انبارلویی: سئوالات بی پاسخ

سئوالات بی پاسخ
محمد کاظم انبارلویی
روزنامه رسالت، ۱۸ شهریور ۱۳۷۶

اشاره
آقای محسن کدیور در پاسخ به مقالات «تأملی بر یک پیام»، «فلسفه سیاسی امام (ره) آری یا نه»، «قانون، جریان اول و جریان دوم» و «جامعه مدنی، جامعه ولایی» که در رسالت ۲۹ و۳۰ مرداد و نیز ۱ و۲ شهریور به چاپ رسید، پاسخی ارسال کرده است که تحت عنوان «تأملی دیگر در وجوه تمایز دو جریان اسلامی» در زیر میخوانید.
نامبرده در پاسخ خود سوالات جدی نگارنده را بی پاسخ گذاشته و دو باره یک اعلام مواضع تکراری فارغ از نقد حقیر ارایه داده است.
با آنکه قانون مطبوعات میگوید پاسخ نباید متضمن اهانت باشد و علیرغم مضامین موهنی که در مقاله وی وجود دارد. مکتوب او را آوردیم.
مکتوب آقای کدیور و پاسخ رسالت را در زیر میخوانید:
۱-ادب دینی!
فرمودهاند؛ درجریان اول اخلاق، ادب و انصاف شناورنیست. انصاف حق و عدالت را نسبت به انسان فارغ از عقیده، مذهب و سلیقه باید رعایت کرد.
آقای کدیور در مطلع همین پاسخ خود بی مهری در حق حقیر روا داشته یکی گفته است، «این برادران گرامی مدتی است طرق قرآنی حکمت و موعظه حسنه و جدال احسن فرو گذاشته، جدالی غیر احسن را پیشه خود کردهاند.» دوم اینکه « با تأسی از لقمان حکیم از لحن و روش نویسنده…»
آقای کدیور از این گله که بگذریم. وی در مقاله خود در سلام (۷۶/۶/۲۶) درحق علما، فقهای جامعه مدرسین و روحانیت مبارز این جفا را روا دشته که صریحا ً به آنان نسبت «استبداد»، «قشری گری»، «خرد ستیزی» و… داده است.
آیا این ادب دینی است که در مقاله ایشان موج می زند.
آقای کدیور در این پاسخ عریض و طویل نفرمودند چرا چنین بی مهری نسبت به ساحت مقدس علما، فقها و دانشمندان حوزه و دانشگاه روا داشتهاند.
در همین مقاله دهها کلمه که متضمن اهانت، تهمت ، هو و جنجال بکار رفته که میخوانید:
– میخواهند مسئله فرهنگی را به شیوه سرهنگی حل کنند.
– پاسخ تحلیل و انتقاد استدلال و برهان است نه تهدید وارعاب .
– کاسه داغتر از آش … بیش از خود روحانیت، سنگ روحانیت را به سینه میزنند.
– پس از افاضات نویسنده محترم در مورد چهار وجه تمایز جف القلم شد .
– با رواج کیش شخصیت محوری باب فریضهی نصیحت به ائمه مسلمین، امر به معروف و نهی از منکر منسد میگردد.
– خود را حق مطلق و رقیب را باطل مطلق دانستن.
– شما چرا هرکس که با سلیقه شما مخالف است لجن مال میکنید؟
– اینان چون خود را حق مطلق میدانند لاجرم دیگران باطلند.
– هرکس را که چون آنان نیندیشد مجاز میداند که با تهمت و افترا و اهانت و تخریب با وی برخورد شود.
بنابراین آقای کدیور در پاسخ خود براحتی از پاسخ به سرمقاله «تأملی بر یک پیام» طفره رفته و حاضر نشده است به آن پاسخ صریح دهد.
آقای کدیور از ادب بنده به محکمه وجدان بیدار ملت شکایت برده و حکم فرمودهاند که حقیر هنگام نوشتن غضبناک و عصبانی بودهام و در کاربرد استدلال و برهان عاجز! بنده چون دسترسی به محکمه وجدان ملت ندارم! وجدان ایشان را مورد خطاب قرار میدهم و روز قیامت هم با همین احتجاج در برابر ایشان میایستم. آیا تهمت استبداد، قشری نگری، خرد ستیزی به علماء جامعه مدرسین و روحانیت مبارز، ائمه جمعه و جماعات و همه کسانی که در انتخابات بنا به تشخیص از فردی خاص غیر از فردی که آقای کدیور به آن رای دادند، حمایت کردند، را چگونه پاسخ خواهند کرد!؟
آنجا قانون مطبوعات نیست که ۱۰ صفحهآ۴ مطلب بنویسید و پاسخ آن را در لابلای سطور علمی، منطقی پنهان کنید!
