“مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضَی نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن یَنتَظِر وَ ما بَدَّلوُا تَبدِیلاً ”
از میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادند، بعضی پیمان خود را به آخر بردند و برخی از آنها در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عقیده خود ندادند. (احزاب ۲۳)
در شب عاشورا به مجلس بزرگداشت کسی آمده ایم که در خانه خودش امکان برگزاری مراسم ترحیم برایش نیست، واین طنز روزگار است. حسین علی منتظری که هم حسین بود وهم علی وهم منتظر فرج و ظهور، خانه ای ساخت، اما در خانه خود، ایران با همه بزرگیش امروز دوست داران و فرزندانش اجازه برگزاری مراسم ترحیم او را ندارند. بگذارید مصیبت آخر جلسه را اول بخوانم.
فرزند برومندش احمد منتظری می گفت: وقتی از مراسم تدفین پیکر پاک این عالم ربانی فارغ شدیم و از صحن حضرت معصومه روانه مسجد اعظم شدیم ، صاحب عزا را راه ندادند وعلیه مرجع تازه درگذشته شعار می دادند. این است ادب قدرت در مقابل کسی که برای ایران، اسلام، تشیع و انسانیت زجرها و زحمتها کشید و با عزت ازدنیا رفت. چه باک؟ وقتی امام حسن بن علی (ع) را در مجلس تشیع جنازه اش دشنام می دادند و به تابوت سبط اکبر سنگ پرتاب کردند، بگذارید در تاریخ بنویسند که در شب ترحیم دومین معمار جمهوری اسلامی مأموران بدنام حکومتی به بیتش حمله کردند و با سنگ شیشه های دفتر او را شکستند وفرزندان ونوه هایش تا صبح لرزیدند. در مجلس عزای اعلم مراجع تقلید شیعه آمده ایم. رسم ما ایرانیان است که قدرشناس باشیم ، بخصوص آنها که برای ما زحمت کشیده اند ،آنها که اهل علم و تقوا و جهاد بودند.
در این مجال به پنج مطلب اشاره خواهم شد. ابتدا در فضیلت علم، تقوا و جهاد استاد سخن خواهم گفت، در مرتبه دوم اندیشه ورزی حکیمانه و متألهانه معظم له تحلیل خواهم شد، در سومین بخش فقه آزادی بخش و اسلام سیاسی تشریح خواهد شد، بخش چهارم بحث به نظریه بدیع ایشان در زمینه حقوق بشر اختصاص دارد و بالاخره در پنجمین و آخرین بخش به رهبری معنوی جنبش سبز خواهم پرداخت.
· یک. عالم متقی مجاهد
در مکتب اسلام ارزش آدمیان برسه محور ارزیابی می شود:
اول، دانش و علم. “یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات” (احزاب ۳۳) خداوند از میان شما مومنان و آنان را که دانش داده است، درجاتی برکشیده است. خداوند به قلم و آنچه نوشته می شود سوگند خورده است “ن والقلم وما یسطرون” (قلم ۱)؛ و مرکب دوات دانشمندان بر خون شهیدان برتری دارد.
دوم، تقوا و پرهیزکاری و خداترسی، “ان اکرم عند الله اتقیکم” (حجرات ۱۳) ارجمندترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست.
سوم، جهاد و از جان گذشتگی در راه خدا، “فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجراًَعظیما” (نساء ۹۵) خداوند مجاهدان را بر خانه نشینان به پاداش فراوانی برتری بخشیده است.
حسین علی منتظری نجف آبادی تجسم این سه ارزش اسلام و قرآنی بود. تجسم علم، مجسمه تقوا وعصاره جهاد بود.
محضر منتظری جلسه بحث آزاد و نقادی علمی
از علمش بگویم؟ چه کسی را در این کره خاک سراغ دارید که به اندازه منتظری در حوزه معارف اسلامی بشناسد و بداند؟ در میان عالمان فراوان، مدتها کوشیدم تا توانستم استادی را پیدا کنم، که به شاگردی ایشان افتخار کنم. افرادی تذکر دادند: چرا برای منتظری نامه می نویسی و از وی استفتاء می کنی؟ خودت بنویس. گفتم ما در مکتبی درس خوانده ایم که تا بزرگ و ولی نعمتمان زنده است، کهتران سخن نگویند، بگذار سخن حق از دهان استاد درآید که من هرچه در فقه دارم از محضر او دارم، اگر بر زبان شاگرد سخنی راست در آید، از استادش است. مجلس درس افراد فراوانی رفتم ، کسانی که خود را “آیت الله فی الارضین” می خواندند، اما هیچ کدام به دلم ننشست ؛ وقتی به در خانه او رفتم، خانه ای که درش همیشه برای همگان باز بود و حاجب و دربان نداشت، آنقدرساده می گفت که هرکسی می فهمید، اما آنقدر عمیق بود که مدتها می باید فکر می کردی تا بفهمی که چه گفت، رحل اقامت در محضر او افکندم، نه یک سال ونه دوسال، افزون از ده سال، من پدرم روحانی، کسی که زندگی معنویم را به او مدیونم را از دست دادم.
تا همین اواخر وقتی به محضرش می رفتم، ماهها مطالعه می کردم، نکته ای می یافتم برای بهره گیری به محضر استاد می شتافتم، با ایشان بحث می کردم و معظم له اجازه بحث می داد، می گفتم من به اینجا رسیده ام خلاف نظر شما، ایشان با صبوری گوش می کردند، اشکال را پاسخ می گفتند، گاه شاگرد نمی پذ یرفت ودوباره اشکال می کرد، گاهی ساعتی به طول می انجامید. وقتی تابستانها در روستای خاوه بود، هفتاد کیلومتری قم که دمایش از قم کمتراست، از تهران می رفتم تا محضر پرفیضش را ازدست ندهم، ساعتها می نشستم گاه با احمد قابل که اکنون در اوین است، تا حدی که حال ایشان مساعدت می کرد، بحث و نقد علمی می کردیم، او جسارت نقد و شجاعت بحث آزاد البته با ضابطه را به شاگردانش می آموخت. بارها گفته بود زرارة بن اعین مهمترین شاگرد امام صادق (ع) هم که خدمت امام می رسید، با امام صادق بحث می کرد و اهل سوال بود به سادگی چیزی نمی پذیرفتند. می فرمود ادب علمی همین است، باید قانع شوی ونه اینکه صرفاً قداست وعظمت کسی حتی به عظمت امام صادق (ع) ترا بگیرد. محضر منتظری محضر بحث آزاد و نقادی علمی بود.
