اسلام رحمانی
در چهار دهه اخیر در ایران، اسلام با پسوندهای مختلفی استفاده می شود. اسلام انقلابی، اسلام التقاطی، اسلام رساله ای، اسلام فقاهتی، اسلام عرفانی، اسلام سیاسی، اسلام سنتی، اسلام نواندیشانه، اسلام روشنفکرانه، اسلام بنیادگرایانه، اسلام سکولار، اسلام متحجرانه، اسلام مدرن، اسلام ارتجاعی، اسلام مترقی، اسلام لیبرال، اسلام آمریکائی، اسلام ناب محمدی، اسلام نبوی، اسلام اهل بیت، اسلام اموی، اسلام طالبانی، اسلام فاشیستی، اسلام سیاه، اسلام سرخ، اسلام سبز و بالاخره اسلام رحمانی.
هر کدام از این ترکیبات تاریخچه ای دارد و بخشی از تاریخ اندیشه معاصر ایران را رقم می زند. رواج این پسوندها و تمایل به تمایز از دیگر تلقی ها نشانگر یک نیاز است، از سوئی تکثر و تنوع میان مسلمانان را نشان داده، خبر از تعدد قرائات و برداشتها از اسلام می دهد، از سوی دیگر مشخص می کند که بدون استعمال این پسوندها نیاز هویتی گرایشهای مختلف مسلمانان سیراب نمی شود. از جانب سوم این تنوع برداشتها نشان از سرزندگی و شادابی اسلام دارد.
بیشک همه این برداشتها از اعتبار یکسانی برخوردار نیستند و برخی از جانب قاطبه مسلمانان نادرست و انحرافی محسوب می شوند. امام علی (ع) خبر از زمانی می دهد که اسلام همچون پوستین وارونه پوشیده شده باشد: “و لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا” (نهج البلاغه، خطبه ۱۰۷). برخی از تعابیر فوق توسط قائلانش استفاده می شود، برخی نیز تعابیری است که منتقدان ساخته و استعمال می کنند و چه بسا مطلوب پیروان آن گرایش نباشد.
اصطلاح اسم رحمانی مدتی است از اقبال برخوردار شده است.نگارنده این اصطلاح را سالها قبل برای تمایز قرائات مختلف اسلامی بکار برده است. در یک سال اخیر این ترکیب در میان حامیان و رهبران و همراهان جنبش سبز به وفور به چشم می خورد. به نظرمی رسد تحلیل مفهومی “اسلام رحمانی” لازم باشد. واضح است که این تحلیل مفهومی برداشت شخصی من است و در این بحث همچون مباحث گذشته ام هیچکس را نمایندگی نمی کنم. پیشاپیش از انتقاد و پیشنهاد اهل نظر تشکر می کنم.
اسلام رحمانی در مقابل اسلام فاشیستی، اسلام طالبانی، اسلام اموی، اسلام سیاه و اسلام متحجرانه است. در این قرائت از اسلام چیزی از تعالیم اسلامی حذف نمی شود، تنها برخی از احکام و شعائر که در خارج از زمینه خود و مجزا از شرائط زمانی مکانی عصر نزول درک شده اند و در نتیجه ی این سوء فهم از جوهره رحمانی خود فاصله گرفته اند تصحیح می شوند و برخی احکام عقلائی که ناسازگار با تعالیم اسلامی نیستند، مورد پذیرش قرار می گیرند.
اسلام در بدو نزول جز همین اسلام رحمانی نبود و نیازی به قید احترازی نداشت، اما با دور شدن از عصر نزول و رسوب عادات و سنن خشن جاهلی و عدم توجه به روح قرآن و اهداف متعالی دین از ابعاد رحمانی اسلام دور شدیم. یکی از نخستین متفکرانی که به لزوم توجه به روح قرآن و اهداف اسلام در فهم یکایک احکام شرعی و علوم اسلامی تأکید کرد، پرفسور فضل الرحمن اسلام شناس فقید پاکستانی آمریکائی بود.
متون اسلامی اگر بدون توجه به اهداف دین و روح قرآن و تفکیک محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، مجمل و مبین، عام و خاص، مطلق و مقید مراجعه شوند هر دو قرائت رحمانی و قرائت خشن استبدادی مستنداتی برای خود می یابند. واضح است که بدون دانش کافی برداشتهای خلاف قرآن و ضد اسلامی دور از انتظار نیست. به همین دلیل است که بسیاری از این قرائات ناقص و نادرست زائیده جهل به علوم اسلامی و روش صحیح استنباط از آنهاست. اگر مطالعه عمیق کتاب تکوین یعنی طبیعت بدون اطلاع تخصصی از علوم تجربی ممکن نیست، درک صحیح کتاب هدایت و دین رحمت چگونه بدون دانشهای لازم میسر است؟
در این مجال می کوشم به ده مولفه اصلی اسلام رحمانی به اختصار اشاره کنم. این مولفه ها مهمترین علائم برای شناخت اسلام رحمانی است. این نوشتار ویرایشهای بعدی نیز خواهد داشت و چه بسا با تامل و تدبر بیشتر به این مولفه ها افزوده گردد.