کافی بود جناب آقای کدیور بگوید مصداق این استبداد، قشری نگری و خرد ستیزی جامعه مدرسین و روحانیت مبارز نیستند. مثلا ً فان طایفه از جریان دوم میباشند.
آقای کدیور فرموده اند«مگر شما قیّم روحانیت هستید؟» بنده قیم روحانیت نیستم علت پاسخ هم این بوده که پیش خود اندیشیدم که این انسان با ادب وقتی حرمت دو نهاد روحانی و شناخته شده را نگه نمیدارد ، حرمت علمای اعلام و ائمه جمعه را نگه نمیدارد و به آنها اهانت میکند بنده که احدی از آن ۷ میلیون عدد ناقابلی هستم که به آقای ناطق رأی دادهاند را هم نگه نمیدارد. لذا از خود دفاع کردم اگر میخواستم از خودم دفاع کنم آن حرفها را نمیزدم. چون در مقیاس و معیار ارزشی حضرتعالی من و میلیونها انسان عددی نیستم که به حساب بیائیم و از خودمان دفاع کنیم.
چطور میشود از ۷ میلیون مستبد، خرد ستیز و قشری نگر دفاع کرد؟! لذا از این دفاع صرف نظر کردم و گفتم شاید بتوان با تأسی به فقاهت و عدالت کسانی که هر کدام در اندازه مرجعیت میتوانند باشند بشود ثابت کرد حداقل این دو نهاد روحانی مستبد وقشری نگر و خرد ستیز نیستند اساسا ً شغل آنها سرو کار با خرد است. شغل آنها ستیز با قشری نگری است و بالاخره شأن آنها مبارزه با استبداد و ستم است. هر آدم با انصافی میداند آنها برای مبارزه با استبداد پهلوی زندان رفته شکنجه دیدند چطور میتوانند مستبد یا طرفدار استبداد باشند؟
شما به روحانیت تهمت قشری نگری، استبداد وخرد ستیزی میزنید و حتی یک دلیل و یک مصداق هم برای این انتقادات سازنده! نمیآورد فکر میکنید مردم چه قضاوتی خواهند داشت. و حتی بنده عرض میکنم این ستم به روحانیت شبیه لات بازیهای سیاسی دوران مشروطیت و رضاخانی است حضرتعالی بینی خود را میگیری، و از عفونت این سخن، مشمئزمیشوید و در پاسخ هم «دوران مشروطیت و رضا خان» را حذف میکنید تا این اشمئزاز کامل شود اما چطور به روحانیت یا حداقل بخشی از روحانیت نسبت استبداد، قشری نگری و خرد ستیزی میدهید مشمئز نمیشوید.
شما که «انصاف عدالت را و حق را نسبت به انسانها فارغ از عقیده، مذهب و سلیقه رعایت میکنید» مگر این ۷ میلیون نفر انسان نیستند؟ چرا این ادب را در برابر عقاید و مذاهب و سلیقههایی که امروز نظام را هدف قرار دادهاند رعایت میکنید- یعنی اصلا ً کاری با آنها ندارید- اما در برابر اصیل ترین نیروهای طرفدار انقلاب رعایت نمیکنید!!
حداقل این توصیه حضرت امام (ره) به آیتالله مشکینی را بپذیرید که فرمود: «به فرزندان انقلابیام بفرمایید که تندروی عاقبت خوبی ندارد. اگر آنان جذب حضرات آقایان جامعه مدرسین نشوند در آینده گرفتار کسانی خواهند شد که مروج اسلام آمریکاییاند.»(صحیفه نور جلد۲۱ صفحه ۱۲۶) بهرحال؛ «از خدا خواهیم توفیق ادب!»
۲- آقای کدیور گفته‌اند! «اکثرعالمان بصیر ما از حامیان جریان اول هستند باور کنید شما حتی در میان روحانیون کشورنیز اقلیتی بیش نیستید.»