منتظری بزرگتر از آن است که تا کنون در رسانه ها آمده است، ابعاد سیاسی او بر بسیاری از ابعاد علمیش سایه افکنده است. از میان اساتید متعددش چهار نفر بیشتر بر او تأثیر داشتند مرحوم آیت الله بروجردی در فقه، مرحوم علامه طباطبایی در فلسفه، مرحوم آیت الله خمینی در اصول و حکمت و مرحوم میرزا علی آقا شیرازی در نهج البلاغه و پدرش حاج علی منتظری در اخلاص و صفا و سادگی.
همه درسها را با هم شاگردی فاضلش آیت الله شهید مرتضی مطهری بحث می کرد. با هم پیش این اساتید درس می خواندند. برخی از این اساتید را این دو همشاگردی کشف کردند، آقا روح الله موسوی خمینی که درس خارج اصول خصوصیش با حسین علی منتظری ومرتضی مطهری آغاز شد.
وقتی که علی مطهری، پسر شهید مطهری در زمان حصر پنج ساله با مجوز از مقامات ولایت جائر پیش مرحوم استاد رفت، جمله ای گفت که همانند روضه ابا عبدالله (ع) جگر ما را سوزانده است، می گوید وقتی وارد شدم آیت الله منتظری با همان لحن با صفایش گفت: علی دیدی با من چه کردند!؟ اگر بدانید که منتظری برای این انقلاب وبرای ایران چه کرده بود، آن وقت می دانستی که وقتی می گوید، دیدی با من چه کردند، معنایش چیست.
منتظری عصاره تقوا بود، بالا تر از علم، در یکی از این پیامها ی اواخر عمرش نوشته بود، اگر بدانیم که حتما می میریم ، اگر معنای “انالله وانا الیه راجعون” را درک کرده بودیم ، اوضاع دگرگون بود. خلاصه زندگی سعادتمندانه همین یک جمله بیشترنیست . بدانیم نزد داوری می رویم که همه اعمال ما را شاهد بوده است . او باورکرده بود که نزد خدا می رود در تمام زندگیش واقعا خود را آماده دیدار دوست کرده بود.
· دو. اندیشه ورزی متألهانه و حکیمانه
در این وقت کوتاه بنای اشاره به مطالب احساسی ندارم. بسیاری در رثای منتظری نوشته اند، که از آنها چند جلد یاد نامه می توان ترتیب داد، مجموعه ای متنوع، رنگین کمانی به تنوع جنبش سبز ایران در عظمت منتظری نوشته اند. از مسلمان متشرع تا سکولارهای آزاده، همه در سوگ منتظری قلم به دست گرفتند و جفای حکومت جور را تا حدی جبران کردند. کسانی در تمجید از آزادگی او نوشته اند که اگر منتظری نمی بود آنها امروز زنده نمی بودند وآنها زندگی خود را مرهون آزادگی و حق طلبی منتظری بودند.
اندیشه منتظری ابعاد مختلفی داشت، به نظرم او صاحب یک مکتب سیاسی و یک مکتب شرعی خاص است. هر کسی بخشی از ابعاد وجودی اورا برجسته کرده است. او خود برخی از این ابعاد را مهمتر می دانست ومی خواست دیگران هم او را این گونه بشناسند.
در کشور ما نام اسلام فراوان برده می شود ، جمهوری اسلامی هم عنوان نظامی است که برایران حکومت می کند ، در و دیوار آن هم صدای قرآن و اذان و نوحه به گوش می رسد. دنیا ایران را به نام اسلام می شناسد، اما کدام اسلام؟
نقد فکر، احترام به متفکر
منتظری تفسیر متفاوتی از اسلام رسمی ارائه کرد ، آن اسلامی که در ایران حکومت می کند، عملکرد چندان مثبتی نداشته است، برداشتی بسیار خشن، ارتجاعی وتوأم با خرافات و قساوت گونه از اسلام عرضه کرده است. این برداشت را دیگران برداشت بنیاد گرایانه خوانده اند با تفاسیر خاص خود. هر چه هست ما اسلاممان را اینگونه نمی شناختیم ونمی شناسیم، ما پیامبرمان را، امیر المومنین مان را، سید الشهدایمان را، اینگونه که حا کمان ایران در دنیا اسلام وتشیع را معرفی کرده اند، نمی شناسیم. کسی دیگر لازم بود بگوید که اسلام این نیست ، جمهوری اسلامی که ما بنیاد گذاشتیم ، قصدمان این نبود که چنین چیزی از آن به درآید!
برخی تند رفتند و به اینجا رسیدند که ما دیگر از اسلام خسته شده ایم و مشکل ازاین است که اسلام وارد عرصه عمومی و سیاست شده، اسلام سیاسی شده، اسلام دولت تشکیل داده و مسلمانان حکومت تشکیل دادند شد وهمه اشکالات ناشی از اسلامی شدن حکومت است ، اگر سکولار می بودیم، اگر نهاد دین از دولت جدا می بود هیچگاه این اشکالات و فجایع اتفاق نمی افتاد واسّ واساس مشکلات از دینی شدن حکومت است ولذا راه حل این است که اسلام را به عرصه عبادت ، به زندگی شخصی وخصوصی برگردانیم، در این صورت هم آزادی دینی محفوظ می ماند وهم احترام اسلام رعایت می شود وهم آزادی وحقوق مردم حفظ خواهد شد، چرا؟
چون هرگاه که به حوزه های علمیه که نگریسته بودند، کسانی را یافته بودند که دهه ها ، اگر نگویم سده ها، از زمانه خود عقب بودند، هنوز مسائلی را بیان می کردند که مربوط به دوران اجدادشان بود وهیچگاه در زمانه خود زندگی نمی کردند، انگار چند قرن تأخیر فازداشتند، کتابهایشان، رساله هایشان، مسائل زمانه دیگری را نشانه رفته بود. وقتی که صحبت می کردند گوئی در زمانه ما نفس نمی کشند، مسائل ومشکلات وشبهات دوره ما را درک نکرده اند. لذا دوستان جوانی که این افراد را نمایندگان حوزه و دین می دیدند، حق داشتند بگویند دوران دین داری به سررسیده است، می خواهی دیندار باشی، بسیار خوب در زندگی شخصی وخصوصی، در رابطه شخصیت با خدا دین داشته باش، اما عرصه عمومی می باید پاکیزه ازهرنوع دین ورزی باشد.