اول. رضایت خداوند
سودای بهشت یا ترس از دوزخ سقف مطالبات متوسطین است. خشنودی خداوند مقوله ای فراتر از این دو است. رابطه مومن و خداوند طرفینی است. “رَّضِيَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ” ﴿التوبة: ١٠٠﴾ خداوند از ایشان راضی است، ایشان هم از خدا راضیند. بالاترین صفت بندگان مقرب خداوند که به نفس مطمئنه دست یافته اند بازگشت رضایت مندانه و مورد رضایت واقع شده به محضر خداوند است: “يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً”﴿الفجر: ۲۸-۲۷﴾ ای صاحب روح به آرامش رسیده، به سوی پروردگارت بازآ در حالی که تو از او خشنودی و او نیز از تو خشنود است.
اما از کجا بدانیم خداوند از چیزی راضی یا ناراضی است؟ از سه طریق می توان به این مهم دست یافت: یکی از راه دل است و کشف و شهود که منحصر به اولیاء الله و عارفان واصل است. دیگر راه عقل و استدلال و رسول باطنی است که به بخشی از امور مورد رضایت خداوند می توان دست یافت و در مولفه سوم به آن اشاره خواهد شد. سوم راه وحی است که برای اکثر قریب به اتفاق مردم مطمئن ترین راه تحصیل مُنجِیات و مُهلِکات – به گفته غزالی در احیاء علوم الدین – یا بدست آوردن اسباب رهائی یا عوامل سقوط است.
قرآن کریم و سنت معتبر پیامبر خدا (ص) و سیره اهل بیتش (ع) منبع اصیل راه سوم تحصیل رضایت خداوند هستند. اگر اطمینان یافتیم که امری برای همیشه و همه جا مورد رضایت خداوند است، برای مسلمان تردیدی در تقدم این مولفه بر تمام مولفه های بعدی نمی ماند و یقینا آنرا رعایت خواهد نمود. و اگر دانست که چیزی برای همیشه و همه جا مورد غضب و کراهت الهی است یقینا از آن اجتناب خواهد کرد. تشخیص اینکه امری در کتاب و سنت در زمره امور موقت و مربوط به عصر نزول بوده است، کاری تخصصی است و تسلط بر قرآن و سنت و سیره می طلبد.
اسلام با تسلیم پروردگار بودن آغاز می شود. پیامبر حامل پیام الهی به ماست. “قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّـهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّـهُ” (آل عمران: ۳۱) “بگو اگر خدا را دوست می دارید، از من (پیامبر) پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد.” اسلام رحمانی یعنی عمل دقیق و موبمو به ضوابط و معیارها و روش قرآن کریم و سنت نبوی. تمام مولفه های بعدی طریقی برای تحصیل مولفه اول است. رضایت او همه چیز است و غضب او مجمع همه شرور و بدیهاست.
دوم. عدالت
مسلمانان از همان ایام نخستین دو گروه شدند، برخی درک عدالت را تنها از مجرای دین ممکن دانستند و اینکه خدا باید عادل باشد را گزاره ای بوالفضول اعلام کرده گفتند هر چه آن خسرو کند شیرین بود. انسانی که “ما اوتیتم من العلم الا قلیلا” (شما را جز اندکی از دانش داده نشده است) است چه رسد برای خدا تعیین تکلیف کردن؟ این تلقی اشاعره است.
دسته دوم از مسلمانان به این نتیجه رسیدند که عقل انسانی توان درک فی الجمله عدالت را دارد. ما بدون ایمان به خدا و دین هم عدالت را درک می کنیم. عدالت امری ماقبل دینی است و خداوند رعایت قسط و عدالت را بر خود واجب کرده است. خدا عادل است و می توان از او انتظار کردار عادلانه داشت. او هرگز به ظلم فرمان نمی دهد. به دلیل اهمیت این صفت خداوند قائلان این تلقی “عدلیه” نام گرفتند. معتزله از اهل سنت و شیعه در زمره عدلیه هستند.
اسلام رحمانی در تقسیم فوق در زمره عدلیه است. دادگری و عمل به مقتضای عدالت وظیفه مسلمان است: “اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ” ﴿المائدة: ٨﴾ دادگر باشید، دادگری به تقوی نزدیکتر است. بالاتر از آن اقامه قسط ، قوّام به قسط بودن انتظار الهی از مومنان است. به این معنی که دادگری و بسط و اشاعه آن ممیزه اصلی مومن است. “يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّـهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ” ﴿النساء: ١٣٥﴾ ای مومنان برپادارندگان عدالت و شاهدان خداوند باشید، حتی اگر بر علیه خودتان یا پدر و مادرتان یا خویشاوندانتان باشد. مسلمانی که در مقابل ظلم بی تفاوت است و برای عادلانه شدن مناسبات فردی و اجتماعیش کوشش نمی کند به این دستور الهی بی اعتنائی کرده است. خداوند دوستدار دادگران است “إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ” ﴿الممتحنة: ٨﴾ و از ظالمان بیزار است.
از اهداف نبوت برپائی عدالت است: “لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ” ﴿الحديد: ٢٥﴾ ما پیامبرانمان را با ادله روشن فرستادیم و همراه با ایشان کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم عدالت را برپا دارند. کتاب خدا و وجدان انسانی بزرگترین مشوقهای آدمی به اقامه عدالت است. این خود مردمند که می باید براساس تعالیم انبیاء الهی عدالت را در جان و جامعه و جهان برپا کنند.