بعد فرمودند:«این قلم به شیوه تبلیغاتی جریان دوم انتقاد کرده است و معتقد است از دین مقدسات، شعایر و اعتقادات مایه گذاشته است. اینکه تکلیف شرعی مردم رای به یک کاندیدای خاص اعلام شود به نحوی که این احساس در متشرعین القاء شود که در رای به نماینده جریان اول احساس گناه کنند …در منابر جمعه و جماعات مقابله در جریان مقابله دین و بی دینی، اسلام و کفر ایمان و اباحیگری تصویر شود آیا از مصادیق بارز هزینه شدن دین نیست؟»
پاسخ:
الف- به زعم آقای کدیورجامعه مدرسین و جامعه روحانیت- همین علمایی که مدعی هستند در منابر و مساجد دو جریان را آنطور تصویر کردند – همه در اقلیت هستند. کسی صحبت از اقلیت و اکثریت نکرد تعداد چهرههای روحانی و امضاهایی که در روزنامهها از علمای دو طرف آمد خود گویای این است که اکثر علما و اقل آنها در کدام سوی بودند. اصلا ًاین حرف مورد مناقشه نیست. صحبت ازآن است که شما چرا به اقل علما اهانت کردید! شما که بی ادبی و اهانت حتی به یک انسان با عقیده مخالف را روا نمیدارید!
ب- کجا در منابر و مساجد بحث مقابله دو جریان مقابله دین با بی دینی اسلام و کفر، ایمان و اباحیگری مطرح شد در کدام بیانیه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین و علمای بلاد آمده است که یک طرف بی دین و طرف دیگر دیندار است.
همه بیانیهها واطلاعیهها ناظر به احترام به کاندیداهای مطرح بوده و هر کس نظر خود را اعلام کرده است.
ج- اما در مورد مقوله حق و تکلیف که یکی از وجوه متمایز دو جریان در مقاله مورد مناقشه آوردید.
می گوئید جریان اول معتقد به «حق» است و جریان دوم معتقد به «تکلیف»!
این چه مغلطه و سفسطه ای است که بگوییم. چون اینها معتقد به تکلیف شرعی هستند طوری عمل کردهاند که در متشرعین القاء شود که در رای به نماینده جریان اول احساس گناه کنند و خلاف شرع آنرا بدانند.
آیا این استدلال درست است ماهم بگوییم چون شما به «حق» معتقد بودید نه «تکلیف» ، وقتی تشخیص دادید که رای به آقای … «حق» است پس خلاف آن «باطل» است.
ما را باطل کافر و بی دین فرض کردید؟ در صورتیکه اصلا ًبه ذهن هیچ کس نیامد با شما چنین احتجاجی بکند.
د- در مورد اینکه مردم به تکلیف شرعی خود در انتخابات عمل کنند حضرت آیتالله خامنه ای فرمودند:«مردم به علما اعتماد دارند حرف و تشخیص آنان را تشخیص قابل احتجاج عندالله میدانند» روزنامه سلام بخاطر همین که دید اکثرعلما از کاندیدایی غیر از کاندیدای آنها حمایت میکند یک روز را قهر کرد و هیچ چیز در مورد انتخابات ننوشت، بعد که دیدند اساسا ًخود مجمع روحانیون هم جمعی روحانی هستند امیدوار شدند دو باره به صحنه بازگشتند. الحمد الله قضیه به خیری گذشت.
فرهنگ «رجوع» و «انتخاب» در شیعیان شاید چیزی است که بیش از یک قرن سابقه دارد. مردم هروقت خواستند مرجع دینی انتخاب کنند در برابر این سوال قرار داشتهاند که مکانیزم این انتخاب چیست؟
مکانیزم انتخاب در همه رسالههای عملیه آمده است.
۱-خود انسان یقین کند که فلان مجتهد اعلم است.
۲- اگر خود یقین ندارد دو نفر عادل که میتوانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند گواهی به اعلمیت کسی بدهند.
۳- آنکه عده ای از اهل علم که می توانند اعلم را تشخیص دهند و از گفته آنان اطمینان پیدا میشود اعلم بودن کسی را تصدیق کنند.