در این زمانه حتی برخی روشن فکران مسلمان هم در تأملات صادقانه خود به نتایجی رسیده اند که این نتایج با نتیجه ای که منتظری رسیده بود، متفاوت است. آنها راه حلها و درمانهائی بدون لحاظ ارزشهای اسلامی را برای دردهای کشور خود تجویز کردند، برخی به سراغ معنویت رفتند، معتقد بودند که می باید فرا تر از آن چیزی که این دین ویا آن دین آورده – عصاره آنها را که همان معنویت باشد – گرفت و با این معجون شفابخش دردهای جامعه را درمان کرد. از سوی دیگر فشارمسائل علمی دوران مدرن از یک سو و ظلمی که حکومت به نام اسلام بر مردم روا داشته، زمینه درنوردیدن از تعالیم اسلامی را فراهم کرده بود. برخی متفکران به این نتیجه رسیدند که قرآن کریم تجربه شخص پیامبر اسلام است و الفاظ آن تفسیر خاص او است ، قرآن کریم نه وحی مُنزَل الهی به لفظ ومعنا است بلکه ساخته وپرداخته ذهن پاک نبی مکرم است.
نصیحت به حوزه ها، حکومت و روشنفکران
براین اساس کشورما علاوه بر مشکلات متعدد سیاسی با برداشتهای متفاوت از مسائل اصلی دینی نیز مواجه بود. در این عرصه آیت الله العظمی منتظری شخصا وارد می شود و در یازدهم دی ماه سال ۱۳۸۷ خود، پیامی خطاب به حکومت در درجه اول، خطاب به حوزه های علمیه و فقیهان و روحانیون در درجه دوم وخطاب به روشن فکران ونو اندیشان و قلم بدستان مسلمان در درجه سوم می نویسد وپدرانه هر سه را نصیحت می کند.
ابتدا حکومت و ارباب قدرت را نصیحت می کند که شما تصویری از اسلام ارائه کرده اید که بسیاری را نسبت به دین وایمان بد بین کرده اید، از دین استفاده ابزاری کردید، فضایی را فراهم کرده اید که اسلام ریا کارانه جلو دین داری مومنانه وخالصانه را گرفته است.
خطاب به اهل حوزه تذکر می دهد که می باید علاوه بر فقه واصول، به اعتقادات وکلا م وتفسیر عنایت بیشتری بورزید، شبهات ومسائلی که در زمانه ما است می باید توسط شما پاسخ داده شود، منتقدان را به حوزه علمیه دعوت کنید ، سخنان آنان را بشنوید و با جدال احسن به مدعیات آنها پاسخ دهید. از تکفیر و تفسیق و نسبت ارتداد و الحاد بپرهیزید. مسئله علمی، پاسخ علمی می طلبد وبا تکفیر و تفسیق نمی توان مسائل علمی راحل کرد.
پدرانه خطاب به روشن فکران ونو اندیشان تذکر می دهد که اگر شبهه ای به نظرتان می رسد، آن شبهه را در رسانه های جمعی بیان نکنید، در ابعاد مختلف آن مسائل بیشتر بیندیشید، شأن یک روشن فکر مسلمان تولید شبهه واشکال نیست، منفعلانه با آنچه که دیگران گفته اند برخورد نکنید، بکوشید به این مسائل عالمانه ومتعهد انه پاسخ دهید.
خود او قلم به دست گرفت وبا التفات فراوان رساله پرارزش “سفیر حق وصفیر وحی” را در پاسخ به برخی اشکالات یکی از دانشمندان فرزانه معاصر در حوزه وحی الهی به رشته تحریر درآورد و در آن رساله اثبات کرد که وجود پیامبر (ص) بیش ازعلت قابلی برای وحی نمی تواند باشد (پذیرنده و گیرنده وحی) وهیچ عارف و حکیم مسلمانی در طول تاریخ اسلام نپذیرفته است که پیامبر علت فاعلی وحی بوده باشد و چنین نسبتی به عرفان وفلسفه اسلامی کاملاً به دور از صحت است. علت فاعلی وحی و موجد و سازنده آن در ذهن و ضمیر پیامبر خداوند است. به علاوه اینکه وحی از درون پیامبر جوشیده و ترجمان تجربه نبوی است یا تفسیر وی از جهان است بر خلاف ظواهر قرآن کریم و سنت معتبر نبوی است.
اما با چنان ادبی سخن گفت که حتی مستشکل را “دام عزّه” خطاب می کرد، عزتتان مستدام. چنین کنند بزرگان. این شیوه برخورد عالمانه با مسائلی است که در زمان او اتفاق افتاد. نقد فکر در عین احترام به متفکر. بعد از نگارش این رساله پرمغز، معظم له را به جای فقیه عالیقدر، حکیم متأله وفقیه عالیقدر خطاب می کردم، چرا که به نظرم رسید که افکار وتعالیم حکیمان وعارفان در وجود او تبلور یافته است وهمچنانی که بادقت مسائل سیاسی را دنبال می کرد، اما به حق ناظر و نگهبان بصیر اندیشه دینی بود. انتظار می رود که سخن او را دراین زمینه، پیروان وعلاقه مندانش با دقت بیشتری دنبال کنند.