لازم ترین ضابطه حکومت عدالت است. پیامبر خدا (ص) به ما تعلیم داده است که “الملک یبقی مع الکفر ولا یبقی مع الظلم”. زمامداری با کفر می پاید اما با بیدادگری نمی پاید. این هم دلیل دیگری بر تقدم عدالت بر دین است. آنان که بدون رعایت عدالت دم از دین و حکومت دینی می زنند دروغ می گویند.
از منظر اسلام رحمانی عدالت ضابطه فهم اسلام است. مجتهدی که در استنباط خود به مقتضای عدالت بی توجه بوده است، فتوایش قابل اعتنا نیست. امر ظالمانه هیچ قداستی ندارد. اگر به یقین خرد جمعی انسانی امری را ظالمانه می داند، و آن امر به دین نسبت داده شده است، این قرینه قطعیه است بر این که در آن مورد در فهم دین خطا رخ داده است. بر همین منوال اگر به یقین خرد جمعی انسانی امری را عادلانه می داند، و جمعی بنام دین با آن مخالفت می کنند، بدون تردید خطا می کنند.
سوم. عقلانیت
اگر مقتضای خرد و اندیشه در حوزه علوم طبیعی متبع است، بیشک مقتضای خرد و اندیشه در حوزه علوم انسانی نیز بر همین منوال متبع و معتبر خواهد بود.
در تعبیر فاخر امام علی (ع) در نهج البلاغه یکی از اهداف نبوت شکوفا شدن خرد انسانی ذکر شده است: “و يثيروا لهم دفائن العقول” (خطبه ۱). این خرد مدفون که پیامبران موظف به استخراج و غنی سازی و استخراج و شکوفائی آن هستند، ارتباط وثیق عقلانیت و دینداری یا خردمندی و دین ورزی را نشان می دهد.
ثقة الاسلام کلینی کتاب باارزشش کافی را بجای اینکه با توحید یا ایمان یا علم آغاز کند با عقل و جهل شروع کرده است. فردوسی نیز به تبعیت از همین قرائت اهل بیت از اسلام شاهنامه اش را با این بیت آغاز کرده است: “بنام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه در نگذرد”. نخستین حدیث باب عقل و جهل روایت نمادین عمیقی است که محمد بن مسلم از امام باقر(ع) روایت کرده است: آنگاه که خداوند عقل را آفرید، او را به سخن درآورد. به او گفت: رو کن و جلو بیا، چنین کرد، سپس گفت: پشت کن، و عقل چنین کرد. آنگاه خداوند فرمود: به عزت و جلالم قسم من هرگز مخلوقی محبوب تر از تو نزد خودم نیافریدم و ترا کامل نکردم جز نزد آنان که دوستشان دارم. آگاه باش که ترا امر می کنم، ترا نهی می کنم، ترا مجازات می کنم و ترا پاداش می دهم. (کافی، کتاب العقل و الجهل، ح ۱)
از این روایت عمیق این نکات بدست می آید: اول، عقل محبوب ترین مخلوق الهی است. دوم، خداوند عقل مخلوقات محبوبش را کامل کرده است. خرد با محبوب خداوند بودن نسبت مستقیم دارد. سوم، مخاطب اوامر و نواهی الهی عقل است. چهارم، انسان به سبب عقلش مستوجب ثواب و عقاب می شود.
اصبغ بن نباته از امام علي (ع) روایت زیبائی با زمان سمبلیک و نمادین نقل می کند. جبرئیل بر جناب آدم فرود آمد و به او گفت: ای آدم، من از جانب خداوند مأمورم که ترا در انتخاب یکی از سه امر مخیر کنم، یکی از آن سه را اختیار کن و دو امر دیگر را فروگذار. آدم از جبرئیل پرسید: آن سه امر کدام است؟ جبرئیل پاسخ داد: عقل و حیاء و دین. آدم گفت: من عقل را اختیار کردم. جبرئیل به دین و حیاء گفت: برگردید و عقل را با آدم تنها بگذارید. آن دو (دین و حیاء) گفتند: ای جبرئیل ما امر شده ایم که با عقل هر جا که باشد همراه باشیم. جبرئیل گفت: آنچانکه شأنتان است عمل کنید و عروج کرد. (کافی، کتاب العقل و الجهل، ح ۲) شأن و سرشت دین همراهی و همنشینی با عقل است. لذا در همین باب آمده است آنکه عقل ندارد دین ندارد. به عبارت دیگر بدون عقلانیت دین داری میسر نیست.
هر آنچه فراچنگ خرد انسانی در آید و عقل آدمی درک کند، پذیرفته است. مراد آن نیست که همه امور توسط عقل انسانی دست یافتنی است. در حوزه عرفان پای استدلالیان چوبین بود. در حوزه دین نیز امور فراتر از خرد انسانی یافت می شود. از منظر اسلام جهان به دو قلمرو غیب و شهادت تقسیم می شود. در قلمرو شهادت یا جهان مشهود و آشکار خرد انسانی فرمانروایی مقتدر است. در قلمرو غیب که بر خرد انسانی مخفی است تنها با اخبار پیامبران یا شهود عارفان واصل می توان دست یافت. قلمرو غیب از قبیل جزئیات آخرت خرد گریز است. و ادعای معقولیت در چنین حوزه ای نامعقول است.