طبیعی است که هر کس از هر یک از این سه راه به اعلم میرسد مأجور است. شکی نیست انتخاب رئیس جمهور با انتخاب مرجع فرق دارد اما مکانیزم انتخاب چیزی نیست که فرق بکند. در انتخابات هر کس خودش یقین کرد فلانی اصلح است- بگذریم از اینکه درهمان موقع به ما ایراد گرفتید که اصلا در انتخابات اصلح معنی ندارد- به تکلیف شرعی خود عمل کرده است که تردید داشته از دو نفر عادل پرسیده اگر باز تردید کرده از عده ای از کسانی که آنها را صالح برای نظر دادن میدانستند پرسیده واعلام رای کرده است .
همه اینها ما جورند. به شرطی که روی معیار و ملاک رای داده نه روی حب و بغض!
هـ – اختلاف فتوا در رساله‌های عملیه در مورد یک مسئله آیا به مفهوم آن است که اگر کسی از مرجعی تقلید میکند که همان فتوا در رساله عملیه مرجع دیگر طوری دیگری است؛ او خلاف شرع مرتکب شده است!؟
خوب فتوای آن مرجع این است فتوای مرجع دیگر چیز دیگر.
آقای کدیور آورده است که این بدعت که علما و روحانیون در تعیین مصداق و موضوع «حجت شرعی» هستند. مبتنی بر کدام مستند فقهی است؟ چه کسی و در کجا چنین حرفی زده است؟
مگر مردم میخواستند مصداق شراب و آب را تعیین کنند که یکی بگوید این شراب است و مکلف بگوید نه این آب است بخورید.
آیا در بحث تعیین مرجع که دو نفر عادل شهادت عده ای از علما در مورد مصداق اعملم لازم است این بدعت است. اگر بدعت است چرا در همه رسالهها آمده است؟
تشخیص موضوع در این ارتباط به عهده، مکلف است منتهی مکانیزم کشف همین است که در رساله‌ها آمده است کجا روحانیت و جامعه مدرسین وعلمای بلاد گفتند، «تنها راه عمل کردن به تکلیف شرعی گزینش مصداق مورد نظر آنان است»!؟
گناه علما این بود که اعلام نظر کردند مثل همه گروهها احزاب و شخصیتهایی و افراد عادی که اعلام نظر کردند کسی نه حکم کرد نه فتوا صادر نمود.
البته کسی که معتقد به «تکلیف» نیست وبه « حق» و « حقوق» شهروندان در چار چوب «جامعه مدنی» فکر می کند دچار چنین مشکلی میشود. چون در جامعه مدنی جایی برای علما و مراجع وجود ندارد. تنها احزاب سیاسی و روزنامهها و جراید به عنوان نهادهای مدنی، حق فتوا دارند. هیچ امر قدسی وجود ندارد. حق هم در ید کسی نیست همه حق دارند. منتها آنها که مالکیت رسانه‌ها را به عهده دارند بیشتر از همه حق دارند!
آقای کدیور در مورد ویژگیهای جریان دوم فرمودهاند، « این جریان انتقاد و نقد را بر نمیتابد مجبور است همواره خود را پشت سر شخصیتهای موجه پنهان کند و دائما اعتبار آنها را خرج نقصها و ضعفهای خود کند.»
کدام جریان انتقاد و نقد را بر نمیتابد سابقه دو جریان در اذهان مردم در دهه اول انقلاب است. این جریان اول بود که نقد از دولت را بر نمیتابید شما مقایسه کنید بر خورد مجلس سوم با روزنامه رسالت و برخورد مجلس چهارم با روزنامه سلام به عنوان یک شاخص قضاوت، کدام انتقاد را بر نمیتابیدند. در جریان رای اعتماد به دولت با آنکه امام به مجلس فرموده بودند شما به تکلیف خود عمل کنید من هم نظرم این است فقط برای یک اعلام نظر چه بلایی سر ۹۹ نفر آوردند. حالا هم که هست هنوز قضیه ۹۹ نفر را ول نکرده اند .
آقای کدیور آوردهاند که از دیدگاه جریان دوم، منتقد یا ضد ولایت فقیه با ضد روحانیت یا ضد نظام است. البته این دیدگاه جریان اول در دهه اول انقلاب بود مگر آن برخوردها را در مسجد دانشگاه تهران و مهدیه تهران با حجة الاسلام والمسلمین ناطق نوری و آیتالله یزدی فراموش کردهاید؟
۳- آقای کدیور گفته است « جریان دوم حکومت اسلامی را ادامه جریان مشروعه خواهان دانسته الگوی شاخص خود را شیخ شهید فضل الله نوری معرفی می کند جریان اول … از مبانی نظری مشروطه خواهی دینی دفاع میکند و «جمهوری اسلامی را ادامه اندیشه دینی مشروطه میداند و عالم شاخص خود را علامه میرزا محمد حسین نائینی معرفی مینماید.»