منتظری تنها درعرصه سیاست خلاصه نمی شود، دروس نهج البلاغه او یکی از زیبا ترین وعمیق ترین ودر عین حال ساده ترین دروس نهج البلاغه دوران ماست.
· سه. فقه آزادی بخش و اسلام سیاسی
فقیه بصیری بود که به فقه افتخار داد. او فخر اسلام در زمان ما بود وهکذا مایه مباهات فقها بود. وقتی گفته شد “چراغ دین گاهی دود می زند”، منتظری ای لازم بود تا نشان بدهد که چراغ دین، ایـنــگونه
تلأ لؤیی هم دارد. وقتی در برخی استنتاجها به اینجا می رسند که برای فقه و شریعت در عرصه اسلام جایی قائل نباشند ومی پندارند که اخلاق می تواند جای فقه را بگیرد، امثال منتظری لازم است که بگوید: اعتقادات جای خود و اخلاق تاج سرما، اما بالا خره مسلمانی، فقاهت وشریعت نیز لازم دارد. نظر اعتقادی و منش اخلاقی عمل شرعی نیز می طلبد. اگر برخی فقهای ما کم کار کرده اند و یا دید بسته ای دارند، اشکال به اصل فقه نیست. اشکال به این فقیهان متعلق به دوران سپری شده است.
راه برون رفت از مشکلات، حذف کردن فقه از صورت مسئله دین نیست. راهش متحول کردن فقه است، اجتهاد بصیر لازم است. بدون تعارف و مجامله بگویم اسلام منهای فقاهت را منتظری قبول نداشت. اما ایشان قائل بود که این اجتهاد مصطلح راه به جایی نمی برد و می باید در این اجتهاد تحولات بیشتری ایجاد کرد و او خود در چنین مسیری راه پیمود.
ویژگی دیگر منتظری فقیه بودن او است، فقه علم دقیق و موشکافانه دین است ومنتظری هم حکیمی اخلاقی بود وهم فقیهی متبحر. فقاهت او هرگز جا را برای کلام، فلسفه، عرفان و بویژه کار کارشناسی تنگ نکرد. او فقیهی بود که علم اقتصاد را به رسمیت شناخت ونگفت “اقتصاد مال چهار پایان است”. کار شناسی اقتصادی را می پذیرفت، کار شناسی سیاسی را باور داشت وبه نظر آنها اهتمام وتوجه می کرد. فکر نمی کرد با کلید فقاهت می توان همه قفلها را باز می کرد. او بشدت با زیاده روی در منزلت علم فقه در جامعه مخالف بود. اما وقتی مسلمان در حوزه فروع عملی وارد شود، چاره ای نیست که بپرسد دین در این زمینه چه می گوید؟ دین در حوزه عمل یعنی فقه و شریعت اسلامی. اگر فقه اشکالی دارد، باید در صدد رفع آن اشکال باشیم. نه اینکه اسلام منهای فقاهت را مطرح کنیم.
بنا براین فقه منتظری، فقه استبداد ستیز بود. ما هم فقه قدرت مآب داریم وهم فقه آزادی بخش داریم. و این شیوه فقاهت در دوران ما وامدار منتظری است، سلسله جلیله فقیهان آزادی بخش در دوران معاصر ما، در سده اخیر با مرحوم آخوند خراسانی آغاز شد، فقیهی که فتوا به مشروطیت قدرت داد و متذکر شد که هر کسی که به قدرت مطلقه انسانی قائل باشد مشرک است، چون قدرت مطلقه فقط از آن ذات ربوبی است، حتی رسول مکرم اسلام هم قدرت مطلقه نداشت، حتی ائمه هدی هم قدرت مطلقه نداشتند تا چه برسد به فقیه . این شیوه فقاهت ادامه دادنی است.
فقهی که مرحوم آیت الله نائینی ادامه داد که اگر اهل کتاب مالیات می دهند، در انتخابات مجلس حق رای هم دارند، ودر مقابل شبهات فقیهان قدرت مآبی مانند شیخ فضل الله نوری که این مشروطه خواهی مبتنی به رأی اکثریت را مردود می دانست، نائینی در تنبیه الامة پاسخ داد که علی مرتضی در امور اجتماعی جز به رای اطرافینش عمل می کرد؟ در صفین مولا علی چه کرد؟ مگر حسن مجتبی زمانی که در عرصه قدرت قرار گرفت، جز این عمل کرد؟ وآنگاه نائینی استدلال عقلی می کند ومی گوید عقل ده نفر از عقل یک نفر بیشتر می رسد؛ این را هر خردمندی می پذیرد وما که نیامده ایم در مقابل حکم خدا به رأی اکثریت رجوع کنیم، آمده ایم در منطقةالفراغ – جایی که خدابرای ما مباح کرده است – که در آن عرصه به رای اکثریت مراجعه کنیم، پایه دموکراسی را نائینی نهاد ودر زمان ما مرحوم آیت الله منتظری از نسل آخوند خراسانی ومیرزای نائینی و محمد اسماعیل محلاتی بود.
نظریه ولایت فقیه و تطورات آن
منتظری تطورفکری داشت است واین نشان دهنده قوت او است، از استادش آیت الله بروجردی نقل می کرد ومی گفت : مرد آن است که “کل یومٍ هو فی شأن”، هر روز سخن تازه داشته باشد، هر زمان در آراء گذشته خود تجدید نظر کرده باشد وشجاعت تجدید نظرهم داشته باشد؛ آنکه بگوید مرغ یک پا دارد وسی سال چیزی را گفته ام واگر از آن برگردم اشکال دارد، چنین کسی عالم نیست، جاهل است.
منتظری ابتدا به شیوه اساتید خود ، قائل به انتصاب فقیه از جانب ائمه بود، در حاشیه تقریراتش در سال ۱۳۷۰ قمری کتاب مرحوم بروجردی “البدرالزاهر فی صلوة المسافر”، نزدیک به شصت سال قبل و بعد به تدریج بیشتر آموخت.این دیگاه ابتدائی ایشان به نظریه ولایت فقیه قبل از پیروزی انقلاب و در دوران تحصیل است.
