ولايت، رکن دين و عنصر محورى دين است ؛ اگر ولايت نباشد ، رسالت اثر ندارد .

خدا به پيامبرش فرمود : اگر ولايت را ابلاغ نکنى ، رسالت را ابلاغ نکرده اى . رسالت وقتى ابلاغ مى شود که ولايت به مردم تبليغ بشود ؛ و ن لم تفعل فما بلّغت ر سالته (۵). پس اگر کسى عمر نوح پيدا کرد ، بين رکن و مقام نماز خواند ، در مدّتهاى لازم زکات داد ؛ مى شود به او گفت : فما اقمت الصّلاه و ما آتيت الزّکاه ، و لا اقمت الحج و لا اقمت العمر ه . اگر کسى ولايت را ابلاغ نکند ، فما بلّغت ر سالته مى شود . حال اگر کسى ولايت مدار نبود ، فما اقمت الصّلاه مى شود ، و ما آتيت الزّکاه مى شود . . زيرا اين ، عنصر محورى دين است ، اين مبيّن دين و عصاره دين است

——————————

(۱) وسائل الشيعه . ۲۷ . ۱۸۹ (۲) اسراء . ۸۸ ( ۳)وسايل الشيعه.۲۷.۱۸۹

(۴) انعام . ۱۲۴ ( ۵) مايده .۶۷

——————————

روزنامه كيهان، ۲۴ آذر ۱۳۸۷

______________________________________

وظيفه مسلمانان نسبت به قران وعترت

انبیای الهی ، هر کدام معادل کتاب خودشانند . اگر نوح است ، معادل کتاب خودش است ؛ اگر ابراهیم است ، معادل صحیفه و صحف خودش است . و اگر موسای کلیم است ، معادل تورات است . و اگر عیسای مسیح است ، معادل انجیل است ؛ . امّا هیچ کس معادل این معصومان نخواهند بود ، زیرا اینها معادل قرآنند، یک . قرآن {در مقایسه با سایر کتب اسمانی }معادل ندارد ، دو .

قرآن را ذات أقدس له سلطان صحف الهی قرار داد . درباره انجیل و تورات فرمود : این کتابها مصدّ ق یکدیگرند . درباره عیسی و موسی (سلام الله علیهما) فرمود : اینها مصدّ ق یکدیگرند . ولی درباره قرآن یا پیامبر أعظم (ص) از مرحله تصدیق به هیمنه صعود کرد . فرمود : مصدّ قاً ل ما بین یدیه ، یک . و مهیم ناً علیه(۱)، دو . این مهیمن بودن در تمام آیات قرآن مخصوص قرآن کریم است .

هیچ کتابی مهیمن نیست ، هیمنه و سیطره و سلطنت ندارد . انجیل بر تورات سلطنت ندارد ، تورات بر صحف ابراهیم سلطنت ندارد . صحف ابراهیم بر کتاب نوح سلطنت ندارد . تنها کتابی که سلطان صحف است ، قرآن کریم است . مصدّ قاً ل ما بین یدیه و مهیم ناً علیه . این مهیمن از اسمای حسنای ذات أقدس له است که در بخش پایانی سوره حشر آمده ؛ او عزیز جبّار متکبّر مهیمن کذا و کذاست (۲)

این هیمنه داشتن ، سیطره داشتن ، سلطنت داشتن ، از بالا اشراف داشتن ، نفوذ داشتن و محیط بودن ،خاص قرآن کریم است . و عترت طاهرین همتای کتاب مهیمن اند ؛ پس اینها هم مهیمن بر اولیای گذشته اند . هیمنه و سلطنت مخصوص اینهاست .

وقتی ذات أقدس له جریان محکمه معاد را مطرح می کند ، وجود مبارک پیامبر را یک سر و گردن از همه انبیاء بالاتر معرفی می کند . می فرماید : فک یف ذا ج ئنا م ن کلّ امّه ب شهید و ج ئنا ب ک علی هؤلاء شهیداً (۳) فرمود : وقتی نّ الأوّلین و الآخ رین لمجموعون لی م یقات یوم معلوم(۴)؛ صدر و ساقه بشریت یک روز ، یک جا جمع شدند که رقمشان را جز ذات أقدس له کسی احصاء نمی کند، از هر امّتی شهید و شاهدی را می آورند که حاضر در صحنه محاکمه آنها باشد و در دنیا اعمال آنها را دیده باشد ؛ ج ئنا م ن کلّ امّه ب شهید ، امّا و ج ئنا ب ک علی هؤلاء شهیداً . تو پیغمبر ،شهید شهدائی ، چه اینکه شهید النّاسی . تو همه اعمال را می بینی ، اعمال همه شاهدان را هم می بینی .

این پیامبر می فرماید : هر چه را من دارم ، علی (ع) دارد ؛ این پیامبر می فرماید: او به منزله نفس من است و جای مرا این شخص پر می کند .