وی میافزاید: «کتاب شریف «تنبیه الامه و تنزیه المله » نخستین نگارش مستقل فقه سیاسی است که در آن بحث حقوق عمومی و حقوق اساسی برای اولین بار بر مبانی فقه غنی شیعه در نهایت اتقان و استحکام ترسیم شده است علامه نائینی در سراسر کتاب با برداشتی از اسلام که توصیه کننده استبداد و حاکمیت مطلقه است به شدت مبارزه میکند»
من نمیدانم این لشکرکشی که آقای کدیور به آن اشاره میکند کی صورت گرفت که جریان اول، جریان دوم حتی سهم خود را در تاریخ مشروطه، مشخص کرده است.
شیخ شهید سهم ما شد. علامه نائینی سهم آنها! بنده بیسواد که نه فقه میدانم نه فلسفه و نه از تاریخ معاصر مطلعم، به عنوان یک شهروند عادی که به جمهوری اسلامی رأی دادم عرض میکنم حداقل نظر روشنفکرانی چون جلال آل احمد و شریعتی را در مورد شیخ بپذیریم. کجا شیخ توصیه کننده استبداد و حاکمیت مطلقه بود. من شرم دارم بقیه جملات آقای کدیور را در باره شیخ مظلوم آنهم در پشت و پناه علامه نائینی بیاورم. معلوم نبود اگر جلال آل احمد آن دفاع جانانه را از شیخ نمیکرد امروز آقای کدیور چه تصویری ازشیخ ارایه میداد!
من متأسفم که منطق آقای کدیور در ارتباط با شیخ فضل‌الله نوری و ولایت فقیه تا حد منطق علی‌اصغر حاج‌سیدجوادی معاند و ضد انقلاب سقوط کرده است. نامبرده اوایل انقلاب در مقاله ای تحت عنوان «سخن با آیت‌الله خمینی و فرزند ایشان از صدای پای فاشیزم تا…» خطاب به امام (ره) مینویسد:« اسلام شما نباید اسلام شیخ فضل‌الله نوری باشد» چرا بحث را منحرف میکنید. بنده در مقاله «فلسفه سیاسی امام (ره) آری یا نه؟» سوال کردم بالاخره این نظام سیاسی که امام(ره) طراحی کرده است ومردم در دو رفراندوم به آن رأی دادند را قبول دارید یا نه؟! دیدگاه امام در مورد ولایت فقیه، نظام اسلامی، جمهوریت، اسلامیت و…حداقل متکی بر سالها تجربه مبارزاتی و هزاران ساعت کار علمی، فقهی، فلسفی حوزههای علمیه است که از پیشینیان به ارث رسیده است.
علامه نائینی یک فقیه ارزشمند در عصر خود بود حالا شما میخواهید پشت او پنهان شوید به علمای برجسته قم و تهران یگوئید مستبد، قشری نگر و خرد ستیز، میزان عدالت و انصاف شما را نشان میدهد.
الان نه آرای میرزای نائینی ملاک است نه دیدگاه شیخ مظلوم مشروطیت ملاک است به قول امام (ره) جرم شیخ فضل‌الله نوری این بود که میگفت قانون باید اسلامی باشد امام بارها در سخنرانیهای خود از مظلومیت شیخ و نقش وی در مشروطیت و تائید دیدگاههای او سخن گفته بود.
امام یک بار در جلد ۶، دو بار در جلد ۱۳، دو بار در جلد ۱۵، و سه بار در جلد ۱۸ صحیفه نور شیخ فضلالله نوری یاد میکند.
شاید کمتر رجلی در تاریخ معاصر باشد که امام در سخنرانیهایش از او تایید میکند آیا درست است ما هم بگوییم که شما با قضاوت امام در مورد نقش تاریخی شیخ فضلالله نوری مخالفید.
ما می گوییم عقل حکم میکند آرای امام (ره) که مورد حمایت علما و میلیونها ایرانی مسلمان است آن را ملاک بدانید. قانون اساسی را ملاک بدانید. حداقل با مبانی که قبول دارید مبانی قانون اساسی را به عنوان «یک معاهده» یا «عقد وکالت» ویا … بپذیرید.