دومین مرحله تطور نظری ایشان با تأسیس جمهوری اسلامی متبلور می شود. نخستین فقیهی بود که در جمهوری اسلامی قانون نویسی را آغاز کرد . قانون اساسی عصاره کار منتظری ودیگر فقیهان هم دوره او است ، در آن نکات مثبت فراوانی یافت می شود ، بحث حقوق ملت در این قانون یکی از درخشان ترین فصولی است که هنوز نیز قابل افتخار است. البته در آن اصل ولایت فقیه هم یافت می شود ودر این زمینه سهم مرحوم آیت الله منتظری هم به هر حال کم نبود وبه یاد دارم که چندین بار به محضر ایشان عرض کردم استاد آنچه که به نام شما شروع شده خودتان علاج فرمائید. بزرگوارانه گوش می کرد و چیزی نمی گفت. سر به زیر می انداخت و ظاهرا مترصد فرصتی بود که انحراف پیش آمده را اصلاح کند. شهادت می دهم که او در چند سال آخر عمر شریفش بهترین کاری که می توانست بکند، در این وادی انجام داد و رفت.
تفاوت منظر با آیت الله خمینی در مسئله ولایت فقیه
آیت الله منتظری قائل به “ولایت انتخابی مقیده فقیه” بود. نظریه ایشان در دهه اول جمهوری اسلامی. لذا با استادش مرحوم آیت الله خمینی در دو محور اختلاف بنیادی داشت، اولا قائل به انتصاب نبود، برعکس قائل به انتخاب بود. معتقد نبود که فقیهی از جانب امام زمان یا امام صادق یا پیامبر ویا خدا به حکومت یا حکمروائی بر مردم نصب شده باشد، معتقد بود که مردم را رهبر می باید انتخاب کنند، بنابراین فقه سیاسی او یک فقه انتخاباتی و به یک معنی دموکراتیک بود، به رأی مردم در حوزه عمومی اعتبار می داد ومبنایش عهد نامه مالک اشتر بود ومی گفت “رضی العامه” رضایت عمومی را امام علی (ع) بی جهت بکار نبرده است. رضایت عمومی، عدالت و تدبیر سه پایه یک حکومت سالم در نظر او است.
اختلاف دوم ایشان با مرحوم آیت الله خمینی در قلمرو ولایت و محدوده اختیارات رهبری بود. منتظری هرگز به ولایت مطلقه باور نداشت و درسال ۶۸ هم به باز نگری قانون اساسی رای منفی داد ومعتقد بود که ولایت مطلقه از فقه شیعه در نمی آید، ودر مقابل ولایت مطلقه به ولایت مقیده قائل بود. مراد از تقید، تقید به قانون اساسی وتقید به ضوابط دینی است. تقید به قانون اساسی به عنوان شرط ضمن عقد لازم برای حکومت الزامی است. در کتاب چهار جلدی خود هم نوشته است که حکومت عقد لازمی است بین حاکم وشهروندان واین عقد در یک شرط ضمن عقد به نام قانون اساسی تدوین می شود ودراین شرط ضمن عقد همه جزئیات رعایت می شود وحاکم مقید به رعایت این شرط ضمن عقد، یعنی قانون اساسی است واگر تخلف کرد معزول است. تقید به شریعت و مقید بودن کلیه سیاستها به ضوابط تعطیل ناپذیر دینی و اخلاقی.
منتظری معتقد بود که حکومت نوعی وکالت از جانب مردم است ونه ولایت بر مردم. البته به معنای عقدی لازم بین مردم و حاکم. کسی برمردم ولایت ندارد، حاکم وکیل و نماینده مردم است. واژه ولایت را اگر چه که بکار می برد اما ولایت به معنای والی عرفی نه ولایت شرعی بر صغار. لذا ذکر می کرد که ما مردم را قاصر وغائب نمی دانیم تا برای آنها قیم نصب کنیم. اگر کسی به وکالت قائل باشد، وکیل با شرائطی توسط موکل قابل عزل است. موکل می تواند عمل وکیل را ارزیابی و نقد کند ونه برعکس. لذا این دو فلسفه کاملا ً متفاوت است ، ولایت برمردم ، یا وکالت از جانب مردم ، کسی که به انتخاب قائل است ، نمی تواند به وکالت و لو در چارچوب عقدی لازم قائل نباشد.
منتظری قائل بود که مردم وکیل انتخاب می کنند ، وکیل الرعایا ، وکیل المله واین وکیل در مقابل مردم ، علاوه برمقابل خداوند پاسخگو است، مسئول است ، مقام مسئول است. مقام “لا یسئل عما یفعل” نیست مانند ذات ربوبی ، مسئول است که به مردم پاسخ بدهد ولذا از نهج البلاغه اینگونه استنباط می کرد که مقامات باید خود را در برابر ملت پاسخگو بدانند. می گفت هر نامه ای که به من می رسد باید بخوانم، شخصا ً می خواند وپاسخ می داد ، اگر چه که دیر می شد اما می گفت اینها برای من نوشته اند ومن باید پاسخ بدهم ، حتی اگر کسی به او توهین کرده بود و دشنام داده بود. این دو فرق اساسی، یعنی قائل به مقید بودن حکومت ونه مطلق بودن آن وانتخابی بودن حکومت ووکالتی دانستن حکومت ونه ولائی دانستن آن باعث شد که او سیمای دیگری از حکومت اسلامی در ذهن داشته باشد.
اگر چه تا به آخر به نظارت فقیه اعلم برجامعه قائل بود، معتقد بود که فقیه اعلم، یعنی کسی که علمش بیش ازدیگران است ، صلاحیت دارد که بر حوزه تقنین و قانون گذاری بر جامعه نظارت کند واگر خطایی دید تذکر دهد ، او به هیچ وجه به این قائل نبود که این فقیه حق وتو دارد ویک نفر به جای همه تصمیم بگیرد ، او معتقد بود که مردم آنقدر دیندار هستند که اگر اعلم فقیهانشان چیزی بگوید، آنها یا تجدید نظر می کنند ویا به نزد او می روند وتوضیح می دهند وبالاخره راه حل وسطی قابل دستیابی خواهد بود ، آنچنان که مرحوم آخوند خراسانی هم معتقد بود ومرحوم نائینی هکذا، حضور چند مجتهد در میان نمایندگان مردم در مجلس شورا کفایت می کند.