اما اسلام رحمانی بر این باور است که هیچ گزاره خرد ستیزی نمی تواند معتبر تلقی شود. خرد ستیز یعنی آنچه عقل نوع انسانی به بطلانش حکم می کند و آنرا باطل اعلام می کند. امر نامعقول نمی تواند توسط دین تاسیس یا امضا شود. اگر کسی امری خرد ستیز را به دین و شرع نسبت می دهد، در فهم و استنباط خود خطا کرده است. اسلام رحمانی امور دینی را از دو حال خارج نمی داند: خردپذیر و خرد گریز. تعالیم اسلامی یا معقولند یا فراتر از طور عقل اما هرگز ضدعقل نیستند. توجیه عقلانی بخش خردپذیر تعالیم اسلامی مهمترین رسالت عالمان دینی است.
رجوع غیرمتخصص به متخصص که امری عقلائی است، هرگز مجوز نفی تحقیق و بی نیازی از توجیه عقلانی گزاره های دینی در حوزه احکام عملی فرعی نیست. حوزه اعتقادات بدون تحقیق دست یافتنی نیست. این توصیه سرآمد حکیمان مسلمان ابن سینا در سفارشهای انتهای اشاراتش یادکردنی است بی دلیل چیزی نپذیر و بی دلیل چیزی را رد نکن. این ساده ترین مرحله عقلانیت است. درباره عقلانیت دیدگاههای متفاوتی قابل عرضه است. اسلام رحمانی با پذیرش اصل عقلانیت عرصه را برای پذیرش موجه ترین، سازگارترین و کارآمدترین نظریه های عقلانیت باز می داند. بحث جزئی درباره نظریه های مختلف عقلانیت مجال و مقال دیگری می طلبد.
چهارم. رحمت
در میان این ده مولفه رحمت به میزانی از اهمیت است که عنوان اسلام با آن معنون شده است: اسلام رحمانی. این انتخاب بی وجه نیست. در تعالیم اسلامی رحمت به همین میزان حائز اهمیت است. رحمت مرادف مهربانی، رأفت و شفقت است. خداوند از میان صفات متعددش که اسماء حسنی خوانده می شود، دو صفت رحمان و رحیم را برای خود برگزیده است و سوره های قرآن با نام خداوند که متصف به این دو صفت است آغاز می شود: بسم الله الرحمن الرحیم. خداوند نه تنها رحمان و رحیم است بلکه او بهترین رحم کنندگان است: وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ ﴿المؤمنون: ١١٨﴾.
این خداوند رحمان و رحیم پیامبرش را مایه رحمت جهانیان اعلام کرده است. وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ ﴿الأنبياء: ١٠٧﴾ ما ترا جز رحمت برای جهانیان نفرستادیم. قرآن نرمخوئی پیامبر و جذب مردم به او را از نتایج رحمت الهی اعلام می کند: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّـهِ لِنتَ لَهُمْ ﴿آل عمران: ١٥٩﴾. خداوند قرآن کریم را نیز کتاب رحمت معرفی می کند: وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ ﴿النحل: ٨٩﴾ قرآن کتاب تبیان و هدایت و رحمت و بشارت است. وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا ﴿الإسراء: ٨٢﴾ قرآن مایه شفا و رحمت مومنان است و ستمکاران را جز خسارت نمی افزاید.
قرآن در باب رحمت قاعده گرانبهائی را معرفی کرده است: قُل كَتَبَ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ﴿الأنعام: ١٢﴾ خداوند رحمت را بر خود الزامی کرده است. وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿الأنعام: ٥٤﴾ آنگاه که آنان که به آیات ما ایمان آورده اند، نزد تو آمدند به ایشان بگو سلام بر شما خداوند بر خود رحمت را واجب کرده است، آنکه از شما ندانسته بد کند، آنگاه توبه کند و اصلاح نماید، خداوند بسیار پوشاننده و مهربان است.
رحمت از سنن الهی است. از قواعدی است که به آدمی قدرت پیش بینی و احتجاج می دهد و خبر از سرشت دستگاه آفرینش می دهد. به تعبیر بشری، استراتژی خداوند استراتژی رحمت است. دینی که خدایش رحمان و رحیم است، پیامبرش رحمة للعالمین است، ، رحمت از سنن الهی آن است، طبیعی است که دینش دین رحمت باشد، نه دین قساوت و خشونت و انتقام. قاعده رحمت از قواعد آمره و از اصول بنیادی اسلام است. معنای اصل بنیادی حکومت آن بر کلیه اجتهادات کلامی و فقهی و اخلاقی است.
امام علی (ع) رحمت را سرلوحه برنامه های حکومت اعلام می کند و در عهدنامه مالک اشتر که غنی ترین منبع اخلاق سیاسی در اسلام است، تصریح می کند: “و أشعر قلبك الرّحمة للرّعيّة ، و المحبّة لهم ، و اللّطف بهم ، و لا تكوننّ عليهم سبعا ضاريا تغتنم أكلهم فإنّهم صنفان : إمّا أخ لك فى الدّين ، أو نظير لك فى الخلق ، يفرط منهم الزّلل ، و تعرض لهم العلل ، و يؤتى على أيديهم فى العمد و الخطأ . فأعطهم من عفوك و صفحك مثل الّذى تحبّ أن يعطيك اللّه من عفوه و صفحه” (نهج البلاغه، نامه ۵۳). “قلب تو را پوششى بايد كه تار و پودش مهر مردم و دوستى و لطف به آنان باشد، و مباد كه مردم را درندهاى خون آشام باشى كه خوردنشان را غنيمت بشمارى ، چرا كه مردم به تمام دو گروهاند : يا در دين برادران تواند ، يا در آفرينش همنوعانت ، از راه مىلغزند ، به آفتها دچار مىشوند و دانسته يا ندانسته به كارهايى دست مىيازند ، و تو بايد از گذشت و چشم پوشى چندان بهرهمندشان كنى كه چشم پوشى و گذشت خدا را در مورد خود چشم دارى” .