نا امیدی کافران پس از معرفی ولایت

با آمدن علی ، یعنی ولایت، همه کفار نا امید شدند . آنها که روز شماری می کردند ، می گفتند : با مرگ پیامبر (معاذ الله) بساط دین برچیده می شود ؛ ام یقولون شاع أ نتربّص ب ه ر یب المنون ، با آمدن مرگ پیامبر ، دین برچیده می شود؛ همه آنها با غدیر و با ولایت گرفتار یاس شدند : الیوم یئ س الّذ ین کفروا م ن دین کم. فرمود : امروز همه آنها که به انتظار نشسته بودند ؛ گاهی می گفتند: این ابتر است، پسر ندارد . گاهی می گفتند :مرگ او ، پایان مکتب اوست ؛ همه اینها نا امید شدند. الیوم یئ س الّذ ین کفروا م ن دین کم ، پس فلا تخشوهم ، و اخشون (۵). از من بهراسید ، از هیچ کسی نترسید . اگر اینچنین است ؛ این انقلاب ، این دین ، این مکتب ن شآء الله تا ظهور ولی عصر (أرواحنا فداه) خواهد ماند .

نتیجه عرضم این است که غدیر ،روز ولایت است ، اختصاصی به علی بن أبیطالب (ع) ندارد . برای اینکه برنامه غدیر در خطبه غدیریّه مشخّص شد و در آن خطبه، اسامی مبارک و نام مبارک عترت طاهرین مکرر آمد ، نام مبارک مهدی موجود موعود (عج) مکرر آمد . حضرت فرمود : مهدی از ماست ، عترت طاهرین اینچنین اند . ترک این از مصادیق بارز ن تقوّل علینا است و وجود مبارک علی بن أبیطالب و سائر ائمه معصومین (ع) همتای قرآنند . قرآن معصوم است ، اینها هم معصومند . قرآن معارف غیب را دارد ، اینها هم معارف غیب را دارند . اگر همه علوم در کتاب مبین است ، در اینها هم هست. همه علوم در امام مبین است ، اینها هم امام مبین اند .

غدیر ، روز معرفی امامت و ولایت

مطلب دیگر آن است که در صدر این خطبه و ذیل ان ، مسئله شخص علی بن أبیطالب در غدیر مطرح نشد ؛ مسئله امامت مطرح شد . شما می بینید جریان عترت طاهرین ، مکرر در همین خطبه غدیریّه آمده . و جریان وجود مبارک ولی عصر، مهدی موجود موعود(عج) مکرر آمده . فرمود : عترت طاهرین از مایند، مهدی موعود از ماست . فما بلّغت ر سالته ، سمبل و نمادش غدیر است . وگرنه ۱۸ ذی حجه ، روز ولایت است ؛ نه روز علی بن أبیطالب ! روز همه معصومان است. چون مکرر در این خطبه از عترت طاهرین سخن به میان آمده . از مهدی موعود (عج) سخن به میان آمده . منتها وجود مبارک علی آغاز رشته ولایت است.

صیانت خدای سبحان از قرآن و عترت

اگر ذات أقدس له وعده صیانت این قرآن را داده است ، وعده صیانت ولایت را هم داده است . حال چگونه ممکن است خدای سبحان حافظ قرآن باشد و حافظ معادلش نباشد ؟! اگر چنانچه قرآن را حفظ بکند ، ولایت را رها بکند که فقد افترقا ! اینکه فرمود : و لن یفتر قا یا لا یفتر قان ، این اختصاصی به دستورات تشریعی ندارد ! یعنی اینها تا روز قیامت هستند ؛ حضرت از آینده غیب هم خبر می دهد . پس اگر امامت ( معاذ الله) در دسترس بیگانگان قرار بگیرد و زیر سئوال برود و رخت بر بندد و قرآن محفوظ باشد ، فقد افترقا ! در حالی که رسول گرامی فرمود : لن یفتر قا . تا زمان حوض کوثر، قرآن هست و تا زمان حوض کوثر، ولایت هم هست .

از اینجا معلوم می شود وظیفه ما چیست . ما باید بکوشیم هم قرآن و هم ولایت ؛ این ثقلین را حفظ بکنیم . و اگر خدای ناکرده در صیانت اینها کوتاهی کردیم ، ذات أقدس له به ما این هشدار را داده و فرمود : و ن تتولّوا یستبد ل قوماً غ یرکم ثمّ لا یکونوا امثالکم (۶). اگر خدای ناکرده شما کوتاهی کردید ، مردان دیگری را ذات أقدس له می آفریند ، به آنها توفیقی عطا می کند که حافظ شریعت باشند ، حافظ ثقلین باشند ؛ شما نشد ، دیگری .