به نظر ایشان لازم نیست که حتما ً ما قدرت فائقه ای بالای سرپارلمان بگذاریم تا آنها جلوی هر قانونی بگویند که این قانون صحیح است ویا صحیح نیست. اگر نمایندگان مردم را رشید بدانیم، مطمئن خواهیم بود که زمانی که عالمان بصیری چون منتظری ذکر کردند که این قانون اشکال شرعی دارد آنها تجدید نظر خواهند کرد. این یک نحوه نگاه به دین و فقه است وآن هم نحوه دیگری، ما در سده معاصر در ایران ، همواره دو تفسیر فقهی داشته ایم ، یک تفسیر شیوه شیخ فضل الله نوری بود است ویک تفسیر هم شیوه نائینی و خراسانی وامروز مرحوم آیت الله منتظری، ومی باید این شیوه را ادامه داد.
نظارت عالیه فقیه نظر نهائی استاد
سومین مرحله تطور فقهی ایشان انتقال از رویکرد دخالت روزمره فقیه در ریز و کلان امور جامعه به رویکرد “نظارت عالیه فقیه” است. این نظریه دو دهه اخیر ایشان بود. آخرین نظر فقهی ایشان ، که یک هفته قبل از وفاتش نوشته بود در پاسخ به این سوال که نظر شما در باره ولایت فقیه، در مورد حکومت چیست؟ وجالب است که در این پاسخ ایشان هیچ استفاده ای از واژه ولایت فقیه نکرده است و نوشته است ، حکومت مطلوب از نظر من این است که در آن قوای سه گانه از هم مستقل باشند وحاکمان نماینده واقعی مردم باشند وبر اساس عدالت و تدبیر جامعه را اداره کنند و به عبارت دیگر یعنی منتظری نظر نهائیش، بیش از نظارت فقیه نمی تواند باشد، این هم که می گویم نظارت فقیه، با این که در این پاسخ نهایی کلمه نظارت فقیه را هم بکار نبرده است اما ارجاع داده اند به سخنان یکی دوسال اخیرشان که در آن عصاره اش همین نظارت فقیه بیشتر نیست. یعنی فقیه صرفا ً ناظر باشد، در ذیل قانون اساسی باشد، به شرط اینکه همه اصول دیگر قانون اساسی را رعایت کند ، این نظر آیت الله منتظری است، اگر بخواهیم صادقانه نظر اورا گزارش کنیم.
نظریه پرداز اسلام سیاسی
بنابراین وقتی گفته می شود منتظری بزرگترین نظریه پرداز اسلام سیاسی در زمانه ما بود، اسلام سیاسی معادل اسلام خشونت نیست، اسلام سیاسی معادل استبداد دینی نیست، این در ادبیات انگلیسی غالبا ً واژه اسلام سیاسی به شکل منفی بکار می رود، ظاهرا ً اسلام خوب اسلامی است که به سیاست کاری نداشته باشد، اسلام خوب اسلامی است که به ظلم واستبداد کاری نداشته باشد. اما اسلامی که منتظری می شناخت علاوه براینکه به عبادت، به تقوا و اخلاق عنایت ویژه داشت، در عرصه سیاسی هم خود را مسئول می دید. اسلام مسیحیت نیست که بخواهیم بیندیشیم که با جدا کردن دین از سیاست همه مشکلات حل می شود، مهم نحوه حضور دین در سیاست است، و مهمترعدم امتیاز حقوقی دیداران در عرصه سیاسی است.
آن چیزی که منتظری می اندیشید این بود که قرآن ما آیات متعدد ناظر به حوزه سیاسی دارد، سیره مسلم نبوی یازده سال انتهای زمان پیامبر حکومت در مدینه داشته است و سیاست ورزی جزء سیره نبوی بوده است، امام علی بخش اعظمی از تعالیمش سیاسی بوده است، لذا مسلمانی با اکتفا به مفاتیح الجنان خواندن و عمل کردن حاصل نمی شود، نمی توان به بخش عظیمی از معارف اسلامی در حوزه اجتماعی بی اعتنا بود. راه حل این است که این بخش سیاسی را درست قرائت کنیم و درست بفهمیم وبه زبان امروزی دموکراتیک قرائت کنیم وحقوق مردم را به رسمیت بشناسیم.
اسلام سیاسی دو گونه قرائت شده است، یکی قرائت استبدادی از اسلام سیاسی که نمونه آن رژیم فعلی جمهوری اسلامی است ودیگری اسلام دموکراتیک که نماینده اش مرحوم آیت الله منتظری بود. لذا وقتی که می گوئیم او نماینده اسلام سیاسی بود، اگر چه امروز بسیاری از سکولارهای محترم هم از آیت الله منتظری تقدیر می کنند، حق هم دارند، برای اینکه منتظری فصل مشترک همه ایرانیان آزادی خواه است، متنوع در افکار، اعتقادات، ادیان وعقاید.
حفظ نظام وسیله نه هدف
منتظری نظریه پرداز بزرگ اسلام سیاسی بود، اما اسلام سیاسی او با اسلام سیاسی مرحوم آیت الله خمینی تفاوت زیادی داشت. مشترکات آنها اینکه هر دو معتقد بودند که قدرت اگر در دست افراد مومن باشد، می تواند به نفع اجرای ارزشها و احکام دین باشد، اما اختلاف جدی آنها در این نکته بود که مرحوم آیت الله خمینی (رضوان الله علیه) معتقد بود که مصلحت نظام از همه چیز بالاتر است وحفظ نظام از اوجب واجبات است، اگر مصلحت نظام اقتضا کند حتی می تواند احکامی مانند نماز وروزه وحج ومزارعه ومضاربه ومساقات را هم تعطیل کنند، یعنی قدرت سیاسی بالا تراز احکام شرعی است، قدرت سیاسی بالاتراز قانون است. اما منتظری این نکته را به دقت نقد کرد وذکر کرد که حفظ نظام واجب طریقی است و نه واجب نفسی، به زبان ساده تر مقدمه است برای امری بالاتر وآن امر عدالت است، لذا اگر امری عادلانه نباشد آن نظام ارزش نخواهد داشت. نظام جمهوری اسلامی تأسیس شده تا عدالت را در ایران برقرار کند، تأسیس نشده تا آن را امر مقدسی بدانند وخود آن وبال گردن مردم شود.