اینکه این قرائت از اسلام عنوان “اسلام رحمانی” به خود گرفته علاوه بر تاکید بر آموزه های رحمت در متن دین – که بخشی از آن گذشت – مرزبندی و تمایز با قرائتی دیگر از اسلام است که مولفه رحمت را کلا زیر پا نهاده پنداشته با خشونت و قساوت و شقاوت می تواند به حاکمیت دین خدا مدد رساند. این قرائت سبعانه که چند صباحی است در ایران فرمان می راند بزرگترین صدمات را به اسلام وارد کرده، و بنام اسلام و بر علیه اسلام حکم می راند. اسلام رحمانی مرزبندی مشخص با قرائت رسمی اسلام در ایران است.
پنجم، اخلاق
اخلاق همانند عدالت و عقلانیت امری فرادینی است. اسلام را از آنرو انتخاب کرده ایم که با ضوابط اخلاقی سازگار است. خدائی که راستگوترین راستگویان است “و من اصدق من الله قیلا” (النساء ۱۲۲) یا “و من اصدق من الله حدیثا” (النساء ۸۷) و صداقت معیار بیان اوست، پیامبری که شاخص ترین صفتش امانتداری اوست: محمد امین، و و آنگاه خداوند توصیفش می کند از اخلاقش می گوید: وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ ﴿القلم: ٤﴾ “و تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری.” و آنگاه که محمد (ص) هدف از رسالتش را تشریح می کند، باز اخلاق در صدر است: “بُعِثتُ لِأُتَمِمَ مَکارمَ الأخلاقِ”. مبعوث شدم تا نیکوئی های اخلاق را تمام کنم. پیامبر آمده است تا جامعه اخلاقی بنا کند. آنکه به خداوند فعل غیراخلاقی نسبت می دهد، یا بنام شریعت فتوای غیراخلاقی صادر می کند، بر خطاست. حیله شرعی پذیرفتنی نیست.
در اسلام رحمانی هدف وسیله را توجیه نمی کند. “ما خير خير لا ينال إلاّ بشرّ”(نهج البلاغه، نامه ۳۱) “خیر خیر نیست اگر جز به شر بدست نیاید.” از راه غیراخلاقی و حرام و نامشروع نمی توان به هدف متعالی و مشروع و مقدس دست یافت. با شیوه های جهنمی و شیطانی نمی توان بهشت و خدای رحمان را اراده کرد. حکومتی که استبداد و ظلم و خفقان را پیشه کرده مجاز نیست نامش را اسلامی بگذارد.
یکی از موازین اسلام رحمانی قاعده طلائی اخلاق است. آنچه را برای خودت می خواهی برای دیگران هم بخواه و آنچه برای خودن نمی پسندی بر دیگران هم نپسند. این قاعده اختصاصی به اسلام ندارد، در دیگر ادیان هم یافت می شود.
امام علی (ع) در وصایایش به فرزندش امام حسن به همین قاعده تاکید می کند: يا بنىّ ، اجعل نفسك ميزانا فيما بينك و بين غيرك ، فأحبب لغيرك ما تحبّ لنفسك ، و اكره له ما تكره لها ، و لا تظلم كما لا تحبّ أن تظلم ، و أحسن كما تحبّ أن يحسن إليك ، و استقبح من نفسك ما تستقبح من غيرك ، و ارض من النّاس بما ترضاه لهم من نفسك (نهج البلاغه، نامه ۳۱)
اگر موازین اخلاقی نقض می شود، اگر قاعده طلائی اخلاق زیر پا گذاشته می شود، معنایش نقض اسلام است. اسلام و اخلاق لازم و ملزوم یکدیگرند.
ششم، کرامت و حقوق انسان
دوم، لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ﴿التين: ٤﴾ “که ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم.” این آیه بار دیگر به امتیاز نوع انسان اشاره دارد. قوام انسان به نیکوترین وجهی سرشته شده است. به قرینه مقابله با سقوط به اسفل سافلین در آیه بعد (ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ)ٍ صلاحیت عروج به أعلی علیّین معنای احسن تقویم است. دو بال این عروج ایمان و عمل صالح است. إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ (الفاطر/ ۱۰) “سخنان پاکیزه به سوی او صعود میکند، و عمل صالح آنرا بالا میبرد”. کلام طیب همان باور حق است که با کردار پسندیده سبب فلاح انسان شمرده می شود. هر انسانی چنین قابلیتی دارد.
سوم، وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿البقرة: ٣٠﴾ ” هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین، جانشینی قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند: پروردگارا آیا کسی را در آن قرار میدهی که فساد و خونریزی کند؟ ما تسبیح و حمد تو را بجا میآوریم، و تو را تقدیس میکنیم. پروردگار فرمود: من حقایقی را میدانم که شما نمیدانید.” انسان جانشین خداوند در زمین است. جانشینی خداوند بزرگترین کرامتی است که نصیب انسان شده است.