شما در نظریههای دولت در فقه شیعه دیدگاهها را مطرح کردید. نظر امام را در ردیف دیگر نظرات آوردهاید. در سر کلاس درس دانشگاه امام صادق (ع) هم همین دروس را مطرح کردید که آنجا با مخالفت و عکس العمل دانشجویان بخاطر جفایی که به نظریه امام روا داشتید روبرو شدید برداشت شما به عنوان یک استاد دانشگاه یک روحانی یک محقق محترم است. کما اینکه برداشت آن محقق که اصل «جمهوری اسلامی» را تناقض می داند محترم است. اما نه شما و نه هیچ عالم دیگر حق ندارد برای تبلیغ دیدگاه به اصطلاح علمی خود در جهت براندازی تئوریک نظامی گام بر دارد که در قانون اساسی به عنوان یک میثاق ملی مورد تأیید ملت قرار گرفته است.
نباید شما شبیه آنکه امروز برخی از نشریات خودی و غیر خودی مطرح میکنند و یا برخی محققانی که طرح تحقیقات آنها در آکادمیهای اروپایی و آمریکایی با کف زدنها و سوت زدنها ممتد روبرو شد . به گونه ای که حتی شورای روابط خارجی آمریکا نیز نشاط و رضایت خود را در تکثیر و توزیع آن پنهان نمیکنند، حرف بزنید.
طرح سوالات به عنوان شبهه افکنی که (آیا اصولاً از مجموعه آثار حضرت امام میتوان نظری منسجم استخراج کرد، آیا رای سیاسی امام تطور داشته یا از آغاز تنها به یک نظر قایل بودهاند و یا اینکه فارغ از صحت انتساب نظریهای به امام کدام نظریه به لحاظ علمی قابل دفاع است.) و … چه معنی می دهد!؟ شما اگر میخواهید ادای شیخ مفید را در آورید در نقد آرای شیخ صدوق مطلب بنویسید، هم در حوزه و هم در دانشگاه و در محافل علمی این میدان باز است. اما همین دیدگاه به اصطلاح علمی را به شکل سیاسی بخواهید تبلیغ کنید قبول نمایید نمیشود در کوفه در حیطه حکومت علی (ع)، دیدگاهی که حکام شام را نشاط میآورد طرح کرد و آنوقت ادعا کرد ما از محبان اهل بیت(ع) و ولایت علی بن ابی طالبیم.
۴- مرقوم فرمودهاند ؛ «آنچه روزنامه رسالت از آن دفاع می کند (یعنی سلطنت فقیه در مقابل ولایت فقیه مورد نظر استاد مطهری) در عین احترام مورد قبول من نیست. شما حق ندارید هر کس را که با سلیقه و برداشت شما مخالف است لجن مال کنید. شرع و قانون چنین اجازهای را به شما نمیدهد.»
واقعا انسان متأسف میشود از یک آدمی که خود را روحانی و استاد دانشگاه میداند نسبتی میدهد که اثری از آن در روزنامه ما یافت نمیشود!
روزنامه رسالت تا کنون دهها مقاله از علما و بزرگان دین در مورد ولایت فقیه چاپ کرده، کجا از سلطنت فقیه دفاع کرده است. اگر منظورتان از نقل کلمه «مدت موقت» از سخنان آیت الله مطهری این است که ولی فقیه باید در مدت معینی حکومت کند و اگر کسی غیر از این معتقد بود به «سلطنت» معتقد است. روزنامه رسالت هیچ وقت مطلبی در مورد دائمی بودن یا موقت بودن حکومت ولایت فقیه نداشته است. این قانون اساسی و دیدگاه امام (ره) است که ولایت فقیه را مادام الشرایط میداند تا موقعی که آن شرایط در فقیه است حکومت میکند اما وقتی از آن شرایط افتاد طبیعی است از ولایت هم میافتد. امام، امام است تا موقعی که آن ملکات و آن فضایل را دارد – و به تعبیر یکی از همین روشنفکران رفیع ترین قله انسانی در جامعه خود است، – امام است. آیا این نظریه، نظریه اعتقاد به سلطنت است. ملت ما که تا آخر عمر امام (ره) او را در این منصب به رسمیت می شناخت معتقد به سلطنت است. آیا در قانون اساسی که برای ولایت فقیه مدت تعیین نکرده است سلطنت فقیه را امضا کرده است؟! حال اینگونه صحبت کردن لجن مال کردن منتقد سخنان شما نیست؟!