لذا با صراحت ذکر کرد که قائل به ولایت مطلقه نیست، معتقد نبود که برای حفظ نظام هر کاری را می توان انجام داد و برای همین بود که در سال ۶۷ مقابل استاد خود ایستاد و ذکر کرد که اگر قرار است که نظام با خون بی گناهان حفظ شود، من پشت پا به این قدرت زدم و پشت پا زد ورفت. بسیار دشواراست که انسان سه چهارماه مانده تا قدرت اداره یک کشور را به عنوان رهبر بدست بگیرد، اما برای حفظ آرمانهایش ایستادگی کند وحقیقت را فدای مصلحت نکند.
چهار. مرجع مدافع حقوق بشر
اسلام سیاسی که منتظری به آن قائل بود اسلام نهج البلاغه است، منتظری عصاره این سه واژه است: رحمت نبوی، عدالت علوی، شجاعت حسینی. این سه مورد را با هم ممزوج کنیم درزمانه ما نامش می شود حسین علی منتظری. رحمت نبوی، برای اینکه دریافته بود که عصاره این دین از وجود مقدس رحمتا للعالین ناشی شده است، در تمام بیاناتش ، اعلامیه هایش یک ذره در آن کینه جوئی نمی یابید، همواره ذکر می کرد، من که رفتنی هستم، شما این حکومت را دریابید، اینگونه با مردم رفتار نکنید، با مردم به گونه ای رفتار نکنید که مردم نسبت به خدا وپیامبر و اسلام و تشیع بیزارشوند، عدالت محور اصلی افکار منتظری بود، با این عدالت به مسئله حقوق بشر.
شجاعتی بی نظیر داشت، وقتی به حق می رسید، هیچ چیز جلوی اورا نمی گرفت. اینکه برای استاد خودنامه بنویسد و اعتراض کند اینکاری که انجام شده است، اینکه زندانی بعد از محاکمه و در زمان سپری کردن مجازات اعدام شود خلاف شرع و اخلاق و قانون است وتهدید می شود که معزول می شوی، می گوید : بشوم.
حفظ جان انسانها، دفاع از ارزشهای دینی واخلاقی برای من ارزش بیشتری دارد، در پیام تسلیتشان می نویسند که در این ابتلای دنیوی ایشان خطا کرد واین رنج هایی که کشید کفاره آن خطا ها است. خدمت ارباب قدرت عرض می کنم آن که خطا کرد منتظری نبود.
یک میلیون تشیع کننده در این همه ، با این همه تهدید ها، محدودیتها ، بیست سال توهین شنیدن، همانند مولا علی در زمان معاویه، همه منبرهای رسمی علیه منتظری شروع به دشنام گویی کردند، یک قلم از آن ، روزنامه وقیح میدان توپخانه بیست سال علیه این فقیه عالی قدر نوشت، اما مردم قدرشناس ما دهن کجی کردند به همه این توهینها ، تشییع جنازه ای کردند که در تاریخ قم بی سابقه بود، ده ها مرجع از دنیا رفته اند رحمت خدا بر همه آنها، تشیع جنازه هیچ کدام به شکوه و معنی داری و جمعیت تشیع جنازه منتظری نبود. آنها که در سال ۱۳۶۷ رنج نامه نوشتند، امروز در تشییع ایشان بیش از دیگران متأثر بودند، چرا؟ زیرا بیست سال دیر فهمیده بودند که منتظری چه گفت واز چه ارزشهایی دفاع کرد ، آنقدر بزرگوار بود که وقتی به نویسندگان همان نامه های شصت و هفتی لطمه ای وارد شد، او خود پیش قدم شد وبرای آنها نامه دلجویی نوشت، چه درس بزرگی است به من وتو، ذره ای کینه در دل این پیرمرد نبود، اما آنها که برصندلی ولایت عظما نشسته اند، می توانند بدون کینه سخن بگویند؟ می توانند بفهمند که چه کسی در این ابتلاء بزرگ شکست خورد وچه کسی پیروز شد؟
حقوق انسان از آن حیث که انسان است
منتظری بزرگ بود ، به خاطر فقاهتش ، به خاطر اخلاقش ، به خاطر تقوایش ، به خاطر دفاع از حقوق انسانها ، منتظری با ضوابط دینی به حقوق بشر رسید، اولین فقیهی است که به نام حقوق انسان رساله نوشت، رساله ای کم حجم، اما پرمحتوا، با مبانی دینیش اثبات کرد که انسان از آن حیث که انسان است حق دارد ونه از آن حیث که مسلمان است ونه از آن حیث که مومن است. لذا با کمال قدرت به عنوان اعلم فقیهان شیعه از حقوق کسانی که عقاید آنها را با طل می دانست ، دفاع کرد وگفت بهائی ها از حقوق شهروندی برخوردارند، کسی حق تجاوز به حقوق آنها راندارد، باطل بودن عقیده حرفی است، اما برخورداری از حق شهروندی حرف دیگری است. برخورداری از حق شهروندی منوط به داشتن عقیده صحیح نیست، هر شهروندی از این حقوق برخوردار است. به قول برخی از اساتید، این یک فقیه شهروند است، او مفهوم شهروندی را در هاضمه خود پذیرفته است و به آن فتوا داد.