انسان به دلیل این کرامت ذاتی صاحب حقوقی است. این حقوق در هیچ شرائطی از انسان سلب نمی شود. حقوق پایه بشر مقتضای عدالت است. در جوامع انسانی این حقوق بین آحاد انسانی متقابل است، هیچ انسانی خارج از دائره این حقوق یافت نمی شود. ”
هفتم، آزادی و اختیار
از مهمترین مولفه های اسلام رحمانی پاسداشت آزادی و اختیار انسان است. از این منظر راز کرامت انسان در اختیار اوست و اختیار بدون آزادی مقدور نیست. ارزش ایمان در انتخاب آزادانه آن است. این آزادی در انتخاب ابتدائی و یک بار برای همیشه نیست، استمراری و دائمی است. مفاد این آیه شریفه قاعده است: “لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ” ﴿البقرة: ٢٥٦﴾ “در دین اکراه نیست، راه درست از راه انحرافی مشخص شده است”. قاعده آزادی ایمان و تدین، قاعده ممنوعیت اکراه و فشار و زور در حوزه دین و ایمان. این آیه از محکمات و غرر آیات قرآنی است و متشابهات را با ارجاع به آن باید فهمید.
خداوند مبنای آزادی در دین را با صریح ترین وجه ممکن در قرآن تشریح کرده است. اگر قرار بود مردم با زور و خفقان و فشار ایمان بیاورند، خدا خود بر هر کسی در این زمینه احق و اولی بود، می توانست همکان را تکوینا مؤمن بیافریند، حال آنکه چنین نکرده است. “وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَن فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ” ﴿يونس: ٩٩﴾ و اگر پروردگار تو میخواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی به (اجبار) ایمان میآوردند؛ آیا تو میخواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟!” ارزش ایمان به انتخاب آزادانه و آگاهانه آن است. آنها که مردم را به لطایف الحیل به تظاهر به دین مجبور می کنند، به عمق پیام قرآن دست نیافته اند. آنچه با زور و فشار حاصل می شود، هرگز ایمان نیست، ریاکاری و تظاهر به تدین است. ریا و دو روئی خوره ایمان است.
اسلام به متانت و صحت پیام خود اطمینان دارد، مردم در انتخاب آن آزادند، و نتیجه انتخاب خود را در سرای دیگر مشاهده خواهند کرد. :وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكْفُرْ” ﴿الكهف: ٢٩﴾ “بگو حق از جانب پروردگارتان (نازل شده) است، هر که می خواهد ایمان بیاورد، و هر که می خواهد کافر شود”. اگر ایمان و کفر در این دنیا آزاد است، سلب یا محدود کردن این آزادی تحت هر عنوانی ناصواب ومردود است. برپائی بساط استبداد و فاشیزم بنام اسلام، مردم را با زنجیر به بهشت بردن، محدود کردن آزادی مردم با وضع قوانین به ظاهر شرعی جفا به آئین آزادی قرآنی است.
قرآن از جمله اهداف بعثت را برداشتن غل و زنجیر از دست و پای مردم اعلام کرده است: :الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنزِلَ مَعَهُ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿اعراف: ١٥٧﴾ “همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر امّی پیروی میکنند؛ پیامبری که صفاتش را، در تورات و انجیلی که نزدشان است، مییابند؛ آنها را به معروف دستور میدهد، و از منکر باز میدارد؛ اشیار پاکیزه را برای آنها حلال میشمرد، و ناپاکیها را تحریم می کند؛ و بارهای سنگین، و زنجیرهایی را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر میدارد، پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگارانند.” کسانی که به تأسی به پیامبر نه تنها از غل و زنجیر مردم نمی کاهند، بلکه بر خلاف راه و روش وی آزادی های مشروع مردم را سلب یا محدود می کنند و شریعت سهله سمحه را در جامه استبداد و فاشیزم بر مردم تحمیل می کنند، چقدر از رسالت نبوی بدورند.
اسلام رحمانی را با محک آزادی و اختیار بشناسید. اسلام رحمانی باطل السحر استبداد دینی است.
هشتم، علم و کارشناسی
سپردن امور به دست کسانی که از حداقل لازم دانش و تجربه برخوردار نیستند پذیرفته نیست. از پیامبر نقل شده است:”من عمل على غير علم كان ما يفسد أكثر مما يصلح” (کافی، ج ۱، ص ۴۴). “کسی که بدون دانش به کاری دست یازد، آنچه را فاسد می کند، بیش از اصلاحش است.” رعایت کارشناسی و صلاحیت علمی شرط لازم پذیرش مسئولیت در میان مسلمانان است. فقدان تخصص را هرگز نمی توان با دین و ایمان جبران کرد. تعهد جای تخصص را نمی گیرد. فقاهت توانائی نمایندگی دیگر علوم اسلامی را ندارد، همچنانکه صلاحیت جانشینی علوم انسانی را فاقد است.
آنچه در اداره جامعه بیشترین نقش را دارد، علوم انسانی است. مدیران و برنامه ریزان کشور می باید متخصصان این علوم باشند، از جامعه شناسی، حقوق، اقتصاد، آمار، علوم سیاسی، روابط بین الملل، روانشناسی و … اسلام رحمانی علوم انسانی را دستاورد خرد جمعی انسانها در طول تاریخ می داند، و معتقد است با کمک این علوم می توان به ارتقای جوامع انسانی کمک کرد. مخالفت با علوم انسانی به بهانه غربی بودن آنها مخالفتی جاهلانه است. علوم انسانی همانند دیگر امور بشری عاری از خطا نیستند، اما برای نقدشان باید بر آنها مسلط بود. پیروان اهل بیت حق را از هر کسی ولو کافر و منافق و مشرک می پذیرند. “الحکمة ضالة المؤمن”. راز پیشرفت علوم عقلی در میان این دسته از مسلمانان توجه به این اصل اصیل اسلامی است: أنظر الی ما قال و لاتنظر الی من قال. (بنگر که چه می گوید، ننگر که چه کسی می گوید.) گفتار نه گوینده. دانش جغرافیا ندارد. دانش صحیح و باطل دارد اما غربی و شرقی ندارد.