حال وجدان کنید این گونه حرفزدن بدون ارائه حتی یک سند، اجازهای است که قانون و شرع به شما داده است؟!
۵- مرقوم فرمودید؛ که جریان اول معتقد است که وظایف قانونی ولایت فقیه منحصر به اموری است که در اصل ۱۱۰ قانون اساسی برای وی به رسمیت شناخته شده است حال آنکه جریان دوم میپندارد موارد یاد شده تنها بخشی از وظایف ولایت فقیه است نه همه آن …
این حرف خود را هم ذیل مبحث «قانون» … آوردید! بعد هم فرمودید؛ قانون اساسی وظایف همه ارکان نظام را تعیین کرده است.
اگر قانون اساسی تکلیف را روشن کرده است که دیگر بحثی نداریم . البته قانون اساسی و امام دیدگاه دوم را پذیرفته است. آیا از نظر شما اصل ۵۷ قانون اساسی را که تأکید بر ولایت مطلقه امر دارد باید زیر پا بگذاریم تا نظریه جریان اول درست از آب درآید!
گیرم که اختلاف باشد در روی تفسیر قانون اساسی و شما تفسیر دیگری داشته باشید. چه کسی از خود امام (ره) موسس جمهوری اسلامی اولی برای نظر دادن در این خصوص است!
خود امام فرموده است: «اینکه در این قانون اساسی یک مطلب ولو به نظر من قدری ناقص است و روحانیت پیشتر از این در اسلام اختیارات دارد و آقایان برای اینکه خوب دیگرخیلی ازاین روشنفکرها مخالفت نکنند یک مقداری کوتاه آمدند ! اینکه در قانون اساسی هست، این بعضی شئونات ولایت فقیه است نه همه شئون ولایت فقیه» (صحیفه نور جلد ۱۱ صفحه ۱۳۳)
آقای کدیور شما الان درسلک همین روشنفکران با شئوناتی که در خود قانون اساسی برای ولایت فقیه امضاء شده است مخالفت میکنید! چرا؟
چند خط آنورتر در همین صفحه امام فرموده است: « هیچ کس ضرر نمی بیند یعنی آن اوصافی که در ولی است در فقیه است که به آن اوصاف خدا او را ولی امر قرار داده است اسلام او را ولی امر قرار داده است با آن اوصاف نمیشود که پایش را یک قدم غلط بگذارد…فقیه مستبد نمیشود. فقیهی که این اوصاف را دارد عادل است.»
شما را کی از ولایت فقیه ترسانده است!؟ همانهایی که تا آخرین نفسهای شاه از سلطنت شاه دفاع میکردند. حالا اینها با استبداد فقیه مخالفند!
چرا باید این کلمه زشت و موهن از قلم شما صادر شود، «سلطنت فقیه»! جمهوری اسلامی دو دوره ولایت فقیه را تجربه کرده است مردم کجا استبداد از فقیه دیدند؟! در مقاله قانون، جریان اول و جریان دوم حقیر، دهها سوال مطرح شده است شما حتی به یک سوال آن پاسخ ندادید.
۶- آقای کدیور اندر کرامات جامعه مدنی گفته است:«جامعه مدنی یک الگوی عقلایی سلوک اجتماعی است. اینکه این الگو نخستین بار توسط جمعی از متفکران غربی کشف شده ذرهای از قدر و قیمت آن نمیکاهد مگر دیگر الگوهای اجتماعی پذیرفته شده در جامعه ما از قبیل قانون اساسی، پارلمان، قوای ثلاثه تفکیک قوا، ریاست جمهوری و … نخستین بار در کجا مطرح شده است.»
آقای کدیور بالاخره توضیح ندادند جامعه مدنی چیست؟ به سوالات مطرح در مقاله جامعه مدنی، جامعه ولایی هم پاسخ ندادند. شبهات جدیدی هم که مطرح کردند پاسخش روشن است. آیا پارلمان در جمهوری اسلامی مثل همان پارلمان در دمکراسیهای امروز است. آیا پارلمانهای اروپایی و آمریکایی چیزی شبیه شورای نگهبان دارند که مصوبات پارلمان را با شرع مقدس اسلام مطابقت کنند آیا مکانیزم انتخاب حاکم قوای ثلاثه تفکیک قوا و … همان است که در غرب است.