در جریان جنگ و جبهه هم اعلان خطر کرد . فرمود : خدا که دست از دینش بر نمی دارد ؛ شما نشد ، دیگری ! لو کنتم ف ی بیوت کم لبرز الّذ ین کت ب علیه م القتل لی مضاج ع ه م (۷) فرمود : بروید جهاد ، شربت شهادت بنوشید ، فضیلت جهاد را ادراک کنید ، دین به دست شما احیاء بشود . اگر کوتاهی کردید ، جنود الهی فراوانند . ذات أقدس له عدّه زیادی را خلق می کند ، گرایش به جبهه و جهاد در آنها ایجاد می کند ؛ اینها اهل جبهه و اهل جهادند ، اینها اهل شهادتند و دین را حفظ می کنند . که همین مطلب را زینب کبری (س) در مجلس کوفه به ابن زیاد فرمود؛ وقتی ابن زیاد گفت : جریان سر و کشته شده ها و اینها چه کسی هستند ، فرمود : هؤلاء قوأ کتب الله علیه م القتل فبرزوا لی مضاج ع ه م ( ۸) فرمود : یک عدّه را ذات أقدس له برای حفظ دین می آفریند . پس چه بهتر به دست ما باشد ! ممکن نیست خدا دست از قرآن و ولایت بر دارد .

خطری که متوجّه پیغمبر بود ، در سوره حاقّه و در سوره مائده آمده است و هر دو خطر را پیغمبر در آن خطبه غدیریّه بیان کرد . فرمود : به من گفته شد ، ن لم تفعل فما بلّغت ر سالته . فما بلّغت ر سالته معنایش این نیست که اگر ولایت را تبلیغ نکردی ، رسالت را درباره ولایت مطرح نکردی ؛ وگرنه این اتحاد مقدّم و تالی است که یک کلام لغو است ! فن لم تفعل فلم تفعل ، و ا ن لم تبلّ غ فما بلّغت. این اتحاد مقدّم و تالی که در کلام عادی نیست ، چه رسد به کلام وحیانی ! این ن لم تفعل ، یعنی ا ن لم تبّل غ و لایه علی (ع) فما بلّغت ر سالته ف ی مدّه عمر ک. تا مقدّم غیر از تالی ، تالی غیر از مقدّم باشد ؛ نسبت به ما هم همین حرف است . در سوره حاقّه فرمود : اگر تقوّل بشود ، کم و زیاد بشود ، نفی، اثبات بشود ، اثبات، نفی بشود ، لقطعنا م نه الوتین ؛ درباره ما هم( معاذ الله) همین طور است اگر کم و زیاد کردیم .

کیفر کوتاهی از وظیفه در برابر قرآن و عترت

منتها ما باید تلاش بکنیم که این دین با همه ابعادش به دست ما منتشر بشود. اگر خدای ناکرده تسامح و تساهل و غفلت کردیم و کندی کردیم ؛ این توفیق ممکن است از ما گرفته شود . اگر خدای ناکرده این توفیق از ما گرفته شد ، می بینیم با یک تشر الهی انسان خانه نشین می شود ! ق یل اقعدوا مع القاع دین (۹). ق یل در اینجا همان تشر الهی است. به یک عدّه خدا می فرماید : بروید در خانه هایتان بنشینید !

آن مقداری که ما می دانیم این که اگر کج راهه نرویم ، مشمول من جآء ب الحسنه فله عشر امثال ها (۱۰) خواهیم بود . بارها به عرضتان رسید ، این اطلاق شامل دنیا هم می شود . اگر کسی همان مقدارعلم و سوادی که دارد {البته منظور علم الادیان است نه علم الابدان}، با آن بطور صحیح رفتار بکند ، خوب عمل بکند، خوب منتشر بکند ، این را کسب و پیشه قرار ندهد ؛ این اندیشه است و نه پیشه ! اگر کسی آن مقداری که می داند ،ان را پروانه کسب قرار ندهد و بداند خدا رازق است ، ذات أقدس له علم او را چند برابر می کند ؛ من جآء ب الحسنه فله عشر امثال ها ، این بالنده است . امّا اگر کسی خدای ناکرده یک مقدار درسی که خواند ، این را وسیله دنیا قرار داد ؛ خدای ناکرده ممکن است تشری به او برسد که : ق یل اقعدوا مع القاع دین !

بیانات آیت الله جوادی آملی (مدظلّه العالی) به مناسبت عید سعید غدیر خم در دیدار با جمع کثیری از طلاب ، فضلاء ، دانشجویان و اقشار مختلف مردم ـ قم ،

دفتر مقام معظّم رهبری ؛ بهمن ۱۳۸۵

——————————

(۱) مایده . ۴۸ (۲) برداشت از سوره حشر.۲۳ (۳) نساء . ۴۱

(۴) واقعه . ۴۹ و ۵۰ (۵) مائده . ۳ (۶) محمّد . ۳۸

(۷) آل عمران . ۱۵۴ (۸) بحار الأنوار . ۴۵ . ۱۱۶ (۹) توبه . ۴۶ (۱۰) انعام . ۱۶۰

——————————

روزنامه كيهان، ۲۶ آذر ۱۳۸۷

______________________________________

قرائت فراموش شده ؛ بازخوانی نظریۀ ‘علمای ابرار’ ، تلقی اولیۀ اسلام شیعی از اصل ‘امامت’

فصلنامه مدرسه، سال اول، شماره سوم، اردیبهشت ۱۳۸۵