بر اساس قاعده الناس أعداء ما جهلوا (مردم دشمن چیزی هستند که نمی دانند) مخالفت اولیاء جمهوری اسلامی با علوم انسانی مخالفتی جاهلانه و غیراسلامی است. کسانی که از بدیهی ترین قواعد حقوق، اقتصاد، جامعه شناسی، علوم سیاسی و روابط بین الملل بی اطلاعند، طبیعی است کشور را بر خلاف اینگونه ضوابط علمی و اولیات کارشناسی اینگونه غیرمدبرانه اداره کنند. حاکمان جاهل جمهوری اسلامی بزرگترین دشمنان خود را دانشگاه و استاد و دانشجو و علوم انسانی یافته اند. اگر استالین در ایدئولوژیک کردن علوم در شوروی سابق راه بجائی برد، زمامداران کم دانش جمهوری اسلامی نیز در طرح خام اسلامی کردن علوم توفیق خواهند یافت. سودای علوم انسانی اسلامی سودائی بی فرجام و جاهلانه است. اسلام رحمانی استفاده از دستاوردهای علوم انسانی را در کنار نقادی عالمانه آنها فریضه دینی می ئاند.
نهم، دموکراسی
اسلام رحمانی بر این باور است که امور مردم می باید با مشورت با خود مردم اداره شود. “وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ”﴿آل عمران: ١٥٩﴾ “با ایشان (مردم) در کارها(یشان) مشورت کن.” الامر مورد بحث آیه مسائل حوزه عمومی است که توسط خداوند حکما یا موضوعا در آن تشریعی صورت نگرفته است. پیامبر موظف نبوده است در امور عبادی یا دیگر احکام شرعی با مردم مشورت کند. اما شرعا موظف بوده در جزئیات احکام شرعی عمومی از قبیل جهاد یا احکام غیر شرعی از قبیل شکل و صورت و شیوه اداره جامعه با مردم مشورت کند. قرآن کریم مشورت را از جمله صفات مؤمنان برشمرده است: “وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ” ﴿الشورى: ٣٨﴾ “امور فیمابین مؤمنان بر اساس شورا است”. شوری مراجعه به نظر افراد ذوی الحقوق و ترتیب اثر دادن به آن است.
تأمین رضایت عمومی از جمله شرائط زمامداری سالم است. بدون رضایت عمومی زور حکومت خواهد کرد. با حکومت زور اختیار و آزادی مردم نقض خواهد شد. امام علی (ع) در عهدنامه مالک اشتر وی را در زمامداری به سه امر توصیه می کند: رعایت حق، شمول عدالت و جامع ترین راه برای تامین رضایت عمومی. “و ليكن أحبّ الأمور إليك أوسطها فى الحقّ ، و أعمّها فى العدل و أجمعها لرضا الرّعيّة” (نهج البلاغه، نامه ۵۳) “می باید محبوب ترین امور نزد تو نزدیک ترینشان در حق، شامل ترنینشان در دادگری، و جامع ترنینشان در رضایت مردم باشد.”
بر اساس قاعده فقهی ابن فهد حلی “لایجوز التأمر علی جماعة بغیر رضاهم” “جایز نیست إمارت بر جماعتی بدون رضایت ایشان”. وقتی اقامه جماعة بدون رضایت مأمومان کراهت دارد، چگونه زمامداری با کراهت و ادبار مردم مجاز است؟
مطابق قاعده سلطنت، مردم بر اموالشان مسلطتند و احدی بدون اجازه آنها حق تصرف در اموالشان را ندارد. “الناس مسلطون علی اموالهم”. هر سرزمینی ملک مشاع ساکنان آن است. هر کسی می خواهد در آن سرزمین حکومت کند، باید از شهروندان آن سرزمین اجازه بگیرد و به عنوان وکیل مردم و بر اساس نظر آنها کشورشان را اداره کند. زمامدار وکیل مردم است نه ولیّ بر مردم. مردم محجور نیستند تا ولیّ و قیّم بخواهند. این زمامدار است که موظف است به نظر مردم عمل کند. مردم موظف نیستند خود را با امیال و سلائق زمامدار تطبیق دهند. عقل جمعی مردم بیش از درک متوسط زمامدار است. خدا احدی را از میان آدمیان جائزالخطا به ولایت بر مردم آن هم از نوع مطلقه اش منصوب نکرده است.
دموکراسی کم خطاترین شیوه زمامداری است. دموکراسی نزدیکترین شیوه زمامداری به ارزشهای اسلامی است. از این منظر قیدی به دموکراسی نمی خورد تا از مردمسالاری دینی یا دموکراسی اسلامی سخنی به میان آید. اسلام رحمانی در حوزه عمومی دموکراتیک است. بر این باور نیستم که دموکراسی از متون اسلامی استخراج می شود، بلکه معتقدم می توان از تعالیم اسلامی قرائتی دموکراتیک داشت. می توان عمیقا مسلمان و در عین حال دموکرات بود. می توان رعایت تمامی ضوابط دینی رأی و رضایت مردم را پاس داشت. اسلام رحمانی دموکراسی را بهترین شیوه اداره جامعه می داند.