او ازحق حیات دفاع کرده است، در دشوارترین شرایط ، لذا درباره اثبات ارتداد سخت ترین محدودیتها را قائل شد. آنقدر محدود که به سختی بتوان پیدا کرد کسی که با عنوان ارتداد قابل اعدام باشد ، او به شبهه علمی بها می دهد ومی گوید شبهه را باید پاسخ داد ونه اینکه قائل به آن را حذف یا اعدام کرد. این تفکر تفکری است که از بنیاد آزادی خواهانه است ، این تفکر از بنیاد عدالت طلبانه، حق طلبانه و آزادی خواهانه است. می توان فقیه بود وحق طلب بود، می توان مسلمان بودو عدالت خواه بود و برای آزادی خواهی، عدالت خواهی، حق طلبی لازم نیست که دینت را زیر پا بگذاری، این پیام منتظری بود واین پیام بسیار زیبایی است.
پنج. رهبر معنوی جنبش سبز
منتظری یک عنوان هم در این سال آخر یدک می کشید ، رهبر معنوی جنبش سبز ، کسی را که ارباب قدرت رسمی از رهبری عزل کرده اند، مردم خود او را بطور طبیعی انتخاب کردند وهمه رهبران سیاسی جنبش سبز برای او نامه نوشتند و از او استمداد کردند. اگر معنای این را درک کنید، متوجه خواهید شد که منتظری به چه مقام رضایت بخشی در میان توده ایرانیان دست یافته بود. راه حلی که منتظری برای برون رفت از مشکلات ایران داشت رادر یک جمله می توانم خلاصه کنم: پاکسازی جمهوری اسلامی از ولایت جائر با استفاده از ظرفیتهای قانون اساسی. منتظری شعار جمهوری ایرانی را برنمی تافت، منتظری قائل نبود که ما برای دفاع از حقوق ایرانیان می باید دیگر مظلومان مسلمان را نفی کنیم. منتظری به اصلاح جمهوری اسلامی می اندیشید. اواشکال اساسی حکومت ایران را استبداد دینی می دانست.
می توان به شکل انتزاعی مسائل مختلفی در ذهن بافت و از واقعیتهای اجتماعی داخل ایران غافل شد، این واقعیتهای اجتماعی می باید به گونه ای درک شود که امکان برون رفت ازاین مشکلات را فراهم آورد، شعارهای تند دادن و طرح مسائلی که تا دهها سال آینده امکان عمل در ایران ندارد، دردی را دوا نمی کند. می توان در فضای مجازی بدور از واقعیتهای داخل بسیار نوشت، اما میزان تأثیر آن در ایران چقدر است؟ کشوری که هنوز نیمی از آن سنتی می اندیشد، هنوز همین مراجع تقلید با همه افت وخیزشان در آن جایگاهی دارند و بزرگی مانند منتظری را همگان قبول دارند، لذا به نصیحت او گوش فرا دهیم.
معتدلانه پیش برویم استقامت داشته باشیم، راه حل اوبرای این مسائل این بود که می باید ما امر به معروف ونهی از منکر کنیم با کمترین هزینه وبیشترین فایده فکر کنیم چه راه حلی برای کشورمان بهتراست. به نظر مرحوم آیت الله منتظری مطابق اصول قانون اساسی و ضوابط شرعی رهبر جمهوری اسلامی شرایطی از قبیل فقاهت، تدبیر، عدالت و رضایت عامه را می باید داشته باشد. این شرایط همگی در سالیان اخیر وبویژه در ماه های اخیر سلب شده است. وقتی که این شرایط ضمن عقد نقض شده باشد نیازی به عزل رهبر نیست، رهبری که از عدالت و پشتیبانی عمومی افتاده خود به خود معزول است. این فتوای اعلم علمای شیعه در زمان ما بوده است. نوشت ورفت. این ما هستیم که می باید این فتاوا را عملی و محقق کنیم.
نتیجه
عرایضم را خلاصه کنم، اولا آیت الله العظمی منتظری تجسم سه ارزش برتر اسلامی علم، تقوی و جهاد است. ثانیا معظم له نگهبان رشید اندیشه اسلامی در برابر شبهات و اشکالات بود و به مثابه حکیمی متأله از حریم وحی الهی دفاع کرد و حوزه های عقب تر از زمان را به مسلح شدن به دانش روز و نقد علمی، حکومت اندیشه ستیز را به رعایت حق آزادی اندیشه و قلم، و روشنفکران و نواندیشان و قلم بدستان مسلمان را به انصاف علمی و کوشش برای حل شبهات نه تلاش برای اشاعه آنها همزمان نصیحت کرد.
ثالثا منتظری نظریه پرداز اسلام سیاسی در زمان ما بود، در اسلام سیاسی او رحمت حرف اول را می زد، رضایت عامه بالاترین نقش را داشت، و هدف عدالت بود. فقه او را می توان به فقه آزادی بخش در برابر فقه استبدادی رسمی تعبیر کرد. او تلألؤ چراغ دین در عصر ما بود. دیدگاهش درباره ولایت فقیه سه مرحله از تطور را پشت سر گذاشته است:ولایت انتصابی فقیه، ولایت انتخابی مقیده فقیه اعلم و بالاخره نظارت عالیه فقیه اعلم. این عصاره تفکر فقه سیاسی منتظری بود. به حوزه های علمیه بیش از همه تنبه داد، به علما تذکر می داد که می باید از حق دفاع کنند، همانند خطبه سید الشهدا درمنی، آن خطبه امر به معروف ونهی از منکر، خلاصه آن نامه بسیار رفیعی است که منتظری چند ماه قبل برای عالمان حوزه های علمیه نوشت، اما کو گوش شنوا؟
در چهارمین بخش به جایگاه رفیع ایشان در زمینه حقوق بشر و حقوق انسان از آن حیث که انسان است و حقوق شهروندی همه مردم فارغ از دین وعقیده شان اشاره شد. و بالاخره بحث را با رهبری معنوی جنبش سبز به پایان بردیم. منتظری مظلومانه از قدرت رسمی عزل شد، اما در نهایت با انتخاب آزادانه و آگاهانه ایرانیان در اوج عزت به عنوان رهبر معنوی جنبش اعتراضی ملت ایران دارفانی را وداع گفت.
روحش شاد، راهش پررهرو، و نامش متبرک باد. عاش سعیدا و مات سعیدا. رحمت و رضوان خدا نصیب او باد. والسلام