آیا قانون اساسی مثل همین قانون اساسی است که در کشورهای غربی است.
بنابراین جامعه مدنی که مدعی آن هستید بگویید چیست؟ تا ببینیم تا کجا با اسلام میخواند. این سوالی است که حقیر از شما به عنوان مدافع جامعه مدنی کردم.
اینکه در برخی از نشریات اندر مختصات جامعه مدنی آوردهاند و – یا به قول شما سلوک اجتماعی خاص- علما، مراجع وفقها در آن بیکار ترین عناصر هستند.
شما که از نقش ویژه آنان سخن به میان آوردید و نگفتید این ویژگی کدام است.
جالب است شما اولین منتقد به علما هستید که چرا در انتخابات اعلام نظر کردید؟ و به قول خودتان چرا از دین به نفع نامزدی هزینه کردید! به تعریف دو هفته نامه عصر ما از جامعه مدنی نگاه کنید به برخی مقالاتی که از این دست است نگاهی بیفکنید. ببینید علما در جامعه مدنی چه کارهاند ؟! آیا به همین دلی بود که در حق روحانیت جفا کردید و نسبت استبداد و قشری نگری به آنها دادید؟!
در مورد عدم اطلاع بنده از اصطلاحات علمی و ادراک مفاهیمی چون اقتدار، جامعه مدنی و جامعه توده وار و اظهار تأسف آقای کدیور، باید بگویم کسی که اهل فضل باشد این همه تفاضل نمیکند البته ایشان هم توضیح ندادند کدام حرف ما با اصطلاحات علمی نمیخواند تازه آنچه که امروز از جامعه مدنی در جوامع غرب سراغ داریم کجا با تعاریف جامعه مدنی آرمانی میخواند. امروز اغلب متفکران غربی از متقدین جامعه مدنی هستند آنرا گرفتار در بیماریهای همچون الیگارشی نخبگان میدانند.
اینکه میگویند نهادهای مدنی در جامعه مدنی مستقل از دولت و حاکمیت هستند وقتی یک حزب به حاکمیت رسید آنجا چگونه مستقل از حاکمیت خواهد بود.
آیا وقتی یک حزب به حاکمیت رسید دیگر جزو نهادهای مدنی نیست و … شما که با اصطلاحات علمی آشنا هستید چگونه ما را طرفدار جامعه توده وار میدانید.
در مورد مفهوم علمی جامعه توده وار گفته شده جوامع صنعتی و شهرنشینی معاصر به علت یکسان شدن تقریبی کیفیت مصرف، آموزش و پرورش و تفریح و سایر شئون زندگی جوامع توده وار نامیدهاند مشخصات آن: ۱-از خودبیگانگی ۲-تهی بودن روابط اجتماعی از ملاحظات اخلاقی ۳- عدم امکان تظاهر افکار و سلیقهها و تمایلات و ابتکارات شخصی ۴- عدم احساس مسئولیت فرد در قبال جامعه ۵- بی اعتنایی سیاسی تودهها و مستعد آلت دست قرار گرفتن توسط حکومتها ۶- تنزل سطح ادبیات و فرهنگ و… میباشد.
(مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران- فرهنگ علوم سیاسی صفحه ۱۹۸)
حال پاسخ دهید کجا علما و بزرگان دین و برجسته ترین اساتید دانشگاهها که در انتخابات، شما آنها را جزو جریان دوم میدانید، طرفدار از خود بیگانگی، تهی بودن روابط اجتماعی از ملاحظات اخلاقی هستند؟!
آیا اینها معتقدند افراد نباید احساس مسئولیت در جامعه داشته باشند آیا اینها معتقدند تودهها آلت دست هستند.؟
اگر انسان یک جو انصاف دارد چنین بی مهری را روا می دارد؟!
حرف و حدیث پیرامون مکتوب آقای کدیور بسیار است از جمله تلقی که از «جامعه ولایی» دارند امیدوارم کسانی که با حساسیت گفتمانهای فکری و سیاسی را تعقیب میکنند از زاویه دیگر به این مکتوب بنگرند وهر یک سوالات بی پاسخ ما را از آقای کدیور در وجدان بیدار خود پاسخی در خورد بیابند.