دهم، سکولاریسم عینی
قوانین کشور توسط نمایندگان مردم وضع می شود، تفسیر می شود و تغییر می کند. قانون می تواند متخذ از احکام شرع یا غیر آن باشد. تا زمانی که اکثریت شهروندان از قانونی دفاع می کنند، می ماند، و هر زمان اراده کردند، آنرا تغییر می دهند. هیچ قوه قاهره ای بالاتر از افکار عمومی به رسمیت شناخته نمی شود تا با زور مانع از تقنین براساس اراده ملی شود.
عالمان دین برای تأمین عدم تعارض قوانین با موازین اسلامی راهی جز اقناع افکار عمومی ندارند. دست یازیدن به زور و حق وتو استبداد است. اقتدار دینداران به جامعه مدنی است نه قدرت اختصاصی دولتی، حق ویژه وتو و آپارتاید تقینینی. اعتبار هر حکمی در حوزه عمومی صحت آن است و برخورداری از اقبال ملی. انتساب به دین اگر چه مؤمنان را بکار می آید اما به مثابه شهروند باید اعتبار حکم را مستقل از انتسابش به منبع دینی اثبات کنند. پذیرش استقلال دولت از نهاد دین باعث می شود که به کارشناسی تصمیات متخذه عنایت کافی صورت گیرد و از دین برای جبران ضعفهای کارشناسی استفاده ابزاری نشود.
اسلام رحمانی سکولاریسم ذهنی (آنگونه زندگی کن که خدا مرده است یا نیست) یا الحاد را مردود می داند و معتقد است خدا معنای زندگی است. بر عکس آنگونه زندگی می کنیم که جهان آکنده از خدا و ایمان به اوست.
اسلام رحمانی اسلام را امری خصوصی نمی داند، بلکه اسلام تعالیم متعددی در حوزه عمومی دارد. خصوصی سازی اسلام قلب اسلام است. با خصوصی سازی اسلام ستم ستیزی اجتماعی- سیاسی آن مرتفع می شود. با پروژه خصوصی سازی اسلام شیوه حکومت محمدی، اخلاق سیاسی علوی و قیام حسینی منتفی می شود.
اسلام رحمانی دین زدائی از سیاست را نه ممکن می داند نه مطلوب. ممکن نمی داند چرا که در همه جوامعی که نهاد دین در آنها پرقدرت است، ارزشهای دینی خودبخود در احکام و تصمیمات سیاسی تاثیر می گذارند. میزان نفوذ دین در حکوتهای سکولار آمریکا قابل مثال است. مطلوب نمی داند چرا که این تأثیر در میان مسلمانان بسیار مثبت بوده و مانع تجاوز و استیلای خارجی و استبداد داخلی بوده و هست. انتقادهای مؤثر فقیه عالیقدر مرحوم آیت الله منتظری از منظر دینی قابل ذکر است.
اسلام رحمانی به استقلال دولت از دین یا استقلال سیاست از دین قائل نیست، بلکه به استقلال نهاد دین از نهاد سیاست یعنی دولت و استقلال دولت از نهاد دین قائل است. بر این اساس دینداران از جمله مسلمانان با حفظ هویت دینیشان مجازند علاوه بر حوزه خصوصی، در جامعه مدنی فعالیت کنند، حزب سیاسی تأسیس کنند، و در صورت برخورداری از رأی اکثریت دولت تشکیل دهند، همچنانکه دین ناباوران هم محقّند در تمامی این عرصه ها آزادانه فعالیت کنند. بر این اساس نظام سیاسی می باید تاب پذیرش فعالیت هر دو گروه را داشته باشد، یعنی نسبت به دین باوری و دین ناباوری لابشرط باشد.
اسلام رحمانی لائیسیته مدل فرانسوی – که به دین داران در حوزه عمومی اجازه استفاده از ظواهر دینیشان را نمی دهد – غیرعادلانه می داند. نوعی سکولاریسم عینی معتدل – نزدیک به تجربه آمریکا- امری قابل دفاع است و اسلام رحمانی با چنین سکولاریسمی مشکلی ندارد.
نتیجهاکنون می توان اسلام رحمانی را بر اساس مؤلفه هایش تعریف کرد. اسلام رحمانی برداشتی از اسلام است که در آن مؤلفه های ده گانه ذیل شاکله اصلی آنرا تشکیل می دهد: رضایت خداوند، عدالت، عقلانیت، رحمت، اخلاق، کرامت و حقوق انسان، آزادی و اختیار، علم و کارشناسی، دموکراسی و سکولاریسم عینی. ارائه این ده مؤلفه شناخت اسلام رحمانی را دقیق تر و قبول یا رد آنرا روان تر می سازد.
نگارنده پیشاپیش به نقد دیدگاههای ارائه شده در این مقال خوش آمد می گوید و آنرا گامی در تعمیق این برداشت می داند. والسلام
متن ویراستۀ سخنرانی نیمه شعبان در مرکز فرهنگی اسلامی ایرانیان اوکلند، شمال کالیفرنیا، ۲ مرداد ۱۳۸۹